۲۰:۴۸
–
۱۳۹۹/۳/۸
http://fna.ir/exo5o4
۰
آیتالله منتظری؛ تقابل با حضرت امام، دفاع از منافقین
نامه آیتالله منتظری، استدلالهایی سست و پیشداوریهای غلطی داشت که بههیچوجه از یک عالم دینی که بنا بود رهبری یک کشور و تدبیر امور را به عهده بگیرد، انتظار نمیرفت.
به گزارش فارس، در فصل دوم کتاب "روایت رهبری: مناسبات جمهوریت و اسلامیت در تعیین ولی فقیه" نوشته سید یاسر جبرائیلی، شرحی از تقابل آیتالله منتظری با امام خمینی(ره) و دفاع وی از منافقین آمده است که از نظر خوانندگان محترم میگذرد:
«منافقین پس از اعلام جنگ مسلّحانه علیه جمهوری اسلامی که طیّ آن هزاران نفر از ملّت بیگناه ایران به شهادت رسیدند، طبق قانون مجازات اسلامی محارب و مفسد فیالارض شناخته شده بودند. در همان سال ۶۱، عمدهی نیروهای این سازمان یا از کشور گریختند یا دستگیر شدند. اکثر دستگیرشدگان، عمدتاً مرتکب قتلها و جنایتهای کور شده، به جنایات خود اعتراف کرده و محکوم به اعدام شده بودند؛ امّا حکم اعدام عدّهی زیادی از آنها که توبه کرده و در رابطه با شناسایی منافقین و خانههای تیمی و انبارهای تسلیحات آنها همکاری میکردند، تقلیل پیدا کرد.
پیشتر اشاره کردیم که سازمان مرکزی منافقین پس از فرار مسعود رجوی به همراه بنیصدر به فرانسه، در پاریس مستقر شده بود. در همان ایّام میان رژیم بعثی صدّام حسین در عراق _ که یک جنگ تمامعیار علیه ایران آغاز کرده بود _ و سران منافقین، یک توافق برای همکاری نظامی علیه جمهوری اسلامی انجام و مقرّر شد کادرهای ترور این سازمان در خاک عراق مستقر شوند. تا اینکه خرداد ۱۳۶۵ مسعود رجوی و سازمانش بهصورت رسمی وارد بغداد شده، در قرارگاههای تشکیلاتی سازمان یافتند و از غرب کشور سلسله عملیّاتهایی را علیه رزمندگان اسلام انجام دادند. رژیم بعث نیز که به دنبال چنین مزدورانی بود، سیل کمکهای مادّی، تسلیحاتی، لجستیکی، اطّلاعاتی و سلاحهای عراقی به همراه آموزشهای نظامی را بهسوی آنها سرازیر کرد. بر اساس آمار حفاظت اطّلاعات ستاد مشترک سپاه تا تاریخ سی خرداد ۶۷ منافقین جمعاً 84 مورد عملیّات ایذایی یا تکهای هماهنگشده علیه واحدهای جمهوری اسلامی انجام دادند که در این میان توانستند صدها نفر از رزمندگان را شهید و مجروح کرده و خسارات زیادی به جمهوری اسلامی وارد نمایند.
سیر عملیّات نظامی و تبلیغات گستردهی سازمان در سال 67 شدّت گرفت بهگونهای که در «عملیّات آفتاب» در منطقهی شوش توانستند با همکاری رژیم بعث عراق و اصل غافلگیری، خطّ پدافندی ارتش را تصرّف نموده و پس از شهید و مجروح نمودن تعدادی از رزمندگان عقبنشینی نمایند. انجام عملیّات آفتاب در فروردین 67 و تبلیغات وسیع آن، سازمان را در مسیر جدیدی از عملیّاتهای گسترده قرار داد بهگونهای که در پایان روزهای خرداد 67 بعد از نشست محرمانهی صدّام و رجوی، تجهیزات سنگینی شامل تانکهای تی 55 و نفربرهای پیامپی در اختیار سازمان قرار گرفت. سازمان با این امکانات وسیع حمله به مهران را تحت عنوان «عملیّات چلچراغ» آغاز کرد و توانست با آتش توپخانه و زرهی عراق، شهر را به تصرّف درآورد و پس از وارد کردن خسارات زیاد و شهید و مجروح نمودن تعداد قابلتوجّهی از رزمندگان، و دعوت از خبرگزاریهای خارجی برای تهیّهی عکس و فیلم از جنایات خود، عقبنشینی کند. این عملیّات، غرور سازمان و رهبران آن را به جایی رساند که اظهار میکردند: «ما که میتوانیم مهران را آزاد کنیم، میتوانیم تهران را نیز آزاد کنیم.». لذا برای فتح تهران یک مقطع سهماهه را در نظر گرفتند و شروع به سرمایهگذاری کلان نمودند؛ امّا با پذیرفتن قطعنامهی 598 توسّط ایران، نقشههای آنها با بنبست مواجه شد. لذا عملیّات پیشبینیشدهی خود را به دستور صدّام به جلو انداختند. همزمان، از طرق مختلف با نیروهای خود در داخل ایران و همچنین زندانها این مسائل کلّی را در میان گذاشته بودند. پذیرش قطعنامهی 598 از سوی ایران، سازمان را که همهی هستی و حیثیّت خود را در گرو جنگ نهاده بود، مجبور به انجام مأموریّتی خطرناک کرد که برای آن برنامهریزی کرده بود. آنها با این فکر که ایران ازلحاظ سیاسی، اقتصادی و نظامی به بنبست رسیده، سقوط آن حتمی است و در چنین شرایطی قدرت به سازمان منتقل خواهد شد، با پشتیبانی رژیم صدّام حسین عملیّات «فروغ جاویدان» را آغاز کردند. هادی شعبانی از اعضای ارشد سازمان میگوید: «پس از قبول قطعنامه توسّط ایران، رجوی سریع جلسهای گذاشت و گفت ما تا یک هفتهی دیگر باید به ایران حمله کنیم؛ چون ایران از روی ضعف، قطعنامه را قبول کرده است و قرار است عراق از جنوب حمله کند تا ما براحتی از غرب پیشروی کنیم! و آنقدر به عملیّات معتقد بود که میگفت اتاق کار مرا در تهران آماده کنید تا من بیایم و بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر کاری خواستید بکنید و هرکس را خواستید بکشید تا اینکه من فرمان عفو بدهم!».
در این عملیّات که سازمان نام آن را «فروغ جاویدان» گذاشته بود، سازمان با 25 تیپ دویست نفره که با حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی، لجستیکی و هوایی دشمن بعثی همراه بود به قصد تصرّف تهران و ساقط نمودن جمهوری اسلامی وارد ایران شد. در این میان، منافقینی که در زندان به سر میبردند، دست به شورش زدند. نقشه آن بود که یگان منافقین به هر شهری که رسیدند، زندان شهر را به تصرّف خود درآورده و و از مجاهدین زندانی آمادهی رزم، یگان جدیدی تشکیل دهند که در ادامهی پیشروی به آنها کمک کند. این برنامه، عیناً در طرح عملیّات فروغ جاویدان گنجانده شده بود. اسنادی به دست آمد که این زندانیان خود را برای حکومت منافقین در ایران آماده کرده و حتّی تعدادی بهعنوان ارکان حکومت مشخّص شده بودند. امّا عملیّات مرصاد از سوی رزمندگان اسلام، ارتش منافقین را درهم کوبید و به این غائله پایان داد.
در چنین اوضاع و احوالی حضرت امام(قدّسسرّه) به مسئولان مربوط دستور دادند تا ضمن بررسی مجدّد وضعیّت منافقین در زندان، آن دسته از این افراد را که همچنان بر سر موضع نفاق و همراهی با سازمان هستند، بهعنوان نیروهای داخلی یک سازمان محارب که با استفاده از فرصت، در صدد آشوبگری و تحریک دیگران به شورش هستند، اعدام کنند: «ازآنجاکه منافقین خائن بههیچوجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه میگویند از روی حیله و نفاق آنها است و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، باتوجّهبه محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدّام علیه ملّت مسلمان ما، و باتوجّهبه ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهی آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند.».
در این میان آیتالله منتظری نامهای به تاریخ نهم مردادماه ۱۳۶۷ به محضر حضرت امام(قدّسسرّه) نوشت و به حکم ایشان در رابطه با اعدام منافقینی که بر موضع خود پافشاری میکنند، اعتراض کرد. نامهی آیتالله منتظری، استدلالهایی سست و پیشداوریهای غلطی داشت که بههیچوجه از یک عالم دینی که بنا بود رهبری یک کشور و تدبیر امور را به عهده بگیرد، انتظار نمیرفت. ازجمله اینکه، اعدام منافقین حمل بر کینهتوزی میشود؛ خانوادههای آنان را داغدار و زده میکند؛ بسیاری از آنان سر موضع نیستند امّا مسئولین تند با آنان معاملهی سر موضع میکنند؛ تبلیغات خارجی علیه نظام شروع میشود؛ مسئولان قضایی و اطّلاعات و دادستانی در سطح مقدّس اردبیلی نیستند و بسا بیگناهی هم اعدام میشود؛ تابهحال از کشتنها و خشونتها نتیجهای نگرفتهایم جز اینکه تبلیغات علیه خود را زیاد کردهایم؛ و اعدام افرادی که در گذشته به کمتر از اعدام محکوم شدهاند، بدون فعّالیّت تازهای، بیاعتنائی به همهی موازین قضایی است.
متن این نامه بهگونهای تنظیم شده است که گویی آیتالله منتظری اساساً از ورود لشکر منافقین به کشور و شورش اعضای زندانی سازمان در حمایت از این حملهی مسلّحانه بیخبر است. مسئلهی او، داغدار شدن و زده شدن خانوادهی این جنایتکاران یا تبلیغات خارجی علیه نظام است. بااینکه دستور امام اعدام منافقینی است که همچنان بر سر موضع هستند، بیآنکه دلیل و مدرکی ارائه کند، اوّلاً منافقین را تبرئه میکند که «بسیاری از آنان سر موضع نیستند.» و ثانیاً مسئولین را متّهم میکند که با آنان معاملهی سر موضع میکنند، و نهایتاً حکم امام را خلاف موازین قضایی دانسته و ایشان را به خشونت متّهم میکند. درصورتیکه امام(قدّسسرّه)، تا زمان لشکرکشی منافقین به داخل خاک کشور و همراهی اعضای زندانی سازمان با آنان، نهتنها چنین حکمی صادر نکرده بودند، بلکه در موارد متعدّدی، با عفو گروهی زندانیان گروهکی نیز موافقت کرده بودند. آیتالله خامنهای دربارهی حکم حضرت امام(قدّسسرّه) مبنی بر اعدام منافقین سر موضع میگویند: «امام آدم بسیار با ورعی بود. آدمی که به خاطر یک مسأله، اهمّیّت به حدود ندهد و سهلانگاری کند اصلاً نبود، هیچ. ایشان واقعاً در همهی مسائل خیلی آدم متورّعی بود، چه برسد به مسألهی خون . خب ایشان با محاسبه عمل و فکر کرده بود. ما این را یقین داشتیم. الان هم من مطمئنم که امام با یک محاسبهی درستی تدبیر کرده بود. یعنی وقتی گروهی با نظام اسلامی و حکومت اسلامی در حال جنگ هستند که محاربند، فقط آدمهایی که الان شمشیر دستشان است محارب نیستند بلکه آن کسی هم که فرض بفرمایید رفته پستش را تحویل بدهد و بیاید، او هم جزو همینهاست، آن کسی که دارد خطدهی میکند، طراحی میکند، او هم [جزو اینها است]، سرباز ذخیرهشان هم جزو اینها است. تفاوتی نمیکند. مسألهی محاربهی اشخاصی که با آنها همکاری داشته باشند و متّصل باشند، یک مسألهی حلشدهای است تقریباً. امام با این ملاحظات این کار را کرده بودند. بنابراین ازلحاظ فقهی و همچنین ازلحاظ تشخیص امام و عملکرد امام و نظر امام جای هیچ دغدغهای وجود ندارد.»
به هر صورت، امام(قدّسسرّه) پاسخی به نامهی آیتالله منتظری نداده و اعتن
ائی به آن نکردند. چند روز بعد، آیتالله منتظری نامهی دیگری به امام(قدّسسرّه) نوشت و در آن به نقل از یک قاضی شرع مدّعی شد یکی از زندانیان بااینکه سازمان منافقین را محکوم کرده و حاضر شده در جبهه نیز برای جنگ با عراق حاضر شود، صرفاً به این دلیل که گفته است در جبهه روی مین نمیرود، با او معاملهی سر موضع شده است.
بااینکه ماجرای مندرج در نامهی آیتالله منتظری بسیار بعید به نظر میرسید، امام(قدّسسرّه) به دلیل حسّاسیّتی که داشتند، به این نامه پاسخ دادند: «نامهی دوّم جنابعالی موجب تعجّب شد. شما فرد مذکور را بگویید بیاید تهران تا مسائلش را بگوید و مطمئن باشید و باشد که مسئله محرمانه میباشد. شما که میدانید من نمیخواهم سرسوزنی به بیگناهی ظلم شود؛ ولی دید شما درمورد ضدّ انقلاب و بخصوص منافقین را قبول ندارم. مسئولیّت شرعی حکم مورد بحث با من است؛ جنابعالی نگران نباشید. خداوند شرّ منافقین را از سر همه کوتاه فرماید.».
قاضی شرعی که آیتالله منتظری مدّعی بود از وی خبر گرفته، حجّتالاسلام محمّدحسین احمدی شاهرودی است که در رابطه با حکم حضرت امام با آیتالله منتظری دیدار کرده بود و در خاطرات آیتالله منتظری نیز از وی اسم برده شده است. در همان زمان حجّتالاسلام احمدی به جماران رفت تا آنچه را آیتالله منتظری در نامه به امام مطرح کرده بود، شرح دهد. امّا هنگامی که نزد مرحوم حاج احمد خمینی میرود، در کمال تعجّب متوجّه میشود آیتالله منتظری نهتنها آنچه را با ایشان مطرح کرده به امام منتقل نکرده، بلکه روایت ماجرای ساختگی «اعدام به دلیل نرفتن روی مین» را به وی نسبت داده است. وی میگوید: «بعد از حدود دو ماه از صدور حکم رفتم خدمت مرحوم آیتالله منتظری و به ایشان گفتم حاجآقا ما در خوزستان این چنین مواردی داریم که مثلاً محکومان میگویند ما در لفظ منافقین را رد میکنیم ولی مکتوب نمیکنیم. آیا پافشاری سر موضع باید حساب کرد یا خیر؟ آیا اینها مصداق پافشاری سر موضع است؟ خلاصه پیشنهاد دادم که خوب بود حضرت امام هیئتی را مشخّص میکردند که ملاک پافشاری سر موضع و معنای آن چیست. تا این حرف را زدم دیدم آیتالله منتظری از جا بلند شد و نامهای به من نشان داد که همان نامهی معروف به امام دربارهی اعدامها بود و گفت اصلاً من حکم امام را قبول ندارم. پس ببینید ایشان قبل از اینکه من پیشش بروم آماده بوده است. من تأثیری در موضع آیتالله منتظری نداشتم. بعد از اظهارات آیتالله منتظری من گفتم: «حاجآقا ولیّفقیه حضرت امام است و ما تابع حکم ایشان هستیم.». گفت پیشنهاد تو، پیشنهاد خوبی است. من شما را میفرستم خدمت امام و شما این پیشنهاد را به امام بگو. بنابراین اینکه میگویند من باعث شدم آقای منتظری آن نامه را به امام بنویسد اصلاً و ابداً درست نیست.».
حاج احمد خمینی در رنجنامهی خود خطاب به آیتالله منتظری دراینباره مینویسد: «همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است، من اینگونه نگفتم.». حاج احمد به این نیز اکتفا نمیکند و مسئولان اطّلاعات و امور قضایی مربوطه را خواسته و دربارهی این ماجرا از آنها نیز سؤال میکند. آنها نیز سراسر نوشتهی آیتالله منتظری را تکذیب میکنند.
با این اوصاف، نامهی نخست آیتالله منتظری برای ممانعت از اجرای حکم امام، اگر میتوانست ناشی از سادهدلی و رقّت قلب و خوشبینی آیتالله منتظری به زندانیان منافقین یا ناشی از یک اختلافنظر فقهی باشد، نامهی دوّم که مبنایش یک ماجرای مضحک و موهوم بود و همان هدف نخست را دنبال میکرد، موجب نگرانیهایی جدّی دربارهی آیتالله منتظری شد. کار آیتالله منتظری به جایی رسید که حضرت امام(قدّسسرّه) در جلسهای در حضور سران قوا وی را از عدالت ساقط دانستند. آیتالله خامنهای میگویند: «امام گفتند که آقای منتظری عدالت ندارد یا ایشان از عدالت ساقط است. یک تعبیر این جوری کردند: از عدالت ساقط است. من ترسیدم که حالا بیاییم بیرون و این آقایان اینجا و آنجا بگویند امام گفت آقای منتظری از عدالت ساقط شد و این بکلّی پخش بشود. واقعاً از این قضیه وحشت کردم. گفتم آقا من خواهش میکنم ما را منع کنید از اینکه این حرف شما را در خارج نقل کنیم. ایشان یک تأمّلی کردند و گفتند «خیلی خب، نقل نکنید. این را از قول من نباید کسی نقل کند.» نقل آن را ممنوع کردند و حرام شد بر ما. ایشان نفی عدالت کردند از آقای منتظری. این البتّه مربوط به چند ماه مانده به فوت ایشان است. قبل از سال ۶۸ است.»
طبیعتاً ساقط شدن آیتالله منتظری از عدالت، به معنی از دست دادن صلاحیّت رهبری انقلاب نیز بود. امام(قدّسسرّه) تصمیم خود را دربارهی آیتالله منتظری گرفته بودند و اتّفاقات ماههای بعد، این تصمیم را عملی کرد.
اخبار مرتبط