سران کشورهای اروپایی باید پاسخ دهند اگر مدعی حق حیات هستند چرا در برابر ترور ناجوانمردانه اَبَرمرد قهرمان مبارزه با تروریست یعنی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به دست آمریکاییها …سکوت کردند؟
به گزارش مجاهدت از مشرق، عباس شمسعلی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: ۳۴ سال قبل انتشار کتاب موهن «آیات شیطانی» به قلم «سلمان رشدی» هندیتبار در انگلیس و توهین و جسارت وی به قرآن کریم و ساحت پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) خشم مسلمانان در سراسر جهان را برانگیخت.
این اعتراضات با صدور حکم تاریخی و قاطع امام خمینی(ره) در ۲۵ بهمن سال ۶۷ درخصوص مهدورالدم بودن سلمان رشدی جوششی تازه پیدا کرد و انبوهی از مسلمانان در کشورهای مختلف با برپایی تظاهرات حمایت خود از این حکم مهم را اعلام کردند.
جدیت مسلمانان برای اجرای این حکم و تجربه تاریخی و تلخ دولت انگلیس از اثرات صدور فتوا و حکم یک مرجع عالی تقلید باعث شد مسئولان این کشور که خود نقشی هدفمند در حمایت از سلمان رشدی برای انتشار این کتاب موهن داشتند به فکر حفاظت همهجانبه از جان وی بیفتند و تا همین سالهای اخیر سالانه میلیونها دلار خرج محافظت از او نمایند.
موضوعی که نهایتاً اعتراض مردم این کشور و مهاجرت رشدی به آمریکا را در پی داشت تا ماموریت نگهداری از این نویسنده مرتد به این کشور سپرده شود.
در نهایت با وجود همه مراقبتهای امنیتی برای حفظ جان سلمان رشدی، در روزهای اخیر کابوسی که ۳۴ سال همراه او بود رنگ واقعیت گرفت و بر اثر حمله یک جوان لبنانیتبار ساکن آمریکا سلمان رشدی تا آستانه ورود به جهنم نیز رفته است.
این روزها اما سران برخی کشورهای غربی و رسانههای در اختیار آنها و مثل همیشه برخی پادوهای مواجببگیرشان سعی در تحریف یک واقعیت روشن دارند و با ادعای دروغین طرفداری از آزادی بیان و منتقد و آزاده خواندن نویسندهای که با حمایت و چراغ سبز این کشورها مقدسات و ارزشهای مسلمانان جهان را به زشتترین حالت ممکن مورد توهین قرار داده است به فریب افکار عمومی مشغولند.
با این ژست نچسب دفاع از آزادی بیان و عقیده همچنین سعی دارند صدور حکم اعدام سلمان رشدی از سوی امام خمینی(ره) را نشاندهنده خشونت و مقابله غیرمنطقی اسلام و علما با منتقد جلوه دهند!
قبل از پرداختن به فلسفه و دلایل صدور این حکم تاریخی از سوی حضرت امام، ذکر این نکته ضروریست که فضای نقد و گفتوگو و مباحثه در چارچوب اخلاق و منطق در بین علمای جهان اسلام به تبعیت از بزرگان دین و رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) یک امر معمول، پذیرفتهشده و جاری است و نمیتوان علمای راستین اسلام را به نداشتن روحیه و دیدگاه نقد و مباحثه متهم کرد.
گذشته از نمونههای حاکمیت این فضا در صدر اسلام نمونههای ملموس و روشنی در همین دههها و حتی سدههای گذشته تا امروز میتوان نام برد که علمای اسلام به زیبایی و در فضایی عالمانه و اخلاقمدارانه به مباحثه و نقد نظرات و دیدگاهها؛ هم درون جامعه اسلامی و هم در ارتباط با دانشمندان و متفکران غیرمسلمان اهتمام داشته و دارند.
مکاتبات و مباحثات محترمانه و برادرانه علمای بزرگ شیعه همچون آیتالله العظمی بروجردی(ره) با بزرگان و علمای اهل سنت دانشگاه الازهر همچون شیخ «شلتوت» و شیخ «عبدالمجید سلیم»، مباحثات علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر کبیر المیزان با «هانری کربن» فیلسوف و اسلامشناس شهیر فرانسوی یا مباحثات، مکاتبات و دیدارهای علامه محمدتقی جعفری(ره) با «برتراند راسل» فیلسوف نامی انگلیسی، دیدارهای گرم امامخمینی(ره) با علما و اسقفهای مسیحی، شرکت رهبر انقلاب در جلساتی با حضور علمای اهل سنت از اقصی نقاط جهان اسلام و ارتباط علمای بزرگ کنونی با علمای سایر کشورها تنها نمونهای از وجود و رونق این فضای گفتوگو و برخورد منطقی در بین علمای اسلام با کسانی است که به ظاهر در مبانی و اعتقادات دارای نظرات متفاوتی باشند و غیرواقعی بودن اتهام ناسازگاری اسلام و علمای بزرگوار با منتقدین را نشان میدهد.
جالب و البته تاسفبرانگیز آنکه اتفاقاً جریان تکفیری از جمله وهابیت که اعتقادی به این فضای گفتوگو و نقد عالمانه ندارد ساخته و پرداخته همین دولتهای غربی از جمله انگلیس است و ارتباطی با دنیای واقعی اسلام ندارد.
با این تفاصیل، آیا حکم تاریخی امام خمینی(ره) که خود عالمی عالیرتبه و متفکری بزرگ در بین علمای اسلام و استاد و مراد بسیاری از علمای بزرگ معاصر و مظهر عطوفت و مهربانی بودند، درخصوص ارتداد سلمان رشدی و مهدورالدم بودن وی آنگونه که جریان جهانی تحریف سعی در القای آن دارند مخالفت خشن و غیر منطقی با یک منتقد است؟
واضح است کتاب نوشته شده توسط سلمان رشدی که با حمایت انگلیس و همراهی برخی دیگر از کشورهای غربی منتشر شده بود نه یک نقد عالمانه، بلکه توهینی آشکار به پیامبر اسلام و شیطانی خواندن آیات قرآن کریم و توطئهای برنامهریزیشده از سوی غرب برای مخدوش کردن چهره اسلام و مسلمانان بود بهویژه آنکه از دههها قبل موج فزاینده گرایش به اسلام در دنیا و از جمله در خود کشورهای غربی ترس و نگرانی سران این کشورها را در پی داشته و آنها چارهای جز تحریف و مخدوش کردن چهره واقعی و رحمانی اسلام و مبانی و ارزشهای مطابق با فطرت آن ندارند و در این راه از گذشته تاکنون گاه با صرف هزینههای هنگفت به تولید فیلمهای ترسیمکننده چهره دروغین از اسلام و مسلمانان پرداختهاند، گاه با حمایت از فردی مرتد و خودفروخته همچون سلمان رشدی کتاب آیات شیطانی منتشر میکنند، گاه از کاریکاتور توهینآمیز علیه پیامبر اسلام در مجلات غربی یا قرآنسوزی در کشورهایشان حمایت میکنند.
گاه به اعتراف خودشان دست به ایجاد گروههایی خشن و تروریستی همچون داعش میزنند تا با نشر تصاویر هالیوودی ترسناک از جنایتهای آنها چهرهای دیوگونه از مسلمانان به نمایش بگذارند و حتی در برابر شیعه واقعی مبتنی با ارزشها و اصول منطقی و مترقی جذاب یک روز بهائیت جعلی را ساخته و پرداخته و روزی شیعه موسوم به شیعه انگلیسی را ایجاد و حمایت میکنند تا علاوهبر تلاش برای انشقاق در جهان تشیع با نمایش اقدامات غیرمنطقی و خشنی همچون صحنههای وهمانگیز و خونآلود قمهزنی این اقدامات را به دروغ معرف تفکر شیعه نمایش دهند.
به واقع از سلمان رشدی تا ابوبکر بغدادی و سران بهائیت و وهابیت نه منتقد و خلیفه و عالم بلکه همه سربازان و افسران دستآموز غربیها در جنگ عقیدتی با اسلام واقعی و تلاش مذبوحانه آنها برای مهار رشد روزافزون این دین کامل در دنیا از جمله در کشورهای غربی هستند.
اینکه بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی خیلی زود عمق خط فکری پنهان شده در پشت انتشار کتاب آیات شیطانی را شناسایی کرد نشان از بصیرت کمنظیر آن مرد الهی است.
علاوهبر اصول فقهی مسلم و قابل دفاع صدور حکم ارتداد و مهدورالدم بودن سلمان رشدی از سوی امام راحل (که جا دارد توسط اهل فن و برای پاسخ به شبهات بیش از گذشته واکاوی و طرح شود)، باید گفت؛ صدور این حکم قاطع اقدامی هوشمندانه و غیرتمندانه در دفاع از حریم اسلام و پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم بود که توانست ترمز توهین به مقدسات مسلمان از طریق سلمان رشدیهای دیگر دستپرورده غرب و دشمنان اسلام را تا حد بسیار بسیار زیادی بکشد و اگر نبود صدور چنین حکم بازدارندهای، با عزمی که در سران کشورهای غربی وجود داشت و دارد بیشک تاکنون نمونههای فراوانی از آیات شیطانی و نویسنده مرتد آن علیه دنیای اسلام تولید و تکثیر میشد.
در واقع امام راحل همچون طبیبی حاذق و با تشخیصی دقیق حکم به مبارزه و نابودی با یک میکروب مخرب را صادر کرد تا علاوهبر محافظت از پیکره جهان اسلام، جهان را نیز از گسترش میکروب کشنده و بیماریزای توهین به عقاید و ارزشها و ادیان الهی مصون نگه دارد.
البته این طبیب دوراندیش دستور مهم و لازمالاجرای دیگری درخصوص حذف یک غده سرطانی از سطح منطقه و جهان را نیز صادر کردهاند که چیزی تا تحقق آن نمانده است.
ماجرای اخیر درخصوص سلمان رشدی یک بار دیگر به رسوایی و دروغگویی سران کشورهای غربی دامن زد. جالب آنکه اکنون سران کشورهای غربی به جای شرمندگی و عذرخواهی بابت حمایت از فردی که آشکارا و بیشرمانه مقدسات مسلمانان را مورد توهین قرار داده است، یکبار دیگر و پس از حمله به سلمان رشدی ژست دفاع از آزادی بیان و عقیده گرفتهاند. این دروغگویان که چنین ادعای آزادی بیان و عقیده را مطرح میکنند باید پاسخ دهند چرا خود بزرگترین ناقضان آزادی بیان و عقیده هستند؟
چطور میشود آنها دم از آزادی بیان میزنند و حتی توهین به مقدسات اسلامی را میپذیرند اما در کشورهای آنها سؤال و نقد علیه هولوکاست ممنوع است؟ چطور سلمان رشدی توهینکننده به مقدسات اسلامی مورد حمایت آشکار آنها قرار میگیرد و برای حفظ جان وی میلیونها دلار هزینه میکنند اما «روژه گارودی» از متفکران و اندیشمندان فقط به علت سؤال یا تشکیک در ادعای صهیونیستها درخصوص هولوکاست در فرانسه مدعی آزادی محاکمه میشود؟
یا چطور «اورسلا هاوربک» پیرزن ۹۳ ساله آلمانی به همین اتهام انکار هولوکاست با وجود کهولت سن روانه زندان میشود؟ رئیسجمهور فرانسه باید پاسخ دهد که چگونه در دفاع از آزادی عقیده سلمان رشدی اظهار فضل میکند اما در کشور تحت حاکمیت او زنان و دختران تنها به علت داشتن حجاب از حق تحصیل و بسیاری از حقوق اجتماعی محروم هستند؟
سران فرانسه و آمریکا و سایر کشورهای غربی و کسانی که اکنون در دفاع از نویسندهای موهن دم از آزادی و حق حیات میزنند چرا از حق حیات کودکان و زنان کشته شده زیر آوار بمباران در افغانستان، یمن، سوریه، فلسطین، لبنان، عراق و… که با حضور مستقیم خود آنها یا با حمایت آشکارشان قربانی شدند چیزی نمیگویند و شرمنده نیستند؟
این دروغگویان ریاکار و مدعی حق حیات، چرا از حمایت همهجانبه خود از صدام و رژیم بعث عراق در حمله موشکی و بمباران شهرها و کشتار مردم بیگناه و کودکان معصوم ایرانی و همچنین بمباران شیمیایی علیه مردم و رزمندگان ابراز شرمندگی نمیکنند؟
آیا این رسانههای فریبکار غربی و فارسیزبان وابسته به غرب جرأت و حریت بیان این واقعیتها و جنایات مورد حمایت سران خود را دارند؟
سران کشورهای اروپایی باید پاسخ دهند اگر مدعی حق حیات هستند چرا در برابر ترور ناجوانمردانه اَبَرمرد قهرمان مبارزه با تروریست یعنی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به دست آمریکاییها که اروپا نیز امنیت کشورهای خود را مدیون رشادتهای وی در مبارزه با داعش است، سکوت کردند؟
سران اروپا و آمریکا که مدعی آزادی عقیده هستند چطور پناهگاه و حامی منافقینی شدهاند که قاتل هزاران مرد و زن و کودک ایرانی هستند و رگبار گلوله را به سمت افرادی که فقط ظاهری مذهبی و حزباللهی داشتند یا در مغازه خود عکس امام را نصب کرده بودند میگرفتند؟
خندهدار اینکه این روزها گردانندگان شبکه سعودی ضدایرانی هم که کارفرمایانشان با ارهبرقی مخالف سیاسی و روزنامهنگار منتقدی همچون «جمال خاشقجی» را قطعهقطعه میکنند نیز در ضد انسانی بودن حکم علیه سلمان رشدی سخنوری میکنند! سران غرب هم برای تأمین نفت، این جنایت سعودیها را به روی خود نمیآورند.
واقعیت آن است که دنیای غرب امروز رسواتر از همیشه در مسائلی همچون حقوق بشر، آزادی بیان و عقیده است اما در جنگ رسانهای و القائات و تحریف با جدیت فعالیت دارد و میطلبد در کشورمان نیز مقابله با این تحریفات و جهاد تبیین در دفاع از ارزشها و مبانی مسلم و والای اسلامی و انقلابی با جدیت و غیرتمندانه از سوی مسئولان و فعالان عرصه رسانه و همه کسانی که امکان آن را دارند دنبال شود بهخصوص در آشنا ساختن جوانان با واقعیتهای پوشاندهشده با تحریف.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است