به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، کتاب «دِین» خاطرات بچههای مسجد جزایری اهواز است که «علیرضا مسرتی» آن را گردآوری کرده و انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.
متن زیر خاطراتی از برادر و همرزمان شهید «محمدعلی (سعید) کمری» از این شهید والامقام است.
محمدعلی (سعید) کمری عضو گروه «۴۰ شاهد» بود و برای فیلمبرداری به خط مقدم رفته بود، در روز ۱۸ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
سکوت بهخاطر رزمندگان
محسن مدنی گفت که ترکش خمپاره به ناحیه قلب سعید اصابت کرد و درد شدیدی داشت. از شدت درد ناله میکرد. کنار گوش او گفتم: «روحیه نیروهای در حال عقب نشینی وضعیت خوبی ندارد.» سعید با اینکه درد زیادی داشت، از آن لحظه به بعد سکوت کرد و سعی کرد کسی صدایش را نشنود تا اینکه به شهادت رسید.
نامش در شناسنامه «محمدعلی» بود، اما در خانه او را «سعید» صدا میکردیم
«محسن کمری» برادر بزرگتر شهید میگوید: «منزل ما با مسجد جزایری ۵۰ متر بیشتر فاصله نداشت و از کودکی در مسجد تردد داشتیم. در دوران انقلاب که مسجد، مرکز فعالیتهای انقلاب شده بود، در برنامههای بچههای مسجد شرکت میکردیم. در سال ۱۳۶۱ سعید، دوم دبیرستان بود و تازه ۱۶ ساله شده بود. نامش در شناسنامه «محمدعلی» بود، اما در خانه و محله او را «سعید» صدا میکردیم.
مسئولیت پذیری برادران کمری
من و سعید در این موضوع همفکر بودیم که در دفاع مقدسی که پیش آمده است، اگر سهم و نقشی نداشته باشیم، فردای قیامت مورد سؤال قرار میگیریم و مسئولیم. همین تفکر باعث شد که سعید به جبهه برود.
برادران هنرمند عضو «۴۰ شاهد»
گروه ۴۰ شاهد که شکل گرفت، من از اولین نفراتی بودم که به آن گروه پیوستم. اولین عملیاتی که به صورت منسجم در قالب ۴۰ شاهد (در آن) شرکت کردیم، عملیات «فتحالمبین» در جبهه شوش بود.
مهر آن سال من خارج از اهواز بودم. وقتی برگشتم، متوجه شدم سعید عضو گروه ۴۰ شاهد شده است. گروه به مأموریتی در جبهه غرب کشور (منطقه مندلی) اعزام شد و سعید در این مأموریت همراه ما شد.
من میدانستم که سعید بدماشین است؛ لذا او را زیر نظر داشتم. برخلاف انتظار من، در جادههای پرپیچ و خم و ناهموار کوهستانی آنجا، سعید زود سازگار شد و شرایط را راحت تحمل کرد.
وقتی برادر از شهادت سعید باخبر شد
بعد از آن عملیات به اهواز برگشتیم. حدود سه ماه بعد که عملیات والفجر مقدماتی در حال شکل گیری بود، سعید با دوربین فیلم برداری به آن منطقه اعزام شد. صبح که به آنجا رفتم، به من خبر دادند که سعید شهید شده است. به معراج شهدا رفتم و به جستوجوی او پرداختم. پیکر پاکش را پیدا کردم.
او و «محسن مدنی» با گردانهای خط شکن به جلو رفته بودند. دشمن از قبل متوجه شده بود که ما در آن منطقه قصد عملیات داریم و بنابراین با آمادگی قبلی به نیروهای ما پاتک زده بود.
صبح به نیروها دستور عقب نشینی داده شده بود و گردانها در حال بازگشت بودند که زیر آتش دشمن تعداد شهدا و زخمیها افزایش یافته بود.»
سجایای اخلاقی شهید کمری
صادق صفار میگوید: «سعید بسیار آرام، خوشخلق و مهربان بود و همیشه لبخندی آرامشبخش بر چهره داشت. در عملیات رمضان، من و سعید با بچههای اهواز در تیپ بعثت بودیم.
موج انفجار او را گرفته
صبح عملیات متوجه شدیم که عقب نشینی شده و ما در محاصره قرار گرفتهایم. در شرایط دشوار و به سختی از محاصره خارج شدیم و عقب رفتیم. به خاکریز خودی که رسیدیم، دیدم سعید بیهوش افتاده است. از بچهها پرسیدم: شهید شده.
گفتند: نه؛ موح انفجار، او را گرفته و بیهوش شده؛ ولی زنده است.»
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است