/
http://fna.ir/ezjnrk
۰
۵ باور غلط از اشغال ایران رضاخانی توسط متفقین
برای رضاشاه مهم نبود پس از پایان برنامه توسعه چند نفر از نفوس ایران باقی ماندند؛ بلکه ملاک این بود که تمام مملکت هر چه زودتر نمایی از یک کشور مدرن بیابد.
خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: ۲۶ شهریور ماه ۱۳۲۰ یادآور اولین اشغال تهران و بمباران شهرهای مختلف برای اخطار به دولت مرکزی و عدم مقاومت در برابر تجاوز متفقین است.
مقاومتهای کمرنگ و ناپایدار در برخی نقاط نتوانست خللی در مسیر اشغال ایجاد کند و تنها چند روز بعد حکومت واداده پهلوی که هنوز در دست «رضاخان» بود رسما دست دوستی با متفقین داد و حضور تجاوزکارانه آنان را پذیرفت. ایران قدرتمند با سیاستهای جنایاکارانه رضاخان ناموس ملت یعنی خاک وطن را دو دستی تقدیم نیروی نظامی بیگانه کرد و امروز پس از ۸۰ سال چه وجه تسمیهای دارد که هشتگ پادشاهی سوم پهلوی در توییتر فارسی ترند میشود! گویا باقیمانده پهلوی هنوز از وطنفروشی سیر نشده است!
با هم به بررسی چند گزارش ناقص از زمان اشغال میپردازیم:
ایران با طرفداری از آلمان، تهدیدی برای شوروی بود
در یک مقطع کوتاه پیشروی سریع نیروهای آلمان در مواجهه با شوروی، رضاشاه را از بیطرفی مطلق به سمت هواداری از آلمان سوق داد اما به جز همکاریهای فنی و بکارگیری تکنیسینهای آلمانی، ایران پهلوی هیچ همکاری نظامی با دول محور نداشت و صرفا با تبلیغ این رابطه دوستانه و برخی سیاستهای جلب اعتماد عمومی آلمان در میان مردم ایران به ویژه جنوب کشور حال و هوای طرفداری از ژرمنها وجود داشت.
اما نمایندگان هر دو دولت انگلیس و شوروی در آستانه اشغال ایران در تابستان 1320، زمانی که اسناد و مکاتبات وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد تصمیم اشغال ایران و تبدیل آن به پل پیروزی گرفته شده بود، شروع به اعلام هشدارهای دوستانه و البته ملزمکننده به دولت ایران نمودند. آنها خواستار اخراج فوری اتباع آلمانی شدند که این نوع دیکتهکردن سیاستها در واقع نقض حاکمیت و بیطرفی ایران در جنگ محسوب میشد.
لحن نامهها ابتدا دوستانه و بعدتر تهدیدآمیز شد اما تا زمان شروع حمله، رضاشاه در یک مانور قهرمانانه اما کاملا نمایشی، از پذیرش دستورات سرباز میزد، بر بیطرفی ایران و نظارت کامل بر اتباع خارجی تاکید میکرد و نیز بر دفاع از تمامیت ارضی در صورت تجاوز هر یک از طرفهای جنگ جهانی اذعان داشت. اما او در فهم نیت اصلی دول متخاصم دچار مشکل بود و نگرانی آنان در مورد اتباع آلمانی را باور میکرد. سرانجام با آغاز تجاوز به خاک ایران در سوم شهریور ۲۰ رضاشاه تغییر موضع داد و اعلام کرد در صورت عقبنشینی همه خواستههای متفقین اجابت خواهد شد؛ اما انگلیس و شوروی قصد داشتند کنترل اوضاع را کاملا به دست گیرند و با ادامه یورش، دولت ایران به ارتش دستور ترک مقاومت داد تا در کمال حیرت ناوگان دریایی و هوایی و ارتشی که سالها به عنوان یکی از دستاوردهای توسعه رضاخانی شمرده میشد در کمتر از 24 ساعت حضور دشمن را در عمق خاک خود پذیرا باشد.
از بعد نظامی شکست ایران محتملتر از مقاومت موثر و عقب راندن متفقین بود زیرا سلاح و مهمات و ادوات متفقین برتری داشت اما اقلیم ایران برای مردم آن شناخته شدهتر بود و نقاط راهبردی مانند ارتفاعات کرمانشاه در صورت مقاومت میتوانست برای ایران پیروزیهایی در بر داشته باشد. اما شکست ایران فقط به دلیل ضعف تجهیزات نبود که این موضوع دستاویز و بهانه سران ارتش از جمله وزیر جنگ، احمد نخجوان شد؛ بلکه روحیه مقاومت و دلیری در مردان ارتش وجود نداشت و فساد دامنگیر مقامات دولتی در میان افسران نیز رویت میشد. همچنین مقاومت مردمی که سابقه درخشان آن در زمان اشغال اول ایران در جنگ جهانی اول وجود داشت با سیاست سرکوب ایلات و عشایر و خلع سلاح آنها شکسته شده بود و این نیروی عظیم مردمی که با یک فتوای مراجع بسیج میشد در این زمان حساس کاملا خنثی شده بود.
رضاشاه میتوانست به حکومت ادامه دهد و متفقین او را برکنار کردند
به گزارش نمایندگان دولتهای خارجی، ایران عصر پهلوی اول به شدت درگیر فساد، فقر، رشوه و اختلاس، ظلم، استثمار و بهرهکشی از همه اقشار مردم در باطن و ظاهرسازیهایی نظیر توسعه و ساختوساز بود. علاوه بر آن ایجادکننده این نظام فشل خود مزاحم تحقق اهداف متفقین بود. ناظران خارجی چنین تحلیل میکردند که این حجم از فساد و بیعدالتی مردم را به آستانه یک انقلاب خروشان رسانده و تنها با یک جرقه و رهبری واحد میتواند حکومت را سرنگون کند که با اغراق در قدرت تبلیغی، تعداد و شبکهسازی ستون پنجم آلمان آن را جرقه بالقوه انقلاب میخواندند. در نتیجه سکوت و بیتفاوتی متفقین زمین را برای دول محور خالی میگذاشت و در واقع ایران قربانی جنگ قدرت و برتریطلبی غربیها بود. لذا از دید ناظران خارجی رضاشاه قادر به ادامه حکومت نبود و تحمل ادامه شرایط برای ایرانیان تنها در صورتی ممکن بود که تغییری هرچند ظاهری در دید مردم رخ دهد. این روند با جانشینی ولیعهد و تبلیغات متفقین علیه فساد و ظلم رضاشاه میسر شد.
رضاشاه به دلیل ظلمهای متعدد به مردم ایران توسط متفقین تبعید شد
رضاشاه در طول حاکمیت خود جو رعب و هراس و پذیرش دیکتاتوری را در کشور به وجود آورده بود و حتی حلقه نزدیک به قدرت از خشم و تصمیمات دستوری او در امان نبودند. حکومت او ظاهرا مشروطه بود اما نمایندگان مجلس از قبل به عنوان کاندیدا گزینش و در یک انتخابات نمایشی به عنوان نماینده معرفی میشدند. مردم عموما پای صندوق رای نمیرفتند و با مشکلات عدیده معیشتی درگیر بودند در نتیجه نسبت به آزادی بیان، شفافیت و تحقق حقیقی ابزار مشروطه بیتفاوت شده بودند. مخالفان در صورت ابراز وجود به زندانهای مخوف فرستاده یا تبعید و اعدام میشدند.
البته رضاشاه دولت خود را در مورد رفاه و آرامش و امنیت مردم مسئول نمیدانست اما در مورد پیادهکردن سیاستهای نوسازی و توسعه به روش سکولار کاملا پایبند بود و سالها در حال زیر پا گذاشتن اعتقادات مذهبی، حقوق مدنی و حتی ابتداییترین حقوق معیشتی مردم بود اما تا جایی که استبداد و فساد سیستمی حکومت او برای خارجیها ضرری نداشت هیچ یک از مطبوعات خارجی از قوانین نانوشته او در سانسور شانه خالی نمیکرد و کلامی از انباشت ثروت شخصی او، تملک زمینها و املاک و دارایی مردم به ثمن بخس یا به اجبار، بیسوادی و خودرای بودن و سایر ویژگیهای منفی او سخنی به میان نمیآورد اما به محض نیاز به کنترل ایران و همراهی مردم با اشغال و حضور متفقین، رازهای ۲۰ ساله افشا شد و جراید و رادیوهای انگلیس و شوروی و آمریکا از حقایق جاری در ساختار حاکمیتی ایران پرده برداشتند.
از طرفی چنانچه رضاشاه مورد حمایت انگلیس و شوروی نبود مانند دیکتاتورهای دیگر به سرنوشت محاکمه و اعدام یا تبعید محکوم میشد اما او و خانوادهاش در زمان کوتاهی قبل از اشغال تهران با مشورت متفقین و آگاهی از مسیر اشغال فرصت یافتند بدون کوچکترین مزاحمتی از راه زمینی و در یک مسیر امن از کشور خارج شوند! بنابراین ایده تبعید صرفا به دلیل سکونت رضاشاه پس از خلع او در خارج از کشور مردود است زیرا اگر پای او به دادگاه صالحه میرسید کمترین خواسته مردم پاسخ به جنایات اثبات شده حکومتش و خلع همیشگی خاندان وابسته پهلوی از حکومت بود.
خدمات حکومت رضاشاه و توسعه و نوسازی آن
رضاشاه در زمانی به حکومت ایران رسید که ساختارهای کشور سنتی و بر پایه عادات و رسوم مردم ایران بود. ایرانیان پیش از جادهسازی، آموزش و پرورش یکپارچه دولتی یا سربازی و خدمت اجباری با ساختارهای مواصلاتی، سوادآموزی و کسب علم یا آموزش نظامی و دفاع از خود بیگانه نبودند و چنان که برای بزرگنمایی خدمات رضاخان وانمود میشود ایران در قرون وسطی سیر نمیکرد؛ بلکه همان ساختارهای سنتی میبایست توسط افراد فرهیخته و مهذب ایرانی با نیازهای جدید و روزآمد متحول میشد. اما روش رضاخان در توسعه ایران بیشتر به روش شاهان قاجار در آوردنِ سوغات فرنگ شبیه بود که بدون بررسی، صرفا از سر ذوقزدگی و برای سرگرمی، وسیلهای را به غنیمت میآوردند که نگهداری و فهم زمینههای فرهنگی آن بیش از استفادهاش اهمیت داشت. او به تماشای چند مورد پیشپاافتاده مانند کشف حجاب در کشور همسایه ـ ترکیه آتاتورک ـ عنان اختیار از کف داد و تمام پیشینه تاریخی و مذهبی ایران را زیر پا گذاشت تا کشوری شبیه اروپا بسازد. در گزارش نمایندگان کنسولی امریکا آمده است که گاهی در اثر نوسازی یک خیابان مدتها چالههای متعدد بر سر راه مردم باعث وقوع حادثه و تلفات جانی میشد، ساختمانهایی بدون مهندسی خاص فقط برای ایجاد نمای شهری ـ به ویژه در تهران ـ در دو طرف خیابانها ساخته میشد یا اساتید صنایع دستی برای رونق کارخانههای رضاشاه اجبارا به شمال کشور منتقل میشدند و همچنین زنان و کودکان در این کارخانهها با دستمزد اندک به کارگری گماشته میشدند.
همزمان با این سیاستها که همواره به اشتباه «اصلاحات رضاخان» نامیده میشود هیچ شواهد و مدارکی از اقدام مقتدر دولت مرکزی در رفع فساد اداری، رشوه و تبانی، برقراری حقوق عامه و چابک نمودن ساختار عدلیه، و حتی رسیدگی به فقر مطلق و سطح زندگی پایین مردم و تامین حداقلها برای اقشار کم درآمد وجود ندارد. در واقع برای رضاشاه مهم نبود پس از پایان برنامه توسعه چند نفر از نفوس ایران باقی ماندند بلکه ملاک این بود که تمام مملکت هر چه زودتر نمایی از یک کشور مدرن بیابد.
هر یک از دولتهای متخاصم جنگ با وجود دولت مستقر پهلوی، حقوق ایران را به رسمیت شناختند
دو دولت انگلیس و شوروی علیرغم تاکید بر احترام به تمامیت ارضی ایران، از زمان عبور نیروهای نظامی خود از مرزهای رسمی ایران تا پایان زمان اشغال، حق حاکمیت ایرانیان بر تمامیت ارضی خود را نقض نمودند و به لحاظ حقوقی ملزم به پرداخت غرامت بودند. انگلستان در مذاکرات شروع اشغال بررسی میزان این غرامت را به پایان جنگ و خروج نیروها موکول کرد و شوروی اساسا این موضوع را نپذیرفت.
ضمن اینکه میزان زیادی از ثروت رضاشاه که حتی اسناد غربی اذعان دارند ماحصل دزدی و تملک اجباری اموال مردم ایران است در حساب بانکی وی در اختیار لندن قرار داشت که توسط انگلیس مصادره شد و هرگز به خزانه ایران بازنگشت.
طبق گزارش اتباع خارجی در آغاز زمان اشغال، حضور نیروهای اشغالگر موجب تجاوزاتی به حقوق مردم ایران میشود و در صورت طولانی شدن زمان اشغال این مزاحمتها اجتناب ناپذیر است اما هیچ دادگاه یا محکمه مشخصی برای رسیدگی به شکایات ایرانیان وجود نداشت.
انتهای پیام/