به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از یزد، «سیدحسن موسوی ندوشن» هشتم فروردین ۱۳۴۷، در روستای آشتیانه اردکان به دنیا آمد. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی پرداخت. طلبه بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد. به عنوان بسیجی به جبهه رفت. یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، با سمت تک تیرانداز در شوشتر هنگام آموزش نظامی بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش آن به شکم، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
وصیتنامه شهید موسوی ندوشن:
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر یگانه ومنجی عالم بشریت آقایمان مهدی (ع) و بنام نیرو دهنده قلبهای ضعیفان وای کسی که در قرآن وعده دادی و به وعده هایت وفا کردی و میکنی وای آرام دهنده قلبهای مومنان به ما توفیق بندگی و بالاتر از همه توفیق شهادت در راه خودت عطا فرما و نام ما را در لیست شهدایت ثبت و ضبط بگردان و به ما توفیق بده تا بتوانیم در کنار رزمندگان خالص و از جان گذشته ات به نبرد با دشمنان اسلام و قرآنت بستیزیم.
خدایا عقیده ما را صاف کن که واقع بین شویم و در برابر توطئههای منافقین همچون کوهی مقاوم و استوار بایستیم و به ما نیروی صبر و بردباری عطا کن که از دشمنی دشمنان اسلام خسته نشویم.. باریای حسینای امام ما که در صحرای کربلا غریبی و در صحرای کربلا غریبانه به شهادت رسیدی و وقتی که همه یارانت به شهادت رسیده بودند صدا میزدی هل من ناصر ینصرنی تا شاید کسی شما را یاری کند، ولی کسی نبود که تو را یاری کند به غیراز طفل شش ماهه ات علی اصغر.
ولیای امام حسین الان برخیز و ببین که چگونه علی اکبرها و علی اصغرها و قاسمها و حبیب ابن مظاهرها دارند در اینجا نایب فرزندت مهدی امام خمینی را یاری میکنند و اگر آن روز کسی را نداشتی به تو یاری کند امروز جوانان عاشق شهادت و جهاد هستند امروز این عزیزان دارند به تلافی آن روز انتقام میگیرند. امام حسین ما را بپذیر و توفیق به ما بده تا بتوانیم در راه اسلام بجنگیم و عمر نا قابلمان و مرگمان را در راه خدا به اتمام برسانیم و همانطوری که جوانان ما رفتند من هم دوست دارم بروم.
وصیت نامه از پدر و مادرم میخواهم تا در مرگ پرافتخار من اگر خدا قبول کند گریه وزاری نکنند و برای من سیاه نپوشند. چراکه، چون اگر کسی سیاه پوش شد سیاه پوشی نشانه غمگینی است و من دوست ندارم برای شهادت من غمگین شوی و بدانید که اگر شما از نظر شهادت من از روی از دست دادن من گریه ناراحتی بکنید من ناراضی هستم و خواهم شد. گریه بکنید خیلی زیاد که چرا دیگر فرزندانی زیاد ندارم که به جبهه بروند و راه سرخ این فرزندم را در پیش بگیرند. گریه کنی گریه خوشحالی و بدانید من امانتی هستم که خدا به شما داده و به موقع آن را خواهد گرفت مادرم از شما خواهش میکنم اگر گریه میکنی طوری گریه کن که گریه تو نشانگر گریه شوق باشد و پدر عزیزم من مطمئن هستم که شما گریه نمیکنی و اگر هم کردی گریه شوق میکنی پدرم راه من و شهید علی قاسمی و دیگر شهدای انقلاب را ادامه بده
ای برادر عزیزم میخواهم ناراحت نباشید و همدوش با پدرم به رزم خویش ادامه دهی.. از خواهرانم میخواهم که صبر خود را همچون صبر زینب در روز عاشورا نشان بدهند و زاری که موجب طاقت فرسائی آنها میشود نکنند. از آنها میخواهم فرزندان خود را زینب گونه و حسین وار تربیت کنند و از همکلاسیهایم میخواهم که راه مرا ادامه دهند و مواظب باشند این راه راهی است که اگر ایمانشان ضعیف شد نمیتوانند آن را ادامه دهند و از قافله عاشقان الله عقب میمانند از پدر و مادرم و مسئولین سپاه میخواهم مرا در آشتیانه به خاک بسپارند.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است