به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، تقصیر خودش بود. شهید شده که شده. وقتی قراره با ریختن اولین قطره خون، همه گناهانش پاک شود، خیلی بخیل و از خود راضی است، اگر آن کتکهایی را که من بهش زدم، حلال نکند! تازه، کتکی هم نبود. دو سه تا پس گردنی، چهار پنج تا لنگه پوتین، هفت هشت ده تا لگد هم توی جشن پتو!
خیلی فیلم بود. دستِ به غیبت کردنش عالی بود. اوایل که همش میگفت: «الغیبتُ عجب کیفی داره» جدی نمیگرفتم. بعداً فهمیدم حضرت آقا، اهل همهجور غیبتی هست. اهل که هیچ، استاده. جیم شدن از صبحگاه، رد شدن از لای سیمخاردار پادگان و رفتن به شهر و از همه بدتر، غیبت در جمع و پشتسر این و آن حرف زدن.
جالبتر از همه، این بود که خودش قانون گذاشت. آنهم مشروط. شرط کرد که: «اگر غیبت از نوع اول (فرار از صبحگاه) را منظور نکنید، از آن ساعت به بعد هرکس غیبت دیگران را کرد و پشت سرشان حرف زد، هر چندنفر که در اتاق حضور داشتند، به او پسگردنی بزنند».
خودش با هر چهار پنج نفرمان دست داد و قول داد. هنوز دستش توی دستمان بود که گفت: «رضا تنبلی رو به اوج خودش رسونده و یکساعته رفته چایی بیاره»، خب خودش گفته بود بزنیم، و زدیم. البته خداییش من بدجور زدم. خیلی دردش آمد؛ همان شد که وقتی در جاده فاو – امالقصر در عملیات «والفجر ۸» دیدمش، باهاش روبوسی کردم و بابت کتکهایی که زده بودم، حلالیت طلبیدم. خندید و گفت: «دمتون گرم. همون کتکهای شما باعث شد که حالا دیگه تنهایی از خودم هم میترسم پشتسر کسی حرف بزنم. میترسم ناخواسته دستم بخوره توی سرم!».
وقتی فهمیدم «حسن اردستانی» در عملیات «کربلای ۵» مفقودالاثر شد، هم خندیدم هم گریستم. کاش امروز او بود تا بزند توی سرم که اینقدر پشتسر این و آن غیبت نکنم!
شهید «حسن اردستانی» متولد سال ۱۳۴۷ بود و در ۲۳ دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ (شلمچه) به شهادت رسید و پیکر این شهید والامقام در ۱۴ بهمن ماه سال ۱۳۷۵ در قطعه ۲۶ ، ردیف ۶۹ ، شماره ۵۳ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
منبع خبر