یادداشت گلعلی بابایی برای طلبه شهید احمد امینی: «از کاروان چه ماند؛ جز آتشی به منزل»

یاداشت «حاج گلعلی بابایی» برای فرماندهان نامدار گردان 410


یاداشت «حاج گلعلی بابایی» برای فرماندهان نامدار گردان 410

به گزارش نوید شاهد «گلعلی بابایی» پژوهشگر و مستندنگار پیشکسوت دفاع مقدس به مناسبت سالروز شهادت طلبه و بسیجی شهید «احمد امینی» فرمانده نامدار گردان ۴۱۰ غواص یادداشتی را با مطلع تجدید عهدی با طلبۀ شهید احمد امینی و همرزمان آسمان پیمای او در پیکار عاشورایی والفجر ۴ نوشته و در اختیار نوید شاهد قرار داده که در ادامه می خوانید.

در این یادداشت آمده است:

بسم رب الشهدا والصدیقین

امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود

«از کاروان چه ماند؛ جز آتشی به منزل»

تجدید عهدی با طلبۀ شهید احمد امینی و همرزمان آسمان پیمای او در پیکار عاشورایی والفجر- ۴

چهل و یک سال پیش ۲۸ آبان ۱۳۶۲ مقارن بود با شب سیزدهم صفر ۱۴۰۱ هجری قمری. قرص درخشان ماه با تمام حجم نقره‌ای‌اش از سقف سیاه آسمان آویخته و همه جا را با نوری شیری رنگ روشن کرده بود. در غروب منتهی به آن‌شب، گردان‌های بازسازی شده لشکر۲۷ که این‌بار در یکدیگر ادغام شده بودند، با نیرویی عظیم به دروازه طلسم شده ارتفاعات کانی‌مانگا، یعنی قلّه ۱۹۰۴ از چند طرف هجوم آوردند. احمد که در مرحله قبلی عملیات والفجر- ۴همراه با یلان بسیجی گردان انصارالرسول(ص) به قلب مواضع دشمن زده بود،

این‌بار، زیر نور قرص ماهِ تمام، ستون خط‌شکنان دریادل گردان مالک‌اشتر را همراهی می‌کرد تا دوشادوش هم ضمن گذر از دروازه کانی‌مانگا، دیوار آتشین مواضع کماندوهای تیپ ۲ گارد جمهوری صدام را در هم بشکنند. آن‌شب احمد و همرزمانش در گردان مالک به اتفاق دیگر دلیرانِ رزمنده، با جلوداری شیر کوهستان، مهدی خندان در حالی پیشروی می‌کردند که یک سرباز بعثی، نشسته بر پشت تیربار دوشکا مسیر حرکت آنان را با اجرای تیرتراش خود شخم می‌زد.

 مهدی خندان که وضع را چنین دید، درنگ را جایز ندانست و بلافاصله سینه‌خیز خود را به آن سنگر آتش‌بار نفرین شدۀ دشمن نزدیک کرد. در راه رسیدن به آن موضع دوشکا او ناچار بود از کلافی انبوه از سیم‌های خاردار اطراف آن سنگر عبور کند. مهدی که هیچ سیم‌چین یا وسیله‌ای به‌ همراه نداشت، دست‌هایش را انداخت توی کلافِ سیم‌های خاردار. آن‌قدر فشار داد تا کلاف درهم فشردۀ سیم‌ها را از هم باز کرد. در این تلاش سرشار از فداکاری او، تیغه‌های سیم ‌ها از یک‌طرف دستش فرو رفته و از سوی دیگر دست او بیرون زده بودند. شُرشُر خون بود که از دست‌هایش فوران می‌کرد. او با همان وضعیت، سرش را داخل حلقه‌های سیم‌‌خاردار فرو کرد و نشست وسط سیم‌ها، با هزار مشقّت دست‌هایش را از درون کلاف سیم‌‌های‌خاردار درآورد و بعد، یکی‌یکی مین‌ها را از دل خاک بیرون کشید و در کناری چید. به این ترتیب سریع معبری باز کرد و بعد، دست‌های خون آلودش را دوباره انداخت آن‌طرف سیم‌خاردار. امّا دوباره شانه‌هایش گیر کرد به تیغه‌های تیز سیم‌خاردار.

تیغه‌های سرد فلز، پیراهن و زیرپوش و پوست تنش را یک‌جا از هم شکافت و شره خون تمام بدنش را پوشاند. سرانجام مهدی موفق شد، خودش را از دست آن تیغ‌ها نجات بدهد و از آخرین رشته سیم‌خاردار هم بگذرد. دستش را به‌‌سمت کمرش برد و از جیب نارنجک آویخته به فانسقه نارنجکی را درآورد. می‌خواست ضامن آن را بکشد که هم‌زمان تیربارچی دشمن از بالای سرش او را دید و لوله تیربار دوشکا را گرفت به‌طرف مهدی و او را به رگبار بست. یک لحظه گفت: آخ! بعد دست‌هایش را به شکل صلیب از هم باز کرد و به پشت روی سیم‌های‌خاردار دشمن افتاد.

با شهادت فرمانده میدانی تیپ عمّار در آن معرکه تا حدود زیادی نظم ستون نیروها به‌هم ریخت و در گرماگرم تقابل جانانه سربازان لشکر خمینی با دشمن بعثی روی تیغه‌های قله ۱۹۰۴ کانی‌مانگا احمد امینی؛ بچه محجوب مسجد جوادالائمه (ع) تهران و طلبه با استعداد حوزه علمیه جهانگیرخان قم، به آرزویش رسید. او که سخت دل‌تنگ دوستان شفیق‌اش؛ فرهاد نصیری قره‌چه‌داغی و محسن تقی‌زاده بود، همان‌طور که آرزو داشت، پیکرش در میان قلل کانی‌مانگا ماند تا همچون مادر معنوی سپاه آخرالزمانی سیدالشهدا(ع)  یعنی حضرت فاطمه‌زهرا (س) سال‌های سال گمنام بماند. ‌‎

حرف آخر:

احمدجان؛ گذر سال‌ها و روزها و شب‌ها ما دوستان تو و یارانت را پیر کرد، امّا خدا را شکر که تا به امروز پای عَلَم‌تان مانده‌ایم. شما هم در این زمانۀ عاقبت به شرّی بسیاری از مدّعیان صلاح و سداد، برای عاقبت به خیری ما، دعا کنید. آمین یا ربّ العالمین…

 ۲۸ آبان ۱۴۰۳ شمسی.

انتهای پیام



منبع خبر

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید