«امیرکبیر»؛ اسطوره تاریخی «خدمت» و «غیرت»، در مصاف با دو جبهه «استعمار» و «استبداد»

«امیرکبیر»؛ اسطوره تاریخی «خدمت» و «غیرت»، در مصاف با دو جبهه «استعمار» و «استبداد»


«امیرکبیر»؛ اسطوره تاریخی «خدمت» و «غیرت»، در مصاف با دو جبهه «استعمار» و «استبداد»

به گزارش نوید شاهد، بیستم دی 1230 شمسی مصادف با شب شنبه 18 ربیع الاول 1268 قمری، روز شهادت بزرگمرد تاریخ این سرزمین و قهرمان مبارزه با استعمار خارجی و استبداد سلطنتی و اسوه خدمت و الگوی مدیریت مستقل ملی «میرزا تقی خان امیرکبیر» است که با دسیسه استعمارگران و همدستی دربار فاسد و بی کفایت و وابسته، خونش در حمام فین کاشان، سند جنایت و تبهکاری دشمنان ملت ایران و مهر مظلومیت و حقانیت مردی شد که بلندای غیرت و غرور تاریخی مردمش بود و همه هستی خود را بر سر پیشرفت، آبادانی، استقلال، عزت و اقتدار سرزمین خود و حفظ آن از معرض تجاوز و تعرض بیگانگان و سلطه‌گران و عوامل و مزدوران داخلی‌شان گذاشت. راهی که پس از یک قرن و نیم، در انقلاب اسلامی با همت و غیرت دلیرانی عزت آفرین، به منظومه دانش و فن آوری و افتخار و اقتدار ایران در جهان، منتهی شد.

 

پسر «کربلایی قربان آشپز»، منشی «قائم مقام»!

 

میرزا محمدتقی فراهانی، در تاریخ ۱۹ دی ماه سال ۱۱۸۵ خورشیدی در روستای هزاوه در منطقه فراهان، از توابع شهرستان اراک متولد شد. خانواده پدری و مادری میرزا تقی خان از طبقه پیشه‌ور بودند. پدر او، کربلایی قربان از آشپزان دربار قائم مقام اول، خاندان بزرگ قریه مهرآباد بود و مادر او که فاطمه‌ سلطان نام داشت، دختر استاد شاه محمدبنا از اهالی فراهان بود.

محمدتقی در دوره کودکی با فرزندان خردسال قائم مقام اول همبازی بود. مورخان نقل کرده‌اند که او مسئولیت انتقال ظروف غذا به حجره درس فرزندان قائم مقام را به عهده داشت و همین امر سبب می‌شد پس از بردن ظرف‌های غذا پشت در حجره مانده و به درس‌ها گوش فرا دهد. در روایت‌ها آمده است که روزی قائم مقام از فرزندان خود سوال درسی می‌پرسد؛ اما هیچ‌ یک موفق به پاسخگویی نمی‌شوند. امیرکبیر جواب سوال را می‌دانست و به آن پاسخ می‌دهد؛ پس از این اتفاق، قائم مقام به او انعامی می‌دهد؛ اما او قبول نمی‌کند و در عوض از قائم مقام می‌خواهد تا به او اجازه دهد به‌همراه فرزندان او از کلاس‌ها بهره ببرد. محمدتقی شیوه‌های منشی‌گری، نامه‌نگاری و صدور احکام دیوانی را از قائم مقام یاد گرفت تا اینکه قائم مقام پس از مدتی تحریر و نگارش پاره‌ای از احکام و نوشته‌ها را بر عهده محمدتقی‌ خان گذاشت. محمدتقی پس از رسیدن به سن جوانی موفق شد سمت منشی‌گری در خانه قائم مقام را به دست آورد.

منشی گری در منزل قائم مقام باعث کسب تجربه برای محمدتقی خان شد. او به‌واسطه این شغل توانست با رجال سیاسی آن زمان آشنا شود و حتی با شاه ملاقات کند.

 

ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم!…

 

پس از اینکه محمدشاه در سال ۱۲۲۷ شمسی درگذشت، میرزا تقی مسئولیت رساندن ولیعهد از تبریز به تهران را بر عهده گرفت. او با قرض گرفتن ۳۰ هزارتومان از یک تاجر تبریزی موفق شد تا نیروی نظامی تدارک دیده و به‌همراه ولیعهد راهی تهران شود. آن‌ها پس از ۶ هفته به تهران رسیدند و ناصرالدین شاه بلافاصله پس از تاج‌گذاری میرزا محمدتقی را به‌عنوان صدراعظم خود برگزید و به او لقب «امیرکبیر» را داد. در فرمان ناصرالدین شاه هنگام انتخاب امیرکبیر به‌عنوان صدر‌اعظم آمده است:  

«ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق می‌افتد، می‌دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. به‌جز شما به هیچ شخص دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.»

 

اولین بانی «الگوی اسلامی، ایرانی پیشرفت» در تاریخ ایران

امیرکبیر، بمحض تصدی مقام صدارت و قبول مسئولیت اداره کشور با درک و دریافت عمیق خود از ریشه مشکلات و مصائب تاریخی ایران و شناخت خود از راه دستیابی به استقلال و اقتدار کشور در قطع ید اجانب، دربار و فرقه های انحرافی همچون بابیت و بهائیت که عامل و مزدور بیگانه و استعمار بودند، به این نتیجه رسید که راه عزت و توانمندی و پیشرفت کشور، خودکفایی و استقلال در علم، صنعت، آموزش، اقتصاد، بهداشت و درمان، تجارت، توسعه و عمران به شکل ملی و بومی و مستقل است. او را باید نخستین بانی و طراح الگوی اسلامی و ایرانی توسعه و پیشرفت شمرد. 

 

اصلاحات «امیر»، اولین رهیافت به توسعه بومی و ملی در سیاست، اقتصاد، آموزش، ارتباطات، علم، صنعت و فن‌آوری

او  دریافت که کشور ایران از علوم جدید بی‌بهره و تا حدودی عقب افتاده است و برای حل این مشکل بزرگ تاریخی، دو راه پیش رو داشت؛ اول اینکه شاگردانی که قصد تحصیل دارند را با هزینه هنگفت به اروپا اعزام کند و دوم اینکه معلمانی را از اروپا به ایران بیاورد تا از این طریق شاگردان بیشتری هم آموزش ببینند. او در نهایت موفق شد مدرسه «دارالفنون» را در هفت شعبه تاسیس کند. در این مدارس، علوم مهندسی، پزشکی، داروسازی و معدن به جوانان آموزش داده می‌شد. اولین دانش‌آموزان این مدارس شاهزادگان قاجار بودند و بسیاری از معلمانی که در این مدارس تدریس می‌کردند از کشورهای اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به ایران آمده بودند. 

دومین اقدام مهم امیرکبیر پایه‌گذاری روزنامه «وقایع اتفاقیه» است. اولین شماره از این روزنامه در تاریخ ۱۸ بهمن سال ۱۲۲۸  شمسی منتشر شد. در این روزنامه اخبار داخلی از جمله خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصب‌ها و اعطای مقام‌ها منتشر می‌شد. این روزنامه‌ همچنین دارای بخش‌های دیگری مربوط به شهرهای دیگر ایران، بخش خارجی و حوادث بود.

امیرکبیر اصلاحات بسیاری در دوره کوتاه صدارت خود انجام داد. از آن‌جایی که او عناوین و القاب پیش از اسم افراد را موجب به وجود آمدن زیان‌های اجتماعی می‌دانست، برای نام‌گذاری افراد صاحب منصب به‌عنوان «جناب» اکتفا می‌کرد. امیرکبیر اصلاحات اجتماعی زیادی نیز انجام داد که در آن دوران موجب بهبود وضع اجتماعی ایران شد. در آن زمان که رسومی از جمله هرزگی و قمه‌کشی در ایران رواج داشت، باعث می‌شد که زنان و کودکان پس از غروب جرئت خروج از خانه را نداشته باشند؛ اما امیرکبیر دستور داد تا این رسوم منسوخ شوند و همچنین حمل اسلحه و سلاح گرم را ممنوع اعلام کرد. 

یکی دیگر از مشکلات در زمان صدارت امیرکبیر وجود نداشتن وسایل ارتباطی بین شهرها بود. امیرکبیر برای حل این مشکل پستخانه‌ای تاسیس کرد و هر دو ماه چاپارها به آذربایجان، مازندران، کرمان، خراسان، استرآباد و کرمانشاه در حال رفت‌‌و‌آمد بودند. در نتیجه تلاش‌های امیرکبیر کار چاپارها به‌قدری سرعت پیدا کرد که مسافت بین تهران تا اصفهان سه روزه طی می‌شد. 

امیرکبیر در دوره فعالیت خود همچنین تلاش‌های ارزشمندی برای رسیدگی به وضعیت مالیه انجام داد. او با رشوه خواری به مبارزه پرداخت و دریافتی‌های بی حساب از دستگاه‌های دولتی را قطع کرد. وی همچنین حقوق شاه را به دو هزار تومان کاهش داد و وضع مالیه و قوانین مالیاتی را به‌طور کلی سر و سامان داد. امیرکبیر با تلاش‌هایی که در این زمینه انجام داد موفق شد رقم خالص درآمد کشور را در آخرین سال صدارت خود به سه میلیون تومان برساند.

از دیگر اقدامات مهمی که امیرکبیر در آن‌ها نقش مهمی داشت می‌توان به آبادی اراضی خوزستان و سایر مناطق، سر و سامان دادن به ارتش، مبارزه با شکنجه، اصلاحات مذهبی و اصلاح رفتار با درباریان اشاره کرد. 

یکی از اقدامات بسیار مهم اما ناموفق امیرکبیر فرمان واکسیناسیون سراسری کودکان و نوجوانان بود. امیرکبیر در سال ۱۲۲۷ فرمانی را صادر کرد تا همه کودکان و نوجوانان برای مبارزه با بیماری آبله واکسینه شوند؛ اما به‌دلیل عدم همراهی مردم که دلیل اصلی آن خرافات و ناآگاهی آن‌ها بود، این واکسیناسیون سراسری به‌شکل موفقیت‌آمیز پیش نرفت.

 

تنها در محاصره دشمنی «دربار» و «استعمار»

 

با وجود اینکه امیرکبیر از ابتدای دوره صدارت خود مورد عداوت برخی درباریان بود، اما این دشمنی‌ها پس از سه سال به اوج خود رسیدند. دلیل این دشمنی‌ها کاهش مزایا و دور نگه داشتن شاه از خویشان و بستگانش بود. از سویی استعمار روس و انگلیس نیز بر سر از میان برداشتن و حذف امیر، که او را مانعی جدی در مسیر تحقق اهداف سلطه گرانه و مداخله جویانه خود در کشور و دولت ایران یافته بودند، به اتفاق نظر رسیده بودند چرا که امیر، بهیچوجه و تحت هیچ شرایطی اهل مماشات و مدارا و مصالحه با بیگانگان نبود و از هرگونه احتمال و امکان نفوذ در او ناامید شده بودند. این شد که از مخالفت و کینه عوامل دربار که منافع و مطامع خود را با بودن امیرکبیر و تداوم و تکمیل اصلاحات او بکل، بربادرفته می دیدند و رویاهایشان رنگ ناکامی و نیستی گرفته بود، بهره گرفته و اینان را بعنوان عامل اجرای نیت شوم خود یعنی حذف امیر، جلو انداختند تا شاه را راضی به این عمل کنند. مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه و میرزا آقاخان نوری، رهبری گروه مخالفان که روزبه‌روز به تعداد آن‌ها اضافه می‌شد را بر عهده داشتند. حلقه گسترده مخالفان امیرکبیر، نشان از انزوای روز افزون وی بود. مخالفان سعی داشتند شاه را به این باور برسانند که امیرکبیر به‌دنبال برکناری او و به دست آوردن تاج‌وتخت پادشاهی است. این اتفاقات موجب ایجاد بدگمانی در ذهن شاه نسبت به امیرکبیر شد تا اینکه امیرکبیر دریافت نفوذش بر شاه کاهش یافته است. در نهایت، شاه ایران در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل) امیرکبیر را از صدارت عزل کرد. در نامه شاه به امیرکبیر آمده است: 

«چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.»

 

امیر، تحت الحمایگی بیگانه را نپذیرفت

 

با این وجود، مهدعلیا و میرزا آقا خان نوری همچنان به امیرکبیر به چشم یک تهدید نگاه می‌کردند و باور داشتند که ممکن است او مجددا سمت قبلی خود را به دست آورد. به همین خاطر شاه را راضی کردند تا امیر را به حکومت کاشان منصوب کند تا از تهران دور باشد. در همین حین، پرنس دالگوروکی،  وزیر مختار روسیه که از به قدرت رسیدن میرزا آقا خان نوری نگران شده بود، به منزل امیر رفت تا به او پیشنهاد تحت‌الحمایگی روسیه را بدهد. با وجود اینکه امیر این پیشنهاد را نپذیرفت، اما همین اتفاق باعث شد که خشم شاه نسبت به امیر برانگیخته شود و امیر را از تمام مناصب دولتی برکنار کند.

 

به فین کاشان رفته، «میرزا تقی خان فراهانی» را راحت نماید!

 

پس از عزل امیرکبیر از صدارت، مهدعلیا و دیگر مخالفان امیر باز هم ساکت ننشستند و به توطئه چینی خود ادامه دادند. آن ها اعتقاد داشتند که بدلیل علاقه شاه به امیرکبیر، هر لحظه ممکن است شاه از تصمیم قبلی خود منصرف شود. لذا ابتدا امیر را از تهران دور کردند و شایعه کردند که امیرکبیر قصد پناهنده شدن به سفارتخانه ی روسیه را دارد و با این شایعات موجب ترس شاه شدند . همین امر نیز موجب شد که شاه امیر را از کلیه مناسب دولتی و لشگری (امیر نظامی و حکومت کاشان) عزل کند. مدتی پس از عزل وی امیرکبیر به همراه خانواده اش راهی فین کاشان شد.

مهدعلیا که هنوز از بازگشت امیرکبیر واهمه داشت بوسیله آقاخان نوری، نقشه ی قتل امیر را کشیدند و در شبی که شاه در مجلسی از خود بیخود بود فرمان کشتن میرزا تقی خان امیرکبیر را خطاب به علی خان حاجب الدوله فراش باشی از فرزندش گرفت:

«چاکر آستان ملائک پاسبان فدوی خاص دولت ابد مدت حاج علی خان پیشخدمت ، خاصه فراشباشی دربار سپهر اقتدار مامور است که به فین کاشان رفته میرزاتقی خان فرهانی را راحت نماید و در انجام این ماموریت بینالاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.»

 

ناگهان درهای حمام را بستند و…

 

هنگامی که فراش باشی برای اجرای حکم به کاشان رسید امیرکبیر در حمام فین بود. به محض ورود فراش باشی، ماموران حکومتی درهای حمام را بستند. پس از ورود فراش باشی و صحبت با امیرکبیر به وی اعلام شد که آماده اجرای حکم شاه و مرگ باشد. طبق درخواست امیر قرار شد خود نحوه اجرای حکم خودش را تعیین کند. در آن لحظه امیر از جا برخاست. غسل نمود و دستور داد تا دو رگ از بازوی وی را بزنند. بدین ترتیب ناصرالدین شاه یکی از پاکترین، خدوم ترین و مخلص ترین خدمتگزاران ایران را به شهادت رساند ولکه ننگی تا ابد بر جبین حاکمیت خود نشاند.

 

با خون نوشت سوختن ما سرود ماست…

 

لحظه‌ای که امیر روی صحن حمام فین نشسته بود و فوران خون خویش را تماشا می‌کرد، در آرامش و سکوت و متفکرانه منتظر شهادت بود. ناگهان همچون فردی که چیزی به یاد آورده، از جا برخاست و دست خون آلود خود را بر دیوار گذاشت؛ گویا می‌خواست چیزی بنویسد.

شاید امیر به یاد مرگ مربی خود -یعنی قائم مقام فراهانی – افتاده بود که او نیز به دست محمدشاه ترور شده بود و در لحظه جان دادن بر دیوار نگارستان شعری با متن زیر نوشت:

«روزگار است آن که گه عزت دهد، گه خوار دارد

 چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد»

عده‌ای گفته اند که امیر بر دیوار، متنی نوشت، ولی خوانده نشد و برخی گفته اند که خوانا هم بوده، ولی به نفع خاندان قاجار نبوده و آن را محو کرده اند.

یک اروپایی که به ایران سفر کرده بود، گفته است که جمله «لا اله الا الله» را به خط و با خون او بر دیوار حمام مشاهده کرده است.

از تمام شاید‌ها و شنیده‌ها که بگذریم، آنچه می‌توان به یقین گفت، سخن «کُنت دوگوبینو»ی فرانسوی است. او می‌نویسد: «به هر حال، اگر بخواهیم پی ببریم که آن نقوش چه بوده یا در مضمون آن خط چه نوشته، می‌توانیم بگوییم که مُهر بدبختی دولت و ملت ایران بوده که بر پیشانی کشور نقش می‌بست و سند ننگ تاریخی و ابدی دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود که برای همیشه در صفحات تاریخ به یادگار می‌گذاشت.»

انتهای پیام/ 

 



منبع خبر

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید