به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بخش ویژه سیزدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس، به معرفی چهرههای شاخص ادبیات دفاع مقدس اختصاص یافته است. در پی این تصمیم، فهرست دوازده نفر از چهرههای منتخب، از سوی دبیرخانه جایزه جلال منتشر شد.
از میان دوازده چهره منتخب، سه چهره، مشخصا در حوزه مستندنگاری فعال بوده و باقی اشخاص (۸ نفر) از میان نویسندگان داستان که اغلب یا تمامی آثار منتشرشدهشان در حوزه ادبیات خلاقه (داستانی) «جنگ» و «دفاع مقدس» است معرفی شدند. بر اساس اخبار، نخست، موضوع بخش ویژه سیزدهمین جایزه جلال آلاحمد «آثار برتر دفاع مقدس» در نظر گرفته میشود. در ادامه، موضوع این بخش «نویسندگان برتر ادبیات دفاع مقدس (در زمینههای داستان بلند و رمان، مجموعه داستان کوتاه و مستندنگاری)» اعلام شد. بدین ترتیب که با فراخوان همکاری در انتخاب مزبور، از اصحاب رسانه، خبرگزاریها، روزنامهها و مجموعههای فعال در حوزه کتاب و ادبیات، جهت شرکت در فرایند گزینش دعوت میشود.
سپس جمعی از اصحاب رسانه، این دعوت را اجابت کرده، پس از مرور فهرست جامعی از نویسندگان دفاع مقدس و آثار منتشرشده، در جلسهای دست به انتخاب نهایی زده و پس از تبادل نظر، نویسندگانی که اکثریت آراء را کسب کرده به عنوان چهرههای برگزیده معرفی شدند. تدارک بخش ویژه در این دوره از جایزه جلال و نتایج به دست آمده از آن، نتیجه روششناسی، موضوعشناسی، هدفگذاری، تجربه تاریخی، جریانشناسی و اولویتبندی است. آنچه در پی خواهد امد، درنگی در پیشفرضها، ارکان و ابعاد این رخداد ادبی است.
اصل اهتمام به ادبیات دفاع مقدس، حمایت از این گونه ادبی پرعنوان، پیشتاز و پرمخاطب که حقیقتا در خط مقدم جبهه ادبیات متعهد قرار دارد، امری ضروری و جزو اولویتهای ادبی و فرهنگی کشور قلمداد میشود. تاکیدات مکرر مقام معظم رهبری، خاصه بیانات ایشان در شهریور سال جاری مبنی بر اصلاح تلقی رایج درباره دفاع مقدس و توجه به این مقوله به عنوان «سرچشمه»۱ و نگاه «فراگونهای» نسبت به آن، حاکی از لزوم توجه عمیقتر و فراگیرتر به این مقوله و کارکردهای ویژه آن است.
با وجود تاکیدات معظمله در مقاطع و به انحاء مختلف، درباره ادبیات دفاع مقدس، مواجهه سطحی، مقطعی، مصداقمحور و غیر روشمندِ فضای ادبیات معاصر، «تاخیر» در مطالبات معظمله یا «تعطیل» برخی مطالبات ایشان را در پی داشته است. بنابراین در اصلاح این «ستم تاریخی»، لازم است ادبیات معاصر، به اصلاح نسبت خود با این فرمایشات اهتمام ورزد و تمهید لازم را برای جریان و سریان درخور این مطالبات در برنامهریزیهای اصولیِ کوتاه و بلندمدت فراهم آورد.
«دیدگاه مناسبتی» یا «مناسبتزدگی» در برنامهریزیهای هنری، خاصه در حوزه ادبیات، امری دیرپا و محل تحقیق و آسیبشناسی مستوفی است. برنامهریزی برای حوزه ادبیات، خاصه شرطی کردن آن به «مناسبتها» و «تقویمزدگی» در طول سالهای جاری و بعضا با غفلت از «اولویت»ها و برنامهریزیهای بلندمدت، آسیبهایی را به حوزه ادبیات وارد کرده و فرصتهایی را بر باد داده است. واضح است که غرض این مدعی، بیتوجهی به مناسبتها و عدم استفاده از ظرفیت آنها در کارکردگیری از ادبیات، توسعه، رونق و افزایش قدرت نفوذ آن در جامعه مخاطب نیست.
اشکال زمانی رخ میدهد که این اهداف بلندمدت – بر وفق اسناد بالادستی و افقهای تعیینشده جهت نیل به اهداف ادبیات- نیستند که برنامهها را تعیین میکنند، بلکه واکنش «تأخیری»، «مقطعی»، «تبعی» و «انفعالی» ادبیات به مسائل، موجب میشود مناسبتهای سالانه، دهساله یا چند دههای، اهرم حرکت و تصمیمگیری را در بخشهایی از حوزه ادبیات در دست گیرند. برخی برنامههای انجامشده در چهلمین سالگرد دفاع مقدس نیز از روال پیشگفته تبعیت میکنند.
اینکه اعداد «۲۰»، «۴۰» یا احتمالا «۵۰» و «۱۰۰»! توجه حوزه ادبیات را به مقولهای که فارغ از این تقسیمبندیهای اعتباری، در تمامی روزها و ماههای دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضرورت و اولویت داشته جلب کنند، محل تامل است. سیاست «مناسبتزدگی» گاه به «مناسبتسازی» منجر میشود. مروری بر فعالیتهای مجموعههای کوچک و بزرگ دخیل در برنامهریزیهای حوزه ادبیات داستانی از جمله «دفتر گسترش شعر و ادبیات داستانی» گویای آن است که سیاستهای کلان ادبیات داستانی در این مجموعهها، منحل در اجرای جشنوارههای متعدد میشود و تقویم کاری آنها را به نحوی پر میکند که جایی برای کارهای اولویتدار و ضروری دیگر باقی نمیماند.
شیوع رویکرد «مناسبتسازی» در مناسبات ادبی، علل متعددی دارد که در جای خود باید بحث و بررسی شود. اما میتوان یکی از علل مهم غلبه این رویکرد را تمایل مجریان و برنامهریزان به برنامههای «کوتاهمدت»، «کمهزینه»، «زودبازده» و «تبلیغی» دانست.
مشابه واکنش تأخیری و مناسبتزده مجموعهها را میتوان در توجه عمدتا مناسبتی «رسانهها»، «سایتهای خبری» و «مطبوعات» به مقوله دفاع مقدس مشاهده کرد. گویا هدف «جاافتاده» و روال «عادی» در برخی رسانهها «گرم کردن فضا» و «تولید خبر» در مقطع کوتاه مناسبتها است و با اتمام زمان مناسبت، اهمیت موضوع کاهش یافته، وظیفه حوزه ادبیات درباره آن موضوع یا گونه خاص «فراموش» شده یا به «حاشیه» میرود. این حقیقتی انکارناپذیر است که برنامهریزیها در حوزه ادبیات، بعضا به جای آنکه «بر» مناسبت باشد، تابع یا «برای» مناسبتاند.
در نگاهی دقیق، در مقولهای چون «ادبیات دفاع مقدس» آنچه واقعا، اتفاق افتاده را باید از خلال عملکردهای موجود در چهل دهه گذشته جست. اگر برنامه مستمر، جامع، افقنگرانه، واقعبینانه و رویکردمحوری برای رونق و حمایت از ادبیات دفاع مقدس وجود نداشته باشد، برنامه مناسبتی «چهلمین سالگرد دفاع مقدس» اتفاق جدیدی را رقم نخواهد زد. و اگر چنین برنامههایی با اوصاف پیشگفته محقق شده باشند، میتوان به نتیجهبخشی برنامههای مناسبتی امیدوار بود.
ادبیات روایی دفاع مقدس در زیرگونهها و قالبهای متعدد آن، بیتردید پیشروترین گونه ادبی متعهد در طول دورۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شمار میآید. مقایسه کمّی و کیفی نویسندگان، داستانها، مستندنگاریها، خاطرات، زندگینامههای داستانی، نقدها و پژوهشهای ادبی صورتگرفته در این ساحت با دیگر گونهها، حاکی از «امتیاز»، «برجستگی» و «اهمیت راهبردی» آن نسبت به تمامی گونههای دیگر است.
این بدان معنی است که با گستره موسع، پیچیده و ذو ابعادی مواجه هستیم که هرگونه «داوری» درباره آن، لوازم روشی و اقتضائات پژوهشی خاص خود را میطلبد. خاصه بدان سبب که در کنار گسترش کمی و کیفی این فراگونه، شاهد «چرخشها»، «عقبگردها» و «انحرافات» رویکردی در آن در خلال دههها بودهایم. ادبیات دفاع مقدس با وجود گستردگی کمی و کیفی، در ابعاد معرفتی و فلسفی همچنان در هندسه معرفتی خود دچار «گمبود» مسائل است و معدود مسائل شناختهشده آن نیز به نحو «کافی»، «دقیق» و «مبنایی» نوعا پاسخ درخور دریافت نکردهاند.
این همه، گویای آن است که سخن گفتن و انتخاب کردن در این گستره مضمونی و موضوعی، مستعد «اختلاف» رأی و «تضاد» آراء است. در خوشبینانهترین حالت، بنای چنین اختلافی مبنایی و ناظر بر ساحتهای اندیشه است.
گرچه عوامل متعدد دیگر حاشیهای، غیرادبی و غیراولویتداری نیز در نوع انتخابهای صورتگرفته در جشنوارهها و «جذب» و «دفع»ها موثر بودهاند. حتی در منظرگاهی کلی، کنش و واکنش «فضای ادبیات» به مجموعه «تولیدات» و «تولیدکنندگان» ادبیات دفاع مقدس، مسبب از اسباب پیشگفته است. در چنین فضایی، که علیالقاعده رسیدن به «اجماع» در آن اگر نگوییم «غیرممکن»، که «نادر» است. بنابراین به نظر میرسد اصولیترین نحوه واکنش و تصمیمگیری و قضاوت در این حوزه جز با تمسک به «مبانی» فکرشده مقدور نیست.
در این شرایط، نسخهای که از دهههای گذشته برای فضای ادبیات دفاع مقدس پیچیده میشده، توجه و تمرکز بر «مشهورات» یا تلاش برای اعتباربخشی به مشهورات است. «جایزه بیست سال ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» در دوران وزیر فرهنگ و ارشاد وقت (آقای عطاءالله مهاجرانی) از جمله نمونههایی از این دست است که حذف نام «احمد محمود» به عنوان برترین نویسنده بیست سال به سبب نگارش «مدار صفر درجه» از فهرست منتخبین به دلیل مخالفت با این رمان که درصدد تحریف انقلاب اسلامی و مبانی دینی آن بود، در آن دوره، بحثبرانگیز شد.
گرچه در آن رخداد، تیزبینی برخی منتقدان در شناخت انحراف فکری و قلمی نویسنده مزبور از مبانی و ارزشهای انقلاب اسلامی، راه را بر گزینشی نادرست بست، اما این خطر به لحاظ «مبنایی» و «روشی» همواره در کمین چنین جوایزی که در بازه زمانی موسعی بدون روشمندی مناسب دست به انتخاب میزنند بوده و خواهد بود.
حرکت بر مدار «شهرتسازی ادبی» ترفندی دیرپا در حوزه ادبیات داستانی است. بعضا چنین مشهوراتی که سبب پدید آمدن و نقطه آغاز آن بر بسیاری معلوم نیست، چنان به نتایجی «غیرقابل خدشه»، «اجماعی» و «مسلم» منتهی میشوند که هزینه «مخالفت» یا «نقد» را بر مخالفان اجماعِ ادعایی، دشوار میسازند.
پایداری جریانی که شهرت ادبی را دستمایه حرکت خود قرار داده، به مرور زمان و با تقویت مشهورات ادبی به واسطه «تکرار» یا «تایید» یا «تشدید» آن در ضمن رخدادهای ادبی، عملا به سختتر شدن گره شهرتگزینی ادبی و بالاتر رفتن هزینههای مخالفت به آن منجر خواهد شد. اما کار بدینجا نیز منتهی نمیشود و واکنش تاخیری و غیرتولیدی مجامع علمی و دانشگاهی نسبت به رخدادهای ادبی و بهگزینی آنها از میان آثار ادبی بر اساس همان مشهورات پیشگفته، زمینه را برای تئوریسازی «مشهورات» فراهم میآورد.
بلیهای که خاصه در حوزه ادبیات دفاع مقدس با ظهور «جریان سیاهنویس» قوت گرفت. جریان سیاهنویسِ دفاع مقدس، نه در فرایندی «سالم»، «علمی» و «سازنده» که بر بستر «حاشیهسازی»، «نامگرایی»، «نفاق»، «وادادگی ادبی»، «عدم پاسخگویی و نقدپذیری» و در یک جمله «شهرتگزینی» به مهمترین مانع در مسیر ادبیات متعالی دفاع مقدس تبدیل شد. جریان سیاهنویس دفاع مقدس با «دور زدن نقد» و «سکوت» تاریخی و معنیدار و «انفعال» منتقدان متعهد، یا «مصلحتاندیشی»های غیرضرور، از رویکردی «هنجارشکن» و «غیراصولی» در دهه ۶۰، به عنوان جریانی «متعارف»، «اصیل»، «تحولخواه» و «انسانی» بلکه «جهانی» معرفی شد.
در چنین شرایطی که خواهناخواه، جامعه ادبی مبتلا به مشهورات بیمبنا است، علیالقاعده جریان متعهد به انقلاب و دفاع مقدس باید «برنامه» و «روشمندی» مشخصی در مقابله با این مشهورات و عدم درغلتیدن به آن اتخاذ کند. بستر زیست مشهورات ادبی، اذهان مخاطبان است.
بنابراین، لازم است جای «اکثریت موجود» به «شیوه عقلایی» سپرده شود. در حالی در محیطهای دانشگاهی و بعضا شبهعلمی تعدادی از آثار و نویسندگان خاص مورد اقبال قرار میگیرند که انتخاب این نمونهها نه نتیجه استقراء کامل و مبنایی در میان آثار و افراد موجود، که نوعا برآمده از «سهلگیری» و «کمکاری» و «بیاطلاعی» پژوهشی و بنای ساختار علمی بر پایه انتخابهای یکی دو جشنواره است. چنین روشی ضمن هزینهسازی برای ادبیات– خاصه ادبیات دفاع مقدس- عملا خَرق «مشهور» و شناسایی آنچه به مرحله شهرت ادبی نرسیده است را دشوار خواهد ساخت.
توجه به فرایند «شهرتگزینی» و «شهرتسازی»، ابعاد و ارکان دخیل در آن، مراتب و متعلقهای متعدد آن، آثار و ثمرات برخاسته از این مقوله و شناخت این امور، برای خرق علمی شهرت، بسیار ضروری است. بدیهی است وصف «شهرت» فینفسه مذموم نیست. چهبسا آثار یا نویسندگان دفاع مقدس که به این درجه از «اعتبار»، «وثوق» و «اقبال» دست یافته، جریانساز شده و بار ادبیات متعهد به انقلاب اسلامی را بر دوش کشیدهاند. و بسا بسیاری دیگر، قربانی نگاه شهرتگزین شدهاند.
اگر بخواهیم از ارکان موثر در به شهرت رسیدن «اثر» یا «نویسنده»ای یاد کنیم، بیش از «فخامت» اثر و «عمل» نویسنده، باید از عملکرد «رسانه»ها سخن گوییم. واقعیت آن است که رسانههای جمعی، خبرگزاریها، سایتهای متنوع و مطبوعات و روزنامهها در «چهره» شدن یا «شاخص» شدگی نویسندگان و آثار، نقشی بسزا و بیبدیل داشتهاند. این رسانهها هستند که با «تکرار» اسامی، «توصیف» موضوعات، «جهتگیری» درباره آثار و نویسندگان، از آنها مقولههایی «آشنا»، «قابل بحث» و «شاخص» میسازند.
گرچه بررسی نحوه عملکرد رسانهها در بازه زمانی طولانی چند دهه در حوزه ادبیات دفاع مقدس، خود نیازمند پژوهشی مبسوط است. اما یادآوری چند گزاره درباره عملکرد رسانهها و نقش و جایگاه آنها در پدید آمدن «شهرت» ادبی برای آثار و نویسندگان، تصویر دستهبندیشده و دقیقتری از ابعاد و چگونگی شکلگیری شهرت پیشگفته به دست خواهد داد.
۱- غلبه جریان رسانهای در فضای کلی ادبیات داستانی کشور هیچگاه در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی از آنِ جریان متعهد به ارزشهای انقلاب و به تعبیر دیگر جریان انقلابی نبوده است. حتی صدا و سیما نیز که نوعا گمان میرود سیاستهای فرهنگی نظام را نصبالعین خود قرار میدهد در برنامههای متعدد ادبی- اگر نگوییم غالبا- در بسیاری موارد با جریان شبهروشنفکر ترجمهای غیرمنتقد همدل بوده و ادبیات انقلابی در سازمان صدا و سیما مظلوم واقع شده است.
در فقدان و کمبود سایتهای تخصصی ادبیاتِ همسو با گفتمان انقلاب اسلامی، تعداد حقیقتا معدودی از خبرگزاریها خط ادبیات متعهد را دنبال میکنند. غالب خبرگزاریها یا اساسا خنثی و تابع مشهورات هستند یا متعلق به جریان روشنفکریاند، یا ترجیح میدهند مقبولیت خود را خرج هیچ جریان ادبی نکنند یا بالاخره شجاعت موضعگیری و حرکت بر خلاف جریان غالب را ندارند. صفحات ادبی روزنامهها نیز کمابیش در سیطره جریان شبهروشنفکر یا تربیتشدگان این جریان یا همنوایان با آنها است. طبیعی است در چنین شرایطی، جریان متعهد، پایگاه مطمئن، قوی و پرنفوذی برای مطالبات خود نداشته باشد و ذهنیت «مخاطبان ادبیات» توسط جریان «دیگری» هدایت میشود.
۲- جریان رسانهای «ویترین» تولید نقد و نظر در حوزه ادبیات و خاصه ادبیات دفاع مقدس است. جریان رسانهای کمتر «تولیدکننده» فکر و نقد و بیشتر «مصرف»کننده آن بوده است. حال با این مقدمه و در فقدان واقعی جریان نقد متعهد، که تنها به ارزشهای فرمی اثر بسنده نمیکند و مبانی فکری و فلسفی دینی را دستمایه نقد ادبی قرار میدهد، کاملا میتوان پیشبینی کرد که رسانه– ولو در معدود مواردی بخواهد انقلابی بماند- مصالح لازم و فکر و اندیشه و تولید لازم را برای ورود به آوردگاه جنگ نرم در اختیار ندارد. به درستی نمیداند در جنگ فرهنگی چگونه، در چه زمانی و در مقابل چه دشمنیای باید واکنش نشان دهد.
۳- رسانه مستقل، شجاع، زمانشناس و انقلابی – به معنای واقعی کلمه- در حوزه ادبیات داستانی و ادبیات دفاع مقدس کم شمار است. کمتر رسانهای پیدا میشود که حاضر باشد برای اصلاح امور «شفافسازی» کند و برای تغییر «هزینه» بدهد. نوعا ناشران، مدیران میانی، انجمنها و نهادها و مراکز ادبی، بر خروجیهای رسانهها نظارت داشته و در زمان لازم در آنها «دخالت» کرده، بر آنها «تاثیر» گذاشته و به صورت مشخصی به آنها جهت میدهند.
این «وابستگی» در سطوح پیچیدهتری در بدهبستانها، علایق و سلایق و مبانی فکری رسوخ مییابد. بنابراین زمانی که از رسوخ «جریان نفوذ فرهنگی» در لایههایی از رگ و پی ادبیات معاصر یاد میشود، کشف، افشا و مقابله با آن، رسانه مستقل را با بخش قابل توجهی از افراد، مجموعهها و مناسبتها در تقابل قرار خواهد داد.
رسانهها نوعا– نه در تمام موارد- در «تولید» خبر، تحلیل، نقد و جریانسازی در حوزه ادبیات دفاع مقدس «ناتوان»، «بیبرنامه»، «بیانگیزه» یا «کمکار» کند. به دلیل پیشگفتۀ مواجهه «مناسبتی» با موضوع خاص دفاع مقدس و عدم اطلاع کافی از هندسه مسائل و موضوعاتِ اولویتدار در این حوزه و البته «پرزحمت» بودن پرداخت به برخی موضوعات به لحاظ علمی یا اجرایی، عملا خطی «سطحی» و «سهلانگارانه» از «مسائل» و «پاسخها» در نوع رسانهها مطرح میشود. سطحی که بستر زیستیِ مناسبی برای افراد یا جریاناتی است که با سوار شدن بر موج «جدل»، «مغالطه» و «عوامزدگی» حیات ادبی خود را تضمین میکنند. گرچه در میان اهالی رسانه میتوان افراد «پرمایه» و «صاحب تحلیل» یا حداقل «فروتن» و «سلیم النفس» را یافت که از وقت و ابروی خود مایه میگذارند، اما در موارد متعددی ضعف «شناختی» از جمله معضلات اصحاب رسانه در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس است.
رویکرد «تبلیغی» و نه «تحلیلی» و همچنین رویکرد «ترجمهای» و نه «تأسیسی» آفت دیگر رسانهها در بخشهای ادبیات داستانی و خاصه ادبیات دفاع مقدس است. برخی رسانهها برای «دیده شدن» و نه «نمایاندن» خبر تولید میکنند. حتی ورود برخی رسانهها به موضوعات مناقشهبرانگیز، در حد «ژورنالیسم» متداول است نه تحلیل عمیق و دقیق و مبنایی برای حل «مسئله».
بنابر این گرچه برخی رسانهها پای ثابت برخی دعواهای ادبی هستند و در ظاهرا موضعمند عمل میکنند و بعضا آتش بیار معرکه میشوند، اما سطح طرح مسائل را به حد تنزل یافته و کنترل شدهای تقلیل میدهند. نتیجه این رویکرد، تشدید نگاه عوامگرایانه به مسائل ادبی و در نتیجه امکان رشد بیشتر مشهورات ادبی خواهد بود. رسانهها در ادامه این رویکرد، بعضا کارکردشان به ابزاری برای «فروش» یا «بازاریابی» در حوزه کتاب تقلیل مییابد.
رسانهای میتواند «جریانساز» باشد که عمیقا «جریانشناس» باشد. عدم بصیرت و فهم دقیق شرایط فرهنگی و ادبی در میان برخی مدیران ادبی – چه رسد به برخی اصحاب رسانه- خسارتهای جدی به ادبیات داستانی متعهد وارد ساخته است. «مصلحتاندیشی» مفرط و «محافظهکاری» از نتایج عدم شناخت واقعی جریانهای ادبی و تغییر موقعیت آنها در طول چهار دهه اخیر است. عدم تصور دقیق و پیشدستانه از وضعیت جریانهای ادبی در آینده و برنامهریزی رسانهای برای دفع خطرات متوقع از ساحت ادبیات از دیگر مسائل این حوزه است. محل زیست جریان «نفوذ» در ادبیات متعهد دقیقا مرز باریک میان «مصلحت» و «حقیقت» است. جایی که حقیقت نوعا قربانی مصالح خودخوانده میشود.
رسانهها نوعا به واسطه کارکردگزینی و مخاطب حداکثری شان، نسبت به محافل علمی-ادبی، از ابتکار عمل و البته «ادبیات» و «ساختار بیانی علمی» لازم برخوردار نبوده و از طرح ژرف کاویهای پژوهشی محرومند. نخست به آن دلیل که طیف اندک پژوهشگران متعهد که انتظار میرود تولیدکننده فکر و رصدکننده مستمر و واقعی جریانهای ادبی و آثار داستانی باشند، اندکاند یا ادبیات لازم را برای انتقال آنچه در کرانههای تولید علم فراچنگ آوردهاند به مخاطب رسانهها ندارند.
گسست تاریخی میان اندک مراکز تولید فکر ادبیات متعهد و رسانهها، خود جزو مبادی حرکت رسانهها به موقعیت و جایگاه فعلی است. جدا افتادگی رسانهها از محافل علمی که به عنوان «عقل منفصل» این مجموعهها عمل میکنند خود در فروغلتیدن به کام شهرتگزینی موثر است.
تبعیت و دنبالهروی رسانهها از رخدادها و وقایع ادبی عامل دیگری برای در «حاشیه» ماندن رسانهها در تولید و ترویج فکر است. رونق یافتن اجرای برنامههای «نمایشی» در فضای ادبیات داستانی موجب میشود در مجموع، وقایعی که در حوزه ادبیات داستانی رخ میدهد از جنس «رونمایی»ها، «جایزه»ها، «نکوداشت»ها، «انتشار اثر» و «آمد و شد» مسئولان باشد. طبعا در این میان، پر زرق و برقترین برنامهها که نوعا با استقبال رسانهها و پوشش سراسری آن همراه است «جایزه»ها و «جشنواره»ها هستند. از اینرو، رسانهها تابعی از تصمیم مدیران حوزه ادبیات و هنر در اولویت بخشی به برنامههای تبلیغی از این دست و صرف وقت و هزینه برای اجرای آن خواهند بود.
با مقدمات پیش گفته- که میتوان بیش از اینها بدان افزود- به نظر میرسد انتظار نمیرود بدنه رسانهای کشور که خود موثر در تولید مشهورات ادبی– صحیح یا ناصواب – و باز مصرفکننده آنها بوده، بتواند خارج از «دور» تولید و مصرف مشهورات، کاری کارستان کند. در حقیقت، رسانهها در طول حیات خود، در عمل، «انتخاب»های خود را با «تکرار» و «تاکید» بر نامها و آثار نشان دادهاند. لذا پیشبینی– اگر چه نه همه- بخشی از فهرستهای محتمل منتخب رسانهها در ساحتهای مختلف، کاملا محتمل و مقدور است.
انتخاب ذیل عنوان «چهرههای برتر چهل سال داستان و مستند نگاری دفاع مقدس» اهمیت و حساسیت ویژهای را میطلبد. آنچه بیش از هر امر دیگری توجه را به خود جلب میکند «روششناسی» چنین انتخابی است. چرا که روش شناسی دقیق و علمی در نیل به این هدف مهم، ۸۰ درصد نتیجه را با خود همراه خواهد ساخت. طبق اعلام دبیرخانه جایزه جلال، نوزده نماینده از رسانهها و مراکز مختلف، درخواست دبیرخانه را اجابت کرده و آن مجموعه را در انتخاب چهرههای برتر همراهی کردهاند.
گرچه میان داوران این بخش، چهرههایی حضور دارند که فارغ از شأن رسانهای، مطبوعاتی یا مدیریتیشان، جزو مطلعین حوزه ادبیات دفاع مقدس بوده و هستند. همچنانکه از میان منتخبان این داوری، چهرههای ممتازی دیده میشوند که حضور آنها را در میان گروه نامبرده تایید میکند.
با این وجود، به نظر میرسد حداقل در هشت محور، صحت و تمامیت انتخابهای صورت گرفته در مظان تردید قرار داشته و قابل خدشه است: ۱- ترکیب داوران (اصحاب رسانه، مطبوعات و…)، ۲- شانیت داوران (حضور سلیقه شخصی یا نمایندگی از مجموعه و عنوان وابسته)، ۳- شیوه ارزیابی (توافق حداکثری)، ۴- متعلقهای داوری(بخشهای ذیل ادبیات دفاع مقدس)، ۵- ملاکهای داوری (به صورت مشخص، «برتر» بودن)، ۶- مقدمات و لوازم پژوهشی داوری (زمان محدود داوری و چگونگی تحلیل ۴۰ سال ادبیات دفاع مقدس) ۷- جهتمندی و غرض داوری (تقویت ادبیات متعهد به ارزشهای دفاع مقدس)، ۸- جامعیت و مانعیت داوری(ورود حداکثری موارد ذیصلاح و خروج حداکثری موارد ناصواب).
در این نوشتار مجالی برای پرداخت به تمامی ساحات هشتگانه پیش گفته نیست. میتوان فهرست بلند بالایی از افراد را ترتیب داد که با معیارهای متعدد کمی یا کیفی در ساحتهای مختلف ادبیات دفاع مقدس (داستان بلند، داستان کوتاه، زندگینامه، خاطره خودنوشت، خاطره دیگر نوشت، پژوهش ادبی، نقد ادبی و…) صاحب نام یا صاحب سبک هستند. اما در فهرست دوازده نفره پیش گفته جایی ندارند. تنها به این دلیل که فرایند و ارکان این داوری قادر به رصد، تحلیل، ارزیابی، کشف و معرفی آنها نبوده است.
اما شاید این جنبه کم اهمیت ماجرا باشد. زمانی که تصور کنیم چگونه تاکید بر شیوه ارزیابی «توافق حداکثری»، منطق برگزاری چنین جایزهای را عملا دچار «پارادوکس» کرده است. آنچه مسلم است اینکه افراد حاضر در این فهرست، به واسطه مبانی فکری و تفسیر و بازنمودی که از دفاع مقدس دارند در یک گفتمان نمیگنجند. به بیانی دیگر، انتخابهای صورت گرفته، نشان از اختلاف صد و هشتاد درجهای اعتقادی و تحلیلی و رویکردی به دفاع مقدس در میان برخی برگزیدگان است.
چگونه ممکن است نویسنده یا نویسندگانی که حتی عنوان «دفاع مقدس» را نمیپذیرند و از عنوان «جنگ» استفاده میکنند و در طول فعالیت قلمیشان بر مبانی و ارزشهای این واقعه تاختهاند در کنار نویسندگانی قرار گیرند که روایتی قدسی از این واقعه ارائه کردهاند. چگونه قابل تصور است کسانی که تصویری «چرکین»، «کریه”، «مایوسانه» و «غیر افتخارآمیز» از جنگ ارائه کرده و علنا اعلام میکنند «مینویسند تا دیگر جنگی نباشد»، در کنار کسانی قرار میگیرند که جهاد فیسبیلالله را «دری از درهای جنت» و شهادت را فیض عظمی میدانند؟
چطور کسانی که سالها با شعار «انسانگرایی» در ادبیات سیاه دفاع مقدس به دنبال «ایدئولوژیزدایی» بودهاند با کسانی که دفاع مقدس را ادامه اندیشه و مبانی انقلاب اسلامی میدانند به صورت توامان تقدیر میشوند؟ چگونه میتوان هم به ادبیات الهی جایزه داد و هم از ادبیات انسانی (اومانیستی) تقدیر کرد. چگونه ممکن است هم رویکرد «جنگ لعنتی» و «جنگ بیحاصل» تقدیر شود و هم ادبیات «ایثار و شهادت» تکریم شود؟ چگونه ممکن است از افرادی که بعضا در دو سوی میدان جنگ فرهنگی قرار دارند در مهمترین جایزه ادبی ملی تقدیر کرد و از تمامی آنها به عنوان «چهره برتر» یاد کرد؟
پاسخ این پرسش در آنچه پیش از این گفته شد باید جستوجو شود. انتخاب حداکثری، توافق حداکثری را میخواهد و چون اجماعی در حوزه ادبیات دفاع مقدس وجود ندارد. بنابر این «حقیقت» امر به «رای» گذاشته میشود، در نتیجه، امور مشتبه به حقیقت یا «مشهورات» بر جای حقیقت مینشینند. بنابراین محافظهکارانهترین نتیجه ممکن، پیشنهاد میشود. نتیجهای که باید به این پرسش مبنایی پاسخ دهد که چگونه متولیان امر، در ضرورت پرداخت به دفاع مقدس، بر بیانات مقام معظم رهبری تاکید میکنند اما در معرفی برخی نتایج، از معیارهای تکرار شده در توصیفات و تقریظهای ایشان درباره آثار دفاع مقدس عدول کردهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- «ادبیّات دفاع مقدّس هم یک گونه ادبی در قبال سایر ادبیّات نیست؛ یعنی این جور نیست که ما ادبیّات حماسی داریم، عشقی داریم، اجتماعی داریم، پلیسی داریم، یکی هم حالا مثلاً دفاع مقدّس؛ نه، دفاع مقدّس یک سرچشمه است، انواع و اقسام ادبیّات را میشود از آن انتزاع کرد و استفاده کرد و از آن میجوشد» بیانات معظمله در ارتباط تصویری با شرکتکنندگان در آئین تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس، ۳۱/۶/۹۹
*احمد شاکری
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بخش ویژه سیزدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس، به معرفی چهرههای شاخص ادبیات دفاع مقدس اختصاص یافته است. در پی این تصمیم، فهرست دوازده نفر از چهرههای منتخب، از سوی دبیرخانه جایزه جلال منتشر شد.
از میان دوازده چهره منتخب، سه چهره، مشخصا در حوزه مستندنگاری فعال بوده و باقی اشخاص (۸ نفر) از میان نویسندگان داستان که اغلب یا تمامی آثار منتشرشدهشان در حوزه ادبیات خلاقه (داستانی) «جنگ» و «دفاع مقدس» است معرفی شدند. بر اساس اخبار، نخست، موضوع بخش ویژه سیزدهمین جایزه جلال آلاحمد «آثار برتر دفاع مقدس» در نظر گرفته میشود. در ادامه، موضوع این بخش «نویسندگان برتر ادبیات دفاع مقدس (در زمینههای داستان بلند و رمان، مجموعه داستان کوتاه و مستندنگاری)» اعلام شد. بدین ترتیب که با فراخوان همکاری در انتخاب مزبور، از اصحاب رسانه، خبرگزاریها، روزنامهها و مجموعههای فعال در حوزه کتاب و ادبیات، جهت شرکت در فرایند گزینش دعوت میشود.
سپس جمعی از اصحاب رسانه، این دعوت را اجابت کرده، پس از مرور فهرست جامعی از نویسندگان دفاع مقدس و آثار منتشرشده، در جلسهای دست به انتخاب نهایی زده و پس از تبادل نظر، نویسندگانی که اکثریت آراء را کسب کرده به عنوان چهرههای برگزیده معرفی شدند. تدارک بخش ویژه در این دوره از جایزه جلال و نتایج به دست آمده از آن، نتیجه روششناسی، موضوعشناسی، هدفگذاری، تجربه تاریخی، جریانشناسی و اولویتبندی است. آنچه در پی خواهد امد، درنگی در پیشفرضها، ارکان و ابعاد این رخداد ادبی است.
اصل اهتمام به ادبیات دفاع مقدس، حمایت از این گونه ادبی پرعنوان، پیشتاز و پرمخاطب که حقیقتا در خط مقدم جبهه ادبیات متعهد قرار دارد، امری ضروری و جزو اولویتهای ادبی و فرهنگی کشور قلمداد میشود. تاکیدات مکرر مقام معظم رهبری، خاصه بیانات ایشان در شهریور سال جاری مبنی بر اصلاح تلقی رایج درباره دفاع مقدس و توجه به این مقوله به عنوان «سرچشمه»۱ و نگاه «فراگونهای» نسبت به آن، حاکی از لزوم توجه عمیقتر و فراگیرتر به این مقوله و کارکردهای ویژه آن است.
با وجود تاکیدات معظمله در مقاطع و به انحاء مختلف، درباره ادبیات دفاع مقدس، مواجهه سطحی، مقطعی، مصداقمحور و غیر روشمندِ فضای ادبیات معاصر، «تاخیر» در مطالبات معظمله یا «تعطیل» برخی مطالبات ایشان را در پی داشته است. بنابراین در اصلاح این «ستم تاریخی»، لازم است ادبیات معاصر، به اصلاح نسبت خود با این فرمایشات اهتمام ورزد و تمهید لازم را برای جریان و سریان درخور این مطالبات در برنامهریزیهای اصولیِ کوتاه و بلندمدت فراهم آورد.
«دیدگاه مناسبتی» یا «مناسبتزدگی» در برنامهریزیهای هنری، خاصه در حوزه ادبیات، امری دیرپا و محل تحقیق و آسیبشناسی مستوفی است. برنامهریزی برای حوزه ادبیات، خاصه شرطی کردن آن به «مناسبتها» و «تقویمزدگی» در طول سالهای جاری و بعضا با غفلت از «اولویت»ها و برنامهریزیهای بلندمدت، آسیبهایی را به حوزه ادبیات وارد کرده و فرصتهایی را بر باد داده است. واضح است که غرض این مدعی، بیتوجهی به مناسبتها و عدم استفاده از ظرفیت آنها در کارکردگیری از ادبیات، توسعه، رونق و افزایش قدرت نفوذ آن در جامعه مخاطب نیست.
اشکال زمانی رخ میدهد که این اهداف بلندمدت – بر وفق اسناد بالادستی و افقهای تعیینشده جهت نیل به اهداف ادبیات- نیستند که برنامهها را تعیین میکنند، بلکه واکنش «تأخیری»، «مقطعی»، «تبعی» و «انفعالی» ادبیات به مسائل، موجب میشود مناسبتهای سالانه، دهساله یا چند دههای، اهرم حرکت و تصمیمگیری را در بخشهایی از حوزه ادبیات در دست گیرند. برخی برنامههای انجامشده در چهلمین سالگرد دفاع مقدس نیز از روال پیشگفته تبعیت میکنند.
اینکه اعداد «۲۰»، «۴۰» یا احتمالا «۵۰» و «۱۰۰»! توجه حوزه ادبیات را به مقولهای که فارغ از این تقسیمبندیهای اعتباری، در تمامی روزها و ماههای دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضرورت و اولویت داشته جلب کنند، محل تامل است. سیاست «مناسبتزدگی» گاه به «مناسبتسازی» منجر میشود. مروری بر فعالیتهای مجموعههای کوچک و بزرگ دخیل در برنامهریزیهای حوزه ادبیات داستانی از جمله «دفتر گسترش شعر و ادبیات داستانی» گویای آن است که سیاستهای کلان ادبیات داستانی در این مجموعهها، منحل در اجرای جشنوارههای متعدد میشود و تقویم کاری آنها را به نحوی پر میکند که جایی برای کارهای اولویتدار و ضروری دیگر باقی نمیماند.
شیوع رویکرد «مناسبتسازی» در مناسبات ادبی، علل متعددی دارد که در جای خود باید بحث و بررسی شود. اما میتوان یکی از علل مهم غلبه این رویکرد را تمایل مجریان و برنامهریزان به برنامههای «کوتاهمدت»، «کمهزینه»، «زودبازده» و «تبلیغی» دانست.
مشابه واکنش تأخیری و مناسبتزده مجموعهها را میتوان در توجه عمدتا مناسبتی «رسانهها»، «سایتهای خبری» و «مطبوعات» به مقوله دفاع مقدس مشاهده کرد. گویا هدف «جاافتاده» و روال «عادی» در برخی رسانهها «گرم کردن فضا» و «تولید خبر» در مقطع کوتاه مناسبتها است و با اتمام زمان مناسبت، اهمیت موضوع کاهش یافته، وظیفه حوزه ادبیات درباره آن موضوع یا گونه خاص «فراموش» شده یا به «حاشیه» میرود. این حقیقتی انکارناپذیر است که برنامهریزیها در حوزه ادبیات، بعضا به جای آنکه «بر» مناسبت باشد، تابع یا «برای» مناسبتاند.
در نگاهی دقیق، در مقولهای چون «ادبیات دفاع مقدس» آنچه واقعا، اتفاق افتاده را باید از خلال عملکردهای موجود در چهل دهه گذشته جست. اگر برنامه مستمر، جامع، افقنگرانه، واقعبینانه و رویکردمحوری برای رونق و حمایت از ادبیات دفاع مقدس وجود نداشته باشد، برنامه مناسبتی «چهلمین سالگرد دفاع مقدس» اتفاق جدیدی را رقم نخواهد زد. و اگر چنین برنامههایی با اوصاف پیشگفته محقق شده باشند، میتوان به نتیجهبخشی برنامههای مناسبتی امیدوار بود.
ادبیات روایی دفاع مقدس در زیرگونهها و قالبهای متعدد آن، بیتردید پیشروترین گونه ادبی متعهد در طول دورۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شمار میآید. مقایسه کمّی و کیفی نویسندگان، داستانها، مستندنگاریها، خاطرات، زندگینامههای داستانی، نقدها و پژوهشهای ادبی صورتگرفته در این ساحت با دیگر گونهها، حاکی از «امتیاز»، «برجستگی» و «اهمیت راهبردی» آن نسبت به تمامی گونههای دیگر است.
این بدان معنی است که با گستره موسع، پیچیده و ذو ابعادی مواجه هستیم که هرگونه «داوری» درباره آن، لوازم روشی و اقتضائات پژوهشی خاص خود را میطلبد. خاصه بدان سبب که در کنار گسترش کمی و کیفی این فراگونه، شاهد «چرخشها»، «عقبگردها» و «انحرافات» رویکردی در آن در خلال دههها بودهایم. ادبیات دفاع مقدس با وجود گستردگی کمی و کیفی، در ابعاد معرفتی و فلسفی همچنان در هندسه معرفتی خود دچار «گمبود» مسائل است و معدود مسائل شناختهشده آن نیز به نحو «کافی»، «دقیق» و «مبنایی» نوعا پاسخ درخور دریافت نکردهاند.
این همه، گویای آن است که سخن گفتن و انتخاب کردن در این گستره مضمونی و موضوعی، مستعد «اختلاف» رأی و «تضاد» آراء است. در خوشبینانهترین حالت، بنای چنین اختلافی مبنایی و ناظر بر ساحتهای اندیشه است.
گرچه عوامل متعدد دیگر حاشیهای، غیرادبی و غیراولویتداری نیز در نوع انتخابهای صورتگرفته در جشنوارهها و «جذب» و «دفع»ها موثر بودهاند. حتی در منظرگاهی کلی، کنش و واکنش «فضای ادبیات» به مجموعه «تولیدات» و «تولیدکنندگان» ادبیات دفاع مقدس، مسبب از اسباب پیشگفته است. در چنین فضایی، که علیالقاعده رسیدن به «اجماع» در آن اگر نگوییم «غیرممکن»، که «نادر» است. بنابراین به نظر میرسد اصولیترین نحوه واکنش و تصمیمگیری و قضاوت در این حوزه جز با تمسک به «مبانی» فکرشده مقدور نیست.
در این شرایط، نسخهای که از دهههای گذشته برای فضای ادبیات دفاع مقدس پیچیده میشده، توجه و تمرکز بر «مشهورات» یا تلاش برای اعتباربخشی به مشهورات است. «جایزه بیست سال ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» در دوران وزیر فرهنگ و ارشاد وقت (آقای عطاءالله مهاجرانی) از جمله نمونههایی از این دست است که حذف نام «احمد محمود» به عنوان برترین نویسنده بیست سال به سبب نگارش «مدار صفر درجه» از فهرست منتخبین به دلیل مخالفت با این رمان که درصدد تحریف انقلاب اسلامی و مبانی دینی آن بود، در آن دوره، بحثبرانگیز شد.
گرچه در آن رخداد، تیزبینی برخی منتقدان در شناخت انحراف فکری و قلمی نویسنده مزبور از مبانی و ارزشهای انقلاب اسلامی، راه را بر گزینشی نادرست بست، اما این خطر به لحاظ «مبنایی» و «روشی» همواره در کمین چنین جوایزی که در بازه زمانی موسعی بدون روشمندی مناسب دست به انتخاب میزنند بوده و خواهد بود.
حرکت بر مدار «شهرتسازی ادبی» ترفندی دیرپا در حوزه ادبیات داستانی است. بعضا چنین مشهوراتی که سبب پدید آمدن و نقطه آغاز آن بر بسیاری معلوم نیست، چنان به نتایجی «غیرقابل خدشه»، «اجماعی» و «مسلم» منتهی میشوند که هزینه «مخالفت» یا «نقد» را بر مخالفان اجماعِ ادعایی، دشوار میسازند.
پایداری جریانی که شهرت ادبی را دستمایه حرکت خود قرار داده، به مرور زمان و با تقویت مشهورات ادبی به واسطه «تکرار» یا «تایید» یا «تشدید» آن در ضمن رخدادهای ادبی، عملا به سختتر شدن گره شهرتگزینی ادبی و بالاتر رفتن هزینههای مخالفت به آن منجر خواهد شد. اما کار بدینجا نیز منتهی نمیشود و واکنش تاخیری و غیرتولیدی مجامع علمی و دانشگاهی نسبت به رخدادهای ادبی و بهگزینی آنها از میان آثار ادبی بر اساس همان مشهورات پیشگفته، زمینه را برای تئوریسازی «مشهورات» فراهم میآورد.
بلیهای که خاصه در حوزه ادبیات دفاع مقدس با ظهور «جریان سیاهنویس» قوت گرفت. جریان سیاهنویسِ دفاع مقدس، نه در فرایندی «سالم»، «علمی» و «سازنده» که بر بستر «حاشیهسازی»، «نامگرایی»، «نفاق»، «وادادگی ادبی»، «عدم پاسخگویی و نقدپذیری» و در یک جمله «شهرتگزینی» به مهمترین مانع در مسیر ادبیات متعالی دفاع مقدس تبدیل شد. جریان سیاهنویس دفاع مقدس با «دور زدن نقد» و «سکوت» تاریخی و معنیدار و «انفعال» منتقدان متعهد، یا «مصلحتاندیشی»های غیرضرور، از رویکردی «هنجارشکن» و «غیراصولی» در دهه ۶۰، به عنوان جریانی «متعارف»، «اصیل»، «تحولخواه» و «انسانی» بلکه «جهانی» معرفی شد.
در چنین شرایطی که خواهناخواه، جامعه ادبی مبتلا به مشهورات بیمبنا است، علیالقاعده جریان متعهد به انقلاب و دفاع مقدس باید «برنامه» و «روشمندی» مشخصی در مقابله با این مشهورات و عدم درغلتیدن به آن اتخاذ کند. بستر زیست مشهورات ادبی، اذهان مخاطبان است.
بنابراین، لازم است جای «اکثریت موجود» به «شیوه عقلایی» سپرده شود. در حالی در محیطهای دانشگاهی و بعضا شبهعلمی تعدادی از آثار و نویسندگان خاص مورد اقبال قرار میگیرند که انتخاب این نمونهها نه نتیجه استقراء کامل و مبنایی در میان آثار و افراد موجود، که نوعا برآمده از «سهلگیری» و «کمکاری» و «بیاطلاعی» پژوهشی و بنای ساختار علمی بر پایه انتخابهای یکی دو جشنواره است. چنین روشی ضمن هزینهسازی برای ادبیات– خاصه ادبیات دفاع مقدس- عملا خَرق «مشهور» و شناسایی آنچه به مرحله شهرت ادبی نرسیده است را دشوار خواهد ساخت.
توجه به فرایند «شهرتگزینی» و «شهرتسازی»، ابعاد و ارکان دخیل در آن، مراتب و متعلقهای متعدد آن، آثار و ثمرات برخاسته از این مقوله و شناخت این امور، برای خرق علمی شهرت، بسیار ضروری است. بدیهی است وصف «شهرت» فینفسه مذموم نیست. چهبسا آثار یا نویسندگان دفاع مقدس که به این درجه از «اعتبار»، «وثوق» و «اقبال» دست یافته، جریانساز شده و بار ادبیات متعهد به انقلاب اسلامی را بر دوش کشیدهاند. و بسا بسیاری دیگر، قربانی نگاه شهرتگزین شدهاند.
اگر بخواهیم از ارکان موثر در به شهرت رسیدن «اثر» یا «نویسنده»ای یاد کنیم، بیش از «فخامت» اثر و «عمل» نویسنده، باید از عملکرد «رسانه»ها سخن گوییم. واقعیت آن است که رسانههای جمعی، خبرگزاریها، سایتهای متنوع و مطبوعات و روزنامهها در «چهره» شدن یا «شاخص» شدگی نویسندگان و آثار، نقشی بسزا و بیبدیل داشتهاند. این رسانهها هستند که با «تکرار» اسامی، «توصیف» موضوعات، «جهتگیری» درباره آثار و نویسندگان، از آنها مقولههایی «آشنا»، «قابل بحث» و «شاخص» میسازند.
گرچه بررسی نحوه عملکرد رسانهها در بازه زمانی طولانی چند دهه در حوزه ادبیات دفاع مقدس، خود نیازمند پژوهشی مبسوط است. اما یادآوری چند گزاره درباره عملکرد رسانهها و نقش و جایگاه آنها در پدید آمدن «شهرت» ادبی برای آثار و نویسندگان، تصویر دستهبندیشده و دقیقتری از ابعاد و چگونگی شکلگیری شهرت پیشگفته به دست خواهد داد.
۱- غلبه جریان رسانهای در فضای کلی ادبیات داستانی کشور هیچگاه در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی از آنِ جریان متعهد به ارزشهای انقلاب و به تعبیر دیگر جریان انقلابی نبوده است. حتی صدا و سیما نیز که نوعا گمان میرود سیاستهای فرهنگی نظام را نصبالعین خود قرار میدهد در برنامههای متعدد ادبی- اگر نگوییم غالبا- در بسیاری موارد با جریان شبهروشنفکر ترجمهای غیرمنتقد همدل بوده و ادبیات انقلابی در سازمان صدا و سیما مظلوم واقع شده است.
در فقدان و کمبود سایتهای تخصصی ادبیاتِ همسو با گفتمان انقلاب اسلامی، تعداد حقیقتا معدودی از خبرگزاریها خط ادبیات متعهد را دنبال میکنند. غالب خبرگزاریها یا اساسا خنثی و تابع مشهورات هستند یا متعلق به جریان روشنفکریاند، یا ترجیح میدهند مقبولیت خود را خرج هیچ جریان ادبی نکنند یا بالاخره شجاعت موضعگیری و حرکت بر خلاف جریان غالب را ندارند. صفحات ادبی روزنامهها نیز کمابیش در سیطره جریان شبهروشنفکر یا تربیتشدگان این جریان یا همنوایان با آنها است. طبیعی است در چنین شرایطی، جریان متعهد، پایگاه مطمئن، قوی و پرنفوذی برای مطالبات خود نداشته باشد و ذهنیت «مخاطبان ادبیات» توسط جریان «دیگری» هدایت میشود.
۲- جریان رسانهای «ویترین» تولید نقد و نظر در حوزه ادبیات و خاصه ادبیات دفاع مقدس است. جریان رسانهای کمتر «تولیدکننده» فکر و نقد و بیشتر «مصرف»کننده آن بوده است. حال با این مقدمه و در فقدان واقعی جریان نقد متعهد، که تنها به ارزشهای فرمی اثر بسنده نمیکند و مبانی فکری و فلسفی دینی را دستمایه نقد ادبی قرار میدهد، کاملا میتوان پیشبینی کرد که رسانه– ولو در معدود مواردی بخواهد انقلابی بماند- مصالح لازم و فکر و اندیشه و تولید لازم را برای ورود به آوردگاه جنگ نرم در اختیار ندارد. به درستی نمیداند در جنگ فرهنگی چگونه، در چه زمانی و در مقابل چه دشمنیای باید واکنش نشان دهد.
۳- رسانه مستقل، شجاع، زمانشناس و انقلابی – به معنای واقعی کلمه- در حوزه ادبیات داستانی و ادبیات دفاع مقدس کم شمار است. کمتر رسانهای پیدا میشود که حاضر باشد برای اصلاح امور «شفافسازی» کند و برای تغییر «هزینه» بدهد. نوعا ناشران، مدیران میانی، انجمنها و نهادها و مراکز ادبی، بر خروجیهای رسانهها نظارت داشته و در زمان لازم در آنها «دخالت» کرده، بر آنها «تاثیر» گذاشته و به صورت مشخصی به آنها جهت میدهند.
این «وابستگی» در سطوح پیچیدهتری در بدهبستانها، علایق و سلایق و مبانی فکری رسوخ مییابد. بنابراین زمانی که از رسوخ «جریان نفوذ فرهنگی» در لایههایی از رگ و پی ادبیات معاصر یاد میشود، کشف، افشا و مقابله با آن، رسانه مستقل را با بخش قابل توجهی از افراد، مجموعهها و مناسبتها در تقابل قرار خواهد داد.
رسانهها نوعا– نه در تمام موارد- در «تولید» خبر، تحلیل، نقد و جریانسازی در حوزه ادبیات دفاع مقدس «ناتوان»، «بیبرنامه»، «بیانگیزه» یا «کمکار» کند. به دلیل پیشگفتۀ مواجهه «مناسبتی» با موضوع خاص دفاع مقدس و عدم اطلاع کافی از هندسه مسائل و موضوعاتِ اولویتدار در این حوزه و البته «پرزحمت» بودن پرداخت به برخی موضوعات به لحاظ علمی یا اجرایی، عملا خطی «سطحی» و «سهلانگارانه» از «مسائل» و «پاسخها» در نوع رسانهها مطرح میشود. سطحی که بستر زیستیِ مناسبی برای افراد یا جریاناتی است که با سوار شدن بر موج «جدل»، «مغالطه» و «عوامزدگی» حیات ادبی خود را تضمین میکنند. گرچه در میان اهالی رسانه میتوان افراد «پرمایه» و «صاحب تحلیل» یا حداقل «فروتن» و «سلیم النفس» را یافت که از وقت و ابروی خود مایه میگذارند، اما در موارد متعددی ضعف «شناختی» از جمله معضلات اصحاب رسانه در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس است.
رویکرد «تبلیغی» و نه «تحلیلی» و همچنین رویکرد «ترجمهای» و نه «تأسیسی» آفت دیگر رسانهها در بخشهای ادبیات داستانی و خاصه ادبیات دفاع مقدس است. برخی رسانهها برای «دیده شدن» و نه «نمایاندن» خبر تولید میکنند. حتی ورود برخی رسانهها به موضوعات مناقشهبرانگیز، در حد «ژورنالیسم» متداول است نه تحلیل عمیق و دقیق و مبنایی برای حل «مسئله».
بنابر این گرچه برخی رسانهها پای ثابت برخی دعواهای ادبی هستند و در ظاهرا موضعمند عمل میکنند و بعضا آتش بیار معرکه میشوند، اما سطح طرح مسائل را به حد تنزل یافته و کنترل شدهای تقلیل میدهند. نتیجه این رویکرد، تشدید نگاه عوامگرایانه به مسائل ادبی و در نتیجه امکان رشد بیشتر مشهورات ادبی خواهد بود. رسانهها در ادامه این رویکرد، بعضا کارکردشان به ابزاری برای «فروش» یا «بازاریابی» در حوزه کتاب تقلیل مییابد.
رسانهای میتواند «جریانساز» باشد که عمیقا «جریانشناس» باشد. عدم بصیرت و فهم دقیق شرایط فرهنگی و ادبی در میان برخی مدیران ادبی – چه رسد به برخی اصحاب رسانه- خسارتهای جدی به ادبیات داستانی متعهد وارد ساخته است. «مصلحتاندیشی» مفرط و «محافظهکاری» از نتایج عدم شناخت واقعی جریانهای ادبی و تغییر موقعیت آنها در طول چهار دهه اخیر است. عدم تصور دقیق و پیشدستانه از وضعیت جریانهای ادبی در آینده و برنامهریزی رسانهای برای دفع خطرات متوقع از ساحت ادبیات از دیگر مسائل این حوزه است. محل زیست جریان «نفوذ» در ادبیات متعهد دقیقا مرز باریک میان «مصلحت» و «حقیقت» است. جایی که حقیقت نوعا قربانی مصالح خودخوانده میشود.
رسانهها نوعا به واسطه کارکردگزینی و مخاطب حداکثری شان، نسبت به محافل علمی-ادبی، از ابتکار عمل و البته «ادبیات» و «ساختار بیانی علمی» لازم برخوردار نبوده و از طرح ژرف کاویهای پژوهشی محرومند. نخست به آن دلیل که طیف اندک پژوهشگران متعهد که انتظار میرود تولیدکننده فکر و رصدکننده مستمر و واقعی جریانهای ادبی و آثار داستانی باشند، اندکاند یا ادبیات لازم را برای انتقال آنچه در کرانههای تولید علم فراچنگ آوردهاند به مخاطب رسانهها ندارند.
گسست تاریخی میان اندک مراکز تولید فکر ادبیات متعهد و رسانهها، خود جزو مبادی حرکت رسانهها به موقعیت و جایگاه فعلی است. جدا افتادگی رسانهها از محافل علمی که به عنوان «عقل منفصل» این مجموعهها عمل میکنند خود در فروغلتیدن به کام شهرتگزینی موثر است.
تبعیت و دنبالهروی رسانهها از رخدادها و وقایع ادبی عامل دیگری برای در «حاشیه» ماندن رسانهها در تولید و ترویج فکر است. رونق یافتن اجرای برنامههای «نمایشی» در فضای ادبیات داستانی موجب میشود در مجموع، وقایعی که در حوزه ادبیات داستانی رخ میدهد از جنس «رونمایی»ها، «جایزه»ها، «نکوداشت»ها، «انتشار اثر» و «آمد و شد» مسئولان باشد. طبعا در این میان، پر زرق و برقترین برنامهها که نوعا با استقبال رسانهها و پوشش سراسری آن همراه است «جایزه»ها و «جشنواره»ها هستند. از اینرو، رسانهها تابعی از تصمیم مدیران حوزه ادبیات و هنر در اولویت بخشی به برنامههای تبلیغی از این دست و صرف وقت و هزینه برای اجرای آن خواهند بود.
با مقدمات پیش گفته- که میتوان بیش از اینها بدان افزود- به نظر میرسد انتظار نمیرود بدنه رسانهای کشور که خود موثر در تولید مشهورات ادبی– صحیح یا ناصواب – و باز مصرفکننده آنها بوده، بتواند خارج از «دور» تولید و مصرف مشهورات، کاری کارستان کند. در حقیقت، رسانهها در طول حیات خود، در عمل، «انتخاب»های خود را با «تکرار» و «تاکید» بر نامها و آثار نشان دادهاند. لذا پیشبینی– اگر چه نه همه- بخشی از فهرستهای محتمل منتخب رسانهها در ساحتهای مختلف، کاملا محتمل و مقدور است.
انتخاب ذیل عنوان «چهرههای برتر چهل سال داستان و مستند نگاری دفاع مقدس» اهمیت و حساسیت ویژهای را میطلبد. آنچه بیش از هر امر دیگری توجه را به خود جلب میکند «روششناسی» چنین انتخابی است. چرا که روش شناسی دقیق و علمی در نیل به این هدف مهم، ۸۰ درصد نتیجه را با خود همراه خواهد ساخت. طبق اعلام دبیرخانه جایزه جلال، نوزده نماینده از رسانهها و مراکز مختلف، درخواست دبیرخانه را اجابت کرده و آن مجموعه را در انتخاب چهرههای برتر همراهی کردهاند.
گرچه میان داوران این بخش، چهرههایی حضور دارند که فارغ از شأن رسانهای، مطبوعاتی یا مدیریتیشان، جزو مطلعین حوزه ادبیات دفاع مقدس بوده و هستند. همچنانکه از میان منتخبان این داوری، چهرههای ممتازی دیده میشوند که حضور آنها را در میان گروه نامبرده تایید میکند.
با این وجود، به نظر میرسد حداقل در هشت محور، صحت و تمامیت انتخابهای صورت گرفته در مظان تردید قرار داشته و قابل خدشه است: ۱- ترکیب داوران (اصحاب رسانه، مطبوعات و…)، ۲- شانیت داوران (حضور سلیقه شخصی یا نمایندگی از مجموعه و عنوان وابسته)، ۳- شیوه ارزیابی (توافق حداکثری)، ۴- متعلقهای داوری(بخشهای ذیل ادبیات دفاع مقدس)، ۵- ملاکهای داوری (به صورت مشخص، «برتر» بودن)، ۶- مقدمات و لوازم پژوهشی داوری (زمان محدود داوری و چگونگی تحلیل ۴۰ سال ادبیات دفاع مقدس) ۷- جهتمندی و غرض داوری (تقویت ادبیات متعهد به ارزشهای دفاع مقدس)، ۸- جامعیت و مانعیت داوری(ورود حداکثری موارد ذیصلاح و خروج حداکثری موارد ناصواب).
در این نوشتار مجالی برای پرداخت به تمامی ساحات هشتگانه پیش گفته نیست. میتوان فهرست بلند بالایی از افراد را ترتیب داد که با معیارهای متعدد کمی یا کیفی در ساحتهای مختلف ادبیات دفاع مقدس (داستان بلند، داستان کوتاه، زندگینامه، خاطره خودنوشت، خاطره دیگر نوشت، پژوهش ادبی، نقد ادبی و…) صاحب نام یا صاحب سبک هستند. اما در فهرست دوازده نفره پیش گفته جایی ندارند. تنها به این دلیل که فرایند و ارکان این داوری قادر به رصد، تحلیل، ارزیابی، کشف و معرفی آنها نبوده است.
اما شاید این جنبه کم اهمیت ماجرا باشد. زمانی که تصور کنیم چگونه تاکید بر شیوه ارزیابی «توافق حداکثری»، منطق برگزاری چنین جایزهای را عملا دچار «پارادوکس» کرده است. آنچه مسلم است اینکه افراد حاضر در این فهرست، به واسطه مبانی فکری و تفسیر و بازنمودی که از دفاع مقدس دارند در یک گفتمان نمیگنجند. به بیانی دیگر، انتخابهای صورت گرفته، نشان از اختلاف صد و هشتاد درجهای اعتقادی و تحلیلی و رویکردی به دفاع مقدس در میان برخی برگزیدگان است.
چگونه ممکن است نویسنده یا نویسندگانی که حتی عنوان «دفاع مقدس» را نمیپذیرند و از عنوان «جنگ» استفاده میکنند و در طول فعالیت قلمیشان بر مبانی و ارزشهای این واقعه تاختهاند در کنار نویسندگانی قرار گیرند که روایتی قدسی از این واقعه ارائه کردهاند. چگونه قابل تصور است کسانی که تصویری «چرکین»، «کریه”، «مایوسانه» و «غیر افتخارآمیز» از جنگ ارائه کرده و علنا اعلام میکنند «مینویسند تا دیگر جنگی نباشد»، در کنار کسانی قرار میگیرند که جهاد فیسبیلالله را «دری از درهای جنت» و شهادت را فیض عظمی میدانند؟
چطور کسانی که سالها با شعار «انسانگرایی» در ادبیات سیاه دفاع مقدس به دنبال «ایدئولوژیزدایی» بودهاند با کسانی که دفاع مقدس را ادامه اندیشه و مبانی انقلاب اسلامی میدانند به صورت توامان تقدیر میشوند؟ چگونه میتوان هم به ادبیات الهی جایزه داد و هم از ادبیات انسانی (اومانیستی) تقدیر کرد. چگونه ممکن است هم رویکرد «جنگ لعنتی» و «جنگ بیحاصل» تقدیر شود و هم ادبیات «ایثار و شهادت» تکریم شود؟ چگونه ممکن است از افرادی که بعضا در دو سوی میدان جنگ فرهنگی قرار دارند در مهمترین جایزه ادبی ملی تقدیر کرد و از تمامی آنها به عنوان «چهره برتر» یاد کرد؟
پاسخ این پرسش در آنچه پیش از این گفته شد باید جستوجو شود. انتخاب حداکثری، توافق حداکثری را میخواهد و چون اجماعی در حوزه ادبیات دفاع مقدس وجود ندارد. بنابر این «حقیقت» امر به «رای» گذاشته میشود، در نتیجه، امور مشتبه به حقیقت یا «مشهورات» بر جای حقیقت مینشینند. بنابراین محافظهکارانهترین نتیجه ممکن، پیشنهاد میشود. نتیجهای که باید به این پرسش مبنایی پاسخ دهد که چگونه متولیان امر، در ضرورت پرداخت به دفاع مقدس، بر بیانات مقام معظم رهبری تاکید میکنند اما در معرفی برخی نتایج، از معیارهای تکرار شده در توصیفات و تقریظهای ایشان درباره آثار دفاع مقدس عدول کردهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- «ادبیّات دفاع مقدّس هم یک گونه ادبی در قبال سایر ادبیّات نیست؛ یعنی این جور نیست که ما ادبیّات حماسی داریم، عشقی داریم، اجتماعی داریم، پلیسی داریم، یکی هم حالا مثلاً دفاع مقدّس؛ نه، دفاع مقدّس یک سرچشمه است، انواع و اقسام ادبیّات را میشود از آن انتزاع کرد و استفاده کرد و از آن میجوشد» بیانات معظمله در ارتباط تصویری با شرکتکنندگان در آئین تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس، ۳۱/۶/۹۹
*احمد شاکری
منبع خبر