به گزارش مشرق، ارتش جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از نخستین نهادهای ایران بود که به علت اینکه اعضای آن از جنس مردم بودند از همان روزهای آغاز مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی به صف های این مبارزات پیوستند.
ارتشِ پیش از انقلاب نیز در مقاطعی حتی به مردم کمک می کرد و مردم نیز صحنه آشنای گذاشتن گل در لوله های تفنگ ها را خلق کردند.
امام خمینی (ره) ۲۳ دی ماه ۱۳۵۷ با صدور پیامی ضمن خبر از دسیسه حمله به نظامیان هشدار دادند که «مردم موظفند نسبت به نیروهای انتظامی و ارتش با برادری و مهربانی رفتار کرده و اگر اشرار قصد حمله به آنان را داشتند از برادران خود دفاع کنند» و از ارتشیان خواستند که «با ملت به طور برادری رفتار کنند». پیام امام خمینی چونان آبی بر آتش، همه شعلههای دشمنی را خاموش کرد.
روزنامه اطلاعات در همان روزها نوشت: به دنبال هشدار امام خمینی صدها هزار نفر در خیابانهای تهران تظاهرات کردند و به سربازان گل دادند و عکسهای امام خمینی را روی کامیونهای نظامی نصب کردند. در تظاهرات روز بعد نیز همین کار تکرار شد. به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از کیهان در تظاهرات گسترده دیروز ( ۲۵ دی ماه سال ۵۷) جلوههایی تازه از پیوند مردم و ارتش در کوچهها و خیابانها دیده شد. در دست سربازی عکس امام خمینی، در دست دیگری دستهگلی و سربازی دیگر به احساسات مردم پاسخ میداد.
یکی از این ارتشی ها که در دوران پیروزی انقلاب اسلامی هم در مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی حضور داشت و بعدها جان خود را در راه حفظ ایران اسلامی و حفاظت جان مردم فدا کرد امیر سرلشکر حسین شهرامفر است.
کدام فرمانده ارتشی به شیخ حسین معروف بود؟
امیر سرلشکر شهید حسین شهرامفر یکی از فرماندهان شهید نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که اول شهریورماه سال ۱۳۲۶ در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. دوران طفولیت و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را تا اخذ دیپلم متوسطه در زادگاهش گذراند. سال ۱۳۴۵ بود که در آزمون ورودی دانشگاه افسری ارتش پذیرفته و وارد ارتش شد. وارد دانشگاه که شد مشغول به دورههای مختلف از جمله درسهای علمی و نظری شد.
حسین علاوه بر درسهای اختصاصی نظامی به طور حرفهای مشغول به انجام ورزشهای رزمی شد و توانست تا در رشتههای کاراته و تکواندو قهرمانی کشور را کسب کند. ۳ سال پس از ورود به دانشگاه افسری یعنی در سال ۱۳۴۸ با درجه ستوان دومی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و با طی دوره مقدماتی زرهی در شیراز به تیپ «نیروی مخصوص ارتش (کلاه سبزها)» پیوست.
او یک نظامی آگاه، توانا و متدین بود چنان که در بین خانواده و همکارانش به «شیخ حسین» معروف شده بود.
شیخ حسین همزمان با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت در این دوران حضور فعالی داشت. به گفته چندین تن از همکارانش، وی در دوران حکومت نظامی بارها خودروی نظامی حامل سربازان نیروی مخصوص را که جهت جلوگیری از تجمعات مردمی اعزام شده بودند هنگام اذان ظهر در وسط میادین شهر نگه میداشت و نماز جماعت برگزار میکرد، نمازهایی که با شکوه خاصی برگزار میشد و موجب تحسین و خوشحالی مردم میشد و نمایانگر وجود و ظهور روحیات دینی و اسلام خواهی در پیکره ارتش مکتبی و آینده دار ایران بود.
او در زمان انقلاب، اقدام به تحریک دیگر افسران و پخش اعلامیههای سیاسی در میان آنها کرد که به همین سبب، توبیخ نامه شدیدی به او ابلاغ شد. شهید شهرامفر پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز آشوب طلبی عوامل ضد انقلاب در سال ۱۳۵۸، از «لشکر ۲۳ تکاور» داوطلبانه به کردستان رفت و با تخصصهای خود در جنگهای چریکی، چتر بازی و کوهنوردی، به مبارزههای شبانه روزی علیه دشمنان استقلال کشور پرداخت.
دیگر برهه مهم حضور او در دفاع مقدس تیر ماه سال ۱۳۶۰ بود که از سنندج عازم بانه شد و در آنجا به اتفاق هم رزم خودش یعنی امیر سرتیپ احمد دادبین ضمن سازماندهی یگانهای نظامی، چندین بار با طراحی و اجرای عملیات پاکسازی منطقه، این منطقه را از لوث وجود اشرار و ضد انقلاب پاک کرد. اقدام مهم بعدی که او مبدع و آغازگر آن بود تشکیل یک گروه از رزمندگان ارتش، بسیج و پیشمرگان کرد مسلمان برای پاکسازی جاده سردشت ـ بانه و همچنین مقابله با تک ها و حملات نیروهای ضد انقلاب و مهاجمان مسلح کوموله است.
پس از طی حدود ۶ کیلومتر از جاده و درگیریهای متعدد با ضد انقلاب در ساعت ۳ بعد از ظهر روز ششم تیر ماه، چندین پایگاه دشمن تصرف شده و مزدوران مسلح خبر سقوط پایگاههای خود را به ارتش عراق مخابره کرده و درخواست اعزام هواپیمای جنگی کردند. یک ساعت پس از شکست ضد انقلاب، چندین فروند هواپیمای میگ عراقی پایگاهها را بمباران کردند و تعداد زیادی از رزمندگان اسلام را به شهادت رساندند.
متعاقب حملات شدید هوایی عراق، ضد انقلاب وارد عمل شده و موفق شد تا پایگاههای خود را مجدداً اشغال کند. در این موقعیت که عقب نشینی و صرفهجویی قوا ضرورت محض بود، شهید شهرام فر و سه نفر از پرسنل ارتش، نیروهای مهاجم را به خود مشغول کردند که سایر نفرات بتوانند به عقب برگردند. او بلافاصله یک قبضه تیربار سیمینوف را برداشته به سوی دشمن شتافت و مانع رسیدن مهاجمان به گروه شد و در حین مبارزهای شجاعانه و متهورانه مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفته، به سختی مجروح شد و پس از ۵ کیلومتر پیاده روی سرسختانه در حالی که گردان را از نابودی کامل نجات داده بود، در اثر خونریزی فراوان به فیض شهادت نائل آمد.
آن افسر مؤمن و قهرمان در آخرین دیدار با خانواده، یک جلد قرآن به همسرش هدیه میکند و روی آن این مضمون را مرقوم مینماید: «اهدا مینمایم به همسرم تا فرزندانمان و فرزندان اسلام را با این کتاب آسمانی آشنا و طبق موازین و اصول آن تعلیم و تربیت کند و معلم اسلام باشد و این تنها وصیت من است».
سرانجام در تاریخ ۱۳۶۰/۰۵/۰۶ در ارتفاعات «گرزلی»، ده کیلومتری بانه ـ سردشت، پس از نبردی شجاعانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرمانده شجاع اسلام، اینک در قطعه ۲۴ بهشت زهرا به ابدیت پیوسته است.
ستوان دوم شهرام فر در سال ۱۳۵۵ ازدواج کرده بود و این زندگی مشترک با شهادت او در سال ۱۳۶۰، پنج سال بیشتر طول نکشید که حاصل آن دو فرزند دختر بود.
خاطرات و زندگی نامه او در کتابی به نام «کاک حسین» به قلم کیوان نوری کوچی به رشته تحریر درآمده است. گفتنی است که یکی از قرارگاه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کردستان به نام این شهید یعنی شهید شهرامفر نامگذاری شده است.
خاطرات همرزمان شهید شهرامفر از او
همسر شهید شهرامفر از او خاطره ای نقل میکند که در ذیل آمده است:
قرآنی را که حسین، سالها پیش به من هدیه داده بود، باز کردم. خط زیبای حسین توجه مرا به خود جلب کرد: «اهدا می نمایم به همسرم تا فرزندانمان و فرزندان اسلام را با این کتاب آسمانی آشنا و طبق موازین و اصول آن، تعلیم و تربیت نموده و معلم اسلام باشد و این تنها وصیت من است.»
اکنون دیگر حسین تنها نبود ولی تنها وصیت او، در صفحه اول کتاب آسمانی، همیشه من خانم معلم را با یادش نوازش می داد. یاد روزی افتادم که حسین، به خواستگاری آمده بود و قبل از هر چیز به من گفت: «شما بایستی چادر سر کنید» و من هم قبول کردم. خانه ما تا پیروزی انقلاب روی تلویزیون و رادیو ضبط را به خود ندید. حسین می گفت: اینها اسلامی نیستند.
بارها به من میگفت: زن و مرد وقتی با هم ازدواج می کنند دیگر «ما» می شوند. یاد نماز شبها و روزه هایش می افتم.
حسین ۲ یا ۳ ماه در سال، روزه می گرفت و من را همیشه به خواندن کتاب و مطالعه تشویق می کرد.
منبع خبر