به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۹ بهمنماه ۹۶ بود که یک فروند هواپیمای ATR شرکت هواپیمایی آسمان تهران با کوه دنا برخورد کرد. پاسدار شهید محمود بهشتی بهعنوان سر تیم امنیت پرواز در این پرواز حضور داشت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
به مناسبت سومین سالگرد شهادت وی، برخی خاطرات خواندنی و شنیدنی شهید محمود بهشتی از زبان برادرش آقای مجید بهشتی را مرور میکنیم:
در آرزوی شهادتِ کربلایی
اوایل اسفند ۹۶ بود، چند روز از حادثه سقوط هواپیما گذشته بود که یکی از همکاران محمود برای عرض تسلیت آمده بود درب منزل مادرمان.
بنده خدااشک میریخت و خیلی ناراحت بود. گفت: تحمل ندارم به داخل منزل بیایم و مادر شهید را ببینم. همین طور کهگریه میکرد، گفت: دو هفته پیش کربلا بودم، قبل از رفتن از همکاران خداحافظی میکردم. وقتی با محمود خداحافظی کردم بهم گفت: برای من خیلی دعا کن، بگو آقا منم مثل خودت با بدن قطعهقطعه شهید بشوم.
آن آقا دیگه نمیتوانست حرف بزند.گریه امانش را برید. بعد از چند دقیقه گفت: فکر نمیکردم امام حسین(ع) اینقدر زود جوابش را بدهد.
عاشق و شیفته امام حسین(ع)
محمود از زمان کودکی عاشق و شیفته امام حسین(ع) بود. یادم میآید از سن حدوداً سیزده سالگی با بچههای کوچه هیئت نوجوانان راه انداخته بود و در تمام طول سال مراسم برگزار مینمودند.
محمود مقید بود که هیچ وقت هیئت رفتنش ترک نشود. زمانهایی بود که با وجود پنج، شش پرواز پشتسر هم و در حالی که کاملاًً مشخص بود شدیداً نیاز به استراحت دارد، اما هرجور که بود خودش را به مراسم
هیئت میرساند.
خدمتِ خالص و مخلص و بیریا
خواهرزادهام که همسن با محمود است و دوست و همکلاسی بودند، تعریف کرد در دوران کودکی در ایام محرم، محمود هر کاری که شاید بقیه خیلی راغب نبودند را انجام میداد؛ مثل هل دادن چرخ حامل موتور برق یا گرفتن چوب حامل لامپ مهتابی و….
یعنی از کودکی خالص و مخلص و بیریا بود.
فدای لب تشنهات یا حسین(ع)
باز خواهرزاده محمود تعریف میکند که روز عاشورا محمود کفشش را درمیآورد و پابرهنه همراه دسته میرفت و چون عاشورا روزه آب میگرفت در طول مسیر که مردم نذورات پخش میکردند، چیزی نمیخورد و تشنه لب مسیر را میرفت و میآمد.
شفای امام حسینی
محمود حدوداً هجده ساله که بود، مادرمان در اثر سکته مغزی حال خوبی نداشت و با آنکه شدیدا تحت درمان بود، تقریباً امیدی به بهبودیاش نبود. با وجود آنکه وسعت خانه مناسب هیئت نبود، محمود که خیلی هیئتی و امام حسینی بود به نیت شفای مادر مراسم هفتگی را به جای محل همیشگی هیئت در خانه خودمان برگزار کرد. محمود در هیئت شور و حال عجیبی داشت به نحوی که آنقدر سینه زده بود کف دستها و سینهاش کاملاًً سرخ شده بود و صدایش درنمیآمد. یکی دو روز بعد، حال مادر کمکم رو به بهبودی گذاشت و شکر خدا امام حسین به نیت پاک محمود پاسخ داد.
زیارت عاشورای خالصانه
حدود دو یا سه سال قبل از شهادت محمود، یک روز با یکدیگر در مسجد محل در ایام محرم برای مراسم رفته بودیم. محمود در تمام لحظات انگار در یک دنیای دیگری سیر میکرد. خیلی با توجه و خالصانه زیارت عاشورا میخواند و لحظهای اشک چشمانش خشک نمیشد. موقعی که مداح روضه میخواند با شدت غیرقابل وصفیگریه میکرد، طوری که کسی کنارش نشسته باشد، از گریه او گریهاش میگرفت.
همیشه تا آخرین لحظه مراسم حضور داشت و در شور و سینهزنی و هروله سنگ تمام میگذاشت. همیشه یک گوشه بسیار ساده و بیریا عزاداری میکرد. آنقدر با خلوص عزاداری میکرد که اصلاً حواسش به بقیه نبود.
سلام دادن خالصانه به امام حسین(ع)
داداش محمود بعد از ادای نمازهای واجب، زمانی که از سر سجاده بلند میشد با یک خلوص عجیبی به امام حسین(ع) سلام میداد و تعظیم میکرد. به والله یک وقتهایی آرزو میکنم کل دنیا و آخرتم را بدهم و آن حالت محمود را تجربه نمایم.
همیشه یا حسین(ع) میگفت
هر کسی در لحظات بحرانی یک چیز خاصی را به زبان میآورد. محمود ورد خاصش «یا حسین» بود. با توجه به روحیاتش مطمئنم در لحظه شهادت هم کلام آخرش «یا حسین» بود.
چند روز بعد از تحویل پیکر محمود، یک انگشتر که موقع شهادت دستش بود از طرف پزشک قانونی یاسوج برایمان پست شد. انگشتر آسیبدیده بود اما چون خیلی برایمان ارزشمند است با کمک یک جواهرساز ماهر مرمت شد و بهعنوان یادگاری ارزشمند نگهداری میکنم. بر روی انگشتر نام مقدس «یا حسین» حک شده است.
باید شهید بود تا شهید شد
بعد از شهادت محمود میفهمم که استاد اخلاق بود و خاضعانه و بیتکلف درس میداد.
واقعاًً شهادت لیاقت میخواهد. به قول شهید سلیمانی آدم باید شهید باشد تا شهید بشود.
من اقرار میکنم با صدای بلند که سی سال با شهید بودم اما نشناختمش.
تمام حرکات و سکناتش درس بود.
منِ کمترین واقعاًً نمیدونم چه جوری بیانش کنم.
خوشا به حالش.
خوشا به حالش….
گوش دادن به صحبتهای برادر شهید و مطالعه زندگینامه شهید که قبلاًً در روزنامه کیهان منتشر گردیده است، این مطلب را به ذهن متبادر مینماید که:
شهید محمود بهشتی، شهیدی است که آن قدر امام حسینی و شهیدانه زندگی کرد تا سرافرازانه شهید شد و به سید و سالار شهیدان پیوست.
*کامران پورعباس
به مناسبت سومین سالگرد شهادت وی، برخی خاطرات خواندنی و شنیدنی شهید محمود بهشتی از زبان برادرش آقای مجید بهشتی را مرور میکنیم:
در آرزوی شهادتِ کربلایی
اوایل اسفند ۹۶ بود، چند روز از حادثه سقوط هواپیما گذشته بود که یکی از همکاران محمود برای عرض تسلیت آمده بود درب منزل مادرمان.
بنده خدااشک میریخت و خیلی ناراحت بود. گفت: تحمل ندارم به داخل منزل بیایم و مادر شهید را ببینم. همین طور کهگریه میکرد، گفت: دو هفته پیش کربلا بودم، قبل از رفتن از همکاران خداحافظی میکردم. وقتی با محمود خداحافظی کردم بهم گفت: برای من خیلی دعا کن، بگو آقا منم مثل خودت با بدن قطعهقطعه شهید بشوم.
آن آقا دیگه نمیتوانست حرف بزند.گریه امانش را برید. بعد از چند دقیقه گفت: فکر نمیکردم امام حسین(ع) اینقدر زود جوابش را بدهد.
عاشق و شیفته امام حسین(ع)
محمود از زمان کودکی عاشق و شیفته امام حسین(ع) بود. یادم میآید از سن حدوداً سیزده سالگی با بچههای کوچه هیئت نوجوانان راه انداخته بود و در تمام طول سال مراسم برگزار مینمودند.
محمود مقید بود که هیچ وقت هیئت رفتنش ترک نشود. زمانهایی بود که با وجود پنج، شش پرواز پشتسر هم و در حالی که کاملاًً مشخص بود شدیداً نیاز به استراحت دارد، اما هرجور که بود خودش را به مراسم
هیئت میرساند.
خدمتِ خالص و مخلص و بیریا
خواهرزادهام که همسن با محمود است و دوست و همکلاسی بودند، تعریف کرد در دوران کودکی در ایام محرم، محمود هر کاری که شاید بقیه خیلی راغب نبودند را انجام میداد؛ مثل هل دادن چرخ حامل موتور برق یا گرفتن چوب حامل لامپ مهتابی و….
یعنی از کودکی خالص و مخلص و بیریا بود.
فدای لب تشنهات یا حسین(ع)
باز خواهرزاده محمود تعریف میکند که روز عاشورا محمود کفشش را درمیآورد و پابرهنه همراه دسته میرفت و چون عاشورا روزه آب میگرفت در طول مسیر که مردم نذورات پخش میکردند، چیزی نمیخورد و تشنه لب مسیر را میرفت و میآمد.
شفای امام حسینی
محمود حدوداً هجده ساله که بود، مادرمان در اثر سکته مغزی حال خوبی نداشت و با آنکه شدیدا تحت درمان بود، تقریباً امیدی به بهبودیاش نبود. با وجود آنکه وسعت خانه مناسب هیئت نبود، محمود که خیلی هیئتی و امام حسینی بود به نیت شفای مادر مراسم هفتگی را به جای محل همیشگی هیئت در خانه خودمان برگزار کرد. محمود در هیئت شور و حال عجیبی داشت به نحوی که آنقدر سینه زده بود کف دستها و سینهاش کاملاًً سرخ شده بود و صدایش درنمیآمد. یکی دو روز بعد، حال مادر کمکم رو به بهبودی گذاشت و شکر خدا امام حسین به نیت پاک محمود پاسخ داد.
زیارت عاشورای خالصانه
حدود دو یا سه سال قبل از شهادت محمود، یک روز با یکدیگر در مسجد محل در ایام محرم برای مراسم رفته بودیم. محمود در تمام لحظات انگار در یک دنیای دیگری سیر میکرد. خیلی با توجه و خالصانه زیارت عاشورا میخواند و لحظهای اشک چشمانش خشک نمیشد. موقعی که مداح روضه میخواند با شدت غیرقابل وصفیگریه میکرد، طوری که کسی کنارش نشسته باشد، از گریه او گریهاش میگرفت.
همیشه تا آخرین لحظه مراسم حضور داشت و در شور و سینهزنی و هروله سنگ تمام میگذاشت. همیشه یک گوشه بسیار ساده و بیریا عزاداری میکرد. آنقدر با خلوص عزاداری میکرد که اصلاً حواسش به بقیه نبود.
سلام دادن خالصانه به امام حسین(ع)
داداش محمود بعد از ادای نمازهای واجب، زمانی که از سر سجاده بلند میشد با یک خلوص عجیبی به امام حسین(ع) سلام میداد و تعظیم میکرد. به والله یک وقتهایی آرزو میکنم کل دنیا و آخرتم را بدهم و آن حالت محمود را تجربه نمایم.
همیشه یا حسین(ع) میگفت
هر کسی در لحظات بحرانی یک چیز خاصی را به زبان میآورد. محمود ورد خاصش «یا حسین» بود. با توجه به روحیاتش مطمئنم در لحظه شهادت هم کلام آخرش «یا حسین» بود.
چند روز بعد از تحویل پیکر محمود، یک انگشتر که موقع شهادت دستش بود از طرف پزشک قانونی یاسوج برایمان پست شد. انگشتر آسیبدیده بود اما چون خیلی برایمان ارزشمند است با کمک یک جواهرساز ماهر مرمت شد و بهعنوان یادگاری ارزشمند نگهداری میکنم. بر روی انگشتر نام مقدس «یا حسین» حک شده است.
باید شهید بود تا شهید شد
بعد از شهادت محمود میفهمم که استاد اخلاق بود و خاضعانه و بیتکلف درس میداد.
واقعاًً شهادت لیاقت میخواهد. به قول شهید سلیمانی آدم باید شهید باشد تا شهید بشود.
من اقرار میکنم با صدای بلند که سی سال با شهید بودم اما نشناختمش.
تمام حرکات و سکناتش درس بود.
منِ کمترین واقعاًً نمیدونم چه جوری بیانش کنم.
خوشا به حالش.
خوشا به حالش….
گوش دادن به صحبتهای برادر شهید و مطالعه زندگینامه شهید که قبلاًً در روزنامه کیهان منتشر گردیده است، این مطلب را به ذهن متبادر مینماید که:
شهید محمود بهشتی، شهیدی است که آن قدر امام حسینی و شهیدانه زندگی کرد تا سرافرازانه شهید شد و به سید و سالار شهیدان پیوست.
*کامران پورعباس
منبع خبر