آیا چشمانداز تحولات افغانستان برای ایران امیدآفرین یا نگرانکننده است؟ هر تحلیلگری نوعا با نگاه و اعتماد به دستهای از اخبار و اطلاعات درصدد پاسخ به این سوالات برمیآید.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، «سعدالله زارعی» در یادداشتی برای «کیهان» نوشته است:
تحولات افغانستان چه نسبتی با جمهوری اسلامی دارد؟ آیا چشمانداز تحولات این کشور برای ایران امیدآفرین یا نگرانکننده است؟ طبیعتا در پاسخ به این دو سوال نظرات مختلفی مطرح میگردد. دلیل این اختلاف این است که هر تحلیلگری نوعا با نگاه و اعتماد به دستهای از اخبار و اطلاعات درصدد پاسخ به این سوالات برمیآید و تحلیلگر دیگر با نگاه و اعتماد به دستهای دیگر از اخبار و اطلاعات اظهارنظر میکند.
بر این اساس بسیاری از تحلیلگران با نگاه به اختلاف عقیدتی میان جمهوری اسلامی و طالبان و نیز با نگاه به سطح نفوذ سیستمهای اطلاعاتی پاکستان و آمریکا که رفتارشان با ایران دشمنانه است و همینطور با نگاه به اقلیت ۱۷ تا ۲۰ درصدی شیعه در مقایسه با اقلیت بزرگتر ۴۰ تا ۴۲ درصدی پشتون معتقدند، تحولات افغانستان و چشمانداز آن به ضرر جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
در همان حال تحلیلگران دیگر معتقدند از آنجا که یک ضلع خارجی اصلی که دشمن اول ایران به حساب میآمده با شکست مطلق مواجه گردیده و یک ضلع داخلی حلقه که در حکم دستنشانده آمریکا بوده، از میان رفته است هم تحولات و هم افق آن منحیثالمجموع به نفع جمهوری اسلامی خواهد بود و به احتمال خیلی زیاد وزن ایران را در تحولات افغانستان افزایش خواهد داد.
در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
۱- در فاصله سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۹، یک قدرت بینالمللی و یک قدرت منطقهای و دو قدرت رسمی و غیررسمی داخلی سهم عمدهای در تحولات افغانستان داشتند؛ آمریکا به عنوان یک قدرت بینالمللی برای اعمال نفوذ و دستیابی به اهداف و اجرای سیاستهای خود از یکسو به حدود ۱۵۰ هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی و از سوی دیگر به دولت دستنشانده افغانستان متکی بود و کارهای خود را پیش میبرد. پاکستان هم به عنوان یک قدرت نسبی منطقهای در پی تحکیم و افزایش قدرت خود با بهرهگیری از سیستم اطلاعاتی خارجی خود و روابط سنتی با پشتونهای افغان بود.
در فضای داخلی، دولت نیروی رسمی بود که از سوی آمریکا، اروپا، هند، چین و سازمان ملل حمایت میشد، طالبان هم نیروی قدرتمند غیراصلی بود که با تکیه بر قوم پشتون و سلاح و نیز با برخورداری از حمایت خاص و البته جهتدار پاکستان درصدد افزایش قدرت و سیطره خود بود. در این بین نقش ایران عمدتا در دو محور معنا پیدا میکرد؛ جلوگیری از تداوم درگیریهای بین برادران افغان و جلوگیری از تداوم اشغال افغانستان از سوی آمریکا.
این چهار ضلع اگرچه تعارضاتی هم در بعضی موضوعات داشتند، در موضوعات حساس با یکدیگر تعامل میکردند. به عنوان مثال در ضرورت تغییرات اساسی در حکومت، بین طالبان، آمریکا و پاکستان تعامل صورت گرفت و دولت اشرف غنی هم به عنوان ضلعی ضعیف با آن همراهی کرد.
الان دو ضلع این مربع یعنی حضور نظامی آمریکا و دولت غنی از میان رفته است. دو ضلع دیگر یعنی طالبان و پاکستان باقی ماندهاند که در نحوه اداره حکومت اختلاف دارند. جمهوری اسلامی در حد فاصل ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۹ در صحنه افغانستان حضور داشت و حضور مبتکرانهای هم بود. افغانستان در این سه دهه با ورود سنگین نظامی آمریکا با تغییر اساسی در وضعیت خود مواجه گردید. هم اینک حذف دو مهره مخالف ایران از صفحه شطرنج افغانستان به جمهوری اسلامی امکان میدهد تا تأثیرات بیشتری بر تحولات داشته باشد.
در این صورت، چشمانداز آن هم میتواند موقعیتساز و منفعتساز باشد؛ البته این بستگی به میزان دقت و تلاش ما دارد.
۲- پاکستان طی بیش از ۴۰ سال گذشته با بهرهگیری از نفوذ اطلاعاتی خود تلاش کرده تا محیط افغانستان برای فعالیت کشورهای دیگر ناامن باشد و نتوانند اداره تحولات را از دست پاکستان بگیرند و یا در آن شریک شوند. بر این اساس در طول چهار دهه گذشته سرویس پاکستان برای از میدان به در کردن ایران اقدامات ویژهای انجام داده و حتی متهم است که در سال ۱۳۷۵ برای جلوگیری از برقراری روابط سیاسی بین ایران و حکومت جدید افغانستان، در بعضی اقدامات تروریستی علیه ایران دخالت داشته است.
روابط این سرویس با طالبان و حکومت فعلی از پیچیدگی و چندلایگی برخوردار است. پاکستان به نوعی خود را پدر طالبان معرفی میکند و این چندان دور از واقعیت هم نیست؛ خانم «بینظیر بوتو» نخستوزیر پاکستان که در ششم دی ماه ۱۳۸۶ به نحو مرموزی در راولپندی به قتل رسید، در همان دوره حکومت طالبان گفته بود: «طالبان با برنامه آمریکا، اطلاعات فرانسه و پول عربستان پدید آمده و ما فقط آن را حفظ کردهایم». اما روابط پاکستان و طالبان در دهه اخیر چندان هم دوستانه نبوده است برخی شخصیتهای معروف طالبان شامل شهابالدین دلاور، سهیل شاهین و ملا عبدالسلام ضعیف، معتقدند طالبان پس از آمریکا بیشترین ضربات را از پاکستان خورده است.
با سقوط دولت غنی که اسلامآباد با ملاحظه طالبان، با آن میانهای نداشت، پاکستان از یکسو به دخالتهای بیشتر در این کشور ترغیب میگردد و از سوی دیگر مشکلات طالبان در مواجهه با پاکستان بیشتر میشود.
۳- کشور افغانستان یک کشور غنی و در عینحال نیازمند است و به عبارتی درویشی توانگر است. این کشور با ۱۱ معدن و حدود سه تریلیون دلار سرمایه میتواند با سرعت از یک کشور فقیر به کشور بسیار ثروتمند تبدیل گردد. افغانها مردمانی باهوش، پرتلاش و مومن هستند و گفته میشود نزدیک به ۸۲ درصد آن را جمعیت زیر ۳۰ سال تشکیل میدهد.
پس نیروی کار کافی و ظرفیت بالقوه نیروی ماهر را دارد ولی الان برای فعالسازی اقتصاد و تجارت خود به کمک احتیاج دارد. ما در همسایگی این کشور هستیم. کشوری که ۷۷ درصد مردم آن به فارسی صحبت میکنند و در مقایسه با سه همسایه شمالی از نظر تکنولوژی در موقعیت ویژه و برتر هستیم و نیز از دو قدرت تکنولوژیک- هند و چین- مرز بیشتری با افغانستان داریم
. ایران از نظر علمی و تکنولوژیک میتواند به کمک مردم افغانستان بشتابد. هماینک لااقل نیمی از ظرفیت آموزشی و تحصیلات عالیه در ایران خالی است و این به آن معنی است که ما فقط در حوزه تحصیلات تکمیلی میتوانیم روی ظرفیت خالی حدود دو میلیون نفری در سال حساب کنیم و این ظرفیت را برای توسعه افغانستان بهکار بگیریم. کما اینکه ایران میتواند در حوزه معدن، کاستیهای خود در زمینه معادن اورانیوم را برطرف نماید.
۴- در افغانستان اتفاقات ریز و درشت فراوانی میافتد و همچنانکه در این ۵۰ سال شاهد بودهایم، چرخ رخدادهای آن هم هیچگاه از حرکت بازنمیایستد! این کشور با ایران رابطه تمدنی، فرهنگی، زبانی، دینی و حتی پیوستگی سیاسی تاریخی دارد و به همین دلیل مردم ایران نسبت به رخدادهای افغانستان احساس قرابت دارند و لذا میبینیم موضوعاتی مثل درگیریهای پنجشیر که فاصله واقعیت و تصویرهای آن زیاد هم نبود، در چند روز متوالی محل توجه رسانهها واقع میشود.
در اینجا فارغ از تحلیل درباره این سوژه خاص، چند سوال اساسی و کلیدی وجود دارد؛ کدام دسته از تحولات بهطور واقعی با مصالح ایران و چشمانداز منطقهای ما «ارتباط جدی» دارد و لازم است تا درباره آن حساسیت نشان دهیم؟ در حال حاضر ما بر کدام دسته از تحولات افغانستان میتوانیم اثرگذار بوده و آن را مطابق الگو و مطلوب خود مدیریت کنیم؟ موضوعات اصلی ما در افغانستان کدامند؟ این موضوعات اصلی طبعا نمیتواند از چهار تا پنج مورد فراتر رود، در حالی که در افغانستان لااقل ۱۰۰ مسئله وجود دارد که حتما ایران باید فقط در ۴ و ۵ مورد اصلی و حیاتی ورود کند و آنها را مطابق مصلحت و منفعت مشترک مردم افغانستان و ایران مدیریت کرده و به پیش ببرد.
منبع