«ایران ۲۰۲۰»؛ ناگفته‌هایی از حاج قاسم؛ از توصیه رهبری درباره داعش تا نظر سردار درباره عربستان

شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ – ۲۳:۵۶ «ایران ۲۰۲۰»؛ ناگفته‌هایی از حاج قاسم؛ از توصیه رهبری درباره داعش تا نظر سردار درباره عربستان

در ویژه‌برنامه شبکه المیادین درباره شهید سپهبد قاسم سلیمانی ناگفته‌هایی از جمله توصیه رهبری درباره جنگ با داعش، نظر سردار درباره سعودی‌ها و تمایل نخست‌وزیر پیشین لبنان مطرح شد.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، شبکه خبری المیادین، در ادامه مصاحبه خود با محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران درباره سردار شهید قاسم سلیمانی، با «امیر موسوی» دیپلمات سابق نیز گفت‌وگو کرد.

موسوی در این گفت‌وگو به سوالات مختلف شبکه المیادین درباره ابعاد مختلف شخصیتی و سیاسی و نظامی سردار شهید سلیمانی پاسخ داد و ناگفته‌هایی درباره ایشان ذکر کرد.

تمایل سعد الحریری برای دیدار با سردار

موسوی در خصوص عملکرد سردار سلیمانی گفت، او شخصی بود که با همه طرف‌ها در منطقه روابط خوبی داشت. مثلا در عراق بر خلاف آنچه که گفته می‌شود که فقط با یک گروه خاص ارتباط داشت اصلا اینطور نبود. او در عراق با همه طرف‌ها مرتبط بود. در کردستان یا در الانبار اگر مشکلی پیش می‌آمد، حضور می‌یافت. مثلا با عشایر سنی در الانبار در جنوب در کردستان ارتباط داشت و گاهی اگر مشکلی پیش می‌آمد او برای حل آن تلاش می‌کرد. فقط اینطور نبود که منحصر به یک گروه باشد. در لبنان هم همینطور بود. مثلا زمانیکه سعد الحریری به تهران سفر کرد خیلی دوست داشت که با سردار سلیمانی حتما دیدار کند. نمی‌توانم انجام شدن یا نشدن این دیدار را در اینجا تایید یا رد کنم اما به هر حال وی خیلی مایل بود که با ایشان دیدار کند. در لبنان حتی کسانی که مواضعی تند علیه جمهوری اسلامی ایران دارند وقتی می‌شنیدند که شهید سلیمانی در جایی در این نزدیکی است، دوست داشتند که با او جلسه‌ای داشته و او را ببینند.


امیر موسوی

فرامذهبی و فراقومیتی برای اهداف بزرگ‌تر؛

موسوی در پاسخ به این سوال که این تمایلات چه معنایی دارد، گفت، این نشان می‌دهد که هر کس که با او دیداری داشته یا زندگی کرده می‌داند که او دو مشخصه داشت. اول اینکه او فرامذهبی یا فراقومی بود. دوم اینکه فراسیاسی و فراحزبی بود چه در عراق، چه در لبنان یا فلسطین یا حتی در ایران. همیشه می‌گفت که باید بر مسائل اصلی و مرکزی تفاهم کنیم. این دیدگاه راهبردی سبب شده بود که از مسائل کوچک عبور کند. او به دنبال ایجاد تفاهم میان طرف‌ها بود. هیچ مانعی برای تفاهم نمی‌دید و تنها هدفش مبارزه با طرح صهیونیستی آمریکایی ارتجاعی در منطقه بود. برای همین بر خلاف آنچه فکر می‌کنند،‌ دسترسی به او آسان بود. مثلا یادم می‌آید یکی از شخصیت‌های عراقی به فرودگاه تهران آمده بود و شهید وقتی شنید غافلگیر شد و به او خبر دادند که فلانی الان فرودگاه است و می‌خواهد شما را ببینید و به بغداد برگردد. با آنکه خارج از تهران بود، به تهران و به نزدیکی فرودگاه رفت و دیدار کرد. این ارتباط برای حل مشکلات امت بود.

حل یک مشکل هیأت فلسطینی در چند دقیقه؛

در مسئله فلسطین هم همینطور بود. خب البته گاهی مشکلاتی بین برادران فلسطینی به وجود می‌آمد در غزه یا میان غزه و کرانه باختری. او با همه روابط خوبی داشت حتی با طرف‌ها در کرانه باختری. زمانیکه عزام الاحمد با هیأتی از جانب محمود عباس به تهران آمد تمایل داشتند که با سردار شهید دیدار کنند. نمی‌گویم دیدار انجام شد یا خیر، اما مشکلی که بود، بسادگی با حضور سردار سلیمانی در چند دقیقه حل شد. هیأت فلسطینی هم غافلگیر شد که چطور مشکل در چند دقیقه حل شد. خب آنها فکر می‌کردند که او علیه محمود عباس موضع دارد . گفت خیر. مهم این است که با همه از جمله فلسطینی‌ها باید تعامل کرد چرا که مسئله بزرگ‌تر از این چیزهاست و آن مقابله با رژیم صهیونیستی و ایجاد بازدارندگی مقابل آن است. هر کس که از نزدیک او را می‌شناخت، می‌دانست که این رفتارهای عاقلانه و سادگی و تواضعش از مشخصات او بود. او حتی در برخی دیدارها دوست داشت که مترجم نباشد و ارتباط مستقیم برقرار شود هر چند که سختش بود در [تکلم به] زبان عربی. اما دوست داشت که مترجم گاهی اجازه دهد که مستقیم ارتباط برقرار کند.

سردار صرفاً مردی امنیتی نبود؛

وفا سرایا مجری المیادین گفت، آقای ظریف گفت، شهید سلیمانی بیش از ژنرال سلیمانی اثرگذار خواهد بود. مقصود از این سخن چیست، گفت: این به دلیل مظلومیت اوست. او به شیوه خائنانه‌ای ترور شد و به شکل مستقیم در میدان نبرد نبود. ما در ایران و در کشورهای منطقه شاهد برگزاری مراسم برای ایشان بودیم حتی در ونزوئلا و روسای احزاب و مردم که عشق عجیبی به شهید سلیمانی داشتند. آنطور که آقای وزیر [ظریف] گفت، در کشورهای مختلف ما شاهد این موضوع بودیم. او فقط مردی نظامی نبود بلکه فردی بود که در دل مردم جای گرفته بود و اثر گذار شده بود. خون او و ابومهدی المهندس و رفقایشان سبب ایجاد شوری در میان مردم شد. موسوی گفت، بر خلاف آنچه که گفته می‌شود وی مردمی امنیتی بود اما او در سطح دیپلماتیک هم فعال بود و بر مسئولان کشورهای مختلف در سطوح مختلف دیدار می‌کرد.

نظر سردار درباره عربستان؛

مثلا در موضوع عربستان سعودی نکته مهمی‌ هست که خوب است اشاره شود. او برنامه‌ای برای داشت برای خلاص کردن عربستان سعودی از توهماتی که [آل سعود] دارد. او همیشه می‌گفت که آنها [سعودی‌ها] را باید کمک کنیم چون توهم‌های خطرناکی دارند که سبب آسیب زدن به خودشان و جامعه و منطقه می‌شود. چون دچار اشتباه هستند و نمی‌توانند نگاه درستی به امور داشته باشند. او دوست داشت به آنان کمک کند. حتی زمانیکه هیأت‌های امنیتی از امارات، عربستان یا بحرین می‌آمد دوست داشت با آنان ارتباط بگیرد و نظراتشان را بداند و برخی مشورت‌ها به آنها بدهد.

او دوست داشت که محور مقاومت در منطقه قوی باشد. او وقتی با سران کشورهای منطقه دیدار داشت و از او نظری می‌خواستند، او یادآوری می‌کرد که من مشاور هستم در محور مقاومت، تصمیم با خود شماست. شما فلسطینی هستید و تصمیم با خود شماست یا شما لبنانی هستید و هر چه برای کشورتان مناسب است تصمیم بگیرید. بر خلاف اتهاماتی که مطرح می‌کنند، چیزی را دیکته نمی‌کرد.

توصیه رهبری درباره جنگ با داعش؛

المیادین در ادامه از ابعاد انسانی شخصیت سردار سلیمانی پرسید و گفت،‌آقای ظریف در مصاحبه با ما گفت که بارها پیش آمده بود که عملیات را به خاطر مسائل انسانی متوقف کرده بود. موسوی گفت: من هم به سخن آقای ظریف چیزی اضافه کنم و می‌گویم که او این رفتار را حتی در قبال جنگجوها و حتی [عناصر] داعش داشت. می‌گفت امام خامنه‌ای به سپاه و دوستان ایران گفته که حتی در جنگ با داعش در سوریه و عراق، تا جایی که می‌شود آنان را [نکشید و] به اسارت بگیرید. چون آنان جوانانی هستند که فریبشان داده‌اند. با فتواهایی از جانب مفتی‌های سعودی و غیره… اغفال شده‌اند و سبب شده که چنین جنایاتی را در سوریه و عراق و دیگر نقاط مرتکب شوند. همیشه توصیه می‌کرد که تا جایی که می‌شود آنها را نکشند و اسیر بگیرند و بیاورندشان افکار آنان را اصلاح کنند چرا که افکارشان به دلیل وعاظ درباری در بحرین و عربستان و دیگر نقاط، تکفیری شده است و اندیشه‌هایی جنایتکارانه در ذهن آنان کاشته‌اند.

نتیجه توصیه رهبری؛ جذب عناصری از داعش

لذا ایشان رسالتی انسانی داشت نه فقط اسلامی. سعی او بر این بود که این افراد را تا جایی که می‌شود توجیه کند و من در اینجا فقط یک نمونه ساده آن را ذکر می‌کنم. برخی از اسرای داعش که نزد جوانان سوری بودند، در نهایت آمدند [در صفوف ارتش سوریه] در یکی از نبردهای آزادسازی دیرالزور شرکت کردند تا کفاره گناهانشان شود. یعنی تا اینجا رسیدند فقط به این دلیل که متوجه شدند که اشتباه می‌کردند. بنابراین کار به جایی رسید که از این نیروها برای آزادسازی خاک سوریه استفاده کردند و با همان‌ها تکفیری‌های دیگر را می‌زدند. لذا فکر می‌کنم که این نوعی مکتب است و در تاریخ خواهد ماند.

ترور سردار پیگیری حقوقی می‌شود

المیادین گفت، نکته مهم دیگر،‌ پیگرد قانونی عامل ترور سردار سلیمانی است. در این خصوص چه نظری دارید که موسوی گفت،‌آقای ظریف با حقوقدان‌های بین‌المللی جلسه دارد و آنها مستنداتی دارند از جمله اعتراف دونالد ترامپ رئیس جمهور عراق و دیگر وزرای او. خانواده شهید هم گفته که در ایام چهلم ایشان رسما از رئیس جمهور آمریک و وزرایش شکایت خواهند کرد. کمیته‌ای مشترک میان وزارت خارجه و دستگاه قضای ایران هم تشکیل شده که موضوع را دارد به شکل حقوقی و قانونی پیگیری می‌کنند و قرار است از دولت آمریکا در محاکم بین‌المللی شکایت کنند چرا که ایران ادله محکمی دارد. سه اتهام متوجه ترامپ است.

سفر سردار به دو کشور اروپایی

المیادین در ادامه به این سخن ظریف اشاره کرد که ظاهرا سردار سلیمانی به اروپا سفر نکرده اما آن را خوب می‌شناسد. موسوی گفت،‌ خیر. من فکر می‌کنم که ایشان سفرهای مهمی به اروپا و کشورهای آمریکای لاتین کرده است بخصوص به آمریکای لاتین که طبق اطلاعات من حداقل دو بار رفته است. حداقل به دو کشور اروپایی هم سفر کرده است بخصوص در یکی از سفرهای اروپایی مشکلاتی به وجود آمد که بعد از آنکه از آنجا بازگشتند متوجه شدند که ایشان که بود.

وفا سرایا در پایان این برنامه خبر داد که شبکه المیادین در ادامه ویژه‌برنامه‌های خود در ایام دهه فجر و ایام قبل از انتخابات مجلس، با دکتر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و سردار حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مصاحبه کرده و این مصاحبه، اولین مصاحبه مطبوعاتی ویژه فرمانده سپاه است.

انتهای پیام/ص

اخبار مرتبط اقامت 24 پر بازدید ها پر بحث ترین ها بیشترین اشتراک بازار globe

اخبار کسب و کار globe فراگستر ایران فان بیمه البرز طاها گشت رسپینا هتل تارا سرمایه منبع خبر

«ایران ۲۰۲۰»؛ ناگفته‌هایی از حاج قاسم؛ از توصیه رهبری درباره داعش تا نظر سردار درباره عربستان بیشتر بخوانید »

سردار حاجی‌زاده: به تمام کدها و فرکانس‌های پهپاد MQ-4 دست پیدا کرده‌ایم/ این هواپیما دیگر در برابر ایران کارایی ندارد

شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ – ۱۹:۵۰ سردار حاجی‌زاده: به تمام کدها و فرکانس‌های پهپاد MQ-4 دست پیدا کرده‌ایم/ این هواپیما دیگر در برابر ایران کارایی ندارد

فرمانده نیروی هوافضای سپاه با بیان اینکه پهپاد MQ-4 هواپیمای فوق العاده با ارزش است، گفت: اما دیگر یک خط قرمز باید بر روی آن کشید چراکه دیگر برای ایران کارایی ندارد چراکه به تمام فرکانس ها، کدها و رمزهای آن آشنایی پیدا کردیم.

به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری فارس، سردار امیرعلی حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه در حاشیه رونمایی از قطعات جدید کشف شده از پهپاد MQ-4 آمریکایی که اخیرا توسط نیروی دریایی سپاه از اعماق آب‌های جنوب کشور کشف شده است با بیان اینکه این پهپاد بزرگترین هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین جهان است، گفت: این هواپیما مشخصات منحصر به فردی دارد و به واسطه پرواز در ارتفاع خیلی بالا قادر است بدون محدودیت همه مسیرها را بدون تحت تاثیر قرار دادن مسیرهای هوایی پرواز کند، مثلا از آمریکا پرواز می‌کند و به خلیج فارس می‌آید.

وی با بیان اینکه چون این هواپیما خیلی بزرگ است همه گونه تجهیزات جاسوسی در آن تعبیه شده است، گفت: به دلیل برخورداری از مجموعه‌ای از سنسورها، دوربین ها، رادار SAR و سنسورهای جمع آوری الکترونیک، این هواپیما دارای یک سوپرکامپیوتر پیشرفته است که همه این داده ها را در لحظه تجزیه و تحلیل و قابل بهره برداری می‌کند.

سردار حاجی زاده ادامه داد: این هواپیما فوق العاده با ارزش است، اما دیگر یک خط قرمز باید بر روی آن کشید که دیگر برای ایران کارایی ندارد چراکه به تمام فرکانس ها، کدها و رمزهای آن آشنایی پیدا کردیم.

فرمانده نیروی هوافضای سپاه تاکید کرد: نه اینکه از فاصله، ۵۰، ۱۰۰ یا ۱۵۰ کیلومتر، بلکه از همین تهران می توانیم تا چندهزار کیلومتر این هواپیما را ناکارآمد کنیم.

وی با بیان اینکه یک عملیات کوچک جنگ الکترونیک در حمله به عین الاسد انجام دادیم، تصریح کرد: آمریکایی ها یک سیلی کوچک جنگ الکترونیک از ایران خوردند، این هواپیما هم دیگر برای ایران کارایی ندارد. هرکدام از این قطعات این هواپیما یک گنج است که اطلاعات زیادی از آن به دست ما خواهد آمد.

سردار حاجی زاده همچنین در خصوص اخبار جدید از حمله موشکی سپاه به پایگاه آمریکایی عین الاسد نیز، عنوان کرد: ناگفته‌ها و مطالب درباره این عملیات زیاد است و یک جلسه مستقل می خواهد تا مردم عزیزمان درباره این عملیات بیشتر بدانند؛ البته احتمال دارد که مدتی دیگر بگویند که چند تن از نظامی‌های آمریکایی دچار مرگ خفیف شده اند!

به گزارش فارس، در نخستین ساعات بامداد پنجشنبه، ۳۰ خرداد سال جاری، یک فروند پهپاد جاسوسی MQ-4C آمریکا بعد از تجاوز به حریم سرزمینی جمهوری اسلامی ایران در منطقه روبروی کوه مبارک استان هرمزگان، هدف آتش پدافند نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار گرفت و سرنگون شد.

انتهای پیام/

اخبار مرتبط اقامت 24 پر بازدید ها پر بحث ترین ها بیشترین اشتراک بازار globe

اخبار کسب و کار globe فراگستر ایران فان بیمه البرز طاها گشت رسپینا هتل تارا سرمایه منبع خبر

سردار حاجی‌زاده: به تمام کدها و فرکانس‌های پهپاد MQ-4 دست پیدا کرده‌ایم/ این هواپیما دیگر در برابر ایران کارایی ندارد بیشتر بخوانید »

نمایشگاه «هنر مردان خدا» گشایش یافت

به گزارش مشرق، همزمان با دهه فجر و سالروز شهادت حضرت ام‌البنین(ع)، آیین گشایش سالن شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی، لوگوی جدید موزه شهدا و نمایشگاه ملی آثار هنری شهیدان با عنوان «هنر مردان خدا» به کوشش معاونت اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران، صبح امروز (شنبه) در محل موزه شهدا برگزار شد.

در این مراسم حجت‌الاسلام «محمدحسن کاویانی‌راد» معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران، دکتر «رحیم نریمانی» مدیرکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران، «اشرف بروجردی» رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، «فریده اولادقباد» نماینده مجلس شورای اسلامی و خانواده‌های معظم شهدا حضور داشتند.

طی این مراسم، از همسر و مادر شهیدان «حسن طهرانی مقدم»، «کوروش، رضا و روزبه هلیسایی»، «مسعود علی محمدی»، «مهدی و جواد طارمی»، «داریوش رضایی نژاد»، «میرهاشم ترکی»، «علیرضا ملکی» و «وحید زمانی نیا» به مناسبت سالگرد وفات حضرت ام المبنین (س) تجلیل شد.

همچنین از فریده اولاد قباد همسر شهید «صادق یارمحمدی» و اشرف بروجردی همسر شهید «غلامعلی معتمدی» قدردانی شد.

حجت الاسلام محمد حسن کاویانی راد، معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید در این مراسم گفت: آثار هنری و نگاره هایی که از شهدا باقی مانده، آینه تمام نمای جهان بینی شهید در قالب تصویری است که در موقعیتی از حیات پُربرکت او بر روی صفحه ای نگاشته شده است.

وی با تجلیل از مقام مادران و همسران شهدا اظهار کرد: پشت سر هر مرد شهیدی، دامنی پاک از مادری و یا پشتوانه ای امن از همسری نقش آفرینی کرده تا این شهید بتواند خود را در عرصه ایثار و شهادت ارائه کند. این معجزه تربیت اسلامی است.

معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید اضافه کرد: امروز مفتخریم که جامعه ما هنوز تحت سایه مبارک ۹۸ هزار مادر دلسوخته و دلشکسته و ۶۱ هزار همسر توانمندی است که سایه چادر آن ها برای این جامعه تا قیامت هم ارزش می آفریند و هم اقتدار و امنیت ایجاد می کند. مادران و همسرانی داریم که هر زمان مسوولین تا عموم مردم در مشکلات کشور ناامید می شوند، به دامن این مادران و همسران پناهنده می شوند و فرزندان آنها را شفیع برای خروج از بن بست های خود قرار می دهند.

حجت‌الاسلام کاویانی را افزود: ما وظیفه داریم هرساله و در هر زمانی به نقطه عطف انقلاب خود یعنی خانواده معظم شهدا و ایثارگران به ویژه مادران و همسران شهدا عرض ارادت کنیم و به آنها بگوییم که دستاورد و خون نگار شما بر صفحه دل و اندیشه مردم تا قیامت پاک نخواهد شد.

وی در پایان با تقدیر از دست اندرکاران برپایی نمایشگاه آثار هنری شهیدان در موزه مرکزی شهدا گفت: در این مراسم مجموعه‌ای از آثار شهدای بزرگوار در قالب نمایشگاه افتتاح می شود. این نمایشگاه یک ابتکار عمل و روش پسندیده ای است. ما درباره شهید نگاره‌های زیادی دیده ایم اما آنچه توسط شهید تولید شده است، آینه تمام نمای جهان بینی یک انسان در قالب تصویری است که در موقعیتی از حیات پُربرکت او بر روی صفحه ای نگاشته شده و امروز داشته ما از نوع نگاه شهدای بزرگوار که این آثار را خلق کرده اند وابسته به این اثر و آثار هنری است که در اختیار ما قرار دارد.

منبع خبر

نمایشگاه «هنر مردان خدا» گشایش یافت بیشتر بخوانید »

تمام ارتشی‌های هیئتی‌ را دستگیر کردند

به گزارش مشرق، به مناسبت بیعت همافران با حضرت امام، ۱۹ بهمن در تقویم روز نیروی هوایی نام گرفته است. «مهدی آقاجانی» از نیروهایی بود که بخشی از کارهای مربوط به این دیدار را انجام داد. آقاجانی در گفتگو با «جوان» از چگونگی شکل گرفتن ایده دیدار همافران با امام و احساس آن‌ها از دیدار با رهبر انقلاب می‌گوید که در ادامه می‌خوانید.

شما چه سالی وارد نیروی هوایی ارتش شدید و آیا حضورتان در ارتش به خاطر علاقه‌تان بود؟
من سال ۱۳۴۸ به عنوان همافر وارد ارتش شدم و با درجه همافر ۳ با تخصص اسلحه و مهمات موشک هواپیما به مهرآباد رفتم. علاقه نداشتم ولی، چون وضع مالی خانواده مناسب نبود مجبور بودیم در ارتش مشغول کار شویم. وقتی وارد نیروی هوایی شدم از پدرم تعهد خدمت گرفتند که باید به مدت ۱۱ سال در ارتش بمانم. من قبل از حضور در ارتش در مدرسه آقای مجتهدی درس حوزوی می‌خواندم و هیچ علاقه‌ای به ارتش نداشتم و به خاطر مشکلات اقتصادی مجبور به خدمت در ارتش شدم.

افراد دیگری هم مثل شما بودند که به خاطر مشکلات مالی وارد ارتش شده باشند؟
اکثر جوانانی که در ارتش خدمت می‌کردند شرایط یکسانی داشتند. اگر کسی هم در نیروی هوایی موفق می‌شد به هوش و استعداد خودش مربوط بود. در گزینش نیروی هوایی هم خیلی سخت می‌گرفتند. دوره ما ۵ هزار نفر شرکت کردند و از بین این‌ها فقط ۲۰۰ نفر را می‌خواستند. آن روز هم مشکلات اقتصادی در جامعه زیاد بود و خانواده‌ها نیازمند بودند و درخواست می‌کردند جوانشان وارد ارتش شود. ورود به دانشگاه هم مشکل بود. تعداد دانشگاه‌ها کم و ورود هم سخت بود و جوانان برای تأمین نیازهای مالی‌شان مجبور بودند به ارتش بروند.

در ادامه، این علاقه‌مندی اتفاق نیفتاد؟
تا سال ۱۳۵۶ شوقی نداشتم و به خاطر تعهداتم مجبور به ماندن بودم. از سال ۱۳۵۶ که جریان مبارزات و تظاهرات انقلابی شروع شد علاقه ام نیز بیشتر شد. من از طریق استاد فلسفه‌ام با شهید مطهری آشنا شده بودم و شهید مطهری به من اطلاعیه و نوارهای امام را می‌دادند که در ارتش پخش کنم. آن زمان دیگر علاقه داشتم فعالیت بیشتری کنم. توصیه شهید مطهری هم بود که ما حضور داشته باشیم و این‌ها را به ارتشی‌ها برسانیم. در ارتش با رفقای مذهبی‌مان هیئتی تشکیل داده بودیم و همکاران می‌آمدند و مباحثی که من در حوزه تحصیل کرده بودم را برایشان شرح می‌دادم و از مواردی که شهید مطهری توصیه کرده بود نیز برایشان می‌گفتم. من اعلامیه‌های امام را می‌گرفتم و به دیگر همکاران می‌دادم و با انتقال نیروها به یگان‌های مختلف فعالیت‌های‌مان گسترده‌تر می‌شد. تا سال ۱۳۵۷ که اوج جریان انقلاب پیش آمد شور و شوق ما برای فعالیت هم بیشتر شد. دوستانی هم در این مسیر پیدا کرده بودیم که کمکمان می‌کردند. مثلاً یک کتاب‌فروشی در خیابان ناصرخسرو پیدا کرده بودیم به نام کتاب‌فروشی سعدی که رساله امام را با نام دیگری چاپ می‌کرد و ما این کتاب را می‌گرفتیم و به هیئت می‌آوردیم و برای دوستان دیگرمان می‌فرستادیم. منزل ما خیابان در پیروزی بود و به خیابان شهدا خیلی نزدیک بودیم. من در راهپیمایی ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ شرکت کردم و آن صحنه‌ها را دیدم. پس از آن بیشتر مصرّ شدم که در ارتش بمانم و به همکاران ارتشی‌ام آگاهی بدهم.

در روزهای منتهی به آمدن امام چه فعالیت‌هایی انجام می‌دادید؟
پایان شهریور ۱۳۵۷ مبلغی را به حقوق نظامی‌ها اضافه کردند و ما اعلام کردیم این پول خون شهدای ۱۷ شهریور است و خوردن ندارد. پول‌ها را جمع کردیم و به منزل آیت‌الله لواسانی- نماینده امام در تهران- رساندیم. بعدها که آیت‌الله طالقانی آزاد شدند به ما گفتند که این مبالغ را به ایشان برسانیم. من در فرودگاه مهرآباد کار می‌کردم و ۶ بهمن ۱۳۵۷ در میدان صبحگاه اعلامیه پخش کردیم که با وزش باد تمام اعلامیه‌ها در مهرآباد پخش شد. مردم با اعلامیه‌ها آشنا شده بودند و دوستان خلبان این‌ها را در کابین خلبان می‌گذاشتند و خلبان‌ها هنگام پرواز این اعلامیه‌ها را می‌خواندند. قرار بود ۶ بهمن امام تشریف بیاورند که باند فرودگاه را بستند و آن روز ما اولین راهپیمایی را با لباس نظامی به سمت میدان آزادی راه‌اندازی کردیم. میدان آزادی به ما تیراندازی شد و اعلام کردیم ۴ بعد از ظهر در دانشگاه حضور پیدا کنیم. ۴ بعد از ظهر جلوی دانشکده ادبیات بچه‌های نیروی هوایی جمع شدند و من چند دقیقه‌ای درباره مقام حرّ برایشان صحبت کردم. از آنجا به منزل آیت‌الله طالقانی رفتیم و، چون من با ایشان از قبل آشنایی داشتم، ایشان به امام در پاریس زنگ زدند و من دیدم آیت‌الله طالقانی گریه می‌کنند. من دلیل گریه‌شان را پرسیدم که فرمودند امام برای شما دعا می‌کند و من آرزو کردم کاش این دعاها را برای من می‌کردند. ۱۲ بهمن امام تشریف آوردند و من و دوستانم در کمیته استقبال بودیم. در مدرسه علوی ساکن شدیم و کارهای مختلف مثل نگهبانی و دیگر کارها را انجام می‌دادیم.

ایده دیدار همافران با حضرت امام چه زمانی زده شد؟
۱۷ بهمن یکی از دوستان به ما گفت شهید بهشتی فرمودند شما قبل از آمدن امام این همه فعالیت داشتید، چرا الان کاری نمی‌کنید و همین حرف باعث شد تا جرقه راهپیمایی ۱۹ بهمن در سرمان زده شود. اعلامیه‌هایی با دست نوشته شد، این‌ها را به خانه‌های سازمانی بردیم و پخش کردیم. ۱۹ بهمن عده‌ای از پرسنل نیروی هوایی آمدند و آن عکس تاریخی دیدار با امام منتشر شد. بعد از آن امام فرمودند به مردم بپیوندید و میانه راه یکی از دوستان‌گفتند اگر تا انتها برویم مشکل پیش می‌آید. چون هلی‌کوپترها از بالا فیلمبرداری و عکسبرداری می‌کردند، امکان دستگیری‌مان وجود داشت. میانه راه در خیابان کارگر و جمهوری در راه بازگشت به مدرسه علوی بودیم که در مقابل کلانتری بهارستان جلویمان را گرفتند و گفتند شما نظامی هستید، چرا این کارها را می‌کنید؟ دورمان را محاصره کردند و گفتند شما را می‌کُشیم. من آیه‌ای از قرآن را خواندم و گفتم ما برای شهادت آمده‌ایم و اگر می‌خواهید می‌توانید ما را بکُشید، فقط بدانید این مسیر به پیروزی خواهد رسید و بهتر است شما هم به ما بپیوندید. رئیس کلانتری وقتی دید حرف‌هایم روی سربازهایش تأثیر می‌گذارد گفت راه را باز کنید این‌ها بروند. از آنجا به محل استقرار امام رفتیم.

دیدار با امام در چه فضایی انجام شد و از این دیدار چه احساسی داشتید و امام چه مواردی را به همافران گفتند؟
آن روز در اطلاعیه‌ای که داده بودیم نوشته بودیم ۸ صبح در خیابان ایران حاضر شویم. من، چون می‌خواستم حرکت‌دهنده باشم ساعت ۶ صبح رفتم. دیدم قبل از من عده زیادی در خیابان ایستاده‌اند و تعدادشان خیلی بیشتر از چیزی است که فکر می‌کردیم. مثلاً دوستی داشتیم به نام آقای طاهری که بلندگوی دستی داشت و قرار بود آن را بیاورد. سرود «خمینی‌ای امام» را روی کاغذ نوشته و تکثیر کرده بودیم. دیدیم آنقدر جمعیت آمده که بلندگو کارساز نیست. آقای رفیق‌دوست در مدرسه علوی بود. من به ایشان گفتم درِ مدرسه روبه‌روی علوی را باز کنید تا کسانی که لباس شخصی پوشیده‌اند لباس هایشان را عوض کنند. همان‌جا سرود را تمرین کردیم و رژه رفتیم. پس از آن وقتی جلوی امام رژه رفتیم همافرانی که آن روز بودند به من گفتند ما در پایگاه‌های مختلفی رژه رفته‌ایم ولی هیچ رژه‌ای مثل آن روز نبود. می‌گفتند ما احساس می‌کردیم داریم برای خدا پایمان را به زمین می‌زنیم لذا با تمام وجودمان رژه می‌رفتیم. قطعنامه‌ای را نوشته بودیم که دادیم سربازی خواند و بعد امام تشریف آوردند. در لابه‌لای صحبت‌هایشان جمله‌ای گفتند که این جمله جاودانه شد و فرمودند شما امروز سرباز امام زمان (عج) هستید. امام از روی هوای نفس حرف نمی‌زد. ایشان چیزهایی را می‌دید که دیگران نمی‌دیدند. من الان به دوستان می‌گویم مواظب باشید آن آرم سربازی امام زمان (عج) از سینه‌مان روی زمین نیفتد.

پس از پیروزی انقلاب باز فعالیت همافران ادامه داشت؟
من در طول دوران تحصیل حوزوی دو سال خدمت آقای شاه‌آبادی تفسیر قرآن می‌خواندم. ایشان ۲۳ بهمن با من تماس گرفت و گفت از مدرسه علوی زنگ می‌زنم و امام فرمودند به پرسنل نیروی هوایی بگویید که چند فروند هواپیما پرواز کنند و امشب می‌خواهیم اعلام کنیم تحصن‌ها و اعتصابات شکسته شده است. به دوستان خلبان گفتیم و سه خلبان به نام‌های علی خجسته، هوشنگ قدیری‌مقدم و محمد سبزآبادی که در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند، پرواز کردند و اعتصاب‌ها شکسته شد. پس از آن من مدتی در مهرآباد بودم و بعد به ستاد نیروی هوایی رفتم و خدمت امام راجع به حوادث نیروی هوایی سخنرانی کردم و اجازه گرفتم تا انجمن اسلامی تأسیس کنیم. انجمن اسلامی را تأسیس کردیم و یک سال در سراسر کشور فعالیت می‌کردیم. تا عقیدتی-سیاسی تشکیل شد و تا زمان بازنشستگی در آن‌جا حضور داشتم.

بدنه خود ارتش به لحاظ اعتقادی چگونه بود؟ شما و دیگر ارتشی‌ها با فعالیت‌های انقلابی ریسک بالایی را قبول کرده بودید؟
تمام تلاش نظام شاهنشاهی این بود که فکر و اندیشه ما را تغییر دهد. از کتاب زبانی که می‌خواندیم می‌خواستند تفکر و سبک زندگی امریکایی را به ما آموزش بدهند و تمام تلاششان این بود که روحیه مذهبی را از ما بگیرند. به دنبال تغییر اندیشه ما بودند. با این وضعیت امثال من که روحیه مذهبی قوی داشتم و دروس حوزوی خوانده بودم و با روحانیت ارتباط داشتم بیشتر احساس مسئولیت می‌کردم که کار بیشتری انجام دهیم. در معرض خطر هم بودیم. چهار ماه از ورود ما گذشته بود و سردوشی گرفته بودیم و در ارتش رسم است که مراسم سردوشی را جشن می‌گیرند. سردوشی گرفتن ما با محرم مصادف شده بود. فرمانده ما گفت شما جشن نمی‌گیرید؟ من گفتم که ماه محرم است و محرم کسی جشن نمی‌گیرد. او گفت ما اینجا منبری و سخنران نداریم. یکی از همکلاسی‌هایم به نام اصغر همدست که در ارتش هم خدمت می‌کرد گفت دبیرستان که می‌رفتیم آقاجانی خوب بلد بود حرف بزند. به من گفتند برای بچه‌ها صحبت کن. آن روز من کتاب گفتار عاشورا از شهید مطهری را به پادگان برده بودم و درباره یکی از مباحثش که علل قیام امام حسین (ع) بود صحبت کردم. شهید مطهری در علل قیام امام حسین (ع) می‌گوید هرگاه حاکمان در کشور اسلامی باده‌گساری و قمار کنند مردم باید قیام کنند. من همه این‌ها را گفتم. فردایش برگه مرخصی همه را دادند جز من. دلیلش را جویا شدم و گفتند به دفتر فرمانده برو. در دفتر فرمانده گفتند این حرف‌ها که زدی می‌دانی چی بود؟ عکس شاه بالای سرش بود و چند ناسزا به شاه گفت و ادامه داد این فلان فلان شده همه این کارهایی را که گفتی می‌کند، حالا مردم باید قیام کنند؟ گفت ضداطلاعات برای هردویمان نامه زده و هردویمان را خواسته. در ضداطلاعات یک‌سری سؤال از ما کردند و به فرمانده‌ام از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷ درجه ندادند و او سروان ماند. فشار و سختی وجود داشت ولی اعتقادات باعث می‌شد خدا ما را قوی‌تر کند تا از این چیزها خوف نداشته باشیم.

خطر جانی هم تهدیدتان می‌کرد؟
بله؛ مثلاً همان سال ۵۷ تمام رفقای هیئتی‌مان را دستگیر کردند و به زندان خاش بردند که من فرار کردم. چون همان‌ها به من اطلاع دادند که به پادگان نروم. من مدتی به پادگان نمی‌رفتم تا جریان ۶ بهمن پیش آمد. اگر ۶ و ۱۹ بهمن ما را دستگیر می‌کردند یا انقلاب پیروز نمی‌شد برای تمام نیروهای دست‌اندرکار مشکلات فراوانی پیش می‌آمد. در اربعین ۵۷ می‌خواستند به ۱۶ فروند اف ۴ فشنگ جنگی بزنند. فشنگ جنگی را برای زدن نفر استفاده می‌کنند و در شرایط صلح از فشنگ جنگی استفاده نمی‌شود. آن روز دستورالعملی دادند که فشنگ جنگی بزنید. ما یقین کردیم که می‌خواهند مردم را در راهپیمایی بزنند. من خدمت آیت‌الله طالقانی رفتم و به ایشان گفتم می‌توانیم در دهانه‌های هواپیماها اختلال ایجاد کنیم تا هواپیماها آتش بگیرد. گفتند ما این‌ها را نیاز داریم. از اربعین تا پیروزی انقلاب شاید ۲۰ روز بیشتر طول نکشید. به ایشان گفت آقا ما چند وقت دیگر باید این راه را ادامه دهیم؟ آن زمان ایشان فرمودند ۱۰ سال. ما خودمان را برای ۱۰ سال آماده کرده بودیم ولی به ۲۰ روز نکشید.

زمان شاه چند درصد بدنه ارتش همراه و همسو با شما بودند؟
در محیطی که ما کار می‌کردیم شاید حدود ۲۰ درصد همراه ما بودند. شاید ۱۰ تا ۵ درصد طرفدار نظام بودند و بقیه از قشر خاکستری بودند. جریان انقلاب یک تغییر کلی در سیستم ارتش داد. با پیروزی انقلاب همان‌هایی که قشر خاکستری بودند به‌شدت از امام و انقلاب طرفداری کردند. خاطرم هست روز ۲۴ بهمن شهید شاه‌آبادی به من زنگ زد که از طرف حضرت امام می‌خواهم یک فرمانده برای فرودگاه امام مشخص کنم. ایشان تشریف آورد و سرهنگ سلحشوری را به عنوان فرمانده پایگاه معرفی کردند. در ارتش درصد کمی تفکر حزب توده وجود داشت که قبل از انقلاب دائم با این‌ها درگیر بودیم. یکی از این‌ها پشت تریبون رفت و گفت آن زمان که توده بدنش زیر تانک‌ها له می‌شد شما کجا بودی؟ اینجا دیدم تکلیف من است و پشت تریبون رفتم. گفتم لفظ توده نه و باید گفت امت اسلامی، چون امروز دیگر تفکر مارکسیستی وجود ندارد. بعد گفتم زمانی که برادران ارتشی و مذهبی اعلامیه‌ها را زیر پیراهنشان پنهان می‌کردند شما کجا بودید؟ با حرف‌هایم غائله خوابید ولی این درگیری‌ها وجود داشت. یکی از دلایل تأسیس انجمن اسلامی همین بود. چون در ارتش در قالب تحصن و اعتصاب فعالیت می‌کردند. اینجا من شب‌ها به اتفاق چند نفر از دوستانم به منزل آیت‌الله خامنه‌ای که آن زمان نماینده امام در وزارت دفاع بودند می‌رفتیم. در منزل ایشان گزارش‌های نیروی هوایی را می‌دادیم. یک شب گفتم آقا نیروی هوایی اوضاعش به‌هم ریخته است و یک‌سری تحصن کرده‌اند. ایشان فرمود این‌ها را شما باید جذب کنید. فرمودند این‌ها دنبال مسئولی می‌گردند که حرکتشان بدهد. گفتند مثل دانشگاه‌ها که انجمن اسلامی دارند شما هم انجمن اسلامی تأسیس کنید. گفتیم فرماندهان به ما اجازه نمی‌دهند که ایشان فرمودند من وقت می‌گیرم، خدمت امام بیایید و گزارش بدهید. امام هم اجازه بدهند من هم حکمش را می‌دهم و به فرماندهان ابلاغ می‌کنم. خدمت امام در قم رفتیم و گزارش نیروی هوایی را خدمت امام عرض کردیم. گفتم اجازه بدهید تشکیلاتی به نام انجمن اسلامی درست کنیم و امام فرمودند بروید انجمن اسلامی تأسیس کنید که هرکس هرجایی هست آنجا را اسلامی کند؛ ان‌شاءالله ایران اسلامی خواهد شد. آقا هم حکمی برایمان نوشتند و انجمن اسلامی را تأسیس کردیم و خیلی از بچه‌ها را جذب کردیم.

رژیم شاه حتی در بدنه ارتش هم مشروعیت نداشت؟
روز ۲۶ دی که شاه می‌خواست از ایران برود دوستان ما در ارتش به من گفتند امروز شاه می‌خواهد از ایران برود و هشت هواپیما اسکورتش می‌کند که سه هواپیما از خلبانان ما خواهد بود. قرار شد به بچه‌های بخش اسلحه گفته شود مسلسل هایشان را آماده کنند، چون می‌خواهند هواپیمای شاه را در هوا بزنند. بعد دیدند دور هواپیماها نیرو گذاشته‌اند و امکان انجام چنین کاری وجود ندارد. بعد شهید علی خجسته گفت با هواپیمایم به هواپیمای شاه می‌زنم. بگذارید من از اولین شهدای راه انقلاب باشم. آن روز که شاه می‌خواست برود برنامه لغو شد. چون به خلبان‌های ما اعتماد نداشتند و می‌دانستند این‌ها مخالف حکومت هستند و گفتند کسی از ما هواپیمای شاه را اسکورت نکند. حتی من بعدها فهمیدم باند فرودگاه‌های ایران را بسته بودند تا آن روز پروازی انجام نشود.

احتمال نمی‌دادید رفتن شاه بازگشتی نداشته باشد؟
ما ظاهر امر را می‌دیدیم. ظاهر امر نشان می‌داد که شاه به سفری برای استراحت می‌رود و برمی‌گردد. ما هم تصور می‌کردیم برمی‌گردد و ول‌کن ایران نیست. چون می‌دانستیم چه امکانات و ثروتی در کشور وجود دارد. همچنین پشتیبانانشان مثل امریکایی‌ها در کشور بودند و آن زمان امریکایی‌ها خیلی در ایران قدرت داشتند. ما می‌گفتیم با وجود این‌ها شاه نمی‌گذارد برود، اما پس از رفتن شاه رفته‌رفته امریکایی‌ها هم جمع کردند و رفتند.

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

تمام ارتشی‌های هیئتی‌ را دستگیر کردند بیشتر بخوانید »

داستان یک عکس با کمی لرزش دست از جنگ

به گزارش مشرق، یونس شکرخواه در کانال تلگرامی عرصه های ارتباطی نوشت: این عکس را من گرفتم از لحظه انفجار اطاقک یک آسانسور که دیدگاه دوم ما در تمام جنگ شده بود، آن لحظه بود که دیگر مسجل شد لو رفته، دقیقا در حدود بهمن ماه سال شصت و چهار، انفجار یک گلوله تانک درست وسط پنجره‌اش در بالای دستگاه کت کراکر در پالایشگاه آبادان و من که زیر دستگاه ایستاده و از این لحظه اصابت با صدای مهیب و لرزش اجباری ناشی از موج در دستانم کنار امده و با دوربین یاشیکای شخصی تصویر می‌گرفتم و سنگ خورده‌های آجر و شیشه که دور و برم می‌ریختند و منی که با کمی فاصله احتیاطی سعی می‌کردم در مابین خط شلیک تانک تی شصت و دو دشمن و اطاقک دیدگاه قرار نگیرم.

حال اگر بدانید که لحظه اصابت گلوله‌های تانک به این اطاقک و انفجارهای مهیب آن، یک انسان با تمام گوشت و پوستش درون این اطاق وجود داشته چه حسی به شما دست خواهد داد؟ ترس؟ کنجکاوی؟ خوشحالی که خود درون این اطاقک نبوده‌اید.

چند دقیقه قبل‌تر رزمنده جوانی از کرمان به بالای دیدگاه رفته بود به نام زندی، تا آن دست رودخانه را به‌دلیلی شناسایی کند، که گلوله اول دشمن از پنجره وارد و دقیقا از کنار صورت او گذشته و از بغل به موتور بزرگ اسانسور برخورد کرده با زاویه نود درجه به سمت سقف کج و از دریچه کوچک بالای سر که هزاران بار دیده بودیمش و تنها اطاقک را از باران محافظت می‌کرد خارج و در همان جا منفجر شده بود وقتی سیصد و خورده‌ای پله را غلام و امیر دویده تا خود را به بالا برسانند، زندی با کمی موج گرفتگی درحال خروج از اطاقک بود، با آنکه خورده اجرها و سوت گوش تنش و شنواییش را ازرده بود و کاملا ولی با استانداردهای ان زمان جنگ کاملا سالم محسوب می‌شد. وقتی رسیدم امیر و غلام او را پایین اورده و زندی به جای بیمارستان، دوباره به خط فاو برگشته بود.

سال‌ها گذشت تا هفته قبل که در راه رفتن به #بلوچستان پنجشنبه غروب از کرمان گذر کردیم، با آقا مکی به سر مزارحاج قاسم هم رفتیم و فردا صبح در راه از راننده کرمانی سراغ زندی را گرفتم. گفت می‌شناسمش در همان عملیات فاو #شهید شد با افسوس گفتم عجب ولی نکته دیگرش بیشتر ناراحتم کرد گفت فرمانده گردان ادوات و خمپاره‌انداز لشکر ثارالله بود می‌گفتند خانمش وسط همان عملیات بهش پیغام داده که خودت را برسان دخترمان مریضه، وسط عملیات نتونسته نیروهاش را ول کنه بره و دختر فوت کرده بوده، بعد یک ماه وسط همان عملیات هم خودش شهید شده. نگاه اقا مکی کردم، سری تکان داد همین که یعنی چه‌ها گذشته تا این مملکت مونده، و از بیابان‌های پایین دست کرمان که می‌گذشتیم غرق در فکر داستان و خاطره‌ای بودم عجیب که این رادمرد، نادیده برایم رقم زده بود.

منبع خبر

داستان یک عکس با کمی لرزش دست از جنگ بیشتر بخوانید »