جمهوری اسلامی رکن اساسی جبهه مقاومت و اسلام هست

جمهوری اسلامی رکن اساسی جبهه مقاومت و اسلام است


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اصفهان، سردار «مجتبی فدا» فرمانده سپاه صاحب‌الزمان(عج) استان اصفهان عصر امروز در جلسه شورای اداری شهرستان اردستان که در محل سالن شهید مفتح برگزار شد، اظهار داشت: استان اصفهان در دوران دفاع مقدس ۲۴ هزار شهید تقدیم انقلاب کرد و ۳۷ شهید مدافع حرم نیز در جنگ سوریه تقدیم کرده هست.

وی افزود: امام راحل با حضور مردم در صحنه توانست انقلاب اسلامی ایران را به پیروزی برساند و بعد از انقلاب نیز وظیفه حفظ و پاسداری از انقلاب را بر عهده مردم گذاشت که مردم نیز در این سال‌ها از انقلاب پاسداری کرده و تا پای جان در راه انقلاب مانده‌اند‌.

فدا خاطرنشان کرد: مسوولان با استفاده از جایگاه مسوولیتی خود در راستای خدمت و توجه به مردم از هیچ کوششی دریغ نکنند چرا که رهبر انقلاب فرمودند، بهترین روش مبارزه با آمریکا خدمت به مردم هست.

فرمانده سپاه صاحب‌الزمان(عج) استان اصفهان تصریح کرد: آمریکایی‌ها به‌دنبال این بودند که ریشه انقلاب را نابود کنند یا اینکه جمهوری اسلامی در داخل مرزهای خود محدود شود، اما نتوانستند و جمهوری اسلامی امروزه در منطقه نفوذ بالایی دارد‌.

وی با اشاره به هشدارهای رهبر انقلاب درخصوص اتفافات اخیر سوریه به بشار اسد، ادامه داد: رژیم صهیونیستی بسیاری از فرماندهان حزب‌الله را به شهادت رساند اما حزب الله روحیه خود را از دست نداد و مقاومت کرد.

فدا بیان کرد: مشکلات و نابسامانی‌های کشور نظیر تورم، گرانی و ناترازی انرژی از مواردی هست که امروز دشمن بر روی آن‌ تمرکز دارد، بنابراین باید ایستادگی، وحدت و انسجام ملی مورد توجه قرار گیرد.

فرمانده سپاه صاحب‌الزمان(عج) استان اصفهان اضافه کرد: جمهوری اسلامی رکن اساسی جبهه مقاومت و اسلام هست، در این سال‌ها جبهه مقاومت خودکفا شده و به‌صورت مستقل در تمام عرصه‌ها عمل می‌کند و فقط حمایت معنوی از آنان توسط جمهوری اسلامی انجام می‌شود.

وی یادآور شد: مدیران و مسوولان رفتار خوب با مردم داشته باشند و منش رهبر انقلاب در رفتار خوب و مهربانی مورد توجه قرار گیرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

جمهوری اسلامی رکن اساسی جبهه مقاومت و اسلام است بیشتر بخوانید »

پیام تسلیت قالیباف در پی سقوط هواپیمای جمهوری آذربایجان

پیام تسلیت قالیباف در پی سقوط هواپیمای جمهوری آذربایجان



رئیس مجلس شورای اسلامی در پیامی به رییس مجلس ملی جمهوری آذربایجان درگذشت تعدادی از شهروندان آذربایجانی در سانحه سقوط هواپیما را تسلیت گفت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی در پیامی به “صاحبه غفارآوا” رئیس محترم مجلس ملی جمهوری آذربایجان درگذشت تعدادی از شهروندان آذربایجانی در سانحه سقوط هواپیما را به مردم جمهوری آذربایجان تسلیت گفت.

متن پیام ایشان به شرح زیر است؛

باسمه تعالی

سرکار خانم صاحبه غفارآوا

رئیس محترم مجلس ملی جمهوری آذربایجان

سلام علیکم؛

با تأسف و تأثر فراوان از حادثه سقوط هواپیمای مسافربری کشورتان که منجر به جان باختن جمعی از هموطناتان گردید، مطلع شدم.

بدین مناسبت ضمن بیان مراتب همدردی و تسلیت خود به سرکارعالی، خانواده‌های داغدیده، نمایندگان پارلمان و دولت کشور دوست و برادر جمهوری آذربایجان، از خداوند متعال رحمت و غفران برای جان باختگان و صبر و شکیبایی برای بازماندگان مسألت دارم.

محمدباقر قالیباف

رئیس مجلس شورای اسلامی

جمهوری اسلامی ایران.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیام تسلیت قالیباف در پی سقوط هواپیمای جمهوری آذربایجان بیشتر بخوانید »

فراهم‌سازی بستر رشد ایده‌ها در نهضت و خیزش جدید علمی

فراهم‌سازی بستر رشد ایده‌ها در نهضت و خیزش جدید علمی


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس به نقل از روابط عمومی بسیج علمی، پژوهشی و فناوری، روح‌اله رضوی نژاد مسئول سازمان بسیج علمی، پژوهشی و فناوری در بازدید از نمایشگاه و جشنواره سراسری پایگاه‌های مقاومت برتر بسیج و محله‌های مردم‌سالار اسلامی با عنوان «اسوه فاطمی» مزیت ویژه شبکه بسیج را حضور فعالانه اقشار مختلف از دانش‌آموزی، دانشجویی و استادی حتی در کوچک‌ترین واحد بسیج که پایگاه‌هاست دانسته و گفت: اقشار مختلف در پایگاه‌ها دور هم جمع می‌شوند و ایده‌های‌شان را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند. در اینجا یک هم‌رسانی اتفاق می‌افتد.

وی افزود: در این نمایشگاه شما می‌بینید که یک پایگاه در یک محله کوچک محصولی نوآورانه تولید کرده است و این از مزیت‌های این شبکه است. در بخش کوچکی که من مشاهده کردم حداقل هشت یا نه محصول ارائه شد که اگر این محصولات وارد فرایند رشد شوند، می‌توانند هم نیازی را از جامعه برطرف کنند و هم برای تولیدکنندگان محصولات ارزش اقتصادی داشته باشد و به اقتصاد آنها کمک کند.

رضوی نژاد تاکید کرد: بسیج علمی در نهضت و خیزش جدید علمی، سعی می‌کند بستر رشد این ایده‌ها را فراهم کند. این کار در قالب‌های مختلفی، مانند فرایند رشد فناوری‌های سخت و نرم، صورت می‌گیرد. ایده‌هایی که در پایگاه‌ها شکل می‌گیرند، اگر در کنار نیاز‌ها و حمایت‌های رشد قرار گیرند، می‌توانند هم نیاز‌های جامعه را برطرف کنند و هم موفقیت‌هایی را برای تیم‌ها و گروه‌های خود رقم بزنند.

این استاد دانشگاه با اشاره به حوزه‌های نخبه پروری و توانمندسازی بسیج علمی عنوان کرد: نهضت جدید علمی محدود به تولید فناوری یا محصول نیست بلکه در حوزه‌های نخبه‌پروری و تربیت افراد توانمند نیز فعالیت دارد. به‌عنوان مثال، برخی پایگاه‌ها به نخبه‌پروری اختصاص دارند و هویت مشترکی از جامعه نخبگان دریافت کرده‌اند. این افراد در مراحل نخبه‌پروری مشاوره می‌گیرند و محتوا‌های لازم در اختیارشان قرار می‌گیرد. بسیاری از این مجموعه‌ها از ابتدا چنین فعالیت‌هایی را داشته‌اند.

مسئول سازمان بسیج علمی، پژوهشی و فناوری در ادامه به طرح نخبه پروری شهید احمدی روشن اشاره کرده و افزود: در طرح نخبه‌پروری شهید احمدی روشن، هدف آن است که مجموعه‌های نوپا یا آغازگر حمایت شوند تا به بلوغ برسند و در مسیر نخبه‌پروری فعالیت کنند.

وی همچنین عنوان کرد: بحث دیگری که در سازمان بسیج علمی دنبال می‌شود، بحث شبکه‌سازی، جریان‌سازی، گفتمان‌سازی و امیدآفرینی است و برگزاری این نمایشگاه‌ها فرصتی است تا در بازدید‌هایی که از نمایشگاه‌ها و پایگاه‌ها صورت می‌گیرد خلاقیت‌ها و نوآوری‌های افراد ارائه شده و گفتمان‌سازی و امیدآفرینی ایجاد گردد. این فضا‌ها باید گسترش یابند.

انتهای پیام/955

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فراهم‌سازی بستر رشد ایده‌ها در نهضت و خیزش جدید علمی بیشتر بخوانید »

مادر شهید «دادو» آسمانی شد

مادر شهید «دادو» آسمانی شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از مازندران، «شمسی اسماعیلی» مادر شهید «محمد دادو» امروز (چهارشنبه) در سن ۷۸ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

زمان و مکان تشییع پیکر مطهر این مادر شهید متعاقبا اعلام می‌شود.

«محمد دادو» ۱۴ فروردین ۱۳۴۶ در قائمشهر به دنیا آمد و در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۷در منطقه اشنویه در درگیری با حزب دموکرات به فیض شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مادر شهید «دادو» آسمانی شد بیشتر بخوانید »

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟



مسائل دمثل اجاره مسکن یا تلاش بی‌فرجام برای خانه‌دار شدن، عدالت آموزشی، چالش حداقل دستمزد، مشکلات بازنشسته‌ها و خیلی از مسائل دیگری که جزو موضوعات متداول در سینمای اجتماعی کمرنگ‌تر شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، چندی پیش مجید توکلی، کارگردان سینما در یادداشتی سرگشاده نوشته بود «ما داریم زیر فشار کمدی‌ها له می‌شویم» و منظور او از عبارت «ما» در این جمله، فیلمسازان سینمای اجتماعی بود. او نوشته بود: ما فیلم «عزیز» را با هزینه خصوصی ساختیم و با اینکه در چند فستیوال جهانی هم دیده شد، همه هدف‌مان اکران داخلی بود ولی الان چند ماه است به در و دیوار می‌زنیم که لابه‌لای انبوه کمدی‌ها اکرانش کنیم اما نمی‌شود و نمی‌گذارند.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

توکلی در ادامه متنش با اشاره تلویحی و سربسته به مدیریت دولتی حوزه سینما آورده بود: حمایت چشم‌بسته از سینمای کمدی و آدرس غلط دادن به فیلمسازان، نتیجه‌ای بهتر از این ندارد که محسن امیریوسفی و کاوه سجادی‌حسینی هم کمدی بسازند. بالا و پایین اکرانت هم می‌شود از این کمدی به آن کمدی. داریم وسط این کمدی‌ها له می‌شویم و قدرت هم که دست سینماداران است و براحتی سانس نمی‌دهند. اصلا چرا باید بدهند، وقتی ذائقه مخاطب را خیلی هدفمند تغییر داده‌اند؟

استقبالی که از یادداشت این کارگردان جوان و نسبتا معمولی سینمای ایران شد، مقداری غافلگیرکننده بود و دلیلش را باید در وضعیتی دید که طناب را دور گلوی همه سینمایی‌ها (جز کمدی‌سازان و سالن‌داران) تنگ‌تر می‌کند و وقتی صدای یکی بلند می‌شود، همه با او همنوا می‌شوند. بالاخره به فیلم «عزیز» هم از ۲۸ آذر اکران عمومی دادند اما تنها در ۶۵ سالن. اگر به فهرست ۱۵ فیلمی که از ابتدای امسال تا به حال در بیشتر از ۵۰۰ سالن نمایش اکران شده‌اند نگاهی بیندازیم، فقط ۳ فیلم کودک و نوجوان می‌بینیم، یک فیلم تاریخی، یک فیلم اجتماعی و باقی همگی کمدی هستند.

این وضعیت غیرطبیعی سوالاتی را در ذهن هر داور بی‌طرفی به وجود می‌آورد که ناظر است بر جامعه‌ای که در کوران مسائل اجتماعی است و طبیعتا باید دوست داشته باشد تصویر دغدغه‌ها و رویاهایش را روی پرده سینما ببیند اما معلوم نیست چرا سینمای اجتماعی‌اش باید اینقدر ضعیف ظاهر شود؟

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

سینمای اجتماعی ایران از دهه ۹۰ به این سو تقریبا منحصر شد به بیان دغدغه‌های طبقه متوسط مرکزنشین و از لایه‌های سنتی، طبقات فرودست و انواع گروه‌های اجتماعی دیگر فاصله گرفت. این اتفاق بویژه پس از موفقیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» در مراسم اسکار و به راه افتادن موج پسافرهادی آغاز شد.

در این شرایط حتی فیلم‌هایی که شخصیت‌های‌شان از طبقات فرودست جامعه بودند هم با یک عینک طبقه متوسطی دیده می‌شدند و این فاصله گرفتن سینما از چشم‌انداز لایه‌ها و طبقات مختلف اجتماعی به نفع یک جامعه کوچک‌تر و خاص، باعث شد مفهوم سینمای اجتماعی به سینمای بخشی از اجتماع تقلیل یابد. از سوی دیگر روابط ایران با کشورهای غربی بویژه پس از ماجرای جنگ اوکراین به شکلی درآمد که آنها دیگر تلاش برای جهت‌دهی به سینمای رسمی ایران توسط جشنواره‌ها را کنار گذاشتند و به مخاصمه علنی و عیان رو آوردند. اینها باعث شد سینمایی که به طور طبیعی از توده وسیع مخاطبان فاصله گرفته بود، حامیان خارجی‌اش را هم از دست بدهد و در مقابل کمدی‌های سطح پایینی که حمایت ویژه‌ای از آنها در اکران می‌شد، بی‌سلاح و بی‌سپر بماند.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

حالا در خلأ وجود یک سینمای اجتماعی قدرتمند، ایرانی‌ها تنها با فیلم‌هایی در اکران سالانه کشورشان مواجهند که به درد تخدیر و فراموش کردن موقتی دردها می‌خورند اما دردها هم به قدری زیاد شده‌اند که چنین مسکنی دیگر جواب نمی‌دهد و این شرایط، سینمای ایران را به لحاظ تجاری یک پله دیگر به سمت سقوط نزدیک‌تر کرده است. در ادامه یک بررسی اجمالی و گذرا بر تعاریف و مفاهیم مربوط به سینمای اجتماعی داشته‌ایم و مروری بر تاریخچه سینمای اجتماعی ایران کرده‌ایم تا مشخص شود این پدیده چطور و تحت چه شرایطی شکل گرفت و رشد کرد و حالا چرا به این روز افتاده است.

* تولد یک ژانر

در ایران زیاد این جمله شنیده شده که سینمای اجتماعی ژانر نیست و در نهایت یک رویکرد است اما در واقع طبق تعاریف جهانی، چنین ژانری وجود دارد. البته اسم دقیق‌تر آن سینمای مساله‌محور اجتماعی است؛Social problem film.

مشکل تعریف سینمای اجتماعی به عنوان یک ژانر به جایی برمی‌گردد که خیلی از فیلم‌ها به همین موضوعات می‌پردازند اما مشخصا فیلم اجتماعی نیستند. برای همین ۲ خصوصیت عمده تعیین شده که تا حدودی می‌توانند این نوع فیلم‌ها را از بقیه جدا کنند. اول اینکه فیلم‌های اجتماعی فرزند زمانه خودشان هستند و به این شکل از هنر تعلیمی که ممکن است پیام‌هایش ازلی و ابدی باشد جدا می‌شوند. البته امکان دارد موضوعاتی که در یک فیلم اجتماعی مطرح می‌شوند، در دوره‌های دیگر و جاهای دیگر دنیا هم موضوعیت پیدا کنند اما هدف فیلمساز، ابلاغ یک پیام لازمان و لامکان نیست.

مورد دوم به تمرکز فیلم روی موضوعی بازمی‌گردد که طرح کرده است. به عنوان مثال فیلم‌های گانگستری یا بعضی فیلم‌های ژانر زندان هم ممکن است یکسری مسائل اجتماعی را بازتاب دهند اما در واقع مشکل را به شکلی که واجد شرایط ژانر اجتماعی باشد بررسی نمی‌کنند و تمرکز اصلی‌شان روی آن مساله نیست. این جریان سینمایی از دهه ۳۰ در هالیوود به وجود آمد و از دهه ۴۰ به بعد بود که اسم و رسم پیدا کرد. بعد از جنگ دوم جهانی رئالیسم اجتماعی با جنبش نئورئالیسم ایتالیا تجلی خیلی قوی‌تری پیدا کرد و پس از آن در جاهای مختلف دنیا، سینما دچار جریان موج نو شد؛ موجی نوی انگلستان، فرانسه، آلمان و… .

با اینکه بخشی از موج نو به ساختارشکنی‌های فرمی مربوط می‌شود، از آنجا که این جریان ذاتا به مسائل روز جامعه توجه دارد، تم‌های اجتماعی هم در آن بسامد بالایی می‌یابد. از دهه 70 میلادی که مصادف می‌شد با سال ۱۳۴۸، در سینمای ایران هم جریان موج نو به وجود آمد و این موج هرچند به خاطر سانسور، حدود 5 ‌سالی بیشتر نتوانست به کارش ادامه دهد، پایه‌گذار جریان اجتماعی و مساله‌محور در سینمای ایران شد.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

* سینمای اجتماعی ایران پس از انقلاب اسلامی

سینمای ایران کارش را به طور جدی از سال ۱۳۲۸ شروع کرد و مدتی طول کشید تا جرقه نخستین تمایلات به سمت سینمای اجتماعی ‌زده شود. فرخ غفاری سال 1337 فیلم «جنوب شهر» را ساخت که چند شب بیشتر روی پرده دوام نیاورد و توقیف شد. بعد هم سانسور به قدری محتوای فیلم را تغییر داد که کارگردان دیگر حاضر نشد اسمش در تیتراژ باشد و فیلم، سال ۴۲ با اسم جدید «رقابت در شهر» روی پرده رفت. غفاری یک سال بعد از این جریان، در مقابل فشار جو موجود کاملا تسلیم شد و فیلم «عروس کدومه؟» را کارگردانی کرد. سال ۴۸ همزمان ۲ فیلم «قیصر» و «گاو» از مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی روی پرده رفتند که هر ۲ فیلم دورگه بودند.

یکی هم ژن عامه‌پسند داشت و هم ژن سینمای اجتماعی و آن‌ یکی، هم ژن روشنفکری داشت و هم مساله‌ای اجتماعی را طرح می‌کرد. این شروع جریان موج نو بود که در ادامه افراد دیگری هم به آن اضافه شدند و پرچمش را بالا بردند. در خیلی از فیلم‌های این جریان درون‌مایه اجتماعی هم وجود داشت اما طناب سانسور از سال‌های ۵۳ و ۵۴ به بعد به قدری دور گلویش تنگ شد که نفسش را بند آورد.

بعد از انقلاب اکثر موج‌نویی‌ها توانستند به صحنه بازگردند و به علاوه نسل جدیدی از فیلمسازان ایرانی وارد میدان شدند که به آنها می‌گفتند سینمای نوین. تا نیمه‌های دهه ۶۰ بحث‌های جدی سینما یا مربوط به نقد رژیم قبل بود یا موضوع جنگ اما از جایی به بعد کم‌کم سینمای اجتماعی دوباره وارد گود شد. یکی از نخستین کسانی که در دهه ۶۰ سراغ سینمای اجتماعی رفت، کیانوش عیاری بود با «تنوره دیو» در سال ۶۴؛ البته با روایتی در فضای روستایی. بعد در سال ۶۶ دستیار او رخشان بنی‌اعتماد وارد کار فیلمسازی حرفه‌ای شد و سه‌گانه «خارج از محدوده»، «زرد قناری» و «پول خارجی» را تا آخر آن دهه ساخت که کاملا به سینمای اجتماعی تعلق داشتند. در همان دهه فیلم‌های دیگری مثل «اجاره‌نشین‌ها» با اینکه کمدی بودند، به سینمای اجتماعی هم تعلق داشتند.

در دهه ۷۰ سینمای اجتماعی با ۲ درون‌مایه اصلی کارش را جدی‌تر و قوی‌تر پیش برد؛ یکی مساله زنان بود و دیگری تبعات جنگ. در نخستین سال از دهه ۷۰ مجید مجیدی نخستین فیلم بلندش را ساخت به اسم «بدوک» که خیلی تلخ بود و ظلمی که به دختران فقیر سیستان‌وبلوچستان می‌شد، در آن به نمایش درآمد. فیلمسازان دیگری هم وارد این فضا شدند و به مسائل اجتماعی مرتبط با موضوع زنان پرداختند. از طرف دیگر موضوع پایان جنگ و تبعات به ‌جا مانده از آن هم دستمایه فیلم‌های متعددی شد که «آبادانی‌ها» و «از کرخه‌ تا راین» با وجود اختلافات متعددی که در دیدگاه‌شان به مساله وجود داشت، ۲ نمونه مطرح این جریان تا قبل از سال ۷۶ هستند. فیلم «آدم‌برفی» هم که داوود میرباقری کارگردانی کرد، اگرچه فرم رئالیستی نداشت، می‌توانست در دسته‌بندی سینمای اجتماعی قرار بگیرد.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

* از آژانس تا جدایی؛ دورانی پر از اوج و فرود

بهمن‌ 1376 در جشنواره فجر، از فیلم «آژانس شیشه‌ای» رونمایی شد که ترکیبی از اکثر مسائل اجتماعی روز به حساب می‌آمد. هم طعنه به سیستم اداری و بروکراسی فشل آن زمان می‌زد، هم به دغدغه‌های نسل جدید راجع‌به آینده‌شان نگاه داشت، هم به تعریف امنیت ملی ربط پیدا می‌کرد و هم تبعات به جا مانده از جنگ را نشان می‌داد. این فیلم حتی تضاربی را که بین گروه‌های اجتماعی مختلف مردم وجود داشت را هم در حد اعلا و نقطه‌ جوش نمایش می‌داد.

از آن سال به بعد سینمای ایران تا مدتی رفت به سمت فیلم‌هایی که سیاست‌زده بودند. دهه ۸۰ با فیلم‌هایی مثل «زیر پوست شهر»، «زیر نور ماه» و «ارتفاع پست» شروع شد و با «نفس عمیق» از پرویز شهبازی و «شهر زیبا» از اصغر فرهادی ادامه پیدا کرد. رسول صدرعاملی که سال ۷۷ در «دختری با کفش‌های کتانی»، به مسائل دختران نوجوان جامعه پرداخته بود، سال ۸۰ با «من ترانه ۱۵ سال دارم» این سبک از آسیب‌شناسی‌ را به محیط طبقات فرودست و آسیب‌پذیرتر جامعه برد و ۳ ‌سال بعد با «دیشب باباتو دیدم آیدا» به این سه‌گانه پایان داد. 3-2 سال بعد «سنتوری» از داریوش مهرجویی که سرنوشت تلخی در اکران پیدا کرد، در دستگاه‌های پخش خانگی بیشتر از هر فیلم دیگری دیده شد و به جایگاه یکی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های اجتماعی ایران رسید.

در اواخر دهه ۸۰ «جدایی نادر از سیمین» روی پرده رفت که برنده اسکار هم شد و موج پسافرهادی که بخش عمده‌ای از سینمای دهه ۹۰ ایران را با خودش برد، با همین فیلم به راه افتاد. سینمای اجتماعی دهه ۹۰ هر چند نقاط درخشان یا لااقل قابل اعتنایی به خودش دید اما بیشتر درگیر دغدغه‌های بخش خاصی از طبقه متوسط بود که فیلم «جدایی نادر از سیمین» توجهات را به سمت‌شان جلب کرد.

* سینمای موج پسافرهادی

سعید روستایی که در دهه ۹۰ وارد فیلمسازی حرفه‌ای شد، کاملا در چارچوب سینمای اجتماعی قرار می‌گرفت و اواخر این دهه محمد کارت با «شنای پروانه» وارد گود شد. در این میان فیلم‌های اجتماعی پرتعداد دیگری هم ساخته شدند که تقریبا هیچ‌کدام موفق نشدند نظر بخش قابل توجهی از مخاطبان سینما را به دست بیاورند و همین باعث شد این پیش‌فرض در ذهن خیلی‌ها نقش ببندد که سینمای اجتماعی، یعنی سینمای نفروش. سال ۱۴۰۰ دو فیلم «علفزار» از کاظم دانشی و «ملاقات خصوصی» از امید شمس در جشنواره فجر نمایش داده شدند که هر دو کار اول کارگردانان‌شان بودند و هر دو درون‌مایه اجتماعی داشتند.

مرتضی علیزاده هم سال ۱۴۰۲ با فیلمنامه‌ای از کاظم دانشی «بی‌بدن» را ساخت که بهار 1403 روی پرده رفت و فروش خوبی داشت. در تمام این سال‌ها سینمای اجتماعی ایران سوای مضمون هر فیلم و موضوعی که به آن می‌پرداخت، با ۲ مساله و برچسب کلان مواجه بود که باید تکلیفش را با آنها روشن می‌کرد؛ یکی مساله سیاه‌نمایی بود که اگر جشنواره‌های خارجی یا به طور دقیق‌تر فستیوال‌های غربی نبودند، اساسا می‌توانست مطرح نشود و دیگری طیف و طبقه‌ای از جامعه بود که معضلات و مسائل‌شان در سینما مطرح می‌شد یا سینما از چشم‌انداز آنها به موضوعات نگاه می‌کرد.

این مساله به طور خاص از دهه ۹۰ بغرنج‌تر شد و سینمای اجتماعی ایران را در چشم‌انداز بخشی از طبقه متوسط ایران محدود کرد، طوری که مسائلی مثل مهاجرت در آن خیلی پررنگ بود اما از مسائل دیگری مثل اجاره مسکن یا تلاش بی‌فرجام برای خانه‌دار شدن، عدالت آموزشی، چالش حداقل دستمزد، مشکلات بازنشسته‌ها و خیلی از مسائل دیگری که جزو موضوعات متداول در سینمای اجتماعی تمام دنیا هستند و در ایران هم قبل از این، موضوع خیلی از فیلم‌ها بود، دیگر کمتر می‌شد نشانه‌هایی در فیلم‌های ایرانی دید.

منبع : وطن امروز

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟ بیشتر بخوانید »