یکسری از اسرا که به کشور بازگشتند، عکس آقامهدی را در دستم گرفته و در مسیر بازگشت اسرا سراغ همسرم را از آنها گرفتم. باز هم ناامید نشدم و برای گرفتن خبری از آقامهدی، به منزل ۵۰ نفر از آزادهها رفتم،
به گزارش مشرق، در یکی از روزهایی که شهدای گمنام را در خیابانهای تهران تشییع میکردند، بانویی را دیدم که از دو پهنای صورتش اشک جاری بود؛ از گریهاش پیدا بود که دل شکستهای دارد. چند قدمی با او همراهی کردم. با سلام و جوابی صمیمی باب صحبت باز شد. وقتی از او پرسیدم همیشه در مراسم تشییع شهدای گمنام شرکت میکنید؟ نگاهی به تابوت شهدا کرد و گفت من سالهاست برای تشییع شهدای گمنام میآیم. مکثی کرد و زیر لب گفت شاید مهدی من هم در یکی از همین تابوتها باشد و من بیخبر باشم. پای صحبتهای این همسر شهید نشستم. خاطرات جالبی از مراسم ازدواج و صاحب فرزند شدنشان داشت؛ بانویی که بعد از شنیدن خبر شهادت همسرش، دخترش رضوانه به دنیا آمد. سالها گذشت، اما او هرگز از بازگشت همسرش ناامید نشد. سالها انتظار آمدن آقا مهدی را کشید و حتی زمانی که شنید اسرا به کشور بازگشتهاند، قاب عکس همسرش را در دست گرفت و به خانه اسرا رفت تا بلکه خبری از پدر رضوانه بگیرد. گفتوگوی ما با معصومه ترابی، همسر شهید جاویدالاثر مهدی نوروزی را پیشرو دارید.
ازدواج با یک پاسدار آن هم در دهه ۶۰ و اوج جنگ کار سختی بود؟
اتفاقاً زمانی که آقا مهدی به خواستگاریام آمد، به من گفت: «من پاسدار هستم و معلوم نیست شش ماه با شما زندگی کنم یا شاید هم یک روز کنار هم نباشیم. به همین خاطر باید خودمان را برای هر اتفاقی آماده کنیم.» خرداد سال ۶۴ بود. آن زمان دختری ۱۶ ساله بودم و مدرسه میرفتم. بعد از خواستگاری خانواده آقامهدی، پدرم گفت: «من موافقم. تو نظر خودت را بگو.» من هم با توجه به شناختی که از ایشان داشتم، راضی بودم. مادر شهید نوروزی، دخترعموی پدر من بود؛ یعنی من و آقامهدی عموزاده بودیم به دلیل همین نسبت خانوادگی، در مهمانیها آقا مهدی را میدیدم. ایشان در جمع فامیل و دوستان بسیار محبوب بود و همیشه ذکر خیر او را میگفتند. ظاهراً آقا مهدی یکی دو بار من را در جمع خانواده دیده و رفتارهایم مورد توجهاش قرار گرفته بود. بعد هم برای ازدواج با من با مادرش صحبت کرده بود و مادرشان گفته بودند: «معصومه مدرسه میرود گزینه دیگری را انتخاب کن»، اما آقا مهدی در پاسخ گفته بود: «یا به خواستگاری او میروید یا اینکه من دیگر ازدواج نمیکنم.»
با اینکه شهید گفته بود شاید حتی یک روز هم کنار هم زندگی نکنیم، چطور شد به خواستگاریاش پاسخ مثبت دادید؟
آن زمان انگار خداوند همه ما را آماده این اتفاقها کرده بود. ما به این فکر میکردیم که بخشی از خاک ما دست دشمن افتاده است و باید دفاع کنیم. قبل از ازدواجمان آقامهدی در دانشگاه تهران رشته پزشکی پذیرفته شده بود که یک ترم درس خواند و با توجه به شرایط جنگ، عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و به جبهه رفت. وقتی میدیدم ایشان از شرایط خوب تحصیلی اش برای دفاع از کشور گذشت، من هم باید خودم را کنار ایشان میدیدم و از خواستههایم میگذشتم.
ازدواجهای دهه ۶۰ سادگی خاصی داشت. از مراسم ازدواجتان برایمان بگویید.
من و آقامهدی یک سال عقد بودیم و سال ۶۵ ازدواج کردیم. تجملات جامعه امروز آن زمان نبود. اصلاً مهریه اهمیت چندانی نداشت؛ مهریه من ۲۰۰ هزار تومان بود که آن را هم خانواده داماد با رضایت خانواده ما تعیین کردند.
مراسمی با عنوان نامزدی، بله برون و عقدکنان نبود. یک سالن عروسی مختصر با یک نوع غذا گرفتیم. همسرم حتی مخالف تزئین ماشین عروس بود و میگفت: «وقتی به ماشین گل بزنیم موجب جلب توجه در خیابان میشود و من دوست ندارم مردم عروسم را در داخل ماشین گل زده ببینند.» در واقع از نظر او این کار نوعی به نمایش گذاشتن عروس بود.
چند روز در کنار آقا مهدی زندگی کردید؟
در دوران یکساله عقدمان آقا مهدی دائم در جبهه بود و سه بار به مرخصی آمد که دو روز در کنارمان بود. دو هفته بعد از ازدواج به جبهه رفت. یکبار به مرخصی آمد و سه روز ماند و دوباره به جبهه رفت و دیگر حتی پیکرش بازنگشت. روی هم رفته شاید ۲۰ روز کنار شهید بودم، اما بعد از شهادت سالها دنبالش گشتم.
از روحیات شهید نوروزی برایمان بگویید.
بسیار صبور بود. طوری که پدر و مادرشان هم میگفتند او از همه فرزندان صبورتر و مظلومتر است. ما در منزل پدر و مادر شهید زندگی میکردیم. در آن خانه پدربزرگ و مادربزرگ، سه خواهر و یک برادر مجرد و خانواده برادر بزرگتر آقامهدی زندگی میکردند. به هر حال جمعیت خانواده زیاد بود و اتفاقات مختلفی پیش میآمد. هر وقت مسئلهای پیش میآمد، آقا مهدی میگفت: «اشکال ندارد لبخند بزن و عبور کن.» در مجموع خیلی گذشت میکرد.
آن موقع حقوق ماهانه همسرم در سپاه یکهزار و ۷۵۰ تومان بود. گاهی وقتها بر من سخت میگذشت، اما شهید میگفت: «شاکر باش! همین که یک لقمه نان حلال در سفرهمان است باید شکرگزار باشیم.» آقا مهدی آنقدر به من دلگرمی میداد که پیش خودم میگفتم همین هزار و ۷۵۰ تومان حقوق بسیار خوبی است.
خبر پدر شدن را خودتان به آقامهدی دادید؟
بله، وقتی شنید بسیار خوشحال شد. هرچند قبل از به دنیا آمدن فرزندمان، آقا مهدی به شهادت رسید. بعد از تولد رضوانه خیلی حسرت خوردم که کاش همسرم زنده بود و دخترمان را میدید.
ایشان در نامهها مینوشت به خاطر سلامتیات و فرزندمان به تغذیهات برس و مراقب خودت باش. او در وصیتنامهاش اسم فرزندمان را انتخاب کرده و نوشته بود: «اگر فرزندمان دختر بود اسم او را بگذارید رضوانه و اگر پسر بود اسم او را مصطفی بگذارید.»
آقامهدی از آرزوی شهادتشان برای شما حرفی میزدند؟
شهید نوروزی مداح بود و در تمام مناسبتها که مداحی میکرد، برای خانم فاطمه زهرا (س) روضه میخواند. یادم است یکبار که از هیئت خارج شدیم، دوستانش از او پرسیدند: «این چه رازی است که همیشه در مداحیهایت روضه حضرت زهرا (س) را میخوانی!» آقا مهدی هم گفت: «نمیدانم لیاقت شهادت را دارم یا نه، اما آرزو دارم اگر روزی مرگ سراغم آمد، مانند بانوی دوعالم بینشان باشم.»
خبر شهادت را چگونه به شما دادند؟
آقامهدی ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلا ۵ به شهادت رسید. همرزمان ایشان برای ما اینگونه روایت کردند: «آقامهدی همراه رزمندهها در سنگر بود که تعدادی مجروح به سنگر آوردند. بعثیها جلوی سنگر خمپاره زدند و نوروزی به زمین افتاد. در این پاتک، منطقه دست دشمن افتاد و نتوانستیم پیکر آقامهدی را به عقب بازگردانیم.»
از آقامهدی فقط برای ما یک ساک دستی آوردند که در آن وصیتنامه و تعدادی از وسایل شخصیاش وجود داشت. او در وصیتنامهاش تأکید کرده بود: «پیرو ولایت باشید.» به من هم سفارش کرده بود: «دلم میخواهد فرزندمان را خیلی خوب تربیت کنید.»
چند سال دنبال همسرتان گشتید؟
بعد از شنیدن خبر شهادت آقامهدی این مسئله را پذیرفتیم، اما بعد مسائلی پیش آمد که سعی میکردیم خبری از شهید بگیریم. چون آن زمان میگفتند بسیاری از رزمندهها بعد از مجروحیت بیهوش میشدند و بعد آنها را به بیمارستانهای دیگر استانها منتقل میکردند؛ بنابراین، این احتمال را میدادیم که شاید آقا مهدی هم بیهوش شده باشد یا میگفتند که شاید اسیر دشمن باشد.
یکسری از اسرا که به کشور بازگشتند، عکس آقامهدی را در دستم گرفته و در مسیر بازگشت اسرا سراغ همسرم را از آنها گرفتم. باز هم ناامید نشدم و برای گرفتن خبری از آقامهدی، به منزل ۵۰ نفر از آزادهها رفتم، اما آنها آقامهدی را در اسارتگاههایشان ندیده بودند.
هیچ خبری از آقامهدی نبود و در همین رابطه برای شناسایی ما را به معراج شهدا میبردند. خیلی به معراج شهدا رفتم طوری که شمارش آن از دستم خارج شده است. اگر پیکر شهیدی قابل شناسایی نبود، ما به معراج شهدا میرفتیم تا شاید نشانی از آقامهدی پیدا کنیم. وقتی به معراج شهدا میرفتم حدود ۱۰، ۱۵ پیکر شهید را به من نشان میدادند؛ من پیکر شهدایی را میدیدم که سر نداشتند و بدنشان قطعه قطعه شده بود. وقتی به خانه بر میگشتم تا سه، چهار روز اوضاع روحی بدی داشتم.
چند سال گذشته بود و دیگر متوجه شده بودم او شهید شده است و باید دنبال جنازه میگشتیم. از همان ابتدا که پیکر شهدا را به تهران میآوردند، پیگیر بودیم تا نشانی از شهید پیدا کنیم. خیلی پرسوجو کردیم، اما بینشانی خواست شهید نوروزی بود که میگفت: «دوست دارم مثل خانم فاطمه زهرا (س) نشانی از من نباشد.»
الان هم تشییع شهدای گمنام میروم و پیش خود میگویم شاید یکی از همین شهدای گمنام آقامهدی من باشد. اوایل که میرفتم خیلی حالم منقلب میشد، اما یکی دو سال است صبورتر شدم.
روزی که دخترتان به دنیا آمد، چه مدت از شهادت پدرش میگذشت؟
هنگام شهادت آقا مهدی هشت ماهه باردار بودم و خواهران ایشان خیلی به من دلداری میدادند که به خاطر بچه، بیقراری نکنم. بعد از شهادت آقامهدی به احترام خانوادهاش حدود هفت سال در منزل پدرشوهرم زندگی کردم.
در جریان عملیات کربلای ۷ بود که تعداد زیادی مجروح به بیمارستانهای تهران آوردند. من یک شب درد عجیبی داشتم. موضوع را به خواهرشوهرم گفتم. بعد هم پدر و مادر آقامهدی مرا به بیمارستان نجمیه بردند. تعداد مجروحان به قدری زیاد بود که پشت سر هم هلیکوپترها در حیاط بیمارستان مینشستند و مجروحان را تخلیه میکردند. آسانسور بیمارستان هم فقط به حمل مجروحان اختصاص داشت. من وقتی از پلهها طبقه بالا میرفتم، حتی در پلهها هم مجروحان نشسته بودند.
در یک اتاق بخش زایمان هفت خانم باردار حضور داشتیم که همسران هر هفت نفرمان شهید شده بودند. آن روز به قدری تعداد مجروحان زیاد بود که بعد از زایمان ما را مرخص کردند تا فضای بیشتری برای رسیدگی به زخمیها در بیمارستان باشد.
ما معتقدیم با توسل به شهدا میتوان گرههای زیادی را باز کرد؛ این مسئله برای شما هم پیش آمده است؟
بله، بارها پیش آمده است از شهید کمک خواستهام و ایشان هم کمکم کردهاست. من یک دختر دارم که یادگار شهید است به همراه دو فرزند پسر که ثمره ازدواج مجددم هستند. همیشه به شهید گفتهام این فرزندان سرمایههای زندگی من هستند همیشه کمکشان کن تا راه خطایی نروند. اکنون هم موفقیت فرزندانم را از شهید دارم.
به یاد دارم رضوانه شب کنکور خیلی اضطراب داشت. از شهید خواستم روز کنکور کنار دخترمان باشد. روزی که رضوانه را برای آزمون به دانشگاه شهید بهشتی میبردم، احساس میکردم شهید کنار رضوانه است. بعد از آزمون رضوانه گفت: «مادر من خیلی با آرامش به سؤالات جواب دادم و عالی آزمون دادم.» او در رشته ریاضی رتبه ۸۰ را کسب کرد.
در دو کتاب مصاحبه تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با فرماندهان سابق گارد ریاست جمهوری ارتش صدام به شخصی ایرانی برخورد میکنیم که دلیل اصلی برکناری بزرگترین مغز اطلاعاتی ارتش عراق است…
به گزارش مشرق، چاپ پنجاه و ششم کتاب ملا صالح(زندگی مجاهد خستگی ناپذیر ملاصالح قاری مترجم اسرا در جنگ تحمیلی) همزمان با اکران فیلم سینمایی آن۲۳ نفر توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.
“ملا صالح” عنوان کتابی است که زندگی مجاهد خستگی ناپذیر ملاصالح قاری مترجم اسرا در جنگ تحمیلی را روایت می کند. با این شخصیت در کتاب «آن بیست و سه نفر» آشنا شده اید و در این کتاب روایتی شگفت انگیز و تکان دهنده را از این شخصیت از نظر خواهید گذراند.
ملا صالح قاری هم در اسارت ساواک رژیم پهلوی بوده و هم زندان های استخبارات عراق را تجربه کرده و در این کتاب خاطراتش را از آن روزها بیان کرده است.
حبیب احمدزاده در یادداشتی به شخصیت ملاصالح قاری که در کتابهای ارتش آمریکا مورد اشاره قرار گرفته پرداخت.
حبیب احمدزاده نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی به شخصیت «ملاصالح قاری» که در کتاب «آن بیست و سه نفر» نقش مترجم را دارد و کتاب خاطرات خودش نیز از سوی نشر شهید کاظمی منتشر شده اشاره کرده است.
در بسیاری از خاطرههای منسوب به بزرگان جنگ گفته میشود که صدام برای دستگیری یا کشتن فلان رزمنده در زمان جنگ تحمیلی جایزه بزرگی تعیین کرده، که متاسفانه هیچ سند مستدلی برای این ادعاها موجود نیست ولی اخیرا در مصاحبههایی که تعدادی از کارشناسان تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با بالاترین رده فرماندهان سابق ارتش عراق در زمان جنگ با ایران انجام دادهاند به نکاتی برخورد میکنیم که حاوی درستی بعضی از این ادعاها از زبان دشمن است.
در دو کتاب مصاحبه تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با فرماندهان سابق گارد ریاست جمهوری ارتش صدام به شخصی ایرانی برخورد میکنیم که دلیل اصلی برکناری بزرگترین مغز اطلاعاتی ارتش عراق یعنی سرلشکر وفیق سامرایی، به دست صدام در هنگامه حساس قبل از شروع عملیات فاو به وسیله ایران است. فردی با مشخصات «ملاصالح قاری».
«ملاصالح قاری» طلبه و رزمنده عرب زبان آبادانی در پی انجام ماموریتی عجیب در آبهای منطقه خورعبدالله، به دست نیروهای بعثی افتاده و در ماجراهایی استثنایی و شگفت به قلب مرکز استخبارات ارتش عراق در بغداد وارد و مترجم بین استخبارات و اسیران ایرانی میشود و در همین بحبوحه با ۲۳ نفر از نوجوانان اسیر ایرانی با صدام در قصرش دیدار میکند، دیداری که صدام قصد سوء استفاده تبلیغاتی از این اسیران نوجوان را به بهانه آزادی دارد ولی با رهنمودهای ملاصالح قاری و هوشمندی این نوجوانان اسیر، این توطئه نیز نقش بر آب میشود.
در این مصاحبهها ، دلیل برکناری سرلشکر وفیق سامرایی، که بعدها به اعتراف خود، در خاطرات خود نوشتش در کتاب (ویرانههای دروازه شرقی) رابط خصوصی بین صدام و دولت آمریکا برای دریافت عکسهای ماهوارهای و دیگر اطلاعات طبقهبندی شده علیه ایران از طریق سفارت آن کشور، در امان پایتخت اردن میشود را خواهیم یافت.
برکناری احساسی که به گفته این فرماندهان، به دلیل ضعف افراد جایگزین در منصب وفیق السامرایی، یکی از عوامل مهم شکست ارتش عراق در جلوگیری از تصرف شبهجزیره فاو توسط نیروهای نظامی ایران در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۴) محسوب میشود.
جالبترین قسمت ماجرا را میتوان از زبان سپهبد راعد حمدانی فرمانده گارد ریاست جمهوری عراق در مصاحبههایش در دو کتاب مرجع تاریخ شفاهی ارتش آمریکا پیدا نمود که به جریانات پس از آزادی ملاصالح اشاره میکند.
«در اواخر سال ۱۹۸۵ عراق و ایران تعدادی از اسیران جنگیشان را با هم تبادل کردند. عراق در تبلیغاتش میخواست نشان دهد که خمینی در جنگ از کودکان استفاده میکند. به همین خاطر، صدام در جلوی دوربین رسانهها با ۲۰ اسیر جنگی نوجوان ایرانی دیدار کرد. در آن زمان یکی از نظامیان اسیر ایرانی را برای ترجمه نزد صدام آوردند. اما استخبارات عراق تازه پس از تبادل اسیران بود که فهمید مترجم مزبور از مهرههای اطلاعاتی ایران بوده و با فریب ضد اطلاعات ما خود را از افسران ارتش ایران معرفی کرده است.
وفیق سامرایی به افسر اطلاعاتی اسیر ایرانی اجازه داد همراه با تعدادی از اسیران بیمار به کشورش بازگردد. زیرا قصد داشت از او به مثابه عنصر اطلاعاتی برای عراق استفاده کند. صدام برای جبران این خطای فاحش، سامرایی را از شاخه ایران در استخبارات عراق به اطلاعات لشکر هفتم در فاو منتقل کرد. سرهنگ ایوب به جای سامرایی و محمود شاهین که رییس اطلاعات نیروی زمینی بود منصوب شد، اما وقتی اطلاعاتش در مورد فاو غلط از آب در آمد، صدام او را برکنار و بار دیگر وفیق سامرایی را به جایگاه پیشین بازگرداند.» (۱)
و نیز، «ما مبادله اسرای ایران و عراق را شروع کردیم که اغلب بچههایی مجروح و مصدوم بودند. یکی از اسرای ایرانی از نظر ارتش بسیار با ارزش بود، به حدی که صدام شخصا چند بار با او ملاقات کرده بود وفیق السامرایی بدون اطلاع صدام یا رییس بخش اطلاعات ارتش عراق این اسیر را به ایران بازگرداند… وقتی خبر این کار السامرایی به صدام رسید، او آنچنان عصبانی و خشمگین شد که السامرایی را از نفر دومی در اطلاعات ارتش عراق خلع کرد و به عنوان افسر اطلاعات سپاه هفتم تنزل مقام داد … به خاطر دارم که برای ماموریت شناسایی به منطقه عملیاتی سپاه هفتم رفته بودم و مجبور بودم درستاد این سپاه توقف کنم وقتی فرمانده سپاه وارد شد از او پرسیدم که ژنرال سامرایی اینجا چه میکند، جواب داد که السامرایی به خاطر اشتباه فاحشی که کرده، مستحق اعدام است. اما به خاطر علاقه صدام به او با تنزل مقام به اینجا منتقل شده است.» (۲)
خاطرات این آزاده قهرمان هم اکنون با عنوان ( ملاصالح، سرگذشت ملاصالح قاری مترجم اسرای ایرانی) به نگارش رضیه غبیشی در ۲۸۰ صفحه و توسط انتشارات شهید کاظمی در دسترس علاقهمندان به خاطرات جنگ قرار گرفته است.
چاپ پنجاه و ششم کتاب ملا صالح (زندگی مجاهد خستگی ناپذیر ملاصالح قاری مترجم اسرا در جنگ تحمیلی) همزمان با اکران فیلم سینمایی آن۲۳ نفر روانه بازار شد.
علاقه مندان جهت تهیه کتاب می توانند از طریق سایت من و کتاب (manvaketab.ir) و یا از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را با پست رایگان دریافت نمایید.
امام ما فرمود فتحالفتوحِ انقلاب اسلامی، نه یک حادثه نظامیکه یک حادثه انسانی است؛ یعنی پیدایش این جوانان… همین سردار «علی فضلی»؛ همین سردار «ناصح»…
به گزارش مشرق، حکایت حماسههایشان سند زرین سربلندی و مایه افتخار ایرانیان و همه احرار عالم است و الگویی جاودانه برای جوانان در سراسر زنجیره طلایی مقاومت اسلامی. همان مجاهدان فیسبیلالله که میگویند سرباز «آقا» ی عزیزتر از جانمان هستیم و بدهکار انقلاب. این سرگذشت بندگان ناب خدا و طلایهداران جهاد و مقاومت است که تاریخ بار دیگر آنها را در عهد انقلاب اسلامی به خود دید. سردار حاج علی فضلی، بزرگمرد بیادعایی از همین تیره و تبار است که این روزها تصویری از وی در شبکههای اجتماعی دست به دست شد که نشان میداد در بستر بیماری است.
تصویر را که میبینی، گمان میبری یکی از ملائکه است که از آسمان به زمین آمده اما یادت میافتد همین فرشتگان بودند که بر آدم سجده کردند. انسان خلیفه الله فی الارض شد و نظیر حاج علی فضلی و یاران دیروز و امروزش احیاگر امر خدا در زمین. پرچمدارانی که استقامت و شجاعتشان در دلها و ذهنها ماندگار و موجب مباهات شیفتگان راه انقلاب در سراسر جهان است.
او از فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس است و فرماندهی لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع)، معاونت عملیات کل سپاه و جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین از جمله مسئولیتهای وی است. سردار فضلی اکنون نیز فرمانده دانشگاه افسری وتربیت پاسداری امام حسین(ع) است.
نورانیتی که میتواند دلهایی را روشن کند
مقتدای انقلاب ۲۶ مهر ۷۷ در مراسم صبحگاه لشکر سیدالشهدا(ع) سردار فضلی را از نمونههای فتحالفتوح انقلاب اسلامی دانستند. ایشان بیان داشتند: «امام ما فرمود فتحالفتوحِ انقلاب اسلامی، نه یک حادثه نظامیکه یک حادثه انسانی است؛ یعنی پیدایش این جوانان، خلقِ این انسانهای نورانی، بیرون آمدن فرشتگان از دنیایی که جز اهریمن در مناطق مختلفِ جوانانه آن به چشم نمیخورد و نمیخورَد. امروز تا حدودی در گوشههایی از دنیا جلوههای نورانی دوباره پیدا میشود. فتحالفتوح، این جوانان بودند؛ همین سرداران شهیدی که این لشکر را بهوجود آوردند؛ همین سردار «علی فضلی»؛ همین سردار «ناصح»؛ همین جوانان مؤمن و همین نورانیهایی که نورانیّت آنها میتواند دلهایی را روشن کند. اینها مایه شرفند؛ اینها مایه عزّتند. برای یک کشور، داشتن اینها افتخار است؛ بردن نامشان افتخار است؛ تکرار یادشان افتخار است؛ ادامه راهشان افتخار است.»
شهید زنده
سرلشکر سید یحیی صفوی در مراسم تجلیل از یک دهه تلاش سردار سرتیپ پاسدار فضلی در راهیان نور دربارهاش گفت: «۴۰ سال است که من سردار علی فضلی را میشناسم. اگر از من سؤال شود که او مصداق چیست عنوان میکنم که علی فضلی از مصادیق شهید زنده است.»
عشق در آتش
محسن رضایی نیز در همان مراسم وی را فداکار، بیادعا، با اخلاص و یکی از چهرههای ماندگار دفاع مقدس دانست و گفت: «از زمانی که ۱۹ ساله بود پا به صحنه سخت جنگ گذاشت و تا آخر جنگ حضور مستقیم و موثر در خط مقدم داشت. در هیچ عملیاتی نبود که جزو افراد داوطلب نباشد. یادم میآید در یکی از صحنههای سخت به او پیشنهادی دادیم. ایشان پذیرفتند اما خواهشی داشتند، اینکه پس از پایان عملیات به دیدار امام(ره) بروند.»
وی با اشاره به اینکه عشق در آتش با عشق در صلح فرق دارد، گفته بود: بیشک فداکاری در آتش و جنگ با حضور در آرامشی که در صلح است بسیار فرق میکند. به همین دلیل است که تأکید دارم سردار علی فضلی مظهر فداکاری و عشق در آتش است.
عارضه جسمی سردار علی فضلی در ماههای اخیر منجر به شیمیدرمانی و حدود دو هفته پیش انجام موفقیتآمیز عمل پیوند مغز استخوان شده است. این وضعیت برآیند جراحات و صدماتی است که او در جنگ تحمیلی متحمل شده است. برخی از جراحات او به دلیل استنشاق گازهای شیمیایی در دوران جنگ بوده، به نحوی که اکنون برای این سردار رشید سپاه اسلام مشکلات ریوی را به همراه آورده است.
این پیشاهنگان استقامت و شهادت، جوهر گرانبهای وجودشان در تحولات روزگار دستخوش تغییر نمیشود و وفاداریشان به انقلاب بیاندازه است. تا آخر حیات با ولایت نفس میکشند و در راه دفاع از اسلام و انقلاب تا آخرین نفر و تا آخرین سنگر ایستادهاند. کشتی انقلاب با ناخدایی مقتدایش و پاسداری این مردان مرد است که پس از امواج و تلاطمها دریا به سر منزل مقصود میرسد.
نظام اسلامی و مردم وفادار و پا در رکاب به این مجاهد جلیل القدر خود سردار حاج علی فضلی میبالند، مدیون ایثار و مجاهدتش و قدردان خدمات و آثار گرانقدرش هستند. سلامت، صحت و عافیت این سردار عالیقدر را از خدای رحمتها و موهبتها میخواهیم.
یکبار دیگر بابت طولانی شدن زمان این پروژه ها معذرت خواهی می کنم چون به مخاطب این حق را می دهم که جویا و پیگیر کار باشد و امیدوارم آثار خوبی به چاپ برسد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق – شهلا پناهی لادانی از نویسندگان جوانی است که تا کنون توانسته چندین عنوان کتاب برای شهدای مدافع حرم به رشته تحریر درآورد. با او به بهانه تاخیر در انتشار کتاب هایش و گرفتن خبر از کتاب های جدیدش هم صحبت شدیم. ماحصلش در مقابل شماست…
**: ابتدا از معرفی کارها و کتاب های گذشته تان شروع کنیم و بعدش برویم سراغ کارهایی که مشغلو نوشتنش هستید.
کارهایی که توفیق تحقیق و تالیفش را داشتم کتابهای چشمان یعقوب، رفیق مثل رسول، چمروش، حلب -خان طومان-پلاک ۲۵ ، تیه دا و همسایه آقا که این روزها سخت پیگیر چاپش هستم و امیدوارم پیش خانواده معزز شهید علی آقا عبداللهی شرمنده نوشم.
از این مجموعه دوکتاب رفیق مثل رسول و چمروش ترجمه عربی شده اند و علاوه بر نمایشگاه های کتاب داخلی در نمایشگاه های کتاب بیروت، عمان و استانبول شرکت داشته اند.
کارهایی که در حال حاضر در دست تالیف دارم کتاب «فرمانده حیدر» که مربوط به زندگی شهید محمد جنتی فرمانده زینبیون با اسم جهادی حاج حیدر است و تالیف کتاب «ماه کامل» است که مربوط به زندگی شهید مرتضی حسین پور فرمانده عملیات حیدریون می شود و زمان تحقیق و تالیف این دو اثر به دلایلی طولانی شد.
**: چرا طولانی شد؟
شروع سال ۹۸ برای من با اتفاقات خوبی رقم نخورد و متاسفانه بدلیل تصادف سختی که پدر و مادر عزیزم داشتند و مستدام بودن سایه پر برکت هر دو عزیز و نور چشم ام فقط با معجزه، لطف و مهربانی مطلق خدا بود که بواسطه دعای خیر دوستان بخصوص مادران، پدران و خانواده شهدا شامل حال من و خانواده ام شد. این اتفاق آنقدر تلخ و سخت بود که یک دوره طولانی توفیق خدمت به این عزیزان را داشتم و دارم که خدا را بابت این توفیق شکر می کنم.
با فرماندهان، همکاران درگیر در پروژه هایم و خانواده های عزیز شهیدان جلیلوند، آقا عبداللهی، حسین پور، جنتی و محرم ترک تماس گرفتم و برایشان از سختی شرایطم گفتم واقعا همگی در حقم لطف و بزرگواری داشتند و به من اجازه دادند که این مدت خادم و پرستار پدر و مادرم باشم. شیرین ترین اتفاق این روزهای سخت مهربانی مادران شهدا، صبوری و دعای خیر پدران بزرگوارشان و همراهی همسران محترم این شهدا بود. می توانم بگویم نیمه اول سال با این قصه ها و در این شرایط سخت در حال گذر بود و من در فرصت های محدودی که برام پیش می آمد تحقیق و تالیف کتاب «تیه دا» را تمام کردم و خدا را شکر چاپ شد، تحقیق و تالیف کتاب همسایه آقا را تمام کردم و پیگیر =چاپش هستم.
تحقیق، تالیف و تایید محتوی بخشی زیادی از کتاب فرمانده حیدر را انجام داده بودم و قرار بود بعد از ماه مبارک رمضان کتاب رونمایی بشود که حضرت زهرا درست روز ولادت امام حسن(علیه السلام) مژده تفحص و شناسایی پیکر شهید محمد جنتی را به خانواده محترم شان، همرزمان شهید و این حقیر هدیه دادند. خوب با اتفاق بازگشت پیکر درست از روز مراسم تشییع تا همین هفته گذشته دنبال تحقیق و اضافه کردن فصل بازگشت به کتاب بودم که فرماندهی محترم زینبیون با همراهی و پیگیری هایی که داشتند کمکم کردند تا بالاخره بتوانم تفحص و بازگشت را به کار اضافه کنم. دلیل این پیگیری هم این بود که چون کتاب رمان مستند است پس باید در تمام متن امانت داری، جمع آوری و ثبت مستندات را در نظر می گرفتم. ان شاءالله با اتمام تحقیق و اضافه شدن فصل بازگشت کتاب برای تایید محتوا تقدیم فرماندهی محترم زینبیون می شود و بعد به چاپ می رسد.
همزمان کار تکمیل تحقیق و تالیف بخشی از کتاب «ماه کامل» شهید مرتضی حسین پور را انجام میدهم. در طی این دو پروژه که مربوط به دو فرمانده نخبه جبهه مقاومت است سختی های زیادی پیش آمد. در کنار لطف خانواده ها و همراهی همکاران و همرزمان این دو شهید عزیز دوستانی سنگ اندازی های ریز و درشتی داشتند که باعث تجدید وقفه در کار شد. هفته پیش در جلسه ای که خدمت یکی از فرمانده هان محترم بودم گفتم که توی این دوتا پروژه واقعا فهمیدم چرا حضرت آقا انجام کار فرهنگی را یک جبهه می دانند و تاکید و سفارش دارند که وارد کار سخت بشید، قوی و محکم کار کنید.
گاهی بد سلیقگی ، کج خلقی و منیت های آدمی مثل من باعث می شود یک کار مدتها متوقف بشود. از طرفی محقق و نویسنده باید آستین صبر به دهان بگیرد چون خیلی جاها در مورد خیلی از این سنگ اندازی و اعمال نظرها نمی تواند حرفی به همکاران یا خانواده شهید بزند.
**: چه اتفاقی می افتد؟
.: یک مثال ساده بزنم و شاید بتوانم در این قالب به گوشه ای از این کم لطفی ها اشاره کنم. فرض کنید قرار است شما میزبان مهمان خاصی باشید که مدتها برای قبول دعوت ایشان اصرار کردید تا بالاخره قبول می کنند تا سری به شما بزنند. خوب طبیعی است که دوست دارید همه جا مرتب باشد، بهترین پذیرایی را از مهمان عزیزتان داشته باشید. برای همین به چند نفر که غریبه با این مهمانی نیستند صحبت می کنید و ازشان می خواهید به شما کمک کنند. حتما دوستی در این جمع هست که با مهربانی و لطفی که داره به کمک شما می آید. دوستی که یک مقدار کج خلق هست هزار تا بهانه می آورد که اصلا چرا مهمانی گرفتی، چرا این آدم برایت عزیز است؟! و آخرش هم وسط یک دنیا کار موقع رفتن یکی از ظرف های قیمتی که برای پذیرایی کنار گذاشته بودی را می اندازد و می شکاند. و می گوید من نمی توانم برای کمک بیام .اتفاق جالب تر وقتی است که یک نفر این بین پیدا می شود که نه دوست شماست نه دوست آن مهمان عزیزتان و نه حتی برای کمک به او حرفی زده بودید. می آید از کوچه مدام سنگ پرت می کند، داد و قال می کند، میگوید اینجا کوچه ماست و نمی شود در آن مهمانی بگیری و خلاصه هر کاری از دستش برمی آید انجام می دهد تا آرامش خیال شما را برای پذیرایی از این مهمان عزیز بهم بزند.
شما هر چقدر هم تلاش کنید که این آدم را نبینید نمی شود و تمرکز و آرامش تان به هم می خورد. از طرفی هم دلهره پیدا می کنید که این آدم آبروی شما را پیش این مهمان عزیز ببرد.
این مثال واقعیت سخت و تلخی بود که در طی تکمیل تحقیق این دو شهید عزیز اتفاق افتاد و مطمئنم لطف حضرت زینب (سلام الله علیها) بوده که هر دو کار دارد پیش می رود. قسمتی از کار شهید مرتضی حسین پور را نوشته ام و بعد از تایید محتوی برای پدر و مادر عزیزشان فرستادم. پیام پر از محبت و لطف این دو عزیز تمام سختی و تلخی های پیش آمده را از دلم برد و با جدیت بیشتری سرگرم نوشتن هستم. تمام تلاشم این است که تا قبل از پایان سال این دو پروژه را تحویل بدهم و همین جا لازم می دانم از فرماندهی، خانواده، دوستان و همرزمان این دو شهید عزیز که این مدت با بزرگواری سختی و تلخی شرایط من را قبول و کمکم کردند، تشکر کنم و این اطمینان را بدهم که با تمام همت و تلاشم پیگیر هستم تا به لطف خدا، اهل بیت و شهدا این دو کار را در حد توانم خوب بنویسم.
یکبار دیگر بابت طولانی شدن زمان این پروژه ها معذرت خواهی می کنم چون به مخاطب این حق را می دهم که جویا و پیگیر کار باشد و امیدوارم آثار خوبی به چاپ برسد.
**: رد پای شهدا در کارهایتان چقدر پرنگ است؟
باید بگویم هر اتفاق خوبی که برای تک تک کتابهام رقم خورده فقط لطف شهداست.
**: از کتاب زندگی نامه شهید محرم ترک چه خبر
باید این نکته را بگویم که تحقیق کتاب زندگی نامه شهید محرم ترک آخرین مراحل خودش را می گذراند و ان شاءالله با تحویل آن دو پروژه و اتمام پیاده سازی مصاحبه ها کار نوشتن این کتاب را شروع می کنم.
سردار نائینی گفت: در بررسیهای بهعملآمده، فقط ۱۵ تا ۲۰ درصد کتابهای منتشرشده در حوزه دفاع مقدس پژوهشی بوده است که البته کتاب هم بهتنهایی جوابگوی نیازهای ما نیست.
به گزارش مشرق، سردار علیمحمد نائینی رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در اولین نشست هماندیشی با جمعی از پژوهشگران دفاع مقدس که در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، اظهار داشت: اسناد در اختیار این مرکز، اسنادی منحصربهفرد است که با نگاه راهبردی و صیانت از جنگ گردآوریشده است؛ به همین جهت بزرگترین شبکه و بانک اطلاعاتی از اسناد دفاع مقدس را در اختیار داریم؛ اسنادی که بسیاری از آنها تاکنون گویاسازی شده است.
سردار نائینی: پژوهشهای دفاع مقدس ابعاد کشف نشده بسیاری دارد
وی با بیان اینکه تا پایان امسال کار پیادهسازی نوارهای مکالمات فرماندهان قرارگاهها به اتمام میرسد، افزود: البته برای اینکه این نوارها به یکهزار و ۲۰۰ کتاب سندی تبدیل شود، نیازمند کنترل تخصصی این اسناد هستیم.
رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با اشاره به اینکه ۴۰۰ پروژه تحقیقاتی و ۳۰۰ پروژه جمعآوری تاریخ شفاهی فرماندهان در این مرکز در حال انجام است، گفت: اگر بتوانیم این اسناد را گویاسازی کنیم و آن پژوهشها را هم به ثمر برسانیم، تعداد دو هزار و ۵۰۰ کتاب سندی و پژوهشی را خواهیم داشت.
وی با اشاره به تولید روزشمارهای دفاع مقدس بیان کرد: تعداد روزشمارهای دفاع مقدس که اکنون به ۴۰ روزشمار رسیده است، تا ۳۰۰ روزشمار افزایش خواهد یافت؛ البته عرصههای جدید پژوهشی نیز تعریف شده که به آنها هم خواهیم پرداخت؛ تمام این تلاشها در حالی انجام میشود که پژوهش در حوزه دفاع مقدس هنوز ابعاد پیچیده و کشف نشده بسیاری دارد؛ بهعبارتدیگر تاکنون به سؤالات و موضوعات مربوط به دفاع مقدس پاسخی داده نشده است و حتی آثار این مرکز نیز از این قاعده مستثنی نیست.
سردار نائینی در ادامه با بیان اینکه مراکز پژوهشی با یکدیگر ارتباط ندارند، افزود: در همین راستا با ستاد کل نیروهای مسلح طرح موضوع کردیم تا همانگونه که جشنواره کتاب دفاع مقدس را داریم، در عرصه پژوهش دفاع مقدس نیز جشنوارهای داشته باشیم.
رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس اضافه کرد: بر این اساس، با هماهنگی ستاد کل نیروهای مسلح سال آینده به مناسبت ۴۰ سالگی هفته دفاع مقدس، اولین جشنواره پژوهش و دفاع مقدس را برگزار خواهیم کرد؛ زیرا در بررسیهای بهعملآمده، فقط ۱۵ تا ۲۰ درصد کتابهای منتشرشده در حوزه دفاع مقدس پژوهشی بوده است که البته کتاب هم بهتنهایی جوابگوی نیازهای ما نیست.
وی افزود: این جشنواره باهدف انتخاب پژوهشگران و مراکز پژوهشی برگزیده دفاع مقدس برگزار خواهد شد. به همین دلیل امسال تلاش کردیم در هفته دفاع مقدس با حضور سردار نقدی به مسئله پژوهش در حوزه دفاع مقدس ورود داشته باشیم و از نقطه نظرات تعدادی از افراد به اقتضای زمان و محدودیتی که وجود دارد، استفاده کنیم و این جلسه مقدمهای برای برگزاری جشنواره پژوهش در دفاع مقدس در طراز ملی باشد.
مرتضی سرهنگی: با ورود پژوهش به عرصه داستان، آثار پژوهشی همه خوان خواهد شد
مرتضی سرهنگی، نویسنده و پژوهشگر در حوزه دفاع مقدس، در «اولین نشست هماندیشی جمعی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس» با تأکید بر اینکه باید کارهای پژوهشی را در قالب داستان به مخاطبان ارائه دهیم، گفت: اگر آثار پژوهشی در قالب داستان باشند، میتوانیم این آثار را همه خوان کنیم. چون ذهن ما طوری تربیتشده که فقط میتواند روایتها و داستانها را حفظ کند.
وی یادآور شد: عالمان قرآن مجید، در تقسیمبندی این کتاب آسمانی آن را به سه قسمت تقسیم میکنند که یکی از این قسمتها داستان است. داستان حتی در پژوهشها و روایتهای ما تا نکات حساس و جزئی پا گذاشته است.
سرهنگی با اشاره به برگزاری این نشست اظهار کرد: روایت را ما در پژوهش هم میتوانیم استفاده کنیم، معمولا کمتر استفادهشده است و امیدوارم این نوع نشستها باعث شود تا ما بتوانیم از قالب داستان برای بیان حوادث بیشتر استفاده کنیم.
پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس: پژوهشگران درگیر ادبیات پژوهشاند تا روح و معنای پژوهش
معصومه رامهرمزی پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس در «اولین نشست هماندیشی جمعی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس» که روز یکشنبه در باغموزه دفاع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، اظهار کرد: مهمترین موفقیت ما در بحثهای پژوهشی باید این باشد که بتوانیم تجربه۸ سال دفاع مقدس و ابعاد مختلفش را در همان عرصههای موضوعی و مسئلهای منتقل کنیم.
وی با بیان اینکه در پژوهش به یک نسبت حرکت روبهجلو نداشتهایم، تصریح کرد: در بعضی از مسائل رشد و موفقیت خوبی را داشتهایم ولی در برخی دیگر از مسائل نتوانستهایم به موفقیت لازم برسیم و علت این مسئله هم چند موضوع است.
رامهرمزی عنوان کرد: مسائل متنوعی که در حوزه مطالعاتی جنگ وجود دارد همه به یک نسبت دیده نشده است. مثلا ما در سطح عمومی مردم نیازمند مطالعه جدی هستیم و باید با بهرهگیری از تجربیات جنگ، اثرگذار باشیم و تغییر ایجاد کنیم. ما که میتوانستیم در جنگ بهخوبی مدیریت کنیم چرا اکنون نمیتوانیم در ارتباط با مشکلاتی که با آنها روبهرو هستیم بر اساس یک پژوهش قابلاتکا و قابلاعتماد، آنها را حل کنیم؟
وی تأکید کرد: در کنار همه مواردی که مورد تائید همه ما است همانند ثبات امنیت و قدرت منطقهای، باید به درون نگاه بیشتری داشته باشیم و باید پژوهشهای ما بر اساس روشها و متدها و نتایجی باشد که بتوانیم مشکلات کشور را با آنها حل کنیم.
این نویسنده با اشاره به این موضوع که پژوهشگران درگیر ادبیات پژوهشاند تا روح و معنای پژوهش، تصریح کرد: متأسفانه پژوهشگران ما به دنبال محتواهای فصلهای خود هستند و فراموش کردهاند معنایی که در این پژوهش میتواند به دست بیاورد، چیست؟ آنها معنا سازی و معنایابی که این پژوهش را میتواند سرلوحه یک حرکت و تغییر قرار دهد، از یاد بردهاند.
وی در ادامه با اظهار به اینکه حوزه مطالعاتی در زمینه دفاع مقدس از گستره وسیعی برخوردار است، گفت: حوزه دفاع مقدس، گلستانی از موضوعات متنوع و متعدد است و هیچکسی وجود ندارد با هر دانش و علم و ذائقهای که به این موضوع مطالعاتی ورود کند و دست خالی بیرون برود.
رامهرمزی عنوان کرد: سعی کنیم فضایی را ایجاد کنیم تا پژوهشگران از همه اقشار، با همه تفکرات و با نقطه دیدهای مختلف بیایند و در این حوزه تحقیق کنند. خوشبختانه در زمان مدیریت سردار دکتر نائینی ریاست مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس این مسئله بهخوبی دیدهشده است.
معاون هماهنگکننده سپاه: پژوهشگران دفاع مقدس جایگاه انسان را نشان میدهند
سردار محمدرضا نقدی معاون هماهنگکننده سپاه عصر امروز در اولین نشست هماندیشی با جمعی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس که در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، اظهار داشت: تلاش و فعالیت علمی ذاتا برای کشف حقیقت فضیلت انسانها بر یکدیگر است، حال اگر این تلاش علمی در عرصه دفاع مقدس باشد ارزش آن دوچندان میشود.
وی با بیان اینکه دفاع مقدس درخشانترین دوره تاریخ ملت ایران است، ادامه داد: اینکه ملتی با دستخالی مقابل دشمن بایستد و سربلند بیرون آید در تاریخ بشریت وجود ندارد و فقط میتوان در این رابطه به قیام انبیا (ع) اشاره کرد.
سردار نقدی افزود: تحولی که در دفاع مقدس اتفاق افتاد انگشتشمار است و ابعاد آن بسیار بزرگ است و طبق فرمایشات رهبری دفاع مقدس گنجی پایانناپذیر است.
وی تصریح کرد: پژوهشگران دفاع مقدس پایه جدیدی را در تاریخنویسی بنا نهادند، تاریخی که بر مبنای سلسله طاغوتها نوشته میشد، پژوهشگران دفاع مقدس این تاریخنگاری را تغییر دادند.
معاون هماهنگکننده سپاه گفت: پژوهشگران دفاع مقدس جایگاه انسان را نشان میدهند که این جای شکرگزاری دارد و با بازگو کردن تاریخ جنگ و دفاع مقدس اگر درست و صحیح باشد میتواند اثر مثبتی و سازندهای حتی برای کودک و نسل جوان داشته باشد. بهعنوانمثال داستان زندگی شهید رحمت والازاده میتواند در سطح جهان جای داشته باشد.
سردار نقدی یادآور شد: یک بعد کار پژوهشگران دفاع مقدس جنبه تاریخی و بعد دیگر آن علمی است و علوم مختلف در آن وجود دارد که باید استخراج شود.
وی با بیان اینکه کشف ابعاد و ناگفتهها از داخل دفاع مقدس بسیار مهم است، گفت: تمام رزمندگان جوان محور مقاومت بهرههای زیادی از پژوهشهای دفاع مقدس بردهاند و تمام مدافعان حرم خمیرشان از قالب دفاع مقدس قالبگیری شده است.
سردار نقدی با اشاره به اینکه عملیات بیتالمقدس را بزرگترین عملیات دفاع مقدس میدانیم درباره آزادسازی ۷۰ درصد عراق از دست داعش افزود: اگر در عملیات بیتالمقدس جنگیدیم و توانستیم خرمشهر را آزاد کنیم سربازان و تجهیزات دشمن مشخص بود اما در سوریه و عراق تروریستها در بین مردم پنهانشده بودند که موردحمایت آمریکا بودند و این کار بزرگی بود و باعث شد جوانان در لبنان و عراق از این حماسههای دفاع مقدس به خودباوری برسند و به وعدههای الهی اعتماد کنند.
وی با بیان اینکه نسل جوان از تاریخ دفاع مقدس به خودباوری رسیده است: درباره مدیریت جهادی کتابهای خوبی نوشتهشده اما کم است و باید اقدامات بیشتری شود تا در تمام عرصهها از آنها بهرهبرداری شود. البته باید تلاش کنیم ابعاد مختلف این قطعه از تاریخ کشورمان به تمام عرصههای اقتصادی، سیاسی، انسانی و روانشناسی تعمیم دهیم چراکه در منابع محدودیتی برای انجام تحقیق نداریم.
وی با بیان اینکه دفاع مقدس جنبههای معرفتی، جامعهشناسانه و روانشناسانه زیادی دارد، ادامه داد: دفاع مقدس از یک منظر سیر و سلوک عرفانی هم است به همین خاطر عرفا میتوانند از دفاع مقدس برداشت کنند.
معاون هماهنگکننده سپاه درباره محدودیتهای منابع برای ویرایش و تحقیق درباره دفاع مقدس خاطرنشان کرد: محدودیت و طبقهبندی را بهواسطه آنکه سالهای زیادی از اتمام جنگ میگذرد باید از اسناد و مدارک دفاع مقدس برداشته شود که برای تحقق این مسئله کمک خواهند کرد.
سردار نقدی افزود: باید انصاف را رعایت کرد چون ملتی با دستخالی روبروی دشمنان ایستاد و باورناپذیر پیروز شد. حال اینکه بگردیم موضوعی پیدا کنیم و بهواسطه آن دل مردم را خالی کنیم انصاف نیست. بهعنوانمثال در ماجرای سال گذشته که در مورد کربلای ۴ به وجود آمد درست نبود.
معاون هماهنگکننده سپاه ادامه داد: ما در دفاع مقدس آتش توپخانه و تجهیزاتی که داشتیم به نسبت ارتش عراق بسیار کم بود اما بااینحال زمانی که حمله میکردیم تعداد کشتههای ارتش بعث عراق بیشتر از ما بود. پس این نشان میدهد که برخی میخواهند با طرح چنین مسائلی دعواهای جناحی ایجاد کنند.
وی با بیان اینکه دفاع مقدس سخت از قبل ادامه دارد، افزود: هنوز هم درگیر دفاع مقدس هستیم و نباید از صحنههای امروز غفلت کنیم. اینکه ما پهپاد آنها را میزنیم آنها هم اراذلواوباش را استخدام میکنند تا از پشت به ملت خنجر بزنند لذا این نشان میدهد که نباید غافل باشیم. اینکه در اینگونه حوادث بسیج برای اینکه نمیخواهند با مردم که اعتراض بهحق مقابله کنند با دستخالی مقابل اغتشاشگران میایستند و حتی در این رابطه مورد ضربوجرح شدید قرار میگیرند. بهعنوانمثال بسیجی در اصفهان برای اینکه در اغتشاشات اخیر دست به اسلحه نبرد از سوی اراذلواوباش موردحمله قرار گرفت و اکنون با ۴۰۰ بخیه در بیمارستان بستری است.
سردار نقدی خاطرنشان کرد: ملت علیرغم مشکلات فراوانی که دارد با بصیرت از پیچوخمها عبور کردند و باوجود پای انقلاب ایستادند و اینها قابل ثبت است تا به نسل آینده منتقل شود.
وی در پایان خاطرنشان کرد: باید پژوهشگران دفاع مقدس قلمها را بردارند و آثار خود را صدها برابر کنند زیرا پرتکرارترین تقریظها از مقام معظم رهبری مربوط به کتابهای دفاع مقدس است.
سردار گلعلی بابایی: دسترسی به اسناد طبقهبندیشده از معضلات حوزه مستند نگاری و پژوهش دفاع مقدس است
سردار گلعلی بابایی پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس با اشاره به کسب جایزه جلال در بخش مستند نگاری توسط محسن کاظمی پژوهشگر عرصه انقلاب و دفاع مقدس گفت: کسب این جایزه برای ما و کسانی که در این حوزه فعال هستند باعث افتخار است.
وی با اشاره به فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «پژوهش در ادبیات دفاع مقدس، نگاهی حکیمانه، گسترده و وسیعی میطلبد که چندان هم کار سادهای نیست» اظهار کرد: به نظر بسیاری از اندیشمندان اگر میخواهیم به وقایع تاریخی ارزش بدهیم تا در بزنگاههای حساس دستخوش تحریف نشوند، باید در شیوه نگارش حتماً پژوهش را اصل قرار دهیم.
گلعلی بابایی تأکید کرد: پژوهشگر چیزی را مییابد که منابع نمیتوانند آن را در اختیارش بگذارند و آن روایت اندیشه تاریخنگارانه پژوهشگر و تفکر و تعقل تاریخی از حوادث روزگار و شخصیتهای تاریخی است.
وی افزود: یک مستند نگار قبل از آنکه مؤلف یا مدون باشد باید محقق قابلی باشد یعنی حق واقعه را پیدا و پسازآن اقدام به نگارش اثر کند. اگر این نگاه را قبول داشته باشیم باید بپذیریم که در یک کار مستند امر تحقیق مقدم بر تدوین است.
پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس در ادامه به مستند نگاری جنگ اشاره کرد و گفت: جنگ یک مقوله عام است که نوشتن هر یک از عرصههای خاص زیرمجموعه آن، تعریف مشخص خودش را دارد.
وی با بیان اینکه عبارت مستند نگاری جنگ یک عبارت کلی است، تصریح کرد: وقتی میگوییم مستند نگاری جنگ باید تکلیفمان را با نقطه محوری پژوهش از قبل مشخص کنیم به این معنا که آیا هدف این مستند نگاری در حوزه جنگ فیالمثل در حوزه تحولات جغرافیای نظامی محل وقوع جنگ است یا ثبت متکی به اسناد و مدارک دستاول عملکرد نیروهای رزمنده در نبردهای پیاپی جنگ موردنظر است؟ آیا پژوهش و نگارش یک اثر مستند هدفش معطوف است به اقلیمها یا هدف اصناف و اقشار اجتماعی دخیل در جنگ هستند و یا گروههای رزمی هستند؟ بحث پژوهش در هر یک از اینها متفاوت است.
گلعلی بابایی افزود: هدف پژوهشگر یا نویسنده ادبیات مستند جنگ، نگارش و تدوین خاطرات شفاهی یا سرگذشت نامه یکی از انسانهای درگیر در هنگامه نبرد است اعم از فرماندهان ارشد بسیجی، ارتشی، سپاهی، سربازان. یا سرگذشت نامه یک دختر آواره جنگ یا یک زن امدادگر است که در روزهای آغازین جنگ مثلا در فلان جبهه اسیرشده است.
وی با بیان اینکه در پرداختن به این مقولهها باید این ملاحظات را در نظر داشته باشیم و برای کاری که میخواهیم انجام دهیم سناریو بنویسیم، افزود: در ادامه باید تدوین نهایی آن سناریو را موبهمو اجرا کنیم حتی از قواعدی نظیر منحنی کشش، فاصله گذار و دیگر صناعات ادبی جهت افزودن به جذابیت اثر استفاده کنیم. ما تاریخمان را باید تاریخ جذاب و حتی در قالب قصه و رمان و داستان پیاده کنیم.
پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس با اشاره به مستند نگاری در دوران هشت سال دفاع مقدس، گفت: با توجه به حضور راویانی که از سال دوم جنگ توسط دفتر سیاسی سپاه به یگانهای تازه تأسیس سپاه اعزامشده بودند در کوران عملیاتها لحظهبهلحظه عملیات را مستند نگاری کرده بودند میتوانیم ادعا کنیم که امروزه بخش عظیمی از بار تاریخنگاری جنگ توسط همان راویان حمل میشود.
وی اظهار کرد: این عده همانند سایر رزمندگان در عرصههای جنگ حضوری فعال داشتند و رویدادهای دوران دفاع مقدس را ثبت کردند. در این مقطع با توجه به گسترش فناوری اطلاعرسانی ضبط حادثه بهصورت صوتی و تصویری باعث اعتبار بیشتر اسناد این پدیده تاریخی شد و به همین خاطر مراجعه به چنین مستنداتی فضای مطمئنتری برای پژوهشگران جهت تبیین وقایع دوران دفاع مقدس فراهم کرده است که یکی از الزامات کار پژوهشی بهخصوص از نوع تاریخی آن راجع به همین اسناد و مدارک موجود است.
گلعلی بابایی در خاتمه با اشاره بهبه مشکلات دسترسی به این اسناد عنوان کرد: تبعا در مورد دفاع مقدس چه در زمان وقوع حادثه و چه بعدازآن، مواد خام بسیاری برای مراجعه مورخ وجود دارد که بسیاری از آنها دستهبندیشده و برخی از آنها نیز در شمار اسناد طبقهبندیشده و محرمانه قرارگرفتهاند که مشکلات دسترسی به این اسناد از عمده معضلات حوزه مستند نگاری و خصوصاً پژوهش دفاع مقدس است.
راوی و پژوهشگر در حوزه دفاع مقدس: بیان کسب موفقیتها در زمان حال با توجه به تجربیات گذشته موضوع پژوهشها باید باشد
محمد درودیان راوی و پژوهشگر در حوزه دفاع با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری در رابطه با پژوهش مبنی بر اینکه «پژوهش باید با نیازها نسبت داشته باشد»، گفت: ما میتوانیم هم گذشتهمان را با این معنا نقد کنیم و طرح سؤال کنیم آیا راهی که تا به امروز طی شده با نیازها نسبتی داشته است؟ و راهنمای ما برای آنچه در آینده باید انجام دهیم، چیست؟
وی افزود: در مورد این نسبت در گذشته باید گفت همینکه ما در اینجا جمع شدهایم و این فرصت فراهمشده است تا در این موردبحث کنیم، حاصل زحماتی است که در گذشته انجامشده است. اما باید گفت این کافی نیست.
درودیان یادآور شد: امام خمینی (ره) بود به رزمندگان فرموده بودند «میدانهای نبرد شما در تاریخ ثبت خواهد شد» تمام فعالیتهایی که دوستان ما در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس انجام دادند، اهتمام به این بود که این فرمایش امام (ره) تحقق پیدا کند. بنابراین آنچه امروز در مرکز انجامشده را باید حاصل این اراده ببینند که راهنمایش امام (ره) بود.
وی در رابطه با کارکرد این مهم اظهار کرد: چون ما در سپاه جنگ را مردمی میدیدیم، در مقدمات کتابهایمان از آگاهی مردم بهعنوان هدف اصلی مینوشتیم. یعنی مسائلی را بنویسیم که مردم بدانند در جنگ چه گذشته است.
در ادامه درودیان با طرح این پرسش که نیاز ما در آینده چیست که راهنمای پژوهش ما هم در موضوع و هم در روش باشد؟ گفت: پاسخ به این پرسش منوط به پاسخ به این سؤال است که در درون واقعه جنگ چه امری واقعه را واقعه و تاریخی کرد؟ آن چیزی جز مسئله جنگ نبوده است. یعنی آن چیزی که واقعه را تاریخی کرده و به دفاع مردم هویت داده است و چیزی به نام دشمن متجاوز شکلگرفته، مسئله جنگ است.
وی افزود: آن چیزی که ما امروز به آن نیاز داریم در حوزه پیشگیری، بازدارندگی و مواردی که به آینده برمیگردد، موضوعش جنگ است.
محقق و پژوهشگر جنگ از ثبات امنیتی کشور و قدرت منطقهای ایران، بهعنوان دو دستاورد برجسته مقام معظم رهبری را در مدت ۳۰ سال رهبری ایشان در کشور نام برد و گفت: اگر این دو مهمترین میراث باشد پس مسئله ما این است که تجربه جنگ ایران و عراق با همه خاطراتی که توسط تکتک رزمندگان و شهدا و خانوادههای آنها نوشته میشود و ما معترض به آن نیستیم، چه چیزی از این جنگ با این میراث و حفظ این میراث نسبت دارد؟ من معتقدم راهنمای پژوهش ما باید پاسخ به این سؤال باشد.
وی افزود: امروز آن کاری که ما داریم در حوزه تاریخنگاری جنگ میکنیم، بهترین حالتش این است که جامعه را نسبت به ابعاد این حادثه تاریخی آگاه میکند و جزئیات این واقعه را روشن میکند اما تاریخ را در تاریخ محصور میکند و هیچ نسبتی با آینده نخواهد داشت مگر اینکه آن عبارت دومی که مقام معظم رهبری فرمودند «به این تجربه نگاه کنیم چه چیزی برای ما دارد؟» توجه کنیم.
درودیان با تأکید بر بیان دستاوردهای امروز بر اساس تجربیات گذشته، بیان کرد: امروز وضعیتی که ما در منطقه داریم، حاج قاسم سلیمانی کیست؟ چه فکری دارد؟ چه چیزی را در جبهه مقاومت انجام داده است؟ سازماندهی که انجام داده، چه هستند؟ اینها چیزی نیستند جز تجربه جنگ ولی متناسب با آن شرایط شده است. بنابراین باید ببینیم در آثار جنگ و آثاری که تا به امروز منتشرشده است آیا در مجموع ۱۰ خط وجود دارد از درونشان چیزی که در منطقه امروز اتفاق افتاده، الهامبخش آن بوده باشد.
وی با اظهار بر اینکه نیازمند نظریهای هستیم که مبتنی بر تجربه جنگ باشد، گفت: ما به نگاهی به تجربه جنگ با عراق نیاز داریم که این نگاه به این تجربه و آن نظری از ایران بهعنوان قدرت منطقهای پشتیبانی کند و الزامات تأمین قدرت بازدارندگی متکی بر آن تجربه در برابر تهدیدات را بیان کند و مهمترین میراثی که مقام معظم رهبری که از خودشان بر جای گذاشتند را حفظ کند.
مدیر کتابخانه تخصصی جنگ: ۴۶۵ کتاب مرجع در میان ۱۸ هزار عنوان کتاب
نصرتالله صمدزاده، مدیر کتابخانه تخصصی جنگ در «اولین نشست هماندیشی جمعی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس» که روز یکشنبه در باغموزه دفاع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، در آغاز با طرح این پرسش که ما چه انتظاری از کتابخانهها داریم، گفت: استانداردی در کتابخانهها شکلگرفته و این استاندارد توسط کتابخانه ملی اعمال میشود و ما از آن استفاده میکنیم.
وی با بیان اینکه کتابخانهها که نماینده اطلاعات پیرامون منابع هستند باید بتوانند چهار کار را در حوزه تولید اطلاعات و کاربری اطلاعات انجام دهند، درعینحال اظهار کرد: اما در حال حاضر کتابخانهها فقط یک کار را انجام میدهند و آنهم به خاطر وضعیتی است که در کتابداری ما وجود دارد. اساسا استاندارد کتابداری اجازه نمیدهد بیش از این در کتابخانهها اطلاعات تولید شود.
مدیر کتابخانه تخصصی جنگ افزود: اصلیترین کاری که کتابخانهها انجام میدهند یابش منابع و امانت دادن آنها است، درحالیکه اینچنین نیست و وقتی وارد فضای مطالبات مراجعین میشویم میبینیم که انتظار دارند بتوانیم اطلاعات را بیش از اینها فراهم کنیم. مثلا خاطرات زیادی در حوزه دفاع مقدس منتشرشده اما کتابخانه استاندارد ملی یک موضوع بیشتر به آن نداده است؛ جنگ ایران و عراق – خاطرات. درحالیکه ما نزدیک به ۲ هزار کتاب با این موضوع داریم اما اینکه در دل این خاطرات چه چیزی وجود دارد و به چه چیزی پرداخته و چه شخصی مطرحشده است، چیزی را نمییابیم.
وی متذکر شد: پس اگر کسی به کتابخانه تخصصی جنگ مراجعه کند و انتظار داشته باشد که ما این کتاب را کاویده باشیم و به آنها اطلاعات دهیم عملا اگر که ما بخواهیم با الگوی کتابخانه ملی کار کنیم استاندارد کتابداری این اجازه را به ما نمیدهد بنابراین ما باید اطلاعاتی را برای سه حوزه پژوهش و تحلیل، فعالیتها و برنامههای فرهنگی و اجتماعی و سیاستگذاریها فراهم کنیم.
صمدزاده با اشاره به اینکه حدود ۱۹ سال است که کتابخانه تخصصی جنگ حوزه هنری را تشکیل دادیم تا بتوانیم نیاز هر چهار گروه را پوشش دهیم، توضیح داد: در این ضرورتی که برای خودمان تعریف کردیم به این رسیدیم که کتابخانهها میتوانند دماسنج علمی و فرهنگی جامعه باشند. ما با آن نگاه استاندارد نمیتوانستیم به این مهم برسیم اما با نگاه جدید و تغییر سطح دیدیم با کتابخانه تخصصی که میخواهیم پیش برویم و میخواهیم به نیازها پاسخ دهیم باید بتوانیم طوری عمل کنیم که کتابخانه تبدیل به دماسنج علمی و فرهنگی جامعه شود و بتواند همه گذرهای حوزههای اطلاعاتی را رصد کند و بتواند ماحصلش را در اختیار مراجعهکنندگان بگذارد.
وی افزود: از جسارتی که در جنگ پیدا کردیم به دیدگاههایی رسیدیم ازجمله اینکه بستر و عرصهای که کتاب دارد منتشر میشود از منظر مخاطب دارای زیست سه گانه است: زیستفرهنگی، پژوهشی و تجاری دارد.
مدیر کتابخانه تخصصی جنگ اظهار داشت: ما انتظار داریم کتاب یا موضوعاتی که وارد فضای زیستی پژوهشی میشوند از این فضا عبور کنند و وارد زیستفرهنگی و اجتماعی شوند. ارزش زیست پژوهشی بهعنوان پایه زیستفرهنگی کتاب بسیار مهم است یعنی اگر مجموعههای پژوهشی درست اعمال نشود و درست پیش نرود عملا زیستگاه فرهنگی کتاب هم دچار خلل و کاستی میشود.
وی با اشاره به اینکه مخاطب اطلاعات تاریخی را از ادبیات هنر به دست میآورد، گفت: باید بدانیم فضایی که پژوهشگر ایجاد میکند پایه و اساسی است که کتابها وارد جامعه بهطور مستقیم شوند بهواسطه نه خود کتاب بلکه محصولشان.
صمدزاده با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری متذکر شد: رهبر فرمودند «این جنگ یک گنج است» درواقع این کلام در زیست پژوهشی معنا پیدا میکند. این گنج را پژوهشگران دارند استخراج میکنند اما اگر این گنج را بخواهد در میان مردم بدون هیچ برنامهای وارد شود، عملا هیچ قدرشناسی برایش وجود ندارد بلکه باید در زبان ادبیات هنر پروده شود. رهبر فرمودند «اگر تاریخ ما به زبان ادبیات و هنر در جامعه رواج پیدا نکند مسلما ماندگار نخواهد شد.» حوزه تاریخی ما هم ماندگار نخواهد شد.
وی به حوزه پژوهش در تولید آثار مرجع اشاره کرد و گفت: اگر روی مراجع، روزشمارها، راهنماها، دانشنامهها و سایر آثار سرمایهگذاری نکنیم آینده خوبی چشمانتظار پژوهش نخواهد بود.
مدیر کتابخانه تخصصی جنگ متذکر شد: از این غافل نشویم که پژوهشهای ما صرفا تاریخی نیست بلکه پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی است که الزاما از آثار تاریخی هم استفاده نمیکنند.
وی با بیان اینکه کتابخانههای تخصصی در زیست پژوهشی قرار دارند، گفت: تمام منابعی که در کتابخانههای تخصصی جمع میشود، حکم سند یا شبه سند یا مدرک را دارند مانند زیستفرهنگی نیست که اعتقادداریم کتابها حکم رسانه هستند.
صمدزاده در خاتمه به آمار نشر در طی چهل سال اخیر پرداخت و عنوان کرد: ما پنج دوره در نشر کتاب داریم که در دوره اول از سال ۵۹ تا ۶۷ هرساله حدود ۱۱۰ عنوان کتاب منتشرشده است. دوره دوم از سال ۶۸ تا ۷۴، هر ساله حدود ۱۷۵ عنوان، در دوره سوم یعنی بین سالهای ۷۵ تا ۸۲ ، هر ساله حدودا ۱۸۰ عنوان کتاب و در دوره چهارم ۸۳ تا ۸۷ هر ساله بهطور متوسط حدود ۶۳۰ عنوان کتاب وارد بازار نشر شده است. دوره پنجم هم که بیش از ۱۰ سال طول کشیده متوسط سالانه نشر کتاب به نزدیک هزار عنوان کتاب رسیده است.
وی با تأکید بر اینکه نباید به کمیت توجه کنیم بلکه باید به زیست ها توجه کنیم، اظهار کرد: هرچقدر تعداد منابع در زیست پژوهشی بالا رود اعتبار بیشتری کسب میکند و هرچقدر شمار کتاب در زیستفرهنگی بالا برود اعتبار کتب بیشتر میشود.
مدیر کتابخانه تخصصی جنگ افزود: حدود ۱۸ هزار عنوان کتاب از ابتدای انقلاب تا حالا منتشرشده است، از این تعداد، حوزه کودک و نوجوان ۱۹۲۲ و در حوزه بزرگسالان ۱۶ هزار و ۱۶۲ کتاب به خود اختصاص داده است. حوزه پژوهش از این تعداد ۳ هزار و ۳۹۰ عنوان کتاب یعنی حدود ۱۸.۷۵ درصد را شامل میشود که ۴۶۵ کتاب مرجع که ازجمله بهترین مراجع تولیدات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس است، جزو این دسته هستند.
وی افزود: در میان کل پایاننامههایی که شناسایی کردهایم، حدود ۴۷۲۴ پایاننامه داریم که عموما در مقطع ارشد و دکتری هستند. در حوزه علوم پایه و کاربردی ۱۳۷۸ ، علوم اجتماعی ۱۳۰۳، ادبیات ۹۵۸، علوم سیاسی و تاریخ ۳۹۵، هنر ۳۵۱، مستند نگاری ۸۶، پایاننامه داریم.
صمدزاده به نشریات پرداخت و گفت: حدودا ۱۶ هزار نشریه تخصصی کار شده و بالای ۲۳۰ دوره است.
داخل آمبولانس از وقایع بیرون خبر نداشتم، ولی سر و صداهای انفجار و شلیک گلولهها گوشهایم را پر کرده بود و باعث شده بود ترس تمام وجودم را فرابگیرد. در یک جایی از آمبولانس پیاده شدیم و…
به گزارش مشرق، لحظه مجروحیت یا شهادت، از لحظات نابی است که در طول ۲ هزار روز جنگ، بارها در جبههها رخ داده است. در این شماره به گفتگو با جانباز محمدحسن مرادی پرداختیم تا گذری کوتاه به خاطره او از دفاع مقدس و چگونگی جانبازیاش بپردازیم. متن زیر روایتهای این جانباز ۷۰ درصد است که پیش رو دارید.
روضههای مادر
تا آنجا که یادم میآید، مادرم روزهای شنبه در خانهمان مراسم روضه برگزار میکرد. روضهخوان این مراسم هم کسی نبود جز پدرم که عاشق اهل بیت بود و با صدای دلنشینش، مرثیه و مدح امام حسین (ع) و اهل بیت را میخواند. من سال ۱۳۴۳ در چنین خانواده مذهبی و اهل حلال و حرام به دنیا آمدم و رشد کردم. شش برادر و سه خواهر بودیم که والدینمان سعی میکردند ما را با محبت اهل بیت تربیت کنند.
اسفند ۶۲
از نوجوانی به بسیج علاقه داشتم. فضای پایگاهمان در سالهای جنگ طور دیگری بود. جوی معنوی بین بچهها وجود داشت که همه را به سمت جهاد و حضور در جبههها جذب میکرد. من به دلایل مختلف نتوانستم تا ۱۹ سالگی به جبهه بروم. اسفند سال ۶۲ بود که یک بار بعد از امور جاری بسیج، فرمانده پایگاه گفت: بچهها بعد از نماز جماعت در پایگاه بمانید که کارتان دارم. ماندیم و بعد از کمی صحبت و مقدمه، گفت قرار است عملیات بزرگی در جنوب انجام شود و مقدماتش هم انجام گرفته است. منظورش عملیات خیبر بود که در اسفند ۶۲ انجام شد و عملیات بسیار سختی بود.
فرمانده از ما خواست هر کدام که میتوانیم رهسپار شویم و در این عملیات حضور پیدا کنیم. من آن موقع محصل بودم. بدون اینکه با مدرسه هماهنگ کنم، ساکم را بستم و راهی مناطق عملیاتی شدم.
اعتراف به ترس
بعد از اعزام طولی نکشید که به خط مقدم رفتیم. من در آمبولانس مشغول شدم و بیسیمچی بودم. از آن جایی که به سرعت وارد منطقه عملیاتی شدیم و اولین بارم بود، ترسیده بودم. داخل آمبولانس از وقایع بیرون خبر نداشتم، ولی سر و صداهای انفجار و شلیک گلولهها گوشهایم را پر کرده بود و باعث شده بود ترس تمام وجودم را فرابگیرد. ما در منطقه طلائیه بودیم. در یک جایی از آمبولانس پیاده شدیم و پشت خاکریزی پناه گرفتیم. آنجا گلولههای دوشکای دشمن را میدیدم که ۱۵ تا ۱۵ تا ۲۰ تا ۲۰ تا به سمتمان میآمدند و از روی سرمان عبور میکردند. باید به مجروحان رسیدگی میکردیم و تا آنجا که میشد پیش میرفتیم و به داد رزمندههای زخمی میرسیدیم. اینجا دیگر باید ترس را کنار میگذاشتم و به کارم فکر میکردم. هرچند ترس رهایم نمیکرد، ولی من او را رها کردم و تنها به نجات رزمندهها فکر میکردم.
قوس جنگنده
ناگهان متوجه شدم دو جنگنده دشمن روی سرمان ظاهر شدند. نمیدانم چرا چشم از آنها برنمیداشتم. دیدم یکی از آنها به جایی میآید که من بودم و دیگری به سمت خاکریزی میرفت که تعداد دیگری از بچهها آنجا موضع گرفته بودند. تجربه نداشتم، اما فهمیدم که قوس هواپیما به خاطر ماست و عنقریب مورد اصابت راکتهایش قرار میگیریم. یکهو زمین و زمان بههم ریخت. به هوا بلند شدم و روی زمین افتادم. در همین لحظه آرامش عجیبی تمام وجودم را فراگرفت. حالت عادی نداشتم. یکی از رزمندهها آمد بالای سرم و گفت تو هنوز وقت داری. بعد مثل یک بچه بغلم کرد. متعجب بودم که چطور این طور راحت مرا در آغوش گرفت. متوجه نبودم که هر دو پایم قطع شده است. گفتم مرا زمین بگذار. اول توجهی نکرد و بعد من را زمین گذاشت. فکر میکردم بیشتر از چند قدم من را جابهجا نکرده است. اما بعدها متوجه شدم او بیش از ۳۰۰ متر من را جابهجا کرده و جانم را نجات داده است. بعد هیچ چیزی متوجه نشدم تا اینکه چشمهایم را باز کردم و دیدم در بیمارستان هستم در حالی که هر دو پایم قطع شده است.
از آن لحظه به بعد دیگر نتوانستم روی پاهایم راه بروم، اما همیشه این فکر مرا خوشحال میکند که اگر ما از پا افتادیم ایران از هجوم دشمن سر خم نکرد و سربلند ایستاد.
در عرض یک روز و نیم، از حدود ۱۳۵ نفر، فقط چیزی در حدود ۲۰ رزمنده زنده ماندند. اما کار ما نتیجه داد و وقتی دشمن تمرکزش را روی ما گذاشت، ۵ هزار نیروی محاصره شده توانستند از مهلکه فرار کنند.
به گزارش مشرق، عملیات مطلعالفجر در آذر ماه ۱۳۶۰ بر آن بود تا علاوه بر تصرف ارتفاعات مشرف به گیلانغرب، این شهر و دشت پیرامون آن را از دید و تیر مستقیم دشمن دور کند. در این عملیات ماجراها و اتفاقهای ماندگاری افتاد که به رغم بزرگی حماسههای رخداده در آن مغفول مانده است. نقطه عطف مطلعالفجر زمانی بود که حدود ۵ هزار نفر از نیروهای خودی اعم از رزمندگان ارتشی، سپاه و مردمی، در عمق مواضع دشمن به محاصره درآمدند و در این سو، ۱۳۵ تن از رزمندههای همدانی مأموریت یافتند تا در یک عملیات سریع و غافلگیرکننده، به تصرف مقطعی عقبه دشمن بپردازند تا بدنه اصلی نیروهای خودی از محاصره نجات پیدا کند. شرح ماجرای عملیات مطلعالفجر را در گفتوگوی «جوان» با سردار رضا میرزایی که از شاهدان و فرماندهان حاضر در این نبرد است، پیش رو دارید.
برای شروع کمی از خودتان بگویید، چه زمانی وارد بحث جبهه و جنگ شدید؟
من متولد سال ۱۳۳۵ در استان همدان و شهرستان ملایر هستم، ولی از شش سالگی همراه خانواده به تهران مهاجرت کردیم و در این شهر ساکن شدیم. موقع انقلاب ۲۲ سالم بود و وارد جریان مبارزه شدم. بعد از پیروزی انقلاب هم به همراه تعدادی از دوستان، جزو اولین گروههایی بودیم که به سپاه پیوستیم. البته آن زمان سپاه پاسداران به شکل رسمی تشکیل نشده بود. ما جزو همان گروهی بودیم که توسط ۳۲ نفر از نیروهای زبده گارد در مجموع سعدآباد آموزش نظامی دیدیم. اسفند ماه ۱۳۵۷ یعنی فقط چند روز از پیروزی انقلاب گذشته بود که یک دوره آموزش حدوداً ۲۵ روزه را پشت سر گذاشتیم و بعد به ما گفتند خودتان را آماده تشکیل سپاه کنید. دو مجموعه در تهران برای استقرار سپاه در نظر گرفته شد؛ یکی در سلطنتآباد سابق (خیابان پاسداران) بود که محل استقرار ستاد مرکزی سپاه شد. این مرکز کل کشور را پوشش میداد. مجموعه بعدی در پادگان عشرتآباد (پادگان ولیعصر) بود که کارهای عملیاتی سپاه را انجام میداد. من اوایل در ستاد مرکزی بودم، اما، چون به کارهای عملیاتی علاقه داشتم به مجموعه عشرتآباد رفتم و زیر نظر شهید بروجردی فعالیت کردم. از همان طریق وارد بحث اغتشاشات مرزی و مبارزه با ضد انقلاب شدم.
شما که عضو سپاه تهران بودید چطور سر و کارتان به سپاه همدان افتاد؟
بعد از شروع آشوبهای مرزی هر جا که شلوغ میشد، انتظار میرفت از تهران نیروهایی برای کمک اعزام شوند. آن زمان خوزستان دچار فتنه خلق عرب و جداییطلبها شده بود. در اولین قدم در معیت حدود ۱۲۰ نفر از بچههای بحث کردستان داغ شد و تا اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، بیشتر مناطق کردستان به دست ضد انقلاب افتاد. در خود شهر سنندج تنها پادگان این شهر، به همراه باشگاه افسران و فرودگاه دست نیروهای انقلابی بود و باقی را ضد انقلاب در اختیار داشتند. من مأموریت گرفتم برای کمک به نیروهای محاصره شده سنندج به کردستان بروم. بار اول از سمت بیجار رفتیم که بنا به دلایلی مجبور شدیم برگردیم و این بار همراه رزمندههای همدانی از سمت گردنه صلواتآباد و قروه به سمت سنندج حرکت کردیم. از همان زمان همراه بچههای همدان شدم و دیگر به تهران برنگشتم.
برسیم به بحث عملیات مطلعالفجر، پیشزمینههای حضور شما و رزمندههای همدانی در این عملیات از کجا رقم خورد؟
این ماجرایی که میخواهم بگویم قبل از مطلعالفجر است، اما به آن مربوط میشود. بچههای همدان اوایل شروع جنگ در سرپل ذهاب بودند و آنجا خط داشتند. سه ماه قبل از اینکه مطلعالفجر انجام بگیرد، سپاه همدان یک عملیاتی طرحریزی کرد که قرار بود هشتم شهریورماه ۱۳۶۰ در سرپل ذهاب انجام شود. روز عملیات مصادف شد با شهادت رجایی و باهنر و به جهت اینکه روحیه رزمندهها تحت تاثیر این ماجرا بود، عملیات را به تعویق انداختند و حتی میخواستند آن را کنسل کنند. اما بچهها اصرار به انجام عملیات داشتند. این بار قرار شد عملیات در یازدهم شهریورماه و به نام شهیدان رجایی و باهنر انجام شود. منتها یک نفر به نام «وحید حاجیلو» که در امور فرهنگی سپاه مسئولیت داشت و نفوذی منافقین بود، عملیات را لو داد. جالب است در همین عملیات خود حاجیلو هم مجروح شد. کمی بعد در تهران اسنادی به دست آمده بود که نشان میداد او منافق است. آمدند و او را بردند و شنیدم که اعدام شده است. حدود ۶۲ نفر از بچههای اولیه سپاه در این عملیات به شهادت رسیدند و با زخمی شدن تعدادی دیگر، سپاه همدان لطمات زیادی خورد؛ لذا وقتی قرار شد عملیات مطلعالفجر در آذرماه انجام گیرد، اول قرار نبود ما در آن شرکت کنیم تا اینکه موضوع محاصره نیروهای خودی پیش آمد و از ما خواستند وارد عمل شویم.
قبل از اینکه موضوع را ادامه بدهیم، یک توضیحی در خصوص عملیات مطلعالفجر و اهداف آن بدهید.
بعثیها در یورش اولیه که به کشورمان داشتند، داخل گیلانغرب نشدند ولی در حومه این شهر و خصوصاً ارتفاعات مشرف به این شهر و دشت گیلانغرب مسلط بودند. مطلعالفجر میخواست شهر گیلانغرب و دشت پیرامون آن را از دید و تیر مستقیم دشمن دور کند. این عملیات دو محور عمده داشت؛ محور یکم دشت گیلانغرب بود که شامل ارتفاعات چرمیان، شیاکوه، چغالوند و تپه گچی میشد. در محور دوم هم ارتفاعات صخرهای مثل برآفتاب، قاسمآباد، تنگه کورک و تنگه حاجیان بودند که مثل یک دیواره در اختیار دشمن قرار داشتند. مطلعالفجر با مشارکت سپاه و ارتش طرحریزی شد. از طرف سپاه شهید بروجردی و سردار رحیم صفوی مسئول عملیات بودند و از طرف ارتش هم شهید صیاد شیرازی مسئول بود. قرار بود نیروهای عملیاتی در سه محور وارد عمل شوند؛ جناح راست به فرماندهی داریوش ریزه وندی، جناح میانی به فرماندهی شهید ابراهیم هادی و جناح چپ هم به فرماندهی شهید صفر خوشروان. از طرف سپاه و نیروهای مردمی گردانهایی از استان کرمانشاه، آذربایجان شرقی و گردانهایی از عشایر منطقه در عملیات شرکت میکردند. هر کدام هم به اندازه یک تیپ نیرو وارد میدان کرده بودند. از ارتش هم تیپ ۵۸ ذوالفقار به همراه تیپ سوم از لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه حضور یافته بودند. همچنین نیروهایی از ژاندارمری و یک تیم از هوانیروز ارتش پای کار آمده بود.
عملیات چه روندی پیدا کرد که منجر به محاصره تعداد زیادی از نیروهای خودی شد؟
در گام اول شناساییهای خوبی صورت گرفته بود. طبق همین شناساییها شب اول تعداد قابل توجهی از نیروهای خودی به محور یکم منطقه عملیاتی ورود کردند و طبق طرح عملیات چندین کیلومتر به عقبه دشمن رفتند و بعثیها را غافلگیر و متلاشی کردند. این نیروها حدود ۱۰ الی ۱۵ کیلومتر به عمق پیش رفته بودند. در محور دوم هم نیروها باید میرفتند و ارتفاعات صخرهای مثل برآفتاب، قاسمآباد، تنگه کورک و تنگه حاجیان را میگرفتند که به دلیل هوشیاری دشمن موفق به این کار نشدند و محور دوم ناکام ماند. الحاق صورت نگرفت و متعاقب آن بعثیها بلافاصله تیپهایشان را از مناطق دیگر به کمک گرفتند و عقبه نیروهایی را که به عمق پیش رفته بودند، بستند. اینطور شد که حدود ۵ هزار نفر از نیروهای خودی به محاصره دشمن درآمدند. نه راه پس داشتند و نه راه پیش. هشت الی ۹ روز هم در محاصره ماندند طوری که آذوقهشان تمام شده بود. یا باید همگی شهید میشدند یا به اسارت درمیآمدند.
محاصرهشدهها در چه منطقهای بودند و چه طرحهایی برای نجات آنها مطرح بود؟
حدوداً در عمق شیاکوه و چغالوند و دشت گیلانغرب گیر افتاده بودند. فرماندهان به این نتیجه رسیده بودند که اگر یک تعداد از نیروهای خودی در یک حرکت غافلگیرکننده ارتفاعات تنگه کورک را که عقبه نیروهای محاصرهکننده دشمن محسوب میشد، تصرف میکردند، راه ارتباطی آنها با نیروهایشان در منطقه قصر شیرین مسدود میشد. به این ترتیب امکان رهایی نیروهای خودی وجود داشت، چراکه فشار دشمن روی گروهی معطوف میشد که تنگه کورک را گرفته بودند و با کم شدن فشار روی محاصرهشدهها، آنها میتوانستند خودشان را نجات بدهند.
قاعدتاً آن گروهی که میخواست تنگه کورک را بگیرد خودش خیلی لطمه میخورد، چون قرار بود فدا شود تا سایر نیروها نجات پیدا کنند.
بله، همین طور بود. شهید شهبازی که آن مقطع فرمانده سپاه همدان بود، بعد از اینکه مأموریت گرفت بچههای همدان را اعزام کند، به ما اعلام کرد که داریم قدم در چه راهی میگذاریم. عملیاتی شهادتطلبانه که امکان بازگشت از آن بسیار ضعیف است.
چطور شد که از سپاه همدان خواستند این کار را انجام بدهد؟
بچههای ما اهل غرب کشور بودند و اشراف و آشنایی خوبی به منطقه داشتند. البته این را هم اضافه کنم که پیش از ما، رزمندههای دیگری سعی کرده بودند که محاصره را بشکنند. مثلاً شهید غلامعلی پیچک به همراه یک سرگرد ارتشی به نام شهید مرادی بدون آنکه مسئولیتی داشته باشند تصمیم گرفته بودند به منطقه بروند تا مگر راه خلاصی برای محاصرهشدهها پیدا کنند که هر دوی این عزیزان در این راه به شهادت میرسند. همچنین یک گروه از رزمندههای آذربایجان غربی به فرماندهی برادر خلیل فاتح پیش از ما به این مأموریت اعزام شده بودند که متأسفانه موفق نمیشوند. فاتح اسیر میشود و بچههایش به شهادت میرسند. اتفاقاً ما که رفتیم و ارتفاعات تنگه کورک را گرفتیم، پیش از آنکه محاصره شویم و کارمان سخت شود، در همان ساعات اول پیکر این شهدا را به عقب منتقل کردیم. بعد که خیلی از بچههای ما شهید شدند، پیکر آنها در منطقه ماند.
بچههای همدان چند نفر بودند؟ چطور مأموریت گرفتید و چطور وارد عمل شدید؟
به نظرم هشت روز بعد از محاصره نیروهای خودی بود که شهید بروجردی از شهید شهبازی میخواهد خودش را به او برساند. شهبازی میرود و شهید بروجردی و آقای رحیم صفوی به ایشان میگویند باید حدود ۱۵۰ نفر از نیروهایت را برداری و به چنین عملیاتی بفرستی. شهبازی ابتدا مخالفت میکند و میگوید بچههای همدان به تازگی در عملیات رجایی و باهنر لطمه دیدهاند و اگر وارد چنین جریانی بشوند باز هم شهید میدهیم، من نمیدانم جواب مردم همدان را چه بدهم. شهبازی اصفهانی بود، سردار صفوی به ایشان میگوید: همشهری یعنی تو قبول میکنی ۵ هزار نفر از رزمندهها شهید بشوند و آن وقت ما هیچ کاری نکنیم؟ بروجردی هم با ایشان صحبت میکند و نهایتاً شهید شهبازی میگوید اگر با ورود ۱۵۰ نفر ۵ هزار نفر نجات پیدا میکنند من حرفی ندارم. وقتی که قلباً راضی به این کار میشود، بروجردی دستورش را صادر میکند. از قبل هم میتوانست دستور بدهد و شهبازی را ملزم به این کار بکند، اما میخواست ایشان با میل قلبی وارد عملیات شود. خلاصه دستورش را با چنین مضمونی صادر میکند که «برادر شهبازی هرچه سریعتر به غیر از نیروهای روابط عمومی و انتظامات، تمامی نیروهای سپاه همدان را رهسپار عملیات کنید.» شهبازی هم سریع به همه نیروها دستور میدهد جمع شوند. حدود ۳۰۰ نفر جمع شدیم که از میان این تعداد، سه گروه ۴۵ نفره را جدا کردیم تا رهسپار عملیات شوند.
مسئولیت شما در این عملیات شهادتطلبانه چه بود؟
توفیق داشتم که فرماندهی یکی از این سه گروه ۴۵ نفره به بنده واگذار شد. فتحالله شیریان و امیر چلویی هم دو گروه دیگر را فرماندهی میکردند. خود شهید شهبازی و شهید همدانی هم که فرماندهی عملیات را بر عهده داشتند. قبل از حرکت شهید شهبازی سخنرانی کوتاهی کرد و گفت: میرویم تا فدا شویم.
از روند عملیات بگویید چطور انجام شد؟
مرکز فرماندهی دشمن روی همین بلندیهای تنگه کورک بود و ما باید علاوه بر سختی صعود به بلندیها، با قوای دشمن میجنگیدیم و مرکز فرماندهیشان را از کار میانداختیم. بعد از جنگ گروههایی را با مدیریت شهید همدانی به تنگه کورک بردیم. من دیدم اصلاً در شرایط صلح هم امکان ندارد آدم این بلندیها را بالا برود، چه برسد که بخواهد در دل تاریکی شب و بدون شناسایی قبلی صعود کند و آن بالا با دشمن بجنگد. به هرحال وقتی ما حرکت کردیم، سرگرد نیازی فرمانده گردان ۲۱۱ تانک که از برادران ارتشی بود، یک دیدهبان سیار را با ما فرستاد که واقعاً کارش را بلد بود. دیدهبان و سرگرد نیازی هماهنگ شدند و ضمن حرکت ما، نیروهای خودی روی دشمن آتش میریختند. به هر مشقتی بود خودمان را به ارتفاعات رساندیم و در کانال دشمن افتادیم. مقر فرماندهی بعثیها را گرفتیم و مستقر شدیم. روز که شد عراقیها محاصرهمان کردند. اول از همه سر و کله کماندوهایشان پیدا شد. قبل از آنکه اوضاع بغرنج شود، شهید محسن حاجیبابا تصمیم گرفت برود و نیروی کمکی بیاورد. اما وقتی ایشان رفت، حلقه محاصره دشمن تنگتر شد و حاجیبابا نتوانست برگردد و عراقیها کاملاً محاصرهمان کردند. از هر طرف روی ما آتش میریختند. به نظرم ۳۰ آذرماه بود که این اتفاقها رخ میداد. در عرض یک روز و نیم، از حدود ۱۳۵ نفر، فقط چیزی در حدود ۲۰ رزمنده زنده ماندند. اما کار ما نتیجه داد و وقتی دشمن تمرکزش را روی ما گذاشت، ۵ هزار نیروی محاصره شده توانستند از مهلکه فرار کنند. بعثیها واقعاً ترسیده بودند و فکر میکردند قرار است خودشان به محاصره نیروهای ما دربیایند. خبر نداشتند که کل گروه ما فقط ۱۳۵ نفر است؛ لذا از هر سلاحی که داشتند علیه ما استفاده میکردند. یکسری بمبهایی را روی ما میریختند که خودمان اسمشان را آتشزا گذاشتیم، چون اصلاً نمیدانستیم چه چیزی هستند! بعدها در طول جنگ منم دیگر نظیر این بمبها را ندیدم؛ مثل خمپاره فرود میآمدند، اما صدای وحشتناکی داشت و شعاع ۱۵ الی ۲۰ متری را به آتش میکشید. بچهها ابراهیموار از دل آتش میگذشتند و مقاومت میکردند.
چطور از مهلکه نجات پیدا کردید؟
وقتی نیروهای خودی از محاصره خارج شدند، شهید همدانی تصمیم گرفت باقی مانده بچهها را از مهلکه خارج کند. یک راهکاری پیدا کردیم و هر کسی که توان حرکت داشت میبایست سریع خودش را از منطقه خارج میکرد. اینجا یک اتفاق عجیبی افتاد. یکی از برادرها به نام سوری که پایش قطع شده بود، با اصرار از شهید همدانی خواست او را با خودمان ببریم. همدانی به من گفت فلانی ایشان را روی دوش من بینداز. واقعاً تعجب کردم. عمق بحران به حدی بود که هیچ کسی نمیدانست تا چند لحظه دیگر خودش زنده است یا نه، آن وقت شهید همدانی میخواست در چنین شرایطی یک مجروح را روی دوشش بگیرد و زیر آتش دشمن از ارتفاعات پایین بیاورد. ایشان چند ساعت مجروح را روی دوش داشت و چند بار هم زمین خورد، اما عاقبت توانست او را زنده برگرداند. آقای سوری الان هست و راوی راهیان نور است. این خاطره از شهید همدانی و ایثار بچههای همدانی در مطلعالفجر باید برای همیشه در تاریخ ماندگار بماند. آنهایی که فدا شدند تا همرزمانشان را نجات بدهند.
به گزارش جهان نیوز، سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صبح امروز چهارشنبه ۲۰ آذرماه در همایش مدیران قرارگاه خاتم الانبیا (ص) گفت: تجربه مبارزه ۴۰ ساله ملت ایران با مستکبران عالم نشان داده است که در این جهان یا باید قوی و مستقل بود یا ذلیل و وابسته؛ یا باید اضلاع هندسه قدرت را در جهان تغییر داد یا اینکه در شاکله قدرت ساخته شده مستکبران ادغام و حذف شد.
او با بیان اینکه اراده کردهایم مستقل، مقتدر، آزاد و بی تاثیر از اراده قدرتهای استکباری، الگویی تمام عیار از یک زندگی شرافتمندانه و پیشرفته را به وجود آوریم، گفت: ما بر اساس سفارش قرآن، اراده کردهایم امتی الگو در نقطه کانونی همه توجهات باشیم.
سرلشکر سلامی با بیان اینکه دشمنان ما می خواهند از شکلگیری الگویی مستقل که به کرامت انسان و عدالت، اخلاق، معنویت، پیشرفت و رفاه میاندیشد جلوگیری کنند، اظهار کرد: انقلاب اسلامی ایران با هدف تولید این نظام الگو شکل گرفت تا اسلام را به عرصه حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و دفاعی جوامع مسلمان منتقل کند ، به این دلیل که بدون تشکیل حکومت و ایجاد قدرت، مسلمانان در جغرافیا و تاریخ دیگران شکل مییابند و نمیتوانند هویت مستقل داشته باشند.
او افزود: امروز به مفهوم جدیدی در قدرت بینالمللی به نام جهان اسلام دست یافتهایم که این واژه در ادبیات سیاسی جهان وجود نداشت ، اما این حقیقت در پرتو هدایت رهبران بزرگ انقلاب یعنی امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای(مدضله العالی) شکل یافته است.
فرمانده کل سپاه با بیان اینکه دشمنان در این شرایط ساکت نمینشینند، گفت: مستکبران همه عرصهها را به جبهههای جنگ سختی علیه نظام جمهوری اسلامی تبدیل کردهاند تا این نظام الگو و این مدل موفق بیش از این شکل نگیرد و به سایر سرزمینهای اسلامی منتقل نشود.
او با اشاره به آرایش تمام عیار جنگی دشمنان در حوزههای گوناگون خاطرنشان کرد: امروز همه عرصهها به جبهه تقابل تبدیل شدهاند به گونه ای که در چهار دهه گذشته در فضای جنگی همه جانبه و با گستره جهانی و پیوسته در زمان با حداکثر ظرفیتهای دشمن مواجه بودهایم.
سرلشکر سلامی در ادامه تصریح کرد: قدرتهای استکباری احساس زوال در حیات خود را دیدهاند و شاخصهای ظاهری افول آنها نیز رویت میشود، برخی فرو ریختهاند و چرخه زوالشان آغاز شده است.
او افزود: نسبت قدرتها در حال تغییر بوده و اسلام در مسیر تصاعد و استکبار در مسیر زوال قدرت قرار گرفتهاند بنابراین در فرهنگ، تهاجم گستردهای را شروع کردهاند تا فضای اعتقادی و اندیشهای جامعه ما را تحت تاثیر قرار دهند اما در مقابل با واکنشهایی تمامکننده از سوی ملت ایران مواجه شده اند.
سرلشکر سلامی با اشاره به شکلگیری حماسه اربعین توسط ملت ایران و دیگر مسلمانان جهان عنوان کرد: اربعین نمادی از مقاومت اسلامی و شکست دشمنان است.
او تصریح کرد: در عرصه نظامی بیش از ۴۰ سال است کشورهای اسلامی مرکز تهاجمهای مستقیم یا غیر مستقیم مستکبران قرار گرفته اند و جنگ واقعیت چهار دهه گذشته محسوب میشود؛ در این عرصه نیز مسلمانان ایستادهاند و به تولید قدرت پرداختهاند به گونه ای که بیرقهای جهاد در هر کوی و برزن برافراشته شده است.
فرمانده کل سپاه با اشاره به تهاجمات روانی گسترده مستکبران علیه ملت ایران خاطرنشان کرد: در این عرصه هم راههای نفوذ در حوزهها گوناگون بسته شده است؛ دشمن در تلاش است با بستن راه علم و دانش و شکست دادن سازندگی ، از ایران اسلامی کشوری نیازمند بسازد تا با همراهی عملیات روانی و سرسخت، نسخه تسلیم تنظیم کند، متاسفانه برخی در داخل پژواک این استراتژی شده اند.
او با تاکید بر اینکه ملت ایران، هنرمندانه تمام این تهدیدات را به فرصت تبدیل میکند، گفت: دشمن بزرگ، موهبت بزرگی است، حکمتهای رهبری عظیم الشان ما تهدیدات دشمنان را با ساز و کار معنویت و ژرفاندیشی به فرصت تبدیل میکند به گونه ای که از دل تحریم های ظالمانه به پیشرفتهای شگفتانگیز در همه عرصهها از جمله انرژی، نانو، فضا، دارو و درمان، فضای مجازی و بیوتکنولوژی دست یافته ایم و فورانی از علوم و فناوری در پایه بومی و ملی را شکل دادیم.
سرلشکر سلامی شکلگیری قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) را حاصل مقاومت ملت ایران در مقابل تهدیدات و تحریمها دانست و افزود: خروج شرکتهای خارجی از عرصه سازندگی ایران، به فرصتی برای بومیسازی دانش و تکنولوژی داخلی تبدیل شد و آنها اکنون میبینند که ایرانیان به هیچ قدرتی تکیه ندارند.
فرمانده کل سپاه با بیان اینکه جهاد علمی و سازندگی فلسفه اصلی تشکیل قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) است گفت: قرارگاه یک نهاد اقتصادی و درآمدزایی نیست بلکه بنای عظیمی برای جهاد است به همین خاطر هر چه طلب مالی هم داشته باشد باز به کار و فعالیت مشغول است تا حیات اقتصادی کشور را رونق بخشد.
او با تاکید بر اینکه قرارگاه خاتم الانبیا(ص) سیمای جدیدی از کشور ارائه میدهد که عامل ناامیدی دشمنان است، خاطرنشان کرد: نه تنها قرارگاه، بلکه همه نهادها، افراد، شرکتها و موسساتی که در عرصه سازندگی مشغول فعالیت هستند، همین هدف را دنبال میکنند ؛ آرمان نهایی، بستن راه دشمنان و ایجاد زمینههای یک پیروزی بزرگ است، میخواهیم تحریم را به گورستان تاریخ بسپاریم و آن را نه توسط دشمن، بلکه به دست خودمان رفع کنیم؛ از دشمنانمان نمیخواهیم تحریم را لغو کنند بلکه آن را ادامه دهند، ما زندهایم و هیچ تمنایی از آنها نداریم، بلکه ملت ایران خود تحریمها را شکسته و بی اثر میکنند.
فرمانده کل سپاه با بیان اینکه به دنبال تبدیل مقاومت اقتصادی به اقتصاد مقاومتی هستیم تا رویه تحریمها معکوس شوند، گفت: دشمنان ما بدانند هیچ مانعی نمیتواند بر سر راهمان ایجاد کنند، ملت ایران سیلآسا حرکت میکند، یا از روی موانع عبور میکند یا آنها را ویران خواهند ساخت.
او در ادامه تصریح کرد: بسیاری از عوامل نفوذ و دخالت دشمنان را پلمب کردهایم و میخواهیم زبانشان را هم پلمب کنیم؛ در عرصه اقتصادی هم نخواهیم گذاشت هیچ عاملی از دشمنان در اقتصادمان تاثیرگذار باشد.
سرلشکر سلامی با بیان اینکه قرارگاه خاتم الانبیا(ص) صف قدرتمند ایران اسلامی در جنگ اقتصادی است، گفت: یکی از مسئولیت مهم قرارگاه، ایرانی کردن استراتژیهای حل مسئله و روشهای ساخت و تولید است.
فرمانده کل سپاه در پایان با تاکید بر اینکه قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) خادم ملت است و همه ظرفیتها اعم از شرکتهای خصوصی را هم به کار میگیرد تا به سازندگی و رفع محرومیتها بپردازد، گفت: قرارگاه به دنبال جهاد سازندگی است، بنابراین با قدرت به پیش خواهد رفت و قاعدههای جدیدی میسازد.
به گزارش جهان نیوز، نیروهای الحشد الشعبی روز یکشنبه یکی از مهمترین پایگاههای راهبردی عناصر تروریستی داعش در استان دیالی واقع در شرق عراق را منهدم کردند.
به گزارش شبکه ماهوارهای الغدیر، نیروهای الحشد موفق شدند پایگاه «عائشه» در دیالی را که بر آموزش تروریستهای داعش در سه استان عراق نظارت دارد، منهدم کنند.
الحشد الشعبی دیروز (شنبه) نیز ۹ پایگاه داعش را در کوهستان «حمرین» واقع در شمال شرق دیاله کشف کرده بودند که در نتیجه آن، تلاش تروریستها برای هدف قرار دادن یگانهای امنیتی عراق خنثی شد.
این عملیاتهای ضد تروریسم الحشد الشعبی در استان دیالی در چارچوب مرحله هفتم عملیات «اراده پیروزی» صورت گرفته است.
دفتر فرماندهی عملیات مشترک عراق دیروز از آغاز مرحله هفتم از عملیات اراده پیروزی خبر داده بود و گفت که این عملیات در استانهای دیالی و صلاح الدین انجام میشود.
هدف از انجام این عملیاتها پاکسازی مناطق و روستاها و بازداشت افراد تحت تعقیب و نابودی تروریسم در این دو استان اعلام شده است.
سردار سرلشکر پاسدار «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه در گفتوگو با خبرنگار دفاعی امنیتی دفاعپرس، درباره شش توصیه اخیر فرمانده معظم کل قوا به بسیجیان، اظهار داشت: رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر خود با بسیجیان شش توصیه حضور در همه محلهها، آماده به کار بودن در میادین دفاع سخت، نیمهسخت و نرم، جلوتر بودن از دشمن در جنگ نرم، تقویت ارتباط با مساجد، همافزایی و همکاری با مجموعههای همسو با بسیج و چابک بودن را به بسیجیان داشتند؛ به همین علت باید این شش توصیه رهبری به بسیج را به طرحهای اجرایی تبدیل و پیادهسازی کنیم.
سرلشکر سلامی افزود: البته این مسیر را شروع کردهایم، چون معتقدیم این توصیهها افقهای جدیدی بود که در امتداد حرکات گذشته به روی بسیج گشوده شد؛ لذا همه آنها را در دستور کار سپاه و بسیج قرار دادیم و امیدواریم بتوانیم همه این توصیهها را عملیاتی کنیم.