نتایج جست‌وجو برای: عملیات

تجربه ما نشان داده که در این عالم باید قوی بود

به گزارش جهان نیوز، سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صبح امروز چهارشنبه ۲۰ آذرماه در همایش مدیران قرارگاه خاتم الانبیا (ص) گفت: تجربه مبارزه ۴۰ ساله ملت ایران با مستکبران عالم نشان داده است که در این جهان یا باید قوی و مستقل بود یا ذلیل و وابسته؛ یا باید اضلاع هندسه قدرت را در جهان تغییر داد یا اینکه در شاکله قدرت ساخته شده مستکبران ادغام و حذف شد.

او با بیان اینکه اراده کرده‌ایم مستقل، مقتدر، آزاد و بی تاثیر از اراده قدرت‌های استکباری، الگویی تمام عیار از یک زندگی شرافتمندانه و پیشرفته را به وجود آوریم، گفت: ما بر اساس سفارش قرآن، اراده کرده‌ایم امتی الگو در نقطه کانونی همه توجهات باشیم.

سرلشکر سلامی با بیان اینکه دشمنان ما می خواهند از شکل‌گیری الگویی مستقل که به کرامت انسان و عدالت، اخلاق، معنویت، پیشرفت و رفاه می‌اندیشد جلوگیری کنند، اظهار کرد: انقلاب اسلامی ایران با هدف تولید این نظام الگو شکل گرفت تا اسلام را به عرصه حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و دفاعی جوامع مسلمان منتقل کند ، به این دلیل که بدون تشکیل حکومت و ایجاد قدرت، مسلمانان در جغرافیا و تاریخ دیگران شکل می‌یابند و نمی‌توانند هویت مستقل داشته باشند.

او افزود: امروز به مفهوم جدیدی در قدرت بین‌المللی به نام جهان اسلام دست یافته‌ایم که این واژه در ادبیات سیاسی جهان وجود نداشت ، اما این حقیقت در پرتو هدایت رهبران بزرگ انقلاب یعنی امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای(مدضله العالی) شکل یافته‌ است.

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه دشمنان در این شرایط ساکت نمی‌نشینند، گفت: مستکبران همه عرصه‌ها را به جبهه‌های جنگ سختی علیه نظام جمهوری اسلامی تبدیل کرده‌اند تا این نظام الگو و این مدل موفق بیش از این شکل نگیرد و به سایر سرزمین‌های اسلامی منتقل نشود.

او با اشاره به آرایش تمام عیار جنگی دشمنان در حوزه‌های گوناگون خاطرنشان کرد: امروز همه عرصه‌ها به جبهه تقابل تبدیل شده‌اند به گونه ای که در چهار دهه گذشته در فضای جنگی همه جانبه و با گستره جهانی و پیوسته در زمان با حداکثر ظرفیت‌های دشمن مواجه بوده‌ایم.

سرلشکر سلامی در ادامه تصریح کرد: قدرت‌های استکباری احساس زوال در حیات خود را دیده‌اند و شاخص‌های ظاهری افول آنها نیز رویت می‌شود، برخی فرو ریخته‌اند و چرخه زوالشان آغاز شده است.

او افزود: نسبت قدرت‌ها در حال تغییر بوده و اسلام در مسیر تصاعد و استکبار در مسیر زوال قدرت قرار گرفته‌اند بنابراین در فرهنگ، تهاجم گسترده‌ای را شروع کرده‌اند تا فضای اعتقادی و اندیشه‌ای جامعه ما را تحت تاثیر قرار دهند اما در مقابل با واکنش‌هایی تمام‌کننده از سوی ملت ایران مواجه شده اند.

سرلشکر سلامی با اشاره به شکل‌گیری حماسه اربعین توسط ملت ایران و دیگر مسلمانان جهان عنوان کرد: اربعین نمادی از مقاومت اسلامی و شکست دشمنان است.

او تصریح کرد: در عرصه نظامی بیش از ۴۰ سال است کشورهای اسلامی مرکز تهاجم‌های مستقیم یا غیر مستقیم مستکبران قرار گرفته اند و جنگ واقعیت چهار دهه گذشته محسوب می‌شود؛ در این عرصه نیز مسلمانان ایستاده‌‌اند و به تولید قدرت پرداخته‌اند به گونه ای که بیرق‌های جهاد در هر کوی و برزن برافراشته شده است.

فرمانده کل سپاه با اشاره به تهاجمات روانی گسترده مستکبران علیه ملت ایران خاطرنشان کرد: در این عرصه هم راه‌های نفوذ در حوزه‌ها گوناگون بسته شده است؛ دشمن در تلاش است با بستن راه علم و دانش و شکست دادن سازندگی ، از ایران اسلامی کشوری نیازمند بسازد تا با همراهی عملیات روانی و سرسخت، نسخه تسلیم تنظیم کند،  متاسفانه برخی در داخل پژواک این استراتژی شده اند.

او با تاکید بر اینکه ملت ایران، هنرمندانه تمام این تهدیدات را به فرصت تبدیل می‌کند، گفت: دشمن بزرگ، موهبت بزرگی است، حکمت‌های رهبری عظیم الشان ما تهدیدات دشمنان را با ساز و کار معنویت و ژرف‌اندیشی به فرصت تبدیل می‌کند به گونه ای که از دل تحریم های ظالمانه به پیشرفت‌های شگفت‌انگیز در همه عرصه‌ها از جمله انرژی، نانو، فضا، دارو و درمان، فضای مجازی و بیوتکنولوژی دست یافته ایم و فورانی از علوم و فناوری‌ در پایه بومی و ملی را شکل دادیم.

سرلشکر سلامی شکل‌گیری قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) را حاصل مقاومت ملت ایران در مقابل تهدیدات و تحریم‌ها دانست و افزود: خروج شرکت‌های خارجی از عرصه سازندگی ایران، به فرصتی برای بومی‌سازی دانش و تکنولوژی داخلی تبدیل شد و آنها اکنون می‌بینند که ایرانیان به هیچ قدرتی تکیه ندارند.

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه جهاد علمی و سازندگی فلسفه اصلی تشکیل قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) است گفت: قرارگاه یک نهاد اقتصادی و درآمدزایی نیست بلکه بنای عظیمی برای جهاد است به همین خاطر هر چه طلب مالی هم داشته باشد باز به کار و فعالیت مشغول است تا حیات اقتصادی کشور را رونق بخشد.

او با تاکید بر اینکه قرارگاه خاتم الانبیا(ص) سیمای جدیدی از کشور ارائه می‌دهد که عامل ناامیدی دشمنان است، خاطرنشان کرد: نه تنها قرارگاه، بلکه همه نهادها، افراد، شرکت‌ها و موسساتی که در عرصه سازندگی مشغول فعالیت هستند، همین هدف را دنبال می‌کنند ؛ آرمان نهایی، بستن راه دشمنان و ایجاد زمینه‌های یک پیروزی بزرگ است، می‌خواهیم تحریم را به گورستان تاریخ بسپاریم و آن را نه توسط دشمن، بلکه به دست خودمان رفع کنیم؛ از دشمنانمان نمی‌خواهیم تحریم را لغو کنند بلکه آن را ادامه دهند، ما زنده‌ایم و هیچ تمنایی از آنها نداریم، بلکه ملت ایران خود تحریم‌ها را شکسته و بی اثر می‌کنند.

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه به دنبال تبدیل مقاومت اقتصادی به اقتصاد مقاومتی هستیم تا رویه تحریم‌ها معکوس شوند، گفت: دشمنان ما بدانند هیچ مانعی نمی‌تواند بر سر راهمان ایجاد کنند، ملت ایران سیل‌آسا حرکت می‌کند، یا از روی موانع عبور می‌کند یا آنها را ویران خواهند ساخت.

او در ادامه تصریح کرد: بسیاری از عوامل نفوذ و دخالت دشمنان را پلمب کرده‌ایم و می‌خواهیم زبانشان را هم پلمب کنیم؛ در عرصه اقتصادی هم نخواهیم گذاشت هیچ عاملی از دشمنان در اقتصادمان تاثیرگذار باشد.

سرلشکر سلامی با بیان اینکه قرارگاه خاتم الانبیا(ص) صف قدرتمند ایران اسلامی در جنگ اقتصادی است، گفت: یکی از مسئولیت مهم قرارگاه، ایرانی کردن استراتژی‌های حل مسئله و روش‌های ساخت و تولید است.

فرمانده کل سپاه در پایان با تاکید بر اینکه قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) خادم ملت است و همه ظرفیت‌ها اعم از شرکت‌های خصوصی را هم به کار می‌گیرد تا به سازندگی و رفع محرومیت‌ها بپردازد، گفت: قرارگاه به دنبال جهاد سازندگی است، بنابراین با قدرت به پیش خواهد رفت و قاعده‌های جدیدی می‌سازد.

تجربه ما نشان داده که در این عالم باید قوی بود بیشتر بخوانید »

الحشد الشعبی پایگاه مهم داعش را منهدم کرد

به گزارش جهان نیوز، نیروهای الحشد الشعبی روز یکشنبه یکی از مهمترین پایگاه‌های راهبردی عناصر تروریستی داعش در استان دیالی واقع در شرق عراق را منهدم کردند.

به گزارش شبکه ماهواره‌ای الغدیر، نیروهای الحشد موفق شدند پایگاه «عائشه» در دیالی را که بر آموزش تروریست‌های داعش در سه استان عراق نظارت دارد، منهدم کنند.

الحشد الشعبی دیروز (شنبه) نیز ۹ پایگاه داعش را در کوهستان «حمرین» واقع در شمال شرق دیاله کشف کرده بودند که در نتیجه آن، تلاش تروریست‌ها برای هدف قرار دادن یگان‌های امنیتی عراق خنثی شد.

این عملیات‌های ضد تروریسم الحشد الشعبی در استان دیالی در چارچوب مرحله هفتم عملیات «اراده پیروزی» صورت گرفته است.

دفتر فرماندهی عملیات مشترک عراق دیروز از آغاز مرحله هفتم از عملیات اراده پیروزی خبر داده بود و گفت که این عملیات در استان‌های دیالی و صلاح الدین انجام می‌شود.

هدف از انجام این عملیات‌ها پاکسازی مناطق و روستاها و بازداشت افراد تحت تعقیب و نابودی تروریسم در این دو استان اعلام شده است.

الحشد الشعبی پایگاه مهم داعش را منهدم کرد بیشتر بخوانید »

توصیه‌های امام خامنه‌ای به بسیجیان در دستور کار سپاه قرار گرفته است

سردار سرلشکر پاسدار «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه در گفت‌وگو با خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، درباره شش توصیه اخیر فرمانده معظم کل قوا به بسیجیان، اظهار داشت: رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر خود با بسیجیان شش توصیه حضور در همه محله‌ها، آماده به کار بودن در میادین دفاع سخت، نیمه‌سخت و نرم، جلوتر بودن از دشمن در جنگ نرم، تقویت ارتباط با مساجد، هم‌افزایی و همکاری با مجموعه‌های همسو با بسیج و چابک بودن را به بسیجیان داشتند؛ به همین علت باید این شش توصیه رهبری به بسیج را به طرح‌های اجرایی تبدیل و پیاده‌سازی کنیم.

سرلشکر سلامی افزود: البته این مسیر را شروع کرده‌ایم، چون معتقدیم این توصیه‌ها افق‌های جدیدی بود که در امتداد حرکات گذشته به روی بسیج گشوده شد؛ لذا همه آن‌ها را در دستور کار سپاه و بسیج قرار دادیم و امیدواریم بتوانیم همه این توصیه‌ها را عملیاتی کنیم.

توصیه‌های امام خامنه‌ای به بسیجیان در دستور کار سپاه قرار گرفته است بیشتر بخوانید »

مجهز شدن قوی‌ترین ضد زره ایرانی به فیوزهای لیزری

موشک هدایت شونده ضد زره را می توان یکی از مهم ترین مصادیق رشد و بلوغ صنایع دفاعی ایران در بخش زمینی برشمرد. تجارب جنگ تحمیلی باعث شد که از آن دوره تا به امروز سرمایه گذاری مناسبی روی بحث سیستم های ضد زره در مدل های مختلف انجام شود و امروز شاهد تولید طیف بسیار گسترده ای از محصولات در این بخش هستیم.

بر این اساس، موشک های سری طوفان به عنوان نمونه ایرانی از تاو آمریکایی و دهلاویه به عنوان نمونه ایرانی از کورنت روسی را می توان اصلی ترین سلاح های هدایت شونده ضد زره حال حاضر نیروهای مسلح کشورمان برشمرد. مدتی بود که خبر جدیدی در خصوص پیشرفت های صورت گرفته در این بخش منتشر نشده بود اما در جریان بازدید اخیر سرلشکر باقری رییس ستاد کل نیروهای مسلح از نمایشگاه توانمندی ها و دستاوردهای وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، تصاویر منتشره حاکی از آن است که گونه ای جدید از موشک دهلاویه طراحی و ساخته شده  که نسبت به مدل های گذشته یک ارتقاء مهم محسوب می شود.

باید توجه داشت که یکی از بحث های مهم در رزم زمینی و خصوصا نبردهای نا همطراز، افزایش توان نیروهای پیاده و افزایش قدرت آتش این نیروها خصوصا در برابر یگان های زرهی و بالگردی دشمن است. ریشه این تفکر را نیز می توان به درس های جنگ ۸ ساله و مقابله با حملات فشرده و سنگین زرهی و بالگردی عراق نیز ربط داد. معمولا در تیم های پیاده نظام از موشک های ضد زره برای مقابله با زره پوش های دشمن و از موشک های دوش پرتاب با هدایت گرمایی برای مقابله با هواگردهای دشمن استفاده می شود. لذا مدتی است که صنایع دفاعی کشور ما به دنبال افزایش توانایی دوش پرتاب ها و البته تعریف قابلیت ضد بالگرد ضد زره ها نیز رفته است.

میثاق با سیستم جدیدی وارد خدمت شد

سامانه موشک دوش پرتاب میثاق ۳ در بهمن ماه سال ۹۵ رونمایی شد. این موشک در ادامه نسل اول و دوم موشک های سری میثاق رونمایی و به فیوزهای لیزری مجهز شده است. این فیوز از نوع لیزری است و اساس کار آن بر این شکل است که پس از پرتاب موشک به سمت هدف مورد نظر، یک منبع تابش لیزر در داخل موشک به صورت ۳۶۰ درجه، نور را به اطراف پخش می کند و به محض نزدیک شدن به هدف مورد نظر و بازتاب پیدا کردن نور لیزری که به هدف برخورد کرده، سر جنگی موشک فعال شده و منفجر می شود.این موشک با استفاده از این سامانه در کنار حسگر فروسرخ خود شانس اصابت را افزایش می دهد.

موشک میثاق ۳ – به فیوزهای لیزری دقت کنید

قائم ام و طوفان ۳ هم به فیوز جدید مجهز شدند

در سال ۹۶ و در جریان نمایشگاه هوافضای ماکس در روسیه در غرفه ایران نیز یک موشک جدید رونمایی شد که قائم ام نام داشت. در توضیحات مربوط به موشک “قائم ام” در نمایشگاه ماکس درباره بحث هدایت، به نوع هدایت لیزری اشاره شده بود که پیش از این در موشک های دهلاویه و طوفان ۵ شاهد آن بودیم.

در این روش کاربر مورد نظر پرتویی از لیزر را به سمت هدف تابانده و تا لحظه برخورد باید تابش لیزر را بر روی هدف حفظ کند. از نکات مثبت این سامانه هدایتی این است که در لحظات اولیه لزومی بر تاباندن یک لیزر نیرومند به هدف که ممکن است باعث فعال شدن سامانه های دفاع متقابل زره پوش شود، نیست و موشک مورد نظر نیز صرفا بر روی موج لیزری که از پشت و از سمت لانچر با آن در ارتباط است حرکت کرده و به نسبت بسیاری از اقدامات متقابل، ایمن است.

موشک قائم ام در روسیه – به فیوزهای لیزری در جلوی موشک دقت کنید

موشک طوفان ۳ مجهز به حسگرهای لیزری در جلوی موشک

با استفاده از این روش این موشک در برابر بسیاری از اقدامات متقابل بالگرد دشمن در امان است و می تواند شانس بسیار بالایی در هدف قراردادن آن داشته باشد. البته پهپادها نیز در این زمینه بسیار بی دفاع تر هستند و تقریبا فاقد سامانه های مقابله با تهدیدات موشکی به شمار می آیند. مکانیزم فعال کردن این موشک نیز بر اساس دو حالت برخورد مستقیم و فیوز مجاورتی لیزری عمل می کند. در بخش جلویی این موشک تصویر مربوط به فیوز های مجاورتی لیزری مشخص است. در حالت استفاده از فیوز مجاورتی لیزری با نزدیک شدن به هدف سر جنگی منفجر می شود.

البته این فیوزها در موشک معروف ایرانی طوفان ۳ نیز دیده می شوند. این موشک از قابلیت حمله از بالا بهره برده و با رسیدن به نزدیک هدف مورد نظر و با استفاده از همین حسگرها فعال شده و خرج گود انفجاری را به سمت پایین و هدف مورد نظر پرتاب می کند.

قوی ترین ضد زره ایرانی به فیوز لیزری مجهز شد

اما به موشک دهلاویه می رسیم. نمونه مدرن و معتبر ایرانی از موشک معروف روسی کورنت که چند سالی است وارد سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران شده است. این موشک در حال حاضر به نوعی پیشرفته ترین موشک ضد زره عملیاتی در ایران نیز حساب می شود. بر اساس اطلاعات اعلام شده از این موشک، دهلاویه برد موثری بین ۱۰۰ الی ۵۵۰۰ متر دارد. در بحث هدایت نیز این موشک از سیستم هدایتی لیزری نیمه خودکار، فرمان به خط و موج سواری لیزری دید بهره می برد. در این روش کاربر مورد نظر پرتویی از لیزر را به سمت هدف تابانده و تا لحظه برخورد باید تابش لیزر را بر روی هدف حفظ کند.

از نکات مثبت این سامانه هدایتی این است که در لحظات اولیه لزومی بر تاباندن یک لیزر نیرومند به هدف که ممکن است باعث فعال شدن سامانه های دفاع متقابل زره پوش شود، نیست و موشک مورد نظر نیز صرفا بر روی موج لیزری که از پشت و از سمت لانچر با آن در ارتباط است حرکت کرده و به نسبت بسیاری از اقدامات متقابل ایمن است.

موشک دهلاویه در جریان بازدید سرلشکر باقری – به فیوزهای جدید دقت کنید

وزن سر جنگی این موشک طبق اطلاعات قبلی منتشره از آن، ۶.۸ کیلوگرم بوده و از نوع دو مرحله ای است و توان نفوذ در ۱۰۰۰ الی ۱۲۰۰ میلی متر زره را دارد که البته این میزان مربوط به بعد از عبور از زره های واکنش گر است. وجود سر جنگی دو مرحله ای یکی از توانایی های مناسب این موشک برای مقابله با تانک ها و یا زره پوش های مجهز به زره های چند لایه است. سر جنگی مرحله اول وظیفه نابودی لایه های اولیه مثل زره های واکنشگر را داشته و مرحله دوم نیز به داخل هدف نفوذ کرده و آن را نابود می کند.

موشک کورنت روسی بدون سنسورهای لیزری

سرعت این موشک در حدود ۲۵۰ متر بر ثانیه بوده و مدت زمان پرواز آن در بیشینه برد در حدود ۲۲ ثانیه است. وزن موشک و پرتابگر آن بر روی هم ۲۷ کیلوگرم است. هر موشک در پرتابگرهای استوانه ای شکل یک بار مصرف قرار گرفته که نیروهای پیاده توان حمل آن را دارند. معمولا تیم های ضد زره کورنت از ۲ یا ۳ نفر تشکیل می شوند. مدت زمان بارگذاری هر موشک بر روی لانچر در حدود ۳۰ ثانیه و در هر دقیقه می توان یک یا دو تیر موشک را شلیک کرد. این موشک در دمای منفی ۲۰ الی مثبت ۶۰ درجه سانتی گراد توان فعالیت دارد.

تصاویر نشان می دهد در جریان بازدید سرلشکر باقری شاهد این بودیم که این موشک به فیوزهای لیزری جدیدی مجهز شده که پیش از این در نمونه های روسی نیز دیده نشده بود. اطلاعات دقیقی درباره این موشک بیان نشده ولی می توان دو احتمال را برای آن در نظر گرفت؛ یا قرار است از این موشک در نقش ضد بالگرد بهره گرفته شود یا می توان اینگونه تصور کرد که قابلیت حمله از بالا به سبک موشک طوفان ۳ برای دهلاویه تعریف شده باشد.

اضافه کردن این قابلیت برای موشک دهلاویه نشان می دهد که صنعت دفاعی و نیروهای نظامی کاربر، از این فیوزهای لیزری راضی بوده و استفاده از آن پس از موشک های میثاق، قائم ام و طوفان ۳ به موشک دهلاویه نیز رسیده است. در عین حال، باید توجه داشت ممکن است عده ای با دیدن نمونه های قبلی این موشک، آنرا یک خرید و یا در بهترین حالت، یک کپی کامل از سلاح مشهور روسها بدانند و در این میان، عملا صنایع دفاعی کشورمان در حوزه ساخت چنین سلاحی، صرفا یک کپی کننده معرفی شود.

اما معرفی چنین نسلی از موشک های ضد زره که می تواند در نقش مهم و اثرگذار ضد بالگرد و یا ضد پهپاد نیز عملکرد چشمگیر و مناسبی داشته باشد، نشان می دهد متخصصان صنایع دفاعی کشورمان کاملا بر طراحی و ساخت چنین سامانه مدرنی اشراف داشته و هر زمان که نیاز به تغییر یا افزودن بخش یا عملکردی به آن باشد، امکان علمی و اجرایی آن کاملا فراهم است و حتی اکنون می تواند یک الگو برای بخش صنایع نظامی روسیه نیز باشد.

مجهز شدن قوی‌ترین ضد زره ایرانی به فیوزهای لیزری بیشتر بخوانید »

فرمانده تخریب

کتاب «فرمانده تخریب» خاطرات یکی از فرماندهان تخریب لشگر گیلان به نام «نادر مرید مشتاق» است که حسین ادهمی آن را به سفارش حوزه هنری گیلان نوشته است.

«نادر مرید مشتاق» فرماندهی گردان تخریب لشگر قدس گیلان را برعهده داشته و در زمان جنگ در اکثر عملیات ها حاضر بوده است. حالا کتاب خاطرات او که حاصل ۴۳ ساعت مصاحبه در ۱۹ جلسه از شهریور ۹۳ تا شهریور ۹۵ است، از سوی حوزه هنری استان گیلان منتشر شده است.

این کتاب ۵۳۶ صفحه دارد و با قیمت ۳۰۰۰۰ تومان در اختیار علاقمندان قرار گرفته.

آنچه در ادامه می خوانید، بریده ای از این کتاب است.

من که جلو افتاده بودم، می بایست از داخل همین معبری که با بولدوزر درست شده بود، حرکت می کردم. اما در آن حالت موج گرفتگی برای اینکه به قول خودم از زیر آتش در امان بمانم، فرمان ماشین را به طرف میدان مین پیچیدم و شروع به مارپیچ رفتن در میدان مین کردم.

هیچ کس متوجه نبود که من دچار موج گرفتگی هستم و تصمیم هایی که می گیرم در حالت طبیعی نیست. ماشین هایی که پشت سرم حرکت می کردند، به خیال اینکه من فرمانده تخریب هستم و میدان را خوب می شناسم، همین طور پشت سرم می آمدند. جالب اینجا بود که چندتا ماشین دیگر که در آنجا به دلیل سنگینی آتش گیر کرده بودند، با دیدن ما آنها هم دنبال ما آمدند. حالا هفت هشت ماشین بودیم که در یک ستون از وسط میدان مین حرکت می کردیم. دشمن هم با دیدن ما آتش سنگینی به راه انداخته بود. همین طور به صورت مارپیچ میدان را رد می کردم و گلوله ها پشت سر هم در اطراف مان فرود می آمدند و دود و گرد و خاک زیادی بلند شده بود. وقتی که ۵۰۰ متری از میدان مین دور شدیم، خواستم بپیچم که یک دفعه سرم به فرمان خورد و در جا بیهوش شدم. در آن لحظه مسئول نیروی منطقه ۳ که بغلم نشسته بود، مرا از پشت فرمان کنار کشید و خودش پشت فرمان نشست. او مرا که کاملا بیهوش بودم به بیمارستان صحرایی رساند و بلافاصله بستری شدم.

من تقریبا ۷۲ ساعت در بیمارستان بستری بودم. بعد از ۳ روز که به هوش آمدم، با مصرف قرص بعضی چیزها را می فهمیدم. وقتی هوشیار شدم، دیدم خانم های پرستاری که آنجا هستند، دارند درباره من صحبت می کنند. آنها داشتند با خنده خاطره اولین روزهای بستری شدنم را برای هم تعریف می کردند. البته خودم چیزی از آنچه که تعریف می کردند، به یاد نداشتم.

می گفتند یک روز افراد موجی زیادی را آورده بودند. هر کدام از آنها حالت موج گرفتگی خاصی داشتند. بعضی ها خودشان را فرمانده لشکر می دیدند و یکدفعه داد می زدند و دستور می دادند که بگیرید… بزنید!… بکشید! و بعضی ها هم مثل من در حالت موج گرفتگی سکوت اختیار می کردند. عده ای غذا نمی خوردند و عده ای هم پرخاشگر و عصبی به این و آن می پریدند. خلاصه هر کدام حالت های عصبی مختلفی داشتند.

آن موقع تازه چندساعت بود که مرا به بخش آورده بودند. حالم خوب نبود و با آمپولی که به من زده بودند، بعد از ۵-۶ ساعت تازه داشتم به هوش می آمدم. در آن اتاق یک موجی دیگر هم بود که مرتب داد و فریاد می زد و همه پرستاران سرش ریخته بودند تا یک جوری آرامش کنند. در این موقع بود که من یک دفعه بلند شدم و روی تختم نشستم. بعد یک نگاهی به آن مجروح موجی کردم و گفتم: «آقا! شلوغ نکن!» و بعد دوباره گرفتم خوابیدم. دوباره آن مجروح شروع به داد و فریاد کرد و من دوباره بلند شدم و به او تذکر دادم. این کار را تا ۳ بار تکرار شد، اما آن بیمار باز هم دست از داد و فریاد کردن برنداشت. با آنکه پرستاران دست هایش را به تخت بسته بودند و آمپولهای آرام بخش زیادی به او زده بودند، اما او اصلا نمی خوابید و مرتب شلوغ بازی در می آورد. بار چهارم که بلند شدم، روی تخت نشستم، نگاهی به آن مجروح کردم. آرام ملحفه را کنار زدم و پایم را روی زمین گذاشتم. پرستاران فکر می کردند دنبال دمپایی می گردم. یک نگاهی زیر پایم کردم و دیدم که هیچی نیست. بعد همین طور پابرهنه آمدم طرف آن مجروح موجی و به او گفتم: «بهت نگفتم که ساکت باش؟! ساکت میشی یا نه؟!» او باز هم شروع به داد زدن کرد که یک دفعه من یک کشیده توی گوشش خواباندم و او هم یه نگاهی به من کرد و بعد ساکت گرفت خوابید. بعد من هم با حرکاتی شبیه به آدم آهنی به تختم برگشتم و بی هیچ حرکت اضافه به خواب رفتم. پرستاران آنجا داشتند این را با آب و تاب برای هم تعریف می کردند و با در آوردن ادایم حسابی با هم می خندیدند.

بعد از ۴ روز، طبق معمول از بیمارستان فرار کردم و دوباره به دهلران برگشتم. یادم نیست چطور و با چه کسی به منطقه آمدم چون با موج گرفتگی ای که داشتم، خیلی از چیزها از حافظه ام محو می شد. یکراست به یگان پشتیبانی خودمان رفتم. در آنجا یک چادر بزرگی بود که معمولا بچه ها در آن استراحت می کردند. من بدون آنکه کاری به کسی داشته باشم، رفتم در آن چادر و گرفتم خوابیدم. علی هوشیاری می گفت: «وقتی آمدم از بچه ها پرسیدم نادر کجاست؟ گفتند: در چادر گرفته خوابیده. من آمدم دیدم در آن هوای گرم در چادر کاملا بسته شده است. وقتی بند چادر را باز کردم، یکدفعه گرمای زیر چادر به من خورد و حالم را به هم زد. دیدم در آن گرمای شدید، در ته
چادر پتویی را روی خودت گرفته ای و خوابیده ای».

بعد هوشیاری مرا بیدار کرد و صحبت هایی با من کرد که آن را به خاطر نمی آورم. بچه ها وقتی دیدند حالم طبیعی نیست، گفتند این حالش خوب نیست. باید او را به بیمارستان برسانیم. به هر حال شهرام شادمان و یکی دوتا از بچه ها مرا سوار ماشین کردند و به اندیمشک رساندند. در بین راه چیز زیادی به یادم نمی آمد و فقط هروقت که در راه آمپولی به من می زدند، صحنه هایی را به خاطر می آوردم. آنها در اندیمشک مرا سوار قطار کردند تا به رشت بروم.

***

یک بار که پیش بچه بودم، یک دفعه بچه شروع به گریه کرد. همسرم را صدا زدم: «خانم! بیا این بچه رو بگیر، داره گریه میکنه.» همسرم سر ایوان مشغول آشپزی بود. او تا دستش را بشورد و بیاید، ۲۰-۳۰ ثانیه طول کشید. بچه داشت همین جور گریه می کرد و صدای گریه اش مثل سوهان روی اعصابم رفته بود. در یک لحظه آنقدر از دست بچه عصبانی شدم که نا خودآگاه دستم را بالا بردم. اگر همسرم به موقع سرنمی رسید، و بچه را از جلوی دستم نمی کشید، کشیده را در گوش بچه خوابانده بودم. بیچاره همسرم سریع بچه را برداشت و به اتاق پدر و مادرم برد. تازه آن موقع بود که همسرم فهمید، وضعیتم چقدر بحرانی است.

بعد پدر و مادر و همسرم آمدند و دور و بر من نشستند تا هوای مرا داشته باشند. آنها با من شروع به حرف زدن کردند تا مرا آرام کنند. سعی می کردند هرچه می خواهم سریع در اختیارم بگذارند؛ آب، شربت، غذا, مدام از من می پرسیدند: «نمی خوای داروت رو بخوری؟» البته من داروی زیادی نداشتم، اما همان چندتا قرصی که با من بود، به من خوراندند و گذاشتند تا استراحت کنم. تازه بعد از نیم ساعت بود که به خودم آمدم و احساس کردم که چه کار وحشتناکی داشتم انجام می دادم. از آن روز به بعد دیگر مرا با بچه تنها نمی گذاشتند. البته گاهی اوقات بچه را پیشم می آوردند، اما خودشان هم کنار بچه می ماندند. چون می ترسیدند عصبانی شوم و دوباره آن اتفاق تکرار شود. به هر حال دیگر همسرم بچه را از خودش دور نمی کرد و سعی می کرد بچه را در بغلش نگه دارد. با آنکه هنوز جریان موج گرفتگی ام را به خانواده ام نگفته بودم، اما آنها خودشان یک چیزهایی فهمیده بودند و می دانستند که من دیگر آن نادر سابق نیستم. با اینکه اغلب اوقات آرام بودم، اما با کوچکترین صدایی عکس العمل شدیدی نشان می دادم و از کوره در میرفتم.

فرمانده تخریب بیشتر بخوانید »

از برف تا برف

کتاب «از برف تا برف» ویراست جدیدی از کتاب «از همه عذر می‌خوام» درباره شهید مهدی زین الدین، فرمانده لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. این کتاب را علی اکبری مزدآبادی با کمک تحقیقات مهدی شهبازی به رشته تحریر درآورده است.

فردا ۲۷ آبان ماه،‌ سی و پنجمین سالگرد شهادت این سردار سپاه اسلام و برادرش مجید زین الدین است. به این بهانه، این کتاب را برای معرفی برگزیدیم.

کتاب «از برف تا برف» نهمین کتاب از مجموعه یاران ناب است که هر قسمتش به زندگی یکی از سرداران و شخصیت های نام آور انقلاب اسلامی و دفاع مقدس اختصاص دارد.

مؤلف این کتاب در یادداشتش نوشته: در سال ۱۳۹۱ شمسی، «انتشارات یا زهرا (سلام الله علیها)، خاطرات شهید مهدی شیخ زین الدین» را در قالب کتابی تحت عنوان «از همه عذر میخوام منتشر نمود. آن چه پیش رو دارید، ویراست دوم آن کتاب است.

این کتاب جستاری است در سیره ی عملی «مهدی شیخ زین الدین» معروف به «مهدی زین الدین»، جوانی از خانواده ای لبنانی تبار، که فرماندهی یکی از لشکرهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را عهده دار بود. نام «لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (صلوات الله علیه)» (یگان اختصاصی رزمندگان قم) با نام زین الدین گره خورده و بدون اغراق مهدی زین الدین شناسنامه ی این لشکر است. او در بیست و چهار اسفند ۱۳۳۸ متولد شد و به هنگام عروج (۲۷ آبان ۱۳۶۳) بیش از بیست و پنج سال بهار از عمرش نمی گذشت. نثار روح بلند پروازش صلوات.

چندی پس از انتشار کتاب «از همه عذر می خواهم که گلچینی بود از خاطرات شهید زین الدین به انضمام تصاویری از آن عزیز، این جمع بندی حاصل شد که ساختار محتوایی آن از قوت کافی برخوردار نیست. برآن شدیم متنی جدید جایگزین فحوای قبلی شود که البته اجرای این مهم، چند سال به تأخیر افتاد. کار مصاحبه با شانزده نفر از همرزمان جناب زین الدین از ردهی جانشین تا فرمانده تیپ و گردان و مسئول واحد در شهرهای مختلف آغاز شد. مصاحبه هایی که بعضا برای اولین بار پس از شهادت حضرت شان صورت میگرفت و الحق و الانصاف نتایج کار بسیار هم شیرین و خواندنی از آب درآمد؛ مانند گفتگو با آقای مهدی صفائیان.

پس از اتمام پیاده سازی مصاحبه هاو ویرایش اولیه متون، مصحف فعلی تألیف شد و به نام «از برف تا برف» به رشته ی تحریر درآمد. تنها حدود ده درصد از متن کتاب از همه عذر میخوام، در این کتاب مورد استفاده قرار گرفته است. علاوه بر متون جدید، تصاویر دیده نشده و نابی هم جایگزین موارد قبلی گردیده است و بخش اعظم تصاویر جدید هستند.

این کتاب به صورت یک صفحه متن و یک صفحه عکس تنظیم شده و به صورت تمام رنگ،ی، با ۱۸۴ صفحه، فقط ۱۴۰۰۰ تومان قیمت دارد.

در خاطره ای از این کتاب به روایت علی صلاحی می خوانیم:

زین الدین را زدند

۲۷ آبان ۱۳۶۳ من و علی اصغر محراب – شاید هم مجید ایافت – به همراه محمود کاوه برای شرکت در جلسه ای پیرامون هماهنگی های آخر عملیات به باختران رفتیم. موقع اذان ظهر رسیدیم. بعد از نماز، جلسه آغاز شد. مصطفی ایزدی فرمانده قرارگاه نجف، مهدی زین الدین و برادرش مجید و تعدادی از مسئولین قرارگاه در جلسه حاضر بودند. در آن جلسه، کاوه و زین الدین گزارش شناسایی دادند. این جلسه حوالی عصر به پایان رسید.

از جلسه که بیرون آمدیم، پای ماشین ها، کاوه به زین الدین گفت: «برنامه ی شما چیست؟» زین الدین گفت: «ما از جادهی بانه به سردشت می رویم.» کاوه گفت: «الان وقت خوبی نیست. ما می خواهیم برویم سپاه کامیاران، شب آن جا بخوابیم، شما هم با ما بیایید. صبح با هم از کامیاران می رویم.» زین الدین نپذیرفت و گفت: «نه، تا غروب نشده می رویم، هرجا هم به شب
خوردیم، در یک پایگاه می مانیم، صبح می رویم.» او همراه برادرش مجید، با استیشن فرماندهی راه افتاد، ما هم به سپاه کامیاران رفتیم.

شب حدود ساعت یازده، از قرارگاه تلگرافی آمد مبنی بر این که در جاده بانه – سردشت، دستگاه استیشن فرماندهی کمین خورده است. به محض این که کاوه نامه را دید، گفت: «بچه ها! زین الدین را زدند!»

از برف تا برف بیشتر بخوانید »

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»

کتاب «راهی برای رفتن» را مریم عرفانیان بر اساس خاطرات بتول خورشاهی نوشته است. راوی این کتاب، پرستار و خواهر شهیدی است که در حادثه کشتار حجاج در مراسم برائت از مشرکین در سال ۱۳۶۶ هم حضور داشته است.

عرفانیان که از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ به عنوان نیروی قرارداری بنیاد شهید، مشغول جمع آوری اسناد، وصیت نامه ها و آثار به جا مانده از شهدا  وجانبازان بوده، با بتول خورشاهی آشنا می شود و ۲۰ ساعت از خاطرات او را به صورت تصویری ضبط می کند. پیاده سازی این خاطرات مدت زیادی وقت می برد و بالاخره تکمیل این خاطرات تا سال ۹۴ به طول می انجامد.

این کتاب در ۴۱ فصل به همراه تصاویر متعددی از راوی و افراد مرتبط با او در انتها، کتابی ۳۸۰ صفحه ای را پدید آورده است.

راوی کتاب که متولد ۱۳۳۰ است، در زمان آغاز جنگ، ۲۹ ساله بوده و خاطرات خوبی از آن روزها به یاد دارد.  او در این سالها به رغم ضعف بینایی در رشته های مختلف ورزشی از جمله بدنسازی، کوهنوردی، تیراندازی، دارت و … فعال شده و مقام هایی را هم کسب کرده است.

کتاب «راهی برای رفتن» را انتشارات سوره مهر در شمارگان ۱۲۵۰ نسخه روانه بازار کتاب کرده است.

آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از خاطرات راوی از عملیات خیبر است:

با شروع عملیات (خیبر- اسفند ۱۳۶۲) همه گروه ها برای خدمت در بیمارستان حاضر شدند.

با دیدن آن همه مجروح، گاهی وحشت زده می شدم. نمی دانستم باید اول به کدام یک رسیدگی می کردم. آنجا جایی بود که آه و ناله و داد و فریاد و درد نبود. آنجا جایی که دارو می خواهم و به من هم برسید نبود. آنجا جایی بود که همه بانگ «یا حسین (ع)»، «یا زهرا(س)»، و «یا خدا» می گفتند. فقط و فقط ذکر الله بود. یکی پایش قطع شده بود و دیگری دستش. یکی ترکش به سینه اش اصابت کرده بود و دیگری به سرش. وقتی بالای سر مجروحی میرسیدم، رزمنده ای دیگر را نشان می داد تا مداوا کنم و زمانی که بالای سر رزمنده می رفتم، او هم مجروح دیگری را نشان می داد. هیچ کس به فکر خودش نبود.

چند معرفی کتاب دیگر را هم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «ناگفته ها»؛ / ۶۳

تشییع «امام» حتی به قیمت اخراج از سپاه؟!

چند دقیقه با کتاب «باخ»؛ / ۶۲

چرا می‌خواستند «حاج ابراهیم» را از سپاه اخراج کنند؟ + عکس

وقتی کنار مجروحان می ایستادم و پروانه وار به مداوایشان می پرداختم، کاملا احساس می کردم که آنان این رنج و سختی را در راه معشوق تحمل می کنند. آن عشقی که انسان به معبود پیدا می کند باعث شده بود ذکر آنان فقط «یا خدا، یا حسین (ع)، یا زهرا(س)» باشد. عاشق زمانی که معشوقش را می یابد، هیچ چیز دیگری را نمی بیند. آنان آماده پرواز به سوی یار بودند. اما به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را.

از این رو، لحظاتی را کنار مجروحان می ایستادم و نام و نشان آنها را می پرسیدم؛ چون همان طور که دلم در حسرت پیامی از مرتضی مانده بود، می دانستم آنها نیز چشم انتظارهایی دارند که دلشان برای پیامی در آخرین لحظات زندگی شان می تپد و آن پیام شاید نور امیدی برای ادامه زندگی خانواده هایشان باشد. پس بالای سر تک تک مجروحان می رفتم و می گفتم: «اهل خراسانم، اگه شما هم ولایتی هستین و پیامی برای خونواده تون دارین، بگین. اگه هم اهل شهر دیگه ای هستین، بازم پیام و آدرستون رو به من بگین تا اگه لیاقت شهادت پیدا نکردم به خونواده تون برسونم.»

یک بار بالای سر رزمنده ای که یک پایش قطع شده بود رفتم و فهمیدم فامیلی اش «آیین» و اهل نیشابور است. گفتم: «برادر، آدرست رو بده که اگه من زودتر نیشابور برگشتم، خبر سلامتی شما رو برسونم. اگه هم شما زودتر برگشتین، خبر سلامتی خورشاهی رو به خونوادهم بدین.»

او نشانی مغازه ای را در یکی از خیابانهای نیشابور به من داد و من یادداشت کردم. پس از جراحی، آقای آیین را به بیمارستان شریعتی تهران اعزام کردیم. خیلی از مجروحان بعد از گفتن آخرین حرف هایشان به شهادت می رسیدند.

کربلای خیبر با آوردن پسربچه ده ساله ای کامل شد؛ پسر بچه ای که علی اکبر آن عملیات بود. دو پایش از بالای زانو قطع شده بود و ذکر «یا زهرا(س)» بر لب داشت. غرق خون بود؛ ولی هنوز نفس می کشید و چشمانش باز بود.

خودم را به سرعت بالای سرش رساندم. او را از روی برانکارد بلند کردم و در آغوش گرفتم. کمی دقیق تر شدم. پسربچه ناله نمی کرد. فقط مدام می گفت: «خدا، خدا، خدا و…» یک نفر گفت: «روی مین رفته…» دیگری ادامه داد: «چقدر کم سن و ساله!»

پسرک را آرام روی تخت خواباندم. صورت خاک آلود و خون آلودش را با دو دست پاک کردم. یکباره چهره مرتضی به جای صورت پسربچه در ذهنم تداعی شد، پیشانی اش را بوسیدم و گفتم:
«عزیزم، من مادرت هستم، هر چی میخوای بگو. چه کاری از دستم برمیاد؟»

پیشانی اش را که بوسیدم، او فکر کرد من مادرش هستم. با صدایی نحیف و لرزان، که سخت از حنجره اش خارج می شد، گفت: «مامان، به آقام امام خمینی بگو خوشحالم.» نفسش کند شده بود که دوباره بریده بریده گفت: «ما… مامان! به… آقام.. امام خمینی… بگو.. نترسیدم ها… الانم خیلی خوشحالم… خوشحال…» و دیگر نتوانست ادامه دهد. و دوباره پیشانی اش را بوسیدم و گفتم: «باشه پسر گلم، پیغامت رو میرسونم.» آن وقت با چشمانی خیس از اشک ادامه دادم: «عزیز دلم، جمله ای رو که من میگم تکرار کن.» سر بر گوشش نهادم و آرام گفتم: «اشهد ان لا اله الا الله … اشهد ان محمد رسول الله…» و لبهای خشکیده پسرک بی صدا تکرار کرد. ذکرم را ادامه دادم؛ ولی پسر دیگر حرف هایم را نمی شنید و لبهایش جملاتم را تکرار نکرد. او یکباره نفس آرامی کشید و چشمانش به سقف کبودرنگ خیره ماند. با دیدن آن صحنه پشتم لرزید و اشک در چشمانم نشست. دلم از بی گناهی چنین افرادی گرفت.

آهی عمیق کشیدم و از کنار پیکر شهید ده ساله برخاستم…

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن» بیشتر بخوانید »

چند دقیقه با کتاب «ناآرام»

«مرتضی شادکام» از نام های شناخته شده در میان رزمندگان تخریبچی در دوران دفاع مقدس است. وی که در گردان تخریب لشگر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) مشغول بوده حالا بخش اندکی از خاطراتش را در اختیار انتشارات روایت فتح قرار داده و به قلم معصومه خسروشاهی، تبدیل شده است به کتابی با نام «ناآرام».

این کتاب با ۱۵۲ صفحه، ۲۲۰۰ نسخه شکارگان دارد و با قیمت ۱۲۵۰۰تومان در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.

خسروشاهی نویسنده کتاب با اشاره به اینکه مصاحبه‌های این کتاب موجود بوده، در جایی گفته است: برای نگارش مصاحبه‌ها حدود هفت ماه زمان گذاشتم.

مرتضی شادکام در کنار حمید داودآبادی (نویسنده دفاع مقدس)

در بخشی از مقدمه کتاب آمده است: «ناآرام»، حکایت تلاطم‌های رزمندی جوانی است در گردان تخریب. او در هشت سال دفاع مقدس، به همراه باز کردن معبری در میدان مین برای رزمندگان، مسیر خود را به نور می‌گشاید. روایت مرتضی شادکام، ما را از حسینیه گردان تخریب در دوکوهه و راز و نیاز در شب‌های تاریک عبور می‌دهد و در سختی عملیات شریک می‌کند. این روایت، دعوتی است برای حضور در جمع بچه‌های گردان تخریب همراه با خنده‌ها و گریه‌های فرح‌بخش آنان.

نوجوانان و جوانانی که وصفشان در این کتاب آمده، تنها ساکن شاه‌نشین قصه نیستند. این جوانمردانِ حقیقی، در دنیای ما زیستند و برخی‌ از آنان نیز در کنار ما زندگی می‌کنند؛ اما ناآرام.

آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از این کتاب است:

رزم شبانه تمام شد. مربی ها دنبال پوسته نارنجکی می گشتند که عمل نکرده بود. بعد از صبحانه، ما را به خط کردند. به همه اطلاع دادند یک نارنجک عمل نکرده و گفتند «برادرها! اگه کسی پیداش کرد، بیاره تحویل بده.» همه را ترساندند و گفتند که این نارنجک، انفجاری است و اگر عمل کند همه را تکه تکه می کند. بچه ها حسابی ترسیده بودند. دوستم مرا کنار کشید و گفت «مگه نبردی نارنجک رو پس بدی برادر شادکام؟! زود باش برو بده. ندیدی چی گفتن؟!»

من مدتی حوزه علمیه رفته بودم و سر و وضعم بی شباهت به طلبه های موجه نبود. حتی گاهی بچه های عقیدتی می گفتند چرا نمی آیی از اعضای عقیدتی بشوی. من ارتباطی با فضای عقیدتی برقرار نمی کردم ولی مربی ها قبولم داشتند. به خیالشان یک طلبه ساده و مظلوم و باتقوا بودم، اما غافل از این که در دوران کودکی و نوجوانی، شیطنت های بسیاری انجام داده بودم. حالا هم نارنجک را از روی کنجکاوی برداشته بودم. می خواستم آن را باز کنم و داخلش را ببینم. به همین خاطر کم نیاوردم و به دوستم گفتم «ببین برادر! اگر منو لوبدی، می گم کار تو بوده، الانم از ترس انداختی گردن من. می دونی که مربی ها حرف منو بیشتر از تو قبول می کنن و میان یقه تورو میگیرن.»

-باشه. من اصلا کاری ندارم. هیچی هم نمی گم. فقط اگه فهمیدن، تورو خدا پای منو وسط نکش، این مسائل به من ربطی نداره. |

– پس دیگه کاری به کار من نداشته باش.

بنده خدا حسابی ترسید. من هم خم به ابرو نیاوردم. ظهر شد و مربی ها هنوز دنبال نارنجک بودند. دیگر متوجه شده بودند کاریکی از بچه هاست. بعد از ناهار دوباره همه را به خط کردند.

برادرها یه نارنجک این جا گم شده و این چیز خطرناکیه. اگر کسی دیده یا پیدا کرده، تأکید می کنیم که به ما خبر بده. امکان رخ دادن فاجعه وجود داره. دوباره خبری نشد. فردا صبح هم دوباره همین تذکرها ادامه پیدا کرد. بعد از صبحگاه ما را به راهپیمایی بردند. وقتی بازگشتم، متوجه شدم همه جا را کاملا گشته اند. من از روی کنجکاوی نارنجک را پنهان کرده بودم، اما بعد از آن، فکرهای شیطنت آمیزی در ذهنم جان گرفت. با خودم می گفتم «وقتی توی خشم شب، نارنجکهای اشک آور میزنن و ما این قدر اذیت می شیم، خوبه یه ذره هم ما اونا رو اذیت کنیم!»

نوبت پست بعدی من رسیده بود. نارنجک را از زیر خاک در آوردم.

در طول دوره، یک چیزهایی از سلاح و مهمات دستگیرم شده بود. خصوصا که از بچگی به محض دیدن یک وسیله پیچیده، جست وجوی من شروع می شد و زیر و بمش را بررسی می کردم. چاشنی نارنجک را خارج کردم. نگاهی به بدنه نارنجک انداختم و به نظرم رسید هرچه هست باید داخل این باشد. دربازکن های کوچکی به ما داده بودند که کنار پلاک دور گردن می انداختیم. دربازکن حدود پنج سانتی متر بود. آن را انداختم روی نارنجک و بازش کردم. در حین باز شدن، پودری از آن خارج شد که دست و صورتم را سوزاند. متوجه شدم تمام سوزش نارنجک به این پودر برمی گردد. دوباره آن را زیر خاک مخفی کردم تا بعدا به سراغش بروم.

چند شب بعد، دوباره نوبت نگهبانی من شد. چندتا پلاستیک برداشتم و تمام پودر نارنجک را داخل آن ریختم. پلاستیک را محکم گره زدم و زیر خاک پنهان کردم. این دفعه، تمام سر و صورتم گر گرفت. اصلا جزغاله شدم. چون هوا رو به سردی می رفت، آتش روشن می کردم. آتش باعث از بین رفتن اثر گاز متصاعد شده پودر شد. چفیه را محکم روی صورتم بستم که بیشتر آزار نبینم. از این به بعد، روزهایم در نقشه انجام کار سپری می شد تا زمانی که نوبت نگهبانی دادنم برسد. این بار در نمکدان بزرگ را پر از پودر اشک آور کردم.

در شبی که شیفت بودم، ساختمان آسایشگاه مربیان را که در کنارمان بود در نظر گرفتم. افراد زیادی داخلش نبودند. وارد دستشویی شدم و از پودر نارنجک داخل آفتابه ها ریختم، دوباره برگشتم و سر پست ایستادم. اصلا به روی خودم هم نیاوردم. سر و صورت خودم هم دوباره سوزش شدیدی پیدا کرد. کوچکترین حرکتی باعث لورفتن جریان می شد. فردای آن روز ساعت ده صبح، همه را از کلاس ها بیرون آوردند. به خط شدیم. مربیها دوباره به بچه ها هشدار دادند، اما نگفتند چه اتفاقی افتاده. حتما خیلی سوخته بودند.

– برادرها! یک منافق خودش رو بین شماها مخفی کرده. متأسفانه از راه بدی هم وارد شده. هیچ بعید نیست بلایی سرتون بیاره. توی غذای همه سم بریزه و کاردست مون بده.

در این حین، همان کسی که از قضیه خبر داشت چپ چپ نگاهم می کرد. به نظرم رسید شاید از ترس برود و همه چیز را به مربی ها بگوید. دوباره به سراغش رفتم.

– ببین برادر، اینا الکی میگن. میخوان بچه ها رو بترسونن. منافق کجا بود!مگه نارنجک اشک آور هم آدم میکشه؟ اگه این طوری بود که به این راحتی از کنارش رد نمی شدن، همه مون رو بیچاره می کردن. ببین چقدر توی این رزم های شبانه ما رو اذیت میکنن!

آره ! راست میگی. منم از این که حقشون رو می ذاری کف دستشون، خوشم می آد.

میخوای امشب با هم بریم؟ دوباره برنامه دارم.

– بدم نمیاد.

کمی متعجب و وحشت زده بود، اما سرانجام او را هم به راه آوردم. آن شب، من و او دوباره شیفت داشتیم. یکی از جیپ ها را که درهایش با زیپ باز می شد نشان کرده بودم. چفیه را خیس کردیم و صورتمان را پوشاندیم تا نسوزد. روی صندلی ها و کف جیپ را پر از پودر اشک آور کردیم. فردا صبح، مربی ها برای شناسایی محل پیاده روی می خواستند از این جیپ استفاده کنند. کار همه شان به بهداری کشیده شد. مربیها دوباره سر کلاس آمدند و همه ما را بیرون آوردند. به خط شدیم. بحث این بود که بین افراد دوره آموزشی یک منافق هست. توضیح ندادند چه اتفاقی افتاده. همه به هم نگاه می کردند و در فکر فرو رفته بودند. هر کسی با بی اعتمادی، دیگری را زیر نظر داشت. هیچ کس به من مشکوک نشد. هرچه بود، من طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی بودم و وجهه مطلوبی بین بچه ها داشتم.

آن دوستم هم پسر ساده و بی شیله پیله ای بود. آن قدر جلب توجه نمی کرد. مربیها فکر کرده بودند این شرارت، باید کار بچه های شرتهرانی باشد. بار بعدی که نگهبان بودم داشتم در محوطه قدم می زدم. یک پیکان گوشه ساختمان پارک شده بود که درش باز بود. معطل نکردم، پودر را داخل ماشین پاشیدم و در را بستم. منتظر بودم که فردا دوباره بیایند و ما را به خط کنند. همین اتفاق هم افتاد. این بار مجبور شدند داستان را تعریف کنند.

-یک منافق بین شما خودش رو به جای پاسدار جازده. این آدم، نارنجک اشک آور رو برداشته و مواد سمی داخلش رو در جاهای مختلف میریزه. باید بدونین که این مواد، بسیار سمیه. باعث مرگ میشه.

. از یک طرف خنده ام گرفته بود و از طرف دیگر می خواستم بلند شوم و اعتراض کنم که: آخه ناخلفها! اگه آدم می کشه، پس چرا شب ها میندازین تو آسایشگاه؟ مگه ما آدم نیستیم!

چند دقیقه با کتاب «ناآرام» بیشتر بخوانید »

سردار سلامی: راهبردهای دشمنان در تحریم ها شکست خورد

سردار حسین سلامی پیش از ظهر امروز در گردهمای  اساتید سطح عالی و خارج حوزه‌های علمیه که با هدف بررسی تحولات اخیر منطقه در مدرسه عالی دارالشفاء برگزار شد، با اشاره به اینکه دشمنان ضربات سنگینی از نظام اسلامی دریافت کرده است اظهار کرد: توقیف یک کشتی و سقوط یک هواپیمایی از نظر تاکتیکی یک عملیات به شمار می رود ولی از نظر عقبه سیاسی نشان دهنده یک قدرت و شکست تمام استراتژی های دشمن است.

وی با اشاره به اینکه راهبرد دشمنان در تحریم ها با شکست روبه رو شده است، خاطرنشان کرد: ما در آستانه اقتصاد بدون اتکا به نفت هستیم و این امر نیز یکی از دستاوردهای مهم به شمار می رود.

فرمانده کل سپاه پاسداران با تاکید بر اینکه امروز قدرت نظام اسلامی کیلومترها دورتر از مرزهای کشور محقق شده و امت واحده اسلامی در حال شکل گیری است، خاطرنشان کرد: در عرصه های علمی و تحقیقاتی با وجود تحریم‌های گسترده شاهد دستیابی به پیشرفت های باورنکردنی هستیم.

وی با اشاره به اینکه حمایت نظام اسلامی از ملت مظلوم یمن، فلسطین و سوریه بر اساس یک فلسفه قدرت ساز است، یادآور شد: رژیم صهیونیستی زمانی می خواست که به یک پهنه بزرگ جغرافیایی سلطه پیدا کند ولی امروز در یک باریکه کوچک با دیوارهای بتنی محصور شده است.

سلامی در بخش دیگری از سخنان خود به آشوب های اخیر اشاره و اظهار کرد: دشمنان فکر می کردند که اگر اتفاقی در کشور رقم بخورد نظام تسلیم شده و یا براندازی صورت می گیرد ولی شاهد بودیم که به محض شلوغی‌ها، ترامپ، پمپئو و ماکرون روی صحنه آمده و حمایت خود را از آشوبگران اعلام کردند. با این وجود مردم ایران در کمتر از 48 ساعت به صحنه آمده و سیلی محکمی به دشمنان زدند و آنها افسرده و شکست خورده ناپدید شدند.

وی با اشاره به اینکه در طول چهار دهه اخیر سیلی های بسیاری به دشمن زده ایم یادآور شد: در شرایط سخت و میدان وسیع و پیچیده جهانی انقلاب اسلامی ایران با نصرت الهی و هدایت و حکمت مقام معظم رهبری هر روز در مسیر پیشرفت و اقتدار حرکت کرده است.

فرمانده کل سپاه پاسداران به راهبردهای شکست خورده دشمنان در برابر نظام اشاره و تصریح کرد: امروز نیز راهبرد محاصره اقتصادی دشمنان از اوج گذشته و ایران در این شرایط اقتصاد بدون نفت را تجربه می‌کند.

وی حضور ملت در راهپیمایی و حمایت از نظام اسلامی را نشانه عزت، بصیرت و روحیه استکبار ستیزی ایشان دانست و خاطرنشان کرد: انقلاب اسلامی ایران بار دیگر قدرت‌های بزرگ را به عقب راند.

سلامی با اشاره به اینکه انقلاب اسلامی ایران به عنوان مدلی کارآمد و موفق باید در کشورهای دیگر تکثیر پیدا کند، گفت: این تکثیر به معنای حضور فیزیکی نیست بلکه باید پیام های انقلاب به دیگر کشورها صادر شده و مقبولیت در قلب ها ایجاد شود.

وی افزود: امروز باید برای شکست دادن قدرت های بزرگ دارای برنامه ریزی منسجم باشیم و البته در میدان حرکت جمهوری اسلامی قدرتمند بوده و در چنین میدانی باورهایی مثل اراده و ایمان پیروز است.

سردار سلامی: راهبردهای دشمنان در تحریم ها شکست خورد بیشتر بخوانید »

دلنوشته شهیدحججی برای شهید احمد کاظمی

به گزارش جهان نيوز، دلنوشته شهید مدافع حرم محسن حججی را برای شهید احمد کاظمی در این فایل صوتی خواهید شنید.

متن کامل این دلنوشته را نیز می توانید مطالعه نمایید.

چند وقتی هست که از شما یادی نکرده بودیم، البته هر روز پایین بنر اردو اسمتون رو می دیدم اما فقط یک اسم اصلاََ انگار نه انگار که با اسم شما و بااسم مؤسسه آمدیم اردوبگذارید خودمان را توجیه کنیم حاجی باور کنید که درگیر کلاس بودیم حاجی نیت مهمه اسم ورسم مهم نیست و هزار تا دلیل دیگه حاج احمد خیلی دلم گرفته سر سفره شما وشهدانشسته ایم و حواسمون به شما نیست هر چند اساتید حرف از شناخت شما و شهدا می زنند.

00:0000:00دلنوشته شهید حججی برای شهید احمد کاظمی

حاجی حواسمون دارد پرت می شود و یا شاید داریم به شما عادت می کنیم و چه بد دردیست درد عادت کردن انگار یادمان رفته برای چه آمده ایم دوران صبح آنقدر طولانی شده است که دشمن عملیات ،شده اوقات فراغت زندگی مان کارمان شده فقط شوخی و بچه بازی هر چند ظاهرهایمان غلط انداز است همه فکر می کنند از رزمندگان مخلص جنگ نرمیم یادمان رفته که آمدیم خودمان را بسازیم حاج احد یادتان هست سال ۸۵راهیان یک مشت بچه را که از شهید وشهادت چیزی نمی دانستند بی بهانه جمع کردید و بردید جنوب و یادتان هست وقوف نامه نوشتیم، اماببخشید گمش کردیم اماشما گفتید مشکلی نیست خندیدی و دستی به شانه مان زدید گفتید:یا علی.

بریدمان عرفه مشهد و حتی اردوی جهادی و دوباره گفتید بنویس نوشته هایتان را امضا می کنم عهد نامه،وقوف نامه،مرام نامه، سوگندنامه باز هم ببخشید آن روزها جوهر خودکارمان سفید نوشته بود الان به جز چند تا کاغذ سفید چیزی نداریم.نه! انگار چیزی ننوشتیم حاج احمد شرمنده ایم حرف های حاج حسین یکتا توی مجتمع غدیر مشهد ۸۹همش یادمون نیست تو شلمچه دم غروب چقدر گریه کردیم و باز یادمون رفت حاج احمد معذرت می خوام اردوی جهادی صبرمان کم بود حرف های مردم آنجا که با تمام مهربانی و ساده دلی بود به مزاج ما خوش نمی آمد استقبال بچه های روستا را با گاز جواب دادیم ناشکری کردیم به خودمان بد وبیراه گفتیم که چرا آمدیم پشت کوه حاجی حتی دیروز خودم خیلی سریع این اتفاق افتاد نفهمیدم چی شده ولی وقتی از روی صندلی بلند شدم داغ کرده بودم مدام به خودم بد وبیراه گفتم محسن این چه غلطی بود کردی ولی حرف هایی بود که زده شده و امروز توی این جمع همان جمعی که دیروز شاید با تائتر و طنزمان ارزش هایی را به سخره گرفته بودیم می خوام اعتراف کنم که رو حانیت و لباسشان برایم به اندازه ی چفیه مقدس است هنوز باورم به اندازه این حرف نرسیده که لباس روحانیت لباس پیغمبری است ،ولی باور دارم که به اندازه این چفیه لباس خاکی بسیجی حرمت دارد.

من حضرت آقا امام خامنه ای را به اندازه اما عصر(عج)دوست دارم و دیروز فراموش کرده بودم امام خمینی ،شهید بهشتی ،مفتح ،آیت الله طالقانی و هزاران هزار مبارزی که خونشان را قدم به قدم و لحظه به لحظه ی این انقلاب به زمین ریخته است روحانی بوده اند و به راستی چقدر زود و راحت انسان مسخره زمان می شود حاجی در پیشگاه شما قسم میخورم که تا عمر دارم مدافع ارزش ها وآرمان ها امام و حضرت آقا باشم پشتیبان ولایت فقیه وحافظ روحانیت حاجی این بار به جای تمام نوشته ها می خوام توبه نامه بنویسم شاید یکی دو روز باقی مانده را از دست ندهم.

صلوات…

دلنوشته شهیدحججی برای شهید احمد کاظمی بیشتر بخوانید »