نتایج جست‌وجو برای: کربلا

سرداری که ماسک شیمیایی‌اش را به یک بسیجی داد

به گزارش مشرق، شهید حسین املاکی قائم‌مقام لشکر ۱۶ قدس گیلان بود که در عملیات والفجر ۱۰ واژه ایثار را به خوبی معنی کرد و با دادن ماسک شیمیایی خود به یک بسیجی، جان او را نجات داد، اما خودش بر اثر استشمام گازهای سمی سیانور، دهم فروردین ماه ۱۳۶۷ در ارتفاعات بانی‌بنوک به شهادت رسید. شاید گفتنش برای ما آسان باشد، اما در وقت عمل است که مرد واقعی شناخته می‌شود و ایثار خالصانه به منصه ظهور می‌رسد. حاج‌حسین املاکی مردی بود که به قول همرزمش مسلم حبیب‌نیا، آن قدر در طول حیات زمینی‌اش رفتار حسنه داشت که اگر در چنان موقعی ایثار نمی‌کرد و به مرگ طبیعی از دنیا می‌رفت، جای تعجب داشت. گفت‌وگوی ما با همرزم شهید املاکی را پیش رو دارید.

چه زمانی با شهید املاکی آشنا شدید؟
سال ۶۱ در سومین اعزامم با ایشان آشنا شدم. قبل از عملیات رمضان، سپاه تیپ‌هایش را به استان‌ها واگذار کرد و قرار شد لشکر ۲۵ کربلا به استان‌های مازندران و گیلان واگذار شود. بعد از عملیات رمضان، پاسدارهایی که از سایر استان‌ها بودند تسویه کردند و رفتند. در خلأ آنها، ما باید خودمان معاونت‌ها و واحدهای تیپ را تشکیل می‌دادیم؛ بنابراین من و شهید املاکی و تعداد دیگری از بچه‌ها به اطلاعات- عملیات رفتیم و یک دوره آموزشی فشرده را پشت سر گذاشتیم. در خلال آموزش‌ها املاکی را می‌دیدم، ولی چون بیشتر وقت ما به آموزش می‌گذشت و خستگی به همه بچه‌ها فشار می‌آورد، آن طور که باید رفاقت نداشتیم. بعد از آموزشی به منطقه فکه رفتیم و بعد هم به منطقه عمومی دهلران و بخش موسیان و همین طور مناطق مختلف را شناسایی می‌کردیم. در این شناسایی‌ها و گشت‌هایی که معمولاً چند نفره می‌رفتیم، خیلی زود انس و الفت بین بچه‌ها به وجود آمد و با حسین املاکی بیشتر آشنا شدیم. شناخت‌مان که بیشتر شد، همه بچه‌ها شیفته ایشان شدند طوری که اگر چند روز او را نمی‌دیدیم، دل‌مان برایش تنگ می‌شد.

چه چیزی باعث تمایز املاکی می‌شد؟ خود شما اولین بار چطور جذب اخلاق و منش ایشان شدید؟
لشکر ما در عملیات محرم سه محور داشت که بعد از عملیات به دو محور کاهش پیدا کرد. گروه ما در محور یک عمل می‌کرد و گروه دیگری از بچه‌های اطلاعات عملیات در محور دو شناسایی می‌کردند. حسین، چون پاسدار بود و سن و سالش هم از ما بیشتر بود، خودمان خواستیم مسئولیت را به عهده بگیرد. اوایل سال ۶۲ ایشان جانشین مسئول اطلاعات- عملیات محور یک بود. مسئول محور هم حسین کیا بود. به نظرم اردیبهشت ۶۲ بود که قرار شد از لشکر ما سه نفر برای آموزش نقشه‌خوانی و نقشه هوایی و…

به تهران بروند که حسین کیا یکی از آن‌ها بود. یک روز حسن بادلی مسئول اطلاعات- عملیات لشکر پیش ما آمد و نماز مغرب و عشا را با هم خواندیم و شام را با ما بود. بعد همه را جمع کرد و گفت از این به بعد حسین املاکی مسئول محور یک است. هیچ کدام از ما قبلش نمی‌دانستیم که قرار است حسین مسئول شود. خودش هم انگار مثل ما بی‌خبر بود که یکهو رنگش پرید و با اصرار از بادلی خواست او را از این مسئولیت معاف کند. می‌گفت من نمی‌توانم مسئولیت جان بچه‌ها را برعهده بگیرم. خدای نکرده برای کسی اتفاقی بیفتد من چطور جواب خونش را بدهم. بادلی هم استدلال آورد که همه ما انسانیم و جایزالخطا و. خلاصه از بادلی اصرار و از حسین انکار که یکهو حسین زد زیر گریه.

برای من خیلی عجیب بود کسی مثل حسین این‌طور برای مسئولیت نگرفتن گریه کند. در جمع ما، حسین از همه قد بلندتر بود و هیکل ورزشکاری هم داشت (رزمی کار می‌کرد). ما در زبان می‌گفتیم که اهل مسئولیت نیستیم، اما حالا در عمل و آن هم با چنان اصراری می‌دیدیم که حسین یک ذره دلش با سمت و مسئولیت و این چیزها نیست. به نظر من، آن شب یک نقطه عطف بود که حسین را پیش همه ما عزیز و بزرگ کرد. آن شب یک شب باارزش و با تجربه‌ای ماندگار بود.

پس ایشان یک دوره‌ای مسئول شما شده بود، به عنوان یک مسئول چه برخوردی با نیروهایش داشت؟
راستش ما هیچ وقت احساس نکردیم که ایشان مسئول ماست. من از محور دیگر خبر ندارم، اما بچه‌های اطلاعات- عملیات محور یک با مسئولیت حسین، یک جمع صمیمی و بسیار دوستانه داشتند. وقت کار، کار می‌کردیم و وقت استراحت، شوخی و سر به سر گذاشتن‌های‌مان سرجایش بود. با حسین مثل خودمان شوخی می‌کردیم، از سر و کول هم بالا می‌رفتیم، کشتی می‌گرفتیم یا غذا را از دست هم قاپ می‌زدیم و از این جور کارها. آن زمان اگر یک نفر به جمع ما وارد می‌شد اصلاً نمی‌توانست حدس بزند چه کسی مسئول است و چه کسی نیرو. حسین آدم خاکی و صاف و صادقی بود. صداقت فوق‌العاده‌ای داشت. اگر به یک نفر می‌گفت دوستت دارم، واقعاً دوستش داشت. نه اینکه بگوید، چون مسئولیت دارم، فلانی را با زبان برای خودم نگه دارم. حرف و دلش یکی بود. آن چه را که در دلش می‌گذشت بر زبان جاری می‌کرد. اگر می‌خواست یک نفر را به یک موقعیت حساس و خطرناکی بفرستد، رک و راست به او می‌گفت چه شرایطی در انتظارش است. مثلاً می‌گفت فلانی تو آدمی قوی هستی یا در نظر من چنین و چنان خصوصیتی داری، پس تو را به این موقعیت که خطرات زیادی دارد، می‌فرستم. اصلاً سیاسی‌کاری نمی‌کرد و همین خصوصیاتش بود که دوستش داشتیم.

از همین مأموریت‌های رک و راستی که محول می‌کرد، نصیب شما هم شده بود؟ اگر می‌شود یک خاطره از دوران شناسایی‌ها تعریف کنید.
در یک مقطعی ما در زاویه غرب هورالعظیم، حوالی پاسگاه طلائیه که آن موقع دست دشمن بود، برای شناسایی می‌رفتیم. یک شب هفت نفر از بچه‌های محور دو به کمین دشمن افتادند و دو نفرشان به نام‌های مهدی کیاطبری و کاشفی به شهادت رسیدند. در منطقه خودی یک دکل ۲۴، ۲۵ متری داشتیم که از روی آن دیدیم چطور عراقی‌ها پیکر این دو شهید را برداشتند و به خط عقب‌ترشان بردند و همان جا دفن کردند. حتی یادم است بعثی‌ها یک ماده سفید رنگی که گویا گچ و آهک بود روی پیکرها پاشیدند.

خلاصه پس فردای حادثه شهادت بچه‌ها، حسین املاکی من را بالای دکل برد و گفت چه می‌بینی؟ گفتم منطقه هور و خط دشمن و این چیزها را. گفت خوب نگاه کن که امشب باید با تعدادی از بچه‌ها همان جایی را شناسایی کنید که مهدی کیاطبری و کاشفی آنجا شهید شدند. به شوخی گفتم می‌خواهی سر من را زیر آب کنی؟ بچه‌ها همین دیشب آنجا شهید شدند، آن وقت ما باید همان جا به شناسایی برویم؟ یادم است گرای منطقه ۲۷۵ بود. به حسین گفتم حداقل گرایش را کمی تغییر بده. یا ۲۷۰ کن یا ۲۸۰. اما حسین گفت باید در همین گرا برویم و حتی به شوخی گفت مگر دوست نداری شهید بشوی؟ نهایتش این است که تو هم شهید می‌شوی و می‌روی پیش مهدی طبری‌کیا. نهایتاً قبول کردم و شب، شش تا از بچه‌های باتجربه را انتخاب کردم و حرکت کردیم.

به خاکریز خودی که رسیدیم دیدیم حسین پشت سر ما آمده است. گفتم اینجا چه کار می‌کنی؟ گفت همین جوری آمده‌ام، شما بروید من برمی‌گردم. از خاکریز حرکت کردیم و به نقطه رهایی گرا که رسیدیم، دیدم باز حسین پیدایش شد. این بار جدی به او گفتم یا من می‌روم یا تو، اگر تو بیایی من برمی‌گردم. نمی‌شود هر دوی ما برویم و اگر اتفاقی افتاد، هر دو شهید شویم. حسین خواست حرف را بپیچاند و من را قانع کند که کوتاه نیامدم و با اصرار خواستم برگردد. نهایتاً کمی دلخور شد و برگشت. ما هم رفتیم و شناسایی خوبی انجام دادیم. وقتی پیش حسین برگشتم تا گزارش شناسایی را بدهم، پرسیدم واقعاً می‌خواستی همراه ما بیایی؟ گفت بله. گفتم آخر چرا؟ گفت دلم راضی نشد شما بروید. گفتم اگر قرار است اتفاقی بیفتد، لااقل خودم باشم شاید بتوانیم به کمک هم از مهلکه خارج شویم.

شما در لشکر ۲۵ کربلا بودید، اما در خصوص شهید املاکی آمده است که در سمت جانشین لشکر قدس گیلان به شهادت رسیده است.
بعد از اینکه تیپ قدس گیلان تشکیل شد، از بچه‌های باتجربه لشکر کربلا خواستند به این تیپ بروند و کادرش را تقویت کنند. حسین هم دو ماه قبل از عملیات والفجر ۸ به این تیپ رفت و مسئول اطلاعات- عملیات شد. بعد که تیپ تبدیل به لشکر شد، حسین همچنان در سمت مسئول اطلاعات- عملیات بود تا اینکه جانشین فرمانده لشکر ۱۶ قدس گیلان به ایشان سپرده شد.

ماجرای ایثار ایشان چه بود؟ شما آن موقع کنارش بودید؟
نه من آن موقع در لشکر ۲۵ کربلا بودم و جانشین تیپ سوم لشکر شده بودم. اما کار خدا بود که چند روز قبل از شهادت حسین او را دیدم. دومین روز عملیات والفجر ۱۰ من و آقای مرتضی قربانی و چند نفر دیگر از بچه‌ها روی یک ارتفاع پشت شهر خورمال عراق بودیم که از دور دیدم یک عده رزمنده به طرف ما می‌آیند. راه رفتن یک نفرشان خیلی شبیه حسین بود. احساس کردم باید خودش باشد، چون حسین طرز خاصی راه می‌رفت. جلوتر که آمدند دیدم خودش است. بعد از رفتن حسین به لشکر قدس، او را ندیده بودم.

با خوشحالی پیشش رفتم و با هم خوش و بش کردیم. با خنده گفت من الان جانشین لشکر هستم مراقب باش چطور رفتار می‌کنی! کم نیاوردم و به شوخی گفتم من هم جانشین تیپ هستم، تو هم مراقب باش. خلاصه کمی با هم کل‌کل کردیم که یکهو حسین گفت مسلم مراقب باش اینجا آخر خط است. فکر کنم برگشتم عقب باید پلویت را بخورم. از حرفش دلم یک‌طوری شد. اما به شوخی گرفتم و خودم هم شروع به شوخی کردم. آقای قربانی دید کل‌کل ما تمام نمی‌شود وارد بحث شد. بعد با هم کمی از روی نقشه در مورد منطقه صحبت کردیم و حسین به همراه نیروهایش از بلندی سرازیر شد. هنوز ته دلم از حرف حسین شور می‌زد. گفتم حسین جداً مراقب خودت باش. دلم من به چیزهایی گواهی می‌دهد.

از اینجا پایین رفتن دست ماست، اما بالا آمدنش نه. گفت ان‌شاءالله چیزی نمی‌شود و رفت. من از آن روز هر بار که با بچه‌های لشکر قدس تماس می‌گرفتم، سراغ حسین را می‌گرفتم. چون دلم به شک افتاده بود. عاقبت در یکی از این تماس‌ها، خبری که از آن می‌ترسیدم مخابره شد. خبر رسید منطقه را شیمیایی زده‌اند و، چون یک بسیجی ماسک همراهش نداشته، حسین ماسکش را به او می‌دهد و خودش بر اثر استشمام گاز شیمیایی سیانور به شهادت می‌رسد.

از شنیدن کاری که شهید املاکی کرد متعجب نشدید؟ به هر حال او جانشین لشکر بود و شاید افراد دیگری باید به آن بسیجی کمک می‌کردند؟
اجازه بدهید سؤال‌تان را این طور جواب بدهم؛ برای عملیات والفجر ۸ ما میزان جزر و مد آب را ثبت می‌کردیم. اروند یک جزر طبیعی داشت که هر شب اتفاق می‌افتاد و یک جزر کامل که ماهی یک بار رخ می‌داد. در جزر کامل ارتفاع آب تا پنج متر می‌رسید و دیگر جا نداشت که بیشتر از آن بالا بیاید. این طور مواقع می‌گفتند آب مد مد است. شهید حاج‌عباس صفری این اصطلاح را برای معنویت افراد به کار می‌برد. مثلاً می‌گفت معنویت فلانی مد مد است. یعنی به بالاترین حد خودش رسیده است. شهید املاکی هم معنویتش مد مد شده بود. اگر می‌شنیدیم حسین در چنین موقعیتی قرار گرفت و کار دیگری کرد، باید تعجب می‌کردیم. هر کس او را می‌شناخت می‌دانست چه روح بزرگی دارد. یک ذره تکبر در این آدم نبود.

هیچ وقت به دنبال پست و مقام نرفت. به نظر من در میان رزمنده‌های گیلانی کسی مثل حسین نیامد و شاید نخواهد آمد. خیلی وقت‌ها از حسین می‌خواستند سمتی بگیرد و در ستاد باشد، اما می‌گفت من نمی‌توانم در پادگان بنشینیم، باید کف میدان نبرد و میان رزمنده‌ها باشم. اصلاً خودش به استقبال کار و خطر می‌رفت. مسئول محور نمی‌بایست در عملیات شناسایی شرکت می‌کرد، ولی حسین املاکی خودش داوطلبانه می‌آمد و اگر کاری از ما می‌خواست خودش اولین نفر انجام می‌داد. با چنین روحیه‌ای، ایثاری که انجام داده بود قابل پیش‌بینی بود.

اگر می‌شود برای حسن ختام این گفتگو ما را مهمان یک خاطره ناب از شهید املاکی بکنید.
خاطره‌ای که برای‌تان تعریف می‌کنم از قول یک شهید است. شهید سیدمهدی حسینی از بچه‌های اطلاعات- عملیات بود. ایشان یک بار برایم تعریف کرد: «تازه به مرخصی رفته بودم که دلم برای حسین املاکی تنگ شد. تصمیم گرفتم به خانه‌شان بروم. (خانه پدری شهید املاکی در یکی از روستاهای منطقه کومله از توابع لنگرود بود. روستای‌شان در یک منطقه صعب‌العبور است که همین الان هم با امکانات فعلی دسترسی به آنجا کار راحتی نیست) خودم را به لنگرود رساندم و، چون ماشین نبود، با پای پیاده به کومله و روستای‌شان رفتم.

در که زدم، مادر حسین در را باز کرد. از او سراغ حسین را گرفتم. گفت در «چای باغ» است. آدرس داد. از یک بلندی بالا و پایین رفتم تا اینکه به مزرعه‌شان رسیدم. حسین داشت توی مزرعه کار می‌کرد و یک سبد بزرگ به دوشش بسته بود. تا من را دید با خوشرویی به استقبالم آمد و پرسید اینجا چه کار می‌کنی؟ گفتم دلم برایت تنگ شده بود. گفت مرد حسابی مگر چند روز از هم دور بودیم که دلت تنگ شد. خلاصه کمی حرف زدیم و پرسیدم چرا داری در مزرعه کار می‌کنی؟ انگار کمی توی خودش رفت. بعد از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم و گفت که مخارجش تأمین نمی‌شود و برای اینکه کمکی به خانواده پدری و خانواده خودش بکند، باید در مزرعه کار کند. شهید حسینی می‌گفت: «خیلی دلم برای حسین سوخت.

در جبهه سمت و مسئولیتی داشت، با این وجود در روستای‌شان مثل یک کارگر کار می‌کرد. من هم زنبیلی برداشتم و کمی به او کمک کردم.» نکته جالب در خصوص این خاطره شرایطی است که حسینی آن را برایم تعریف کرد. سال ۶۵ ما در هورالعظیم شناسایی می‌کردیم و معمولاً سیدمهدی حسینی همراه من بود. یک‌بار که با هم تنها بودیم، دیدم در فکر فرورفته است. گفتم به کدام شهید فکر می‌کنی که این‌طور توی خودت هستی؟ گفت شهید نیست، ولی مطمئنم روزی شهید می‌شود. بعد ماجرای دیدن حسین در مزرعه را تعریف کرد و گفت: «حسین از من قول گرفته بود به کسی این قضیه را نگویم، ولی فکر کردم اگر من شهید شدم، حیف است این خاطره جایی بازگو نشود. برای همین برای تو تعریف کردم.» شهید حسینی کمتر از یک ماه بعد به شهادت رسید.

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

سرداری که ماسک شیمیایی‌اش را به یک بسیجی داد بیشتر بخوانید »

آشنایی با اقدامات سپاه مازندران برای مقابله با کرونا

به گزارش مشرق، سپاه کربلا استان مازندران از همان روزهای اول شیوع بیماری کرونا در مازندران اقدامات و فعالیت‌های مهمی را جهت مقابله با این بیماری آغاز کرد و این فعالیت ها همچنان ادامه دارد.

بیشتر بخوانید:

مبارزه بسیج اصفهان با شیوع ویروس کرونا

سپاه شهرستان‌های استان مازندران نیز اقدامات مهمی مانند تهیه و تولید ماسک، مواد ضدعفونی کننده و لباس پرستاران و کادر درمان انجام داده اند.

*بیش از ۲۰ هزار ماسک و گان بیمارستانی تحویل کادر درمانی بهشهر شد

پورقربان فرمانده سپاه بهشهر خاطرنشان کرد: خواهران بسیجی و خیاط ما به‌صورت شیفتی یا بعضا شبانه روزی در حال فعالیت هستند و روزی بیش از ۱۰۰۰ ماسک و گان بیمارستانی تولید می‌کنند که به حول قوه الهی بیش از ۲۰ هزار ماسک و گان بیمارستانی تحویل ستاد مقابله با ویروس کرونا شهرستان داده شد.

وی با بیان اینکه سپاه همیشه خود را خادم و نوکر مردم می‌داند و در همه حوادث نیز خود را سپر بلای مردم می‌کند، افزود: مردم نگران نباشند چرا که بسیج همگام مردم با جامعه پزشکی در کنار شهروندان برای مقابله با ویروس کرونا تمام قد ایستاده است و در کنار هم ویروس کرونا را شکست خواهیم داد.

* تولید انبوه ماسک و لباس یک بار مصرف بیمارستانی در رامسر

محمدرضا خمیسه فرمانده سپاه رامسر با بیان اینکه با تلاش گروه های جهادی و مشارکت مردم، تولید انبوه ماسک و گان بیمارستانی برای توزیع رایگان بین مردم با اولویت مراکز درمانی، بهداشتی و بیماران را آغاز کرده ایم، افزود: گروه‌های جهادی بسیج سازندگی بصورت خودجوش کار تهیه، تولید، ضدعفونی و بسته بندی را انجام می‌دهند.

وی افزود: برای خرید ملزومات اولیه و همچنین تهیه سبدکالا برای نیازمندان لازم است خیرین عزیز در این ایام شیوع کرونا آستین همت را دوباره بالا بزنند.

* نگاهی دیگر بر ویروس کرونا/ کمک به اقشار کم درآمد توسط سپاه بابلسر

با توجه به شیوع ویروس کرونا کم رونق شدن مشاغل از جمله آزاد، خرد و افراد کم درآمد سپاه شهرستان بابلسر با کمک مجمع خیرین این شهرستان اقدام به جمع آوری کمک های معیشتی برای افراد کم درآمد و نیازمندان پرداختند.

فرمانده سپاه بابلسر با بیان اینکه ۳۰۰ بسته حمایتی به ارزش ۱۰۰ میلیون تومان آماده کرده ایم تا بین افرادی که دچار مشکل معیشتی شدند توزیع شود، افزود: در راه مبارزه ملی با ویروس کرونا بعد روانی ماجرا خیلی مهم است که ما باید با کمک به قشر نیازمند گوشه‌ای از مشکلات خانوارها را کم کنیم.

علاوه بر کمک به کنترل کرونا و مقابله با آن سپاه مازندران شناسایی و برخورد با محتکران کالا را نیز در دستور کار خود دارد.

*کشف ۱۸ هزار جفت دستکش بهداشتی در شهرستان آمل
جابر عسگری فرمانده سپاه ناحیه آمل با بیان اینکه همزمان با شیوع و بروز علائم اولیه ویروس کرونا به منظور شناسایی و برخورد با محتکران کالا در طرح سراسری مقابله با احتکارکنندگان تجهیزات بهداشتی در کشور اجرا شد، افزود: در راستای تشدید نظارت بر بهداشت عمومی سپاه ناحیه آمل گشت‌های ویژه‌ای را فعال کرد که با هماهنگی دادستانی آمل، ۱۸ هزار جفت دستکش بهداشتی کشف شد.

وی با بیان اینکه در شرایطی که اوضاع اقتصادی تورم و گرانی، وضعیت معیشتی مردم را سخت کرده، رده‌های بسیج برابر دستورات ماموریت رصد و شناسایی محتکران کالا را برعهده دارند.

فرمانده سپاه آمل با بیان اینکه شبکه مردمی بسیج ظرفیت خوبی در کنار نیروهای امنیتی و انتظامی برای مقابله با محتکران است، بیان کرد: بسیج در صورت هرگونه مشاهده احتکار، بدون هیچ اغماضی با سود جویان برخورد قاطع خواهد کرد.

منبع: فارس منبع خبر

آشنایی با اقدامات سپاه مازندران برای مقابله با کرونا بیشتر بخوانید »

راز ماندگار شدن انگشتر حاج قاسم چیست؟ +عکس

به گزارش مشرق، با شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی، یکی از تصاویری که از همان ساعات اولیه شهادت در فضای مجازی دست به دست چرخید، تصویری از دست این شهید والا مقام و انگشتری بود که به یادگار برای یک ملت باقی ماند.

در وصف انگشتری سردار شهید قاسم سلیمانی ابیات و جملات بسیاری سرودند و به نگارش درآوردند، ابیاتی که اگر این نگین سرخ بر دستان سردار شهید اسلام نبود، شناسایی او را دشوار می‌کرد.

زینب سلیمانی دختر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در جدیدترین پست اینستاگرامی خود متنی در وصف پدرش منتشر کرده و بار دیگر با توصیف لحظات دلتنگی خود نوشت:

"حکمت انگشترتان این بود که از تن پاره‌پاره‌تان، دستی که مانده را راحت‌تر بشناسیم. دستی که سال‌ها به سوی معبودتان دراز کردید، دست جانبازیتان که دست تمنایتان شده بود.

عقیق بر دست که نماد آرامش روح است و شما آن را به دست کردید، چون میدانستید قرار است به آرامشی ابدی رهایی یابید.
غم و غصه‌هایتان، دردهایتان از وجود مبارکتان رهانیده میشوند. معنی عقیق همین است که شما به راستی میدانستید کجا به دست کنید. به همان دستی که ماند تا یاد علمدار کربلا را دوباره زنده کند. در سرزمین عراق بر روی زمین افتاد تا علم و علمدار روحی تازه کند در دلها…

شما علمدار بودید بابا؛ علمدار حرم و کرامت و انسانیت.

بی سرو سامان و حیران و سرگردان به دنبال گوشه‌ای از شما بودیم که عقیقت به روح و جانم رسید این تمام سهم ما از شما بود…

اینکه چگونه انگشترتان را به دستم رساندید بماند بین من و شما … قول میدم همانطور که خواستی علمدار خوبی برای علمت باشم حضرت پدر."

منبع خبر

راز ماندگار شدن انگشتر حاج قاسم چیست؟ +عکس بیشتر بخوانید »

فرقه شیرازی‌ها؛ از توهین به مذاهب تا سوء‌استفاده از “کرونا”


دیگر رسانه ها

۱۸:۰۳

۱۳۹۸/۱۲/۱۲

http://fna.ir/dfiknw

۰

فرقه شیرازی‌ها؛ از توهین به مذاهب تا سوء‌استفاده از "کرونا"

انتشار یک ویدیو از فردی وابسته به فرقه شیرازی‌ها در فضای مجازی بار دیگر نگاه‌ها را به سوی این فرقه و افراط‌گرایی‌های آنان متوجه ساخت؛ شیرازی‌هایی که مروج قمه‌زنی هستند، اکنون با لیس زدن ضریح امام رضا (ع) ابتذال در مناسک شیعی را به اوج رسانده‌اند.

فرقه شیرازی‌ها؛ از توهین به مذاهب تا سوء‌استفاده از

به گزارش خبرگزرای فارس، تسنیم نوشت: در روزهای گذشته ویدئوهایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که در آن افرادی در اعتراض به ایجاد محدودیت در زیارت اماکن مقدسه به دلیل شیوع بیماری کرونا، اقدام به رفتارهای شنیعی همچون لیس زدن ضریح و در و دیوار این اماکن کرده بودند.

اگرچه اکثر علما و مراجع عمل به توصیه‌های پزشکی را واجب دانستند، اما این افراد با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم درصدد ایجاد دوقطبی در جامعه بودند و از سوی دیگر، با اقدام غیرمتعارف و غیراخلاقی خود زمینه سوءاستفاده رسانه‌های ضدانقلاب را فراهم کردند.

مدت کوتاهی پس از انتشار این تصاویر، با ورود دادستان عمومى و انقلاب مرکز استان خراسان رضوى، یکی از این افراد بازداشت شد و پرونده وی برای رسیدگی به شعبه ۳۰۱ بازپرسی مشهد ارجاع داده شد.

اما روز گذشته کلیپی در فضای مجازی منتشر شد که از پشت پرده این اقدامات نامتعارف رمزگشایی می‌کرد.

این کلیپ نشان می داد فرد دستگیر شده از طرفداران سیدصادق شیرازی بود که اقدامات افراطی او در سالهای اخیر چهره‌ای شنیع و منزجرکننده از تشیع را به جهان مخابره می‌کرد و نشان می‌داد، جریان وابسته به وی از هر بهانه‌ای برای ضربه به باورهای تشیع و کشور سوء استفاده می‌کند.

در این گزارش نگاهی به تاریخچه خاندان شیرازی و سیر تبدیل شدن آنها به یک فرقه افراطی در تشیع داریم.

خانواده «شیرازی‌ها» از جمله خاندان‌‌های علمی شهر کربلا بودند. پدر سید صادق شیرازی، مرحوم آیت‌الله میرزا مهدی شیرازی از مراجع وقت کربلا به‌شمار می‌آمد که در سال ۱۳۳۹ دار فانی را وداع گفت. وی ۴ فرزند به نام‌های سید محمد، سید حسن، سید صادق و سید مجتبی داشت.

چند سال بعد از رحلت مرحوم میرزا مهدی شیرازی، سید محمد شیرازی فرزند ارشد وی که در آن زمان کمتر از ۴۰ سال سن داشت اعلام مرجعیت کرد. این ادعای مرجعیت او در حالی مطرح می‌شد که اساتیدش از جمله آیت‌الله شیخ یوسف خراسانی حائری در جواب عده‌ای درباره مرجعیت سید محمد اعلام کردند که "سید محمد شیرازی قطعاً مجتهد نیست و تقلید از او جایز نیست".

این رد مرجعیت و صلاحیت علمی او توسط آیت‌الله العظمی خویی بزرگ حوزه علمیه نجف و آیت‌الله سید محمود شاهرودی نیز اعلام شده بود.

همچنین شهید آیت الله سید محمدباقر صدر نیز درباره شیرازی‌ها اعلام کرده بود، "شیرازی‌ها به هیچکس از بزرگان حوزه علمیه نجف رحم نکردند و ما برای مقابله با فتنه سکوت کردیم و شکایت خود را نزد خداوند متعال می‌بریم."

ویروس کرونا ,
متن جوابیه آیات عظام خویی و شاهرودی درباره عدم‌صلاحیت علمی سید محمد شیرازی

با ورود امام خمینی(ره) به عراق در جریان تبعید، سیدمحمد شیرازی ابتدائاً به حمایت از امام راحل پرداخت و در چند روز اقامت امام در کربلا، محل اقامه نماز خود در این شهر را نیز به ایشان سپرد اما به مرور زمان از انقلاب اسلامی فاصله گرفت و زمانی که برای در امان ماندن از حزب بعث عراق راهی کویت شده بود، بیت خود در کویت را به محل رفت و آمد عناصر ساواک تبدیل کرد.

آیت‌الله خاتم یزدی عضو دفتر امام در نجف و از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در خاطراتش می‌نویسد: «بعضی از دوستان و هواداران حضرت امام مثل آقای محتشمی‌پور و آقای فردوسی‌پور که برای سخنرانی و امور دیگر به کویت می‌رفتند، نقل می‌کردند که بیت و بیرونی آقای شیرازی، پاتوق مأموران ساواک ایران است و خود ایشان هم به ما توصیه می‌کند که دست از مبارزه علیه شاه برداریم و سخنی بر ضد رژیم نگوییم…»

ویروس کرونا ,
سید محمد شیرازی در کنار امام خمینی در ایام ورود ایشان به شهر کربلا

سیدمحمد شیرازی همچنین قرار بود در ایام اقامت امام خمینی در نوفل لوشاتو به فرانسه سفر کند و نقش واسطه بین رژیم پهلوی و امام را بازی کرده و به نوعی این دو را باهم آشتی دهد.

خبرنگار خبرگزاری فرانسه سوم آبان ۵۷ از امام چنین می‌پرسد: شما آقای مهندس بازرگان را به حضور پذیرفتید و آقای دکتر کریم سنجابی نیز به پاریس می‌آید و گفته می‌شود آیت‌اللّه‌ شیرازی (سید محمد شیرازی) هم خواهد آمد. معروف است که همۀ اینها هوادار سیاست آشتی هستند. آیا شما به این سیاست ملحق می‌شوید؟ آیا فکر می‌کنید در میان مخالفان سیاسی، جبهۀ ملی و دیگران، مردانی با وزن و اعتبار کافی برای جانشینی این دولت وجود دارد؟

ــ من با روش آشتی و بینابینی مخالفم و از اول هم با این روش مخالف بودم. علت هم آن است که این کار نه رژیم شاه را از بن‌بست خارج می‌کند ـچرا که علت در بن‌بست قرار گرفتنش برنامه‌هایی است که مأمور اجرایشان بوده استـ و نه از فشار و اختناق و کشت و کشتار می‌کاهد. (صحیفه نور، ۱۳۵۷/۰۸/۰۳)

با پیروزی انقلاب اسلامی، خاندان شیرازی که تحت تعقیب عوامل حزب بعث بودند راهی ایران شدند. سید محمد شیرازی به همراه برادرانش در قم ساکن شد و به فعالیت‌های علمی خود ادامه داد با اینحال ناسازگاری او با خط مشی امام خمینی(ره) همچنان ادامه یافت.

جمهوری اسلامی بستری برای فعالیت آزادانه شیرازی‌ها در قم فراهم کرده بود تا از آزار و اذیت حکومت صدام در امان باشند. امام خمینی نیز بعد از شهادت سیدحسن شیرازی در بیروت، پیام تسلیتی خطاب به سیدمحمد شیرازی صادر کرده و فرمودند "در اینگونه ترورهای ناجوانمردانه که به وسیلۀ ایادی مزدور بعث عراق صورت می‌گیرد، دست جنایتکار آمریکای جهانخوار به وضوح پیداست؛ که امید است با هوشیاری و اتحاد کامل مسلمانان بزودی قطع گردد." با اینحال بیت آن‌ها همچنان مشی مخالفت با انقلاب را در پیش گرفتند و به رغم اینکه برادر سیدمحمد شیرازی در بیروت به دست بعثی‌ها ترور شده بود، وی فتوا به حرمت جنگ علیه عراق داد! اقدامی که عملاً به‌نفع رژیم بعث عراق بود و در طول آن دوران وی و سایر اعضای خاندان شیرازی حرفی علیه صدام در جنگ تحمیلی نمی‌زدند.

ویروس کرونا ,
ملاقات آقای سیدصادق شیرازی با آیت‌الله منتظری بعد از پایان دوران حصر وی

با فوت سیدمحمد، برادر وی سیدصادق شیرازی اقدام به اعلام مرجعیت کرد و اداره بیت شیرازیها و موسسات تابعه را در دست گرفت. در حدود دو دهه مرجعیت سیدصادق شیرازی، وی در اقدامی مشکوک که نیازمند هزینه‌های بسیار زیادی است، چندین شبکه ماهواره‌ای راه‌اندازی کرد که می‌توان از جمله آن‌ها شبکه جهانی امام حسین ۱و۲و۳، مرجعیت، فدک، سلام، رقیه، ابوالفضل العباس، الانوار، خدیجه، الزهرا، المهدی و… را نام برد.

تمام این شبکه‌ها دو سیاست اصلی را پیگیری می‌کنند: "اختلاف‌افکنی میان شیعه و سنی" و "تبلیغ مراسم‌هایی وهن‌آمیز مانند قمه‌زنی، به‌روی ذغال راه رفتن" و… . این روند تا جایی ادامه یافت که در سال‌های اخیر، ایام هفته وحدت از طرف سیدصادق شیرازی به هفته برائت نام‌گذاری شد و در روز نهم ربیع‌الاول دسته‌ای در قم راه انداخته و به‌طور علنی مقدسات اهل‌سنت را به‌ تمسخر گرفتند.

ویروس کرونا ,
مراسم قمه زنی در بیت سیدصادق شیرازی با حضور وی انجام می‌گیرد

برادر دیگر وی، سیدمجتبی شیرازی نیز در انگلستان مستقر است و بارها با حضور در شبکه‌های وابسته به این جریان، اهانت‌های مستقیمی را به مراجع تقلید از جمله رهبر معظم انقلاب و آیت‌الله بهجت نسبت داده است. برای مثال، آیت الله بهجت را در سخنانی کافر، ملحد و زندیق می‌نامد.

از دیگر اقدامات آنها پر و بال دادن به طلبه‌ای جوان و افراطی به‌نام «یاسر الحبیب» است. وی در سال ۲۰۰۱ هیئتی به‌نام «خدام المهدی» در کویت تأسیس کرد ولی به‌دلیل تندروی‌هایش زندانی و پس از مدتی آزاد شد و به لندن رفت، جایی که سید مجتبی شیرازی برادر کوچکتر صادق شیرازی از سال‌های دهه پنجاه در آنجا سکونت دارد. او با راه‌اندازی شبکه‌ای ماهواره‌ای به‌نام فدک‌ و محلی به‌نام فدک‌الصغری در اطراف لندن آزادانه به ترویج عقاید افراطی خود و اختلاف‌افکنی میان شیعه و سنی می‌پردازد.

از آخرین اقدامات این جریان علیه جمهوری اسلامی، حمله به سفارت ایران در لندن بود. روز جمعه ۱۹ اسفند ۹۶ عده‌ای که لباس سیاه بر تن داشتند، با ورود به بالکن سفارت ایران، پرچم جمهوری اسلامی را برداشته پرچم خود را تکان دادند. این حمله آن‌ها با ورود البته دیرهنگام پلیس لندن خاتمه یافت و چند ساعت بیشتر طول نکشید. انگیزه حمله‌کنندگان، اعتراض به دستگیری سیدحسین شیرازی فرزند سیدصادق شیرازی بود.

ویروس کرونا ,

خاندان شیرازی‌ها که قریب ۵ دهه قبل یک جریان علمی و فقهی در عراق و به ویژه شهر کربلا به شمار می‌رفتند، به دلیل نزدیکی به سیاست‌های دشمنان انقلاب در سال‌های گذشته به یک فرقه در شیعه تبدیل شده‌اند که تنها کارویژه آن‌ها ضدیت با مبانی اصلی تشیع و نشان دادن یک چهره خشن و منزجرکننده از مکتب اهل بیت است.

انتهای پیام/


شبکه‌های اجتماعی


قم


امام خمینی


فرقه شیرازی‌ها
منبع خبر

فرقه شیرازی‌ها؛ از توهین به مذاهب تا سوء‌استفاده از “کرونا” بیشتر بخوانید »

اعلام آمادگی جمعی از روحانیان و مداحان برای خدمت‌رسانی به مردم در نامه به وزیر بهداشت


فرهنگ

/


مسجد و هیئت

۰۰:۵۷

۱۳۹۸/۱۲/۱۱

http://fna.ir/dfgu3r

۰

اعلام آمادگی جمعی از روحانیان و مداحان برای خدمت‌رسانی به مردم در نامه به وزیر بهداشت

جمعی از طلاب، روحانیان و ذاکران اهل بیت(ع) با انتشار نامه‌ای خطاب به وزیر بهداشت، آمادگی خود را برای خدمت‌رسانی به مردم جهت مقابله با بیماری کرونا اعلام کردند.

اعلام آمادگی جمعی از روحانیان و مداحان برای خدمت‌رسانی به مردم در نامه به وزیر بهداشت

به گزارش خبرگزاری فارس، جمعی از طلاب و روحانیون حوزه‌های علمیه، هیئات مذهبی، مجموعه‌های فرهنگی ـ تربیتی و پایگاه‌های بسیج شهر تهران در نامه‌ای خطاب به وزیر بهداشت نوشتند: نظر به شیوع گسترده بیماری کرونا آمادگی خود را به منظور مشارکت مردمی و خدمت رسانی اعلام می‌داریم.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:

بسمه تعالی شأنه

مَنْ أَصْبَح لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍالکافی، ج ٢، ص ١۶۴
حضور محترم جناب دکتر نمکی (وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی)
و خدمت مبارک جهادگران عرصه بهداشت و درمان کشور
با سلام و احترام؛
جهاد خدمت رسانی به مردم در حوادث و مشکلات، از اصلی ترین دستورات اهل بیت عصمت -صلوات الله علیهم- و زیباترین خاطرات به یامانده از سردار رشید اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی و یاران با وفای ایشان است که در حوادث گوناگون حامی و مددکار مردم بوده‌اند.

نظر به شیوع گسترده بیماری کرونا و نیاز ملی به بسیج همگانی نهادهای دولتی و مردمی جهت همیاری همه جانبه در مقابله با این بیماری «جمعی از طلاب و روحانیون حوزه‌های علمیه، هیئات مذهبی، مجموعه‌های فرهنگی-تربیتی، و پایگاه‌های بسیج شهر تهران» بر اساس تکلیفی شرعی و وظیفه ای ملی، آمادگی خود را به منظور مشارکت مردمی و خدمت رسانی انسانی نسبت به کنترل، پیشگیری و درمان این بیماری، در قالب اقداماتی چون پرستاری و مراقبت از بیماران، توزیع اقلام بهداشتی و هرگونه اقدام تأیید شده دیگر از سوی نهادهای پزشکی تحت نظارت ستاد ویژه مبارزه با کرونا، اعلام می‌دارد.

امید است با صلاحدید و موافقت دستگاه بهداشتی-درمانی کشور و تحت نظارت ستاد مربوطه، این توفیق در حمایت و خدمت به هم میهنان عزیز ایران اسلامی، نصیب این جمع گردد.

از خداوند متعال توفیق روز افزون همه جهادگران عرصه خدمت به مردم را مسئلت داریم. والله الموفق

از طرف: آیت‌الله محمدباقرتحریری، حجت الاسلام والمسلمین رحیمی صادق، حجت‌الاسلام والمسلمین سید میرهاشم حسینی، حاج محمود کریمی، حاج علی حاج قربانعلی دولابی، حاج محمدمهدی سماواتی، حاج نریمان پناهی، حاج عبدالرضا هلالی، حاج حسین هوشیار، حاج میثم مطیعی، کربلایی محمدحسین پویانفر و مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه استان تهران، حوزه‌های علمیه مروی و توابع، حوزه علمیه آیت الله حق شناس (فیلسوف الدوله-امین الدوله)، هیأت رایه العباس (رزمندگان شمیرانات)، هیأت مکتب الحسین (رزمندگان اسلام)، هیأت الرضا (ع)، هیأت میثاق باشهدا و بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع)، هیأت عشاق الحسین (ع)، هیأت بیت الحسین (ع)، هیأت رهروان نور (بیت النور)، هیأت ریحانه النبی (سلام الله علیها)، موکب مردمى شباب الامام الخامنئى، هیأت فرزندان روح الله (سعادت آباد)، هیأت رهروان ولایت و بسیج دانشجویان و طلاب مدرسه عالی شهید مطهری (ره)، گروه جهادی محبین الائمه (ع)، هیأت احرارالعباس (ع)، هیأت عشاق الزهراء (قیطریه)، هیأت کریم آل طه (کانون دانش‌پژوهان نخبه)، هیأت زوار الزهراء (نازی آباد)، هیأت خدام الرضا (مؤسسه فرهنگی طلوع حق)، هیأت محبان المهدی، حوزه بسیج دانشجویی شهید صیاد شیرازی، مجموعه فرهنگی-تربیتی رضوان، هیأت مکتب المهدی، هیأت منتظرین، دارالقرآن شهید سامانی، مجتمع فرهنگى-مذهبی مسجدالرضا (ع)، مؤسسه خیریه برکات و…

این جهاد ادامه دارد…

انتهای پیام/


وزارت بهداشت


بیماری کرونا


نامه


علما و طلاب

اخبار مرتبط

منبع خبر

اعلام آمادگی جمعی از روحانیان و مداحان برای خدمت‌رسانی به مردم در نامه به وزیر بهداشت بیشتر بخوانید »

فرماندهی «خرازی» بر قلب نیروها

به گزارش مشرق، شهید حسین خرازی فراتر از یک فرمانده برای رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بود. نیروها با وجود ایشان پدری مهربان و دلسوز را بالای سر خودشان می‌دیدند که شانه‌به‌شانه‌شان می‌جنگد و مراقبشان است. به قدری متواضع بود که او را بین همراهانش گم می‌کردند. اگر کسی او را نمی‌شناخت باور نمی‌کرد که با فرمانده لشکر امام حسین (ع) روبه‌رو است. بسیاری حاج‌حسین را از آستین خالی دست راستش می‌شناختند، از روی خوش و رفتار صمیمی و مهربانش. حسین خرازی یکی از فرماندهان حماسه‌آفرین میدان‌های نبرد بود که خستگی‌ناپذیر در عملیات‌ها حضور داشت و شجاعتش در جبهه‌ها زبانزد همه نیروها بود. در کربلای ۴ و ۵ مثل یک سرباز گمنام میان نیروهایش بود و ۸ اسفند ۱۳۶۵ در جریان عملیات بزرگ کربلای ۵ پاداش سال‌ها مجاهدت و ایثارش را گرفت و آسمانی شد. حسین نجیمی از پژوهشگران دفاع مقدس و رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در گفتگو با ما از شجاعت، مدیریت و تأثیر فرمانده‌اش در عملیات‌های دفاع مقدس می‌گوید که در ادامه می‌خوانید.

شما از چه زمانی با شهید حسین خرازی آشنا شدید؟
اولین بار در جریان عملیات فتح‌المبین در سال ۱۳۶۱ شهید خرازی را دیدم ولی، چون نمی‌شناختمشان نمی‌دانستم او چه کیست، فقط در دلم گفتم عجب فرمانده‌ای است. همان‌جا گفتم من باید نیروی او شوم و می‌گفتم الگوی خوبی برایم خواهد بود. بعدها این آرزویم محقق شد و من رفاقت خیلی خوبی با ایشان پیدا کردم. بعدها رفاقت‌مان در این حد پیش رفت که شهید خرازی به عنوان فرمانده لشکر به عروسی‌ام آمد. حسین‌آقا خیلی جذاب بود و همه دوستش داشتند.

هیچ‌وقت قبل از عملیات در جایگاه یک فرمانده با نیروها برخورد نمی‌کرد و مثل یک دوست کنارشان بود ولی روز عملیات قاطعیت زیادی داشت. حواسش به همه نیروها بود. مثلاً وقتی می‌خواست برای نماز جماعت برود اگر کسی ماشین داشت سوار نمی‌شد و می‌گفت مثل بقیه نیروها پیاده می‌روم. یک روز با موتور سرعت زیادی داشتم و از حرکتم گرد و خاک بلند شده بود. ایشان روز بعد من را خواست و گفت می‌دانی تند رفتن تو باعث شد این سربازان گرد و خاک بخورند؟ تا این اندازه جزئی‌نگر بود و از نیروهایش مراقبت می‌کرد.

قدرت فرماندهی و هوش و خلاقیت‌های ایشان در دفاع مقدس از چه زمانی برای فرماندهان مشخص شد؟
جنگ که شروع شد به همراه آقای رحیم صفوی به جبهه دارخوین رفت. آقارحیم در خاطراتش می‌گوید چند ماه بیشتر مسئول جبهه دارخوین نبود بعد به حکم شهید محلاتی مسئول ستاد عملیات جنوب می‌شود. آنجا بحث می‌شود چه کسی جای آقارحیم را در جبهه دارخوین بگیرد که شهید فروغی را پیشنهاد می‌کنند، اما چون ایشان مسئول عملیات سپاه اصفهان بود و باید در شهر حضور پیدا می‌کرد نمی‌تواند در منطقه بماند. به این ترتیب شهید خرازی فرمانده جبهه دارخوین می‌شود.

شهید خرازی از اینجا خودش را با ابتکارات و خلاقیت‌هایش نشان می‌دهد. حدود ۴۰ کیلومتر جبهه را تحویل می‌گیرد و این جبهه را سروسامان می‌دهد. توانایی شهید خرازی اولین بار در عملیات فرماندهی کل قوا برای فرماندهان مشخص می‌شود. کانالی را در جبهه دارخوین به پیشنهاد شهید محمود پهلوان‌نژاد می‌زنند که تا زیر گوش دشمن می‌رود و به کانال دارخوین معروف می‌شود.

در این عملیات از سه محور به دشمن می‌زنند و برای اولین بار در طول جنگ بیش از دو کیلومتر پیشروی می‌کنند و خاکریز می‌زنند و قسمتی که آزاد شده را حفظ می‌کنند. این اتفاق در آن سال‌ها یک دستاورد خیلی بزرگ بود. در این عملیات آقارحیم، شهید باقری و آقای رشید بودند و همه شجاعت و استعداد شهید خرازی را می‌بینند. شهید خرازی از اینجا گردان ۱۴ امام حسین (ع) را تشکیل می‌دهد که بعد به تیپ و لشکر تبدیل می‌شود و در سخت‌ترین عملیات‌ها این لشکر حضوری مؤثر دارد.

ابتکار، استعداد و هوش شهید خرازی در کدام عملیات‌ها بیشتر خودش را نشان داد؟
در بستان عراقی‌ها به تنگه چزابه زدند که اگر شهید حسن باقری، شهید حسین خرازی، شهید ردانی‌پور و شهید حبیب‌اللهی نمی‌ایستادند قطعاً عراقی‌ها بستان را می‌گرفتند. ما ۷۰۰ شهید در تنگه چزابه دادیم تا عراقی‌ها نیایند و بستان را نگیرند. در فتح‌المبین یکی از سخت‌ترین مناطق در اختیار لشکر امام حسین بود و در حین عملیات از سوی فرماندهان دستور عقب‌نشینی برای لشکر صادر می‌شود که شهید خرازی می‌گوید نه می‌توانیم برگردیم و نه می‌خواهیم برگردیم.

۷۲ ساعت به‌سختی با دشمن می‌جنگیدند و جانشین حسین خرازی، شهید ردانی‌پور در جریان همین عملیات گلوله کلاشینکف خورد. یعنی در این حد به دشمن نزدیک بودند. همین نیروهایی که در فتح‌المبین این‌طوری جنگیده بودند پس از عملیات به مرخصی نرفتند و گفتند می‌خواهند در عملیات بیت‌المقدس حضور داشته باشند. در مرحله سوم عملیات کمبود نیرو و امکانات داشتیم. در مرحله سوم عملیات شهید خرازی و شهید کاظمی گل کاشتند و عملیات بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر مدیون این دو نفر است. با وجود این نقش مهم و پررنگ، شهید خرازی روز چهارم خرداد به نیروهایش می‌گوید که غرور کاذب ما را نگیرد چراکه دوری از خدا می‌آورد. می‌گوید فقط خدا کمک کرد که توانستیم خرمشهر را آزاد کنیم.

شهید خرازی در عملیات رمضان فرمانده قرارگاه فتح می‌شود. به نظرم در این عملیات باید شهید یا اسیر می‌شد. خدا ایشان را نگه داشت و سه عملیات شهید خرازی فرمانده قرارگاه بود و دوباره به لشکر امام حسین برگشت. برگشتن حسین خرازی به لشکر روحیه نیروها را خیلی بالا برد. همه لشکر امام حسین را با نام شهید خرازی می‌شناختند. در جریان عملیات خیبر شهید میثمی را پیش شهید خرازی فرستادند تا او جلو نزند. شهید خرازی قبل از این عملیات به نیروهایش می‌گوید اگر کسی مشکلی دارد تکلیف از گردنش ساقط است و می‌تواند در عملیات حاضر نشود. اما کسی نرفت و بچه‌ها خط بسیار سختی را شکستند.

وقتی کار گره می‌خورد شهید خرازی با جیپ جلو می‌رود که در حین دیده‌بانی خمپاره کنارش منفجر و دست راستش قطع می‌شود. به نظرم شهید خرازی در طلائیه شهید شده بود. خودش تعریف کرده بود وقتی دستم قطع شد، درد نگرفت؛ یک حال خوشی به من دست داد؛ حال پرواز. صدایی از ملکوت به من گفت حسین‌آقا می‌آیی یا می‌مانی؟ با خودم گفتم می‌خواهم هنوز بجنگم، خمینی تنهاست، من سرباز اویم، هنوز جنگ تمام نشده. در همین حالات بودم که افتادم زمین. درد به تمام تنم سرایت کرد و در بدنم پیچید. اگر کسی در جنگ کوتاهی می‌کرد شهید خرازی به‌شدت با او برخورد می‌کرد. یکی از دلایلی که شهید خرازی از قرارگاه به لشکر برگشت این بود که یکی از نیروها در عملیات رمضان کوتاهی کرده بود و شهید خرازی به‌شدت با او برخورد کرد.

در فرماندهی‌شان چه ویژگی و خصوصیتی داشتند که بسیار مشهود بود؟
خیلی به بیت‌المال حساس بود. خیلی تأکید می‌کرد که بیت‌المال را حفظ کنید. گاهی اگر بی‌احتیاطی‌هایی اتفاق می‌افتاد یا اگر در آموزشی‌ها برای کسی اتفاق می‌افتاد شهید خرازی می‌گفت من نمی‌توانم روز قیامت جواب خون کسی را بدهم. در عملیات‌ها با قاطعیت و با شدت برخورد می‌کرد. مدیریت منحصربه‌فردی داشت و برای جان بچه‌ها خیلی ارزش قائل بود. از معدود فرماندهانی بود که سرزده به گردان‌ها می‌رفت و سرکشی می‌کرد.

بدون اطلاع سوار موتور و ماشین می‌شد و در سنگرها بین رزمندگان می‌رفت و با نیروها صحبت می‌کرد. این کارها حسین خرازی را محبوب کرده بود. به خاطر این کارها می‌گویند شهید خرازی بر قلب نیروهای لشکر امام حسین (ع) فرماندهی می‌کرد. ما همیشه ایشان را کنار خودمان داشتیم. در والفجر ۸ وقتی منطقه را شناسایی کردیم و برگشتیم من خیلی نگران بودم. چون در بدر اوضاعی پیش آمد که خیلی از نیروهایمان به شهادت رسیدند. این عملیات هم برایم نگران‌کننده بود، اما وقتی دیدم شهید خرازی خیلی آرام و خونسرد توضیح می‌دهد که اینجا یک جنگ تمام‌عیاری انجام می‌شود ما هم تکلیف‌مان را انجام می‌دهیم، امام گفته بروید ان‌شاءالله پیروز می‌شوید، پس ما هم اطاعت می‌کنیم و می‌رویم و می‌جنگیم، یا شهید می‌شویم یا پیروز می‌شویم. آن آرامشی که در وجود ایشان می‌دیدم نگرانی را از وجودم می‌برد. بقیه فرمانده گردان‌ها و فرمانده گروهان‌ها هم همین‌طور بودند.

وقتی می‌دیدیم فرمانده‌مان با اعتماد به نفس می‌گوید من هم کنارتان هستم برایمان قوت قلب ایجاد می‌کرد. بعد شانه‌به‌شانه ما حرکت می‌کرد و در بدترین شرایط والفجر ۸ کنارمان بود. وقتی به گارد ریاست جمهوری زدیم و در سخت‌ترین شرایط جنگ دیدیم شهید خرازی با موتور می‌آید همه ماتشان برده بود و نگران بودند که فرمانده‌شان را نزنند. بعضی از نیروها از سنگرهایشان بیرون آمدند و پشت به دشمن و رو به حسین حرکت می‌کردند تا اتفاقی برایشان نیفتد و فرمانده‌شان را برگردانند. شهید حسین خرازی روی چند مورد خیلی تأکید داشت؛ می‌گفت کاری کنید شهدا روز قیامت شفیع‌مان شوند. دوم اینکه بتوانیم جواب کارهای‌مان را به خدا بدهیم. فرمانده لشکر با یک دست نیرویش را بغل می‌کرد و می‌بوسید. همین بود که نیرو به فرمانده‌اش عشق می‌ورزید. هر غذایی را مازاد بر غذای لشکر برایش می‌بردند دست به آن نمی‌زد.

شهادت شهید خرازی برایتان باورکردنی بود؟ چه تأثیری در روحیه نیروها گذاشت؟
شهادت حسین خرازی برایمان شوکه‌کننده نبود و زنده بودنش ما را متعجب می‌کرد. ما حسین را همیشه شهید می‌دیدیم. قبل از شهادتش یک بار به شلمچه رفتیم و آتش سنگینی روی سرمان می‌ریخت. یکی از نیروها روی زمین افتاد و وضع خوبی نداشت. شهید خرازی بالای سرش رفت و گفت سلام ما را به اهل بیت و شهدا برسان. در آن وضعیت جمله‌ای گفت که به نظرم مضمونش این بود که من هم چند روز دیگر پیش خودتان هستم. کی پیام این حرف را متوجه شدم؟

وقتی که بیسیم‌چی‌اش آقای نریمانی گفت که شهید خرازی پنج دقیقه قبل از شهادتش دستش را بلند کرد و گفت خدایا دیگر جان من را بگیر. شب قبل از شهادتش شهید خرازی را دیدم و واقعاً چهره‌ای نورانی و زیبا پیدا کرده بود. حسین همان ساعتی که در طلائیه دستش قطع شده بود همان ساعت در شلمچه به شهادت رسید. تماسی با قرارگاه می‌گیرد. دو ماشین غذا را دشمن زده بود و بچه‌ها عملیات کرده بودند و بسیار گرسنه و خسته بودند.

شهید در حال صحبت با راننده ماشین غذا بود که دعایش مستجاب می‌شود و گلوله‌ای به قلب مهربان و رئوفش می‌خورد. هنوز خبر شهادت ایشان را نشنیده بودیم ولی وقتی این گلوله حسین را شهید کرد انگار جنگ شلمچه تمام شد. با این حال وقتی خبر شهادتش را شنیدیم حالمان خیلی بد شد. تنها روزی بود که من سه ساعت جلوی خاکریز گریه می‌کردم. بعد از شهادت حسین خرازی بچه‌های لشکر یتیم شدند.

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

فرماندهی «خرازی» بر قلب نیروها بیشتر بخوانید »

سرلشکر ایزدی: ابعاد بیشتری از تلفات عین‌الاسد روشن خواهد شد/ قرار بود بجای «حاج قاسم» به نیروی قدس بروم


سیاسی

/


امنیتی و دفاعی

۱۷:۴۲

۱۳۹۸/۱۲/۹

http://fna.ir/dfhx2a

۰

سرلشکر ایزدی: ابعاد بیشتری از تلفات عین‌الاسد روشن خواهد شد/ قرار بود بجای «حاج قاسم» به نیروی قدس بروم

فرمانده قرارگاه سایبری و تهدیدات نوین قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء (ص) با بیان اینکه هرچه جلوتر برویم، اطلاعات و ابعاد بیشتری از تلفات عین‌الاسد روشن خواهد شد، گفت: آمریکا با ترور «حاج قاسم» حماقت بزرگی کرد و قطعاً تقاص آن را پس خواهد داد؛‌ زدن عین‌الاسد اول کار است.

سرلشکر ایزدی: ابعاد بیشتری از تلفات عین‌الاسد روشن خواهد شد/ قرار بود بجای «حاج قاسم» به نیروی قدس بروم

به گزارش گروه دفاعی خبرگزاری فارس، برنامه تلویزیونی دستخط این هفته با حضور سردار سرلشکر پاسدار مصطفی ایزدی فرمانده قرارگاه سایبری و تهدیدات نوین قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء (ص) برگزار شد.

مهمان ارجمند این هفته برنامه «دست‌خط» از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. کسی که خیلی کم حرف است و زیاد از ایشان مصاحبه و گفت‌وگو به خصوص گفت‌وگوی تصویری نمی‌بینیم و یا خیلی کم می‌بینیم.

سابقه فرماندهی سپاه کردستان در پرونده کاری ایشان است. کنار شهید بروجردی و شهید کاظمی از افرادی بود که در دوران دفاع مقدس در کردستان نقشی ویژه ایفا کرد و بعد از آن هم سوابقی چون فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران و معاون عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در کارنامه خود داشته است. سمت‌های دیگری هم در رده‌های بالای نیروهای مسلح را در کارنامه خود دارند.

فکر می‌کنم حرف‌های گفتنی داشته باشند. در بازه‌های زمانی مختلف، چه در عرصه دفاع مقدس و چه الان که مسئولیت ویژه‌ای در قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء (ص)‌ بر عهده دارند و گفت‌وگوی خوبی باید داشته باشیم. ایشان از دوستان سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است که فکر می‌کنم حرف‌های شنیدنی ایشان جذاب باشد و بتوانیم با شما در این برنامه همراهی ویژه کنیم.

*خیلی خوش آمدید. سلام عرض می‌کنم.

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز و محترم سلام عرض می‌کنم.

*از اینجا شروع کنیم که فرماندهی قرارگاه سایبری و تهدیدات نوین را برعهده دارید. الان صحبت‌های شما را می‌خواندم که گفته بودید قبلاً در زمین، هوا و دریا باید دفاع می‌کردیم و الان دو عرصه فضا و سایبری و مجازی هم به ما اضافه شده است. چقدر الان در این زمینه مورد تهدید هستیم و چقدر توانسته‌ایم عملیاتی کار کنیم؟

ببینید، چون یک مجموعه انقلابی در واقع بنیان نیروهای مسلح را گذاشته است و این مجموعه در واقع با یک نگاه نوآورانه و مبتکرانه به عرصه‌های نبرد نگاه می‌کرد، الحمدالله در حوزه‌های مختلف پیشرفت‌های خوبی را داشته است. حوزه سایبر یک وضعیتی دارد که زمان و مکان را در هم ‌می‌نوردد، یعنی آن محدودیت‌هایی که ما در عرصه‌های دیگر داشتیم در این عرصه نداشتیم. جالب توجه این است که در کشور ما چون موضوع سایبر متکی به نیروهای جوان و خلاق است، کشور ما غنی از این قابلیت و ظرفیت است. حتی دشمن اعلام کرده که ما از این ظرفیت نگران هستیم.

در هر حال، در حوزه سایبری که سه بخش اعم از زیرساخت، حوزه اطلاعات و حوزه شناختی، الحمدالله جوانان انقلابی خود را مهیا کرده‌اند و حرکت‌های خوبی را انجام داده‌اند. این حرکت‌ها آثار پربرکتی را داشته و ان‌شاءالله خواهد داشت.

* یکی از خلا‌هایی که بارها مقام معظم رهبری بدان اشاره کرده‌اند نداشتن شبکه ملی اطلاعات است البته الان گفته می‌شود گام‌هایی برداشته شده و در این زمینه هم کارهایی شده است. آخرین اطلاعات چیست؟ آیا در این زمینه توانستیم حرکتی کنیم، طراحی انجام دهیم؟

بله. ما در شبکه ملی اطلاعات خوشبختانه از زیرساخت خوبی برخوردار هستیم. یعنی کار زیرساختی خوبی انجام شده است. یک خیزش عمومی در لبیک‌گویی به فرمان مقام معظم رهبری در نیروهای متعهد کشور ایجاد شده است و ان‌شاالله در حوزه‌های مختلف شاهد پیشرفت‌های خوبی خواهیم بود.

*آخرین چیزی که داشتیم سر قضیه بنزین بود که در سال ۹۶ هم تکرار شده بود و دشمن از راه فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی وارد شد که به هر حال محل اصلی اطلاعات و داده‌ها در داخل کشور دست ما نیست، شبکه‌هایی که بیرون کشور مستقر هستند. این لطمه‌هایی زد و برای مدتی مجبور به قطع اینترنت شدند. این را چگونه سامان خواهیم داد؟ در این زمینه هم شنیدم جلسات ویژه‌ای گذاشتید و پیگیری‌های ویژه‌ای هم از شما در قرارگاه خاتم‌الانبیاء و هم جاهای دیگر پیگیری‌هایی کرده‌اند.

در این رابطه مبادی مختلفی مسئولیت دارند. شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی یا شورای عالی انقلاب فرهنگی و مبادی که فعالیت‌های خاص فرهنگی دارد، مانند صداوسیما و همچنین مجموعه‌هایی که در دولت هستند، نهادهای انقلابی و امثال آن، از ظرفیت‌های خوبی برخوردار هستند.

لازم است از دو جنبه، یکی از لحاظ فناوری در این عرصه پیش برویم و مردم هم باید کمک کنند که ما واقعاً متکی به خودمان شویم. در هیچ جای دنیا اینطور نیست که فضای مجازی همینطور رها باشد؛ بر آن انصافاً قاعده و قانون حاکم است. ما شاهد هستیم در فضای مجازی چقدر بخاطر بی‌قانونی مواردی مطرح می‌شود که از لحاظ فردی و خانوادگی و اجتماعی برای ما خسارت‌بار است.

*توانمندی این را داریم؟

با جدیت عرض می‌کنم که مجموعه‌های جوان، خلاق و متعهد می‌آیند و کارهای ارزشمندی را انجام می دهند ولی نیاز به پشتوانه دارند. اگر پشتیبانی برای آنها فراهم شود، مثلاً سرور و امکانات فنی لازم دارند، اگر اینها فراهم شود رشد می‌کنند، همانطور که در عرصه‌های دیگر پیشرفت داشتیم از نمونه‌های خارجی به نحو بهتری می‌توانیم اقدام و عمل کنیم و تلاش می‌شود در این عرصه هم ان‌شاالله از ظرفیت و قابلیت خوبی برخوردار شویم.

البته این را باید عرض کنم که در کشور ما لازم است همه مبادی ذیربط ببینند که منافع ملی و امنیت ملی ما چه می‌گوید. این برای ما مبنا باشد. ممکن است برخی جریانات از منظر سیاسی این موضوع را برای خودشان یک منافعی بدانند اما به صورت عمیق اگر توجه شود، واقعاً خسارت‌بار است. همین قضایایی که اخیراً اتفاق افتاد یا در سال ۹۶ اتفاق افتاد، وقتی خوب بررسی شود می‌بینیم دشمن فضایی ایجاد می‌کند که روی برخی ذهن‌ها اثراتی می‌گذارد و اینها تحت تاثیر قرار می‌گیرند. وقتی به خوبی موضوع را کنکاش می‌کنید می‌بینید فرماندهی و هدایت این در جریانات شبکه‌های اجتماعی است. مطالبی که منعکس می‌کنند خیلی عاری از حقیقت است.

حضرت علی (ع) می‌فرمایند شبهه از آن جهت شبهه است که شبیه و مانند حق است. این دشمن در سازمان رزم خودش و در شبکه‌های اجتماعی سرمایه‌گذاری کرده است. در منطقه ما اطلاع موثق داریم که هزینه می‌کند تا استارت‌آپ‌های خاص خودش را درست کند. ممکن است خیلی‌ها توجه نداشته باشند ولی این یک حقیقت است. مواردی که می‌بینیم و مطالعه می‌کنیم می‌گویند راه اصلی این است که در درون از جامعه نقار و شکاف ایجاد کنیم و جامعه را چند دسته کنیم، مردم را دچار شبهه کنیم، ایجاد بی‌اعتمادی کنیم. این یک عرصه جدید از جنگ است.

شما ببینید در همین قضایای آبان ماه گذشته، این قضیه بنزین بود. باید کار می‌شد، عده‌ای که برای آنها سوال بود مسئله حلاجی می‌شد. این مسائل مانند طرح‌های عملیاتی طرح لازم دارد که کار بشود و همه جنبه‌های آن دیده شود. این اتفاقی که افتاد شاهد هستیم که فضای مجازی خیلی تاثیر داشته است. البته اینطور نبود که اینترنت به صورت کامل قطع باشد، اما کنترل شده است و همین مدت چه خسارات عظیمی از لحاظ جانی و مالی و حیثیتی به کلیت نظام و مردم ما وارد شد! باید به اینها توجه کنیم و همه با هم همین روندی که با پیروزی تاکنون داشته‌ایم، تلاش کنیم این صحنه را هم اداره کنیم.

* گفته بودید آمریکا و رژیم صهیونیستی بدون عمل فیزیکی و تنها با جنگ سایبری به دنبال آسیب به مراکز هسته‌ای ما هستند.

ما یک دور این را داشته‌ایم؛ در نطنز اینها عملیات سایبری انجام دادند. یعنی یک چیزی که خودشان زیاد از آن می‌گویند یکی از عملیات‌های بزرگ سایبری کاری است که ویروس استاکس‌نت در نطنز انجام داد، حالا سیری که طی کرده بحث خودش را دارد. ولی یکی از مراکز هسته‌ای ما با این مسئله مواجه شده است.

خودشان اعلام می‌کنند که ما میلیون‌ها بدافزار در شبکه‌های رایانه‌ای زیرساختی کشورهای منطقه کاشته‌ایم. خب، دشمن هم از موشک‌ها استفاده می‌کند، هم از هواپیما استفاده می‌کند و هم از سایر ابزارهایش استفاده می‌کند که یکی از آنها سایبری است. ما در ارتباط با زیرساخت‌های خود اعم از هسته‌ای و دیگر مجموعه‌ها مانند برق و آب و … باید مهیا باشیم. خوشبختانه سازماندهی شده است. سازمان پدافند غیرعامل و قرارگاه‌های ویژه برای این کار است و اقدامات برای این کار انجام می‌شود اما اینکه ما در این فضا مواجه با تهدید دشمن هستیم، بلاشک وجود دارد و باید خود را مهیا و آماده کنیم. همان‌طور که ما در صحنه دفاع هوایی کار می‌کنیم، در صحنه دفاع سایبری هم باید کار قوی کنیم که در دست انجام است.

*در جایی گفته بودید قوی‌ترین قرارگاه سایبری آمریکا در منطقه در بحرین است. درست است؟

مرکز فرماندهی آمریکا در بحرین است.

*می‌توانید اگر امکان دارد و صلاح هست آخرین تهدیدی که در این زمینه داشتند را برای ما بازگو کنید؟

شما مستحضر هستید در همین روزهای اخیر یک حمله وسیع سایبری ما در مجموعه‌های زیرساختی کشور داشتیم که خوشبختانه همه اینها خنثی شد و مشکلی برای مجموعه زیرساختی ما ایجاد نکرد.

*زیرساختی امنیتی بود؟

زیرساختی دفاعی ما از استحکام خوبی برخوردار است. از قبل ساز و کاری پیش‌بینی شده است که ما بتوانیم از وضعیت مستحکمی برخوردار شویم البته رزمایش‌های مختلف داریم، توجه داریم. این امکان را در نظر داریم که نفوذپذیر می‌توانیم باشیم، ولی اساس خوبی است. بیشتر در فضای کشوری است که آنها هم اقدامات کارسازی انجام شده و حمله وسیعی در این مجموعه‌ها انجام شده بود و خوشبختانه اینها را خنثی کردیم.

*یعنی حمله به سمت سیستم دفاعی و امنیتی ما بود؟

نه.

*نمی‌توانید بیان کنید؟

از زیرساخت‌های کشوری بود. در زمینه امنیتی، از استحکام خوبی برخوردار هستیم. یعنی خیلی امکان برای آنها ضعیف است.

*منظور شما زیرساخت‌های اداره کشور بود؟

بله. زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی.

*بیش از چهل روز از شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، رفیق شما و همرزم شما، می‌گذرد. در این ۴۰ روز نبود حاج قاسم را باور کرده‌اید؟

نه (با سکوت)! ولی واقعاً اینکه قرآن شریف می‌فرماید ولاتحسبن الذیت قتلوا فی سبیل الله امواتا حقیقت است. من یک فرماندهی داشتم و دارم که به نام شهید محمد بروجردی. ایشان واقعاً برای من زنده است. یعنی همیشه با ایشان هستم.

*ایشان را حس می‌کنید.

بله. حال ایشان اینطور بود؛ یک روز قبل از شهادتش در قرارگاه حمزه من را صدا زدند و گفتند با شما کار دارم. خدمت ایشان رفتم و گفتند که من اگر شهید شدم صبر کنید. آخرین جمله ایشان به من این بود و روز بعد خبردار شدیم ایشان روی مین ضدتانک رفت و وقتی شتابان خدمت ایشان رسیدم، دیدم پیکر مطهر و خونین او روی زمین افتاده و چشمان زیبای او به آسمان دوخته شده و عطر دل‌انگیزی از پیکر مطهر ایشان به مشام می‌رسید.

اینها در واقع رهپویان راه حضرت امام (ره) هستند، رهپویان مکتب حضرت امام هستند. ما با تمام وجود قائل هستیم زنده هستند. به قول یکی از دوستان عزیز ما، شهید سلیمانی برای دشمن خطرناک‌تر از سردار سلیمانی است. برای ما واقعاً یک غصه‌ای است، یعنی خیلی احساس سختی داریم. (سکوت‌ می‌کند). «یاران همه سوی مرگ رفتند، بشتاب تا که ز ره نمانی». دوستان ما یکی یکی این قابلیت را پیدا می‌کنند. شهید سلیمانی قبل از شهادت فرمودند من به سمت مقتل خودم می‌روم.

*قبل از سفر آخر؟

بله. یعنی همین حسی که شهید بروجردی داشت این شهید هم داشت و این هم اینطور شد و به فرمایش مقام معظم رهبری آسمانی شد.

*اینکه آمریکا خیلی جاها می‌توانست بگوید نیابتی عملیاتی کنند یا حاج قاسم را یکسری نیروهای دیگر بزنند ولی اینکه خودش می‌زند و با وقاحت اعلام می‌کند، به لحاظ نظامی و سیاسی چه معنایی دارد؟

یک واقعیتی وجود دارد که رژیم صهیونیستی یعنی صهیونیسم بین‌الملل و ارتجاع منطقه … ترامپ یک تعبیری دارد که می‌گوید «گاوهای شیرده»، من عکس این را بیان می‌کنم؛ یعنی این جریانات اینطور نیست که با مجموعه‌ای مواجه باشند که خوب تدبیر می‌کنند، این جریان روی مجموعه‌ای سوار می‌شوند که خوب تدبیر نمی‌کنند. شما ببینید، از جنبه‌های مختلف اگر یک فکر واقعاً فیاض و با ذکاوت روی این موضوع کار می‌کرد، قطعاً چنین حماقتی انجام نمی‌داد. به نظر من می‌رسد یک حماقت است، مانند حماقت‌های قبلی‌شان.

مثلا کاری که در افغانستان انجام دادند یک باتلاق برای خود درست کردند. مگر روس‌ها نبودند که در نهایت رفتند؟ کاری که در عراق انجام دادند، الان چه شرایطی دارند؟ خودشان چه چیزی می‌گویند؟ می‌گویند ما کار کردیم و بهره را جمهوری اسلامی ایران می‌برد. این کار آنها فراز مهمی در تاریخ منطقه است و قطعاً ضرر و خسارت زیادی می‌بینند. به نظر من حماقت بزرگی آمریکایی‌ها کردند و قطعاً تقاص آن را پس خواهند داد.

*اینکه می‌گویند عین‌الاسد آغاز راه بود، همینطور است؟

ببینید، امام فرمودند اگر ایرانی به سگ آمریکایی توهین می‌کرد، چه می‌شد و اگر یک امریکایی شخصیت ایرانی را زیر می‌گرفت باید در آمریکا جواب می‌داد. بیش از ۵۰ هزار مستشار آمریکایی در ارتش ایران بودند و کارهایی می‌کردند که واقعاً آدم شرم می‌کند که بیان کند. ملت ایران با صلابت اینها را بیرون کرد و امروز وضعیت طوری شده که اینگونه یکی از مراکز راهبردی دشمن موشک‌باران می‌شود و دشمن در خوف عکس‌العمل انقلاب اسلامی که واقعاً از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های مهمی برخوردار است، دم فرو می‌بندد.

*قطعاً در جریان موشک‌باران زودتر از مردم عادی قرار گرفتید که عین‌الاسد زده می‌شود. فکر می‌کردید آمریکایی‌ها جواب ندهند یا منتظر جواب بودید؟

ما از ظرفیت و قابلیت خوبی برخوردار هستیم. برای هر وضعیتی پیش‌بینی لازم شده بود.

*یعنی آمادگی وجود داشت.

بله، برای هر وضعیتی آمادگی وجود داشت و آنها می‌دانستند که ما برای هر وضعیتی آمادگی فوق‌العاده داریم.

*و این برای مردم جالب بود که این مقدار کتمان کردند که هیچ اتفاقی رخ نداده و خون از دماغ کسی نیامده و بعد ذره ذره اطلاعات را بیان کردند.

حالا این اول کار است و هر چه جلوتر برود، بیشتر می‌شود و اطلاعات و ابعاد بیشتری روشن می‌شود. خسارت زیادی دیدند و بعد گفتند همه چیز خوب است.

*می‌توانید از خسارت آنها اطلاعاتی بدهید؟

همین‌هایی که فعلاً رسانه‌ای بیان شده، مواردی بوده است؛ وقتی می‌گویند در این عملیات مثلاً ۷۰-۶۰ نفر آسیب مغزی دیده‌اند، ما هم معادله داریم که اگر در مجموعه‌ای این تعداد مجروح شوند و مشکلات ایجاد کنند قطعاً این مجموعه تلفات داده است. آسیب‌های زیادی را دیده‌اند …

*این معادله‌ای که بیان می‌کنید به لحاظ نظامی بیان می‌کنید؟

بله. اینطور نیست که بگوییم یک تعدادی مجروح شده‌اند؛ اینچنین نیست. آسیب‌های دیگر هم وجود دارد ولی کتمان می‌کنند. موارد دیگر هم همین طور بوده که کتمان کرده‌اند.

*یک چیزی که کام مردم و کام همه را تلخ کرد اتفاقی بود که برای هواپیمای مسافربری افتاد و در وضعیت فوق‌العاده‌ای که نیروهای مسلح ما در آمادگی کامل بودند این هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفت. این چطور در فضای سیاسی کشور هضم شد؟ به نظر شما عکس‌العملی که نشان داده شد چقدر متناسب بود؟

واقعا یک اتفاق خیلی تاسف‌بار بود، خیلی کوبنده بود. ما با ملت یکی هستیم یعنی همان احساسی که ملت داشتند، همه این احساس را داشتند و دارند. بالاخره یک اتفاقی که نباید بیفتد، افتاد و همینطور که مسئولین محترم مطرح کردند، هم در حال رسیدگی دقیق است و هم درباره اینکه تمهیدات لازم اتخاذ شود کار زیادی انجام می‌شود. یک اتفاقی بود که خیلی ویژه بود و نباید این اتفاق رخ می‌داد، ولی متاسفانه رخ داد و بسیار کوبنده و تاسف‌بار بود. ان‌شاالله روح این شهدای عزیز و نخبگان را که اینطور به رحمت ایزدی پیوستند، غریق رحمت‌ واسعه خداوند قرار گیرد.

*حالا این موضوع که هم در ستاد کل نیروهای مسلح و هم به دستور رئیس قوه قضائیه بررسی می‌شود، اما سوالی که باقی می‌ماند این است که در آن شرایط نباید پروازهای عادی ما ابلاغ می‌شد که انجام نشود؟

توضیحات مفصلی را دوستان ما دادند، یعنی اساساً اینها آئین‌نامه دارد و آئین‌نامه‌ها می‌گوید در شرایط آمادگی یک، دو یا سه باشد، چه باید کرد. اگر یک بود بخش‌های دیگر چه کنند و سیستم هواپیمایی چه کار کند و اگر دو بود، چه اتفاقی بیفتد و اگر سه بود چطور کار شود. این تمهیداتی که برای این موقعیت‌های مختلف اتخاذ شده بود، طوری نبود که الزاماً لازم باشد پروازها لغو شود.

اتفاقی که افتاده، در واقع خارج از این تمهیدات بود. آن اتفاق بسیار دردناک بود که در این فرآیند اصلاً موضوعیت نداشت، یعنی اگر فرآیندی که پیش‌بینی و کار شده بود کامل رعایت می‌شد، اساساً نیازی به این وضعیت نبود که موشکی شلیک شود. بنابراین در آن وضعیت و طراحی که شد … مثلاً در عملیات‌ها می‌گوییم در این عملیات در موضع پدافندی هستیم. پدافند می‌کنیم و بنای هجوم نداریم و اینطور است و اگر اتفاقی افتاد باید این کار را انجام دهیم. در آن وضعیت عملیات زمینی است، در دفاع هوایی هم مراحلی که دارد مرحله‌ای که پیش‌بینی و طراحی شده بود، اگر طبق آن پیش‌بینی و طراحی اقدام می‌شد، نباید موشکی شلیک می‌شد و در چنین شرایطی مشکلی برای پرواز هواپیما هم نبود.

*درباره جایگزین حاج قاسم سلیمانی، سردار قاآنی که خیلی فرد معرفی‌شده‌ای نبود و به عنوان قائم مقام و جانشین سردار سلیمانی بود؛ از منظر شما این انتخاب چگونه بود؟

ما در دوران دفاع مقدس خدمت سردار بزرگوار بودیم. ما قرارگاه نجف بودیم و در این قرارگاه اساساً لشگرها و تیپ‌های استان خراسان، نقش محوری داشتند. ما خدمت سردار شهید شوشتری هم بودیم که ایشان اهل خراسان در قرارگاه نجف بودند. این یگان‌ها در عملیات‌های سختی مانند کربلای یک، کربلای ۴، کربلای پنج بودند و ما خدمت ایشان بودیم. یکی از لشگرها لشگر ۲۱ امام رضا (ع) است. فرمانده این لشگر برادر بزرگ ما سردار حاج اسماعیل قاآنی بودند ولی همینطور که سردار سلیمانی فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله (ع) بودند، ایشان هم فرمانده لشگر ۲۱ امام رضا (ع) بوده و فرمانده بسیار لایق، شجاع، مدبر، باتقوا و بسیار کاریزماتیک بوده است و بسیجی‌ها و کادر لشگر خیلی با ایشان راحت کار می‌کردند. صحبت ایشان برای آنها فرمان بود و یگان موفق و خوبی بود.

این شخصیت عزیز بعد در ادامه خدمت خود در سازماندهی نیروی زمینی سپاه نقش ارزشمندی را داشت و بعد هم در نیروی قدس به عنوان قائم مقام بود. حاج قاسم سلیمانی هر کسی را بکار نمی‌گرفتند، یعنی واقعاً انتخاب می‌کردند. کاملاً این را بیان می‌کنم که این امر جاافتاده‌ای در مدیریت ایشان بود. وقتی که ایشان به شهادت رسیدند، خیلی نگاه‌ها متوجه ایشان بود که بهترین جایگزین به دلیل همین سوابق درخشان و تقوا و فرماندهی و مدیریت و شجاعت ایشان و وضعیتی که جمع به ایشان ارادت و علاقه‌ای دارند و تسلطی که بر حوزه ماموریتی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارند، به نظر من بهترین گزینه برای تداوم راه این شهید حاج اسماعیل قاآنی است و شما شاهد هستید بعد از این قضایا در جبهه‌های مقاومت تحرک خوب و پیشرفت‌های خوبی داریم.

نمونه‌اش در سوریه است و وضعیتی که در عراق و جاهای دیگر مانند لبنان داریم. می‌دانم که آینده درخشانی در همین عرصه‌های مقاومت خواهیم داشت. شما می‌دانید در لبنان هم دشمن اتفاقاً با بالگرد شهید بزرگوار حجت‌الاسلام والمسلمین سید عباس موسوی را با همسرشان ترور کردند. اینها به این اندازه خبیث هستند. این را شهید کردند و بعد از آن چه کسی آمد؟ سید حسن نصرالله عزیز آمده که یک مشعلی است.

*حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه نماز جمعه که چندی پیش داشتند، یک واژه‌ای را بیان کردند که قبلاً «نیروی قدس» می‌گفتند و الان از «سپاه قدس» یاد کردند. در واقع به عنوان سپاهی که در منطقه تعیین‌کننده است، با نیروهای ویژه‌ای که تربیت کرده است. آیا این یک افق جدیدی برای حرکت جبهه مقاومت نشان خواهد داد؟

حالا خیلی نمی‌توان مطلب را باز کرد، ولی یک فضایی خارج از ایران اسلامی درست شده که این فضا یک دژ مستحکم در مقابله با استکبار جهانی است. این فضا بالاخره به صورت مستشاری یا هر تعبیری که بشود، این مجموعه مقدس «قدس» روی آن تاثیر گذاشته و فضایی است که ما واقعاً شاهد هستیم، اساساً نیروهای جدیدی درست شده است.

*فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان و حشدالشعبی عراق …

بله؛ حیدریون… پیام انقلاب اسلامی در قلب آمریکا هم موضوعیت دارد. یعنی الان شاهد هستید که نه تنها در منطقه وضعیتی داریم که این حقیقت انقلاب اسلامی را جذب کرده، بلکه در کرانه‌های دور هم این انسان‌ها را جذب کرده و اگر از این فرصت تاریخی خوب استفاده کنیم، نقطه رهایی برای بشریت است. برای اینکه انسان برای یک هدف عالی آفریده شده، انسان با حیوان فرق دارد. الان غرب دچار بحران است. واقعا تاسف‌بار نیست که کاندید ریاست جمهوری … شرمم می‌شود بگویم که چه کسی بود و چه کسی هست؟ کسی (اهل منش) قوم لوط باشد و کاندید ریاست جمهوری شود؟ بعد این اقبال را داشته باشد؟ این‌ها انحطاط است. انقلاب ما مقدمه انفجارات عظیم در منطقه است. واقعاً راه رهایی بشر را می‌خواهد نشان دهد. تبلیغات سوء فراوان می‌شود. این مسیر پیشرو است و ان‌شاالله قدرشناس این خیزش و حضور و ابراز لطف مردم و انسجام اجتماعی مردم باشیم و ان‌شاالله راه انقلاب با صلابت در خدمت به مردم، در راستای آرمان‌های جمهوری اسلامی که همان استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی ایران است پیش برویم.

*آقای ایزدی متولد چه سالی است؟

متولد سال ۱۳۳۵ هستم.

*۶۳ ساله هستید. در اصفهان متولد شدید، درست است؟

در نجف آباد اصفهان متولد شدم.

*پدر چه شغلی داشتند؟

پدر ما کار تجارت خشکبار را در نجف آباد انجام می‌دادند.

*مادر در قید حیات هستند؟

مادر هم در قید حیات هستند. خانه‌دار هستند.

*چند خواهر و برادر بودید؟

ما ۴ خواهر و ۲ برادر هستیم.

*چه سالی ازدواج کردید؟

آن زمان که قرارگاه حمزه بودیم، در سال ۶۱ ازدواج کردیم.

*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟

همشهری ما هستند و پدر ایشان رئیس دبیرستان ما بودند.

*یعنی شما شاگرد پدر ایشان بودید.

بله. خواهر هم نقش ایفا کردند و توفیق پیدا کردیم با ایشان ازدواج کنیم.

*حاج خانم هم فعالیت اجتماعی می‌کردند؟

بله. فعالیت اجتماعی داشتند.

*یعنی الان هم جایی کار می‌کنند یا خیر؟ فعالیت اجتماعی خاصی دارند؟

الان فعالیتی ندارند.

*مهریه چقدر بود؟

همین چیزهایی که آن زمان مرسوم بود. ۱۴ سکه و اینها بود.

*خطبه عقد را چه کسی خواندند؟

حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) خواندند.

*خاطره‌ای از مراسم عقد دارید؟

بله. ما خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم و بعد بزرگی که آنجا بودند معرفی کردند و گفتند ایشان از فرماندهان کردستان هستند. حضرت امام فرمودند خدا حفظتان کند و وقتی خطبه را خواندند گفتند با هم بسازید. همان طور که امام فرمودند شد والا شاید وضعیت ما طور دیگری می‌شد.

*چند فرزند دارید؟

۴ فرزند دارم. سه دختر و یک پسر دارم.

*چه می‌کنند؟ الان تحصیل می‌کنند ؟

بله، تحصیل می‌کنند. دو تا فرزندم ازدواج کردند. دو تا هم مجرد هستند، دانشجو هستند. یکی نرم‌افزار در دانشکده فنی دانشگاه تهران می‌خواند و دیگری هم دندانپزشکی می‌خواند.

*نوه هم دارید؟

بله. سه نوه دارم. سه نوه دختر دارم.

*چقدر با بچه‌ها در فضای سیاسی کشور هم‌نظر هستید؟ با هم بحث می‌کنید؟

بله. خوشبختانه با هم وفاق خوبی داریم.

*به فضای موجود انتقاد می‌کنند؟

بله، خب طبیعی است، ما هم صحبت می‌کنیم. برخی چیزها را با آنها همراهی می‌کنیم و برخی چیزها نظرشان را بیان می‌کنیم. سعی می‌کنیم محیط تعاملی خوبی باشد.

*در کارهای خانه به حاج خانم کمک می‌کنید؟

در حد امکان کمک می‌کنم.

*مثلاَ چه کاری می‌کنید؟

مثلا صبحانه آماده می‌کنم و با هم صرف می‌کنیم.

*ورزش می‌کنید؟

من یه مقدار مشکلات جسمی دارم.

*مجروح هستید.

بله. دوران دبیرستان و دانشگاه زیاد بسکتبال بازی می‌کردیم. بعد هم کوهنوردی داشتیم و حالا هم پیاده‌روی داریم.

*با این وضعیت اذیت می‌شوید!

بله ولی باید پیاده‌روی را انجام دهم. زیاد نیست و زمانش نباید زیاد باشد.

*علاقه‌مند به فوتبال هستید؟

خیلی در این محیط نیستم.

*پیگیری نمی‌کنید؟

نخیر.

*فضای سیاسی کشور را چقدر پیگیری می‌کنید؟

بالاخره وضعیت کاری و شغلی ما طوری است که کاملا باید پیگیری کنیم و از بچگی هم همینطور بودیم. دوران دبستان و دبیرستان این طور بودیم چون شهر ما یک شهر خاص و انقلابی بود. حتی در دبستان در این فضا بودیم و تا امروز ادامه دارد.

*فکر کنم این تصاویر مربوط به ۲۸ سال پیش بود.

بله.

*دوره فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود.

بله.

*نکته‌ای درباره این تصویر دارید؟

یک دوره خدمتی در کردستان و قرارگاه حمزه داشتیم که آنجا بیشتر مباحث داخلی بود و واقعا شاکر خدا هستم. دست تقدیر ما را به قرارگاه نجف برد. آنجا بیشتر محور دفاع مقدس بود. ما در این فضا بودیم تا آخر عملیات کربلای پنج شد و بعد مسئول عملیات نیروی زمینی سپاه شدیم که آنهم دوره‌ای بود که واقعا شاکر خداوند هستیم. در آن دوره والفجر ۱۰ مجروح شدیم و در بیمارستان رفتم و دوره زیادی بیمارستان بودیم. در این دوره که بیمارستان بودیم قضیه پایان جنگ هم اتفاق افتاد که سازماندهی جدیدی در سپاه انجام شد که به مسئولیت عملیات کل سپاه رفتیم.

آن زمان آغاز رهبری حضرت امام خامنه‌ای بود و ایشان تدابیری درباره سازماندهی سپاه داشتند، از جمله اینکه نیروی زمینی سپاه تشکیل شود و ما برای سازماندهی نیروی زمینی سپاه رفتیم. یکی از رکن‌های کار شهید حاج قاسم سلیمانی،‌ شهید حاج احمد کاظمی و برخی دیگر عزیزان بودند. با هم جمع شدیم و این نیرویی که حضرت آقا می‌فرمایند نیروی زمینی ستون فقرات سپاه است. ستون فقرات سپاه سازماندهی شد. در آن دوره تازه درجه دادند و از اینجا با درجه بودیم. این اول حضور ما در نیروی زمینی بود.

* قبل از انقلاب هم فعالیت انقلابی داشتید؟

قبل از انقلاب فعالیت داشتیم چون شهر ما شهر سیاسی و مبارزی بود. به یاد دارم همان بچگی به خاطر محیطی که بود، طرفدار حضرت امام بودیم. خانواده و اطرافیان اینجور بود. به یاد دارم امام که تبعید شدند، گفتند ما عید نداریم و ما هم بچه بودیم و نباید لباس نو می‌پوشیدیم. اینها را به یاد دارم. به دانشگاه که آمدم من رشته مهندسی مخابرات می‌خواندم و در دانشگاه انجمن اسلامی تشکیل شد.

*در کدام دانشگاه بودید؟

ما دانشکده مخابرات بود، یک مجموعه مستقل بود که الان جزو دانشکده برق دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی شده است.

*پیروزی انقلاب را فکر می‌کردید رخ دهد؟

اگر به من می‌گفتند شما قرار است در آینده نظامی شوید و این مدل شود، برای من غیرممکن بود. واقعا این انقلاب یک اتفاق بسیار فوق‌العاده‌ای است.

* ۲۲ بهمن ۵۷ کجا بودید؟ در نجف آباد بودید؟

من ۲۲ بهمن ۵۷ و ایام دهه فجر را در تهران بودم، چون دانشجو بودم و خیابان پیروزی بودیم. پادگانی آنجا هست و صحنه های بسیار عجیب و حماسی و وصف‌ناشدنی بود.

*بعد از انقلاب هم کمیته بودید؟

من بعد از انقلاب اسلامی یک دوره‌ای جهاد سازندگی رفتم. در منطقه پشت‌کوه بختیاری یکسری روستاها بود که زلزله‌زده و خراب شده بود و آنجا می‌ساختند و آنجا مسئولیت آنجا را برعهده گرفتیم. یک دوره بودیم و بعد به تهران آمدیم و در تهران یکی از دوستان که شهید شدند، آقای کامرانی، ما را به پذیرش سپاه تهران برد که بعد از قضیه لانه جاسوسی بود و بعد به سپاه تهران و بعد کردستان و بعد آذربایجان غربی رفتیم.

*یک قسمت را بیان نکردید. من از شما خواندم که پیش شهید قندی رفتید که وزیر پست و تلگراف بود، شما را به کردستان فرستاد.

من چون فارغ‌التحصیل مخابرات بودم، آقای شهید قندی استاد ما بود و وزیر بودند و کردستان مخابرات مشکلاتی داشت، ما را خواستند و پیگیری کردند و از سپاه مامور شدیم و مسئول مخابرات کردستان شدیم.

*آنجا یکی از رفقای جهادی گرای شما را به شهید بروجردی داد.

بله. شهید بروجردی فهمید که من پاسدار هستم و آنجا وضعیتی بود که به من گفتند فرمانده سپاه کردستان بشوید. برای من تعجب‌آور بود که چنین پیشنهادی دادند چون من آن زمان کت و شلواری و مسئول مخابرات استان بودیم. من قبول نکردم و گفتم نمی‌توانم. دوباره پیگیری کرد و تماس گرفت و من گفتم مسئول دفتر سپاه کردستان می‌شوم. گفتم این را بگویم تا کاری به من نداشته باشد. قبول کرد و گفت بیایید مسئول دفتر سپاه کردستان شوید. ما هم در روبایستی ماندیم و دو روز رفتیم آنجا و …

*این قبل از جنگ بود ؟

نه، اوایل جنگ بود. آنجا رفتم و بعد از مدتی دیدم نمی‌شود و باید مسئولیت را قبول کنم. به آقای بروجردی گفتم خود شما فرمانده شوید و آقای ناصر کاظمی که فردشناخته‌شده‌ای نیست؛ خیلی یک نابغه نظامی و فرمانده بسیار ارزشمندی بود، در پاوه بسیار خدمت کرد و در پاکسازی‌های پاوه محور بود، گفتیم شما فرمانده باشید و آقای کاظمی قائم مقام شود و من مسئول ستاد شوم. آقای بروجردی گفتند شما فرمانده باشید و آقای کاظمی قائم مقام شوند و رفتند. ما هم بحث اداره سپاه را در دست گرفتیم.

*قبل از این در ناآرامی‌های کردستان بودید.

ما یک دوره برای بررسی سریع به کردستان آمدیم و برگشتیم.

*یعنی اصل این بعد از جنگ با شهید کاظمی بود؟

بله. با شهید کاظمی بودیم.

*نقل قولی از شهید احمد متوسلیان دارید که به شهید کاظمی می‌گویند، بگویید چطور با این ضدانقلاب برخورد کنیم. درست است؟

شهید ناصر کاظمی فرماندار پاوه و فرمانده سپاه بودند. شهید همت آنجا با ایشان همکاری می‌کردند. شهید متوسلیان در مریوان فرمانده بودند. ما و شهید کاظمی در سنندج بودیم. سر می‌زدیم، آقای متوسلیان احترام زیادی می‌کرد و آقای کاظمی را به عنوان یک پیشکسوت و اهل نظر قبول داشت. آن زمان عملیات «محمد رسول الله (ص)» را از این طرف حاج احمد متوسلیان بود و از سوی دیگر آقای همت بودند و با آقای ناصر کاظمی این مسیر را که راهی بود به نام راه خون، با هم رفتیم و از مریوان سمت نودیشه رفتیم که به پاوه می‌خورد و آنجا ساعت دو بعد از نصف شب در تاریکی به آنجا رسیدیم. اینقدر این اقای کاظمی نفوذ داشت و مورد علاقه بود که واقعا تمام جوانان دور ایشان جمع شدند و ما هم که خسته بودیم و خوابیدم. اینها تا صبح با هم حرف زدند.

*جوانان محلی ؟

جوانان نودیشه بودند. نودیشه را با همین جوانان شهید کاظمی پاکسازی کرد و گرفتند.

*چقدر اداره کردستان و غرب سخت بود؟

از یک طرف درگیر جنگ بودیم و قرار بود عملیات‌ها انجام شود و عمدتا نیروها به سمت آنجایی می‌رفت که باید عملیات انجام می‌شد. کردستان هم رژیم بعثی و پشتوانه‌های آن به شدت ضدانقلاب را تجهیز و کمک می‌کردند و عقبه آنها در عراق بود که بعدا شهید احمد کاظمی رفت و عملیات کرد. این شرایط و درگیری‌ها و کمین‌ها و مسائلی که وجود داشت وضعیت سختی ایجاد می‌کرد.

*شهید احد کاظمی زمان جنگ در عمق خاک عراق رفتند؟

شهید احمد کاظمی بعد از جنگ فرمانده قرارگاه حمزه شدند. قبل از این، عملیاتی که شد ضدانقلاب از مرز بیرون رانده شد. ایشان در تعقیب ضدانقلاب عملیات بزرگی را داخل عراق و در حالی که هواپیمای آمریکایی بالای سر ایشان بود، به انجام رساندند و عملیات بسیار موفقی بود. تا عمق برای این رفتند که مراکز ضدانقلاب را منهدم کنند.

*و امریکایی‌ها جرات نکردند کاری کنند.

نه. جرات نکردند.

*یک خاطره هم از شما می‌خواندم که یک فرمانده ارشد عراقی را دستگیر کردید و می‌خواستید از او اطلاعات بگیرید و به شدت وحشت کرده بود. می‌ترسید بعد از بازجویی اعدام شود و شما انگشتر خود را داخل انگشت او می‌کنید. درست است؟

این صحنه‌ها در جنگ خیلی پیش آمده است. در عملیات مهران با شهید صالحی، مسئول عملیات و چند تن از دوستان دیگر برای بررسی خط، همین قلاویزان که توضیح دادم، رفته بودیم و دیدیم عراقی از این ارتفاع پائین می‌آیند که تسلیم شوند. روی میدان مین رفتند و مین‌ها مدام منفجر می‌شد و اینها کشته می‌شدند. خلاصه آنجا ایستادیم و این بندگان خدا را راهنمایی کردیم و انجایی که از میدان مین خارج بودند، بردیم.

در جاهای دیگر اگر ارتشی‌های کشورهای دیگر اگر این صحنه‌ها را ببینند طرف مقابل را می‌زنند و از بین می‌برند ولی واقعا مسئول عملیات ما خودش پیشتاز شد و اینها را از وضعیتی که بودند، خارج کرد و سوار خودرویی که داشتیم که یک وانت بود، کرد و مجروحین را سوار کرد و ما اینها را به اورژانس رساندیم. این فضای حاکم در جبهه‌ها بود.

*آن صحنه‌ را هم بگویید؛ انگشتر را در دست او گذاشتید و او احساس آرامش کرد.

بله. معمولا اینها فکر می‌کردند رفتاری که خودشان با اسرای ما دارند ما با آنها داریم ولی دیدند اینطور نیست.

*در قرارگاه حمزه و نجف در زمان جنگ در عمق خاک عراق هم نفوذ می‌کردید؟ عملیات شد؟

بله. در آنجا با نیروهای بومی عراقی در ارتباط بودیم و کارهای زیادی انجام می‌شد. یک دوره‌ای هم خدمت شهید همدانی و شهید صالحی و برخی بزرگانی که الان مطرح هستند، حالا ما شهیدان را اسم می‌بریم، داخل خاک عراق برای این مباحث رفتیم. یکی از محورهای کاری همین عملیات برون‌مرزی بود که بعدا منجر به تشکیل قرارگاه رمضان شد که خودش یک قرارگاه مستقلی بود و عملیات‌های زیادی در عمق خاک عراق در کرکوک انجام شد.

*شهید شوشتری آن زمان هم در این قرارگاه بودند؟

در قرارگاه حمزه خدمت ایشان نبودیم. در قرارگاه نجف ایشان فرمانده بودند و ما خدمت ایشان بودیم و کار را با هم انجام می‌دادیم و بسیار آدم تاثیرگذار و فرمانده باهوش و همه جانبه‌نگر و شجاعی بودند.

*زمستان ۶۳ در لشگر ۲۵ کربلا در کردستان یک دستگاه تویوتا وانت می‌آید و در سرما شهید طوسی هم پشت آن بوده و پلاستیک کشیده بودند. شما عصبانی می‌شوید و می‌گویید این برای خودتان نیست که هر کاری بخواهید عمل کنید و در سرما و با این وضعیت این را ببرید.

ما احساس می‌کردیم کسی که نزدیک نوشیدن شربت شهادت بود، به ایشان گفتیم باید مراقب خودت باشید و بعدا دو تا از بچه‌های خوب را گفتیم که محافظ ایشان باشید و اجازه ندهید ایشان جلو برود. اینها هم همین کار را می‌کردند. قرار این بود که هر روز صبح آیه‌الکرسی را بخواند. آن روز که ایشان شهید شد فراموش کردند آیه الکرسی را بخوانند. به ایشان گفتم شما باید مراقب خودتان باشید و اگر اتفاقی بیفتد من نمی‌توانم کار کنم. برای همین به من گفت فلانی اگر من شهید شدم صبر کنید. این صحبت در جواب عرض من بود. چنین فضا و روحیه‌ای بین برادران بود. هم خودی‌ها و هم حتی دشمن اینچنین بود.

*در ادامه این خاطره شهید طوسی می‌گویند، ایشان پاسخ شما را می‌دهند و شما ایشان را بغل می‌کنید.

بله. واقعیت این است در کردستان واقعا با هدایت شهید بروجردی بنا نداشتیم ضدانقلاب کشته شود. بنا این بود ضدانقلاب اصلاح شود. تلاش ما این بود شرایطی ایجاد شود که افراد برگردند. چه بسا شب‌ها تا صبح این شهید بروجردی و ناصر کاظمی با این افرادی که زندانی بودند، صحبت می‌کردند و بسیاری از اینها برگشتند و در جبهه ما آمدند. مانند این بدری‌ها که خیلی از اسرا خودشان داوطلب شدند با برادران مجاهد عراقی همکاری کردند و خیلی‌ها به شرف شهادت رسیدند و حماسه‌های بزرگی هم آفریدند.

*آن زمان در ذهن‌تان داشتید که سپاه بدر هم تشکیل شود؟

من که این سپاه را تشکیل ندادم.

*نه، مجموعه سپاه منظورم است.

اساسا هر انقلابی و هر نهضتی سامانه‌ها یا سازمان‌های مورد نیاز خودش را به وجود می‌آورد. لشگر امام حسین (ع) یا لشگر نجف که اسم آن دشمن را می‌ترساند… گرا داشتیم که فرمانده بعثی در آنجا همیشه بیمار بود و می‌گفتند این در اثر فشار روحی است. گرا داشتیم و اطلاعات می‌گرفتیم همیشه یک حالت استرس داشت و اوضاع او را به هم ریخته بود. اینطرف کی بود؟ لشگر امام حسین یا لشگر ۸ نجف یا لشگر ۲۷ محمد رسول الله یا لشگر ۴۱ ثارالله یا لشگر ۱۹ فجر بود. اینها مجموعه‌هایی بود که نیاز انقلاب ایجاد کرد و به وجود آمدند. لشگر بدر یا سپاه بدر هم مجاهدین عراقی این سو آمدند. اینها انگیزه عالی مبارزه داشتند و این یک شجره طیبه شد که الان در عراق خیلی تاثیرگذار است. اینها مجموعه‌ای شدند و عین اینکه بسیجی‌ها جمع شدند و این لشگر را تشکیل دادند این مجموعه هم همین طور بود و به تدریج توسعه و قوت پیدا کرد. کسی مانند شهید اسماعیل دقایقی بودند که ایکاش در جایی کسی ایشان را شرح می‌کرد. ایشان هم کسی مانند شهید سلیمانی، شهید بروجردی،‌ شهید مهدی باکری، شهید قاسم نصراللهی، شهید ناصر کاظمی، شهید احمد کاظمی بود. الان از افرادی که الان هستند بپرسید با چه تکریمی از این سردار بزرگ یاد می‌کنند.

*آن نامه‌ای که آقامحسن نوشته بودند که با چنین امکاناتی می‌توانیم ادامه دهیم و اگر نباشد نمی‌توانیم که برخی می‌گویند به خاطر آن نامه تصمیم به قطع‌نامه گرفته شد.

ببینید، بالاخره سیاسیون، نظامی‌ها مواردی را در ارتباط با تصمیم خود دارند یعنی اینطور نیست که بگوییم این مورد باعث شد. یک مجموعه عواملی با هم سبب شد و شرایطی را مطرح کردند و امام با توجه به این یک انسان خدایی بودند و نفسانیت در ایشان هیچ محلی از اعراب نداشت، بر اساس آن چیزی که برای ایشان منعکس و تبیین شد، تصمیم گرفتند.

برای شما خیلی تلخ بود؟

بله. برای ما خیلی سنگین بود. یک دوری بود و فضایی بود که امام هم در آن پیامی که دادند اشاره کردند. واقعا این سخت بود ولی چون امام فرمودند، قابل پذیرش بود.

*فرماندهی آقای هاشمی رفسنجانی در اواخر جنگ چطور بود؟

این مجموعه شرایطی در ابتدا داشت که حالت مشترکی که عملیاتی مانند فتح‌المبین و فتح خرمشهر را داشت،‌ اینها یک شکل از کار بود و یک دوره‌ای قدری وضعیت عوض شد و عملیاتی انجام شد که ارتش یا سپاه مستقر بود. هماهنگی‌هایی که در ابن رابطه انجام می‌شد.

اینکه بگوییم فرماندهی به صورتی که در صحنه انجام شود، معمولا خود فرماندهان نظامی بودند اما این بحث‌های کلان در ارتباط با ایشان کار می‌شد. یک نمونه‌ای که به یاد دارم، مثلا عملیات کربلای ۴، یک عدم‌الفتحی را داشتیم اما خود این عملیات خط شلمچه باعث شد شکسته شود که واقعا خط نفوذناپذیر بود. بعد ایشان حضور داشتند و خدمت فرماندهی محترم کل سپاه و بقیه بودیم. آنجا بحث و بررسی شد و مذاکرات بین ایشان و فرماندهی محترم کل سپاه انجام شد و در نهایت این تصمیم که باید کربلای ۵ را در یک زمانی انجام شود، اعلام کردند. اینها یک قطعه‌هایی از حضور ایشان بود و موارد دیگری هم بوده که آنطور که باید نتوانستیم انسجام لازم یا امکانات لازم را فراهم کنیم. تابعی از شرایط و وضعیتی بود که در کشور وجود داشت.

*فکر می‌کنید جدا بودن ارتش و سپاه در روزهای آخر خوب بود یا بد شد؟ اینکه عملیات‌ها به صورت جداگانه انجام می‌شود به نفع جنگ بود یا به ضرر جنگ بود؟

وقتی خدمت امام بودیم، گفتند من دوست دارم شما با هم ممزوج باشید. به نظر من هر جایی ممزوج می‌بودیم، بیشتر می‌توانستیم به نتیجه برسیم.

*در آن حمله‌ای که شهید کاظمی به عمق خاک عراق کردند که خودتان اشاره کردید، حضور داشتید یا خیر؟

من آن دوره‌ای که ایشان این کارها را انجام دادند در ستاد کل نیروهای مسلح بودم. مسئولیت معاونت طرح و برنامه و بودجه نیروهای مسلح را برعهده داشتیم. لذا دورادور از این حرکتی که سردار عزیز انجام می‌داد حظ می‌بردیم.

*قبل از اینکه حاج قاسم به سپاه قدس بروند قرار بود شما بروید؟

بله- مطرح بود که من بروم و بعد مقرر شد ستاد کل نیروهای مسلح برویم که آنجا هم به امر حضرت آقا رفتیم و مشغول شدیم.

*خیلی لطف کردید.

خواهش می‌کنم.

*من خداحافظی می‌کنم اما برنامه و به رسم برنامه «دست‌خط» برنامه با دست خطی که سردار سرلشگر آقا مصطفی ایزدی برای ما خواهند نوشت به پایان خواهد رسید.

«بسم الله الرحمن الرحیم

انقلاب اسلامی هدیه‌ای پرشکوه به امت اسلامی است. این حرکت با پیروزی و با ایثار فرزندان بزرگوار ایران اسلامی به پیش رفت و ان‌شاالله خواهد رفت. از همت والای برادران و خواهران دست‌اندرکار برنامه خوب دست‌خط در این عرصه سپاسگزارم.

پاسدار انقلاب اسلامی و سرباز ولایت

سرلشگر پاسدار ایزدی»

انتهای پیام/


شهید


حاج قاسم


سپاه پاسداران


انقلاب اسلامی


سردار ایزدی


مصطفی ایزدی


برنامه دستخط


نیروی قدس


ستاد کل نیروهای مسلح


قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء


قرارگاه تهدیدات نوپدید

اخبار مرتبط

منبع خبر

سرلشکر ایزدی: ابعاد بیشتری از تلفات عین‌الاسد روشن خواهد شد/ قرار بود بجای «حاج قاسم» به نیروی قدس بروم بیشتر بخوانید »

تنها لشکر استان خوزستان که در تمامی عملیات‌ها شرکت کرد

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اطلس «لشکر ۷ ولی‌عصر (عج)» سومین اطلس یگانی است که به‌تازگی توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشرشده است. این اطلس به بررسی نقش و عملکرد لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) و حماسه‌آفرینی رزمندگان و فرماندهان آن در طول ۸ سال دفاع مقدس می‌پردازد.

در پژوهش این اثر تلاش شده با اتکا به اسناد و منابع دست‌اول موجود در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و همچنین منابع موجود در لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) و مصاحبه با فرماندهان حاضر در صحنه، تاریخ‌نگاری وقایع به‌صورت مستند و متقن به رشته تحریر درآید.

در این اثر سعی شده است اطلاعات جامع و دقیقی در مورد نقش لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) در تمامی عملیات‌ها به‌صورت مجزا و با حفظ توالی زمانی آن‌ها، در اختیار مخاطبان علاقه‌مند و پژوهشگران حوزه دفاع مقدس قرار گیرد.

در این کتاب طی شش فصل به بیان و بررسی عملکرد لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) در طول هشت سال دفاع مقدس پرداخته‌شده است. در فصل اول روند تشکیل تیپ ۷ مقاومت دزفول و ارتقای آن به لشکر ۷ ولی‌عصر (عج)، پادگان‌های آموزشی و استقراری، سیر مراحل فرماندهی و چگونگی تشکیل واحدهای تحت امر و مناطق عملیاتی یگان تشریح گردیده است. در فصل دوم به بحران‌های داخلی، تجاوز عراق و روند تشکیل جبهه‌های پدافندی و اجرای عملیات‌های محدود در مقابل ارتش متجاوز عراق پرداخته‌شده است. در فصل سوم عملیات‌های طریق‌القدس، خاتم‌النبیین (ص)، فتح المبین و بیت‌المقدس که منجر به آزادسازی سرزمین‌های اشغالی گردید توضیح داده می‌شود. فصل چهارم این کتاب با نام تنبیه متجاوز به نبردهای رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، خیبر و بدر پرداخته است. فصل پنجم نبردهای سرنوشت‌ساز والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ و آخرین فصل که فصل ششم می‌باشد نبردهای شمال غرب و مقطع پایان جنگ را توضیح می‌دهد.

از ویژگی‌های کتاب «اطلس ۷ لشکر ولی‌عصر (عج)» می‌توان به ثبت و مستندسازی عملکرد لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) در عملیات‌های مختلف، نمایش دقیق نقشه عملیات‌های این لشکر، همچنین درج اطلاعات و آمار رزمندگان، جانبازان و شهدای آن در قالب اطلس عملیات‌های لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) اشاره کرد.

همچنین معرفی واحدهای تخصصی در یگان ۷ ولی‌عصر (عج) به‌عنوان وجه تمایز این اطلس با سایر اطلس‌هایی است که تاکنون منتشرشده‌اند. معرفی ۸ واحد تخصصی که در این یگان در طول سال‌های مختلف دفاع مقدس شکل‌گرفته‌اند اعم از توپخانه، اطلاعات، ادوات، مهندسی، بهداری، مخابرات و نیروی انسانی در «اطلس لشکر ۷ ولی‌عصر (عج)» اولین بار است که به همراه فرماندهان مختلفشان در عملیات‌های مختلف طول ۸ سال دفاع مقدس معرفی‌شده‌اند.

معرفی اجمالی از لشکر ۷ ولی‌عصر (عج)

در مدت یک سال و نیم یعنی تا پیش از عملیات فتح المبین، فرماندهی و کنترل جبهه‌های پدافندی سپاه در غرب کرخه، بر عهده سپاه دزفول بود و در این مدت با شناسایی راهکارهای عملیاتی، اجرای عملیات‌های محدود و ایذایی، مین‌گذاری و اجرای کمین در جاده‌های مواصلاتی عقبه دشمن، اجازه ندادند عراقی‌ها با آسودگی در این مناطق تردد داشته باشد و احساس امنیت کنند. نیروهای مستقر در محورهای پدافندی ذکرشده واقع در شمال خوزستان در قالب یک تیپ با مرکزیت سپاه دزفول شکل گرفتند. اغلب کادر رسمی تیپ، از سپاه این شهرستان بود. ابتدا نام این یگان را تیپ ۷ مقاومت دزفول گذاشتند که بعدها به تیپ ۷ ولی‌عصر (عج) تغییر یافت و با همین نام در عملیات بزرگ فتح المبین نقش بی‌بدیل و کلیدی را در کنار سایر یگان‌های رزم سپاه ایفا کرد. تیپ ۷ دزفول (ولی‌عصر (عج)) قبل از عملیات والفجر مقدماتی به «لشکر» ارتقا یافت و گردان‌هایی از سراسر شهرهای استان خوزستان و لرستان نیز به آن پیوستند. این لشکر که به نام حضرت ولی‌عصر (عج) مزین شد، تنها لشکر استان خوزستان بود که از ابتدا تا انتهای جنگ در تمامی عملیات‌ها شرکت کرد.

کتاب «اطلس لشکر ۷ ولی‌عصر (عج)» به همت سردار عبدالمحمد کوچک از فرماندهان لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) در ۲۷۶ صفحه توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سال ۱۳۹۸ منتشرشده و با قیمت ۷۵۰۰۰ تومان روانه بازار نشر شده است.

منبع خبر

تنها لشکر استان خوزستان که در تمامی عملیات‌ها شرکت کرد بیشتر بخوانید »

«حسین» راه «هاشم» را رفت و شهید شد + عکس

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، جانباز و بسیجی دلاور، حاج حسین مرگان ازغدی ۱۳۹۸/۱۱/۲۹ به برادر شهیدش، شهید هاشم مرگان ازغدی پیوست.

آنچه در ادامه می خوانید، خاطراتی از شهید حسین درباره شهید هاشم است.

گفت اگر «دفاع» لازم نیست «نماز» را هم ترک می کنم

تنها ۱۹ سال داشت و دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه فردوسی مشهد بود. برادرش میگوید به راحتی میتوانست همه را قانع کند و خودش را توجیه؛ که جبهه و جنگ جای او نیست و به دور از گردنه‌های سرکش کوه‌های کردستان هم میشود با رفتن به دانشگاه و ادامه تحصیل به خانواده و مردم کشورش خدمت کند.

اما چه اتفاقی میافتد که جوانی مثل «هاشم مرگان ازغدی» به نبوغ، موقعیت و آینده‌ای روشن که در انتظارش بود پشت میکند و جان برکف، راهی جبهه‌های جنگ میشود.

«حسین مرگان ازغدی»، رزمنده‌ای که نیمی از سال‌های دفاع مقدس را در جبهه حضور داشته است، در مورد برادر شهیدش «هاشم مرگان ازغدی» میگوید: مثل تمام برادرها، روابط عاطفی خوبی با هم داشتیم، البته گاهی سر نان گرفتن با هم بحث میکردیم.

هاشم و اهتمام به نماز اول وقت

برادرم اهتمام ویژه‌ای به اقامه نماز اول وقت داشت. همیشه در جای مخصوصی از خانه نماز اقامه میکرد و به ندرت در جایی دیگر نماز میخواند. همیشه به صورت غیرمستقیم دیگران را نسبت به اقامه نماز اول وقت تشویق میکرد. مثلاً در پایان یکی از نامه‌هایی که از جبهه برای خانواده فرستاده بود خطاب به خواهر کوچک‌ترش نوشته بود؛"به «محبوبه» بگویید که میدانم همیشه نمازش را خوب و اول وقت میخواند".

در منزل اتاقی نسبتاً تاریک و دنج داشتیم. دستور نماز شب را بزرگ روی یک «شومیز» نوشته و بر روی دیوار نصب کرده بودم. بیشتر اوقات من و هاشم در آن اتاق با هم نماز شب میخواندیم.

پدرم علاقه بسیاری داشت که فرزندانش تحصیلات عالیه داشته باشند. با ادامه تحصیل دخترانش هم موافق بود. برای نمونه، خواهر بزرگم در آمریکا، همراه همسرش تحصیل کرده است.

هاشم در سال ۱۳۶۴ با رتبه" ۲۴۶ " وارد دانشگاه علوم پزشکی مشهد شد. قبولی در رشته پزشکی در ۳۰ سال قبل که هیچ، در زمان فعلی هم شاید کار ساده‌ای به نظر نمیرسد؛ رشته هاشم در آن زمان «گل» پول درآوردن و خدمت کردن به مردم بود. در دهه ۶۰ آینده شغلی روشنی در انتظار دانشجویان رشته پزشکی بود.

هاشم حکم حضرت امام خمینی(ره) را مانند «نماز» و «روزه» واجب میدانست

شاید خود من نیز از ته دل راضی نبودم هاشم دانشگاه را رها کرده و به منطقه بیاید. هر بار که به من میگفت میخواهم به جبهه بیایم به او پاسخ میدادم" همین که من جبهه هستم کفایت میکند و نیازی به آمدن تو نیست". پدر و مادر هم سعی داشتند او را از رفتن منصرف کنند اما انگار هاشم به این سادگی دست بردار نبود.

اوایل سال ۱۳۶۵ (۱۳ رجب سال ۱۴۰۶ قمری) بود. امام خمینی (ره) پیامی بدین مضمون صادر کردند که "هر مسلمانی که میتواند اسلحه بردارد باید به مناطق جنگی برود" و حتی این موضوع را از اهم واجبات الهی خوانده بودند. اصرار هاشم از آن روز به بعد برای رفتن به جبهه افزایش پیدا کرد.

جواب پدرم به درخواست هاشم این بود که از اعضای خانواده ما یک نفر در جبهه حضور دارد، ضمناً تازه دانشگاه علوم پزشکی قبول شدی و نیازی به حضور تو در جبهه نیست. نهایتاً هاشم در جواب پدرم گفت: «اگر اینگونه است از فردا دیگر نه نماز میخوانم و نه در ماه رمضان روزه میگیرم، اگر اینها تکلیف است و واجب، امروز رفتن به جبهه و جنگیدن هم عین همان تکلیف است. اگر بشود حکم خدا را در مورد دفاع و جهاد تعطیل کرد پس چرا در مورد نماز و روزه این کار را نکنم»؟ پدرم میگوید "تا این استدلال را شنیدم به خودم لرزیدم که هاشم کجاست و من کجا؟. به هاشم گفت هم جبهه برو و هم نمازت را بخوان" مادرم هم با شنیدن سخنان هاشم راضی شد. هاشم و هاشم‌های دیگر این‌گونه میاندیشیدند که اگر پشت جبهه بنشینند در حالیکه دین خدا نیازمند یاریشان است، حتی اگر مذهبی هم باشند، اسلام را تنها گذاشته‌اند.

فشار عراق برای بازپس‌گیری ارتفاعات حاج عمران افزایش مییابد

هاشم به همراه یک گروه ۱۰ نفره از دانشجویان پزشکی پس از گذراندن یک دوره فشرده نظامی به عنوان «بهیار» عازم شد. برادرم پس از استقرار، نامه‌هایی به من نوشت و مصرانه خواست تا به واحد «اطلاعات و عملیات» که در آن مشغول بودم بیاید. ناگفته نماند که فشار عراق برای بازپس‌گیری «ارتفاعات حاج عمران» بسیار زیاد شده بود و درگیری به شدت بالا گرفته بود. فرمانده واحد اطلاعات و عملیات به آنها گفته بود ما به نیروهای تیزهوشی نیاز داریم که بتوانند خوب و سریع فکر کنند و در لحظه، تصمیم‌گیری کنند.

به دلیل تجربه طولانی در واحد اطلاعات، چون میدانستم کار کردن در این واحد بسیار دشوار و پرخطر است دلم راضی به آمدنش نشد. در پاسخ به نامه‌هایش نوشتم که اینجا به درد تو نمیخورد، (که البته شاید خودخواهی بود). اما هاشم بیدی نبود که با این بادها بلرزد. در پاسخ نوشت: «تو میخواهی تنها خوری کنی»، قانع نشد. در یک دوره آموزشی فوق‌العاده سنگین پنج روزه شرکت کرد و بعد از انتقال به واحد اطلاعات عملیات به «ارتفاعات حاج عمران» اعزام شد.

هاشم توسط ضدانقلاب (کومله یا منافقین) شهید شد

شب حمله در نقطه رهایی و در محور مرکزی ضدحمله، هاشم و سایر همسنگرانش پس از تجهیز، نماز شهادت میخوانند. «ذوقی» همرزم هاشم میگفت" قبل از پیشروی، هاشم چنان به سجده افتاد که بدن ما لرزید و به یکدیگر گفتیم: هاشم رفتنی است،او را خدا انتخاب کرده است"

فرمانده واحد به پادگان آمده و خبر عملیات شب گذشته را داد و گفت که "بچه‌ها در خط جلویی عملیات کردند و تعدادی شهید و مجروح شده‌اند. امشب هم عملیات دیگری در پیش است" از بین بچه‌ها سه نفر از جمله من را انتخاب کرد و به ارتفاعات حاج عمران فرستاد. بعد از رسیدن به منطقه و سنگر فرماندهی از آنجا به خط رفتیم. کمتر از ۲۰۰ متر مانده به خط، "رضا نخعی" که مسئول محور بود مرا دید و پرسید اینجا چه میکنی؟ گفتم برای عملیات آمده‌ام، چند بار این سؤال را تکرار کرد گویا میخواست بفهمد من از شهادت هاشم خبر دارم یا نه. نخعی گفت عملیات امشب لغو شده و ماجرای شب گذشته را هم برایم گفت. با توضیحات او متوجه شدم هاشم مجروح شده و در خط جلو مانده و باید بروم و او و همرزمانش را بیاورم.

رضا نخعی ماجرای شهادت هاشم را این‌گونه برایم توضیح داد که در جریان درگیری شب گذشته با مزدورانی از کومله‌ و منافقین، هاشم و عده‌ای دیگری از بچه‌ها توسط تک تیراندازهای دشمن هدف قرار گرفتند. سعی کردم هاشم که زخمی شده بود را به همراه دیگر شهدا به عقب برگردانم اما انگار یکی از تک تیراندازها ما را دیده بود و شروع به تیراندازی کرد تا مرا هم بزند، هاشم به من گفت"مرا بگذار و برو و وقتی دید نمیروم، با مشت به سرم میزد که من را بگذار. من که میدانم زنده نمیمانم لااقل تو برو تا زنده بمانی. شیب کوهستان بسیار تند بود و به هر شکلی که بود حدود ۵۰ متر هاشم را به عقب برگرداندم، اما تیری به سمت ما شلیک شد که به پهلوی هاشم خورد، هاشم در همان حال "طبابتش" گل کرده بود و میگفت "این تیر که به پهلویم خورده، باعث میشود میکروب‌ها کبدم را محاصره کنند، مرا بیخود عقب نبر، زنده نمیمانم.

رضا نخعی گفت که سعی کردم باز هم به عقب بیاورمش. کمی سینه‌خیز شدم و مجدداً به راه افتادم اما باز هم تیراندازی شد و دوباره تیری به گردن هاشم اصابت کرد. در همان حال برای پدر و مادرش پیغام فرستاد که از او ناراحت نباشند و حلالش کنند. وقتی که سر هاشم روی کتفم بود آخرین زمزمه‌هایی که از او شنیدم این بود: «خدایا ببخش اینقدر دیر آمدم».

باید پیکر برادرم را به عقب باز میگرداندم

از نخعی محل دقیق عملیات را جویا شدم و با چند نفر دیگر به دنبال هاشم و همرزمانش رفتیم که نخعی دورشان را سنگچین کرده بود. شاید در آن لحظات فکرم خوب کار نمیکرد. یک شیار را اشتباه رفته و تپه‌ها را رد کردم. یکی از همراهان گفت جلوتر عراقیها هستند، حرفش را جدی نگرفتم. بعد از اینکه یک تپه دیگر را پشت سر گذاشتیم ناگهان دو گلوله آر.پی.جی. از بالای سرمان رد شد و شش – هفت گلوله خمپاره با هم به یک جا اصابت کردند که در کوهستان به علت انعکاس صوت، سر و صدای زیادی به راه انداخت. دوستی که با من بود کمرم‌بند مرا کشید که دوتایی باهم به زمین خوردیم و به من گفت "اشتباه آمدیم، بیا برگردیم"

جانباز شهید، حسین مرگان ازغدی

برگشتم و به رضا نخعی گفتم بیا با هم دنبال هاشم برویم، فکرم خوب کار نمیکند و نمیتوانم پیدایش کنم. نخعی ابتدا قبول نکرد چرا که شب قبل با یک کماندوی عراقی درگیر شده بود و سرانجام او را در نزاعی تن به تن از پادرآورده بود. تنش زخم داشت. با این حال زیربار نرفتم و چون او بیشتر با منطقه آشنا بود اصرار کردم و بالاخره دوباره با نخعی جلو رفتیم. حدود ۲۰ دقیقه طول کشید تا به سنگچین مورد نظر رسیدیم. وقتی هاشم را دیدم که به پشت بر زمین افتاده بود؛ پاهایم سست شد و افتادم. وقتی دستم را به گردن نیمه سرد هاشم گذاشتم فهمیدم که بیشتر از چند ساعت از زمان شهادتش سپری نشده است البته اگر زودتر هم میرسیدیم به خاطر تیرهایی که خورده بود باز هم زنده نمیماند.

به قولی که به پدر و مادرش داده بود وفا کرد و ۱۵ روزه برگشت

در راه آهن هنگامی که خانواده‌مان هاشم را بدرقه میکردند، هاشم به پدرم گفته بود "نگران نباشید، ۱۵ روزه برمیگردم و همین طور هم شد. شاید از آن روز تا بدین لحظه دیگر سنگینی هیچ دردی نتوانست آنگونه کمرم را خم کند، حالا این من بودم که باید هاشم خوش قول را بعد از ۱۵ روز به مشهد باز میگرداندم. آوردن بدن بیجان هاشم از گردنه‌های سرکش کوه، کار ساده‌ای نبود. به علت شیب بسیار تند کوه، هر ۲۰ قدمی که میرفتیم نفسمان بند میآمد و مجبور به توقف میشدیم. به هر شکلی که بود هاشم را به پشت خط بازگرداندیم. سایر شهدا هم به پشت خط انتقال داده شده بودند. نزدیک صبح آمبولانس حرکت کرد. من و چند نفر دیگر از بچه‌ها با موتور به کنار جاده آمدیم و سوار مینیبوسی شدیم تا به پادگان لشکر ویژه شهدا برویم.

حدود ۴۵ دقیقه در راه بودیم. عمداً روی آخرین صندلی مینیبوس نشستم. تمام مدت اشک‌هایم بی‌اختیار سرازیر میشدند. در آن زمان بزرگترین دغدغه‌ام این بود که چگونه خبر شهادت هاشم را به خانواده بدهم.

کوله پشتی هاشم همراهم بود. سرانجام به مشهد و خانه که رسیدم، مادرم مدام از حال هاشم میپرسید. من هم یا از پاسخ دادن طفره میرفتم یا میگفتم خبری ندارم. کوله پشتی را در اتاق پشتی خانه گذاشته بودم و فکر نمیکردم که ممکن است مادر سراغش برود. در کوله پشتی، سجاده، قرآن و دوربین عکاسی هاشم بود. همان دوربینی که به واسطه آن، مادرم بسیاری از ناگفته‌هایم را مادر فهمید. جالب است بدانید این دوربین، جایزه ممتاز شدن هاشم در دبیرستان بود.

مادرم بعد از دیدن دوربین دیگر ناامیدانه‌تر سراغ هاشم را میگرفت. فکر میکرد به دست عراقیها اسیر شده است. دیگر تحمل بیتابیهایش را نداشتم. از او خواستم با هم به زیارت برویم. با مادر به سمت حرم حرکت کردیم. وقتی چشمم به گنبد طلا و چشمان مادرم افتاد،بغضم ترکید و خبر شهادت هاشم را دادم. مادرم مرا در آغوشش گرفته بود و گریه میکرد. از همان روز به بعد مادرم همیشه به من میگفت حسین چه کشیدی وقتی بالای سر هاشم رفتی… ؟

مقدر بود کربلای هاشم ارتفاعات حاج عمران باشد و خون او بر خاک سخت کوهستان جاری شود. هاشم به هوس‌ها و تعلقاتش پشت کرد و خود را روی قدم‌های انقلاب اسلامی انداخت. از آن لحظه به بعد، یک سؤال در ذهنم بیجواب مانده است و آن اینکه چرا هاشم رفت و من ماندم؟

شهید هاشم مرگان ازغدی در سال ۱۳۴۶ در خانواده ای اصیل و مذهبی متولد شد. از همان ابتدای کودکی، استعداد فراوانی داشت و به جلسات و محافل مذهبی علاقمند بود. سال‌های تحصیل را با بهترین معدل گذراند. در دوران دبیرستان، همواره در جبهه مبارزه با حرکت‌های التقاطی و انحرافی منافقین، حضوری موثر داشت. او فردی متواضع و محجوب، مستعد و با توان علمی، مذهبی و بسیار مقید به فرامین اسلام، صمیمی، خونسرد بود.

در سال ۱۳۴۶در رشته ریاضی فیزیک از دبیرستان حاج آقا مصطفی خمینی مشهد دیپلم گرفت و همان سال با رتبه ۲۴۹ در کنکور سراسری در رشته ﭘزشکی دانشگاه مشهد ﭘذیرفته شد. در ۱۳ رجب همان سال در پی فرمان حضرت امام(ره)، تصمیم گرفت به جبهه برود؛ اما چون آموزش نظامی ندیده بود، موافقت نکردند و بالاخره با اصرار فراوان به عنوان نیروی امدادی در بهداری، به جبهه اعزام شد. در منطقه به دلیل علاقه شدید، یک دوره فشرده آموزشی را گذراند و به واحد اطلاعات عملیات منتقل شد و در عملیات آزادسازی ارتفاعات حاج عمران شرکت فعال داشت.

در منطقه حاج عمران، عراقیها با پاتک‌زدن، چند ارتفاع منطقه را به تصرفشان درآوردند؛ جهت بازﭘس‌گیری ارتفاعات مهم منطقه، نیروهای اسلام و ﭘیشاﭘیش آنها نیروهای اطلاعات عملیات از جمله هاشم، آهنگ حمله نمودند. در یکی از این نبردها، هاشم با اصابت چهار گلوله به نقاط مختلف بدنش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و جنازه مطهرش در منطقه باقیماند و چند شب بعد، برادرش به همراه یکی از دوستان واحد عملیات، جنازه‌اش را به ﭘشت خط انتقال دادند و قبر این شهید هم اکنون در صحن آزادی حرم مطهر رضوی می‌باشد.

پاسخ شهید هاشم مرگان ازغدی به پدرش برای نرفتن به جبهه

پدر هاشم در بیان خاطره‌ای از پسر شهیدش می‌گوید: هاشم دانشجوی رشته پزشکی بود و استعداد فوق العاده زیادی داشت. او علاقه زیادی به علوم دینی داشت و می‌گفت: فارغ التحصیل که شدم، میخواهم به حوزه علمیه بروم و دروس حوزوی را بخوانم. زمانیکه میخواست به جبهه برود، به او گفتم: الان که برادرت در جبهه است، شما به جبهه نرو، چون استعداد بالایی داری و میتوانی با تحصیل علم، به جامعه خدمت کنی. ولی او گفت: رفتن به جبهه، واجب است و این حرف شما، مثل این است که بگویید نماز نخوان و روزه نگیر.

همچنین مادر شهید در نقل خاطره‌ای از وی می‌گوید: نکات علمی و تمام مطالبی را که برایش مهم بود را در دفترچه‌اش یادداشت کرده بود. او خیلی منظم بود و همه مطالب را کدگذاری کرده بود و از روی کدها، مطالب را پیدا میکرد. آن زمان نفت کم بود؛ ما در یک اتاق، کرسی گذاشته بودیم و در آنجا می خوابیدیم. شبها که همه خواب بودند، هاشم بیدار میماند و با نور کرسی درس میخواند و خیلی مراقب بود که کسی بیدار نشود.

شهادت شهید هاشم مرگان ازغدی از زبان برادر شهیدش، حسین مرگان ازغدی

برادر شهید در مورد شهادت برادرش می‌گوید: من در واحد اطلاعات-عملیات بودم و کارمان این بود که به مناطق مختلف برویم و سرکشی کنیم. دوستانم خبر داشتند که هاشم مجروح شده بود؛ ولی نتوانسته‌بودند او را به عقب بیاورند. برای همین، من را به بهانه سرکشی، به همان جا فرستادند. وقتی به آنجا رفتم، یکی از دوستانم را دیدم و او به من گفت: برای چه آمده‌ای؟ گفتم: برای سرکشی آمده‌ام. او هم گفت که من دفعه‌ اولی که رفتم، نتوانستم او را بیاورم چون آنجا داخل دره‌ای با شیب زیاد بود و بالا آمدن از آن خیلی سخت بوده و نتوانسته بودند مجروحین را بیاروند و از بالا هم، عراقیها تیراندازی میکردند و تا ۲۰۰ – ۳۰۰ متر هاشم را آوردم ولی شهید قسم داد که من را بگذارید و فردا به دنبالم بیایید؛ عراقیها تیراندازی میکردند و همان جا هم، دوباره به هاشم تیر ‌خورد.

همراه با دوستم به آنجا رفتم. وقتی به جنازه هاشم رسیدم، تمام زانوانم سست شد و اصلاً نای حرکت نداشتم و خوب حسّ امام حسین را درک میکردم؛ رفتم تا او را بغل کنم که دوستم مانع شد و گفت: ممکن است که عراقی‌ها، نارنجک به جنازه بسته باشند و چند نفر دیگر هم تلفات بدهیم. او را بازرسی کردم، دیدم هنوز بدنش گرم بود، او را روی برانکارد گذاشتیم و به عقب آوردیم.

در وصیت نامه این شهید آمده است: خالصانه بجنگید، اگر چنین کردید پیروز و سربلند از امتحان بیرون آمده‌اید. برادران به خاطر داشته باشید که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و شما سعی کنید در قبال بها، بهشت را بگیرید. مادرم، مادر مهربان و دلسوزم! خدا خواست و شهادت نصیبم شود. خدا را شکر و سپاسگزاری کنید و دعا و ثنای همیشگی را از یاد نبرید و سعی کنید ناراحتی به خودتان راه ندهید تا دشمنان داخلی، خوشحال نشوند. مادرم برای من گریه نکنید، برای بچه‌های فاطمه زهرا (س) گریه کنید. برای امام حسین (ع) که بی یاور و تنها بود و غریب، و با لب تشنه، در کربلا شهید شد گریه کنید.

مادر عزیزم! خوشحال باش که چنین فرزندی را بزرگ کرده‌ای و در راه اسلام و امام هدیه کرده‌ای. خدایا! تو شاهد باش که من چیزی عزیزتر از جانم ندارم که در راه اسلام و قرآن اهدا کنم. پدر رئوف من! امیدوارم که اگر کوه‌ها بلرزند و دریاها موج بزنند و آسمان برق بزند، تو استوار باشی.

امیدوارم که برای من ناراحت نباشی و امیدوارم که در آخرت، بتوانم خوبیهای شما را جبران کنم. پدرم! برای من گریه نکن و همیشه استوار و پا برجا باش و مبادا لحظه‌ای از خدا و آخرت، فراموش نمایی. الحق که فرزند خوبی نبوده‌ام. پدر و مادر عزیزم! شما ناراحت نباشید از اینکه من حقیر و عاصی را در راه خدا هدیه داده‌اید و نثار اسلام و فدای حسین (ع) کرده‌اید و اگر بغض گلویتان را گرفت برای حسین (ع) گریه کنید و برای مظلومیت ائمه. برادرانم امیدوارم از دست من راضی باشید و مرا حلال نمایید و از تمام اقوام و خویشان و دوستان، طلب بخشش و عفو میکنیم و از همگی شما برادران و خواهرانم میخواهم که به خانواده‌ام به جای تسلیت، تبریک بگویید و اگر میخواهید روح مرا شاد نمایید، تمنا دارم هیچ‌کس لباس سیاه نپوشد و در هر مجلسی که برای من گرفته میشود در آن شیرینی و چراغانی و شادی باشد.

خواهرانم!‌ مثل زینب (س) صبر کنید و مثل فاطمه (س) صبر و طاقت داشته باشید و حجاب خود را حفظ کنید که حفظ حجاب، بالاتر از خون‌های شهیدان است. خواهرانم در زندگی سعی کنید که فردا فرزندانتان ادامه دهندگان راه شهیدان باشند. من از همه دوستان و آشنایان و خواهران و برادران میخواهم که برای فرج حضرت مهدی (عج) و سلامتی امام و پیرزوی رزمندگان اسلام دعا کنند که ما هر چه داریم از همین دعاها داریم که میتوان به سعادت و رستگاری رسید.

یاران و دوستان همیشه جای خالیام را در مساجد و پایگاه‌های مردمی با شرکت در مراسم مذهبی، دعای کمیل و نماز دشمن‌شکن جمعه، تظاهرات و راهپیماییها پر کنید و نگذارید خالی نماید، و امام عزیرمان را یاری کنید و ندای هل من ناصرش را لبیک گوئید و جبهه‌ها را به هیچ وجه، خالی نگذارید که خدا با لشکریان اسلام است. در آن موقع که دین خدا احتیاج به جهاد و شهادت داشته باشد انسان باید برای رضای خدا در این جهاد مقدس شرکت کند.

خاطره ای از دانشجوی شهید هاشم مرگان ازغدی به روایت مادر شهید

هاشم و برادرش حسین باهم جبهه بودن. یه شب خواب دیدم، یه ظرف سیب دستمه و میخوام از یه جوی آب رد بشم و برم اون طرف. همین که خواستم رد بشم سیبها از دستم افتاد توی آب. یه سیب رو به زحمت گرفتم؛ نصفش قرمز بود و نصف دیگش سفید، ولی یه دونه سیب که از همه قرمزتر و خوش رنگتر بود؛ آب برد. بیدار شدم خیلی وحشت کردم. موقع عملیات بود. حس کردم حسین برنمیگرده. بعد از چند روز حسین اومد؛ با پای مجروح. فهمیدم اون سیبی که نصفش قرمز و نصفش سفید بود حسین بود که جانباز شد و اون سیب قرمزی که آب برد هاشم بود که شهید شد.

منبع خبر

«حسین» راه «هاشم» را رفت و شهید شد + عکس بیشتر بخوانید »

ابعاد بیشتری از تلفات عین‌الاسد روشن خواهد شد/ قرار بود بجای «حاج قاسم» به نیروی قدس بروم

به گزارش مشرق، برنامه تلویزیونی دستخط این هفته با حضور سردار سرلشکر پاسدار مصطفی ایزدی فرمانده قرارگاه سایبری و تهدیدات نوین قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء (ص) برگزار شد.

مهمان ارجمند این هفته برنامه «دست‌خط» از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. کسی که خیلی کم حرف است و زیاد از ایشان مصاحبه و گفت‌وگو به خصوص گفت‌وگوی تصویری نمی‌بینیم و یا خیلی کم می‌بینیم.

سابقه فرماندهی سپاه کردستان در پرونده کاری ایشان است. کنار شهید بروجردی و شهید کاظمی از افرادی بود که در دوران دفاع مقدس در کردستان نقشی ویژه ایفا کرد و بعد از آن هم سوابقی چون فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران و معاون عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در کارنامه خود داشته است. سمت‌های دیگری هم در رده‌های بالای نیروهای مسلح را در کارنامه خود دارند.

بیشتر بخوانید:

سرلشکر ایزدی: آمریکایی ها باید منتظر پاسخ های بعدی باشند

سرلشکر ایزدی: تهدیدات آمریکا توخالی است

فکر می‌کنم حرف‌های گفتنی داشته باشند. در بازه‌های زمانی مختلف، چه در عرصه دفاع مقدس و چه الان که مسئولیت ویژه‌ای در قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء (ص)‌ بر عهده دارند و گفت‌وگوی خوبی باید داشته باشیم. ایشان از دوستان سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است که فکر می‌کنم حرف‌های شنیدنی ایشان جذاب باشد و بتوانیم با شما در این برنامه همراهی ویژه کنیم.

*خیلی خوش آمدید. سلام عرض می‌کنم.

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز و محترم سلام عرض می‌کنم.

*از اینجا شروع کنیم که فرماندهی قرارگاه سایبری و تهدیدات نوین را برعهده دارید. الان صحبت‌های شما را می‌خواندم که گفته بودید قبلاً در زمین، هوا و دریا باید دفاع می‌کردیم و الان دو عرصه فضا و سایبری و مجازی هم به ما اضافه شده است. چقدر الان در این زمینه مورد تهدید هستیم و چقدر توانسته‌ایم عملیاتی کار کنیم؟

ببینید، چون یک مجموعه انقلابی در واقع بنیان نیروهای مسلح را گذاشته است و این مجموعه در واقع با یک نگاه نوآورانه و مبتکرانه به عرصه‌های نبرد نگاه می‌کرد، الحمدالله در حوزه‌های مختلف پیشرفت‌های خوبی را داشته است. حوزه سایبر یک وضعیتی دارد که زمان و مکان را در هم ‌می‌نوردد، یعنی آن محدودیت‌هایی که ما در عرصه‌های دیگر داشتیم در این عرصه نداشتیم. جالب توجه این است که در کشور ما چون موضوع سایبر متکی به نیروهای جوان و خلاق است، کشور ما غنی از این قابلیت و ظرفیت است. حتی دشمن اعلام کرده که ما از این ظرفیت نگران هستیم.

در هر حال، در حوزه سایبری که سه بخش اعم از زیرساخت، حوزه اطلاعات و حوزه شناختی، الحمدالله جوانان انقلابی خود را مهیا کرده‌اند و حرکت‌های خوبی را انجام داده‌اند. این حرکت‌ها آثار پربرکتی را داشته و ان‌شاءالله خواهد داشت.

* یکی از خلاهایی که بارها مقام معظم رهبری بدان اشاره کرده‌اند نداشتن شبکه ملی اطلاعات است البته الان گفته می‌شود گام‌هایی برداشته شده و در این زمینه هم کارهایی شده است. آخرین اطلاعات چیست؟ آیا در این زمینه توانستیم حرکتی کنیم، طراحی انجام دهیم؟

بله. ما در شبکه ملی اطلاعات خوشبختانه از زیرساخت خوبی برخوردار هستیم. یعنی کار زیرساختی خوبی انجام شده است. یک خیزش عمومی در لبیک‌گویی به فرمان مقام معظم رهبری در نیروهای متعهد کشور ایجاد شده است و ان‌شاالله در حوزه‌های مختلف شاهد پیشرفت‌های خوبی خواهیم بود.

*آخرین چیزی که داشتیم سر قضیه بنزین بود که در سال ۹۶ هم تکرار شده بود و دشمن از راه فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی وارد شد که به هر حال محل اصلی اطلاعات و داده‌ها در داخل کشور دست ما نیست، شبکه‌هایی که بیرون کشور مستقر هستند. این لطمه‌هایی زد و برای مدتی مجبور به قطع اینترنت شدند. این را چگونه سامان خواهیم داد؟ در این زمینه هم شنیدم جلسات ویژه‌ای گذاشتید و پیگیری‌های ویژه‌ای هم از شما در قرارگاه خاتم‌الانبیاء و هم جاهای دیگر پیگیری‌هایی کرده‌اند.

در این رابطه مبادی مختلفی مسئولیت دارند. شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی یا شورای عالی انقلاب فرهنگی و مبادی که فعالیت‌های خاص فرهنگی دارد، مانند صداوسیما و همچنین مجموعه‌هایی که در دولت هستند، نهادهای انقلابی و امثال آن، از ظرفیت‌های خوبی برخوردار هستند.

لازم است از دو جنبه، یکی از لحاظ فناوری در این عرصه پیش برویم و مردم هم باید کمک کنند که ما واقعاً متکی به خودمان شویم. در هیچ جای دنیا اینطور نیست که فضای مجازی همینطور رها باشد؛ بر آن انصافاً قاعده و قانون حاکم است. ما شاهد هستیم در فضای مجازی چقدر بخاطر بی‌قانونی مواردی مطرح می‌شود که از لحاظ فردی و خانوادگی و اجتماعی برای ما خسارت‌بار است.

*توانمندی این را داریم؟

با جدیت عرض می‌کنم که مجموعه‌های جوان، خلاق و متعهد می‌آیند و کارهای ارزشمندی را انجام می دهند ولی نیاز به پشتوانه دارند. اگر پشتیبانی برای آنها فراهم شود، مثلاً سرور و امکانات فنی لازم دارند، اگر اینها فراهم شود رشد می‌کنند، همانطور که در عرصه‌های دیگر پیشرفت داشتیم از نمونه‌های خارجی به نحو بهتری می‌توانیم اقدام و عمل کنیم و تلاش می‌شود در این عرصه هم ان‌شاالله از ظرفیت و قابلیت خوبی برخوردار شویم.

البته این را باید عرض کنم که در کشور ما لازم است همه مبادی ذیربط ببینند که منافع ملی و امنیت ملی ما چه می‌گوید. این برای ما مبنا باشد. ممکن است برخی جریانات از منظر سیاسی این موضوع را برای خودشان یک منافعی بدانند اما به صورت عمیق اگر توجه شود، واقعاً خسارت‌بار است. همین قضایایی که اخیراً اتفاق افتاد یا در سال ۹۶ اتفاق افتاد، وقتی خوب بررسی شود می‌بینیم دشمن فضایی ایجاد می‌کند که روی برخی ذهن‌ها اثراتی می‌گذارد و اینها تحت تاثیر قرار می‌گیرند. وقتی به خوبی موضوع را کنکاش می‌کنید می‌بینید فرماندهی و هدایت این در جریانات شبکه‌های اجتماعی است. مطالبی که منعکس می‌کنند خیلی عاری از حقیقت است.

حضرت علی (ع) می‌فرمایند شبهه از آن جهت شبهه است که شبیه و مانند حق است. این دشمن در سازمان رزم خودش و در شبکه‌های اجتماعی سرمایه‌گذاری کرده است. در منطقه ما اطلاع موثق داریم که هزینه می‌کند تا استارت‌آپ‌های خاص خودش را درست کند. ممکن است خیلی‌ها توجه نداشته باشند ولی این یک حقیقت است. مواردی که می‌بینیم و مطالعه می‌کنیم می‌گویند راه اصلی این است که در درون از جامعه نقار و شکاف ایجاد کنیم و جامعه را چند دسته کنیم، مردم را دچار شبهه کنیم، ایجاد بی‌اعتمادی کنیم. این یک عرصه جدید از جنگ است.

شما ببینید در همین قضایای آبان ماه گذشته، این قضیه بنزین بود. باید کار می‌شد، عده‌ای که برای آنها سوال بود مسئله حلاجی می‌شد. این مسائل مانند طرح‌های عملیاتی طرح لازم دارد که کار بشود و همه جنبه‌های آن دیده شود. این اتفاقی که افتاد شاهد هستیم که فضای مجازی خیلی تاثیر داشته است. البته اینطور نبود که اینترنت به صورت کامل قطع باشد، اما کنترل شده است و همین مدت چه خسارات عظیمی از لحاظ جانی و مالی و حیثیتی به کلیت نظام و مردم ما وارد شد! باید به اینها توجه کنیم و همه با هم همین روندی که با پیروزی تاکنون داشته‌ایم، تلاش کنیم این صحنه را هم اداره کنیم.

* گفته بودید آمریکا و رژیم صهیونیستی بدون عمل فیزیکی و تنها با جنگ سایبری به دنبال آسیب به مراکز هسته‌ای ما هستند.

ما یک دور این را داشته‌ایم؛ در نطنز اینها عملیات سایبری انجام دادند. یعنی یک چیزی که خودشان زیاد از آن می‌گویند یکی از عملیات‌های بزرگ سایبری کاری است که ویروس استاکس‌نت در نطنز انجام داد، حالا سیری که طی کرده بحث خودش را دارد. ولی یکی از مراکز هسته‌ای ما با این مسئله مواجه شده است.

خودشان اعلام می‌کنند که ما میلیون‌ها بدافزار در شبکه‌های رایانه‌ای زیرساختی کشورهای منطقه کاشته‌ایم. خب، دشمن هم از موشک‌ها استفاده می‌کند، هم از هواپیما استفاده می‌کند و هم از سایر ابزارهایش استفاده می‌کند که یکی از آنها سایبری است. ما در ارتباط با زیرساخت‌های خود اعم از هسته‌ای و دیگر مجموعه‌ها مانند برق و آب و … باید مهیا باشیم. خوشبختانه سازماندهی شده است. سازمان پدافند غیرعامل و قرارگاه‌های ویژه برای این کار است و اقدامات برای این کار انجام می‌شود اما اینکه ما در این فضا مواجه با تهدید دشمن هستیم، بلاشک وجود دارد و باید خود را مهیا و آماده کنیم. همان‌طور که ما در صحنه دفاع هوایی کار می‌کنیم، در صحنه دفاع سایبری هم باید کار قوی کنیم که در دست انجام است.

*در جایی گفته بودید قوی‌ترین قرارگاه سایبری آمریکا در منطقه در بحرین است. درست است؟

مرکز فرماندهی آمریکا در بحرین است.

*می‌توانید اگر امکان دارد و صلاح هست آخرین تهدیدی که در این زمینه داشتند را برای ما بازگو کنید؟

شما مستحضر هستید در همین روزهای اخیر یک حمله وسیع سایبری ما در مجموعه‌های زیرساختی کشور داشتیم که خوشبختانه همه اینها خنثی شد و مشکلی برای مجموعه زیرساختی ما ایجاد نکرد.

*زیرساختی امنیتی بود؟

زیرساختی دفاعی ما از استحکام خوبی برخوردار است. از قبل ساز و کاری پیش‌بینی شده است که ما بتوانیم از وضعیت مستحکمی برخوردار شویم البته رزمایش‌های مختلف داریم، توجه داریم. این امکان را در نظر داریم که نفوذپذیر می‌توانیم باشیم، ولی اساس خوبی است. بیشتر در فضای کشوری است که آنها هم اقدامات کارسازی انجام شده و حمله وسیعی در این مجموعه‌ها انجام شده بود و خوشبختانه اینها را خنثی کردیم.

*یعنی حمله به سمت سیستم دفاعی و امنیتی ما بود؟

نه.

*نمی‌توانید بیان کنید؟

از زیرساخت‌های کشوری بود. در زمینه امنیتی، از استحکام خوبی برخوردار هستیم. یعنی خیلی امکان برای آنها ضعیف است.

*منظور شما زیرساخت‌های اداره کشور بود؟

بله. زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی.

*بیش از چهل روز از شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، رفیق شما و همرزم شما، می‌گذرد. در این ۴۰ روز نبود حاج قاسم را باور کرده‌اید؟

نه (با سکوت)! ولی واقعاً اینکه قرآن شریف می‌فرماید ولاتحسبن الذیت قتلوا فی سبیل الله امواتا حقیقت است. من یک فرماندهی داشتم و دارم که به نام شهید محمد بروجردی. ایشان واقعاً برای من زنده است. یعنی همیشه با ایشان هستم.

*ایشان را حس می‌کنید.

بله. حال ایشان اینطور بود؛ یک روز قبل از شهادتش در قرارگاه حمزه من را صدا زدند و گفتند با شما کار دارم. خدمت ایشان رفتم و گفتند که من اگر شهید شدم صبر کنید. آخرین جمله ایشان به من این بود و روز بعد خبردار شدیم ایشان روی مین ضدتانک رفت و وقتی شتابان خدمت ایشان رسیدم، دیدم پیکر مطهر و خونین او روی زمین افتاده و چشمان زیبای او به آسمان دوخته شده و عطر دل‌انگیزی از پیکر مطهر ایشان به مشام می‌رسید.

اینها در واقع رهپویان راه حضرت امام (ره) هستند، رهپویان مکتب حضرت امام هستند. ما با تمام وجود قائل هستیم زنده هستند. به قول یکی از دوستان عزیز ما، شهید سلیمانی برای دشمن خطرناک‌تر از سردار سلیمانی است. برای ما واقعاً یک غصه‌ای است، یعنی خیلی احساس سختی داریم. (سکوت‌ می‌کند). «یاران همه سوی مرگ رفتند، بشتاب تا که ز ره نمانی». دوستان ما یکی یکی این قابلیت را پیدا می‌کنند. شهید سلیمانی قبل از شهادت فرمودند من به سمت مقتل خودم می‌روم.

*قبل از سفر آخر؟

بله. یعنی همین حسی که شهید بروجردی داشت این شهید هم داشت و این هم اینطور شد و به فرمایش مقام معظم رهبری آسمانی شد.

*اینکه آمریکا خیلی جاها می‌توانست بگوید نیابتی عملیاتی کنند یا حاج قاسم را یکسری نیروهای دیگر بزنند ولی اینکه خودش می‌زند و با وقاحت اعلام می‌کند، به لحاظ نظامی و سیاسی چه معنایی دارد؟

یک واقعیتی وجود دارد که رژیم صهیونیستی یعنی صهیونیسم بین‌الملل و ارتجاع منطقه … ترامپ یک تعبیری دارد که می‌گوید «گاوهای شیرده»، من عکس این را بیان می‌کنم؛ یعنی این جریانات اینطور نیست که با مجموعه‌ای مواجه باشند که خوب تدبیر می‌کنند، این جریان روی مجموعه‌ای سوار می‌شوند که خوب تدبیر نمی‌کنند. شما ببینید، از جنبه‌های مختلف اگر یک فکر واقعاً فیاض و با ذکاوت روی این موضوع کار می‌کرد، قطعاً چنین حماقتی انجام نمی‌داد. به نظر من می‌رسد یک حماقت است، مانند حماقت‌های قبلی‌شان.

مثلا کاری که در افغانستان انجام دادند یک باتلاق برای خود درست کردند. مگر روس‌ها نبودند که در نهایت رفتند؟ کاری که در عراق انجام دادند، الان چه شرایطی دارند؟ خودشان چه چیزی می‌گویند؟ می‌گویند ما کار کردیم و بهره را جمهوری اسلامی ایران می‌برد. این کار آنها فراز مهمی در تاریخ منطقه است و قطعاً ضرر و خسارت زیادی می‌بینند. به نظر من حماقت بزرگی آمریکایی‌ها کردند و قطعاً تقاص آن را پس خواهند داد.

*اینکه می‌گویند عین‌الاسد آغاز راه بود، همینطور است؟

ببینید، امام فرمودند اگر ایرانی به سگ آمریکایی توهین می‌کرد، چه می‌شد و اگر یک امریکایی شخصیت ایرانی را زیر می‌گرفت باید در آمریکا جواب می‌داد. بیش از ۵۰ هزار مستشار آمریکایی در ارتش ایران بودند و کارهایی می‌کردند که واقعاً آدم شرم می‌کند که بیان کند. ملت ایران با صلابت اینها را بیرون کرد و امروز وضعیت طوری شده که اینگونه یکی از مراکز راهبردی دشمن موشک‌باران می‌شود و دشمن در خوف عکس‌العمل انقلاب اسلامی که واقعاً از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های مهمی برخوردار است، دم فرو می‌بندد.

*قطعاً در جریان موشک‌باران زودتر از مردم عادی قرار گرفتید که عین‌الاسد زده می‌شود. فکر می‌کردید آمریکایی‌ها جواب ندهند یا منتظر جواب بودید؟

ما از ظرفیت و قابلیت خوبی برخوردار هستیم. برای هر وضعیتی پیش‌بینی لازم شده بود.

*یعنی آمادگی وجود داشت.

بله، برای هر وضعیتی آمادگی وجود داشت و آنها می‌دانستند که ما برای هر وضعیتی آمادگی فوق‌العاده داریم.

*و این برای مردم جالب بود که این مقدار کتمان کردند که هیچ اتفاقی رخ نداده و خون از دماغ کسی نیامده و بعد ذره ذره اطلاعات را بیان کردند.

حالا این اول کار است و هر چه جلوتر برود، بیشتر می‌شود و اطلاعات و ابعاد بیشتری روشن می‌شود. خسارت زیادی دیدند و بعد گفتند همه چیز خوب است.

*می‌توانید از خسارت آنها اطلاعاتی بدهید؟

همین‌هایی که فعلاً رسانه‌ای بیان شده، مواردی بوده است؛ وقتی می‌گویند در این عملیات مثلاً ۷۰-۶۰ نفر آسیب مغزی دیده‌اند، ما هم معادله داریم که اگر در مجموعه‌ای این تعداد مجروح شوند و مشکلات ایجاد کنند قطعاً این مجموعه تلفات داده است. آسیب‌های زیادی را دیده‌اند …

*این معادله‌ای که بیان می‌کنید به لحاظ نظامی بیان می‌کنید؟

بله. اینطور نیست که بگوییم یک تعدادی مجروح شده‌اند؛ اینچنین نیست. آسیب‌های دیگر هم وجود دارد ولی کتمان می‌کنند. موارد دیگر هم همین طور بوده که کتمان کرده‌اند.

*یک چیزی که کام مردم و کام همه را تلخ کرد اتفاقی بود که برای هواپیمای مسافربری افتاد و در وضعیت فوق‌العاده‌ای که نیروهای مسلح ما در آمادگی کامل بودند این هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفت. این چطور در فضای سیاسی کشور هضم شد؟ به نظر شما عکس‌العملی که نشان داده شد چقدر متناسب بود؟

واقعا یک اتفاق خیلی تاسف‌بار بود، خیلی کوبنده بود. ما با ملت یکی هستیم یعنی همان احساسی که ملت داشتند، همه این احساس را داشتند و دارند. بالاخره یک اتفاقی که نباید بیفتد، افتاد و همینطور که مسئولین محترم مطرح کردند، هم در حال رسیدگی دقیق است و هم درباره اینکه تمهیدات لازم اتخاذ شود کار زیادی انجام می‌شود. یک اتفاقی بود که خیلی ویژه بود و نباید این اتفاق رخ می‌داد، ولی متاسفانه رخ داد و بسیار کوبنده و تاسف‌بار بود. ان‌شاالله روح این شهدای عزیز و نخبگان را که اینطور به رحمت ایزدی پیوستند، غریق رحمت‌ واسعه خداوند قرار گیرد.

*حالا این موضوع که هم در ستاد کل نیروهای مسلح و هم به دستور رئیس قوه قضائیه بررسی می‌شود، اما سوالی که باقی می‌ماند این است که در آن شرایط نباید پروازهای عادی ما ابلاغ می‌شد که انجام نشود؟

توضیحات مفصلی را دوستان ما دادند، یعنی اساساً اینها آئین‌نامه دارد و آئین‌نامه‌ها می‌گوید در شرایط آمادگی یک، دو یا سه باشد، چه باید کرد. اگر یک بود بخش‌های دیگر چه کنند و سیستم هواپیمایی چه کار کند و اگر دو بود، چه اتفاقی بیفتد و اگر سه بود چطور کار شود. این تمهیداتی که برای این موقعیت‌های مختلف اتخاذ شده بود، طوری نبود که الزاماً لازم باشد پروازها لغو شود.

اتفاقی که افتاده، در واقع خارج از این تمهیدات بود. آن اتفاق بسیار دردناک بود که در این فرآیند اصلاً موضوعیت نداشت، یعنی اگر فرآیندی که پیش‌بینی و کار شده بود کامل رعایت می‌شد، اساساً نیازی به این وضعیت نبود که موشکی شلیک شود. بنابراین در آن وضعیت و طراحی که شد … مثلاً در عملیات‌ها می‌گوییم در این عملیات در موضع پدافندی هستیم. پدافند می‌کنیم و بنای هجوم نداریم و اینطور است و اگر اتفاقی افتاد باید این کار را انجام دهیم. در آن وضعیت عملیات زمینی است، در دفاع هوایی هم مراحلی که دارد مرحله‌ای که پیش‌بینی و طراحی شده بود، اگر طبق آن پیش‌بینی و طراحی اقدام می‌شد، نباید موشکی شلیک می‌شد و در چنین شرایطی مشکلی برای پرواز هواپیما هم نبود.

*درباره جایگزین حاج قاسم سلیمانی، سردار قاآنی که خیلی فرد معرفی‌شده‌ای نبود و به عنوان قائم مقام و جانشین سردار سلیمانی بود؛ از منظر شما این انتخاب چگونه بود؟

ما در دوران دفاع مقدس خدمت سردار بزرگوار بودیم. ما قرارگاه نجف بودیم و در این قرارگاه اساساً لشگرها و تیپ‌های استان خراسان، نقش محوری داشتند. ما خدمت سردار شهید شوشتری هم بودیم که ایشان اهل خراسان در قرارگاه نجف بودند. این یگان‌ها در عملیات‌های سختی مانند کربلای یک، کربلای ۴، کربلای پنج بودند و ما خدمت ایشان بودیم. یکی از لشگرها لشگر ۲۱ امام رضا (ع) است. فرمانده این لشگر برادر بزرگ ما سردار حاج اسماعیل قاآنی بودند ولی همینطور که سردار سلیمانی فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله (ع) بودند، ایشان هم فرمانده لشگر ۲۱ امام رضا (ع) بوده و فرمانده بسیار لایق، شجاع، مدبر، باتقوا و بسیار کاریزماتیک بوده است و بسیجی‌ها و کادر لشگر خیلی با ایشان راحت کار می‌کردند. صحبت ایشان برای آنها فرمان بود و یگان موفق و خوبی بود.

این شخصیت عزیز بعد در ادامه خدمت خود در سازماندهی نیروی زمینی سپاه نقش ارزشمندی را داشت و بعد هم در نیروی قدس به عنوان قائم مقام بود. حاج قاسم سلیمانی هر کسی را بکار نمی‌گرفتند، یعنی واقعاً انتخاب می‌کردند. کاملاً این را بیان می‌کنم که این امر جاافتاده‌ای در مدیریت ایشان بود. وقتی که ایشان به شهادت رسیدند، خیلی نگاه‌ها متوجه ایشان بود که بهترین جایگزین به دلیل همین سوابق درخشان و تقوا و فرماندهی و مدیریت و شجاعت ایشان و وضعیتی که جمع به ایشان ارادت و علاقه‌ای دارند و تسلطی که بر حوزه ماموریتی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارند، به نظر من بهترین گزینه برای تداوم راه این شهید حاج اسماعیل قاآنی است و شما شاهد هستید بعد از این قضایا در جبهه‌های مقاومت تحرک خوب و پیشرفت‌های خوبی داریم.

نمونه‌اش در سوریه است و وضعیتی که در عراق و جاهای دیگر مانند لبنان داریم. می‌دانم که آینده درخشانی در همین عرصه‌های مقاومت خواهیم داشت. شما می‌دانید در لبنان هم دشمن اتفاقاً با بالگرد شهید بزرگوار حجت‌الاسلام والمسلمین سید عباس موسوی را با همسرشان ترور کردند. اینها به این اندازه خبیث هستند. این را شهید کردند و بعد از آن چه کسی آمد؟ سید حسن نصرالله عزیز آمده که یک مشعلی است.

*حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه نماز جمعه که چندی پیش داشتند، یک واژه‌ای را بیان کردند که قبلاً «نیروی قدس» می‌گفتند و الان از «سپاه قدس» یاد کردند. در واقع به عنوان سپاهی که در منطقه تعیین‌کننده است، با نیروهای ویژه‌ای که تربیت کرده است. آیا این یک افق جدیدی برای حرکت جبهه مقاومت نشان خواهد داد؟

حالا خیلی نمی‌توان مطلب را باز کرد، ولی یک فضایی خارج از ایران اسلامی درست شده که این فضا یک دژ مستحکم در مقابله با استکبار جهانی است. این فضا بالاخره به صورت مستشاری یا هر تعبیری که بشود، این مجموعه مقدس «قدس» روی آن تاثیر گذاشته و فضایی است که ما واقعاً شاهد هستیم، اساساً نیروهای جدیدی درست شده است.

*فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان و حشدالشعبی عراق …

بله؛ حیدریون… پیام انقلاب اسلامی در قلب آمریکا هم موضوعیت دارد. یعنی الان شاهد هستید که نه تنها در منطقه وضعیتی داریم که این حقیقت انقلاب اسلامی را جذب کرده، بلکه در کرانه‌های دور هم این انسان‌ها را جذب کرده و اگر از این فرصت تاریخی خوب استفاده کنیم، نقطه رهایی برای بشریت است. برای اینکه انسان برای یک هدف عالی آفریده شده، انسان با حیوان فرق دارد. الان غرب دچار بحران است. واقعا تاسف‌بار نیست که کاندید ریاست جمهوری … شرمم می‌شود بگویم که چه کسی بود و چه کسی هست؟ کسی (اهل منش) قوم لوط باشد و کاندید ریاست جمهوری شود؟ بعد این اقبال را داشته باشد؟ این‌ها انحطاط است. انقلاب ما مقدمه انفجارات عظیم در منطقه است. واقعاً راه رهایی بشر را می‌خواهد نشان دهد. تبلیغات سوء فراوان می‌شود. این مسیر پیشرو است و ان‌شاالله قدرشناس این خیزش و حضور و ابراز لطف مردم و انسجام اجتماعی مردم باشیم و ان‌شاالله راه انقلاب با صلابت در خدمت به مردم، در راستای آرمان‌های جمهوری اسلامی که همان استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی ایران است پیش برویم.

*آقای ایزدی متولد چه سالی است؟

متولد سال ۱۳۳۵ هستم.

*۶۳ ساله هستید. در اصفهان متولد شدید، درست است؟

در نجف آباد اصفهان متولد شدم.

*پدر چه شغلی داشتند؟

پدر ما کار تجارت خشکبار را در نجف آباد انجام می‌دادند.

*مادر در قید حیات هستند؟

مادر هم در قید حیات هستند. خانه‌دار هستند.

*چند خواهر و برادر بودید؟

ما ۴ خواهر و ۲ برادر هستیم.

*چه سالی ازدواج کردید؟

آن زمان که قرارگاه حمزه بودیم، در سال ۶۱ ازدواج کردیم.

*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟

همشهری ما هستند و پدر ایشان رئیس دبیرستان ما بودند.

*یعنی شما شاگرد پدر ایشان بودید.

بله. خواهر هم نقش ایفا کردند و توفیق پیدا کردیم با ایشان ازدواج کنیم.

*حاج خانم هم فعالیت اجتماعی می‌کردند؟

بله. فعالیت اجتماعی داشتند.

*یعنی الان هم جایی کار می‌کنند یا خیر؟ فعالیت اجتماعی خاصی دارند؟

الان فعالیتی ندارند.

*مهریه چقدر بود؟

همین چیزهایی که آن زمان مرسوم بود. ۱۴ سکه و اینها بود.

*خطبه عقد را چه کسی خواندند؟

حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) خواندند.

*خاطره‌ای از مراسم عقد دارید؟

بله. ما خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم و بعد بزرگی که آنجا بودند معرفی کردند و گفتند ایشان از فرماندهان کردستان هستند. حضرت امام فرمودند خدا حفظتان کند و وقتی خطبه را خواندند گفتند با هم بسازید. همان طور که امام فرمودند شد والا شاید وضعیت ما طور دیگری می‌شد.

*چند فرزند دارید؟

۴ فرزند دارم. سه دختر و یک پسر دارم.

*چه می‌کنند؟ الان تحصیل می‌کنند ؟

بله، تحصیل می‌کنند. دو تا فرزندم ازدواج کردند. دو تا هم مجرد هستند، دانشجو هستند. یکی نرم‌افزار در دانشکده فنی دانشگاه تهران می‌خواند و دیگری هم دندانپزشکی می‌خواند.

*نوه هم دارید؟

بله. سه نوه دارم. سه نوه دختر دارم.

*چقدر با بچه‌ها در فضای سیاسی کشور هم‌نظر هستید؟ با هم بحث می‌کنید؟

بله. خوشبختانه با هم وفاق خوبی داریم.

*به فضای موجود انتقاد می‌کنند؟

بله، خب طبیعی است، ما هم صحبت می‌کنیم. برخی چیزها را با آنها همراهی می‌کنیم و برخی چیزها نظرشان را بیان می‌کنیم. سعی می‌کنیم محیط تعاملی خوبی باشد.

*در کارهای خانه به حاج خانم کمک می‌کنید؟

در حد امکان کمک می‌کنم.

*مثلاَ چه کاری می‌کنید؟

مثلا صبحانه آماده می‌کنم و با هم صرف می‌کنیم.

*ورزش می‌کنید؟

من یه مقدار مشکلات جسمی دارم.

*مجروح هستید.

بله. دوران دبیرستان و دانشگاه زیاد بسکتبال بازی می‌کردیم. بعد هم کوهنوردی داشتیم و حالا هم پیاده‌روی داریم.

*با این وضعیت اذیت می‌شوید!

بله ولی باید پیاده‌روی را انجام دهم. زیاد نیست و زمانش نباید زیاد باشد.

*علاقه‌مند به فوتبال هستید؟

خیلی در این محیط نیستم.

*پیگیری نمی‌کنید؟

نخیر.

*فضای سیاسی کشور را چقدر پیگیری می‌کنید؟

بالاخره وضعیت کاری و شغلی ما طوری است که کاملا باید پیگیری کنیم و از بچگی هم همینطور بودیم. دوران دبستان و دبیرستان این طور بودیم چون شهر ما یک شهر خاص و انقلابی بود. حتی در دبستان در این فضا بودیم و تا امروز ادامه دارد.

*فکر کنم این تصاویر مربوط به ۲۸ سال پیش بود.

بله.

*دوره فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود.

بله.

*نکته‌ای درباره این تصویر دارید؟

یک دوره خدمتی در کردستان و قرارگاه حمزه داشتیم که آنجا بیشتر مباحث داخلی بود و واقعا شاکر خدا هستم. دست تقدیر ما را به قرارگاه نجف برد. آنجا بیشتر محور دفاع مقدس بود. ما در این فضا بودیم تا آخر عملیات کربلای پنج شد و بعد مسئول عملیات نیروی زمینی سپاه شدیم که آنهم دوره‌ای بود که واقعا شاکر خداوند هستیم. در آن دوره والفجر ۱۰ مجروح شدیم و در بیمارستان رفتم و دوره زیادی بیمارستان بودیم. در این دوره که بیمارستان بودیم قضیه پایان جنگ هم اتفاق افتاد که سازماندهی جدیدی در سپاه انجام شد که به مسئولیت عملیات کل سپاه رفتیم.

آن زمان آغاز رهبری حضرت امام خامنه‌ای بود و ایشان تدابیری درباره سازماندهی سپاه داشتند، از جمله اینکه نیروی زمینی سپاه تشکیل شود و ما برای سازماندهی نیروی زمینی سپاه رفتیم. یکی از رکن‌های کار شهید حاج قاسم سلیمانی،‌ شهید حاج احمد کاظمی و برخی دیگر عزیزان بودند. با هم جمع شدیم و این نیرویی که حضرت آقا می‌فرمایند نیروی زمینی ستون فقرات سپاه است. ستون فقرات سپاه سازماندهی شد. در آن دوره تازه درجه دادند و از اینجا با درجه بودیم. این اول حضور ما در نیروی زمینی بود.

* قبل از انقلاب هم فعالیت انقلابی داشتید؟

قبل از انقلاب فعالیت داشتیم چون شهر ما شهر سیاسی و مبارزی بود. به یاد دارم همان بچگی به خاطر محیطی که بود، طرفدار حضرت امام بودیم. خانواده و اطرافیان اینجور بود. به یاد دارم امام که تبعید شدند، گفتند ما عید نداریم و ما هم بچه بودیم و نباید لباس نو می‌پوشیدیم. اینها را به یاد دارم. به دانشگاه که آمدم من رشته مهندسی مخابرات می‌خواندم و در دانشگاه انجمن اسلامی تشکیل شد.

*در کدام دانشگاه بودید؟

ما دانشکده مخابرات بود، یک مجموعه مستقل بود که الان جزو دانشکده برق دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی شده است.

*پیروزی انقلاب را فکر می‌کردید رخ دهد؟

اگر به من می‌گفتند شما قرار است در آینده نظامی شوید و این مدل شود، برای من غیرممکن بود. واقعا این انقلاب یک اتفاق بسیار فوق‌العاده‌ای است.

* ۲۲ بهمن ۵۷ کجا بودید؟ در نجف آباد بودید؟

من ۲۲ بهمن ۵۷ و ایام دهه فجر را در تهران بودم، چون دانشجو بودم و خیابان پیروزی بودیم. پادگانی آنجا هست و صحنه های بسیار عجیب و حماسی و وصف‌ناشدنی بود.

*بعد از انقلاب هم کمیته بودید؟

من بعد از انقلاب اسلامی یک دوره‌ای جهاد سازندگی رفتم. در منطقه پشت‌کوه بختیاری یکسری روستاها بود که زلزله‌زده و خراب شده بود و آنجا می‌ساختند و آنجا مسئولیت آنجا را برعهده گرفتیم. یک دوره بودیم و بعد به تهران آمدیم و در تهران یکی از دوستان که شهید شدند، آقای کامرانی، ما را به پذیرش سپاه تهران برد که بعد از قضیه لانه جاسوسی بود و بعد به سپاه تهران و بعد کردستان و بعد آذربایجان غربی رفتیم.

*یک قسمت را بیان نکردید. من از شما خواندم که پیش شهید قندی رفتید که وزیر پست و تلگراف بود، شما را به کردستان فرستاد.

من چون فارغ‌التحصیل مخابرات بودم، آقای شهید قندی استاد ما بود و وزیر بودند و کردستان مخابرات مشکلاتی داشت، ما را خواستند و پیگیری کردند و از سپاه مامور شدیم و مسئول مخابرات کردستان شدیم.

*آنجا یکی از رفقای جهادی گرای شما را به شهید بروجردی داد.

بله. شهید بروجردی فهمید که من پاسدار هستم و آنجا وضعیتی بود که به من گفتند فرمانده سپاه کردستان بشوید. برای من تعجب‌آور بود که چنین پیشنهادی دادند چون من آن زمان کت و شلواری و مسئول مخابرات استان بودیم. من قبول نکردم و گفتم نمی‌توانم. دوباره پیگیری کرد و تماس گرفت و من گفتم مسئول دفتر سپاه کردستان می‌شوم. گفتم این را بگویم تا کاری به من نداشته باشد. قبول کرد و گفت بیایید مسئول دفتر سپاه کردستان شوید. ما هم در روبایستی ماندیم و دو روز رفتیم آنجا و …

*این قبل از جنگ بود ؟

نه، اوایل جنگ بود. آنجا رفتم و بعد از مدتی دیدم نمی‌شود و باید مسئولیت را قبول کنم. به آقای بروجردی گفتم خود شما فرمانده شوید و آقای ناصر کاظمی که فردشناخته‌شده‌ای نیست؛ خیلی یک نابغه نظامی و فرمانده بسیار ارزشمندی بود، در پاوه بسیار خدمت کرد و در پاکسازی‌های پاوه محور بود، گفتیم شما فرمانده باشید و آقای کاظمی قائم مقام شود و من مسئول ستاد شوم. آقای بروجردی گفتند شما فرمانده باشید و آقای کاظمی قائم مقام شوند و رفتند. ما هم بحث اداره سپاه را در دست گرفتیم.

*قبل از این در ناآرامی‌های کردستان بودید.

ما یک دوره برای بررسی سریع به کردستان آمدیم و برگشتیم.

*یعنی اصل این بعد از جنگ با شهید کاظمی بود؟

بله. با شهید کاظمی بودیم.

*نقل قولی از شهید احمد متوسلیان دارید که به شهید کاظمی می‌گویند، بگویید چطور با این ضدانقلاب برخورد کنیم. درست است؟

شهید ناصر کاظمی فرماندار پاوه و فرمانده سپاه بودند. شهید همت آنجا با ایشان همکاری می‌کردند. شهید متوسلیان در مریوان فرمانده بودند. ما و شهید کاظمی در سنندج بودیم. سر می‌زدیم، آقای متوسلیان احترام زیادی می‌کرد و آقای کاظمی را به عنوان یک پیشکسوت و اهل نظر قبول داشت. آن زمان عملیات «محمد رسول الله (ص)» را از این طرف حاج احمد متوسلیان بود و از سوی دیگر آقای همت بودند و با آقای ناصر کاظمی این مسیر را که راهی بود به نام راه خون، با هم رفتیم و از مریوان سمت نودیشه رفتیم که به پاوه می‌خورد و آنجا ساعت دو بعد از نصف شب در تاریکی به آنجا رسیدیم. اینقدر این اقای کاظمی نفوذ داشت و مورد علاقه بود که واقعا تمام جوانان دور ایشان جمع شدند و ما هم که خسته بودیم و خوابیدم. اینها تا صبح با هم حرف زدند.

*جوانان محلی ؟

جوانان نودیشه بودند. نودیشه را با همین جوانان شهید کاظمی پاکسازی کرد و گرفتند.

*چقدر اداره کردستان و غرب سخت بود؟

از یک طرف درگیر جنگ بودیم و قرار بود عملیات‌ها انجام شود و عمدتا نیروها به سمت آنجایی می‌رفت که باید عملیات انجام می‌شد. کردستان هم رژیم بعثی و پشتوانه‌های آن به شدت ضدانقلاب را تجهیز و کمک می‌کردند و عقبه آنها در عراق بود که بعدا شهید احمد کاظمی رفت و عملیات کرد. این شرایط و درگیری‌ها و کمین‌ها و مسائلی که وجود داشت وضعیت سختی ایجاد می‌کرد.

*شهید احد کاظمی زمان جنگ در عمق خاک عراق رفتند؟

شهید احمد کاظمی بعد از جنگ فرمانده قرارگاه حمزه شدند. قبل از این، عملیاتی که شد ضدانقلاب از مرز بیرون رانده شد. ایشان در تعقیب ضدانقلاب عملیات بزرگی را داخل عراق و در حالی که هواپیمای آمریکایی بالای سر ایشان بود، به انجام رساندند و عملیات بسیار موفقی بود. تا عمق برای این رفتند که مراکز ضدانقلاب را منهدم کنند.

*و امریکایی‌ها جرات نکردند کاری کنند.

نه. جرات نکردند.

*یک خاطره هم از شما می‌خواندم که یک فرمانده ارشد عراقی را دستگیر کردید و می‌خواستید از او اطلاعات بگیرید و به شدت وحشت کرده بود. می‌ترسید بعد از بازجویی اعدام شود و شما انگشتر خود را داخل انگشت او می‌کنید. درست است؟

این صحنه‌ها در جنگ خیلی پیش آمده است. در عملیات مهران با شهید صالحی، مسئول عملیات و چند تن از دوستان دیگر برای بررسی خط، همین قلاویزان که توضیح دادم، رفته بودیم و دیدیم عراقی از این ارتفاع پائین می‌آیند که تسلیم شوند. روی میدان مین رفتند و مین‌ها مدام منفجر می‌شد و اینها کشته می‌شدند. خلاصه آنجا ایستادیم و این بندگان خدا را راهنمایی کردیم و انجایی که از میدان مین خارج بودند، بردیم.

در جاهای دیگر اگر ارتشی‌های کشورهای دیگر اگر این صحنه‌ها را ببینند طرف مقابل را می‌زنند و از بین می‌برند ولی واقعا مسئول عملیات ما خودش پیشتاز شد و اینها را از وضعیتی که بودند، خارج کرد و سوار خودرویی که داشتیم که یک وانت بود، کرد و مجروحین را سوار کرد و ما اینها را به اورژانس رساندیم. این فضای حاکم در جبهه‌ها بود.

*آن صحنه‌ را هم بگویید؛ انگشتر را در دست او گذاشتید و او احساس آرامش کرد.

بله. معمولا اینها فکر می‌کردند رفتاری که خودشان با اسرای ما دارند ما با آنها داریم ولی دیدند اینطور نیست.

*در قرارگاه حمزه و نجف در زمان جنگ در عمق خاک عراق هم نفوذ می‌کردید؟ عملیات شد؟

بله. در آنجا با نیروهای بومی عراقی در ارتباط بودیم و کارهای زیادی انجام می‌شد. یک دوره‌ای هم خدمت شهید همدانی و شهید صالحی و برخی بزرگانی که الان مطرح هستند، حالا ما شهیدان را اسم می‌بریم، داخل خاک عراق برای این مباحث رفتیم. یکی از محورهای کاری همین عملیات برون‌مرزی بود که بعدا منجر به تشکیل قرارگاه رمضان شد که خودش یک قرارگاه مستقلی بود و عملیات‌های زیادی در عمق خاک عراق در کرکوک انجام شد.

*شهید شوشتری آن زمان هم در این قرارگاه بودند؟

در قرارگاه حمزه خدمت ایشان نبودیم. در قرارگاه نجف ایشان فرمانده بودند و ما خدمت ایشان بودیم و کار را با هم انجام می‌دادیم و بسیار آدم تاثیرگذار و فرمانده باهوش و همه جانبه‌نگر و شجاعی بودند.

*زمستان ۶۳ در لشگر ۲۵ کربلا در کردستان یک دستگاه تویوتا وانت می‌آید و در سرما شهید طوسی هم پشت آن بوده و پلاستیک کشیده بودند. شما عصبانی می‌شوید و می‌گویید این برای خودتان نیست که هر کاری بخواهید عمل کنید و در سرما و با این وضعیت این را ببرید.

ما احساس می‌کردیم کسی که نزدیک نوشیدن شربت شهادت بود، به ایشان گفتیم باید مراقب خودت باشید و بعدا دو تا از بچه‌های خوب را گفتیم که محافظ ایشان باشید و اجازه ندهید ایشان جلو برود. اینها هم همین کار را می‌کردند. قرار این بود که هر روز صبح آیه‌الکرسی را بخواند. آن روز که ایشان شهید شد فراموش کردند آیه الکرسی را بخوانند. به ایشان گفتم شما باید مراقب خودتان باشید و اگر اتفاقی بیفتد من نمی‌توانم کار کنم. برای همین به من گفت فلانی اگر من شهید شدم صبر کنید. این صحبت در جواب عرض من بود. چنین فضا و روحیه‌ای بین برادران بود. هم خودی‌ها و هم حتی دشمن اینچنین بود.

*در ادامه این خاطره شهید طوسی می‌گویند، ایشان پاسخ شما را می‌دهند و شما ایشان را بغل می‌کنید.

بله. واقعیت این است در کردستان واقعا با هدایت شهید بروجردی بنا نداشتیم ضدانقلاب کشته شود. بنا این بود ضدانقلاب اصلاح شود. تلاش ما این بود شرایطی ایجاد شود که افراد برگردند. چه بسا شب‌ها تا صبح این شهید بروجردی و ناصر کاظمی با این افرادی که زندانی بودند، صحبت می‌کردند و بسیاری از اینها برگشتند و در جبهه ما آمدند. مانند این بدری‌ها که خیلی از اسرا خودشان داوطلب شدند با برادران مجاهد عراقی همکاری کردند و خیلی‌ها به شرف شهادت رسیدند و حماسه‌های بزرگی هم آفریدند.

*آن زمان در ذهن‌تان داشتید که سپاه بدر هم تشکیل شود؟

من که این سپاه را تشکیل ندادم.

*نه، مجموعه سپاه منظورم است.

اساسا هر انقلابی و هر نهضتی سامانه‌ها یا سازمان‌های مورد نیاز خودش را به وجود می‌آورد. لشگر امام حسین (ع) یا لشگر نجف که اسم آن دشمن را می‌ترساند… گرا داشتیم که فرمانده بعثی در آنجا همیشه بیمار بود و می‌گفتند این در اثر فشار روحی است. گرا داشتیم و اطلاعات می‌گرفتیم همیشه یک حالت استرس داشت و اوضاع او را به هم ریخته بود. اینطرف کی بود؟ لشگر امام حسین یا لشگر ۸ نجف یا لشگر ۲۷ محمد رسول الله یا لشگر ۴۱ ثارالله یا لشگر ۱۹ فجر بود. اینها مجموعه‌هایی بود که نیاز انقلاب ایجاد کرد و به وجود آمدند. لشگر بدر یا سپاه بدر هم مجاهدین عراقی این سو آمدند. اینها انگیزه عالی مبارزه داشتند و این یک شجره طیبه شد که الان در عراق خیلی تاثیرگذار است. اینها مجموعه‌ای شدند و عین اینکه بسیجی‌ها جمع شدند و این لشگر را تشکیل دادند این مجموعه هم همین طور بود و به تدریج توسعه و قوت پیدا کرد. کسی مانند شهید اسماعیل دقایقی بودند که ایکاش در جایی کسی ایشان را شرح می‌کرد. ایشان هم کسی مانند شهید سلیمانی، شهید بروجردی،‌ شهید مهدی باکری، شهید قاسم نصراللهی، شهید ناصر کاظمی، شهید احمد کاظمی بود. الان از افرادی که الان هستند بپرسید با چه تکریمی از این سردار بزرگ یاد می‌کنند.

*آن نامه‌ای که آقامحسن نوشته بودند که با چنین امکاناتی می‌توانیم ادامه دهیم و اگر نباشد نمی‌توانیم که برخی می‌گویند به خاطر آن نامه تصمیم به قطع‌نامه گرفته شد.

ببینید، بالاخره سیاسیون، نظامی‌ها مواردی را در ارتباط با تصمیم خود دارند یعنی اینطور نیست که بگوییم این مورد باعث شد. یک مجموعه عواملی با هم سبب شد و شرایطی را مطرح کردند و امام با توجه به این یک انسان خدایی بودند و نفسانیت در ایشان هیچ محلی از اعراب نداشت، بر اساس آن چیزی که برای ایشان منعکس و تبیین شد، تصمیم گرفتند.

*برای شما خیلی تلخ بود؟

بله. برای ما خیلی سنگین بود. یک دوری بود و فضایی بود که امام هم در آن پیامی که دادند اشاره کردند. واقعا این سخت بود ولی چون امام فرمودند، قابل پذیرش بود.

*فرماندهی آقای هاشمی رفسنجانی در اواخر جنگ چطور بود؟

این مجموعه شرایطی در ابتدا داشت که حالت مشترکی که عملیاتی مانند فتح‌المبین و فتح خرمشهر را داشت،‌ اینها یک شکل از کار بود و یک دوره‌ای قدری وضعیت عوض شد و عملیاتی انجام شد که ارتش یا سپاه مستقر بود. هماهنگی‌هایی که در ابن رابطه انجام می‌شد.

اینکه بگوییم فرماندهی به صورتی که در صحنه انجام شود، معمولا خود فرماندهان نظامی بودند اما این بحث‌های کلان در ارتباط با ایشان کار می‌شد. یک نمونه‌ای که به یاد دارم، مثلا عملیات کربلای ۴، یک عدم‌الفتحی را داشتیم اما خود این عملیات خط شلمچه باعث شد شکسته شود که واقعا خط نفوذناپذیر بود. بعد ایشان حضور داشتند و خدمت فرماندهی محترم کل سپاه و بقیه بودیم. آنجا بحث و بررسی شد و مذاکرات بین ایشان و فرماندهی محترم کل سپاه انجام شد و در نهایت این تصمیم که باید کربلای ۵ را در یک زمانی انجام شود، اعلام کردند. اینها یک قطعه‌هایی از حضور ایشان بود و موارد دیگری هم بوده که آنطور که باید نتوانستیم انسجام لازم یا امکانات لازم را فراهم کنیم. تابعی از شرایط و وضعیتی بود که در کشور وجود داشت.

*فکر می‌کنید جدا بودن ارتش و سپاه در روزهای آخر خوب بود یا بد شد؟ اینکه عملیات‌ها به صورت جداگانه انجام می‌شود به نفع جنگ بود یا به ضرر جنگ بود؟

وقتی خدمت امام بودیم، گفتند من دوست دارم شما با هم ممزوج باشید. به نظر من هر جایی ممزوج می‌بودیم، بیشتر می‌توانستیم به نتیجه برسیم.

*در آن حمله‌ای که شهید کاظمی به عمق خاک عراق کردند که خودتان اشاره کردید، حضور داشتید یا خیر؟

من آن دوره‌ای که ایشان این کارها را انجام دادند در ستاد کل نیروهای مسلح بودم. مسئولیت معاونت طرح و برنامه و بودجه نیروهای مسلح را برعهده داشتیم. لذا دورادور از این حرکتی که سردار عزیز انجام می‌داد حظ می‌بردیم.

*قبل از اینکه حاج قاسم به سپاه قدس بروند قرار بود شما بروید؟

بله- مطرح بود که من بروم و بعد مقرر شد ستاد کل نیروهای مسلح برویم که آنجا هم به امر حضرت آقا رفتیم و مشغول شدیم.

*خیلی لطف کردید.

خواهش می‌کنم.

*من خداحافظی می‌کنم اما برنامه و به رسم برنامه «دست‌خط» برنامه با دست خطی که سردار سرلشگر آقا مصطفی ایزدی برای ما خواهند نوشت به پایان خواهد رسید.

«بسم الله الرحمن الرحیم

انقلاب اسلامی هدیه‌ای پرشکوه به امت اسلامی است. این حرکت با پیروزی و با ایثار فرزندان بزرگوار ایران اسلامی به پیش رفت و ان‌شاالله خواهد رفت. از همت والای برادران و خواهران دست‌اندرکار برنامه خوب دست‌خط در این عرصه سپاسگزارم.

پاسدار انقلاب اسلامی و سرباز ولایت

سرلشگر پاسدار ایزدی»

منبع خبر

ابعاد بیشتری از تلفات عین‌الاسد روشن خواهد شد/ قرار بود بجای «حاج قاسم» به نیروی قدس بروم بیشتر بخوانید »