نتایج جست‌وجو برای: کربلا

جوان‌ترین فرمانده دفاع مقدس کیست؟

حسین استعداد زیادی در شناخت تسلیحات جنگی داشت، به‌ویژه وقتی که فرمانده گردان ۴۲۲ ضدزره شد، شناخت کاملی از سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین مثل موشک «تاو» و «مالیوتکا» داشت.

به گزارش مشرق، ۱۸ ساله بود که به فرماندهی گردان ۴۱۶ عاشورا از لشکر ۴۱ ثارالله (ع) رسید. به این ترتیب حسین نادری جوان‌ترین فرمانده گردان نیروی زمینی سپاه محسوب می‌شد. حاج قاسم سلیمانی توانایی‌های حسین را دیده، به او اطمینان کرده و فرمانده گردانش کرده بود. شهید نادری در طول دفاع مقدس جواب این اعتماد را داد و یکی از بهترین فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله به شمار می‌رفت.

حسین نادری سال ۱۳۶۱ در ۱۴ سالگی برای اولین بار به صورت بسیجی پا به جبهه گذاشت. هنوز خیلی جوان بود و آرزوهای زیادی در سر داشت ولی جنگ برایش اولین اولویت بود. قبل از اینکه به جبهه برود، بارها گفته بود می‌خواهد دکتر شود؛ ولی وقتی جنگ شروع شد، به منطقه رفت و ماندگار شد. پدر وقتی از رفتن پسرش به جبهه مطلع شد، رو به حسین گفت: «تو که می‌خواستی دکتر بشوی، حالا چرا رفتی جبهه و درس را رها کردی؟» حسین لبخندی زد و با هوشمندی تمام چنین پاسخ داد: «جبهه خودش دانشگاه است. از دکتر شدن هم بهتر است.»

همکلاسی‌هایش که بعداً در جبهه همرزم شهید شدند می‌گویند که شهید نادری از همان دوران مدرسه یار وفادار انقلاب بود و فعالیت‌هایی که در مدرسه انجام می‌شد، با محوریت او بود، نیروی مدیریتی قوی در وجودش بود. حسین با چنین روحیه‌ای پوتین‌هایش را به پا کرد و در گردان‌های رزمی سازماندهی شد و اندکی بعد به سازمان ادوات ورود کرد. جثه بزرگی نداشت و از بقیه نیروها کوچک‌تر بود، اما در اراده، استعداد و پشتکار بسیار بزرگ و محکم بود. تدبیر، شجاعت و قدرت بالای تصمیم‌گیری در کنار تعبد و اخلاص از حسین نادری، رزمنده‌ای کاربلد ساخته بود که به‌سرعت توانست سمت‌هایی، چون جانشینی گردان ضدزره، فرماندهی گردان ضدزره و جانشینی عملیات تیپ ادوات را تجربه کند.

بچه‌های گردان ضدزره به حسین لقب شکارچی تانک داده بودند. در عملیات کربلای ۵، وقتی تانک‌های عراقی به طرف نیروهای ایرانی حمله کردند، شهید نادری به بالای یک خاکریز رفت و آرپی‌جی را به طرف تانک شلیک کرد. با شلیک‌های او چند تانک منهدم شد و چند تانک دیگر به غنیمت نیروها درآمد. وقتی به عنوان فرمانده گردان عاشورا معرفی شد، از گوشه و کنار زمزمه‌هایی بلند شد که فرمانده گردان کم‌تجربه و جوان است و سابقه زیادی ندارد، اما حاج قاسم سلیمانی کسی نبود که بدون آگاهی و اطلاع کسی را به فرماندهی منصوب کند؛ حتی بعد از شهادت حسین نیز می‌گفت: «ما هنوز برای حسین خواب‌های دیگری می‌دیدیم که میسر نشد.»

شایستگی‌های حسین، خیلی زود برای همه نیروها آشکار شد. او استعداد زیادی در شناخت تسلیحات جنگی داشت، به‌ویژه وقتی که فرمانده گردان ۴۲۲ ضدزره شد، شناخت کاملی از سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین مثل موشک «تاو» و «مالیوتکا» داشت. در آن زمان کمتر کسی بود که حتی این نوع سلاح‌ها را بشناسد چه برسد به اینکه بتواند با آن‌ها کار کند. او در دفعات متعدد تجربه کار با موشک‌های مختلف را داشت؛ ازجمله چندین مورد تجربه شلیک با موشک تاو را. هر گلوله از این موشک قیمت یک پیکان آن زمان بود.

سپیده‌دم یک‌شنبه دوم مردادماه سال ۱۳۶۷ حسین نادری در منطقه شلمچه و در سن ۲۱ سالگی به شهادت رسید. بعد از پذیرش قطعنامه زمانی که عراق تانک‌های خود را برای گرفتن اسیر به منطقه ارسال کرده بود، شهید نادری و حسین ناصری فرمانده وقت گردان ۴۲۲، با موتور برای گشت‌زنی به منطقه اعزام می‌شوند و به کمین عراقی‌ها می‌خورند. حسین منصوری راننده موتورسیکلتی که حسین با او بود می‌گوید: ابتدا ترکش گلوله دشمن به سینه حسین نشست و بر زمین افتاد، بعد به راننده موتور دستور داد که این مورد را خیلی سریع به قرارگاه اطلاع دهد. راننده موتور مجبور شد به تنهایی به عقب برگردد. زمانی که به محل زخمی شدن حسین برمی‌گردند می‌بینند که سرنیزه دشمن بعثی سینه حسین را شکافته و او به فیض شهادت نائل آمده است.

منبع: روزنامه جوان

  • اپارک
  • شهر خبر
  • بلیط دات کام
  • الی گشت

منبع خبر

جوان‌ترین فرمانده دفاع مقدس کیست؟ بیشتر بخوانید »

۲ برادر در یک عملیات شهید شدند + عکس

پدرم ۶۸ سال داشت و با اعزام شدن مداوم برادرها تصمیم گرفت به جبهه برود. می‌گفت: «من که نمی‌توانم بجنگم، اما می‌روم تا شاید بتوانم در آشپزخانه کار کنم و غذایی گرم دست رزمنده‌ها بدهم.»

به گزارش مشرق، در واپسین روزهای دی‌ماه، به دعوت مسئولان پایگاه بسیج مقاومت شهید علی‌اصغر قرهی حوزه ۲۱۱ گلکار سپاه امام سجاد (ع) کرج، راهی منزل شهیدان حاجی‌مراد و محمد معارف‌وند می‌شویم؛ دو برادر شهیدی که در جبهه همرزم بودند و درنهایت هر دو در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیدند. ابتدا برادر بزرگ‌تر حاجی‌مراد به شهادت می‌رسد و محمد که در چند قدمی برادر بوده بالای سر شهید حاضر می‌شود و پیکر بی‌سر و دست برادر را در آغوش می‌گیرد. همان صحنه‌ای که امام حسین (ع) بر پیکر مطهر حضرت ابوالفضل (ع) در کربلا رقم زد این بار در کربلای ۵ شلمچه ظهور و بروز پیدا می‌کند. اما تنها چند ساعت زمان لازم بود تا محمد هم به برادر شهیدش ملحق شود و هر دو شهدای کربلای ۵ شوند. برای آشنایی با سیره و زندگی شهیدان حاجی‌مراد و محمد معارف‌وند با مهری معارف‌وند، خواهر شهیدان و ربابه معارف‌وند، همسر شهید حاجی‌مراد معارف‌وند به گفتگو نشستیم که ماحصلش را می‌خوانید.

ربابه معارف‌وند، همسر شهید حاجی‌مراد معارف‌وند

فصل آشنایی شما و شهید حاجی‌مراد معارف‌وند چطور رقم خورد؟
من و حاجی‌مراد با هم نسبت فامیلی داشتیم و همسایه دیواربه‌دیوار بودیم. سال ۱۳۵۸ ازدواج کردیم. شغلش آزاد بود و بعد کارمند مجموعه ورزشی آزادی شد. من و حاجی‌مراد هفت سال با هم زندگی کردیم. ماحصل این زندگی چهار فرزند پسر است.

چطور شد که به جنگ رفت؟
حاجی‌مراد بسیجی بود. یک بسیجی واقعی. روحیه بالایی هم داشت. بسیاری از اوقات در پایگاه بسیج و مسجد بود و دیروقت به خانه می‌آمد. کمی بعد از آغاز جنگ سال ۱۳۶۲ بود، یک روز آمد و به من گفت می‌خواهم بروم جبهه. من گفتم: «با این چهار تا بچه چه کنم؟»

موقع شهادت پدرشان بچه‌ها چند سال داشتند؟
بزرگ‌ترین فرزندم متولد ۵۹ بود و زمان شهادت پدرش شش سال داشت. فرزند دومم متولد ۱۳۶۱ بود و فرزند سومم متولد ۶۴. آخرین فرزندمان هم پنج ماه بعد از شهادت همسرم به دنیا آمد. روزی که بچه چهارمم بعد از شهادت حاجی‌مراد به دنیا آمد خیلی برایم سخت بود. باور اینکه این نوزاد الان پدر ندارد و پدرش را از دست داده دشوار بود.

با وجود بچه‌ها، چطور راضی شدید همسرتان به جبهه برود؟
راستش برایم سخت بود، اما با من صحبت کرد و من را برای حضورش در جبهه راضی کرد. می‌گفت: «باید صبر حضرت زینب (س) را داشته باشید. اگر ما نرویم چه کسی باید برود؟ دشمن می‌آید و وارد خاک ما می‌شود.» گفتم: «من سه فرزند دارم و منتظر به دنیا آمدن فرزند دیگرم هستم.» گفت: «خدایتان بزرگ است. من شما را به خدا می‌سپارم؛ ان‌شاءالله کمکتان می‌کند.» من مادر و پدر نداشتم و تنها بودم، برای همین وابستگی زیادی به او داشتم. حاجی‌مراد سال ۱۳۶۲ برای اولین بار به جبهه اعزام شد و سه ماهی در جبهه ماند و بعد آمد و درنهایت ۲۴ دی ماه ۱۳۶۵ در سن ۲۹ سالگی به شهادت رسید.

وقت‌هایی که به مرخصی می‌آمد از جبهه برای شما تعریف می‌کرد؟
بله؛ از حال و هوای جبهه‌ها و همرزمانش تعریف می‌کرد. می‌گفت: «رزمندگان با هم دعا می‌کنند و ما در آنجا به خدا نزدیک‌تریم. وقتی شهدا را می‌آورند ما وجود امام حسین (ع) را در کنار خودمان احساس می‌کنیم.» وقتی دوستان و رفقایش شهید می‌شدند، دلتنگی می‌کرد و می‌گفت: «رفقایم رفتند و من جا ماندم.» من هم دلداری‌اش می‌دادم و می‌گفتم: «هرکسی قسمتش هرطوری است همان رقم خواهد خورد.»

از آخرین وعده دیدارتان با همسرتان بگویید؛ چطور راهی‌اش کردید؟
عملیات کربلای ۴ که به اتمام رسید، حاجی‌مراد تازه به مرخصی آمده بود که متوجه شد قرار است عملیات کربلای ۵ اجرایی شود. بی‌قرار شده بود. خودش را به در و دیوار می‌زد؛ می‌گفت: «چرا من الان که قرار است عملیات بشود، در منطقه نیستم؟ من چهار ماه آنجا بودم، خبری از عملیات نشد.» همه‌اش ناراحتی می‌کرد و می‌گفت: «من باید بروم.» گفتم: «تو تازه آمده‌ای، بچه‌ها را ندیده‌ای. سه روز بیشتر پیش ما نبودی. بمان بعد می‌روی…»، اما نتوانست. حال عجیبی داشت. برای همین به همه فامیل‌ها یکی‌یکی سر زد و کارهایش را انجام داد و بلیت تهیه کرد و رفت.

سفارشی برای شما نداشت؟
چون تازه از جبهه برگشته بود، تمام پاهایش تاول زده بود. دست‌ها و پاهایش را حنا گرفتم و گفتم: «نمی‌خواهی بیشتر بچه‌ها را ببینی؟» گفت: «نه؛ تو مراقب بچه‌های من باش. بچه‌های من را خوب نگه‌دار و در راه خدا، قرآن و دین بزرگشان کن. به آن‌ها یاد بده که ولایتی باشند. الحمدلله امروز از تربیت بچه‌ها و راهی که انتخاب کرده‌اند راضی هستم و می‌دانم کمک‌های خود شهید در طول زندگی بسیار شامل حال من شده است. درنهایت همسرم طاقت نیاورد و رفت.» حاجی‌مراد و برادرش محمد در عملیات کربلای ۵ با هم همرزم بودند و هر دو در این عملیات به شهادت رسیدند.

به عنوان یک همسر، شهید معارف‌وند چه خصوصیات اخلاقی داشت؟
حاجی‌مراد بسیار خوش‌اخلاق بود. پدری نمونه که هوای بچه‌هایش را داشت. ارادت زیادی به والدینش داشت و به آن‌ها احترام می‌گذاشت. اهل دین و قرآن بود. یک شب نماز شبش را ترک نکرد. نمازهایش آنقدر طولانی و با تضرع و خشوع بود که من همیشه به این حالش غبطه می‌خوردم. بعد از به دنیا آمدن بچه‌ها می‌گفت بچه‌ها را بدون وضو شیر نده. بگذار بچه‌ها پاک و صالح رشد و پرورش پیدا کنند. حاجی‌مراد با اینکه درآمد چندانی نداشتیم، اما مقید بود که خمس مالش را بدهد. می‌گفت: «اگر خمس مالمان را ندهیم دارایی‌مان حلال نمی‌شود.» به خیلی از نکات توجه داشت. در ایام محرم از ابتدا تا آخر محرم در مسجد خادمی می‌کرد و برای برگزاری مراسم همیشه پیش‌قدم بود. نیمه‌های شب از پایگاه بسیج می‌آمد.

گفتید همسرتان و برادرش در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیدند؟
بله؛ ابتدا همسرم حاجی‌مراد شهید شد و بعد برادرش محمد. ایشان مجرد بود و زمان شهادت ۲۰ سال داشت. هر دو برادر به فاصله چند ساعت از هم شهید شدند. حاجی‌مراد آرپی‌جی‌زن بود. حین عملیات ترکش خمپاره‌های دشمن به سرش اصابت می‌کند و سرش از بدن جدا و دست دیگرش هم قطع می‌شود؛ اینگونه به شهادت می‌رسد.

وصیتنامه‌ای از ایشان در دست هست؟
بله؛ حاجی‌مراد دو وصیتنامه داشت؛ یک وصیتنامه برای من و بچه‌ها و وصیتنامه‌ای دیگر هم که کلی نوشته بود. حاجی‌مراد در وصیتنامه‌اش به حجاب تأکید داشت و روی این مسئله بسیار حساس بود.

خبر شهادت را چطور شنیدید؟
همه فامیل و بستگان خبر شهادت حاجی‌مراد را شنیده بودند و به خانه ما رفت و آمد می‌کردند، اما کسی نمی‌توانست خبر شهادت حاجی‌مراد را به ما بدهد. وقتی پیکر حاجی‌مراد به معراج انتقال داده شد حدود ۱۰ روز بعد از شهادت حاجی‌مراد بود. درنهایت ما متوجه خبر شهادت همسرم شدیم. من در سن ۲۲ سالگی همسر شهید شدم و این شرایط را برای من که منتظر به دنیا آمدن فرزند چهارمم بودم، سخت‌تر کرده بود.

با نبودن‌های همسرتان بعد از شهادتش چطور روزگار گذراندید؟
حاجی‌مراد بعد از شهادتش هم همیشه کمک حال من و خانواده است. وقتی گرفتار می‌شدیم و بر سر موضوعی گیر می‌کردیم به مددمان می‌آمد. هروقت ناراحتم یا برای آینده بچه‌ها نگران می‌شوم، به سر مزارش می‌روم و می‌نشینم و برایش صحبت می‌کنم و حاجی‌مراد همان شب به خوابم می‌آید و من را دلداری می‌دهد و می‌گوید: «خدا بزرگ است، ناراحت نباش.» وقتی دلم می‌شکند به خوابم می‌آید و من را آرام می‌کند. اینکه می‌گویند شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند بحق است و من این را به‌عینه در طول زندگی و نبودن‌های همسر شهیدم حس کرده‌ام.

مهری معارف‌وند خواهر شهیدان حاجی‌مراد و محمد معارف‌وند

از خانواده‌تان برایمان بگویید. اهل کجا هستید؟
ما اصالتاً اهل ملایر هستیم. پنج خواهر و چهار برادر بودیم که دو برادرم به نام‌های حاجی‌مراد و محمد در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیدند. پدرم حسین‌حاجی‌مراد متولد ۱۲۹۵ بود که بعدها برای خدمت در جبهه او همپای برادرانم راهی شد. فضای خانواده ما قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تفاوتی نکرد. ما در خانواده‌ای متدین و مذهبی رشد کردیم که به دین و حجاب اهمیت زیادی می‌دادیم. پدرم کارگر ساده‌ای بود که به رزق حلال اهمیت زیادی می‌داد. گاهی پیش می‌آمد پروژه‌ای را با همکارانش برمی‌داشتند تا انجام بدهند. پدر با وجدان بالای کاری وظیفه‌اش را انجام می‌داد و معتقد بود نان حلال عاقبت‌به‌خیری می‌آورد و شهادت بچه‌ها سندی محکم بر این ادعای پدر شد.

اوضاع و احوال خانه‌تان در زمان جنگ چطور بود؟ اولین رزمنده خانه‌تان کدامیک از برادرها بود؟
به خاطر اعتقادات مذهبی با آغاز جنگ سه برادرم که امکان حضور در جبهه را داشتند راهی شدند. پدر مخالفتی با حضور بچه‌ها نداشت، اما وقتی محمد که در کلاس سوم راهنمایی مشغول تحصیل بود، عزم رفتن کرد، مادر کمی نگران شد و گفت: «صبر کن. زود است. بگذار کمی بزرگ‌تر شوی بعد برو!»، اما محمد ناراحت می‌شد و می‌گفت: «نه؛ من باید بروم.» درنهایت مادر رضایت داد و او هم راهی شد. برادرم محمد ابتدا به عنوان یک بسیجی حضور پیدا کرد و دوران خدمت سربازی‌اش را هم در سپاه گذراند و بعد از اتمام خدمتش به عضویت سپاه درآمد. محمد چند ماهی در سال ۱۳۶۰ در بعلبک لبنان خدمت کرد. برادرم ۱۷ سال داشت، اما به خاطر قد بلند و هیکل و محاسنش سنش بیشتر از این‌ها نشان می‌داد. محمد از سال ۱۳۶۰ تا زمان شهادتش یعنی سال ۱۳۶۵ در عملیات‌های مختلف شرکت کرد و وقتی هم به مرخصی می‌آمد ما چندان او را نمی‌دیدیم و در بسیج و مسجد حضور داشت. بعد از محمد حاجی‌مراد و پرویز هم راهی جبهه شدند.

گویا پدرتان هم در جبهه حضور داشت. با توجه به سن بالایی که داشت، برایش دشوار نبود؟
پدرم ۶۸ سال داشت و با اعزام شدن مداوم برادرها تصمیم گرفت به جبهه برود. می‌گفت: «من که نمی‌توانم بجنگم، اما می‌روم تا شاید بتوانم در آشپزخانه کار کنم و غذایی گرم دست رزمنده‌ها بدهم.» ایشان حدود چهار ماه در جبهه بود. بسیار پیش می‌آمد که محمد، حاجی‌مراد و پدر همزمان در جبهه باشند. پدرم به حاجی‌مراد می‌گفت: «تو متأهلی. سه فرزند داری. سعی کن کمتر بروی. من به جای تو می‌روم.»، اما حاجی‌مراد می‌گفت: «نه پدر جان؛ هرکسی وظیفه‌ای دارد. من هم وظیفه‌ای دارم که باید در راه دینم اسلام آن را ادا کنم.»

پدرتان خاطرات حضورش را در جبهه برایتان روایت می‌کرد؟
بله؛ پدر از کارها و خدماتی که آنجا برای رزمنده‌ها انجام می‌دادند برایمان تعریف می‌کرد. پدر می‌گفت: «وقتی رزمندها می‌آیند و ما خرما و شربت و غذایی دستشان می‌دهیم، باعث خداقوتی می‌شود و نیرو می‌گیرند. آن‌ها برای امنیت ما جانشان را در طبق اخلاص گذاشته‌اند و جلوی دشمن می‌ایستند.»

شهادت هر دو برادرتان حاجی‌مراد و محمد در عملیات کربلای ۵ رقم خورد. از نحوه شهادتشان برایمان بگویید.
محمد و حاجی‌مراد هر دو در عملیات کربلای ۵ حضور داشتند و همرزم بودند. در روند عملیات ابتدا حاجی‌مراد و بعد محمد به فاصله چند ساعت از برادرش به شهادت می‌رسد. همرزمانش نحوه شهادتشان را اینگونه برای ما روایت کردند که گویا حاجی‌مراد به فاصله چند متری جلوتر از محمد در یک ستون در حال حرکت بوده که ترکش خمپاره دشمن به سرش اصابت می‌کند و سر برادرم از بدنش جدا می‌شود و به شهادت می‌رسد. محمد که متوجه شهادت حاجی‌مراد می‌شود بالای سرش می‌رود و پیکر بی‌سر و دست برادر را درآغوش می‌گیرد. بچه‌ها از محمد می‌خواهند تا همراه پیکر به عقب برگردد تا به خاطر نداشتن سر تشخیص پیکر شهید دچار مشکل نشود، اما محمد قبول نمی‌کند.
محمد پیکر حاجی‌مراد را به بچه‌ها می‌سپارد و خودش راهی می‌شود که نزدیک اذان صبح ترکشی به سفیدران محمد اصابت می‌کند و در گوشه‌ای می‌نشیند. یکی از همرزمانش که جثه‌ای ریزتر از محمد دارد به محمد می‌گوید: «بیا من تو را به عقب برگردانم.»، اما محمد می‌گوید: «برو فسقلی! تو نمی‌توانی من را برگردانی عقب. من همین‌جا می‌مانم تا بچه‌ها از راه برسند.» محمد همان‌جا می‌ماند. بچه‌ها درگیر عملیات بودند و محمد که به‌شدت مجروح شده بود در منطقه می‌ماند. کسی از وضعیت محمد باخبر نبود.

کی متوجه شهادت برادرتان محمد شدید؟
ابتدا خبر شهادت حاجی‌مراد را برایمان آوردند. آن هم چند روز بعد از شهادتش. دادن خبر شهادت حاجی‌مراد برای آن‌هایی که می‌دانستند ایشان به شهادت رسیده است، کار دشواری بود؛ چراکه وضعیت محمد هم اصلاً مشخص نبود. در این چند روز رفتار همسایه‌ها و بستگانمان تغییر کرده بود و تا ما را می‌دیدند پچ‌پچ می‌کردند و همه این‌ها ما را نگران می‌کرد. درنهایت یک روز عموها و پسرعموهایم به خانه ما آمدند و خبر شهادت حاجی‌مراد را به مادر و پدرم دادند و گفتند: «محمد در جبهه است و ان‌شاءالله به‌زودی می‌آید.» مراسم حاجی‌مراد را برگزار کردیم و چشم‌انتظار آمدن برادرم محمد شدیم، اما خبری از محمد نبود که نبود. بعد گفتند شاید مجروح شده و درنهایت هم اعلام کردند که شهید شده است. اما با توجه به شرایط منطقه فعلاً وضعیت ایشان مشخص نیست.

شنیدن خبر شهادت برادرها برای پدر و مادر سخت نبود؟
سخت که بود، اما خدا کمک کرد و تاب و تحملش را به خانواده هدیه کرد. مادر و پدر با چشمانی گریان خدا را شکر می‌کردند و می‌گفتند: «راضی‌ام به رضای خدا.» مادر، اما بی‌تاب‌تر بود. از همه سخت‌تر این بود که وضعیت محمد مشخص نبود. می‌گفتند یا اسیر است یا شهید.

کی پیکر محمد را برایتان آوردند؟
حاجی‌مراد را که خاک کردیم نمی‌توانستیم راحت شویم. یک حال عجیبی داشتیم. احساس می‌کردم وجودم هنوز بی‌قرار است. بعد از برگزاری مراسم چهلم حاجی‌مراد بود که خبر آوردند پیکر محمد را شناسایی کرده‌اند. ۴۰ روز ما چشم‌انتظاری کشیدیم. ۴۰ روزی که با سختی و دلتنگی بر ما گذشت. امتحانی بود که خداوند بر سر راه مادر و پدرم قرار داد. نحوه شهادت بچه‌ها، مفقودالاثری‌شان و انتظاری که برای شناسایی پیکر محمد کشیدند همه امتحان خدا بود. وقتی پیکر محمد را آوردند روی کفنش نوشته بودند: «دیدنی نیست، بازش نکنید.» ما پیکر محمد را ندیدیم، اما بعدها عکس‌هایی از جنازه محمد دیدیم که همه گوشت‌های بدنش آب شده و یک پوست و استخوان شده بود. با شهادت حاجی‌مراد کنار آمده و منتظر آمدن محمد بودیم که خبر شهادت محمد کار را سخت‌تر کرد. محمد خیلی حرف شهادت را می‌زد. آرزویش را داشت. ما می‌گفتیم حیف است، اما محمد می‌گفت: «چی بهتر از شهادت؟! خدا باید دوستت داشته باشد، باید بپذیرد، باید عاشقت شود تا شهادت نصیبت گردد.»

چه شاخصه‌های اخلاقی در وجود برادرهای شهیدتان حاجی‌مراد و محمد شما را دلتنگ می‌کند؟
حاجی‌مراد و محمد هر دو پیرو امام خمینی (ره) بودند و ارادت زیادی به ولایت فقیه داشتند. همیشه سفارش به حجاب و پوشش اسلامی می‌کردند. حاجی‌مراد و محمد مهربان و خوش‌اخلاق بودند. دلم برای مهربانی‌های برادرانه‌شان تنگ می‌شود. من و محمد فاصله سنی کمی با هم داشتیم. محمد یک موتور داشت که من را هم با خود به مراسم‌های مذهبی مثل دعای کمیل و… می‌برد. آخرین باری که می‌خواستیم بدرقه‌اش کنیم به عکاسی رفت و وقتی به خانه آمد عکسی را به من نشان داد و گفت: «ببین خواهر من که شهید شدم از این عکس استفاده کنید.» ما هم کمی سربه‌سرش گذاشتیم و خندیدیم. می‌گفت: «دوست داشتید یک دست و پا نداشتید، اما هیکل من را داشتید؟» کلی ما را می‌خنداند و به ما روحیه می‌داد. برادرهایم توجه زیادی به حرام و حلال داشته و هوای ما را داشتند. یک بار خواب محمد را دیدم و به او گفتم: «کجایی؟ ما هرچه می‌گردیم تو را پیدا نمی‌کنیم.» گفت: «چرا من را نمی‌بینید؟ من همه شما را می‌بینم.» محمد خیلی منظم و مرتب بود. همیشه لباس‌هایش را اتو می‌کرد. به ظاهرش خیلی می‌رسید. وقتی ساک جبهه‌اش را باز می‌کردیم همه لباس‌هایش مرتب و تمیز بود.

منبع: روزنامه جوان

  • اپارک
  • شهر خبر
  • بلیط دات کام
  • الی گشت

منبع خبر

۲ برادر در یک عملیات شهید شدند + عکس بیشتر بخوانید »

یادداشت طولانی «حاج قاسم» بر یک کتاب

کتاب «اطلس لشکر ۴۱ ثارالله» یکی از کتاب‌هایی است که در حوزه اطلس یگانی منتشرشده و توسط عباس میرزایی تألیف شده است. مقدمه این کتاب با یادداشت سردار شهید قاسم سلیمانی آغاز شده است.

به گزارش مشرق، گروه مطالعات و جغرافیای نظامی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با استفاده از اسناد و مدارک دست‌اول و تاریخ شفاهی فرماندهان در راستای پاسخگویی نیازهای پژوهشی حوزه نظامی جنگ ایران و عراق در حوزه­های مختلف تاریخ نظامی جنگ ایران و عراق در سطوح راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی، عملیات­ها، قرارگاه‌ها، واحدها، یگان­ها و فرماندهان آثاری در قالب کتب موضوعی، نبردی، شناسنامه یگانی و اطلس تولید و منتشر می‌کند.

یکی از کتاب‌هایی که در حوزه اطلس یگانی منتشرشده است کتاب «اطلس لشکر ۴۱ ثارالله» در هشت سال دفاع مقدس تألیف عباس میرزایی است. ناگفته نماند برای تهیه و انتشار این اطلس سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی نقش بسیار جدی و ارزنده‌ای را بر عهده داشته است به‌طوری‌که با تلاش و همت ایشان کارنامه لشکر ۴۱ ثارالله، همراه با نقشه‌های عملیاتی لشکر تهیه و تدوین شد.

کتاب «اطلس ۴۱ ثارالله» متشکل از شش فصل است؛ فصل اول را با عنوان "تجاوز ارتش عراق و تشکیل هسته‌های مقاومت" با نگاهی بر تشکیل کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران در کرمان آغاز کرده و با اشاره به آغاز جنگ تحمیلی و تشکیل تیپ و لشکر ۴۱ ثارالله و اولین اعزام‌ها به پایان می‌برد.

اعزام اولین گردان سازمان‌یافته استان به جبهه جنوب و عملیات‌های کرخه نور و ثامن‌الائمه و طریق‌القدس، نبردهای فتح‌المبین و بیت‌المقدس موضوعاتی هستند که در فصل دوم، با عنوان "آزادی سرزمین‌های اشغال‌شده" آورده شده‌اند.

در فصل سوم، با عنوان "تعقیب متجاوز"، عملیات رمضان، نبردهای والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۳ و والفجر ۴ بررسی‌شده‌اند. عملیات‌های خیبر و والفجر ۸ همچنین نبردهای کربلای ۱ و ۴ و ۵ و تکمیلی کربلای ۵، در فصل چهارم به‌عنوان "نبردهای پیروز" مرور می‌شوند. در فصل پنجم، با عنوان "نبردهای کوهستانی"، عملیات‌های کربلای ۱۰، نصر ۴ و والفجر ۱۰ بررسی‌شده‌اند. سرانجام، فصل ششم کتاب، با عنوان "پایان جنگ"، به نبردهای پایانی جنگ پرداخته است.

همچنین در ابتدای کتاب «اطلس لشکر ۴۱ ثارالله» سردار شهید قاسم سلیمانی یادداشتی نوشته است. در این یادداشت آمده است:

یادداشت سردار سلیمانی

در بستر تاریخ، همواره کره زمین از فعل‌وانفعالات پیوسته‌ای برخوردار بوده است. طوفان‌ها، سیلاب‌ها، زلزله‌های سهمگین، آتشفشان ها، یخبندان‌ها و گرماها و سرماهای شدید این تلاطمات موجب دگرگونی‌های فراوانی در این پوسته آبی و خاکی زمین شده‌اند. دانشمندان بر هر یک از اعصار آن نامی گذارده‌اند، اما جان حقیقی زمین، یعنی "انسان" که خداوند سبحان آن را "اشرف مخلوقات" نامیده و دیگر مخلوقات خود را برای خدمت او پدید آورده است و از روح خود در آن دمیده و آن را خلیفه خود قرار داده است و ملائکه الله بر عظمت این خلقت سجده نمودند فقط در چند مرحله کوتاه اما بسیار پر تأثیر دچار تغییر و تحول بنیادی گردیده است. محور این تحول انسانی و اساسی که مسیر بشریت را در هر مقطعی عوض کرده است پیامبران الهی خصوصاً پنج برگزیده اولوالعزم که از جامعیت بیشتری به نسبت دیگر پیامبران الهی برخوردار بوده‌اند، امین خلقت، محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلّم به‌عنوان آخرین اولوالعزم الهی، با کاملیت و جامعیت برای احیای ابدی بشریت و هدایت آن در مسیر الی الله با رساله‌ای کامل و جامع نزول یافته، نازل‌شده در فهم بشر مبعوث گردید.

پیامبر اسلام(ص) با کلمات الهام گرفته از وحی و سیره عملی به همراه اهل‌بیت معصوم خود انسان‌ها را بی‌نیاز از هر نیازی در هدایت و تربیت نمود. اما پس از ارتحال جانسوز پیامبر اعظم(ص)، اداره مسلمان‌ها دچار آشوب و از مدار اصلی خود خارج گردید، حوادث دردناک پس از پیامبر (ص) موجب فاصله گرفتن امت با سرچشمه زلال نبوت گردید. دنیاطلبی و کم‌توجهی به وصایای پیامبر(ص) موجب محروم شدن دردناک امت از هادیان و حامیان حقیقی قرآن و نبوت شد.

شهادت مظلومانه دختر پیامبر(ص)، صاحب فضایل نبوی و اعجازات عجیبه که رسول خدا(ص) بوی بهشت را از او استشمام می‌کرد و او را "سیده النساء العالمین" نامیده بود در ساعت‌های اندکی از رحلت پیامبر حرمت او شکسته شد، خانه‌ای که پیامبر در پشت درب آن می‌ایستاد و اهل آن را سلام می‌داد و اذن ورود می‌گرفت، درحالی‌که ثمره جان پیامبر و قلب عالم خلقت در آن خانه محقر بود، به آتش کشیده شد.

این بی‌ادبی‌ها سرآغاز انحرافی عظیم گردید تا جایی که پس از چندی بر فرق قرآن ناطق، تنها شنونده وحی و بیننده فرشتگان وحی، مدافعی که از کودکی جان مبارک خود را سپر جان خلقت قرار داد، علی بن ابی‌طالب(ع) که جان پیامبر در دامن او به آسمان‌ها برده شده و فرشتگان الهی او را در غسل و تدفین نبی معظم اسلام(ص) کمک می‌کردند شمشیر زدند و بشریت را از سرچشمه زلال اسلام محروم نمودند و پس از شهادت وصی پیامبر(ص)، فرزندان او را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند.

شهادت غمبار و دردناک حسین بن علی(ع)، سرور جوانان بهشت به همراه برادران و برادر زاده‌ها و همه کسان او آن قدر سنگین بود که عالم خلقت تا ابد از آن شرمگین است. حادثه‌ای که عرب در تاریخ خود مشابه آن را ندیده و نشنیده بود.

در اثر این غفلت‌ها و قساوت‌ها، فرعون‌ها مجدداً سر برآوردند و جهان پر از فراعنه شد و اسلام ناب از نظر پنهان و اسلام اُموی و عباسی جایگزین گردید تا اینکه پس از قرن‌ها غربت و غیبت اسلام ناب، مردی از کوثر فاطمه بنت رسول‌الله(ص) قیام نمود و انقلابی بزرگ را پایه‌ریزی کرد و با حمایت ملتی برگزیده برای چنین پیشامدی عظیم موفق گردید طی پانزده سال مبارزه، فرعون زمان خود را با همه قدرت و شوکت ظاهری و حامیان قدرتمند خارجی در هم بشکند و اولین حکومت اسلامی علوی را بر مبنای سیره نبوی و اهل‌بیت مطهرش پایه‌گذاری نماید و ملت ایران را بر سرنوشت خود حاکم و حاکمان را خادمان آن قرارداد و خود به جایگاه خادمی در خدمت به ملت افتخار نمود و به همه بخش‌های اجتماعی، سیاسی، امنیتی و نظامی نظام هویت حقیقی عزتمندانه بخشید. جامعه را از لجن‌زار فساد نجات داد و به قله علم و دانش، تربیت و تزکیه هدایت نمود. ایران را از همپیمانی دشمنان اسلام خارج و به حامی مسلمانان و مستضعفان تبدیل نمود.

در شرایط شکوفایی امید و انتظار، طاغوتیان این تحولات را که منجر به خیزش بزرگ در جهان اسلام شده بود و سیطره غاصبانه آن‌ها را بر کشورهای اسلامی به چالش کشانده بود، تحمل ننمودند و با استفاده از عوامل داخل خود برای ساقط کردن نظام نوپای اسلامی توطئه‌های مختلفی را سامان دادند، اما همه آن ددمنشی‌ها با لطف خداوند سبحان، هوشیاری ملت و هدایت امام خمینی(ره) منجر به شکست گردید. پس از ناکام ماندن و شکست از توطئه‌های داخلی، با تحریک، تسلیح و پشتیبانی همه‌جانبه یکی از جنایتکاران منطقه به نام "صدام حسین" جنگ تمام عیاری را برای ساقط کردن نظام اسلامی به راه انداختند.

در طی این جنگ طولانی و نابرابر که استکبار جهانی به رهبری آمریکا به‌صورت تمام عیار از آن حمایت می‌نمود تمامی مبانی انسانی و اسلامی زیر پا گذارده شد، از بمباران و شلیک موشک به شهرها تا استفاده از انواع بمب‌های شیمیایی و گازهای کشنده، کشتارهای دسته‌جمعی به راه انداختند. حادثه بمباران شیمیایی حلبچه، سردشت و مریوان خاطره جنایت هیروشیما را در ذهن جهان زنده کرد. صدام به‌عنوان فرمانده میدانی آمریکا و حامیانش در منطقه سعی کرد به هر قیمتی با زشت‌ترین اقدامات درصحنه جنگ حتی بر علیه ملت خود در عراق مأموریت نیابتی را با قساوت تمام به انجام برساند. تا جایی که بمباران شیمیایی مردم عراق در حلبچه هزاران نفر مرد، زن و کودک را به کام مرگ فرستاد، اما ملت به پا خاسته، غیرتمند، شجاع و مسلمان ایران حاضر نشد استقلال و عزّت و شرفی را که در اثر یک انقلاب ارزشمند به دست آورده بود با سیطره مجدد دشمنان اسلام از دست بدهد و برای حفظ این دستاورد عظیم، کمر همت بست و با تمام توان به حمایت از نظام خود به پا خاست.

امام خمینی(ره) خود شخصاً فرماندهی و اداره جنگ را بر عهده گرفت. مردان شجاع، سلحشور و پر افتخار کویر، کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان حافظ همیشه نگهدار مرز خلیج‌فارس، با فاصله‌ای بیش از هزار کیلومتر، سپاهی سترگ را به نام ثارالله بنیان گذاردند. این سپاه قدرتمند به‌عنوان اولین سازمان‌های مردم نهاد در بحبوحه جنگ متولد گردید و برای دفاع از کشور از شرق تا غرب و از شمال غرب تا جنوب را برای دفاع و مقابله با دشمن متجاوز درنوردید.

لشکر قدرتمند کویر با شرکت تأثیرگذار در بیش از ۲۴ عملیات سرنوشت‌ساز، بزرگ و ده‌ها عملیات کوچک زمینه‌ساز آزادسازی سرزمین‌های اشغالی و تعقیب شکست قطعی دشمن گردید. حضور قدرتمندانه و مؤثر ثاراللهیان در شکست حصر آبادان، آزادی بستان و ده‌ها روستای اطراف آن در طریق‌القدس، دور کردن دشمن از محیط سوسنگرد و حمیدیه در ام الحسنین و شهید رجایی و باهنر، آزادی دشت عباس و ارتفاعات مشرف بر آن تا تنگه ابوغریب در فتح المبین از اعمال به یادگار مانده لشکر ثاراللهیان است. پذیرفتن مسئولیت محوری عملیات در شمال خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس و آزادی بیش از دو هزار کیلومترمربع از پنج هزار کیلومتر اراضی آزاد شده در این عملیات ازجمله آزادی پادگان حمید، کوشک، جفیر و بیرون راندند دشمن تا خطوط مرزی، سند دیگری از افتخارات سلحشوران کویر می‌باشد.

تعقیب و انهدام دشمن در عملیات رمضان و تصرف خطوط مرزی دشمن، حرکت سپاه ثارالله به سمت غرب منجر به آزادی مهران و ارتفاعات مشرف بر آن در والفجر ۱ و ۳، بیرون راندن دشمن از اطراف مریوان و سردشت و تصرف ارتفاعات پنجوین در والفجر ۴، کربلای ۱۰، نصر ۴، عبور از باتلاق‌های هورالعظیم و کمک به تصرف جزایر استراتژیک مجنون و هجوم به عمق دشمن در اطراف رودخانه دجله و انهدام آن در عملیات‌های بزرگی موسوم به خیبر و بدر نیز برگ زرینی از کارنامه پر افتخار فرزندان کویر در دفاع از عزت و شرف میهن اسلامی است.

ثارالله از خالقین عملیات‌های پیروزمند استراتژیک، پیچیده و فوق تصور دشمن در کربلای ۴ و ۵ و والفجر ۸ بود که برغم وجود آواکس‌ها و ماهواره‌های جاسوسی که از صدام و ارتش او حمایت اطلاعاتی می‌نمودند در غافلگیری کامل به عمق دشمن نفوذ کرده و ارتش عراق را درهم شکستند.

فروپاشی تاروپود دشمن، عبور شهادت طلبانه از اروند و تصرف پایگاه موشکی دشمن، کارخانه نمک، رأس بیشه مشرف بر خلیج‌فارس، عبور از دریاچه ماهی در کربلای ۵ و دور زدن همه لشکرها و سازمان‌های نظامی دشمن در شلمچه و ضربات قاطعی که تأثیر بسزایی در تعیین سرنوشت جنگ داشت و منجر به قطعنامه ۵۹۸ که سند پیروزی و حقانیت کشورمان در جنگ محسوب می‌شود گردید، از شاهکارهای نظامی تاریخ جنگ‌های دنیا می‌باشد که همه این‌ها گوشه‌ای از نتایج نبرد مقدس ثاراللهیان است و ثارالله محور اصلی این تحول عظیم در صحنه نبرد با دشمن بود.

هنوز صدای آرامش‌دهنده و آسمانی "حبیب – حبیب" حاج احمد امینی در عبور از اروند و نفوذ به پشت خطوط دشمن و فریاد فرمانده شهید و شجاع ثارالله، طیاری عزیز، در عبور از دریاچه ماهی که پشت دشمن را به لرزه درآورد در جان‌های یک ملت جای گرفته و از یاد نرفته است و فرماندهان فداکاری همچون میرحسینی، حاج یونس و کازرونی که در صحنه نبرد با دشمن خود به‌تنهایی یک لشکر بودند، بخشی از سند افتخارات ثارالله است.

ثاراللهیان در والفجر ۱۰ از کوه‌های یخ‌زده پر از برف عبور نموده و راه را بر دشمن به سمت حلبچه سد کردند و دشمن را در حلبچه و اطراف آن فر پاشاندند و صدها اقدام ارزشمند دیگر ثارالله که این دائرهّ المعارف نمادی فشرده از اقدامات ارزنده و سهم مبارک و عظیم کویریان و خلیجیان فارسیان در دفاع از اسلام و امت مسلمان آن است.

دانشگاه ثارالله افتخار می‌کند استادان عارف و سرداران سربداری همچون شهسواری دارد که فریاد در اسارتش نماد همیشگی آزادگی تاریخ ایران گردید که با تأسی از فرزندان اهل‌بیت سید الشهداء (ع) در محاصره دشمن با صدای رسا و با دستان بسته و ده‌ها اسلحه به‌سوی او نشانه رفته، فریاد زد:"مرگ بر صدام، ضد اسلام" کلمات کوتاهی که لرزه به اندام دشمن انداخت فریادی که تا ابد با همان رسایی باقی ماند.

مکتب ثارالله، مفتخر است آن ۲۳ نوجوانی که در اسارت، صدام را درون کاخش تحقیر نمودند اغلب استادان صاحب کرسی این دانشگاه بودند.

فرماندهان شهید، شجاع و عارفی همانند میر حسینی، حاج یونس، کازرونی، نصراللهی، یوسف الهی، تاجیک، مشایخی، پایدار، زندی، نادری، عرب نژاد، ماهانی، کاظمی، سلطانی، قربان زاده، دریجانی، عالی، جعفر زاده، محمدی، زینلی، میثم، حمید چریک، امینی، عابدینی، بینا، طیاری، احسانی، فرخی، حاجبی، بختیاری، توکلی، سید علی ابراهیمی، میر افضلی، اسماعیل کاخ، شریف، شریفی، مغفوری، علوی، شیخ شعاعی، مرادی، اتحادی، ژاله، سلیمانی، علیمرادی، هندوزاده، ایرانمنش ها، خیامی‌ها، کرمی‌ها، عرب نژادها، اسدی‌ها و هزاران شهید عارف برجسته‌ای که در این نوشتار کوتاه، فرصت پرداختن به آن چهره‌های نورانی‌تر از نور نمی‌باشد، مدرسه‌ای از دین، عرفان، معنویت و ایثار از خود بجا گذاشتند. مکتبی که هر روز روشن تر از روز دیگر است و بر رهروان آن هرلحظه افزوده و میلیون‌ها انسان عاشق و دلباخته را مجذوب خود نموده است.

ثارالله صرفاً پادگانی نظامی نبود، بلکه معسکری بود جامع‌تر از جامعه و وسیع‌تر از حورزه‌های علمیه، مدرسه فکری که موجب تحول عظیمی در جوانان و مردمان منطقه گردید.

ثارالله میعادگاه عاشقانی بود که طواف عملی عشق نه بر گرد خانه بلکه در پیشگاه خود خدا سر تسلیم فرود آورده و تکلیف الهی خود را به بهترین وجه اداء نمودند. میعادگاهی که مملو از اسماعیل‌های نه‌تنها راضی به رضایت ذبح، بلکه ملتمس جان باختن در راه معبود بودند.

بیت‌الله ثارالله از آن‌چنان جاذبه‌ای برخوردار بود که کمتر کسی با دیدن آن می‌توانست خود را از آن جدا کند، مدیران این مدرسه عشق و ایثارگری جوانایی بودند که در دامن‌های پاک پرورش‌یافته و از صُلبی به صُلبی برای چنین روزی ذخیره الهی گردیده بودند، عاشقانی که نه‌تنها عشق را تجربه کرده بلکه خود اساس بنای عاشقی بودند.

استادان نوجوان که پیران عارفی آنان را شاگردی می‌نمودند و چه بسیار پدرانی که از فرزند و معلمانی که از دانش‌آموز خود تلمّذ عشق می‌کردند.

جوانانی که کرسی مرجعیت را در سطوح وسیع‌تری از فقه تصاحب کرده بودند و میلیون‌ها نفر، دیروز و امروز در راه، روش، اخلاق، مسلک، عشق، وفا، ایثار، حب ولایت، دین‌محوری و عاشورایی آن‌ها را تقلید می‌کنند.

امیران سربدار ثارالله از آن‌چنان جذابیتی برخوردار بودند که رزمندگان همچون بچه کبوترها دهان دل را می‌گشودند و جان خود را از شهد شیرین سیره عملی آنان سیراب می‌نمودند و این‌گونه این عطر در سراسر کشور ما افشانده و ایران اسلامی را برای همیشه معطّر نمود.

حقیقتاً عاجزم از بیان و وصف آن‌ها، آن قیامت عظمایی که حقیقت عبودت را به نمایش حقیقی کشاند. بهتر است تأسی کنم به امام عارفان و مجاهدان، "خمینی شهیدپرور" و با خضوع و خشوع بگویم بهتر است دم فرو بندم و خاضعانه و خاشعانه عرض کنم: "السلام علیکم یا خاصه اولیاءالله".

پدران، مادران، خواهران و برادران و فرزندان، دوستان و همسنگرانم آنچه در این مقدمه آوردم جزء بسیار ناچیزی از آنچه در آن محشر کبرای معنوی قبل قیامت دیدم می‌باشد و آنچه در این اطلس ارائه‌شده است اگرچه دست گردآوردنگان پر همت آن را می‌بوسم، اما مختصری است از صحنه عظمای بیش از چهار هزار شب و روزی که در تمام ساعات آن آتش، خون و نبرد و حماسه حاکم بود می‌باشد، که در این صحنه قریب بیش از پنج هزار ستاره از آسمان کویر به ملکوت اعلی پرواز کردند و ده‌ها هزار مجروح را به‌عنوان سند ذی‌قیمتی از خود بر جای گذاردند و صدها مفقود که هنوز در راه بازگشت به خانه هستند؛ درحالی‌که پدران و مادران چشم براه در انتظار، دیده از جهان فرو بستند. اما درعین‌حال همین جزوه کوتاه، سند گویا و ارزشمندی است از مجاهدت مردم شجاع، غیور و فداکار شرق ایران اسلامی حکایت می‌کند.

رحمت خداوند بر پدران و مادرانی که ایثارگرانه از ثمره وجود خود گذشتند و آن را خالصانه تقدیم دفاع بودن مزد و منّت کشور و ملت و اسلام نمودند.

سلام و رحمت خداوند بر شیر زنانی که در عنفوان جوانی خود، روشنایی و خورشید زندگانی خود را لباس رزم پوشاندند و با چشمان گریان اطفال خود آنان را بدرقه نمودند و خود با کودک و کودکان خردسال خویش در غربت دنیا، با افتخار تنها ماندند.

رحمت خدا بر خمینی بزرگ، احیاء‌گر و بازگرداننده مسلمانان به سیره حقیقی نبوت و اسلام ناب، و فضل و لطف خداوند سبحان شامل حکیم بزرگ انقلاب اسلامی، خامنه‌ای عزیز که امروز جان‌ها و چشم‌ها را متوجه خود نموده است.

قاسم سلیمانی

  • اپارک
  • شهر خبر
  • بلیط دات کام
  • الی گشت

منبع خبر

یادداشت طولانی «حاج قاسم» بر یک کتاب بیشتر بخوانید »

گفتگو با کسی که محرم راز استخوان‌های شهداست

مرکز ژنتیک نور از اوایل دهه ۸۰ فعالیت خود را آغاز کرده است. متخصصان این پژوهشکده با هدف شناسایی هویت شهدای گمنام دور هم جمع شدند و حالا به برکت این راه، خدمات متعددی را به ما ارائه می دهند.

به گزارش مشرق، چند باری گیجاویج، خیابان برزیل را بالا و پایین می رویم. ساختمان نو نوار و هیبت دار «مرکز ژنتیک نور» هنوز تابلو ندارد.کیپ و چفت آپارتمان‌های مسکونی نشسته و همسایگانی دارد که این روزها در بی خبری همجوار بقایای مرد ترین مردان روزگار شده اند. نگهبان از قرار ما با دکتر محمود تولایی باخبر است. بی‌درنگ اشاره می دهد که آسانسور کجاست و در کدام طبقه باید پای گپ و گفت بنشینیم. درهای آسانسور طبقه هشتم به روی دیوارهایی باز می شود که خطوط زاویه داری روی شان حک شده. اهل فن می دانند این خطوط نشانی از دی ان ای دارند. رشته هایی که کارشان سرنخ دادن برای رسیدن به هویت است. دکتر تولایی به پیشوازمان می آید.

بیشتر بخوانید:

عکس/"سرداران بی پلاک" میزبان برف زمستان

شهید ابوزینب که بود؟ +عکس

هیچ قرابتی با کسی که هفته ها تماس های تلفنی با او به جایی نمی‌رسید و تن به مصاحبه نمی‌داد ندارد. شاد و بشاش پیش می‌آید. خوشامد می‌گوید و با لهجه غلیظ اصفهانی‌های دوست داشتنی راهنمایی مان می کند به آزمایشگاه هایی که وسایل پلمپ شده شان تازه از راه رسیده‌اند. اتاق پیکر شناسی ساکت ترین بخش این مجموعه است. متخصصان پاتولوژی و آناتومی که بیشترشان دخترهای جوانی با روپوش‌های سفید هستند روی نمونه هایی مشغول به کارند.

تلاش همین جوان ها سبب شده تا به حال ۷۰۰ شهید گمنام شناسایی و آرام دل بی‌تاب مادران و پدران چشم انتظارشوند. دکتر تولایی می‌گوید هر تکه از این استخوان‌ها حرف های تکرار نشدنی در خود دارند. راز هایی از شهدای مفقود که در قلب ژنتسین‌ها و پاتوبیولوژیست های اینجا قرار پیدا می کند. می پرسم چه راز هایی؟می گوید مثلا اینجا با تکه استخوانی سرو کار داریم که به ما می گوید شهیدی در جبهه خط مقدم شکستگی استخوان داشته اما صدایش درنیامده و مدت‌ها در همان شرایط مانده و مردانه جنگیده. اینجا در اتاق پیکرشناسی شهدای گمنام زمان کند پا می گذرد. اینجا همه صبورند و می دانند با همین صبر به سرنخ ها وصل می شوند و پیش می روند.

آقای دکتر در مصاحبه ای اشاره کرده بودید که انسان ها همیشه با اختیار در مسیری گام بر نمی دارند و رشته ای از دلبستگی ها و اتفاقات به آن ها هویت جدیدی می دهد.چه شد که از دانشجوی امدادگر جبهه‌ها به ریاست مرکز ژنتیک ایران رسیدید؟

۱۶ ساله بودم که انقلاب شد. علاقه زیادی به امام خمینی (ره) داشتم. شخصیت فکری من در حرکت های انقلابی مردم اصفهان در ابتدای انقلاب شکل گرفت. می‌دانستم راه او راه حق است. در اولین کنکور گروه پزشکی بعد از انقلاب فرهنگی پذیرفته شدم و در سال ۱۳۶۱ وارد دانشگاه تهران شدم. در طول دوران جنگ دانشجو بودم. اما آرام و قراری در من نبود. بنابراین در حین درس، به عنوان امدادگر و سپس امدادگر مجروحان شیمیایی در جبهه ها حضور می یافتم.

در عملیات های کربلای ۴ و ۵ رژیم بعث عراق به طور ناجوانمردانه‌ای از گازهای خطرناکی علیه نیروهای رزمنده ما استفاده کرد. ماهیت برخی از این گازها مانند عوامل شیمیایی خون و اعصاب، به گونه ای بود که اگر ظرف ۴ تا ۶ دقیقه می‌توانستید کاری برای مجروح انجام دهید امید به نجات بود، در غیر این صورت، رزمنده مصدوم، جان خود را از دست می داد.

آن زمان ما برای نخستین بار بود که با آثار گاز خردل مواجه می شدیم. تا آن زمان هیچ اطلاعاتی از نحوه آسیب رسانی این گاز شیمیایی در دسترس نبود. نام دیگر آن را گذاشته بودند «آتش سرد». دلیلش هم این بود که این گاز از درون به اندام ها آسیب های جدی می رساند. ما عوارض این گاز را در سوزش ها و التهابات شدید پوستی می دیدیم اما آگاهی نسبت به آسیب های درونی این گاز نداشتیم. به همین دلیل موضوع پایان نامه‌ام را فرآیند آسیب رسانی گاز خردل انتخاب کردم و این پژوهش ها سبب شد رابطه ام با جانبازان شیمیایی آسیب دیده، بیشتر شود.

با این حساب شما به همراه دکتر فروتن از نخستین پژوهشگرانی بودید که همزمان با تحقیق، به جانبازان شیمیایی خدمات درمانی ارائه می دادید؟

بله، خدا حفظ شان کند. ایشان از اساتید ارزشمند من بودند. در آن سال ها و در بحبوبه جنگ، آگاهی زیادی نسبت به میزان و فرآیند آسیب رسانی این گاز های خطرناک وجود نداشت. ایشان در همان شرایط جنگی به تحقیقات ادامه می‌‍دادند. مدام در حال ویزیت جانبازان شیمیایی بودند، من هم به عنوان یک محقق از محضر ایشان استفاده می کردم. استاد پاتولوژی من هم، مرحوم استاد رضا نقشینه بودند که با علاقه مندی، در این پژوهش، مرا راهنمایی می کردند. در کنار این عزیزان تمام تلاش ما این بود که بتوانیم خدمات بهتر و سریع‌تری برای خنثی‌سازی آثار این گاز ها در جانبازان شیمیایی داشته باشیم.

شنیده ایم به دلیل حرف و حدیث هایی در همان سال ها برای این که در جبهه حضور داشته باشید، ۴۰ واحد درسی را در یک ترم به طور فشرده گذرانده اید.

من را برگرداندید به سال ۶۴ و ۶۵ که دغدغه جدی من تبدیل شده بود به امداد رسانی در جبهه‌ها. این نوع رفتارها همیشه در جامعه دیده میشه. همیشه عده ای هستند که می‌خواهند فضای کارهایی که صادقانه انجام می شود را با مسائل بی‌اهمیت آلوده کنند و ارزش های آن را کم جلوه دهند.

آن زمان توده مردم در خط امام و رهبری بودند و از رزمندگان پشتیبانی می کردند. اما عده ای اصلا باور نداشتند که جوان ها در خط مقدم می توانند از این خاک دفاع کنند. برخی اصلا در همان دوران دفاع مقدس هم ستون پنجم دشمن بودند. بازاری ای که در آن شرایط اجناس را احتکار می کرد خائن و ستون پنجم دشمن بود و به آن طرف تعلق داشت. در محیط دانشگاه ها هم بودند تعداد بسیار کمی که تصور شان این بود من و امثال من برای فرار از درس های سنگین به جبهه ها می‌رویم. برخی از اساتید هم از سر دلسوزی می گفتند مملکت آینده دارد. رزمنده ها در حال دفاع هستند شما در دانشگاه ها بمانید و آینده مملکت را بسازید. اما از نظر من این تفکر به واقعیت دفاع مقدس ما نزدیک نبود. به همین دلیل برای تمام شدن این حرف و حدیث ها این واحد ها را یکجا گذراندم و الحمدالله جزو اولین هم دوره‌ای ها هم بودم که توانستم از پایان نامه‌ام دفاع کنم.

پس این درست است که می‌گویند جبهه عرصه جهاد علمی هم بوده است؟

من می خواهم پا را از این فراتر بگذارم. به طور قطع عرض می‌کنم امروز هر پیشرفتی در این کشور دیده می شود از سرریز برکت های همان ۸ سال دفاع مقدس است. اگر امروز می بینید ما در عرصه های علمی، پژوهشی، مهندسی و صنایع موفق شده‌ایم به دلیل حضور همان رزمندگانی است که ذفاع مقدس به آن ها اتکا داشت. همان رزمندگانی که بهترین موقعیت‌های شان را گذاشتند برای زمانی دیگر و سلاح دست گرفتند و به ضرورت از این آب و خاک دفاع کردند.

چشم پزشک حاذق امروز ما، همان پزشک امداد رسانی است که در بحبوبه جنگ چاره ای نداشت جز این که چشم بیرون ریخته یک رزمنده در اثر انفجارات را، در سریع ترین زمان ممکن و با کمترین امکانات در یک بیمارستان صحرایی جراحی کند. بعد از جنگ بسیاری از رزمندگان وارد عرصه جهاد سازندگی شدند. اگر امروز سد های عظیم، سیلو های بزرگ، جاده‌ها و بزرگراه‌ها و نیروگاه‌های کم نظیر داریم دلیلش این است که بعد از جنگ همان بچه‌های مهندسی رزمی، پای کار سازندگی آمدند و برای این کشور خدمت کردند.

این همت در عرصه های علمی هم استمرار پیدا کرد و آن‌هایی که دلسوز بودند پای این کشور ایستادند و همه این ها از برکت های انقلاب و همان ۸ سال دفاع مقدس بود.

در چه سال هایی عرصه بیوتکنولوژی برای شما جدی شد؟

اوایل دهه ۷۰ بود که توجهم نسبت به این رشته علمی جلب شد. بیوتکنولوژی آن زمان علم جوانی تلقی می‌شد و بسیاری از کشور ها اصلا به آن ورود نکرده بودند. به همین دلیل مقطع دکترای تخصصی را در این رشته ادامه دادم و آشنایی با قابلیت های این فناوری، بنوعی دیگر من را در مسیر خدمت به خانواده های معظم شهدا قرار داد.

شما بعد از اتمام تحصیلات به کشور برگشتید. وقتی برای نخستین بار به مسئولان اعلام کردید به واسطه این علم می توانید بقایای به دست آمده از پیکر شهدای گمنام را شناسایی کنید شاهد چه برخورد هایی بودید؟

در سال ۸۰ به تازگی دوره دکترای تخصصی را به پایان رسانده بودم که خبر رسید قرار است ۲۰۰ شهید تفحص شده را در مراسمی تشییع کنند. دیگر آرام و قرار نداشتم. با مسئولان ارتباط گرفتم و از آن ها خواهش کردم ۵ گرم از بقایای این پیکر های مطهر را در اختیار ما قرار دهند. اصلا به این کار باور نداشتند. پیش از این هم بارها به مراکز تخصصی مراجعه کرده و آن‌ها هر بار از شناسایی ابراز ناتوانی کرده بودند.

خوشبختانه، رئیس کمیته جستجوی مفقودین، مرا باور کرد. من تعدادی نمونه برای انجام تحقیقات لازم درخواست کرده بودم ولی، قرار شد از شهدای خلبانی که تفحص شده بودند، نمونه برداری کنیم. آن هم در معراج شهدا و در حضور خود خانواده ها !

و بالاخره کار آغاز شد، چندسالی مشغول تحقیق در این زمینه بودیم و به لطف خدا اولین پروفایل ژنتیکی شهدا در سال ۱۳۸۵ حاصل شد. بعد از آن که این خبر به گوش مسئولان رسید، از آن به بعد به این کار اعتماد کردند و همکاری ها با سهولت بیشتری انجام شد. این گروه از شهدا، اولین شهدای گمنامی بودند که بدون نام در عراق دفن شده بودند و در سال ۱۳۸۲ در پی تبادل، به کشورمان تحویل شدند با توجه به اطلاعاتی که از نمونه های خانواده های آن ها در اختیار داشتیم و به طور کلی نمونه ها محدود و مشخص بودند به سرعت کار شناسایی آن‌ها انجام شد و اکنون بسیاری از آن ها که مزارشان در محل یادمان شهدای خلبان در بهشت زهرا است، صاحب نام شده است.

یکی از چالش های پیش روی مرکز ژنتیک نور، کندی در کار شناسایی شهدای تفحص شده است و آمار شهدای گمنام دارای پروفایل شناسایی یا شهدای شناسایی شده، کم است. چه موانعی باعث تعویق در کار شناسایی شهدای تفحص شده می شود؟

ببینید، کار شناسایی هویت شهدای گمنام مبتنی بر پدیده وراثت است. در این زمینه لازم است اطلاعات پایه‌ای را برای مخاطبان شما عرض کنم. هر جنینی که شکل می گیرد نیمی از اطلاعات را از پدر و نیم دیگر را از مادر کسب می کند. این تلفیق سبب بوجود آمدن یک سلول با آرایش ژنتیکی جدید می شود. مجموعه تلاقی آن اسپرم و سلول تخمک سبب می شود یک سلول بوجود بیاید که تلفیقی از دو ساختار ژنتیکی متفاوت پدر و مادر است و در عین حال، منحصر به فرد است. یعنی ساختار آن نه عینا پدر و نه عینا مادراست. اما ۵۰ درصد شبیه به پدر و ۵۰ درصد شبیه به مادراست.

پس اگر من قرار است بقایای عزیز رزمنده ای که امروز یک بافتی از آن به دست آمده و شواهد قابل تشخیصی ندارد را شناسایی کنم، راه دیگری بجز رفتن به سراغ اطلاعات ژنتیکی او ندارم. حالا اینجا، ما از یک طرف با بقایایی از شهدا مواجه هستیم که باید از این سلول‌ها، ماده ژنتیکی استخراج بشود. سپس در مرحله بعدی این اطلاعات را بخوانیم و آن ها را به عنوان مارکر و شناساگر تبدیل به بانک کنیم. حالا من این اطلاعات به دست آمده را با چه چیزی باید مطابقت بدهم؟ طبیعتا با بانکی از اطلاعات پدر و مادر های محتمل.

توجه داشته باشید که این شهدا ممکن است به هر پدر و مادر شهیدی از سراسر کشور، تعلق داشته باشند. نه استان آن ها را می دانم. نه اطلاعاتی از شهری که اعزام شده اند دارم. نه می دانم مربوط به چه نژادی هستند. هیچ چیزی جز اطلاعات ژنتیکی از آن ها نداریم. پس باید یک بانک دی ای ان بزرگ از پدر و مادر های شهدای مفقود شده داشته باشیم. با اطلاعات کسب شده از خانواده شهدا، بانک داده های دی ان ای معلوم، شکل می گیرد. از طرفی، بقایای شهدا که در تفحص بدست می آید را هم در اختیار داریم که از آن ها استخراج ژن صورت می گیرد و همان اطلاعات ژنتیکی بدست آمده مجهول، با بانک معلوم ما مطابقت داده می شود. برای این که بدانیم یک نمونه شهید، متعلق به کدام یک از چند هزار نفر موجود از خانواده های شهدای محتمل است، جستجو در این بانک، نیاز به نرم افزار های پیشرفته دارد. این کار بدون نرم افزاری که بتواند مولفه های بسیار زیاد مارکر های ژنتیکی در نمونه های مجهول را با بانک معلوم مورد مقایسه قرار دهد امکان پذیر نیست.تا اواخر دهه ۸۰ به چنین نرم افزاری دسترسی نداشتیم.

چه عاملی سبب شد به جای استفاده از نرم افزار های موجود در خارج از کشور، تیم های تخصصی تحقیقاتی تشکیل بدهید و در نهایت به یک نرم افزار بومی سازی شده دست پیدا کنید؟

در آن سال ها خیلی بررسی کردیم. عمدتا باید سراغ نرم‌افزارهایی که در مجموعه‌های تخصصی مشابه مثل مراکزی که در مورد بقایای جنگ جهانی دوم کار می کردند، می‌رفتیم. سورس برنامه های این نرم افزارها عمدتا مربوط و در اختیار بخش ژنتیک جنایی پلیس اف بی آی آمریکا بود. یکی از مهم ترین چالش های پیش روی ما استفاده و در اختیار داشتن این نرم افزارها بود که البته بطریقی دریافت آنها ممکن بود ولی، اولا بسیار گران تمام می شد و ثانیا آن نرم افزارها ، باید بصورت برخط استفاده می شد و اطلاعات را به شبکه وارد می کردیم که این کار، با صیانت از داده های ژنتیکی مردم کشورمان، مغایرت داشت. توجه داشته باشید معنای این کار این بود که شما هر نوع داده ای را تقدیم به دیگرانی می کردید که احتمال سوءاستفاده از اطلاعات آنها بسیار محتمل بود.

بنا براین خود این ماجرا و ممانعت از این کار باعث شد گروهی تخصصی شکل بگیرد. این گروه بلافاصله شروع به الگوریتم نویسی کردند و در طی چند سال فعالیت مستمر توانستیم در سال ۱۳۸۹ با توان نیروی داخلی، به این نرم افزار دست پیدا کنیم و آن را در سال ۱۳۹۰ رونمایی کردیم. در واقع می خواستم عرض کنم که در تمام این سال ها کار خدمات رسانی همپای تحقیق و توسعه پیش رفته است و به تازگی قصد داریم این نرم افزار را با نرم افزار بسیار پیشرفته تری که حاصل تلاش متخصصان ماست جایگزین کنیم. این بخشی از چالش های ما بود ولی هنوز چالش اصلی به قوت خود باقی است و آن تکمیل نبودن بانک اطلاعات از نمونه خانواده شهدای مفقود است.

در حال حاضر از نظر آماری نسبت شهدای شناسایی شده با شهدای مفقود به چه صورت است و چرا هنوز بانک اطلاعاتی خانواده شهدا در این مرکز تکمیل نشده است؟

ما در مواجهه با خانواده های معظم شهدا قرار داریم و باید پاسخگوی آن ها باشیم. آن ها با انتظارات روشنی به ما مراجعه می‌کنند. برای شهدای این خانواده ها ۳ حالت متصور هست. ما حدود ۵ هزار شهید داریم که پیکر آن ها پیش از شروع فعالیت این مرکز، تفحص شده و به شکل گمنام در سراسر کشور به خاک سپرده شده اند که قریب به ۴هزار نفر از این شهدا در بهشت زهرا مدفون هستند و ما از آنها نمونه در اختیار نداریم. آقای باقرزاده در کمیته جستجوی مفقودین معتقدند حدود ۴-۳ هزار شهید دیگر هم باید در تفحص های برون مرزی به دست بیاید. بنابر این ما در حال حاضرفقط از حدود ۴هزار شهید بدست آمده از سال ۱۳۸۱ تاکنون نمونه برداری کرده ایم.

پس مسئله اصلی اینجاست که به طور قطع نمی دانید شهید مفقودالاثر خانواده هایی که به شما مراجعه می کنند جزو کدام یک از این دسته ها هستند؟

بله. نکته حائز اهمیت دیگر این است که والدین این شهدا در سنین سالمندی به سر می برند.کوچک ترین خبری از فرزندان شان که داغی را برای آن ها تازه کند برای سلامتی شان مخاطره‌آمیز است. با وجودی که نمونه گیری از والدین شهدا برای ما بسیار اهمیت دارد، اما ترجیح میدهیم که به طور مستقیم برای نمونه گیری به آن ها مراجعه نکنیم. ما نگران هستیم که فراخوان و یا اطلاع رسانی مستقیم به آنها، موجب شعله ور شدن آتش انتظاری بی پایان در آنها و لطمه به سلامت شان بشود اما با همه این حرف ها، ما چاره ای نداریم جز این که در قالب برنامه های پایش سلامت از این پدر ها و مادر ها نمونه گیری کنیم. متاسفانه بنیاد شهید در این زمینه همکاری مورد انتظار را نداشته است. این بنیاد اطلاعات همه این والدین را در دسترس دارد به سادگی میشود از آن ها نمونه گیری های لازم را در قالب همین طرح های پایش سلامت انجام داد، اما متاسفانه در این زمینه از همکاری بنیاد شهید بی بهره مانده ایم.

در تعامل هایی که با این بنیاد داشته اید پاسخ به این درخواست چه بوده است؟

در واقع این عزیزان خود را درگیر کارهایی که به آن ها محول شده می‌دانند. خیلی وقت ها نسبت به کار ما در این مرکز انتقاد هایی هست. به عنوان مثال بارها شنیده ام که می گویند مملکت کارهای روی زمین مانده مهم تری دارد و این پدرها و مادرها مفقودین، ۴۰ سال است که با این مسئله کنار آمده اند و شما با این مراجعه ها و کارهای تان باعث تازه شدن داغ دل آن ها می شوید. اما به شخصه باور قوی دارم که این والدین تا عمر دارند نگران و چشم انتظار فرزندان شان هستند.

بارها والدینی را دیده ام که پس از آن که فرزندان‌شان مورد شناسایی قرار گرفته و مزار پیدا کرده اند به آرامش می رسند. خودشان به زبان می آیند و می گویند انگار تازه زنده شده ایم. خیلی وقت ها من به آن ها که این انتقاد ها را مطرح می‌کنند، می‌گویم اگر بچه خودتان سر ساعتی که باید، به خانه برنگردد، چه حالی می شوید؟ اگر از این ساعت چند ساعت و چند روز بگذرد حال دل تان چگونه می شود. باورم این است که این پدر و مادر های سالخورده ما، هنوز همان دغدغه و چشم انتظاری را در دل دارند و با صبوری تلخی روزگار می گذرانند و وظیفه همگانی ماست تا جایی که امکان داریم برای آرام شدن دل آن ها تلاش کنیم.

آیا این مرکز شما بدون همکاری بنیاد شهید نمی تواند به اطلاعات این والدین دسترسی پیدا کند؟

تاکنون قریب به ۷۰ درصد خانواده شهدای گمنام سراسر کشور نمونه گیری شده اند، در برخی استانها بالای ۹۰ درصد نمونه گیری شده اند و در مقابل، استانهایی هم مثل تهران هستند که تقریبا از ۳۰ درصد خانواده ها نمونه دراختیار داریم. یک همت جدی می طلبد که به سرعت این بانک را تکمیل کنیم. من یقین دارم در این زمینه، نیروهای مشتاق داوطلبی وجود دارند و ترجیح میدهیم که بتوانیم در سایه اجرای برنامه پایش سلامت، به چند سی سی از خون این عزیزان دسترسی پیدا کرده و بانک خانواده ها را تکمیل کنیم.

یک خاطره در این زمینه دارم که یاد آوری آن باعث می شود از کامل نبودن این بانک، بیشتر آزرده شوم. یک روز از بیمارستان خاتم الانبیا به ما اطلاع دادند که مادر پیر یک شهیدگمنام در بیمارستان بستری شده است. به سرعت هماهنگ کردم و دوستان رفتند نمونه خون این مادر عزیز را گرفتند و آوردند و همان موقع نیروهای متخصص ما شروع به کار کردند. اتفاقی که افتاد باور نکردنی بود. شهید این مادر پیر، ۵ سال بود که در این مرکز پروفایل شناسایی داشت و انتظار این مادر ۵ سال تمام، تنها و تنها به دلیل عدم دسترسی ما به نمونه ای از این خانواده بیشتر طول کشیده بود. والدین این شهدای گرانقدر، در سنین سالمندی هستند. بیماری های مختلف دارند. ما نمی توانیم به سراغ شان برویم و بدون این که شواهد تشخیصی را بدست آورده باشیم، آن ها را امیدوار کنیم اما با انجام یک آزمایش ساده که به راحتی با همکاری بنیاد شهید امکان‌پذیر است، می‌توانیم به بخشی از این انتظار های طولانی پایان دهیم.

آقای دکتر می دانیم که نمونه هایی که از پیکر مطهر شهدای تفخص شده به شما می رسد مشابه نمونه مناسب بیمارستانی یا نمونه هایی که در حوادث و سوانح استخراج می شود نیستند. در بسیاری از موارد امکان استخراج دی ان ای از این نمونه ها وجود ندارد. در چنین شرایطی کار تحقیقی متخصصان شما به چه صورت ادامه پیدا می کند؟

بله، همین طور است. من در ارتباط با این سوال شما باید به چند نکته اشاره کنم. بافت های پیکر این شهدای عزیز سال ها و سال ها در شرایط رملی، باتلاقی، همراه با بقایای سلاح های شیمیایی، اسلحه و ادوات جنگی مختلف بوده و با این شرایط بسیار آسیب دیده اند و بعضا امکان استحصال دی ان ای مطلوب از این بقایا ممکن نیست. در این وضعیت تنها می توانیم به پیشرفت علمی و یافتن روشهای حساس تر در آینده، امیدوار باشیم.

همان طور که اشاره کردم در تمام این سال ها، بخش پژوهش ما پا به پای بخش شناسایی، رشد و توسعه پیدا کرده است. مثلا در گذشته اگر تنها از طریق اطلاعات پدر و مادر می توانستیم مطابقت انجام دهیم امروزه با پیشرفته شدن این روند و نرم افزارهای موجود از سایر بستگان نزدیک هم می توانیم اطلاعاتی دریافت کنیم که امکان مطابقت دهی با پروفایل را داشته باشد. در کنار این توضیحات باید به این نکته هم اشاره کنم که فعالیت های بسیار گسترده ای در پشت صحنه کار شناسایی هست که با مطلوب بودن مجموع این شرایطی که عرض شد منجر به نتیجه دهی و شناسایی یک شهید مفقود می شود.

مرکز ژنتیک ایران تعاملات دنباله داری با دیگر مراکز بین المللی که دارای فعالیت های مشابه با این مرکز هستند دارد. در مقایسه با این مراکز جایگاه این مرکز به چه صورتی تعریف می شود؟

این تعریف با توجه به خروجی فعالیت ها انجام می‌شود. ما پیشرفته ترین مرکز ژنتیک خاورمیانه را در اختیار داریم.کار با هدف شناسایی شهدای مفقود شروع شد و به برکت آن ها به سرعت در این زمینه پیشرفت های چشم‌گیری داشتیم. امروزه ما با هزینه ای معادل یک بیستم از هزینه پروژه های مشابه خارجی در کمترین زمان ممکن کار شناسایی مفقودین سوانح مختلف را انجام می دهیم. به عنوان مثال کار شناسایی شهدایی که همراه با شهید تهرانی مقدم در انفجار از دست دادیم تنها ۷۲ ساعت زمان برد و همه این ها نشانگر پیشرفت نیروهای متخصص داخلی ما در این مرکز است که حالا با توجه به گسترده شدن، خدمات متنوعی را به جامعه ارائه می دهیم.

آقای دکتر اجازه می خواهم یک دغدغه عمومی را در مورد شهدای تفحص شده مطرح کنم. دفاع مقدس ما در منطقه وسیعی از مناطق مرزی شکل گرفت. در بسیاری از جنگ ها نبرد تن به تن در جریان بوده است و به واسطه همین نوع درگیری ممکن است بقایای این شهدا همراه با بقایایی از نیروهای عراقی در منطقه ای به جا مانده باشد که حالا مورد تفحص قرار گرفته است. سوال اینجاست که در وهله اول این جدا سازی ها به چه صورت انجام می شود؟

سوال شما دغدغه به جایی را در خود دارد. همان طور که اشاره کردید بیش از ۸ هزار کیلومتر مربع منطقه عملیاتی داشته‌ایم. نظر شما را به این نکته هم جلب می کنم که بسیاری از این مناطق بارها و بارها در طول جنگ بین ما و دشمن دست به دست شده است. به عنوان مثال خرمشهر مدت ها در محاصره و اشغال دشمن بود و حتما در آن امکان نبرد تن به تن و انفجارهایی بوده که نیرو های دو طرف جان شان را در آن از دست داده باشند.

اینجا باید شما و مخاطبان تان را متوجه زحمت بی دریغ کمیته های شناسایی و تفحص شهدای مفقود کنم.کسانی که جان شان را کف دست شان گذاشته‌اند و هنوز هم شهید می‌دهند. دو ماه پیش ما شهید توکلی فرمانده یکی از این کمیته ها را در عملیات های تفحص از دست دادیم. همین بچه رزمنده‌های مخلص هستند که به دنبال مفقودین می‌روند. این ها مثل راه‌بلد هستند. می دانند چه گردانی چه یگانی از کدام استان در کجا مستقر بودند. مناطق عملیاتی را می شناسند و می دانند در چه نقاطی احتمال درگیری بوده است و نتوانسته اند پیکر ها را به عقب برگردانند.

در حال حاضر این عزیزان با طرف عراقی همکاری دارند. آن ها هم در قالب فعالیت های پزشکی قانونی به این عرصه ورود پیدا کرده اند و با همکاری صلیب سرخ کار شناسایی و تبادل انجام می شود. البته بار تخصصی و فنی روی دوش نیروهای ایرانی است. به طور کلی ۱۵ مولفه وجود دارد که به واسطه آن ها می توانیم این تفکیک های اولیه را انجام دهیم. ملزومات همراه این رزمنده ها با هم متفاوت بوده است. لباس ها، کلاه خود،آرم‌های نظامی، فانوسقه، قمقمه و دیگر اداوات رزمندگان ما با آن ها متفاوت است و همراه بودن این ها همراه با بافت ها کمک زیادی به ما می‌کند. می خواهم این اطمینان را به مردم بدهم که بالای ۹۵ درصد از تفحص شده ها به این شکل تفکیک می شود. از ۵ درصد باقی مانده پروفایل تهیه می شود و به این شکل از آن ها نگهداری به عمل می آید تا به خانواده های شان برسند. مدتی پیش ۱۷ مورد از این بافت های استخوانی را به مرکز تحویل دادند و ما به این نتیجه قاطع رسیدیم که این ها بقایای نیروهای ما نیستند و آن ها را به عراقی ها تحویل دادیم. این تعامل با همکاری دو طرف ادامه دارد تا دیگر جایی برای این نوع نگرانی ها نباشد.

آقای دکتر همکاران‌تان به ما اطلاع داده اند که بدون وضو گرفتن به بخش پیکرشناسی مجموعه نمی‌روید. از حس و حال تان هنگام کار کردن در این سالن به ما بگویید؟

این بخش نه تنها برای من بلکه برای همه متخصصان ما بسیار مقدس است. باقی مانده پیکر نازنین شهدای ما در این بخش نگهداری و مورد بررسی قرار می گیرد. همکار های من تخصص هایی نظیر آناتومی، انسان باستان شناسی و پیکرشناسی دارند. همه آن ها با عشق و اعتقاد راسخ در این مرکز کار می کنند. عمده آن ها خانم های جوانی هستند که کار تحقیق و پژوهش را نیز در کنار کارهای شناسایی این شهدا پیش می برند.

بارها شده من خدمت خانواده های معظم شهدایی رسیده ام که پیش از این که شناسایی شوند دفن شده اند و بعد ها به واسطه پروفایل های موجود ما توانسته‌ایم خانواده آن ها را شناسایی کنیم. وقتی خدمت آن ها می‌رسم متوجه بی قراری آن ها هستم. به آن ها عرض می کنم که همین متخصصان زبده و تحصیلکرده ما برای شهید غریب شما خواهری کرده اند. باید در اتاق پیکر شناسی باشید و رفتار این متخصص ها با باقی مانده این پیکر ها را ببینید. برای من میزان احترام و عشق شان قابل توصیف نیست. من هم به عنوان خدمتگزار کوچک این مجموعه عاشق این بخش از این مرکز هستم و با تمام احترام و حضور قلبی در کنار بقایای این پیکر ها حاضر می شوم.

در برخی از موارد همراه با تیم اطلاع رسانی به دیدار خانواده شهیدی که فرزندشان توسط متخصصان شما مورد شناسایی قرار گرفته رفته‌اید. خاطره ای از این دیدار ها برای ما بگویید.

همان طور که عرض کردم والدین این شهدا در سنین سالمندی هستند. ضعیف شده‌اند و با انواع بیماری ها روزگار می‌گذرانند. وقتی به قطعیت می رسیم که شهیدی متعلق به این والدین است هماهنگی های مختلفی انجام می شود. به طور ناگهانی نمی توانیم این خبر را بدهیم. تجربه ثابت کرده که این خبر هیجان بسیار بالایی برای این والدین چشم انتظار دارد. به همین دلیل معمولا ابتدا به بستگان دیگر آن ها اطلاع داده می شود و آن ها آرام آرام این خبر را به والدین شهدا می دهند.

بهترین و تاثیر گذار ترین خاطره ای که دارم مربوط به ملاقاتم با مادر شهید علی هاشمی بود. پیش از ذکر خاطره لازم است ذکر کنم که ایشان یکی از شهدای مظلوم ما بودند. در مورد پرونده ایشان شبهاتی وجود داشت. پیکر ایشان را در جزیره حور تفحص کردند و بعد ها به برکت شناسایی او شهدای دیگری نیز در این منطقه تفحص شدند. خلاصه وضعیت این شهید والامقام به گونه ای بود که در مورد شان افترا هایی مطرح شد که بعد ها همه این ها بنا به دلایل محکمی رد شد. مادر ایشان در اهواز زندگی می کنند. من حامل سلام ویژه مقام معظم رهبری به ایشان بودم. حضرت آقا از من خواستند سلام شان را به ایشان برسانم. این مادر تا مدتها این شهادت را قبول نمی کردند و می‌گفتند پسرم زنده است. یادم هست وقتی به اهواز رفتم برای من تعریف کردند که یک شب در خواب دیده اند علی آقا آمده و در درگاهی اتاق شان ایستاده و با لحن «داش مشتی» گفته "مادر این همه منتظر من بودی حالا که من بعد ۲۷ سال برگشته ام من را تحویل نمی گیری؟" و همین خواب سبب شده بود که مادر شهید به یقین که ما رسیدیم برسد و آرامش بگیرد.

خانواده شهدایی که مورد شناسایی قرار گرفته اند و اکنون مزار مشخص دارند خیلی قدردان زحمات همکاران ما هستند. به ما لطف زیادی دارند و رابطه ما مثل رابطه یک فامیل با هم شده است. حرف اول و آخر من این است که تا جایی که امکان دارد چشم انتظاری آن ها را کوتاه کنیم. این مطالبه جدی ما از همکاران عزیزمان در بنیاد شهید است که همکاری کنند تا در قالب طرح پایش سلامت، به سرعت بانک مان را تکمیل کنیم تا ان شاالله با عنایت همین شهدا و همین تعامل ها با سرعت بیشتری کار شناسایی شهدای گمنام را پیش ببریم.

منبع: فارس

  • اپارک
  • شهر خبر
  • بلیط دات کام
  • الی گشت

منبع خبر

گفتگو با کسی که محرم راز استخوان‌های شهداست بیشتر بخوانید »

جایزه جهانی ایثار با نام شهید سلیمانی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد

سه‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸ – ۱۸:۵۳ جایزه جهانی ایثار با نام شهید سلیمانی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد

اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب کردند جایزه جهانی ایثار که پیشنهاد سردار شهید سلیمانی بوده است، با نام خود شهید سلیمانی به ایثارگران در سطح بین المللی اعطا شود.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس حجت‌الاسلام حسن روحانی امروز(سه شنبه ۱ بهمن) در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه حضور مردم در مراسم تشییع پیکر شهید سپهبد سلیمانی در شهرهای مختلف کشور ، حضوری معنادار و حساب شده بود،‌ تأکید کرد: شهید سلیمانی یک شخصیت بسیار والا و ارزشمند بود که در طول دوره خدمت به انقلاب و نظام در مسیر جهاد، فداکاری، مقاومت و ایثار، هیچگاه توقف نداشت و راه خود را با قدرت و ایمان ادامه داد.

روحانی با بیان اینکه مردم در مراسم تشییع سردار سلیمانی چه در شهرهای مختلف ایران و چه در شهرهای بغداد، کربلا و نجف در کشور عراق به خوبی از خدمات این سردار بزرگ اسلام قدردانی کردند، افزود: این حضور گسترده موجب شد که آمریکا بعد از ترور شهید سلیمانی نتواند حتی متحدانش را با خود همراه کند.

رئیس جمهور خاطر نشان کرد: حتی برخی از سران کشورهای اروپایی نیز در تماس‌های تلفنی، نسبت به این موضوع اظهار تأسف کردند و این اقدام آمریکا را برای منطقه خطرناک دانستند.

روحانی تصریح کرد: در حادثه ترور ناجوانمردانه شهید سلیمانی، افکار عمومی دنیا، نخبگان جامعه و دنیای اسلام بویژه همسایگان ما که خدمات سردار شهید سلیمانی را دیده بودند به خوبی عکس‌العمل نشان دادند و خط ایستادگی و مقاومت خیلی پررنگ شد.

رئیس جمهور با بیان اینکه مردم ما انصافاً در همه حوادث به خوبی و با آگاهی به صحنه می‌آیند، افزود: در موضوع حادثه هواپیمای اوکراینی هم که بسیار دردناک و جانگداز بود، مردم به خوبی با خانواده جانباختگان این حادثه تلخ و غیرقابل باور، ابراز همدردی کردند.

روحانی همچنین به حادثه سیل در سیستان و بلوچستان و بازدید اخیر خود از مناطق سیل‌زده استان اشاره کرد و افزود: حس همکاری، فداکاری، نوع‌دوستی و از خودگذشتگی مردم در این حادثه نیز بسیار ارزشمند است به طوری که مردم سیل زده برای دریافت کمک‌های ارسالی دیگران را در اولویت قرار می‌دادند و تأکید داشتند که کمک‌ها ابتدا به کسانی که بیشتر نیاز دارند ارایه شود و این یعنی از خودگذشتگی و ایثار مردم که بسیار ارزشمند است.

در ادامه جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی که به ریاست روحانی و با حضور همه اعضا برگزار شد، تاسیس «صندوق شورای عالی عتف کشور» برای تامین منابع مالی فعالیت های پژوهشی در دانشگاهها که موجب خلق ثروت می شود، در ادامه بررسی موضوع ظرفیت ها وآسیب های علم و فناوری کشور، به تصویب رسید.

براساس این مصوبه، وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری موظف شد با همکاری وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی، معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری و همچنین سازمان برنامه و بودجه سند اساسنامه این صندوق را برای تصویب در دولت تهیه کند.

تنوع بخشی و رفع انحصار در آیین نامه ارتقای اساتید دانشگاه ها نیز از دیگر موضوعات مورد بحث در این جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی بود .

اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی همچنین تصویب کردند جایزه جهانی ایثار که پیشنهاد سردار شهید سلیمانی بوده است، با نام خود شهید سلیمانی به ایثارگران در سطح بین المللی اعطا شود.

در این جلسه همچنین با رای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، پیمان افراسیاب برای ریاست دانشگاه زابل، مهرزاد لطفی برای ریاست دانشگاه علوم پزشکی شیراز، سید محمد حسین بحرینی طوسی برای ریاست دانشگاه علوم پزشکی مشهد، فرزین رضاعی برای ریاست دانشگاه علوم پزشکی کردستان و عزیز جوان پور هروی برای ریاست دانشگاه آزاد اسلامی استان آذربایجان شریقی واحد تبریز انتخاب و منصوب شدند.

انتهای پیام/

اخبار مرتبط اقامت 24 پر بازدید ها پر بحث ترین ها بیشترین اشتراک بازار globe

اخبار کسب و کار globe بیمه البرز طاها گشت رسپینا هتل تارا سرمایه منبع خبر

جایزه جهانی ایثار با نام شهید سلیمانی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد بیشتر بخوانید »

یکی از برکات شهادت سردار سلیمانی، ترسیم چهره خونخوار آمریکا بود

سه‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸ – ۱۳:۴۱ یکی از برکات شهادت سردار سلیمانی، ترسیم چهره خونخوار آمریکا بود

آیت‌الله محمدی عراقی گفت: یکی از برکات ترور سردار قاسم سلیمانی نشان دادن چهره وحشی و خونخوار آمریکا به همگان بود.

به گزارش خبرنگار حوزه احزاب خبرگزاری فارس، آیت‌الله محمد محمدی عراقی رئیس دفتر مقام معظم رهبری در شهر قم پیش از ظهر امروز در دومین کنفرانس بین‌المللی حقوق بشر آمریکایی که در لانه جاسوسی سابق آمریکا برگزار شد، با بیان اینکه یکی از برکات خون شهیدان بزرگی چون شهدای کربلا افشای چهره واقعی دشمنان و برگرفتن نقاب دروغین دفاع از حقوق بشر از چهره آنهاست، گفت: یکی از برکات ترور حاج قاسم نشان دادن چهره وحشی و خونخوار آمریکا بر همگان بود.

وی با تاکید بر اینکه آزادی استقلال و خود باوری نعمات بزرگ و شایسته شگرگزاری است، تصریح کرد: ما حاج قاسم سلیمانی و‌ ابومهدی المهندس را از دست دادیم ولی با یک نگاه زینبی ببینیم چه چیزهایی بدست آورده ایم.

آیت الله محمدی عراقی ضمن تاکید بر اینکه مردم ما قدرشناس و شکرگزار هستند و یکی از بزرگترین نعمت‌های الهی «رهبری الهی» است، اظهار داشت: شناخت شهدا شکر نعمت الهی است و باید ببینیم حاج قاسم سلیمانی چه کسی بود.

رئیس دفتر مقام معظم رهبری در شهر قم گفت: ‌شکست آمریکا و بیرون کردن او از منطقه دستاورد بزرگی خواهد بود، ولی فتح الفتوح امام تربیت سلیمانی‌ها بود و اینها در دانشگاه جنگ تربیت شدند و مربی آنها امام و بعد، رهبری بود.

محمدی عراقی تصریح کرد: کسانی که قدر حسین زمان را نشناسند یزید بر آنها مسلط می‌شود و به همین دلیل مردم ما از مردم زمان رسول الله بهترند.

وی با بیان اینکه رهبر انقلاب دو دهه است در افشای چهره حقوق بشر آمریکایی صحبت می‌کنند، گفت: در بُعد نظامی و امنیتی به نقطه ای رسیده ایم که دشمن از خیال حمله منصرف می شود و شهادت حاج قاسم و قدرت سخت، موازنه قدرت در منطقه را تغییر داد.

آیت الله محمدی عراقی با بیان اینکه مدیریت و اقتصاد کشور نقطه ای است که دشمن روی آن فشار می آورد و از همان راهی که در جنگ قوی شدیم باید در این حوزه هم قوی شویم، تصریح کرد: دانشگاه تحریم است که می تواند سردار سلیمانی ها را در جبهه مدیریت و اقتصاد کشور تربیت کند و مسئولین باید این راه را باز کنند.

رئیس دفتر مقام معظم رهبری در شهر قم افزود: کسانی که جنگ را مدیریت کردند و این موشک ها را طراحی کردند می‌توانند تحریم را هم مدیریت کنند به شرطی که به تحریم همان نگاهی داشته باشیم که به جنگ داشتیم.

انتهای پیام/

اخبار مرتبط اقامت 24 پر بازدید ها پر بحث ترین ها بیشترین اشتراک بازار globe

اخبار کسب و کار globe بیمه البرز طاها گشت رسپینا هتل تارا سرمایه منبع خبر

یکی از برکات شهادت سردار سلیمانی، ترسیم چهره خونخوار آمریکا بود بیشتر بخوانید »

سقف اتوبوس روی سر حاج رمضانعلی

پدربزرگم در باغ سپهسالار قزوین کار می‌کرد و مادربزرگم هم زن مؤمنه و باخدایی بود. خانواده نیمه‌مذهبی بودند. پدرم امام خمینی (ره) را خیلی دوست داشت.

به گزارش مشرق، شهید رمضانعلی شیرازکی‌تبار متولد ۱۳۰۶ بود. وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود، حدود ۵۵ سال داشت. رمضانعلی آن زمان پدر ۹ فرزند قد و نیم‌قد بود. شغلش هم رانندگی اتوبوس بود و کسی از او انتظار نداشت عائله‌اش را رها کند و در آن سن و سال به جبهه برود. اما او مردی نبود که در برابر هجوم بیگانگان به کشور بی‌تفاوت بماند و عاقبت سال ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی خیبر در ۵۶ سالگی به شهادت رسید. معصومه شیرازکی‌تبار دختر شهید که زمان شهادت پدرش ۱۰ ساله بود در گفتگو با ما از خاطرات بابا می‌گوید.

پدرتان اصالتاً اهل کجا بودند و چه شغلی داشتند؟ کمی از خانواده‌تان بگویید.
بابا متولد سال ۱۳۰۶ بود. راننده اتوبوس خط تهران-قزوین بود و در تعاونی ۱۵ ترمینال آزادی کار می‌کرد. پدر و مادرم اصالتاً اهل یکی از روستاهای قریه تاکستان قزوین هستند. پدرم از همان بچگی به تهران مهاجرت می‌کند و بزرگ شده تهران بود. در خانواده پنج برادر و چهار خواهر هستیم. سال ۶۲ که بابا شهید شد ما در منطقه ۱۷ تهران محله فلاح ساکن بودیم. پدرم، چون تک‌فرزند بود ۱۴ سالگی ازدواج کرد. خانواده‌اش وضع مالی خوبی داشتند. مادرم دختر کدخدای ده بود. بابا در همان ۱۴ سالگی که ازدواج می‌کند، اول در محله دروازه غار نزدیک منزل خاله‌اش ساکن می‌شود. پدرم وقتی سرِ کار می‌رفت به خاله‌اش می‌گفت مراقب مادرم که کم و سن و سال‌تر بود باشد. چند تا از بچه‌های مادرم فوت کردند. فرزند اول خانواده برادرم است که سال ۱۳۲۸ به دنیا آمد. ایشان مهجور است یعنی قدرت تکلم ندارد. راه می‌رود و به اندازه خودش کارهایش را انجام می‌دهد. الان ۷۰ ساله است و کنار مادرم زندگی می‌کند.

پدرتان تحت چه نوع سبک تربیتی قرار داشت که باعث شد در سن میان‌سالی به جبهه برود؟
پدربزرگم در باغ سپهسالار قزوین کار می‌کرد و مادربزرگم هم زن مؤمنه و باخدایی بود. خانواده نیمه‌مذهبی بودند. پدرم امام خمینی (ره) را خیلی دوست داشت. چون ظاهرنمایی را دوست نداشت، کسی تصور نمی‌کرد او به جبهه برود. وقتی شهید شد همه آن‌ها که زخم زبان می‌زدند آمدند حلالیت گرفتند. پدرم قبل از انقلاب شغل‌های مختلف داشت. راننده تاکسی و اتوبوس بود و بالاخره اتوبوس خرید و راننده گرفت. زمان دفاع مقدس برای جبهه پیش‌قدم شد. می‌رفت جبهه نیرو می‌برد و صبح برمی‌گشت. آخرین بار که می‌خواست به جبهه برود مادرم گفت نرو. راننده‌ات برود ولی پدرم گفت قول می‌دهم این دفعه بروم و بیایم. این دفعه کاری به کارم نداشته باشید. می‌گفت همه رزمنده‌ها فرزندانم هستند.

خود شما بار آخری که بابا به جبهه رفت را به یاد دارید؟
من آن موقع ۱۰ ساله بودم. یادم است بار آخر بابا گفت این دفعه قول می‌دهم بروم و اگر برگشتم دیگر نروم. به من گفت دخترم می‌توانی لباس جبهه‌ام را داخل ساک بگذاری. من لباس پدرم را آماده کردم. پدرم خیر و نیکوکار بود. چند روز پیش که به محل سابقمان رفتم همسایه‌ها می‌گفتند پدرت تک بود. بعد از سال‌ها که دیگر آن محل زندگی نمی‌کنیم قدیمی‌های محل به‌خوبی از پدرم یاد می‌کنند. آن زمان وضع اقتصادی مردم زیاد خوب نبود، کمتر غذای خوب می‌خوردند. پدرم هروقت گوشت می‌خرید اول به فقرای کوچه می‌داد بعد به خانه می‌آورد. چون اتوبوس داشت به اهالی کوچه می‌گفت هرجا دوست دارید شما را مسافرت می‌برم. روز ۱۲ فروردین ماه ۱۳۶۱ بابا به همسایه‌ها گفت فردا شما را به زیارت حضرت معصومه (س) می‌برم. صبح که بیدار شدیم دیدیم کلی برف روی زمین است، همه گفتند برف آمده و نمی‌شود رفت. اما حرکت کردیم. توی راه کولاک بود. پدرم گفت، چون زن و بچه بین ما هستند برمی‌گردیم. رفتیم سمت گلزار شهدای بهشت زهرا (س) قطعه ۲۷. آن قطعه الان مزار پدرم است. همه نشستند. بچه‌ها بازی می‌کردند. آن روز سیزده‌به‌در بود و سال بعد پدرم به شهادت رسید. پدرم مهربان و خیلی آرام بود. با هرکسی با زبان خودش حرف می‌زد. اینطور نبود حرف حرف خودش باشد. با پیر و کودک با زبان خودش حرف می‌زد.

بابا در کدام عملیات به شهادت رسید؟
سال ۶۲ در اولین روزهای عملیات خیبر در منطقه عملیاتی به شهادت رسید. ۱۲ اسفند هم در قطعه ۲۷ بهشت زهرا به خاک سپرده شد. به خاطر اینکه عملیات خیبر سنگین بود پیکر پدرم را یک هفته بعد به تهران انتقال دادند.

از شهادتش حرفی می‌زد؟
برای اینکه روحیه ما خراب نشود شهادتش را عنوان نمی‌کرد. اهل ریا نبود. در جبهه روحانی جوانی بود که پدرم خیلی به او علاقه داشت. می‌گفت کارش درست است. در همان عملیات خیبر روحانی جوان هم شهید شد. بابا به حق‌الناس خیلی حساس بود. می‌گفت چیزی که بد است برای همه بد است، نه اینکه بگوییم برای مردم بد است و برای ما خوب. وقتی نوجوان بودم ماه رمضان معده‌ام خونریزی کرد. نمی‌توانستم روزه بگیرم. خیلی ناراحت بودم که در سن نوجوانی نمی‌توانم روزه بگیرم. شب خواب دیدم در یک جایی شبیه آلاچیق بزرگ هستم. پتوهای سربازی طوسی‌رنگ روی مردم کشیده شده و همه خواب هستند. سمت چپم آتش بود و سمت راستم باغ بزرگی بود. گفتم خدایا اینجا کجاست. صدایی شبیه صدای پدرم را شنیدم. تا بابا را دیدم قوت قلب گرفتم و بغلش کردم.

گفتم بابا اینجا کجاست؟ یادم بود اگر در خواب انگشت اشاره یا شست مرده را بگیرم از آن دنیا تعریف می‌کند. نمی‌دانستم کدام انگشتش را گرفتم. گفتم: «بابا بگو اینجا چه خبر است؟» گفت: «چرا ناراحتی؟ از اینکه به‌خاطر بیماری روزه نگرفتی غصه می‌خوری؟ حق‌الله را خدا می‌بخشد. سعی کن حق‌الناس گردنت نباشد که خدا نمی‌گذرد. نماز ستون دین است، بخوان. حق‌الناس نداشته باش. غیبت نکن و تهمت نزن، دیگران را با زبان و عملت آزار نده. من شفیعت می‌شوم.» پدرم به مردم اشاره کرد و گفت: «اینجا عالم برزخ است. آدم‌هایی که اینجا دیدی، تقاص گناهشان را پس می‌دهند. کسانی که اهل بهشت هستند در باغ سرسبز هستند و جهنمی‌ها داخل آتش می‌شوند.»

از شهادت پدرتان چگونه باخبر شدید؟ نحوه شهادتش چطور بود؟
ابتدا پدرم زخمی شده بود و برادرم به اهواز رفت. تا به اهواز رسید گفتند پدرت به شهادت رسیده است. به فامیل گفته بودند پدر تصادف کرد و زخمی شده، اما مادرم از حالت برادرم متوجه شهادت پدرم شد. تا پیکر پدرم بیاید یک هفته طول کشید و خانه ما مراسم بود. نحوه شهادتش هم به این صورت بود که پدرم با اتوبوس رزمنده‌ها را از اهواز به خط مقدم می‌برد و نیمه‌های شب به اهواز برمی‌گردد. بین راه خمپاره به اتوبوس پدرم اصابت می‌کند. ماشین انحراف پیدا می‌کند و کل سقف اتوبوس روی سر پدرم می‌افتد. از ناحیه سر و شاهرگ گردن به او آسیب وارد می‌شود. به بیمارستان اهواز منتقلش می‌کنند و همانجا به شهادت می‌رسد. کمک‌راننده‌اش می‌گفت قبل از اصابت خمپاره به رمضانعلی گفتم: «چرا نمی‌خوابی؟» پدرم می‌گوید: «حال عجیبی دارم. نمی‌خواهم این حال عجیب را از دست بدهم.» وقتی خمپاره اصابت می‌کند کمک‌راننده سالم می‌ماند و پدرم به شهادت می‌رسد.

شما ۹ فرزند بودید؛ مادرتان بعد از شهادت پدرتان چطور خانواده را اداره کرد؟
فاصله سنی پدر و مادرم به طور واقعی سه سال بود. هرکسی مادرم را نگاه می‌کرد فکر می‌کرد زنی ۳۰ ساله است. خیلی جوان به نظر می‌رسید. تا زمانی که پدرم بود تمام امور زندگی را به عهده داشت و نمی‌گذاشت مادرم سختی روزگار را ببیند. مادرم زن خانه بود مدیریت زندگی نمی‌دانست. بعد از شهادت پدرم بی‌تکیه‌گاه شد، اما به خاطر بچه‌ها ایستادگی کرد و ازدواج نکرد. برادر بزرگم به امور خانواده رسیدگی می‌کرد. مادرم کارهای خانه را انجام می‌داد و کارهای بیرون خانه برعهده برادرم بود. برادرم موقع شهادت پدرم متأهل بود و دو فرزند داشت. سه برادر و خواهرم ازدواج کرده بودند، اما شش فرزند مجرد بودیم. مادرم دنبال شستن و سابیدن بود. با سختی بچه‌ها را بزرگ کرد. خیلی سختی کشید و شکسته شد. دائم گریه می‌کرد. مادربزرگم آن موقع زنده بود. بعد از شهادت پدرم، سال ۶۶ سکته کرد و دو سال بعد فوت کرد. پدرم به خوابشان می‌آمد. می‌گفت اینقدر گریه نکنید جای من خیس می‌شود. با گریه و بی‌تابی شما من اینجا اذیت می‌شوم. مادرم آدمی نبود که پایش به بنیاد شهید باز شود. درکل سعی می‌کردیم از شهادت پدرم استفاده نکنیم. خواهرم که الان پزشک است جایی نگفت دختر شهید است. اذیتش می‌کردند و زخم زبان می‌زدند. وقتی که مادرم سرطان گرفت بنیاد شهید گفت از پزشکی که مادر را جراحی کرده نامه بیاوریم. خواهرم گفت من از استادم نامه نمی‌گیرم، چون کسی نمی‌داند فرزند شهید هستم. در نمره دادن اذیت می‌کنند. دورانی که درس خواند از سهمیه استفاده نکرد.

حضور شهیدتان را در زندگی روزمره‌تان احساس می‌کنید؟
من دائم پدرم را احساس می‌کنم. یک بار مشکلی برایم پیش آمده بود. می‌خواستم به بنیاد شهید بروم. پدرم به خوابم آمد گفت هر وقت مشکل داشتی سرخاک من بیا به من بگو، اما به دیگران نگو. بالاخره شهدا راهی را رفتند که پیش خدا اجر و قرب دارند و می‌توانند شفاعت کنند. خیلی از گره‌های زندگی با توسل به شهدا باز شده است. برخی از دوستانم را که اعتقاد سستی داشتند به مزار شهدا بردم، متوسل شدند و حاجت گرفتند. بعداً تماس می‌گرفتند که حاجتشان را از شهدا گرفته‌اند.

کسی را می‌شناسم سرطان داشت. مادرش می‌گفت دیگر نمی‌شود کاری کرد. همسایه بودیم. وقتی به خانه‌شان رفتم پرچم امام حسین (ع) خانه‌شان بود. گفتم نذر می‌کنم پسرت خوب شود فقط بعد از شفایش حتماً به شلمچه قدمگاه شهدا و بعد به زیارت امام حسین (ع) بروید. پسر دوستم جراحی شد. دکتر گفت معجزه شد. پسر دوستم با پای خودش به شلمچه و بعد به کربلا زیارت امام حسین (ع) رفت.

منبع: روزنامه جوان

  • اپارک
  • شهر خبر
  • بلیط دات کام
  • الی گشت

منبع خبر

سقف اتوبوس روی سر حاج رمضانعلی بیشتر بخوانید »

بیانیه اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان درباره شاخصه‌های نماینده اصلح

شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ – ۱۰:۰۴ بیانیه اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان درباره شاخصه‌های نماینده اصلح

اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان طی بیانیه‌ای به مهمترین شاخصه‌های نماینده اصلح پرداخت و از کاندیداهای انقلابی انتخابات مجلس برای حضور در جمع دانشجویان برای ارئه برنامه‌ها دعوت کرد.

به گزارش حوزه تشکل‌های دانشگاهی خبرگزاری فارس، اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان طی بیانیه‌ای تاکید کرد: جنبش دانشجویی برخواسته از مردم و به عنوان یک قشر نخبگانی تمام تلاش خود را برای تبیین ویژگی‌های یک نماینده مطلوب و انقلابی به کار خواهد بست و همچنین اسامی مورد تائید را فارغ از لیست‌ها و ائتلاف‌ها با نگاه‌های رانتی و بالا به پایین که خود را برتر از مردم می‌بینند به عنوان یک تشکل ولایتمدار و انقلابی معرفی خواهد کرد.

در این بیانیه آمده است:

«انّ الله لا یُغیِّرُ ما بقوم حتّی یغیّرو ما بانفسهم»

خداوند سرنوشت کسی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه خودش بخواهد. (سوره الرعد آیه ۱۱)

انقلاب اسلامی ایران همواره از همان ابتدای نهضت اسلامی، مردم را در تصمیم‌گیری‌ها دخیل و سکان هدایت کشور را به دست نمایندگان ملت سپرده است؛ به رای گذاری پذیرش یا عدم پذیرش جمهوری اسلامی ایران در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب از جمله موارد نادر در جهان بود که نشان داد انقلاب اسلامی به دنبال ایجاد نظامی دینی و مردم سالار است که در آن مردم بر اساس شرع مقدس اسلام مسیر حرکت کشور را انتخاب می‌کنند.

در کلام بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز، انتخابات اهمیت فراوانی دارد، امام خمینی (ره) می‌فرمایند: «من متواضعانه از شما می‌خواهم که حتی‌الامکان در انتخاب اشخاص با هم موافقت نمایید و اشخاصی اسلامی، متعهد و غیر منحرف از صراط مستقیم الهی در نظر بگیرید و سرنوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانی دهید که به اسلام و جمهوری اسلام و قانون اساسی معتقد و نسبت به احکام نورانی الهی متعهد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدم ندارند و حضور در عرصه انتخابات را وظیفه الهی و ملی می‌شمارد و همه جامعه را به انجام وظیفه فرا می‌خواند.»

دشمن با همه ظرفیت‌های سیاسی‌، اقتصادی و رسانه‌ای به دنبال کاهش مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم است تا مشارکت حداقلی را به پای ثمردهی درخت بی‌ریشه فشار حداکثری بگذارد. اما مشارکت حداکثری و آگاهانه مردم در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی می‌تواند تأثیر حداقلی راهبرد فشار حداکثری را بر مستأجران کاخ سفید نشان دهد.

از اهداف اصلی دشمن در راهبرد فشار حداکثری ایجاد دوگانه حاکمیت‌ و ملت با حربه تحریم اقتصادی است. به موازات تشدید تحریم‌ها، دشمن به دنبال خطای ادراکی و القای این انگاره ناصحیح است که بانی مشکلات اقتصادی حاکمیت اسلامی ایران است و مردم ایران می‌توانند با فاصله گرفتن از حاکمیت و نظام، شاهد کاهش تحریم‌ها و رفاه بیشتر باشند. مشارکت حداکثری موجب نمایش وحدت، همدلی، وفاق ملی و به رخ کشیدن عزت و اقتدار ملی به جهانیان خواهد بود. چنانچه مشارکت حداکثری با انتخاب نمایندگان اصلح و استکبارستیز همراه باشد، شاهد تغییر نه در خیابان‌های تهران، بلکه در سیاست‌های متوهمانه کاخ سفید خواهیم بود. در همین راستا زمانی می‌توانیم مشارکت بالایی داشته باشیم و از مجلسی انقلابی صحبت کنیم که قشر نخبگانی جامعه نسبت به تبیین جایگاه مجلس و ویژگی‌های یک نماینده مطلوب بپردازد.

بزرگترین اتحادیه دانشجویی ایران اسلامی بر اساس گفتمان مقام معظم رهبری ضمن توجه به مشکلات و دغدغه‌های مردم و جایگاه مجلس شورای اسلامی در نظام اسلامی موارد زیر را به عنوان شاخصه‌های اصلی انتخاب نماینده اصلح اعلام می دارد:

صلاحیت اخلاقی و ویژگی‌های فردی:

نماینده مردم در نظام اسلامی باید ضمن اعتقاد کامل به اسلام ناب محمدی و مخالفت با اسلام آمریکایی دارای ویژگی‌های شخصی از جمله، ولایت پذیر، احترام به قانون اساسی و ارکان نظام اسلامی، ساده زیست و غیره باشد. حضرت آقا در این باره فرموده‌اند: «در نظام جمهوری اسلامی غیر از دانایی و کفایت سیاسی، کفایت اخلاقی و اعتقادی هم لازم است.» متاسفانه بسیار دیده شده‌اند افرادی که حتی بسیار به معنویات و اعتقادات اهمیت می‌دهند اما با قرار گرفتن در مسئولیت‌هایی درگیر رانت و فساد می­شوند، نماینده مطلوب باید فردی مستحکم از نظر ویژگی‌های اخلاقی و مورد تائید افراد و گروه‌های مختلف از نظر ولایت‌پذیری و پایبندی به قانون اساسی باشد؛ در غیر اینصورت نمی‌توان از افراد انتظار ایستادن بر یک اصول فکری و اعتقاداتی ثابت را داشت. همچنین بسیار مشاهده شده است که افراد با شعار انقلابی راهی مجلس شده اما در تصمیم گیری‌های مهم و تعیین کننده سرنوشت نظام اسلامی از جمله برجام به خطا رفته‌اند.

دانایی و کفایت سیاسی:

رهبر معظم انقلاب اخیراً در درس خارج خود درباره شرط پذیرش مسئولیت حدیثی نقل فرمودند که پیامبر (ص) به ابو‌ذر فرمودند: «من هر چه برای خودم دوست می‌دارم، برای تو هم دوست می‌دارم. من جنابعالی را در مدیریت، ضعیف می‌‎بینم. خیلی آدم خوبی هستی اما حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی و تولیت مال یتیم را قبول نکنی.» معظم‌له در ادامه در شرح این حدیث فرمودند: «این، درس برای ماهاست. بعضی از ما به مجرّد اینکه یک مسندی یا خالی می‌شود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم می‌دوزیم به آنجا! خب اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمی‌توانی؟!!

بعد از نقل این حدیث در آستانه‌ انتخابات مجلس، افکار و قلم‌ها بیشتر به سمت کسانی هدایت شد که معمولاً بدون تخصص و توجه به ظرفیت خود فوراً برای ثبت نام در انتخابات احساس تکلیف می‌کنند. اما این همه ماجرا نیست و در حقیقت این سکه دو رو دارد!! بر اساس روایت پیامبر علاوه بر گروه مذکور، بر تک تک افراد جامعه اسلامی نیز لازم و تکلیف است تا دقیق و هوشمندانه ویژگی‌های افراد را بررسی نموده و بدون توجه به تبلیغات سوء از بین آنها اصلح‌ترین و شایسته‌ترین فرد را برای تصدی امور و کارگزاری نظام اسلامی انتخاب کنند. باید توجه داشت متخصص بودن یک بحث و موضوع دیگر توانایی قرار گرفتن در جایگاه نمایندگی مردم است.

ممکن است فردی استاندار، فرماندار و یا شهردار خوبی بوده باشد اما کار نماینده به عنوان قانون‌گذار و نظارت کننده بر حسن اجرای آن بسیار متفاوت از کارهای اجرایی است. در اینجا هم نگرش افراد برای نامزد شدن مهم است که تشخیص بدهند مناسب کار نمایندگی نبوده و اساساً با حضور و در صورت رای آوری کارآمدی مجلس را پایین نیاورند، همچنین مردم نیز ضمن توجه به سوابق صرفاً مسئولیت‌های اجرایی افراد را برای انتخاب خود در نظر نگیرند چرا که مجلس هم حقوقدان لازم دارد، هم اقتصاددان، هم استاد دانشگاه و خیلی تخصص‌های دیگر.

شجاعت و آزادگی:

از ویژگی‌های مهم یک نماینده مطلوب برای مجلس شورای اسلامی باتوجه به نوع وظایف، شجاعت و آزادگی در اظهار نظر، تصمیم گیری و رای دادن است. قطعاً در دوره ۴ ساله نمایندگی طرح‌ها و لوایح مختلفی در مجلس بررسی می‌شود که تعدادی از آن دارای خلاء یا تامین کننده منافع شخصی افراد یا گروه‌های رانتی است؛ در موقعیتی این چنینی یک نماینده انقلابی و مردمی باید بدون وابستگی به افراد، بدون محافظه‌کاری و با آزادگی تمام حرف مردم و منافع کشور را بزند. اگر نماینده شجاعت و جسارت نداشته باشد درگیر مافیای قدرت و ثروت شده و در اندک زمانی جایگاه نمایندگی را که باید مدافع حقوق مستضعفین باشد را تبدیل به رانت و بنگاه اقتصادی می‌کند.

دشمن شناسی:

مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «مرز او با دشمن مرز مشخصى باشد. … بعضى، از دشمن رودربایستى دارند؛ بعضى، ملاحظه‌ دشمن را مى‏‌کنند. ملاحظه‌‏ ملت را باید کرد، ملاحظه‌ خدا را باید کرد، نه ملاحظه‏ دشمن را. دشمن، دشمن است؛ هرچه ملاحظه کنى، هرچه عقب بنشینى، او جلو مى‌‏آید.»

نماینده مردم در نظام اسلامی باید ضمن شناخت و تعیین مرز خود با دشمنان ۴۰ ساله انقلاب اسلامی نسبت به برائت از گروه و افراد وابسته به این جریانات غرب زده در کشور برآید. عدم توجه به این نگرش در نامزدها حتی افرادی که خود را انقلابی و پایبنده اصول اسلامی می ­دانند سرانجامش تصویب ۲۰ دقیقه‌ای برجام در مجلس نهم و یا رای به لوایح استعماری FATF در مجلس دهم است. تجربه ثابت کرده است هرچه ما عقب نشینی کنیم طرف غربی و استکبار جهانی نه تنها پایبند عهدنامه‌ها نیست بلکه فرای آن را طلب می‌کند و هر روز باید از دیگر دستاوردهای کشور عقب نشینی کنیم.

«در کربلا بی‌طرفان بی‌شرفانند» این جمله مصداق افرادی است که در زمان انتخابات خط و ربط خود را با دشمن مشخص نکرده و یا دو پهلو صحبت می‌کنند، اگر این افراد رای بیاورند فردا روزی در مجلس شورای اسلامی منافع کشور را به لبخندی از سوی دشمن و یا گرین کارتی برای اقامت خواهند فروخت.

توجه به معیشت مردم:

متاسفانه از سال گذشته با تشدید جنگ اقتصادی، بن بست برجام و بازگشت تحریم‌ها، شرایط معیشتی دشواری برای مردم ایجاد شده است. در ادامه عدم شفافیت و همراهی مسئولین با مردم خود استخوان لای زخم شده و هر روز درد مردم را دوچندان می‌نماید.

بیشترین دغدغه و پیگیری در این شرایط متوجه نمایندگان مجلس شورای اسلامی است چراکه برخواسته از مردم و برای مردم هستند و در جاهایی که دولت غفلت کرده باید با استفاده از ابزارهای تعریف شده حقوق تضعیف شده مردم را مطالبه کنند. متاسفانه می‌بینیم که در مجلس دهم تعداد قابل توجهی از نماینده‌ها وکیل مردم نیستند بلکه یا وکیل الدوله شده‌اند و یا درگیر منافع شخصی خود هستند در اینچنین شرایطی ضمن از دست رفتن جایگاه مجلس و کارآمدی آن، اعتماد مردم از دست رفته و نتیجه آن مشارکت پایین در انتخابات پیش رو خواهد بود.

توجه به ظرفیت‌های داخلی و اقتصاد مقاومتی گفتمانی است که حضرت آقا سال‌هاست به آن تاکید می‌نمایند. نامزد اصلح و مورد تائید جریان انقلابی باید در مسیر فعال شدن اقتصاد مردمی و واگذاری درست زنجیره‌های گوناگون اقتصاد به مردم تلاش کند تا شاهد تحولی در ابعاد اقتصادی کشور باشیم.

شفافیت و ارتباط با مردم:

نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی باید به دو سوال اساسی پیرامون شفافیت پاسخ دهند: اولاً اینکه آیا رسمی و علنی تمامی منابع مالی برای تبلیغات در انتخابات را بیان می‌کنند و در صورت رای آوری پیش از آغاز کار تمامی اموال خود و خانواده درجه یک را به مردم اعلام عمومی می‌کنند؟ دوم اینکه آیا با اعلام عمومی و شفاف آرا به لوایح، رای اعتمادها و دیگر موارد در کمیسیون‌ها و صحن علنی موافق هستند؟

فردی می‌تواند خود را نماینده‌ مردمی و انقلابی معرفی نماید که به این دو سوال پاسخ داده و با شفافیت در دو مورد ذکر شده موافق باشد. نماینده مردم جز در موارد امنیتی هیچ بحث پنهانی با موکلین خود ندارد و باید در تمام ابعاد شفاف سازی نماید.

در همین راستا اگر به شفافیت از ابتدای نامزد شدن تا پایان ۴ سال نمایندگی اعتقاد داشته باشند باید ارتباط مستمر با مردم سرلوحه کاری باشد. ارتباط با مردم یعنی حضور به موقع و بر اساس برنامه مجلس در صحن علنی و همچنین حضور تمام در حوزه انتخابیه و در میان مردم، حضور در میان مردم یعنی شرکت در نمازجمعه، شرکت در مراسمات مذهبی مردم، حضور منظم در روستاها و مناطق محروم شهری. نماینده مردم که اعتقاد به شفافیت و ارتباط مستمر دارد به مانند مردم زندگی کرده و از حمل و نقل گرفته تا سبک زندگی کاملاً مردمی و خاکی است. در غیر این صورت دم زدن از شفافیت جز شعار انتخاباتی و لافی بیش نیست که فردای رای‌آوری فراموش خواهد شد.

عدالتخواهی و فساد ستیزی:

رهبری نظام در دیدار با جمعی از دانشجویان در سال ۱۳۸۳ در ارتباط با گفتمان عدالت می‌فرمایند که گفتمان عدالت یک گفتمان اساسی است، همه‌چیز ماست، نیک مشخص است که عدالت چه جایگاه راهبردی در نظام اسلامی دارد که رهبری آن را همه‌چیز می‌داند، باید در نظر داشت که عدالت در گفتمان حضرت آقا یعنی کم کردن فاصله بین فقیر و غنی در کشور و مبارزه با فقر و تقسیم درست ثروت. در اینجا مشخص می‌گردد که تعریف ما از عدالت غیر از تفکرات مارکسیسمی، سوسیالیستی و کمونیسمی است.

چند صباحی است که در کشور افرادی تحت عنوان عدالت‌خواهی و با این شعار دست‌ به‌کارهایی می‌زنند که شأنیت گفتمان عدالت را زیر سؤال می‌برند. فریاد گفتمان عدالت با در نظر گرفتن امیال شخصی هرچند که مورد درستی باشد، ارزشی نخواهد داشت. باید در نظر داشت که شعار عدالتخواهی آن هم نزدیک انتخابات باعث فریب نشود. عدالتخواهی و فساد ستیزی را باید در سوابق افراد جستجو نمود و ببنیم فردی که خود را برای رای آوری به مردم عرضه کرده است در سال‌های گذشته نسبت به عدالت و مبارزه با فساد چه عملکردی داشته است.

دهه پنجم انقلاب اسلامی و مسیر رسیدن به تمدن نوین اسلامی در تحقق عدالت در تمام ابعاد شکل خواهد گرفت. نماینده مطلوب و انقلابی باید برای عدالت آموزشی، عدالت در توزیع منابع و ثروت، عدالت معیشتی، عدالت در سپردن مسئولیت و دیگر موارد و ابعاد تلاش نماید و این تلاش ریشه در سوابق و پذیرش گفتمان عدالتخواهی مدنظر رهبری دارد. طبیعی است افرادی که تاسیس مدارس خصوصی را عین عدالت آموزشی می‌دانند از این معیار نمره قبولی نخواهند گرفت.

پرهیز از خوی اشرافی و زندگی اعیانی باید در جزء به جزء زندگی یک نماینده اصلح دیده شده و کاملا حس شود. ضمناً مبارزه با این سبک زندگی که متاسفانه در بدنه مدیران کشور در حال گسترش است، ضروری بوده و تعهد یک نماینده به این مبارزه و حضور در صحنه قطعاً ملاکی مهم برای رای دادن است.

جوانگرایی:

تمامی موارد و ملاک‌های شرح داده شده را به خوبی می‌توان در نسل جدید و جوان انقلاب اسلامی دید. جسارت، شجاعت، روحیه عدالتخواهی و ساده زیستی، حضور در میان مردم، صداقت در گفتار و عمل به اعتقادات و ابتکار و تحول خواهی همه در جریان جوان حزب اللهی کشور دیده می‌شود. امروز و با شرایط کشور تقریباً می‌توان گفته تمام مسئولین و دلسوزان نظام اسلامی به این جمع بندی رسیده‌اند که راه حل اساسی برای برون رفت و تحولی عظیم در کشور جوانگرایی و سپردن مسئولیت‌ها به نسل جدید انقلاب اسلامی می‌باشد.

باید در نظر داشت تحقق دولت جوان حزب اللهی در راستای بیانیه گام دوم و عبور از ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی ما را به سمت حمایت از نامزدهای جوان و متخصص و شکل‌گیری اولین مجلس بعد از بیانیه گام دوم با رمز حضور جوانان حزب اللهی و حامی ولایت هدایت می‌نماید.

همانطور که امام خامنه‌ای در بیانیه گام دوم می فرمانید: « چشم امید به شما جوان‌هاست؛ و اگر زمام اداره‌ی بخش‌های گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان که بحمداللّه کم نیستند سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ ان‌شاءاللّه» تجربه ثابت کرده است که در این ۴۰ سال هر زمان به اندیشه و فکر و توان اجرایی جوانان اعتماد کردیم بن بست‌ها را پشت سر گذشته و اقتدار نظام اسلامی را به رخ جهانیان کشیده‌ایم.

در پایان اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان به عنوان بزرگترین اتحادیه دانشجویی کشور ضمن دعوت از تمامی نامزدهای جریان انقلابی برای حضور در جمع دانشجویان، ملاک‌ها و معیارهای فوق را در نظر گرفته و با گفتمان شفافیت، عدالتخواهی و توجه به معیشت مردم، جوانان دارای معیارهای فوق را بر اساس بیانیه گام دوم انقلاب به ملت شریف ایران در تهران و سایر استان‌های کشور معرفی خواهد نمود.

جنبش دانشجویی برخواسته از مردم و به عنوان یک قشر نخبگانی تمام تلاش خود را برای تبیین ویژگی‌های یک نماینده مطلوب و انقلابی به کار خواهد بست و همچنین اسامی مورد تائید را فارغ از لیست‌ها و ائتلاف‌ها با نگاه‌های رانتی و بالا به پایین که خود را برتر از مردم می‌بینند به عنوان یک تشکل ولایتمدار و انقلابی معرفی خواهد نمود.

انتهای پیام/

اخبار مرتبط اقامت 24 پر بازدید ها پر بحث ترین ها بیشترین اشتراک بازار globe

اخبار کسب و کار globe بیمه البرز طاها گشت رسپینا هتل تارا سرمایه منبع خبر

بیانیه اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان درباره شاخصه‌های نماینده اصلح بیشتر بخوانید »

تقی‌پور: باید پیام رسان خون شهید حاج قاسم سلیمانی باشیم

پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۸ – ۱۸:۰۵ تقی‌پور: باید پیام رسان خون شهید حاج قاسم سلیمانی باشیم

وزیر اسبق ارتباطات و فناوری اطلاعات با بیان اینکه باید پیام رسان خون شهید حاج قاسم سلیمانی در عرصه بین‌الملل باشیم خواستار مبارزه با دشمن با استفاده از تفکر جهادی شد.

به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، رضا تقی پور وزیر اسبق ارتباطات و فناوری اطلاعات امروز (‌پنج‌شنبه ۲۶ دی) در همایش جبهه جهادگران ایران اسلامی با عنوان حاج قاسم قهرمان جهانی با تفکر جهادی، گفت: قاسم سلیمانی علاوه بر این که یک نابغه نظامی بود یک سردار به معنای واقعی و از بزرگان تاریخ سرداران ایران اسلامی و جهان هم بود ضمن اینکه او یک مجاهد فی سبیل الله به تمام معنا بود.

وی افزود: ما در عصر فضای مجازی از انسان‌هایی که واقعاً فرهیخته و فرزانه و از این دنیا بریده‌اند و اسوه و نمونه و الگوی همه انسان‌ها هستند بسیار نادر و کم داریم.

وزیر اسبق ارتباطات و فناوری اطلاعات تصریح کرد: ما باید پیام رسان خون شهید حاج قاسم سلیمانی باشیم و همانند رسالتی که حضرت زینب سلام الله علیها بعد از قیام کربلا که کارشان کمتر از آن نبود، داشت و باید تلاش کنیم ارزش کار این سردار شهید را دوصدچندان کنیم.

وی با بیان اینکه امروز در عصر انفجار اطلاعات و فضای سایبر هستیم که به قول غربی‌ها عصر جریان آزاد اطلاعات هستیم گفت: بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی شیطان بزرگ و سرکردگان آن مطالب حمایتی از این شهید بزرگ را حذف کرد.

وی ادامه داد: غربی‌ها که پرچمدار جریان آزادی اطلاعات هستند تمام پیام‌های ملت بزرگ ایران با موضوع حاج قاسم سلیمانی را در توییتر و اینستاگرام حذف کردند؛ نمی‌دانم سانسور شاخ یا دم دارد؟ کلمه سانسور را ما چگونه باید معنی کنیم.

وی گفت: تروریسم دولتی به صورت علنی یک مقام مسئول کشوری را در خاک یک کشور دیگر ترور می‌کند؛ چنین چیزی در تاریخ بی‌سابقه است؛ همه حقوقدانان این حرکت را محکوم کردند لذا نتیجه می‌گیریم که کفگیر آنها به ته دیگ خورده است و هر چه که داشته‌اند اعم از دستکش مخملی را کنار گذاشته‌اند و مشت آهنی را عریان به تمام دنیا عرضه می‌کنند.

تقی پور تصریح کرد: باید این پیام را به زبانی که آنها می‌فهمند را به گوش دنیا برسانیم ضمن اینکه باید بتوانیم با تفکر جهادی و به صورت شبانه روزی با دشمن مبارزه کنیم.

انتهای پیام/

اخبار مرتبط اقامت 24 پر بازدید ها پر بحث ترین ها بیشترین اشتراک بازار globe

اخبار کسب و کار globe بیمه البرز طاها گشت رسپینا هتل تارا سرمایه منبع خبر

تقی‌پور: باید پیام رسان خون شهید حاج قاسم سلیمانی باشیم بیشتر بخوانید »

هشت روایت از شهید حسینی محراب

بزرگداشت شهدای عملیات کربلای۵ و یادواره سردار شهید حاج علی اصغر حسینی محراب (فرمانده تیپ انصار الرضا) روز جمعه ۱۳۹۸/۱۰/۲۷ ساعت۱۹ در مسجد جامع رضوی برگزار می شود.

به گزارش مشرق، در تاریخ ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ شهید حسینی محراب نیز به صف شهدا پیوست. محراب ۵ ماه پیش از تولّد دوّمین فرزندش به شهادت رسید. چند روز بعد، برادرش «حاج علی اکبر محراب» به قرارگاه تاکتیکی لشکر رفت و به همراه برادر صلاحی به محلّ شهادت رفتند و توانستند تکّه‏‌ای از پای محراب، گوش و قسمتی از سر و صورت و تکّه ‏های کوچکی از بدنش را از روی پشت بام خانه‏ های اطراف پل و زمین‏ های حاشیه ‏ی رود بیابند. آنچه از بدن محراب به دست آمد؛ چیزی حدود ۳ کیلوگرم بیشتر نبود.

بزرگداشت شهدای عملیات کربلای۵ و یادواره سردار شهید حاج علی اصغر حسینی محراب (فرمانده تیپ انصار الرضا) روز جمعه ۱۳۹۸/۱۰/۲۷ ساعت۱۹ در مسجد جامع رضوی کوی طلاب مشهد واقع در بلوار ابوریحان با سخنرانی تولیت استان قدس رضوی حجت الاسلام و المسلمین مروی برگزار می شود.

همچنین مراسم دیگری ساعت۱۴ همان روز بر مزار شهید در بهشت رضا برگزار خواهد شد.

در ادامه روایت هایی از این شهید را با هم می بینیم و می خوانیم…

  • اپارک
  • شهر خبر
  • بلیط دات کام

منبع خبر

هشت روایت از شهید حسینی محراب بیشتر بخوانید »