آذربایجان غربی

شهادت 3 مرزبان در درگیری با تروریست ها

شهادت 3 مرزبان در درگیری با تروریست ها


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرگزاری فارس از ارومیه به نقل از خبرگزاری پلیس ، عناصر مسلح ضد انقلاب در حوزه گروهان مرزی “تکور” در استان آذربایجان غربی امروز حدود ساعت  13:50با تعدادی از عوامل مرزبانی  به صورت مسلحانه درگیر شدند که با حضور عوامل کمکی به منطقه و با مقاومت کم نظیر، رشادت و ایثار نیروهای جان بر کف مرزبانی ضمن دفع حمله تروریست ها از نفوذ آنان به خاک مقدس کشور جمهوری اسلامی جلوگیری به عمل آمد.

در این درگیری 3 نفر از نیروهای مرزبانی به نام های  استوار دوم “مسلم جهان آرا”، استوار دوم “مالک طاهر” و سرباز وظیفه “کامران کرامت” به درجه رفیع شهادت نائل و 2 نفر مجروح شدند.

با توجه به تبادل آتش پرحجم نیروهای خودی شواهد حاکی از وارد شدن تلفات سنگین و مهلکی به عناصر مسلح ضد انقلاب  می باشد که گزارش تکمیلی اعلام خواهد شد.

انتهای پیام/خ





منبع خبر

شهادت 3 مرزبان در درگیری با تروریست ها بیشتر بخوانید »

پیام تسلیت سردار «بهمن کارگر» در پی شهادت سه مرزبان ایرانی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس،سردار سرتیپ بسیجی «بهمن کارگر» رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس با صدور پیامی خطاب به فرمانده کل نیروی انتظامی شهادت سه مرزبان ایرانی در آذربایجان غربی را تسلیت گفت.

متن پیام مذکور به شرح زیر است:

«فرمانده محترم نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
برادر ارجمند سردار سرتیپ پاسدار حسین اشتری

سلام علیکم

با احترام شهادت سه نفر از مرزبانان مجاهد فی سبیل‌الله به دست جنایتکاران و دشمنان کشور و ملت بزرگوار ایران اسلامی در استان آذربایجان غربی را به محضر مبارک فرمانده معظم کل قوا حضرت امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی)، حضرتعالی، فرمانده محترم و رزمندگان خدوم فرماندهی مرزبانی ناجا و خانواده محترم شهدای والامقام تسلیت عرض می‌کنم.

ان‌شاءالله با حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام محشور باشند.»

انتهای پیام/ 112



منبع خبر

پیام تسلیت سردار «بهمن کارگر» در پی شهادت سه مرزبان ایرانی بیشتر بخوانید »

گره گشای لشکر عاشورا چه کسی بود؟/«رسول فرخی» فرمانده گروهان ۱۸ساله

گره گشای لشکر عاشورا چه کسی بود؟/«رسول فرخی» فرمانده گروهان ۱۸ساله



گره گشای لشکر عاشورا چه کسی بود؟/«رسول فرخی» فرمانده گروهان ۱۸ساله

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آذربایجان‌غربی سرزمین رشادت‌ها و سلحشوری‌های مردان و زنانی است که آزادی و استقلال ایران اسلامی را مدیون آن‌ها هستیم.

هزاران شهیدی که با دلبستگی به راه اهل بیت (ع) و منادی راه ایشان حضرت امام خمینی (ره) دست از جان خود شستند و دارو ندار خویش را فدای راه و آرمان اسلامی و اهداف بلند انقلاب کردند.

آذربایجان‌غربی با نزدیک ۱۲هزار شهید همچون ستاره ای در آسمان ایران اسلامی می‌درخشد، شهدایی چون باکری،امینی،باباساعی،و …که داستان زندگی هرکدام کتابی مطول برای طالبان راه حق و حقیقت است.

مردانی که به عهد خود با خدای متعال عمل کردند و نشانی شدند برای جویندگان راه سعادت و تا ابد در پیشگاه الهی جاودان شدند.

در میان این هزاران شهید بیش از ۷۰۰شهید دانش‌آموز و نوجوان در این استان آسمانی شدند، که سند افتخار این سرزمین هستند.

نوجوانانی که علی اکبر وار دل از دنیا جدا کردند و با شوقی ستودنی قدم در راه عشق الهی گذاشتند و با لبیک به فرمان امام دیده عالمیان را خیره به این ایثار و فداکاری گذاشتند.

رسول فرخی یکی از این دانش آموزان است که در سال ۱۳۴۴ در ارومیه به دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند پیرانشهر بود، به همین خاطر ۵ سال بیشتر نداشت که خانواده به شهرستان پیرانشهر نقل مکان کردند و تا ۹ سالگی رسول در آنجا ماندند و در سال ۱۳۵۳ دوباره به ارومیه برگشتند.

رسول بقیه تحصیلات ابتدائی خود را در ارومیه گذراند و سپس وارد مدرسه راهنمایی امیری(شهید عوض حبیب­زاده) شد.

آثار هوش و ذکاوت رسول از نمراتش هویدا بود، با آنکه زیاد در خانه درس نمی­خواند ولی همیشه نمراتش عالی بودند و رسول شاگرد اول بود.

پس از اتمام دوره راهنمایی وارد دبیرستان دکتر علی شریعتی (امام خمینی (ره) فعلی) شد و در رشته علوم تجربی به تحصیل مشغول شد.

دوران نوجوانی و تحصیلش در مقطع راهنمایی همزمان با پیروزی انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب و آن اوایل که ضدانقلاب و گروه­های مخالف و معاند خیلی فعال بودند؛ رسول خود را موظف به حفظ انقلاب می­دید و هر شب وقتی که این گروه‌­ها شب­نامه به خانه­‌ها توزیع می­کردند او بلافاصله شروع به جمع آوری شب­نامه‌­ها و بعد آتش زدن آن‌ها می­کرد.

پاتوق او و بچه های مذهبی و انقلابی مسجد دادخواه بود. رسول و دوستش مقصود جهانگیرزاده شب­‌ها در پایگاه و مسجد نگهبانی می­دادند و روزها درس می­خواندند و در تهذیب نفس می­کوشیدند.

در آنجا گرد مرحوم باوندپور، شهید مصطفی جهانگیرزاده و شهید باباساعی که مربیان تربیتی و انقلابی و عقیدتی آنان بودند حلقه می­زدند و جهاد نفس می­کردند.

سال ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد رسول و دوستانش که دل­شان به عشق امام می­تپید به ندای امام (ره)  لبیک گفتند و رسول آنقدر تقلا کرد تا بالاخره در سال ۱۳۶۰ به عنوان امدادگر هلال احمر عازم جبهه شد.

عشق به رزم و جهاد در راه خدا باعث شد که بعداز بازگشت، دوباره و این بار از طریق بسیج و سپاه ثبت نام کرده و راهی جبهه‌­ها شود.

تربیت و تهذیب نفس، مجاهدت­های انقلابی در دوران نوجوانی ، فعالیت در بسیج، سازماندهی گروه کوهنوردی پایگاه و ده­‌ها فعالیت دیگر، رسول را به نوجوانی پخته و با اراده تبدیل کرده بود، به همین خاطر با وجود اینکه سن زیادی نداشت در اوایل سال ۱۳۶۱ مسئول دسته‌­ای ویژه از گردان حُر لشکر ۳۱ عاشورا شد.

دسته‌ای که باید  سخت­‌ترین و خطیرترین مأموریت­‌ها را برای گردان انجام می­داد، علاوه بر مسئول دسته بودن، هم­شاگردی­ها و همرزمانش به اتفاق او را معلم اخلاق خود می­دانستند.

یکی از همرزمانش از استادی او در امر به معروف و نهی از منکر اینگونه روایت می کند :

یک بار در دسته شهید رسول فرخی یکی از بسیجی­‌ها تخلفی کرده بود، وقتی که رسول موضوع را فهمید؛ کل نیروهای دسته را در چادر جمع کرد. تمام افراد دسته یک‌به‌یک این جمله را تکرار می‌کردند که «به خون شهداء قسم می‌خوریم که دیگر این کار را انجام ندهیم.»

خانواده رسول و خصوصاً مادرش بسیار به او علاقه داشتند، از این رو رسول زیاد برای خانواده نامه می‌نوشت .

ولی نه نامه‌­ای معمولی، نامه­‌هایی که همه چیز در خود داشتند. عشق به امام و انقلاب، محبت به خانواده، تذکرات و توصیه‌­های اخلاقی و بصیرت. نمونه‌­های زیر شاهد این ماجراست:

بسم الله الرحمن الرحیم

«با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی عامل قرب شهیدان به محبوب و با درود به روان پاک شهیدان گلگون کفن خصوصاً شهیدان گمنام.

خدمت پدر و مادر عزیزم، سپاس خدای را که انسان را آفرید و به او عقل داد تا راه حق و راه نور را شناخته و با اختیاری که در خدمت انسان قرار داده قدم در آن راه نهد و ای خدا تو اکنون شاهد باش که روح خدا راه رشد انسانیّت و بشریّت را که در میان طوفان­های جهل و ظلم گم  می­شد آشکار کرد. و به مسلمانان جهان بار دیگر یادآوری کرد که حجت خدا هنوز هم مانند همیشه بیدار و هوشیار بوده و با اتکا به نیروی جوان­های مسلمان و مؤمن که در یک دست قرآن و در دست دیگر سلاح می­گیرند ریشه­‌های ظلم و ستم و جور و کفر را برخواهد چید و زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عج) آماده خواهد کرد.

پدر و مادر عزیزم می دانم که ان شاء الله تاکنون این دوری را تحمّل کرده و یک مسئله عادی تلقی می­کنید و من از این بابت خدا را شکر می­کنم ان شاء الله بعد از این که بر صدام کافر پیروز شدیم و راه کربلا بدست دستان پُرتوان رزمندگان گشوده شد، باهم به زیارت کربلا که بیش از ۱۴۰۰ سال شیعیان در حسرت آن بوده اند برویم و روی آن قبر شش گوشه پاک امام حسین(ع) را ببوسیم و بگوییم که ای خون خدا ما هم در باز شدن راه مرادت سهمی داشته‌­ایم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

آذرماه ۱۳۶۱

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام به روان پاک شهداء

خدمت خانواده گرامی­ام

پس از حمد و ستایش خدای منان که در رحمت را همواره روی بندگان خود باز گذارده و او را از تاریکی­ها به سوی نور هدایت می­کند امیدوارم که در سایه خداوند منّان سلامت بوده و بتوانید خدمت بیشتری به اسلام بکنید.

نمی­دانید که چقدر از اینکه لحظاتی از زندگی فانی را صرف جهاد در راه خدا و قدم برداشتن جهت مبارزه با کفار برداشته­ام خوشحالم و از خدا می­خواهم که ای کاش این لحظات بیشتر طول می­کشید چرا که لذّتی که این عمل دارد با هیچ یک از لذّت های مادی قابل قیاس نیست.

ان شاء الله بزودی با پیروزی رزمندگان اسلام جنگ به نفع حزب الله پایان می­‌یابد و کمر صدام بزودی خواهد شکست و لبخند شادی بر روی چهره­‌های به خود پیچیده و مظلوم مستضعفان جهان نقش خواهد بست.

شاید شما از دوری ما نگران باشید و احساس دلتنگی کنید ولی وقتی به ارزش این عمل نگاه می­کنیم می­بینیم که اکنون در این مرحله از زمان به جبهه رفتن با ارزشمندترین کار است و هیچ عملی بهتر از این عمل انسانی را به خدا مقرب نمی­کند. به صفیه و رضا و مجید و مهین سلام برسانید و از عوض من از روی محمد ببوسید به تمام دوستان و آشنایان سلام برسانید. دعا برای سلامتی امام و پیروزی نهایی رزمندگان اسلام از یادتان نرود.

 آذر ماه سال ۱۳۶۱، وقتی عملیات والفجر مقدماتی به علت موانع زیاد دشمن به اهداف خود نرسید، فرماندهان تصمیم گرفتند برای عملیات والفجر یک، در هر گردان، گروهانی تشکیل دهند به نام گروهان­های انصار الحسین (ع) تا به عنوان نیروهای خط شکن و پیشرو پیشاپیش نیروها حرکت کنند و موانع را از سر راه بردارند. در این تقسیم‌­بندی رسول فرمانده گروهان انصار الحسین گردان حضرت مسلم شد. رسول این مسئولیت خطیر را مشتاقانه و با جان و دل پذیرفت و در این عملیات زخمی شد.

رسول را به عقب برگرداندند و بستری شد. همزمان با دوران مداوا، درس می­خواند و در امتحانات شرکت می­کرد. در پایگاه امور رزمندگان که خود بنیانگذار آن بود فعالیت می­کرد و به امورات بسیجی­ها و رزمندگان رسیدگی می­کرد و حتی در درس­ها و امتحانات به دوستانش کمک می­کرد. یکی از هم‌رزمانش می­گوید:

معمولاً مدت زمان ماندن ما در منطقه طولانی بود و تقریباً هر بار اعزام بیش از سه ماه طول می‌کشید. و از آنجایی که ما دانش‌آموز بودیم، نمی‌توانستیم در کلاس‌ درس حضور پیدا کنیم.  در عملیات والفجر مقدماتی نیز  بیش از سه ماه در منطقه بودیم هنگامی که برگشتیم حدود یک ماه  به امتحانات پایانی فرصت داشتیم و همه‌مان از درس‌ عقب می‌ماندیم.

رشته بنده علوم‌انسانی بود و اکثر دروس حفظی بود که پس از مطالعه سر جلسه حاضر  می­شدیم. بنده در درس زبان انگلیسی ضعیف بودم. وقتی این مسئله را با فرخی مطرح کردم ایشان گفتند که  می‌تونی فردا بیایی تا کمی با هم زبان کار کنیم. قرار شد فردایش ساعت ۸ صبح در جلوی ساختمان شهرداری ارومیه همدیگر را ملاقات کنیم.

روز بعد بنده مسئله را جدّی نگرفتم و بدون اینکه کتابی با خود داشته باشم با دوچرخه به محل قرار آمدم و با تعجب دیدم که ایشان قبل از من در محل حضور دارند.

به ایشان گفتم من کتابی با خودم نیاورده‌ام، رسول گفت که اشکال ندارد من با خودم کتاب آورده‌ام. همراه ایشان به کتابخانه  پارک شهرچایی رفتیم حدود دو ساعت مطالعه کردیم. از آنجایی که ایشان جزو دانش‌آموزان نخبه بودند طوری مانند یک استاد این درس را برایم توضیح دادند که بنده با نمره خوبی قبول شدم .پس از بهبودی نسبی دوباره به منطقه برگشت ، در همین حال از رده بالا از هر لشکر تعدادی فرمانده گروهان خواسته بودند برای دوره آموزش­های نیروی دریایی سپاه و آموزش­های غواصی، جایی که سپاه می­خواست پای بسیجی را به دریا بکشاند و صحنه مبارزه را گسترده‌­تر کند. رسول به دلیل آینده نگری و بصیرت بالا با جان و دل پذیرفت و دوستش مهرعلی کان­‌محبت را هم با خود همراه کرد.

با اینکه به لحاظ جسمی ضعیف بود و هنوز زخم عملیات قبل کاملاً خوب نشده بود، چون روحی قوی داشت در این دوره جزو نفرات برگزیده بود. مرخصی میان دوره بود و رسول و مهرعلی بجای استراحت ، به منطقه عملیاتی والفجر ۴ رفتند. مرحله سوم عملیات در پیش بود.

حمید باکری جانشین لشکر عاشورا، رسول فرخی را این­گونه توصیف کرده بود که: «رسول از آن مردان ایثارگری بود که در روزهای سخت و زمان هایی که کار گره می خورد به میدان می آیند.»

آبان ۱۳۶۲ قبل از شروع مرحله سوم عملیات والفجر ۴ تعدادی از فرماندهان یکی از گردان­های عمل کننده لشکر ۳۱ عاشورا هنگام شناسایی منطقه به شهادت می­رسند. زمان کم بود و مأموریت حساس. اینجا بود که رسول باید نقش سرنوشت ساز خود را ایفا می­کرد و بار دیگر به میدان می­آمد. رسول باید یک شبه هم گروهان را تحویل می­گرفت. هم منطقه را شناسایی می­کرد. هم نیروها را توجیه می­کرد. و هم آنان را تا محل هدف و درگیری می­برد.

محل مأموریت ارتفاعات ۱۸۰۰ متری کانی مانگا بود و نیروهای مقابل ، نیروهای مخصوص گارد ریاست جمهوری عراق ، ۱۲ آبان ۱۳۶۲ درگیری شروع می شود ، در همان لحظات اولیه مهرعلی  کان­محبت شهید می­شود. لحظات سختی بود. ارتفاع زیاد، امکانات و نفرات زیاد دشمن و سردی هوا و درگیری طاقت فرسا. با این همه گروهان رسول تعدادی از پایگاه­ها را تصرف می­کنند .

صبح فردا رسول برمی­گردد. خسته بود و چون از داخل رودخانه قزلجه هم عبور کرده بود، بدنش خیس بود و از سرما می­لرزید. تعدادی از پایگاه­های دشمن هنوز سقوط نکرده بودند و تعدادی از نیروها در محاصره بودند. به رسول گفته می­شود که دوباره به ارتفاعات برگردد و رسول با وجود خستگی به کمک بچه ها میشتابد.

هنگامی که رسول برای استراحت کنار تخته سنگی می­نشیند، ترکش­های خمپاره­ای پیکر خسته و روح بی قرار شهادتش را به آرزوی دیرین خود می­رساند. و ۱۳ آبان ۱۳۶۲ رسول آسمانی می­شود. پس از چند روز در ۱۸ آبان پیکر مطهر دانش­آموز و بسیجی اسوه رسول فرخی مقدم در مزار شهدای « باغ رضوان » ارومیه آرام می­گیرد.

در بخشی از سخنرانی شهید حمید باکری جانشین لشکر ۳۱ عاشورا که در مراسم شهید رسول فرخی مقدم ایراد نموده، آمده است:

… برخوردی که با رسول عزیز ما داشتیم عمدتاً از عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک بود … در جبهه یک سری افراد دست‌چین و انتخاب شده در درگاه الهی، وقتی در یک‌جا عملیات دچار گره و گیر می‌شود با ایثارگری و خون این افراد این مشکل برطرف می‌شود و نتیجه عملیات به موفقیت منجر می‌گردد. رسول جزو این تیپ افراد بود.

الان که بخواهم نحوه عملیات و کارهای ایشان را برایتان عرض کنم خواهید دید که هرجا که معطل می‌ماندیم و می‌گفتیم که چه کسی دنبال آن کار برود حضور رسول در آنجا بود.

… سختی‌ها این نیروها را گلچین می‌کند، خیلی کم می‌شود پیدا کرد که یک انسانی این سختی‌ها را دوبار تحمّل کند. یک بار مأموریت خود را انجام داده و بار دیگر جهت کمک به برادران دوباره این سختی‌ها را تحمّل کند.

واقعاً ایمان و خلوص می‌خواهد. آن حالاتی که رسول دارد و کوچکترین اعتراضی در سختی‌ها نمی‌کند. اعم از خسته‌ام، نمی‌شود این کار را کرد و این کار سخت است. هیچ کس چنین جملاتی در این مدت از زبان رسول نشنید. همیشه یک حالت معصومیت و مظلومیت در صورت او بود. اگر کسی بخواهد با مظلومیت یک بسیجی آشنا شود باید به صورت رسول نگاه بکند.

همیشه حالت معنوی در چهره داشت که نیروهایی که بعنوان نیرو در رکاب او بودند همیشه از او راضی بودند و به ایشان علاقه بسیار داشتند. و با این حالت معنوی نیروها را مجذوب خود کرده بود.

آن خاصیتی که باید در یک فرمانده لشکر اسلام باشد تا نیروها را به خود جذب کرده و به سمت هدف هدایت کند بصورت بارز در رسول وجود داشت.

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

از اینکه چند روزی بیشتر به شروع عملیات نمانده بنا به تکلیف شرعی وصیت­نامة ‌خویش را بدین شرح می­نویسم:

وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون (آل عمران، ۱۷۰)

«شهدا بشارت می­دهند به کسانی که هنوز به آنها نپیوسته­اند که از مردن نترسند و از نابودی مال دنیا غم نخورند.» 

سپاس بیکران ‌خدای را که ما را از پست ترین موجود آفرید و سپس از روح الهی خود در آن دمید و ما را از شب­های تاریک و گناه و روزهای تاریک تر از شب و به روح الله به سوی نور هدایت نمود و سپاس خدای منان را که این توفیق را به بندة‌روسیاه و گنهکار داد که مزة شیرین لحظة ‌نظر کردن به وجه الله را بچشد و لیاقت همنشینی با شهدا را داشته باشد. البته من خیلی کوچک­تر از آنم که به امت اسلامی و شما خواهران و برادران وصیتی بکنم، ولی بهتراست در این لحظه­های آخر تذکراتی را یادآوری کنم. مهم­ترین درخواست من از شما این است که قدر    امام­مان را که عامل قرب شهیدان به معبود است بدانید. والله، والله که ما این وصی انبیاء‌ را    نشناخته­ایم و نمی­توانیم بشناسیم. از خدا بخواهید که توفیق اطاعت بی چون و چرا از امام را به شما عطا فرماید.

از برادران و خواهران می­خواهم که در همه ‌شرائط خدا را در صحنه حاضر و ناظر ببینید که در غیر این صورت هر لحظه در معرض لغزش هستند و تمام کارهای­شان را فقط برای رضای خدا انجام دهند و خود را خالص کنند. از پدر و مادرم می­خواهم که بر مرگ من (که سرآغاز زندگی ابدی است) گریة ضعف و ناامیدی نکنند. بلکه خون شهیدان محتاج اشک چشمانی است که برای ادامه دادن راه­شان و نشان دادن مظلومیت­شان می­گریند و من از شما می­خواهم که برای من آن گونه گریه کنید و خدا را شکر کنید و به قضای او راضی باشید. چرا که ما می­رویم تا به جهانیان نشان بدهیم که هدف رضای الله و راه سبیل الله می­باشد.

خدایا تو وعده داده­ای که با ریختن اولین قطره ‌خون شهید گناهان او پاک می­شود، ولی خودت می­دانی که با این وجود شرمم می­شود در محضرت حاضر باشم. خودت به حالم رحم کن.

در انتظار لحظه ‌لقاء الله،رسول فرخی مقدم

۱۳۶۱/۱۰/۳۰

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آذربایجان‌غربی سرزمین رشادت‌ها و سلحشوری‌های مردان و زنانی است که آزادی و استقلال ایران اسلامی را مدیون آن‌ها هستیم.

هزاران شهیدی که با دلبستگی به راه اهل بیت (ع) و منادی راه ایشان حضرت امام خمینی (ره) دست از جان خود شستند و دارو ندار خویش را فدای راه و آرمان اسلامی و اهداف بلند انقلاب کردند.

آذربایجان‌غربی با نزدیک ۱۲هزار شهید همچون ستاره ای در آسمان ایران اسلامی می‌درخشد، شهدایی چون باکری،امینی،باباساعی،و …که داستان زندگی هرکدام کتابی مطول برای طالبان راه حق و حقیقت است.

مردانی که به عهد خود با خدای متعال عمل کردند و نشانی شدند برای جویندگان راه سعادت و تا ابد در پیشگاه الهی جاودان شدند.

در میان این هزاران شهید بیش از ۷۰۰شهید دانش‌آموز و نوجوان در این استان آسمانی شدند، که سند افتخار این سرزمین هستند.

نوجوانانی که علی اکبر وار دل از دنیا جدا کردند و با شوقی ستودنی قدم در راه عشق الهی گذاشتند و با لبیک به فرمان امام دیده عالمیان را خیره به این ایثار و فداکاری گذاشتند.

رسول فرخی یکی از این دانش آموزان است که در سال ۱۳۴۴ در ارومیه به دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند پیرانشهر بود، به همین خاطر ۵ سال بیشتر نداشت که خانواده به شهرستان پیرانشهر نقل مکان کردند و تا ۹ سالگی رسول در آنجا ماندند و در سال ۱۳۵۳ دوباره به ارومیه برگشتند.

رسول بقیه تحصیلات ابتدائی خود را در ارومیه گذراند و سپس وارد مدرسه راهنمایی امیری(شهید عوض حبیب­زاده) شد.

آثار هوش و ذکاوت رسول از نمراتش هویدا بود، با آنکه زیاد در خانه درس نمی­خواند ولی همیشه نمراتش عالی بودند و رسول شاگرد اول بود.

پس از اتمام دوره راهنمایی وارد دبیرستان دکتر علی شریعتی (امام خمینی (ره) فعلی) شد و در رشته علوم تجربی به تحصیل مشغول شد.

دوران نوجوانی و تحصیلش در مقطع راهنمایی همزمان با پیروزی انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب و آن اوایل که ضدانقلاب و گروه­های مخالف و معاند خیلی فعال بودند؛ رسول خود را موظف به حفظ انقلاب می­دید و هر شب وقتی که این گروه‌­ها شب­نامه به خانه­‌ها توزیع می­کردند او بلافاصله شروع به جمع آوری شب­نامه‌­ها و بعد آتش زدن آن‌ها می­کرد.

پاتوق او و بچه های مذهبی و انقلابی مسجد دادخواه بود. رسول و دوستش مقصود جهانگیرزاده شب­‌ها در پایگاه و مسجد نگهبانی می­دادند و روزها درس می­خواندند و در تهذیب نفس می­کوشیدند.

در آنجا گرد مرحوم باوندپور، شهید مصطفی جهانگیرزاده و شهید باباساعی که مربیان تربیتی و انقلابی و عقیدتی آنان بودند حلقه می­زدند و جهاد نفس می­کردند.

سال ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد رسول و دوستانش که دل­شان به عشق امام می­تپید به ندای امام (ره)  لبیک گفتند و رسول آنقدر تقلا کرد تا بالاخره در سال ۱۳۶۰ به عنوان امدادگر هلال احمر عازم جبهه شد.

عشق به رزم و جهاد در راه خدا باعث شد که بعداز بازگشت، دوباره و این بار از طریق بسیج و سپاه ثبت نام کرده و راهی جبهه‌­ها شود.

تربیت و تهذیب نفس، مجاهدت­های انقلابی در دوران نوجوانی ، فعالیت در بسیج، سازماندهی گروه کوهنوردی پایگاه و ده­‌ها فعالیت دیگر، رسول را به نوجوانی پخته و با اراده تبدیل کرده بود، به همین خاطر با وجود اینکه سن زیادی نداشت در اوایل سال ۱۳۶۱ مسئول دسته‌­ای ویژه از گردان حُر لشکر ۳۱ عاشورا شد.

دسته‌ای که باید  سخت­‌ترین و خطیرترین مأموریت­‌ها را برای گردان انجام می­داد، علاوه بر مسئول دسته بودن، هم­شاگردی­ها و همرزمانش به اتفاق او را معلم اخلاق خود می­دانستند.

یکی از همرزمانش از استادی او در امر به معروف و نهی از منکر اینگونه روایت می کند :

یک بار در دسته شهید رسول فرخی یکی از بسیجی­‌ها تخلفی کرده بود، وقتی که رسول موضوع را فهمید؛ کل نیروهای دسته را در چادر جمع کرد. تمام افراد دسته یک‌به‌یک این جمله را تکرار می‌کردند که «به خون شهداء قسم می‌خوریم که دیگر این کار را انجام ندهیم.»

خانواده رسول و خصوصاً مادرش بسیار به او علاقه داشتند، از این رو رسول زیاد برای خانواده نامه می‌نوشت .

ولی نه نامه‌­ای معمولی، نامه­‌هایی که همه چیز در خود داشتند. عشق به امام و انقلاب، محبت به خانواده، تذکرات و توصیه‌­های اخلاقی و بصیرت. نمونه‌­های زیر شاهد این ماجراست:

بسم الله الرحمن الرحیم

«با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی عامل قرب شهیدان به محبوب و با درود به روان پاک شهیدان گلگون کفن خصوصاً شهیدان گمنام.

خدمت پدر و مادر عزیزم، سپاس خدای را که انسان را آفرید و به او عقل داد تا راه حق و راه نور را شناخته و با اختیاری که در خدمت انسان قرار داده قدم در آن راه نهد و ای خدا تو اکنون شاهد باش که روح خدا راه رشد انسانیّت و بشریّت را که در میان طوفان­های جهل و ظلم گم  می­شد آشکار کرد. و به مسلمانان جهان بار دیگر یادآوری کرد که حجت خدا هنوز هم مانند همیشه بیدار و هوشیار بوده و با اتکا به نیروی جوان­های مسلمان و مؤمن که در یک دست قرآن و در دست دیگر سلاح می­گیرند ریشه­‌های ظلم و ستم و جور و کفر را برخواهد چید و زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عج) آماده خواهد کرد.

پدر و مادر عزیزم می دانم که ان شاء الله تاکنون این دوری را تحمّل کرده و یک مسئله عادی تلقی می­کنید و من از این بابت خدا را شکر می­کنم ان شاء الله بعد از این که بر صدام کافر پیروز شدیم و راه کربلا بدست دستان پُرتوان رزمندگان گشوده شد، باهم به زیارت کربلا که بیش از ۱۴۰۰ سال شیعیان در حسرت آن بوده اند برویم و روی آن قبر شش گوشه پاک امام حسین(ع) را ببوسیم و بگوییم که ای خون خدا ما هم در باز شدن راه مرادت سهمی داشته‌­ایم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

آذرماه ۱۳۶۱

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام به روان پاک شهداء

خدمت خانواده گرامی­ام

پس از حمد و ستایش خدای منان که در رحمت را همواره روی بندگان خود باز گذارده و او را از تاریکی­ها به سوی نور هدایت می­کند امیدوارم که در سایه خداوند منّان سلامت بوده و بتوانید خدمت بیشتری به اسلام بکنید.

نمی­دانید که چقدر از اینکه لحظاتی از زندگی فانی را صرف جهاد در راه خدا و قدم برداشتن جهت مبارزه با کفار برداشته­ام خوشحالم و از خدا می­خواهم که ای کاش این لحظات بیشتر طول می­کشید چرا که لذّتی که این عمل دارد با هیچ یک از لذّت های مادی قابل قیاس نیست.

ان شاء الله بزودی با پیروزی رزمندگان اسلام جنگ به نفع حزب الله پایان می­‌یابد و کمر صدام بزودی خواهد شکست و لبخند شادی بر روی چهره­‌های به خود پیچیده و مظلوم مستضعفان جهان نقش خواهد بست.

شاید شما از دوری ما نگران باشید و احساس دلتنگی کنید ولی وقتی به ارزش این عمل نگاه می­کنیم می­بینیم که اکنون در این مرحله از زمان به جبهه رفتن با ارزشمندترین کار است و هیچ عملی بهتر از این عمل انسانی را به خدا مقرب نمی­کند. به صفیه و رضا و مجید و مهین سلام برسانید و از عوض من از روی محمد ببوسید به تمام دوستان و آشنایان سلام برسانید. دعا برای سلامتی امام و پیروزی نهایی رزمندگان اسلام از یادتان نرود.

 آذر ماه سال ۱۳۶۱، وقتی عملیات والفجر مقدماتی به علت موانع زیاد دشمن به اهداف خود نرسید، فرماندهان تصمیم گرفتند برای عملیات والفجر یک، در هر گردان، گروهانی تشکیل دهند به نام گروهان­های انصار الحسین (ع) تا به عنوان نیروهای خط شکن و پیشرو پیشاپیش نیروها حرکت کنند و موانع را از سر راه بردارند. در این تقسیم‌­بندی رسول فرمانده گروهان انصار الحسین گردان حضرت مسلم شد. رسول این مسئولیت خطیر را مشتاقانه و با جان و دل پذیرفت و در این عملیات زخمی شد.

رسول را به عقب برگرداندند و بستری شد. همزمان با دوران مداوا، درس می­خواند و در امتحانات شرکت می­کرد. در پایگاه امور رزمندگان که خود بنیانگذار آن بود فعالیت می­کرد و به امورات بسیجی­ها و رزمندگان رسیدگی می­کرد و حتی در درس­ها و امتحانات به دوستانش کمک می­کرد. یکی از هم‌رزمانش می­گوید:

معمولاً مدت زمان ماندن ما در منطقه طولانی بود و تقریباً هر بار اعزام بیش از سه ماه طول می‌کشید. و از آنجایی که ما دانش‌آموز بودیم، نمی‌توانستیم در کلاس‌ درس حضور پیدا کنیم.  در عملیات والفجر مقدماتی نیز  بیش از سه ماه در منطقه بودیم هنگامی که برگشتیم حدود یک ماه  به امتحانات پایانی فرصت داشتیم و همه‌مان از درس‌ عقب می‌ماندیم.

رشته بنده علوم‌انسانی بود و اکثر دروس حفظی بود که پس از مطالعه سر جلسه حاضر  می­شدیم. بنده در درس زبان انگلیسی ضعیف بودم. وقتی این مسئله را با فرخی مطرح کردم ایشان گفتند که  می‌تونی فردا بیایی تا کمی با هم زبان کار کنیم. قرار شد فردایش ساعت ۸ صبح در جلوی ساختمان شهرداری ارومیه همدیگر را ملاقات کنیم.

روز بعد بنده مسئله را جدّی نگرفتم و بدون اینکه کتابی با خود داشته باشم با دوچرخه به محل قرار آمدم و با تعجب دیدم که ایشان قبل از من در محل حضور دارند.

به ایشان گفتم من کتابی با خودم نیاورده‌ام، رسول گفت که اشکال ندارد من با خودم کتاب آورده‌ام. همراه ایشان به کتابخانه  پارک شهرچایی رفتیم حدود دو ساعت مطالعه کردیم. از آنجایی که ایشان جزو دانش‌آموزان نخبه بودند طوری مانند یک استاد این درس را برایم توضیح دادند که بنده با نمره خوبی قبول شدم .پس از بهبودی نسبی دوباره به منطقه برگشت ، در همین حال از رده بالا از هر لشکر تعدادی فرمانده گروهان خواسته بودند برای دوره آموزش­های نیروی دریایی سپاه و آموزش­های غواصی، جایی که سپاه می­خواست پای بسیجی را به دریا بکشاند و صحنه مبارزه را گسترده‌­تر کند. رسول به دلیل آینده نگری و بصیرت بالا با جان و دل پذیرفت و دوستش مهرعلی کان­‌محبت را هم با خود همراه کرد.

با اینکه به لحاظ جسمی ضعیف بود و هنوز زخم عملیات قبل کاملاً خوب نشده بود، چون روحی قوی داشت در این دوره جزو نفرات برگزیده بود. مرخصی میان دوره بود و رسول و مهرعلی بجای استراحت ، به منطقه عملیاتی والفجر ۴ رفتند. مرحله سوم عملیات در پیش بود.

حمید باکری جانشین لشکر عاشورا، رسول فرخی را این­گونه توصیف کرده بود که: «رسول از آن مردان ایثارگری بود که در روزهای سخت و زمان هایی که کار گره می خورد به میدان می آیند.»

آبان ۱۳۶۲ قبل از شروع مرحله سوم عملیات والفجر ۴ تعدادی از فرماندهان یکی از گردان­های عمل کننده لشکر ۳۱ عاشورا هنگام شناسایی منطقه به شهادت می­رسند. زمان کم بود و مأموریت حساس. اینجا بود که رسول باید نقش سرنوشت ساز خود را ایفا می­کرد و بار دیگر به میدان می­آمد. رسول باید یک شبه هم گروهان را تحویل می­گرفت. هم منطقه را شناسایی می­کرد. هم نیروها را توجیه می­کرد. و هم آنان را تا محل هدف و درگیری می­برد.

محل مأموریت ارتفاعات ۱۸۰۰ متری کانی مانگا بود و نیروهای مقابل ، نیروهای مخصوص گارد ریاست جمهوری عراق ، ۱۲ آبان ۱۳۶۲ درگیری شروع می شود ، در همان لحظات اولیه مهرعلی  کان­محبت شهید می­شود. لحظات سختی بود. ارتفاع زیاد، امکانات و نفرات زیاد دشمن و سردی هوا و درگیری طاقت فرسا. با این همه گروهان رسول تعدادی از پایگاه­ها را تصرف می­کنند .

صبح فردا رسول برمی­گردد. خسته بود و چون از داخل رودخانه قزلجه هم عبور کرده بود، بدنش خیس بود و از سرما می­لرزید. تعدادی از پایگاه­های دشمن هنوز سقوط نکرده بودند و تعدادی از نیروها در محاصره بودند. به رسول گفته می­شود که دوباره به ارتفاعات برگردد و رسول با وجود خستگی به کمک بچه ها میشتابد.

هنگامی که رسول برای استراحت کنار تخته سنگی می­نشیند، ترکش­های خمپاره­ای پیکر خسته و روح بی قرار شهادتش را به آرزوی دیرین خود می­رساند. و ۱۳ آبان ۱۳۶۲ رسول آسمانی می­شود. پس از چند روز در ۱۸ آبان پیکر مطهر دانش­آموز و بسیجی اسوه رسول فرخی مقدم در مزار شهدای « باغ رضوان » ارومیه آرام می­گیرد.

در بخشی از سخنرانی شهید حمید باکری جانشین لشکر ۳۱ عاشورا که در مراسم شهید رسول فرخی مقدم ایراد نموده، آمده است:

… برخوردی که با رسول عزیز ما داشتیم عمدتاً از عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک بود … در جبهه یک سری افراد دست‌چین و انتخاب شده در درگاه الهی، وقتی در یک‌جا عملیات دچار گره و گیر می‌شود با ایثارگری و خون این افراد این مشکل برطرف می‌شود و نتیجه عملیات به موفقیت منجر می‌گردد. رسول جزو این تیپ افراد بود.

الان که بخواهم نحوه عملیات و کارهای ایشان را برایتان عرض کنم خواهید دید که هرجا که معطل می‌ماندیم و می‌گفتیم که چه کسی دنبال آن کار برود حضور رسول در آنجا بود.

… سختی‌ها این نیروها را گلچین می‌کند، خیلی کم می‌شود پیدا کرد که یک انسانی این سختی‌ها را دوبار تحمّل کند. یک بار مأموریت خود را انجام داده و بار دیگر جهت کمک به برادران دوباره این سختی‌ها را تحمّل کند.

واقعاً ایمان و خلوص می‌خواهد. آن حالاتی که رسول دارد و کوچکترین اعتراضی در سختی‌ها نمی‌کند. اعم از خسته‌ام، نمی‌شود این کار را کرد و این کار سخت است. هیچ کس چنین جملاتی در این مدت از زبان رسول نشنید. همیشه یک حالت معصومیت و مظلومیت در صورت او بود. اگر کسی بخواهد با مظلومیت یک بسیجی آشنا شود باید به صورت رسول نگاه بکند.

همیشه حالت معنوی در چهره داشت که نیروهایی که بعنوان نیرو در رکاب او بودند همیشه از او راضی بودند و به ایشان علاقه بسیار داشتند. و با این حالت معنوی نیروها را مجذوب خود کرده بود.

آن خاصیتی که باید در یک فرمانده لشکر اسلام باشد تا نیروها را به خود جذب کرده و به سمت هدف هدایت کند بصورت بارز در رسول وجود داشت.

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

از اینکه چند روزی بیشتر به شروع عملیات نمانده بنا به تکلیف شرعی وصیت­نامة ‌خویش را بدین شرح می­نویسم:

وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون (آل عمران، ۱۷۰)

«شهدا بشارت می­دهند به کسانی که هنوز به آنها نپیوسته­اند که از مردن نترسند و از نابودی مال دنیا غم نخورند.» 

سپاس بیکران ‌خدای را که ما را از پست ترین موجود آفرید و سپس از روح الهی خود در آن دمید و ما را از شب­های تاریک و گناه و روزهای تاریک تر از شب و به روح الله به سوی نور هدایت نمود و سپاس خدای منان را که این توفیق را به بندة‌روسیاه و گنهکار داد که مزة شیرین لحظة ‌نظر کردن به وجه الله را بچشد و لیاقت همنشینی با شهدا را داشته باشد. البته من خیلی کوچک­تر از آنم که به امت اسلامی و شما خواهران و برادران وصیتی بکنم، ولی بهتراست در این لحظه­های آخر تذکراتی را یادآوری کنم. مهم­ترین درخواست من از شما این است که قدر    امام­مان را که عامل قرب شهیدان به معبود است بدانید. والله، والله که ما این وصی انبیاء‌ را    نشناخته­ایم و نمی­توانیم بشناسیم. از خدا بخواهید که توفیق اطاعت بی چون و چرا از امام را به شما عطا فرماید.

از برادران و خواهران می­خواهم که در همه ‌شرائط خدا را در صحنه حاضر و ناظر ببینید که در غیر این صورت هر لحظه در معرض لغزش هستند و تمام کارهای­شان را فقط برای رضای خدا انجام دهند و خود را خالص کنند. از پدر و مادرم می­خواهم که بر مرگ من (که سرآغاز زندگی ابدی است) گریة ضعف و ناامیدی نکنند. بلکه خون شهیدان محتاج اشک چشمانی است که برای ادامه دادن راه­شان و نشان دادن مظلومیت­شان می­گریند و من از شما می­خواهم که برای من آن گونه گریه کنید و خدا را شکر کنید و به قضای او راضی باشید. چرا که ما می­رویم تا به جهانیان نشان بدهیم که هدف رضای الله و راه سبیل الله می­باشد.

خدایا تو وعده داده­ای که با ریختن اولین قطره ‌خون شهید گناهان او پاک می­شود، ولی خودت می­دانی که با این وجود شرمم می­شود در محضرت حاضر باشم. خودت به حالم رحم کن.

در انتظار لحظه ‌لقاء الله،رسول فرخی مقدم

۱۳۶۱/۱۰/۳۰



منبع خبر

گره گشای لشکر عاشورا چه کسی بود؟/«رسول فرخی» فرمانده گروهان ۱۸ساله بیشتر بخوانید »

وزیر بهداشت: چند نفر را جریمه کردید و چه تعداد از جاده‌ها را بستید؟/ در ۹ ماه گذشته یک ساعت پیوسته هم نخوابیدم

وزیر بهداشت: چند نفر را جریمه کردید و چه تعداد از جاده‌ها را بستید؟/ در ۹ ماه گذشته یک ساعت پیوسته هم نخوابیدم


 

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرگزاری فارس از ارومیه، سعید نمکی که برای بررسی آخرین وضعیت شیوع کرونا به آذربایجان غربی سفر کرده است، در سی و سومین جلسه استانی ستاد مبارزه با کرونا  ضمن تقدیر از کادر درمان و ابراز نگرانی از وضعیت موجود، اظهار داشت:  من همواره خودم را یک سرباز کوچک و کوچکترینِ نظام مقدس جمهوری اسلامی و زیر بیرق رهبری می‌دانم. من هیچ گاه خودم را فراتر از این ندیدم. مقام سرداری لایق بزرگوارانی همچون شهید بر باد رفته در یاد مانده، شهید قاسم سلیمانی است و ما حتی در بالاترین مقامی که شهادت هم هست، هنوز سرباز چنین سردارانی هم نیستیم.

به سیاه چاله ای نیفتیم که در آمدن از آن دشوار باشد

وی افزود: حضور امروز من بیشتر به دلیل خسته نباشید و خدا قوت گفتن به همکارانم در سطح استان است و از سویی برای دل نگرانی‌هایی است که برای امروز و فردای مملکت دارم. دیروز خدمت رییس جمهور بودم و عرض کردم که در هشت و ۹ ماه گذشته یک شب را به یاد ندارم که پیوسته یک ساعت خوابیده باشم و یاد ندارم که روز تعطیلی را در طول این مدت گذرانده باشم. تنها بار دلگشای من در این ایام دو بار رفتن بر سر تربت مادرم بوده است. با این اضطراب و نگرانی و تشویش خاطر که چه خواهد شد. وقتی هر شب آمارهای استان ها را می خوانم یکی از اضطراب‌هایم این است که به سیاه چاله‌ای بیفتیم که در آمدن از آن کار دشواری است.

نمکی ادامه داد: در اواخر دی ماه که خبر حضور این ویروس را در کشور چین شنیدم با توجه به دو سابقه علمی و اجرایی که در گذشته داشتم؛ یکی سابقه برخورد با اپیدمی‌هایی مانند مالاریا و … در روزهای سخت سیستان و بلوچستان در ۳۰ سال قبل و یکی هم سابقه علمی به عنوان یک ایمنولوژیست، می‌دانستم که این ترکیب نامیمون، ترکیب وحشتناک و هراسناکی برای بشریت است. دوستانم را اوایل بهمن ماه صدا زدم و گفتم باید حواسمان را جمع کنیم. زیرا با یکی از پیچیده‌ترین موجودات مواجهیم و گفتم موجودی که می‌بینم با تمام موجوداتی که تاکنون مطالعه کردم، متفاوت است. حال اینکه این موجود از کجا آمده را کالبدشکافی نمی‌کنم. زیرا مشکلی را از ما حل نمی‌کند، به جز اینکه به یک سیاهچاله سیاسی و بین‌المللی بیفتیم که کار ما نیست.

وزیر بهداشت با بیان اینکه در آن زمان اعلام کردم که باید خودمان را برای درگیری سنگین با این ویروس آماده کنیم، گفت: این نگاه و عدم سهل‌انگاری باعث شد که گام‌های بلندی برداریم. در سنگرهای نظامی می‌گوییم که اگر دشمن را حقیر شمردی، بازی را باختی، اگر به جنگ با روباه می‌روی با سلاح شیر برو. اگر خودت را برای یک اپیدمی سهمگین آماده کردی، اما کوچک بود، اشکال ندارد. اشتباهی که اروپایی‌ها کردند. میزان تخت ما در طرح تحول سلامت اضافه شد، اما هنوز هم شاخص تخت حدود ۱.۵ است. در حالی که در ضعیف‌ترین کشور اروپایی هفت تخت به ازای ۱۰۰۰ نفر جمعیت است و پرستارشان سه برابر ماست.

وی ادامه داد: آنچه که ما را در این زمینه حمایت کرد، علاوه بر فضل الهی، یکی از ویژگی‌های ممتاز در نبرد با این ویروس پیش‌بینی‌های خوبی بود که در وزارت بهداشت اتفاق افتاد. من امروز این حرف‌ها را نمی‌زنم تا خودم را اثبات کنم. من نیامدم برای خوشنام شدن، من برای فدا شدن و نابود شدن آمده‌ام، من برای دود شدن در ساحت مقدس جمهوری اسلامی آمده‌ام. فکر می‌کنم شاید با این روی مین رفتم و فنا شدن بتوانیم قطره‌ای از تقدس خون شهدا را پاسخ دهم. در هر استانی وقتی به مزار شهدا می‌روم در دل خودم می‌گویم خدایا مرا در نهایت شرمسار خون شهدا و خانواده‌های آنها نکن. بنابراین حرف‌هایم برای اثبات خودم نیست.

داغ ژنرال های بزرگی را بر دل دارم

نمکی افزود: در این مدت داغ عزیزان زیادی را بر دل دارم. فقط داغ سرباز بر دل ندارم، بلکه داغ ژنرال‌های بزرگی را بر دل دارم. دکتر زارع را که همشهری من بودم از دست دادم که مانند پروانه دور بیماران مبتلا به کرونا می‌گشت، دکتر حسنی و… را از دست دادیم. برای دفاع از این عاشقان بی‌بدیل نمی‌توانم بنشینم تا کاستی‌های دیگران را کسی به حساب این عزیزان بنویسد. اگر حرفی می‌زنم در اثبات حقانیت راهی که وزارت بهداشت خردمندانه طی کرده است، به دلیل دفاع از حیثیت شهدای سلامت است. در تمام زندگی‌ام اجازه ندادم اهانت یا کم لطفی به خانواده یا شهید از دست رفته‌ای شود. این وظیفه اخلاقی من است تا زمانیکه زنده‌ام.

وی گفت: وزارت بهداشت برنامه‌ریزی مفصلی انجام داد، همه را جمع کردیم. اولین بار آمدیم و گفتیم راه‌های هوایی به چین را ببندیم. وقتی این حرف را می‌زدم عده‌ای با لبخندها و نگاه‌های عاقل اندر سفیه می‌کردند، به ما نگاه می‌کردند که چه می‌گویی. یکی از عزیزان به من گفت که شاهد بودم که در ابتدای اپیدمی اعلام کردی که آتشی بر نیستان این کشور خواهد افتاد که دامن تک تک خانواده‌ها را خواهد گرفت. در بهمن ماه ایستادم تا در ۳۶ ورودی این مملکت گیت بازرسی بگذاریم. بعد از گرفتاری در گرداب قم، بعد از دو هفته تازه تعدادی کیت PCR به صورت چمدانی یکی از دوستانم از ژنو آورد، اما در روز اول بهمن ماه کیت PCR را برای شناسایی کووید-۱۹ در انستیتو پاستور طراحی کردیم و ۵۷ دانشجوی خودمان را که از ووهان آوردیم، در همینجا تست کردیم.

نمکی همچنین گفت: بعد از ورود ویروس، دکتر جان‌بابایی را به تک تک استان‌ها فرستادم که تخت آماده کنند. بر همین اساس ۲۰۰۰ تخت آی سی یو و ۹۰۰ ونتیلاتور در عرض دو هفته آماده شد. این رکورد در تاریخ جهان هم بی بدیل است. اولین موارد ویروس را شناسایی کردیم. روزهای بسیار سختی بود. روزنگار این ایام سخت را نوشته‌ام، بعضی از تلخی‌ها، تنهایی‌ها، غربت‌ها و عدم درک متقابل‌ها آدم را به شدت می‌سوزاند. کمبود لباس و ماسک و… و. در اوج غربت این سرزمین و در اوج بی رحمی دشمن. بعد از واقعه کربلا، ملت شیعه چنین ظلمی را که امروز ما تحمل می‌کنیم، نکرده است.

وی افزود: ناجوانمردی که آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در کرونا بر ما روا داشتند، هیچ ملت شیعه‌ای تجربه نکرده است. هواپیما به فرودگاه عمان می‌آمد و خوشحال بودیم که دو بامداد ماسک و حفاظ برای پرستاران و پزشکان می‌آورد، اما زنگ می‌زدنند که مسیر قفل شده است. یک فرمانده بی سلاح و سربازان خط مقدم بی دفاع بودند. به یکی از پزشکانی که مبتلا شده بود گفتم چرا ماسک نزدی، اما بغض کرد و گفت ماسک زده بودم، اما وقتی دیدم پرستارم ماسک ندارد، ماسکم را درآوردم. خود دکتر گویا رفت در قم بیماران را ویزیت کرد. بعد متوجه شدم که این نازنین برای اینکه رزیدنت‌ها و پزشک و پرستار نترسند، ژنرال من تن به آتش زد تا سربازانش نترسند و بیمار را ویزیت کنند.

وی ادامه داد: فرق ما با دفاع مقدس این بود که در دفاع مقدس خط را می‌شناختیم و می‌دانستیم دشمن از کجا می‌آید، اما در اینجا نمی‌دانستیم صمیمی ترین دوست بمب ویروس است. نمی‌دانستیم حریم کجاست و ناگهان نقطه نقطه بمب‌های ویروس می‌خورد و نابود می‌کرد. از قم به گیلان از گیلان به نیشابور و… کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها. هیچکس نمی‌تواند عمق درد جامعه پزشکی و پرستاران را در این ایام در اوج تحریم، اوج خالی بودن خزانه و بانک مرکزی را درک کند.

نمکی افزود: با جیب خالی هم مملکت را اداره کردن، کار بسیار سختی است. درست است که در شرایط وفور منابع، مدیریت کار آسانی نیست، اما در شرایط بی پولی و بی ارزی هم مدیریت بسیار کار بسیار صعبی است. ما ارز نداشتیم، ریال نداشتیم، مطالبات پرستار و پزشک در کارانه ماه‌ها گذشته بود، اما این قوم شریف و نجیب، یکبار نگفتند که ما بستانکاریم، بلکه  گفتند ما به ملت ایران بدهکاریم. وقتی همه فرار کردند، اینها مثل پروانه به آتش زدند و دور بیمار طواف کردند، وقتی عده‌ای پول پارو کردند، اینها در بیمارستان‌ها رنج جارو کردند، وقتی عده‌ای در هوای خوش رمیدند، این‌ها بر سینه بیمار خمیدند و مبتلا شدند. در یک شهر من روزانه ۱۲ تا ۱۳ پرستار دارد مبتلا می‌شوند.

آمار ایران، از شفاف ترین آمارهای کرونا در دنیاست

وزیر بهداشت اظهار کرد: اگر در کمتر از ۶۰ روز توانستیم بستری را به ۲۰ درصد کاهش دهیم و میزان مرگ و میرمان را به کمتر از ۴۰ نفر در روز برسانیم، با کمک فداکاری خدمتگذاران عرصه سلامت بود که هیچوقت از خاطره مملکت گم نخواهد شد. ما در عرض دو ماه به یک دستاورد عظیم رسیدیم. ما تنها کشوری بودیم که با بی پولی و تحریم، خنجر از پشت دشمن را با گرای داخلی داشتیم. مانند دفاع مقدس که به صدام از داخل گرا می دانند تا سنگر بچه‌های ما را بزند، در این دوران هم در داخل افراد وطن فروش و ناجوانمرد، گرا می‌دادند که VOA، بی بی سی و ایران اینترنشنال ما را بزند؛ تا زمانیکه موج خودشان را گرفتار کرد. البته ما هرگز برای دردمندی هیچ فردی روی زمین خوشحال نیستیم، اما دیدید که پشت در بیمارستان‌ها و در پارک‌هایشان چه افتضاحی به بار آمد، کشورهایی که ۱۰ برابر ما تخت داشتند، آی سی یو داشتند و ۲۰ برابر ما پرسنل داشتند که حقوقش را به موقع می‌گرفت. بعد هم اعلام کردند که ایران تعداد مرگ‌ها را به درستی اعلام نمی‌کند، اما خدا را شاهد می‌گیرم که یکی از شفاف‌ترین آمارهای جهان، آمار جمهوری اسلامی است که تماما قابل دفاع و مبتنی بر بروزترین مستندات است.

نمکی گفت: البته  در اوج این گرفتاری و فراز و فرود عزیزان زیادی هم به کمک ما آمدند. نیروهای مسلح و … در روزهای اول در دفترم نشسته بودم که سردار سلامی زنگ زد که ما با همه بچه های سپاه هستیم. فرمانده ناجا زنگ زد که ما هستیم، از بسیج زنگ زدند که ما با همه بچه‌های بسیج هستیم. نیروی انتظامی با همه قدرت آمد و روز ۱۳ به در فرمانده ناجا تا چهار صبح کف خیابان بود. از همه مهمتر نفس قدسی مردی به نام مقام معظم رهبری بود که آنقدر دلگرم‌کننده بود و حمایت‌هایشان ما را سرافراز کرد که نمی‌توان آن را وصف کرد. در عین حال کمک‌های مومنانه، سازمان های مردم نهاد و … انجام شد و یک موج عظیمی شکل گرفت که برای این سرزمین افتخار آفرید.

می خواهم واقعیتها را بگویم

وزیر بهداشت با اشاره به شرایط فعلی کرونا در کشور، تصریح کرد: اما امروز می‌خواهم واقعیاتی را بگویم که چرا امروز آمدیم و در استان آذربایجان غربی نشستیم و گرفتار یک خیز عجیب و زیاد بیماری هستیم که وزیر مضطرب می‌شود و می‌آید تا هم خسته نباشید بگوید و هم بگوید که چه باید انجام دهیم.

هزینه روزانه ۱۰ میلیاردی در اوج تحریم ها

نمکی تاکید کرد: معتقدم که آنچه را که باید در وزارت بهداشت  به کار می‌گرفتیم، گرفتیم. گرچه با یک رویکرد جدید داریم کار را آغاز می‌کنیم. به طوری که در حوزه بیمار یابی، وقتی طرف را یافتیم با چه ضمانت اجرایی باید ایزوله کنیم که دیگران را آلوده نکند که در این زمینه پیش‌نویس‌ها را آماده کردیم و تعداد تست‌هایمان را افزایش می‌دهیم. امروز روزانه ۱۲۰۰ تست را به روزی ۲۵ هزار تست رسانده‌ایم. انجام روزانه ۲۵ هزار تست یعنی روزی ۶.۵ میلیارد تومان هزینه. حال می‌خواهیم این میزان را به ۴۰ هزار تست برسانیم یعنی روزی ۱۰ میلیارد تومان هزینه. حال در حصر اقتصادی و وقتی ۱۰ ماه کارانه پرستاران را عقب هستیم، روزی ۱۰ میلیارد هزینه تست برای من تحریم زده هزینه کمی نیست. به هر حال شروع کردیم و تمام موارد مثبت در سامانه سیب ثبت شده و ردیابی می‌شوند، تمام افرادی که با موارد مثبت ارتباط داشتند، پیگیری می‌شوند و ردیابی‌های مکرر ادامه دارد تا در مراحل اولیه بیماری را زمین‌گیر کنیم. کاری که در دوره قبل با سامانه سیب و در کنار بسیج و با ۴۰۳۰ انجام دادیم و ۸۰ میلیون نفر را در مرحله اول غربالگری کردیم و با ۳۲۰ هزار اکیپ و در مرحله دوم بیش از ۴۰ میلیون افراد پر ریسک و در مرحله سوم حدود ۳۴ میلیون نفر را غربالگری کردیم. مجددا باید این اقدامات را با همدلی با سایر دستگاه‌ها انجام دهیم، اما این‌ها کافی نیست.

چقدر من و همکارانم باید التماس کنیم؟ تهران منبع ویروس است، اما یک اتوبوس هم اضافه نشد

وی گفت: یکی از دردهای درونم این است که نمی‌توان اپیدمی را با خواهش جمع کرد. طرف بمب ویروس است و وقتی به او می‌گوییم چرا ماسک نزدی، می‌گوید به کرونا اعتقاد ندارم!. چند وقت است که ما داریم التماس می‌کنیم، اما کدام یک از پروازهای ما منطبق با پروتکل‌های بهداشتی است؟. نمی دانم چه کسی باید این‌ها را حل کند. چند ماه است که داریم خواهش می‌کنیم؟ چقدر من و همکارانم باید التماس کنیم؟. کجای دنیا وزیر بهداشت و پرسنل بهداشت و درمان دارند التماس می‌کنند. در کشورهایی که در جمع کردن اپیدمی توفیق حاصل کردند، وزیر بهداشت می‌نویسد و می‌خواهد و همه مکلف به اجرا هستند. اینجا وزیر بهداشت تمنا می کند، خواهش می‌کند و زانو می‌زند، اما کسی گوش نمی دهد. کدام یک از اتوبوس‌های ما منطبق با اصول پروتکل‌های بهداشتی است؟. در تهران اعلام کرده‌ایم که داخل شهر منبع توسعه ویروس است که با جهش‌هایی که ویروس پیدا کرده، قدرت سرایتش ۱۰ برابر شده است. گفتند تا پایان اردیبهشت اتوبوس اضافه می‌شود، اما یک اتوبوس هم اضافه نشد.

نمکی ادامه داد: اعلام شد که هرکس ماسک نزند، جریمه می‌شود. من در سه چهار روز قبل در خیابان تماشا کردم که ۴۰ درصد از افرادی که در اتوبس بودند ماسک نزدند، آیا می‌توان به این صورت عفونت جمع کرد؟ . فقط من و همکارانم باید ته رودخانه جنازه و زخمی جمع کنیم؟. بیماری که نه دارو دارد و نه واکسن و فقط راهش پیشگیری و فاصله‌گذاری است. از عالم‌ترین دانشمندان ویروس‌شناسی بپرسید که این ویروس کی تمام می‌شود، می‌گوید نمی‌دانم. بپرسید کی دارو پیدا می‌کند، می‌گوید نمی‌دانم، اما می‌گوید یک چیز را می‌دانم که این ویروس با پیشگیری قابل کنترل است. پیشگیری هم شامل فاصله‌گذاری، ماسک، شستن دست و… و. است. ‌

وی گفت: یکی از همکاران چند شب قبل به بیمارستان ضیاییان رفته بود و گفت که به طور وحشتناکی بیماران جوان‌تر و بدحال‌تر جمع شده، بعد آمده بیرون و به من زنگ زده که ایستگاه صلواتی زدند و ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر بدون ماسک در صف هستند که چایی بگیرند و بخورند. می‌دانید این چه رنجی برای وزیر بهداشت و برای رهبر این کشور است؟. کسی که می‌فرماید آیا رژه نیروهای مسلح با پروتکل‌ها منطبق است و وقتی می‌گوییم خیر، می‌گوید کنسل شود. ایشان روضه می‌گذارند و فقط یک نفر در حسینیه است و چقدر رعایت می‌کنند. حال این رنج بزرگی است که در یک بیمارستان غلغله از بیمار، اما ۱۰۰ متر آنطرف‌تر ایستگاه صلواتی زده‌اند و یک نفر هم نمی‌آید که این افراد را جمع کند. من که نمی‌توانم. من وقتی پرستار یا پزشک اورژانسم را کتک می‌زنند، نمی‌توانم از او هم دفاع کنم و باید دو نیرو از ناجا بیاید و او را جمع کند. من آدم ندارم، خودم و آدم های خودم را جمع کنم، چه برسد به اینکه بروم و جلو متخلف را بگیرم.  

چند نفر را جریمه کردید و چه تعداد از جاده ها را بستید؟

وی افزود: در ستاد ملی تقاضا کردیم که هر کس که ماسک نزد، جریمه کنید، اما بروید آمار را دربیاورید که چند نفر را جریمه کردند. گفتیم جاده ببندید، چندتا را بستند؟. اینطور که نمی‌شود اپیدمی جمع کرد. اگر این بال شکسته ما را ترمیم نکنند، اپیدمی در این مملکت جمع نمی‌شود و ما ته رودخانه باید جنازه جمع کنیم. بعد از مدتی هم پرسنل من هم می‌بُرند و می‌روند. البته آنها به خیابان نمی‌روند، بلکه به خانه‌هایشان می‌روند. امیدوارم خداوند چنین روزی را نیاورد، اما اگر روزی خستگی و بی توجهی دیگران به حریم همکاران من شدت پیدا کرد، به خیابان نمی‌آیند و اهل غربتی بازی نیستند، بلکه می‌روند در خانه می‌نشینند و آن روز، روز سختی است و غیرقابل تحمل است.

ضعف در عدم حمایت از پروتکلهای بهداشتی و عدم برخورد با پروتکل شکن

وزیر بهداشت گفت: ما این ضعف را که ضعف بزرگی است، داریم. یعنی ضعف عدم حمایت از اجرای پروتکل و ضعف عدم ایستادن در مقابل پروتکل شکن و قانون شکن و برخورد با آنها. عده زیادی از مردم گوش می‌دهند، اما عده‌ای هم گوش نمی‌دهند.

به عنوان وزیر بهداشت به تنهایی نمی توانم این وضعیت را جمع کنم

وزیر بهداشت با بیان اینکه من در میان مردم حضور دارم، می‌روم می‌بینم نانوا می‌گوید چه کنم همه بیرون در هم و بدون فاصله گذاری هستند. ایها الناس بدانید که من به عنوان وزیر بهداشت نمی توانم به تنهایی این اپیدمی و وضعیت را جمع کنم و جمع کردن آن اصل بسیار فراتر از این می‌خواهد. روزی چند اتوبوس از مرزهای جنوب شرق این سرزمین را با انواع آلودگی طی می‌کند و به چالدران می‌آید. من که نمی‌توانم جلویش را بگیرم، کجا باید اجازه ندهد که اینها بیایند؟. اینها پرواز که نمی‌کنند، بلکه در طول این سرزمین با خودشان آلودگی می‌آورند. در کجای دنیا اجازه چنین تخلفی را می‌دهند؟. نه یک روز و دو روز، بلکه آمار دارم که تعداد زیادی از اینها در خانه‌های افراد در شمال استان شما پذیرایی می‌شوند تا بتوانند از مرز خارج شوند. من آمارش را دارم و خیلی چیزهای دیگر هم دارم که صلاح نمی‌بینم رو کنم.

اجازه نمی دهم خون شهید سلامت پایمال دغدغه های دیگر شود

نمکی تصریح کرد: اگر روزی قرار باشد که عدم توفیق در مدیریت اپیدمی را به حساب وزارت بهداشت بنویسند، دهانم باز خواهد شد و خواهم گفت که چه کسانی چه کردند. اجازه نمی‌دهم که خون شهید سلامت پایمال دغدغه‌های دیگر شود. دو یا سه اتوبوس می‌خواهد از مرزی خارج شود، استاندار آنها را جمع می‌کند و به اردوگاهی در ورامین می‌فرستند و دوباره برمی‌گردند و کل مسیر را آلوده کرده و در آنجا ما کانون آلودگی داریم. این‌ها دردهایی است که اگر برای علاجش فکر نکنیم، این اپیدمی ما را گرفتارتر می‌کند. مدتی حرف نزده بودم و این درد دل‌ها داشت خفه‌ام می‌کرد و اینجا که همدلان و همرزمان خودم را دیدم، حرف‌هایم را گفتم.

وی درباره اقدامات انجام شده برای بخش بهداشت و درمان استان آذربایجان غربی نیز گفت: در اوج تنگدستی سی تی اسکن را خریده و فرستادیم. با لطف خدا و با همت عزیزان قول می دهم که اولا این بیمارستان ۳۰۰ تختخوابی را تمام کنیم. در شمال استان که یکی از مناطق عقب افتاده بود و زمانی که سازمان برنامه هم که بودم می آمدم و به اینجا سر می زدم. در این زمینه باید خوی را به عنوان مرکزیت بشناسیم و سعی کردیم دو بیمارستان این منطقه را تمام کنیم. در مورد بیمارستان‌هایی که در سطح نیمه کاره هستند خواهشم از استاندار و رییس دانشگاه این است که درخواستی را در این زمینه بفرستند؛ چراکه می خواهیم بیمارستان‌های بالای ۸۰ درصد را امسال جمع کرده و به پایان برسانیم. ایستاده ایم که امسال این کار را انجام دهیم.

وی همچنین درباره امواج شکل گرفته در رابطه با برخی گردهمایی و همچنین درخواست تست از کارگران فصلی، گفت: لازم است در این رابطه مکانیزمی برای تست کارگران فصلی فعال شود و پایگاه‌هایی بزنیم و از طریق بهورزان این اقدام انجام شود. در رابطه با عبور و مرور کامیون‌ها و بحث‌های صادراتی نیز مکانیزمی تبیین شود.

انتهای پیام/و





منبع خبر

وزیر بهداشت: چند نفر را جریمه کردید و چه تعداد از جاده‌ها را بستید؟/ در ۹ ماه گذشته یک ساعت پیوسته هم نخوابیدم بیشتر بخوانید »

شهادت یک مرزبان در هنگ مرزی ارومیه

شهادت یک مرزبان در هنگ مرزی ارومیه



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار یحیی حسین خانی، فرمانده مرزبانی استان آذربایجان غربی، در تشریح این خبر گفت: یکی از پرسنل وظیفه عمومی از هنگ مرزی ارومیه به نام علی بیرامی اهل و ساکن استان اردبیل حین درگیری با اشرار شب گذشته به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بیشتر بخوانید:

فرمانده مرزبانی ناجا: انتقام خون شهدای مرزبان را می‌گیریم

وی با بیان اینکه همچنین روز گذشته یکی از پرسنل وظیفه عمومی هنگ مرزی سردشت نیز به نام ساسان امیرخانی حین انجام وظیفه و حراست از مرزهای کیان اسلامی در درگیری با قاچاقچیان در سردشت به شهادت رسید.

بیشتر بخوانید:

شهادت ۲ مرزبان ناجا در درگیری مسلحانه در«دشت آزادگان»

سردار حسین خانی با تبریک و تسلیت شهادت این دومرزبان رشید اسلام افزود: ضمن تجدید میثاق با آرمانهای والای انقلاب اسلامی بیش از پیش در راستای ایجاد و تثبیت امنیت پایدار در منطقه تلاش می‌کنیم.

آذربایجان غربی ۹۶۷ کیلومتر مرز مشترک با سه کشور ترکیه، عراق و جمهوری آذربایجان دارد.

منبع: مهر



منبع خبر

شهادت یک مرزبان در هنگ مرزی ارومیه بیشتر بخوانید »