آرمان عزیز

گذری بر زندگی‌نامه طلبه شهید آرمان علی‌وردی

گذری بر زندگی‌نامه طلبه شهید آرمان علی‌وردی


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: فرقی نمی‌کند که در تهران باشی یا در مناطق عملیاتی، فرقی نمی‌کند که دفاع مقدس باشد یا دفاع از ولایت؛ هرکس در این راه جان خود را گذاشت، جاودانه شد. شهید آرمان علی‌وردی هم یکی از این جان‌فداهایی است که به طرز فجیعی نه در جبهه‌ها، بلکه در دل کوچه‌پس‌کوچه‌های همین تهران توسط اغتشاش‌گران به شهادت رسید. آرمان آن‌قدر مظلومانه به شهادت رسید که فیلم‌های شهادتش دل هر انسانی را می‌رنجاند، شهیدی که رهبر معظم انقلاب اسلامی او را «آرمان عزیز» نامیدند.

شهید «آرمان علی‌وردی» ۱۳ تیر سال ۱۳۸۰ متولد شد. وی اهل محله آذربایجان واقع در بزرگراه شهید نواب صفوی بود. پدر و مادرش از چهار سالگی او را در کلاس‌های قرآن ثبت‌نام کردند. آرمان از همان دوران، یک بچه با جرأتی بود و همه کارهایش را خودش انجام می‌داد.

دوستانش می‌گویند که روی بدن آرمان جای زخم‌ها و آسیب‌دیدگی‌های زیادی بود؛ چراکه یا با موتور تصادف کرده و یا در باشگاه ورزشی و فوتبال آسیب دیده بود. وی دوره ابتدایی و دوره راهنمایی را با نمرات ممتاز پشت‌سر گذاشت و در دبیرستان هم در رشته ریاضی درس خواند.

آرمان پس از گرفتن دیپلم در آزمون خلبانی ارتش جمهوری اسلامی ایران شرکت کرد اما در این آزمون قبول نشد. وی همچنین در آزمون دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) نیز شرکت کرد اما در آن‌جا هم توفیق پیدا نکرد تا لباس پاسداری را بر تن کند؛ لذا وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی عمران تحصیل کرد ولی به خانواده‌اش گفت که محیط دانشگاه به روحیه‌اش سازگار نیست؛ لذا بعد از گذشت کمتر از یک ترم انصراف داد و وارد حوزه علمیه امیرالمومنین (ع) شد و در دوره اختبار شرکت کرد؛ ولی به این نتیجه رسید که در این حوزه علمیه ثبت‌نام نکند؛ بنابراین به حوزه آیت‌الله مجتهدی رفت و در آن‌جا دوره اختبار و همچنین دوره اول و دوم را گذراند تا این‌که در حال گذراندن دوره سوم بود که به شهادت رسید.

گذری بر زندگی‌نامه طلبه شهید آرمان علی‌وردی

آرمان در مدتی که طلبه حوزه علمیه آیت‌الله مجتهدی (ره) بود، با تعدادی از طلاب در یک کانون قرآنی فعالیت‌های قرآنی داشت و مدتی هم در کار‌های جهادی شرکت کرد مثلاً در ماجرای سیل «پلدختر» به‌همراه گروه‌های جهادی به خدمت‌رسانی به سیل‌زدگان پرداخت. وی همچنین مسئولیت هیئت شباب‌المهدی (عج) را برعهده داشت و در زمینه ورزشی نیز در رشته‌هایی نظیر کشتی و فوتبال فعالیت می‌کرد. آرمان پرسپولیسی بود و قبل از دوران طلبگی‌اش برای تماشای بازی‌های پرسپولیس به ورزشگاه می‌رفت، اما بعد از این‌که طلبه شد، دیگر این موضوعات در زندگی‌اش کمرنگ شد.

آرمان در رفتار و منش خود اعتقاد زیادی به آثار علما خصوصاً رهبر معظم انقلاب اسلامی داشت و در کتاب‌هایی که مطالعه می‌کرد نیز بر این موضوع اهتمام داشت. وی از لحاظ علمی بچه درس‌خوانی بود و در میان جمع دوستان خود نیز یک انسان بامحبت و صاف و ساده و بدون نقصی بود. وقتی دوستانش در جمع درباره شهادت صحبت می‌کردند، هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که آرمان شهید شود؛ چراکه کاملاً عادی و ساده رفتار می‌کرد.

آرمان جزو بسیجی‌هایی بود که در یگان امام رضا (ع) از گردان امام علی (ع) فعالیت می‌کرد و دوره‌های مختلف را می‌گذراند. وی در جریان اغتشاشات پاییز سال ۱۴۰۱ چندباری همراه با یگان بسیج به مأموریت کنترل اغتشاش‌گران رفت تا این‌که برای آخرین‌بار در چهارم آبان، بعد از شرکت در کلاس‌های حوزه علمیه، به جمع همرزمان خود در میدان مقابله با اغتشاشات پیوست و در آن شب به شهادت رسید.

گذری بر زندگی‌نامه طلبه شهید آرمان علی‌وردی

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گذری بر زندگی‌نامه طلبه شهید آرمان علی‌وردی بیشتر بخوانید »

وقتی غریب همسایه غریب شد/ «محمدمهدی» و «آرمان» گرفتار کینه خناسان

وقتی غریب، همسایه غریب شد/ «محمدمهدی» و «آرمان» گرفتار کینه خناسان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شیدایی عاقبت کار دست او داد! آخر می‌گویند «هر که در این بزم مقرب‌تر است، جام بلا بیشترش می‌دهند!»؛ پس عجیب نیست؛ جوانی که یک عمر در بزم روضه اهل‌ بیت (ع) شیدایی کرد، عاقبت، ماجرای صحرای کربلا در خیابان‌های تهران برای او اتفاق افتاد و «محمدمهدی رضوان»، در حالی وارد «رضوان» شد که تمام آن‌چه در روضه‌ها درباره نحوه شهادت حضرت ابوالفضل‌العباس (ع) شنیده بود را در یک لحظه به چشمان خود دید؛ حالا خدا می‌داند آن موقع که جسم سخت بر سرش زدند و از مرکب بر زمین افتاد، زیر لب‌های خود مولایش حضرت ابوالفضل‌العباس (ع) را صدا زد یا نه؟! من که گمان نمی‌کنم که غیر از این باشد!

«شهادت» همان عاقبت شیرینی برای «محمدمهدی رضوان» است که خود انتظار آن را می‌کشید؛ چراکه بارها و بارها از آرزوی شهادت با مادرش سخن گفته بود و آن‌روزی هم که شهید شد، شهادتش یک شهادت خاص شد؛ چراکه آخرین نماز خود را در مسجد مقدس جمکران خوانده و با عطر و بوی امام زمان (عج) سوی خدا پر کشید؛ اما تنها شهادت محمدمهدی خاص نیست؛ بلکه جشن تولد ۲۰ سالگی او هم یک جشن تولد خاص شد؛ از آن‌جایی که پیش از شهادت، از مادر خود خواسته بود تا برای ۲۰ سالگی‌اش یک جشن تولد خاص بگیرد و وقتی شهید شد، چه زیبا این جشن تولد، یک جشن تولد خاص شد.

امروز سه سال است که از شهادت محمدمهدی می‌گذرد و مادرش سه سال است که بر سر مزار جوان خود روضه شهادت جوانش را مرور می‌کند؛ روضه آن لحظه‌ای که پسرش را در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر غریب گیر آوردند و ناجوانمردانه زدند؛ ای وای! این روضه این‌روزها چه‌قدر آشناست؛ «غریب گیر آوردنت…».

«غریب گیر آوردنت…» همیشه روایت‌گر داستانی غم‌انگیز بوده و هست؛ چه آن‌روزی که حضرت سیدالشهداء (ع) را در گودال قتلگاه غریب گیر آوردند و چه امروز که شیعیان او را در عراق، سوریه و حتی کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران در گوشه‌ای غریب گیر می‌آورند و تکه‌تکه می‌کنند؛ آری! این روضه‌ای تلخ است.

«غریب گیر آوردنت…» این‌روزها بیش از گذشته بر سر زبان‌ها افتاده است؛ آن‌هم به‌واسطه نحوه شهادت «آرمان عزیز»؛ اما این روضه، برای خانواده محمدمهدی رضوان سه‌سال است که همین‌طور تکرار می‌شود؛ حال تقدیر این‌گونه رقم خورده است که مراسم سومین سالگرد شهادت محمدمهدی، با ایامی مصادف شود که «آرمان عزیز» را غریبانه به شهادت رساندند.

مراسم بزرگداشت سومین سالگرد شهادت محمدمهدی رضوان، بهانه‌ای شد تا دوباره رهسپار بزرگ‌ترین گلزار شهدای کشور شوم و خود را بر سر مزارش برسانم. مراسم‌هایی که برای محمدمهدی رضوان می‌گیرند، همیشه عاشقانه و زیباست و خانواده و دوستانش در این مراسم‌ها، با دود اسپند و چای و سلام و صلوات به استقبال میهمانان آمده و مزار و تصاویرش را با گل می‌آرایند؛ اما این‌بار علاوه‌بر همه این‌ها، حال و هوایی دیگر در مراسم بزرگداشت محمدمهدی رضوان حاکم بود؛ این را می‌شد در میان جمعیتی که در قطعه ۵۰ حضور داشتند، به‌خوبی نگریست.

وقتی غریب همسایه غریب شد/ «محمدمهدی» و «آرمان» گرفتار کینه خناسان

جمعیتی که می‌گویم، برخی آمده بودند تا در مراسم بزرگداشت سومین سالگرد شهادت «محمدمهدی رضوان» شرکت کنند و برخی دیگر نیز کمی بالاتر از مزار محمدمهدی رضوان، بر سر مزار شهیدی ایستاده بودند که همانند محمدمهدی او را نیز غریبانه به شهادت رساندند؛ شهید «آرمان علی‌وردی» یا به تعبیر رهبر عزیزتر از جان‌مان؛ «آرمان عزیز» را می‌گویم؛ البته در میان مزار شهدایی که آن‌جاست، شهدای دیگری هم آرامیده‌اند که «غریب گیر آوردنت» روضه شهادت آن‌هاست؛ مانند شهید امر به معروف و نهی از منکر «محمد محمدی» که همین چندسال قبل اراذل و اوباش او را در خیابان دوره کرده و غریبانه به شهادت رساندند؛ البته جا دارد یادی هم کنیم از شهید محمدحسین حدادیان، شهیدی که اگرچه مزارش در میان این شهدا نیست؛ اما او را هم غریب گیر آوردند و همانند آرمان عزیز به شهادت رساندند.

آری! «غریب گیر آوردنت…» همیشه روایت‌گر داستانی غم‌انگیز بوده و هست؛ اما مادرانی که جوانان عزیز آن‌ها در غربت و با شقاوت تمام به شهادت رسیده‌اند؛ همیشه مظهر آزادگی، عزت و افتخار هستند و همانند حضرت زینب کبری (س) همه بالاهایی که بر سر آن‌ها آمده است را زیبایی بیش نمی‌بینند.

وقتی غریب همسایه غریب شد/ «محمدمهدی» و «آرمان» گرفتار کینه خناسان

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وقتی غریب، همسایه غریب شد/ «محمدمهدی» و «آرمان» گرفتار کینه خناسان بیشتر بخوانید »