آزادسازی خرمشهر

اشتباه راهبردی بعثی‌ها موجب تسریع در آزادسازی خرمشهر شد

اشتباه راهبردی بعثی‌ها موجب تسریع در آزادسازی خرمشهر شد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: ۹ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در حالی که با تلاوت آیاتی از سوره مبارکه «فتح» عقربه‌های ساعت ۳۰ دقیقه بامداد را نشان می‌داد، قرارگاه «کربلا» که با فرماندهی مشترک سپاه و ارتش، هدایت عملیات بیت‌المقدس را با سه قرارگاه اصلی «قدس»، «فتح» و «نصر» و یک قرارگاه پشتیبان بر عهده داشت، با قرائت رمز عملیات، فرمان آغاز یورش قرارگاه‌ها را صادر کرد: «بسم‌الله الرحمن الرحیم؛ بسم‌الله القاسم الجبارین؛ یا علی بن ابی طالب (ع)»

رزمندگان که از ساعت‌ها پیش در انتظار فرمان حمله بودند، در تمام محور‌های عملیاتی حرکت سرنوشت‌ساز خود را آغاز کردند. نخستین خبر درگیری در ساعت ۵۵ دقیقه بامداد از محور «فتح ۴» و قرارگاه کربلا رسید؛ تقریباً سه ساعت پس از آغاز عملیات، تمام یگان‌ها با دشمن درگیر شدند؛ اما شبکه ارتباطی بی‌سیم دشمن، همچنان جریان عادی داشت و هیچ‌گونه آماده‌باش اعلام نکرده بود؛ گزارش‌ها و شواهد نشان‌دهنده غافلگیری دشمن بود که در محور قرارگاه «فتح»، نمود بیشتری داشت.

پس از ابلاغ فرمان حمله، چراغ‌های سالن عملیات قرارگاه کربلا خاموش و مراسم دعای کمیل برپا شد؛ هدایت عملیات به‌همراه طنین ملکوتی دعا، معنویت خاصی را بر قرارگاه کربلا حاکم کرده بود و آیت‌الله صدوقی و آیت‌الله مشکینی نیز جداگانه به‌وسیله بی‌سیم، پیام‌هایی برای رزمندگان قرائت می‌کردند.

بر اساس طرح قرارگاه «کربلا»، عملیات در محور قرارگاه «قدس» به‌گونه‌ای طراحی شده بود که این قرارگاه بتواند متناسب با وضعیت کلی عملیات، در همه محور‌های قرارگاه «کربلا» نقشی تاثیرگذار در روند کلی نبرد ایفا کند؛ به عبارتی دیگر، در این محور شکلی از عملیات تظاهر به تک، اما با شیوه‌های برنامه‌ریزی شده و سازمانی اجرا می‌شد که نشان‌دهنده عملیاتی واقعی بود؛ بنا به نظر فرماندهان، این تاکتیک می‌توانست مانع از حساسیت دشمن نسبت به محور اصلی نبرد (محور‌های «نصر» و «فتح») شود.

در سوی دیگر یعنی در محور «نصر» و «فتح» باید با عبور رزمندگان از رودخانه کارون، اوضاع به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. در این سو در حالی که پیش‌بینی شده بود که توجه دشمن به محور قرارگاه قدس مشغول خواهد شد و در اشتباه راهبردی خود مبتنی بر عدم استقرار در ساحل غربی کارون باقی خواهد ماند، باید یگان‌های زیر امر قرارگاه‌های «فتح» و «نصر»، در این محور‌ها غافلگیرانه و به سرعت به جاده اهواز – خرمشهر دست می‌یافتند.

در چارچوب این طرح، تیپ‌ها و لشکر‌های زیر امر قرارگاه‌های سه‌گانه، با دریافت دستور از قرارگاه مرکزی «کربلا»، حمله به مواضع دشمن را در جبهه عملیاتی جنوب کرخه کور و کارون غربی آغاز کردند. با پای کار رفتن یگان‌ها، نشان عقربه‌های ساعت روی ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت بود که رمز «یا علی بن ابی طالب (ع)» برای شروع عملیات اعلام شد.

در دور یکم، در طول ۷ روز نبرد مستمر و موفق، قرارگاه‌های «فتح» و «نصر» توانستند منطقه غرب کارون تا جاده اهواز – خرمشهر را تأمین کنند، راه مهم تدارکاتی – مواصلاتی ارتش عراق را ببندند و ارتباط شمال و جنوب جبهه دشمن را با مشکل اساسی روبه‌رو کنند؛ همچنین آزادسازی منطقه‌ای به وسعت ۸۰۰ کیلومتر مربع (کیلومتر ۶۸ تا ۱۰۳ جاده اهواز – خرمشهر)، به اسارت درآوردن بیش از ۴ هزار نفر عراقی که در میان آنها ۱۲۲ افسر نیز وجود داشت، کشته یا زخمی شدن بیش از ۷ هزار نفر و انهدام یا به غنیمت گرفتن ده‌ها خودرو، تانک و نفربر و سرنگونی چندین فروند هواپیمای دشمن، از نتایج دور یکم عملیات بیت‌المقدس بود.

در دور دوم نبرد، بار دیگر قرارگاه «کربلا» قرارگاه‌های سه‌گانه «قدس»، «فتح» و «نصر» را با یکدیگر برای اجرای عملیات سازماندهی کرد؛ تدبیر کلی برای اجرا، همانند دوره اول مبتنی بر تصمیم‌گیری برای ۲ منطقه متفاوت، اما به هم پیوسته جنوب کرخه کور و کارون غربی بود.

تدبیر قرارگاه «کربلا» برای منطقه کرخه کور، مانند دوره قبل، درگیر نگه داشتن دشمن بود تا پیشروی در غرب کارون با دشواری‌های کمتری روبه‌رو شود؛ از سویی دیگر نیز در تدبیر برای چگونگی نبرد در کارون غربی، ۲ رویکرد وجود داشت؛ در رویکرد اول آزادسازی خرمشهر، گام ابتدایی و تأمین مرز هدف بعدی محسوب می‌شد؛ اما در رویکرد دوم، گام اول تأمین مرز و هدف بعدی رهایی خرمشهر شناخته شد.

رویکرد اول منطبق با طرح اولیه بود؛ در طرح‌ریزی اولیه پیش‌بینی شده بود که در دور دوم، قرارگاه «فتح» از شرق به غرب به‌سوی مرز پیشروی کند و قرارگاه «نصر» نیز از شمال به جنوب در امتداد جاده اهواز – خرمشهر به سمت جنوب تک کرده و خرمشهر را آزاد کند؛ اما بررسی شناسایی‌های انجام شده، مطالعه عکس‌های هوایی و بررسی رده‌های پدافندی هفت‌گانه ارتش عراق در شمال غربی خرمشهر و موانع آبی ایجاد شده به دست دشمن در مدخل شهر، نشان می‌داد که پیشروی به سمت شهر با مشکلات بسیاری روبه‌رو است؛ همچنین اجرای یک حمله آزمایشی در این محور نیز نشان داد که پیشروی در این مسیر کند و همراه با تلفات زیاد خواهد بود؛ بنابراین مأموریت قرارگاه «نصر» در رویکرد اول به کنار گذاشته شد.

از سویی دیگر، آرایش یگان‌های عراقی مستقر در غرب جاده خرمشهر، به سوی شمال بود و خطوط دفاعی‌شان که شمال غربی خرمشهر را پوشش می‌داد، از شمال تا حد فاصل ایستگاه گرمدشت – پاسگاه بوبیان گسترده بود؛ بدین ترتیب منطقه عملیاتی که از شرق به جاده خرمشهر و از غرب به مرز بین‌المللی محدود بود، از جناح شمالی با تهدید جدی روبه‌رو بود نبود؛ بر این اساس رویکرد دوم در دستور قرار گرفت.

در رویکرد دوم جهت حرکت ۲ قرارگاه «فتح» و «نصر» از شرق به غرب و در محدوده عرضی جنوب ایستگاه حسینیه تا ایستگاه گرمدشت و به عمق جاده اهواز – خرمشهر تا مرز تعیین شد.

اجرا نشدن طرح پیش‌بینی شده، خود زمینه فریب دشمن را فراهم کرد و هجوم به دشمن در شب میلاد حضرت علی (ع) از ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه روز ۱۶ اردیبهشت با رمز «یا علی بن ابی‌طالب (ع)» آغاز شد.

قرارگاه «قدس» با توجه به ماموریتی که دریافت کرده بود، نبردش را در ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه شروع کرد و در طول چند روز به بیش از آن‌چه در تعیین هدف‌ها پیش‌بینی شده بود، دست یافت. قرارگاه «فتح» نیز در آخرین ساعات شامگاه ۱۶ اردیبهشت نبرد خود را آغاز کرد و همه یگان‌هایش تا ۹ بامداد ۱۷ اردیبهشت به خط مرزی دست یافتند. همچنین یگان‌های قرارگاه «نصر» هم تا پیش از ساعت ۴ بامداد روز ۱۷ اردیبهشت، دژ مرزی را که به موازات مرز ایران و عراق احداث شده بود، به تصرف درآوردند. ۲ قرارگاه «فتح» و «نصر» در حالی که از روبه‌رو و پهلو تهدید می‌شدند، در طول ۶ روز نبرد، موقعیت به دست آمده را حفظ کردند.

در دور دوم نبرد که از ۱۶ اردیبهشت آغاز شد و تا ۱۹ اردیبهشت به طول انجامید، رزمندگان با پیشروی ۱۲ کیلومتری در عمق، حدفاصل جاده اهواز – خرمشهر تا مرز را آزاد کردند و به دژ مرزی دست یافتند؛ با این پیروزی ۱۷ کیلومتر از مرز بین‌المللی از محل تقاطع جاده حسینیه با مرز به سمت شلمچه آزاد شد؛ در این درگیری‌ها تعداد زیادی از تانک‌ها و نفربر‌های دشمن منهدم شد یا به غنیمت درآمد و رزمندگان نیز توانستند همچون یک پیکان از قلب منطقه دشمن عبور کنند و خود را به مرز برسانند که نوک پیکان آنها برای دشمن حرکت به سمت «بصره» را تداعی می‌کرد؛ با این تصور در ۱۸ اردیبهشت، لشکر‌های ۵ مکانیزه و ۶ زرهی ارتش عراق برای تمرکز در دفاع از بصره، تا پشت مرز عقب‌نشینی کردند؛ بدین ترتیب پادگان حمید، هویزه، سه راهی جفیر تا دژ مرزی کوشک و طلاییه آزاد و الحاق بین قرارگاه «فتح» و «قدس» برقرار شد.

با الحاق ۲ قرارگاه‌های «فتح» و «قدس»، ۷۰ درصد از مناطق پیش‌بینی شده در طرح عملیات «بیت‌المقدس» آزاد شد و تنها نقاطی در حد فاصل دژ مرزی تا مرز و خرمشهر و حومه آن و سرزمین‌های شمال غربی آن در اشغال دشمن باقی ماند؛ همچنین آزادسازی بیش از ۱۰۰ کیلومتر از جاده ۱۳۰ کیلومتری و راهبردی اهواز – خرمشهر دستاورد بزرگی در این مرحله محسوب می‌شد. آزادسازی این جاده منجر به سهولت و سرعت جابه‌جایی نیرو‌ها و تجهیزات می‌شد و جبهه را به عقبه اصلی‌اش یعنی شهر اهواز پیوند می‌داد.

بدین ترتیب در ۲ دور نبرد «بیت‌المقدس»، ۴ هزار و ۲۰۰ کیلومتر مربع از سرزمین‌های کشورمان از اشغال نیرو‌های عراقی آزاد شد؛ همچنین تنها در دور دوم عملیات، بیش از ۲۰۰۰ نفر کشته یا مجروح و نزدیک به ۵۰۰ نفر از نظامیان عراقی اسیر شدند.

در این مرحله، سرتیپ «یونس محمد رشید» فرمانده تیپ ۲۴ کشته شد و علاوه بر این، تیپ‌های ۶، ۸ و ۱۲ از لشکر ۳ زرهی، تیپ ۲۴ از لشکر ۱۰ و تیپ‌های ۱۰، ۱۷ و ۳۰ زرهی، ۳۳ نیروی ویژه، تیپ ۹۰ پیاده و لشکر‌های ۴ و ۸ پیاده منهدم، ۶ فروند هواپیما و بالگرد عراقی سرنگون و تعداد زیادی تانک، نفربر و خودرو منهدم شدند.

با دستاورد‌های این مرحله و دسترسی به عقبه‌های دشمن و تهدید «بصره»، بسیاری از مسئولان کشور در فضای پیروزی قرار گرفتند.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اشتباه راهبردی بعثی‌ها موجب تسریع در آزادسازی خرمشهر شد بیشتر بخوانید »

چشم‌انتظاری برای رسیدن به پیکر «محمود»/ مادری که دلش به بند پوتین فرزند شهیدش خوش بود

چشم‌انتظاری برای رسیدن به پیکر «محمود»/ مادری که دلش به بند پوتین فرزند شهیدش خوش بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار ساجد دفاع‌پرس، جبهه‌های حق علیه باطل برای رزمندگان شوری وصف‌ناشدنی داشت؛ شوری همراه با ایثار و حماسه و قدم به قدم آن برای آن‌ها، محل شهادت و ریخته شدن خون دوستان‌شان بود که گاهاً نمی‌توانستند پیکر مطهر آن‌ها را به عقب بازگردانند؛ بنابراین دل رزمندگان در محل شهادت همرزمان‌شان جا می‌ماند و منتظر لحظه‌ای بودند تا آن منطقه آزاد شود تا بتوانند پیکر مطهر دوستان شهید خود را به عقب بازگردانند و به آغوش خانواده‌شان برسانند.

این سرگذشت، در نامه‌ای که از بسیجی شهید «بهروز مرادی» در کتاب «یادداشت‌های خرمشهر» چاپ شده، بیان شده است؛ زمانی که این شهید والامقام در خرمشهر می‌جنگیده و پس از اشغال این شهر، ناچار به ترک خرمشهر شده و پس از آزادسازی شهر، به‌همراه برادر کوچک‌ترش به میان کوچه‌پس‌کوچه‌های خرمشهر رفته و به استخوان‌های یکی از دوستانش به‌نام محمود می‌رسد.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، متن نامه بسیجی شهید «بهروز مرادی» است:

«بسم الله الرحمن الرحيم

در یکی از روزهای مهرماه سال ۵۹ که با دشمن توی کوچه‌های پشت مدرسه… خرمشهر درگیر بودیم، سه نفر از دوستانم به خانه‌ای که مقر عراقی‌ها بود، حمله کردند و جنازه یک نفرشان داخل کوچه جا ماند. سه نفر «حمیدرضا دشتی» «محمدرضا باقری» و «توتونساب» بودند؛ و امروز که بعد از پیروزی قدم به شهرمان گذاشته‌ایم، این چهارمین نفری است که استخوان‌هایش پیدا می‌شود. وقتی استخوان‌های دوستم را پیدا کردم، برای لحظه‌ای گریستم و در برابر خدا زانو زدم؛ و زمین را به شکرانه امانت‌داری‌اش بوسیدم.

برادر کوچکم همراهم بود. او را آورده بودم تا از نزدیک با واقعیت‌های جنگ آشنا شود. مدتی را در راهروهای زیرزمینی و سنگرهای دشمن قدم زدیم و برای او حماسه‌های جوانان شهر را می‌گفتم که چگونه فرزندان اسلام در غربت، رقص مرگ می‌کردند؛ و او هاج و واج مانده بود. بعدازظهر که شد، به او گفتم: «داخل یکی از این کوچه‌ها یک آشنا هست؛ بیا برویم. شاید اثری از او باشد». قدم به قدم پوکه های «ژ ۳» روی زمین ریخته بود. سر این کوچه پوکه‌های شلیک‌شده از طرف ما بود و سر کوچه آن طرف‌تر پوکه‌های کلاشینکف عراقی‌‌ها.

۲۱ ماه پیش این‌جا در و دیوار و خانه‌ها شاهد یک جنگ خونین سخت بود و امروز ما آمده بودیم -که اگر خدا کمک کند- جنازه یکی از قربانیان این جنگ را بیابیم. آهسته کوچه‌ها را پشت سر گذاشتیم؛ به خانه‌ای نزدیک شدیم که هنوز فریاد وحشتناک عراقی‌ها را از آن‌جا به‌خاطر داشتم جلو خانه استخوان‌های «محمود» را پیدا کردم و آن‌طرف‌تر ساعت مچی او را داخل جیب شلوارش چند تیر «ژ ۳» بود و بلوز سبز و پیراهن سفید او بعد از ۲ سال هنوز سر جایش بود؛ و یک لنگه کفش او را زیر یک درخت فرسوده خرما پیدا کردم که در کنار او شش گلوله آر.پی.جی که از پشت‌بام خانه روبه‌رو شلیک شده بود، در دل زمین بود.

در آن لحظه زانوهایم سست شد و اشک چشمانم را گرفت. زمین را بوسیدم؛ زیرا عهد کرده بودم که اگر به خرمشهر، زنده رسیدم، بروم آن‌جاها که دوستانم شهید شده‌اند، خاک مقدس‌شان را زیارت کنم. برادرم به من نگاه می‌کرد، در حالی که چشمانش از حدقه در آمده بود…

به یاد پدر و خانواده محمود افتادم که هنوز که هنوز است، در انتظار بازگشت فرزندشان لحظه شماری می‌کنند. تا امروز خبر شهادت «محمود» را به مادرش نداده بودم؛ اما دیگر خوشحال هستم که لااقل استخوان‌های او را پیدا کرده‌ام و این می‌تواند باعث آرامش موقت قلب یک مادر باشد. به یاد مادر «سعید» افتادم؛ آن‌روز که ما جنازه سعیدمان را در جبهه آبادان جا گذاشتیم، مادر سعید به «صمد» گفته بود: «کاش بند پوتین سعید را برایم می‌آوردی تا من لااقل یک یادگار از پسرم داشته باشم». می‌بینی که ما در چه دنیایی زندگی می‌کنیم و با این وضع برای من سخت است که از جبهه دست بکشم. جبهه برای من همه‌چیز است. در جبهه دوستانم را یکی‌یکی از دست داده‌ام و حالا که دارم این نامه را برای تو می‌نویسم، صدای انفجارهای پیاپی خمپاره خصم، سکوت شب را می‌شکند و شاید هم…. بعد از آن خدا می‌داند چه بشود؟

قبل از فتح خرمشهر نوشتن چند خط نامه همراه بود با اعتراض دوستم «علی نعمت‌زاده» که می‌گفت: «گلوپ را خاموش کن»؛ اما الان که دارم این نامه را می‌نویسم، شاید جنازه علی در قبرستان آبادان پوسیده باشد و کسی نیست که به من بگوید خسته‌ام چراغ را خاموش کن؛ می‌خواهم بخوابم، من نمی‌دانم بعد از این چه خواهد شد؟ به مادرم گفته‌ام، در جبهه، بچه‌ها خواب امام حسین (ع) را می‌بینند و در بیداری، در نخلستان‌های جزیره «مینو»، مهدی (عج) را و شما در تهران در خواب، کوپن را می‌بینید و در بیداری صف مرغ کوپنی را. مادرم قانع شد که پسرش حق دارد در جبهه باشد.

می‌بینی که دنیای جبهه چه دنیای عجیبی است؟ یک دنیا حماسه است و این حماسه‌ها گاه در دل خاک مدفون می‌شوند. و گاه اثری از آن‌ها که یک تکه استخوان باشد، بعد از ۲ سال پیدا می‌شود».

خاطرنشان می‌شود؛ بسیجی شهید «بهروز مرادی» اول دی سال ۱۳۳۵ در خرمشهر چشم به جهان گشود. وی با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سال ۱۳۶۴ نیز در رشته صنایع دستی در دانشگاه پردیس اصفهان مشغول تحصیل شد؛ اما قبل از پایان تحصیلاتش، در ۴ خرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه «شلمچه» به شهادت رسید.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چشم‌انتظاری برای رسیدن به پیکر «محمود»/ مادری که دلش به بند پوتین فرزند شهیدش خوش بود بیشتر بخوانید »

این خلبان بغداد را برای صدام ناامن کرد

این خلبان بغداد را برای صدام ناامن کرد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، پیش از آزادسازی خرمشهر، عراق در چنین جایگاهی قرار داشت و یک سر و گردن از ما بالاتر بود و می‌توانست با فشار‌های سیاسی، خود را به ما تحمیل کند، ولی با آزادسازی خرمشهر قضیه برعکس شد و نظام بین‏‌الملل شاهد شکست نظامی – سیاسی عراق در این منطقه استراتژیک شد و این در حالی بود که عراق برگ برنده خود را برای اعمال نظرات نامشروع در منطقه از دست داد.

در شرایطی که خرمشهر آزاد شده بود کشور‌های عرب منطقه که روی صدام و ارتش آن تکیه داشتند دچار وحشت شدند. آمریکا و برخی کشور‌های عرب توصیه کردند که در این فضا و شرایط حاکم، هرچه سریع‏تر باید آتش‏‌بس برقرار شود.

در تشریح علل تصمیم برگزاری کنفرانس غیرمتعهد‌ها در بغداد می‌توان گفت که رژیم صدام که در آن شرایط از لحاظ سیاسی بسیار ضعیف شده بود، بهترین راه خروج از این بحران را برگزاری اجلاس سران کشور‌های غیرمتعهد در بغداد دانست، زیرا از این طریق موفق می‌شد با صدور بیانیه و حربه‏‌های دیگر همه چیز را به نفع خود و به ضرر نظام جمهوری اسلامی ایران به پایان برساند.

از سوی دیگر، عراق بار‌ها اعلام کرده بود که بغداد کاملاً امن است و حتی پرنده‌ای جرأت ندارد در آسمان بغداد پرواز کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنی در استان بغداد در دستور کار نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهی «الدوره» در جنوب شرقی شهر بغداد از برگزاری نشست سران غیرمتعهد‌ها جلوگیری شود.

خلبان عباس دوران که بود؟

عباس دوران در سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده متولد شد. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد و پس از طی دوره مقدماتی در ایران برای ادامه تحصیل و طی دوره تکمیلی به آمریکا اعزام شد و پس از اخذ نشان و گواهینامه خلبانی به ایران بازگشت.

وقتی جنگ تحمیلی در روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ آغاز شد در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیاتی فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه) انجام وظیفه می‌کرد. او در طول جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز جنگی داشت.

بار‌ها می‌گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال درآورده و بر سر دشمن فرود می‌آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.

عباس دوران هفتم آذرماه سال ۱۳۵۹ در یک عملیات متحورانه دو ناوچه نیروی دریایی عراق را در حوالی اسکله «الامیه» و «البکر» غرق کرد، چنانچه می‌گفتند و به اثبات هم رسید نیروی دریایی عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبری به نابودی کشاندند. زمانی که اسرائیل به لبنان حمله کرد وی اولین خلبانی بود که آمادگی خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد.

در سال ۱۳۶۱ جنگ تحمیلی هر روز شعله‏‌ورتر می‌شد و صدام رئیس دولت بعث عراق برای مانور سیاسی از برپایی کنفرانس غیرمتعهد‌ها سخن می‌گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به زعم خود به دژ نفوذناپذیری تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعی به راه انداخته بود تا حدی که برای سران غیرمتعهد بنز‌های سفارشی‏‌اش را بر روی اتوبان‏‌های نوساز بغداد راه انداخت، خیلی خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ می‌کردند که ایران نمی‌تواند بغداد را ناامن کند. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران برای جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، بیستم تیرماه ۱۳۶۱ مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.

روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ سه هواپیما که هر کدام دو سرنشین داشتند مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند. هدف آن‏ها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.

هواپیمای شماره یک: عباس دوران – منصور کاظمیان هواپیمای شماره دو: اسکندری – باقری هواپیمای شماره سه: توانگریان – خسروشاهی

ماجرای این مأموریت که خلبان عباس دوران در آن به شهادت رسید از زبان همکار و همراهش منصور کاظمیان خواندنی است:

وی می‌گوید: قبل از اینکه انجام این عملیات را به ما اعلام کنند عباس دوران به «امیدیه» رفته بود و قرار بود در صورتی که در «عملیات رمضان» نیاز شد، پرواز کند، زیرا نیروی زمینی ارتش در این عملیات نیاز به حمایت‏‌های هوانیروز داشت. در نتیجه دو روز قبل از شروع عملیات عباس دوران به ما ملحق شد و به ما توضیح دادند که به علت حساسیت ویژه، این عملیات با سه هواپیما انجام خواهد شد. «هواپیمای شماره ۱» من بودم و عباس دوران. «هواپیمای شماره ۲» محمود اسکندری بود و ناصر باقری و «هواپیمای شماره ۳»، توانگریان و خسروشاهی که البته قرار شده بود هواپیما‌های شماره ۱ و ۲ به عمق خاک عراق و شهر بغداد بروند و علاوه بر بمباران پالایشگاه «الدوره» دیوار صوتی این شهر را نیز بشکنند و هواپیمای شماره ۳ نزدیک مرز به عنوان پشتیبان و نیروی جایگزین مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشکلی برای این دو هواپیما، عملیات را ادامه دهد.

ما به سمت بغداد پرواز کردیم. تقریباً ۱۵ کیلومتری بغداد بودیم که با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏‌رو شدیم و در همین فاصله چند گلوله به هواپیمای ما اصابت کرد. وقتی این گلوله‏‌ها به هواپیمای ما اصابت کرد عباس به من گفت که چراغ موتور سمت راست روشن شده و ظاهراً موتور از کار افتاده است. به عباس گفتم چاره‏‌ای نیست و باید به عملیات ادامه دهیم. زیرا در آن شرایط اگر باز می‌گشتیم دوباره در دیوار آتش دشمن قرار می‌گرفتیم بنابراین به سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آنجا بود ادامه مسیر دادیم و با این که پدافند دشمن بسیار قوی بود تمام بمب‏ها را روی این پالایشگاه تخلیه کردیم.

بعد از تخلیه بمب‏‌ها مسیری را ادامه دادیم که دقیقاً به سمت همان هتلی ختم می‌شد که قرار بود کنفرانس غیرمتعهد‌ها در آن برگزار شود.

زمانی که ما بمب‏‌ها را روی پالایشگاه الدوره می‌ریختیم آتش بی‌امان و شدید دشمن قطع نمی‌شد. در همان موقع بود که هواپیما مورد اصابت چند گلوله دیگر قرار گرفت و قسمت عقب آن به طور کلی از بین رفت.

وقتی به پشت سرم نگاه کردم پالایشگاه را دیدم که در آتش می‌سوزد. در آن لحظه بود که دیدم قسمت دم هواپیما تا وسط کابین از بین رفته و در آتش می‌سوزد. دیگر حتی فرصت نشد که به عباس این قضیه را بگویم و نمی‌دانم چطور شد که صندلی من به بیرون پرت شد.

درست نمی‌دانم، اما قبل از اینکه بخواهم به عباس بگویم که قسمت عقب هواپیما از بین رفته صندلی به بیرون پرت شده بود. نمی‌دانم آیا عباس بود که این کار را کرد (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت که من هواپیما را ترک کنم). یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز ندیدم. وقتی به هوش آمدم به عنوان اسیر در وزارت دفاع عراق بودم. بعد از دو ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت که هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود، یک چتر باز شد و بعد از چند ثانیه هواپیما به هتل محل برگزاری کنفرانس غیرمتعهد‌ها برخورد کرد. تازه فهمیدم عباس صندلی خودش را به بیرون پرت نکرده و پس از برخورد هواپیما با ساختمان هتل به شهادت رسیده است.

وقتی خبر شهادت عباس دوران را شنیدم به یاد صحبت‌‏های شب قبل از عملیات افتادم که به من گفت: «منصور جان اگر یک وقت هواپیما دچار مشکلی شد تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان، چون من باید در هواپیما بمانم و مأموریتم را به اتمام برسانم.»

کاظمیان درباره عملیات‏‌های مهمی که با عباس دوران انجام داده است، می‌گوید: من از سال ۱۳۶۰ که عباس دوران به همدان منتقل شده بود با او آشنا شدم و در عملیات‏‌های زیادی با او شرکت کردم که مهم‏ترین آن‌ها عملیات فتح‏‌المبین، عملیات بوشهر برای بمب‏‌باران اسکله‏‌های «البکر و الامیه» نزدیک بندر بصره و همچنین آخرین عملیات با هدف ناامن کردن شهر بغداد و به هم زدن کنفرانس غیرمتعهد‌ها بود.

عباس دوران بین همه معروف بود. ترس را هیچ‏گاه در وجود او ندیدم. سخت‏‌ترین مأموریت‏‌ها را قبول می‌کرد و به تنها چیزی که فکر می‏‌کرد هدف بود. حتی یادم هست در عملیات بمب‏‌باران اسکله‌های «البکر» و «الامیه» در نزدیکی بندر بصره، بنا به دلایلی قرار شد که عملیات به صورت نیمه کاره متوقف شود، ولی عباس دوران قبول نکرد و عملیات را به آخر رساند. او هیچ‏گاه در کابین صحبت نمی‌کرد و همیشه می‌گفت اگر از مسیر منحرف شدم و یا حالت نامتعادلی را مشاهده کردید آن وقت علاوه بر اینکه به من اعلام می‌کنید مواظب اطراف باشید.

منصور کاظمیان همزمان با شهادت عباس دوران به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه اسارت، بیست و چهارم شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت.

نا امن نشان دادن بغداد تنها راه جلوگیری از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد‌ها

سرهنگ ناصر باقری دیگر همرزم عباس دوران می‌گوید: این عملیات از لحاظ سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم بود، (هر چند که تا کنون مهجور مانده است) اگر کنفرانس سران کشور‌های غیرمتعهد در بغداد برگزار می‌شد صدام به مدت هشت سال ریاست آن را به عهده می‌گرفت. جمهوری اسلامی ایران اعتراض شدید خود را با تحریم کنفرانس نشان داده بود، اما این امر کافی نبود و این کنفرانس نباید در بغداد برگزار می‌شد و ریاست آن به مدت هشت سال در دست صدام قرار می‌گرفت.

ایران از لحاظ سیاسی نتوانست مانع این امر شود و در نهایت متوسل به حربه نظامی شد. تنها راهی که می‌شد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد ناامن نشان دادن شهر بغداد بود که صدام به امنیت آن خیلی افتخار می‌کرد. از سوی دیگر در آن زمان (سال ۱۳۶۱) ایران موشک دوربرد نداشت که بغداد را مورد هدف قرار دهد برای همین قرار شد این حرکت توسط هواپیما‌ها انجام شود. این عملیات در ردیف عملیات «حمله به h-۳» قرار دارد. (۱)

پیش از انجام عملیات به ما اعلام کرده بودند که درصد خطر این عملیات بالای ۸۵ درصد است. ۶ خلبان این سه هواپیمای (F-۴) نیز توسط ستاد کل انتخاب شده بودند. من با مرحوم اسکندری، شهید دوران با منصور کاظمیان و توانگریان و خسروشاهی خلبانان سه هواپیمای مذکور بودیم. در این بین من و اسکندری هر کدام ۶ بار بر فراز بغداد پرواز داشتیم، ولی شهید دوران اولین پرواز بود که بر فراز بغداد انجام می‌داد. علیرغم اینکه تا آن زمان دوران دارای بیشترین پرواز عملیاتی بود.

در این عملیات، نیت، زدن شهر بغداد و مناطق مسکونی نبود بلکه قرار بود با حمله به پالایشگاه «الدوره» بغداد و کوبیدن نقاط حساس آن و شکستن دیوار صوتی، فقط یک جو روانی و ترس ایجاد کنیم. از سوی دیگر پدافند دشمن هم خیلی قوی بود. از بدو ورود ما به خاک عراق با یک دیواره آتش روبرو شدیم که پدافند سبک آن‌ها ایجاد کرده بود. نزدیکی صبح بود که پدافند هوایی بغداد نیز ما را ردگیری کرد و ما در بین دو پدافند زمینی و هوایی قرار گرفتیم، به هر حال عملیات را ادامه دادیم و پالایشگاه را زدیم. در موقع رفتن، دوران که «لیدر» (سردسته) ما بود جلوی ما حرکت می‌کرد، اما پس از عملیات و موقع برگشت از سمت دیگر شهر بغداد هواپیمای من و اسکندری جلو بود و دوران و کاظمیان پشت سر ما بودند.

پدافند سبک عراق هواپیمای ما را که شماره دو بودیم زد و تنها یک گلوله در کابین خلبان منفجر شد، ولی در عین حال هواپیما به حرکت خود ادامه داد و فقط سرنشینان آن که من و اسکندری بودیم زخمی شدیم. در همین حین از هواپیمای شماره یک که دوران و کاظمیان در آن بودند اطلاع دادند که هواپیما را زدند.

اسکندری به آن‌ها گفت عیب ندارد ما را هم زده‏‌اند پشت سر ما بیایید. دوران در جواب گفت: موتور شماره دو آتش گرفته و ما نمی‌توانیم بیاییم.

اسکندری مجدداً گفت: اگر می‌توانید بیایید، وگرنه بپرید بیرون؛ که بعد از این گفت‏‌وگو دیگر جوابی از آن طرف نیامد و ما بالاخره با وجود آتش سنگین پدافند دشمن برگشتیم و در همدان به زمین نشستیم. بعد‌ها متوجه شدیم که در آن لحظه کاظمیان توسط دوران «Eject» (به بیرون پرتاب شده) و شهید دوران هم هواپیمای نیمه سوخته را به ساختمان هتل محل برگزاری کنفرانس کوبیده است.

صبح روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیما را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد‌ها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهد‌ها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشود. پیکر پاک شهید عباس دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک میهن بازگشت.

۱- در عملیات حمله به «h_۳» جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با یک حمله غافلگیرکننده تعداد زیادی از هواپیما‌های جنگی رژیم بعث عراق را از بین بردند. عراق این هواپیما‌ها را برای در امان ماندن از حملات تیزپروازان نیروی هوایی ارتش به منطقه‌ای در نزدیکی مرز اردن منتقل کرده بود و هیچگاه تصور نمی‌کرد ایران بتواند در یک منطقه دورافتاده عراق عملیاتی انجام بدهد.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این خلبان بغداد را برای صدام ناامن کرد بیشتر بخوانید »

کینه منافقین از فرمانده‌ای که تا جهنم بدرقه‌شان کرد

کینه منافقین از فرمانده‌ای که تا جهنم بدرقه‌شان کرد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، وقتی نام شهید صیاد شیرازی برده می‌شود، خاطرات بسیاری از این فرمانده شجاع هشت سال دفاع مقدس در یاد‌ها زنده می‌شود؛ از نقش بسیار مهم او در روز‌های بحران در سال ابتدایی جنگ که او را تبدیل به نمادی برای وحدت ارتش و سپاه می‌کرد تا داغ سنگینی که بر پیشانی منافقین در عملیات مرصاد گذاشت. این داغ آن قدر سنگین بود که برای ترورش به هر روش ناجوانمردانه‌ای متوسل شدند تا او را به شهادت برسانند.

۲۳ خرداد ماه سالروز تولد صیاد شیرازی است. کسی که با ایجاد قرارگاه مشترک بین سپاه و ارتش تمام رزمندگان را برای فتحی بزرگ آماده و یکپارچه کرد. عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر نه فقط در یک ماه و دو ماه، بلکه از مهرماه سال ۱۳۶۰ یعنی همان روزی که او به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد، آغاز شد تا آن نتیجه غرورآفرین را رقم بزند.

۵ مرداد ۶۷، روزی که عقده صیاد به دل منافقین نشست

برگ افتخار دیگری از زندگی شهید صیاد شیرازی را باید در چندین سال بعد و در جریان عملیات مرصاد جست‌وجو کرد؛ مرداد ماه ۱۳۶۷ و پس از امضای قطعنامه ۵۹۸، خبر‌هایی از اقدام منافقین برای تصرف شهر‌های غربی کشور به گوش می‌رسید. سوم مردادماه سال ۱۳۶۷ منافقین حمله خود را برای تصرف «کرند» و «اسلام‌آباد» و سپس حرکت به سوی کرمانشاه آغاز کردند. شهید صیادشیرازی مسئولیت اصلی خنثی کردن این حملات ضدانقلاب و منافقین را برعهده گرفت و راهی کرمانشاه شد.

او با یک فروند بالگرد ۲۱۴ که دو فروند بالگرد هجومی کبرا آن را اسکورت می‌کردند، برای شناسایی دشمن روی محور کرمانشاه – قصرشیرین پرواز کرد و با تدابیر لازم، تمامی محور‌های هجوم منافقین را شناسایی و ابتکار عمل را از آن‌ها گرفت، تا با این کار، حرکت ستون نظامی منافقین عملاً متوقف شود.

شهید صیاد شیرازی در بخشی از خاطرات خود درباره عملیات مرصاد نوشته است: «چنان جوّ پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. نیمه شب چهارم مرداد بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است و همین‌طور در حال پیشروی است؟ ساعت پنج به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان، تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره‌ای نداریم هلی‌کوپتر‌های کبری باید آماده باشند.

صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. عملیات که تمام شد، در جاده کرمانشاه – اسلام‌آباد غرب کشته‌های زیادی از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند.»

در سال‌های اخیر، اگرچه مستند‌های زیادی درباره شهید صیاد شیرازی ساخته شده، اما جای تأسف دارد که هنوز هیچ فیلم سینمایی مجزایی درباره این شخصیت ساخته نشده است. سریالی هم که گفته می‌شود درباره ایشان قرار است ساخته شود، مراحل پژوهش را پشت سر می‌گذارد و مشخص نیست چه زمانی به تولید برسد.

یکی از مستند‌های خوبی که درباره شهید صیاد شیرازی ساخته شده، مجموعه‌ای ۳ قسمتی به نام «سرگرد» است. این مستند با نگاهی جامع به بخش مهمی از زندگی این فرمانده دفاع مقدس، حوادث زندگی او را همراه با اسناد تصویری و پژوهش قوی به تصویر کشیده است.

سیدمجتبی موسوی تهیه‌کننده این مستند است و در آن، ۶ ماه از عملیات بیت‌المقدس را روایت کرده و نقش فرماندهی شهید علی صیاد شیرازی در این عملیاتِ پیروزمندانه را بازخوانی کرده است.

ماجرای اخراج شهید صیاد از ارتش به واسطه فعالیت‌های معاندانه بنی‌صدر، بازگشت دوباره او به فرماندهی با حکم امام خمینی در سال ۱۳۶۰، طراحی و تدارک عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر که نتیجه اجرای موبه‌موی تدابیر تاکتیکی و نظامی صیاد شیرازی و محسن رضایی بود، اصلی‌ترین محور‌های این مستند را تشکیل می‌دهد.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کینه منافقین از فرمانده‌ای که تا جهنم بدرقه‌شان کرد بیشتر بخوانید »

استعانت از کریمه اهل بیت(س) در مقابله با میراژهای عراقی

استعانت از کریمه اهل بیت(س) در مقابله با میراژهای عراقی



نشست روایت‌گری «از سوباشی تا کیوبک» با حضور امیرسرتیپ خلبان سید اسماعیل پیروان و جمعی از رزمندگان دفاع مقدس در عملیات بیت المقدس به میزبانی اداره کل کتابخانه های عمومی استان قم برگزار شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، به مناسبت سوم خرداد ماه، سالروز آزادسازی خرمشهر و همزمان با دهه کرامت، نشست روایتگری «از سوباشی تا کیوبک» به میزبانی اداره کل کتابخانه‌های عمومی و با همکاری کنگره ملی شهدای استان، سپاه ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) استان، کانون فرهنگی تبلیغی حدیث فتح و خانه مطبوعات استان قم در کتابخانه مرکزی قم برگزار شد.

روایت استعانت از حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) در مقابله معجزه آسا با میراژ های عراقی

مهدی توکلیان، مدیرکل کتابخانه های عمومی استان قم در این نشست ابراز داشت: باعث افتخار مجموعه اداره کل کتابخانه های عمومی استان قم است که امروز و همزمان با دهه مبارک کرامت، میزبانی دو امیر سرافراز ارتش، یکی از شهر قم و یکی از مشهد مقدس و تعدادی از زرمندگان پیشکسوت دفاع مقدس و عملیات بیت المقدس را در محفلی به عهده داریم که برای اولین بار، روایت رشادت های یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی را در آن شاهد خواهیم بود.

وی در ادامه افزود: محافل روایت گری دفاع مقدس می تواند با حضور هنرمندان و نویسندگان منجر به تولید آثار فاخر و آشنایی نسل جدید با ایثار های صورت گرفته توسط رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس شود که زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و رضایت خانواده شهدا را نیز در پی خواهد داشت.

روایت استعانت از حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) در مقابله معجزه آسا با میراژ های عراقی

در ادامه این نشست، امیر سرتیپ خلبان، محمد اسماعیل پیروان ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای عملیات بیت المقدس گفت: پس از عملیات کربلای ۵ که منجر به شکست سنگین دشمن از رزمندگان ما شد، آنها شروع به انتقام ناجوانمردانه از طریق بمباران شهر ها و شهید کردن مردم بی دفاع در شهر هایی مثل قم، همدان، کرمان و جزیره خارک، که از نظر استراتژیک اهمیت بسیاری برای کشور ما، داشت کردند؛ در این بین شهر قم به جهت خاستگاه انقلاب و وجود زائرین و حوزه های علمیه، بیش از سایر شهر ها مورد توجه رژیم بعث عراق بود و ماموریت ما نیز دفاع از حریم هوایی این شهر بود.

وی در ادامه تصریح کرد: ماموریت دفاع از حرم و حریم استان قم به بنده از پایگاه شکاری ۸۱ نیروی هوایی اصفهان و امیر خلبان کازرونی، از خلبانان استان قم سپرده شده بود و چند روز مانده به جشن های دهه فجر سال ۱۳۶۵ بود که رادار های سوباشی خبر از ورود سه هواپیمای جنگنده میراژ به سمت قم دادند و این در حالی بود که در همان روز، جنگنده اصلی ما دچار نقص فنی شده بود و جنگنده جایگزین نیز مجهز به موشک های پیشرفته نبود و فقط دو موشک حرارتی کوچک و کم برد داشت.

پیروان با اشاره به استعانت از خداوند و کریمه اهل بیت (علیهم السلام) اضافه کرد: ساعت ۱۵:۳۰ عصر بود که از آسمان قم و بر فراز حرم حضرت فاطمه معصومه (س) از خداوند و کریمه اهل بیت (علیهم السلام) درخواست کمک کردیم و به جنگ میراژ های عراقی رفتیم و در ابتدا سعی کردیم با مانور دادن، آنها را از قم دور کرده و موشک های آنها را خالی کنیم که نتوانند به قم آسیب برسانند؛ در ادامه با نزدیک شدن به یکی از میراژ ها، یک موشک حرارتی را به سمت آنها نشانه گرفتم و این میراژ از بین رفت و دو جنگنده عراقی دیگر هم با توجه به کمبود بنزین از شهر دور شدند و پس از ساعتی از کشور ما خارج شدند.

معاون هماهنگ کننده سابق نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در پایان اظهار داشت: این خواست خدا بود که ما با یک جنگنده بدون موشک های پیشرفته بتوانیم از حریم شهر قم دفاع کنیم و پس از این ماموریت و بازگشت به قم مجددا بر فراز قم رفتیم و زیارتی کردیم که یکی از لذت بخش ترین زیارت های ما در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) بود و از آن روز به بعد اعتقاد ویژه ای به آن حضرت دارم.

روایت استعانت از حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) در مقابله معجزه آسا با میراژ های عراقی

در ادامه این نشست، امیرسرتیپ دوم خلبان باقر پناهی، گفت: مسئله بمباران شهرها زمانی رخ می‌داد که رزمندگان ما در جبهه‌های زمینی عملیات موفق می‌کردند و عراقی‌ها به خاطر پایین آوردن روحیه رزمنده‌ها و مردم شهرها را با بمباران می‌کردند. شهرها پدافند داشتند اما در اوایل جنگ ما از نظر پدافند ضعیف بودیم.

وی گفت: اینها در ارتفاع می‌آمدند که برد پدافند ما به آنها نرسد و بمباران می‌کردند. سال ۶۵ خلبان اف ۴ در پایگاه همدان بودم. زمان بمباران شهرها بود که ما مقابله به مثل می‌کردیم اما در انتقام نامردی نمی‌کردیم. زمان جنگ می‌گفتیم فلان شهرها تخلیه شود چراکه می‌خواهیم در جواب زدن شهرهایمان این شهرها را بزنیم، البته ما چون اطلاعات بیشتری داشتیم بیشتر مرکز نظامی را می‌زدیم و موشک‌هایی که ما می‌زدیم موشک‌های نقطه زن بودند و شاید یکی از دلایل مهمی که بمباران به شهرها قطع شد این بود که ما هم موشک داشتیم و هم خلبان‌های ما برخلاف بمباران کور آنها به عملیات‌های دقیق دست می‌زدند.

گفتنی است، در این نشست همچنین محمدعلی خاکباز یگانه، از رزمندگان استان قم در عملیات بیت المقدس به بیان خاطراتی از این عملیات و فتح خرمشهر پرداخت. همچنین در پایان از خانواده شهید حسین علی شیری، از شهدای استان قم در عملیات بیت المقدس؛ امیر سرتیپ دوم خلبان باقر پناهی از خلبانان بازنشسته نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران؛ امیر سرتیپ خلبان اسماعیل پیروان، معاون هماهنگ کننده سابق نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران و محمدعلی خاکباز یگانه، محسن دلپاک و رضا شهبازی از رزمندگان استان قم در عملیات بیت المقدس تقدیر شد.

روایت استعانت از حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) در مقابله معجزه آسا با میراژ های عراقی

روایت استعانت از حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) در مقابله معجزه آسا با میراژ های عراقی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

استعانت از کریمه اهل بیت(س) در مقابله با میراژهای عراقی بیشتر بخوانید »