هوشیاری و بصیرت ملت رمز پیروزی بر فتنههای مختلف است
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
![](https://www.mojahedat.com/wp-content/uploads/2022/04/728x90.gif)
هوشیاری و بصیرت ملت رمز پیروزی بر فتنههای مختلف است بیشتر بخوانید »
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
هوشیاری و بصیرت ملت رمز پیروزی بر فتنههای مختلف است بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از تبریز، یکی از جلوههای زیبا و غرورآفرین دفاع مقدس مشارکت همه هموطنان از اقوام و اقشار گوناگون برای دفاع از میهن عزیزمان است.
«امیل گریگوریان» از جمله رزمندگان مسیحی دفاع مقدس از تبریز است که در واپسین روزهای جنگ تحمیلی، در تاریخ ۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی سومار به اسارت نیروهای عراقی درآمد و دو سال را در اردوگاههای مختلف رژیم بعثی سپری کرد. وی در کتاب «گل مریم» اثر «آرمان بوداغیانس» گوشهای وحدت و اتحاد میان اسرای ایرانی را چنین روایت کرده است:
«در منطقه عملیاتی سومار حدود پنج روز به دنبال راه فراری میگشتیم؛ دشمن بعثی تمام راهها را بسته بود و ما به اسارت دشمن درآمدیم. بعد از چند روز که از اسیران بازجویی میکردند، تعدادی از ما را به کمپ شماره ۱۴ در تکریت انتقال دادند. در این کمپ، امکانات خیلی ناچیز بود و با بدبختی میتوانستیم مشکلات خود را رفع کنیم. در این کمپ تعداد ۲۵۰۰ نفر زندگی میکردند! در هر سالن ۱۵۰ نفر با امکانات ناچیز. از هر نظر مشکلات فراوان در این اردوگاه حاکم بود. ما فقط با همکاری یکدیگر میتوانستیم مشکلات را برطرف کنیم و به آینده امیدوار باشیم تا اینکه به کشور عزیزمان برگردیم.
بعد از اسارت، میخواستیم خود را طوری به دشمن نشان که ما میتوانیم مقاومت کنیم. چون به نظر من این یک امتحان بزرگی بود که تمام ما ایرانیان این امتحان بزرگ را میبایست بهخوبی انجام میدادیم و برایمان راه دومی وجود نداشت. ما به عنوان شهروندان کشوری که در طول مدت جنگ، شهیدان فراوانی از فرزندان خوب خود را از دست داده بود، نمیتوانستیم امتحان خود را خوب ندهیم. زیرا نماینده یکایک افراد ملت ایران بودیم، چه مسلمان و چه مسیحی (ارمنی)، فرقی با هم نداشتیم و باید تمام مشکلات موجود را پشت سر گذارده و به کشور خود ایران باز میگشتیم.»
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
ما آزادگان نماینده یکایک ایرانیان بودیم بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از تبریز، آزادگان کشورمان در سالهای سخت اسارت علیرغم مواجهه با آزارها و فشارهای فراوان نیروهای رژیم بعثی ایستادگی، صبر و مقاومت بیبدیلی از خود به نمایش گذاشتند.
سردار «غلام عسگر کریمیان» از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس که در سالهای 1362 تا 1369 در اردوگاههای عراق زندانی بود، در کتاب «روایت صبر» اثر «مریم جلیلی» نمونهای از کوشش اسرای ایرانی برای برگزاری پرشور مراسمات فرهنگی و مذهبی تحت اختناق شدید شکنجهگران دشمن را چنین روایت کرده است:
در بین اسرا طلبهها و روحانیونی که توسط عراقیها شناسایی نشده بودند و اطلاعات عمومیشان در زمینهی فرهنگی زیاد بود، فعالیت خوبی داشتند. هفت نفر به عنوان شورای فرهنگی اردوگاه و در هر آسایشگاه دو نفر به عنوان مسئول امور فرهنگی انتخاب و معرفی میشدند. آنها نیز زیر نظر مسئول مشخصشده به فعالیت خود در داخل آسایشگاه میپرداختند. در طی مدت کوتاهی دور از چشم عراقیها در مسائل مذهبی و فرهنگی موفقیتهای چشمگیری به دست آمد که بزرگترین دستاورد آن حفظ روحیه اسرا با اجرای مراسم دعا و فعالیتهای فرهنگی به مناسبتهایی مانند روز ،قدس ۲۲ بهمن، هفته ی دفاع مقدس، روز بسیج، نیمه شعبان و عاشورا و چند برنامهی مهم دیگر بود.
تئاترهایی که در آن اردوگاه اجرا میشد واقعاً بینظیر بود. اسرا در اجرای تئاتر و گریم پیشرفت چشمگیری داشتند از جمله برادر «جمال محرر» از رزمندگان مشهد نقش اساسی در برنامهریزی و اجرای تئاتر و سرود داشت. او فردی بسیار مومن، خوش اخلاق و یک هنرمند آشنا به مسائل هنری و فرهنگی بود.
با رونق تئاتر آسایشگاهی، ملافه یا پتو به جای پردهی نمایش مورد استفاده قرار میگرفت. برای تهیهی لباس و کلاههای مورد نیاز علیرغم تمام مشکلات به تهیهی پارچه و نخ و دوختن لباس و کلاه به دور از چشم عراقیها اقدام میکردند. دکورها باید کمحجم درست میشد تا در دید مامورین عراقی مشخص نباشد. داخل بالشها جای مناسبی برای قایم کردن بعضی وسایل بود که توسط هنرمندان بخش صنایع دستی تهیه میشد. اسفنجهای موجود در بالشها بیشترین استفاده را برای ساخت دکور و وسایل مورد نیاز تئاتر داشتند. قالبهای صابون هم به کار نوشتن و نقاشی کردن میآمد. در دورهی اسارت هیچ چیز دور ریخته نمیشد و به نوعی با ابتکار مورد استفاده قرار میگرفت.
پنبه و چسب و دوده و گلبرگهای گلها وسایل گریم بودند. برای درست کردن ریش و سبیل از اسفنج بالش استفاده میشد. در ابتدا وسایل رایج چهرهپردازی شامل چربی روی غذاها، خمیر دندان، رنگ سبزیجات، پماد کلرافنیکل (پماد زخم) و جوهر خودکار بود. چوب کبریتی که نوک آن له شده بود نیز به عنوان فرچهی صورت استفاده میشد. از پماد آنتی هیستامین نیز برای از بین بردن حساسیتهای این گریم استفاده میشد.
یک سال نیز بنده به عنوان مسئول سرود اردوگاه انتخاب شدم. یادم هست از لباسهای معمولی خودمان لباس مخصوص توسط خیاط اردوگاه تهیه کردیم و از مقوا شکلهای جالبی درست کردیم و صحنهی اجرای سرود را آراستیم. صحنه به قدری دیدنی بود که وقتی به آن نگاه میکردیم فکر میکردیم در تالار رودکی تهران هستیم.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
فعالیتهای فرهنگی عامل حفظ روحیه اسرا بود بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از تبریز، حکایت آزادگان سرافراز، داستان هزاران قهرمانی است که پس از جهاد در جبههها، جهاد به مراتب عظیمتری را در زندانهای مخوف رژیم بعثی عراق انجام دادند و پس از سالها صبر و استقامت وصفناشدنی، با تحقق وعده الهی به سرزمین حماسه و ایثار، ایران عزیز، بازگشتند.
خبرنگار دفاعپرس در تبریز، بهمناسبت خجسته ایام سالگرد بازگشت پیروزمندانه آزادگان به میهن اسلامی، گفتوگویی با «عظیم بسناس» آزاده تبریزی انجام داده است که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
دفاعپرس: اولینبار چه زمانی به جبهه اعزام شدید و در کدام یگان نظامی فعالیت داشتید؟
من سال ۱۳۶۴ برای انجام خدمت سربازی وارد لشکر ۶۴ نیروی زمینی ارتش شدم و در بهداری مشغول بودم؛ اوایل سال ۱۳۶۵ برای اولینبار به مناطق عملیاتی اعزام شدم. در آن مقطع به دلیل شکست نیروهایمان در «لولان» عراق، بهعنوان نیروی پشتیبانی به منطقه رفتیم، درحالی که فقط ۳۹ نفر بودیم و تعدادمان خیلی کم بود. از سوی دیگر عراقیها با نیروی هوایی، هوانیروز و توپخانه خود به شدت ما را هدف قرار میدادند؛ خاک منطقه سخت و سنگی بود و امکان کندن زمین و ساختن سنگر وجود نداشت و همین موضوع باعث میشد که بسیاری از دوستان ما هدف دشمن قرار بگیرند و مجروح شوند؛ اما با این حال بچههای ما بسیار جانانه میجنگیدند.
دفاعپرس: چه زمانی تحت تسلط نیروهای عراقی قرار گرفتید؟
سوم اردیبهشت سال ۱۳۶۵ به اسارت عراقیها درآمدم. قبل اسارت در حین درگیری ترکشی به سرم اصابت کرد و به همین دلیل هنگام اسیر شدن هم تا ۱۰ تا ۱۵ روز بعد از آن، کاملا بیهوش بودم؛ البته جا دارد توضیح دهم که این ترکش هنوز در سرم باقی مانده و باعث قطع عصب و بینایی چشم چپم شده است. پس از آنکه به هوش آمدم تا ۶۰ روز بعد، همچنان درکی از محیط نداشتم و نمیدانستم که اسیر شدهام.
دفاعپرس: آیا عراقیها اقدامی برای درمان شما انجام دادند؟
خیر؛ اگر انجام میدادند، چهبسا عصب چشمم قطع نمیشد. در این حد رسیدگی میکردند که مثلا سرم را باندپیچی میکردند و آن را هم تا یک هفته همچنان بسته نگه میداشتند؛ درحالیکه باید در مدتهای معین عوض میکردند.
دفاعپرس: هنگامی که هوشیاری خودتان را به دست آوردید، در کجا زندانی شده بودید؟
من اول در شهر «اربیل» بودم که همه مامورانش ترک زبان بودند. انصافاً آنجا از من به خوبی مراقبت میکردند و از غذایی که خودشان میخوردند، به من هم میدادند. بعدتر مرا به «بغداد» و «الانبار» و سپس «رمادیه» بردند. بغداد و الانبار ۱۰ روز بیشتر نبودم و مکرر مکانم را عوض میکردند و من در این حد متوجه بودم که اینجا «بغداد» یا «الانبار» است. وقتی به «رمادیه» رفتیم، مرتباً اردوگاهمان را عوض میکردند و هر بار که به اردوگاه جدیدی میرفتیم، از نو شدیداً کتک میزدند.
در «رمادیه» بیشتر در اردوگاه شماره ۹ بودیم. فکر میکنم در سال ۱۳۶۶ بود که اعتصاب بزرگی کردیم. این اعتصاب چنین قدرتمند و وسیع بود که برای سرکوبمان، بابت هر نفر سه مامور فرستادند. اغراق نمیکنم واقعا بابت هر نفر از ما سه مامور گذاشته بودند. ما هم دست خالی بودیم و شدیدا کتکمان زدند.
دفاعپرس: کسی هم در جریان سرکوب این اعتصاب به شهادت رسید؟
کسی شهید نشد؛ ولی کاش شهیدمان میکردند؛ چون آنقدر زدند که از شهادت بهتر بود.
دفاعپرس: وضعیت بهداشت اردوگاهتان چگونه بود؟
در داخل یک کمپ، سه اردوگاه وجود داشت و مجموعاً حدود هزار و ۸۰۰ نفر در آنجا زندانی بودند. داخل هر اردوگاه یک گرمکن کوچک سرپایی وجود داشت که اصلا جوابگو نبود. ما ابتدا کسانی که کلیههایشان مشکل داشت و نمیتوانستند با آب سرد دوش بگیرند را میفرستادیم؛ بعد آنهایی که سالخورده بودند میرفتند و نهایتاً نوبت ما میشد؛ لذا ما در زمستان و تابستان همیشه با آب سرد استحمام میکردیم.
فرصتی هم برای استحمام نمیدادند و میگفتند «بشمار سه» دوش بگیرید. برای همین در سایر اوقات یواشکی میرفتیم دوش میگرفتیم. فرصتی هم برای خشک کردن بدن و لباسها نبود و لباسهایمان را با همان حالت خیس میپوشیدیم و بعد مقابل آفتاب میایستادیم تا خشک شوند.
دفاعپرس: وضعیت تغذیه اسرا چطور بود؟
من حدود ۸۰ کیلو وزن داشتم؛ اما موقع برگشت از عراق ۴۰ کیلو شده بودم. همین موضوع وضعیت تغذیه را روشن میکند. بهترین غذای ما همان صبحانه بود که آش میدادند. علتش هم این بود که آشپزها از بچههای خودمان بودند. برای ناهار گاهی مرغ میدادند که به هر نفر اندازه یک گردو مرغ میرسید! هرچند در اردوگاه ما سه وعده غذا میدادند؛ ولی کاش فقط یک وعده میدادند، اما کامل میدادند.
دفاعپرس: روابط بین بچهها چطور بود؟
نکتهای که بعد از گذشت ۳۰ و چند سال به آن افتخار میکنم، این است که بچههای ما بهویژه بچههای تبریز، هیچگاه اهل گزارش دادن و جاسوسی به عراقیها نبودند و ابداً کسی را لو نمیدادند. حتی اگر کتک میخوردند، اذیت میشدند یا حرف و تهمت میشنیدند، باز هم کسی را لو نمیدادند و اصلا اهل آدمفروشی نبودند. این نکته را هنوز با افتخار تمام در همهجا بیان میکنم و وقتی یادم میافتد، از آن لذت میبرم.
دفاعپرس: چه سرگرمی یا فعالیتی در اردوگاه داشتید؟
وضعیت اردوگاهها با هم فرق میکرد. فرمانده اردوگاه ما شخصی به نام «خضیر» بود که معاونت فرماندهی کل اسرای عراق را برعهده داشت. صلیب سرخ به فاصله ۴۵ تا ۷۰ یکبار میآمد و هربار حدود یکیدو روز میماندند؛ ما تنها موقعی که کاغذ و خودکار به دستمان میرسید، همین یکیدو روزی بود که صلیب سرخ میآمد.
اجازه نمیدادند عربی یا انگلیسی یاد بگیریم. این درحالی بود که در بقیه اردوگاهها آزاد بود. اجازه نمیدادند به این معنی است که کتاب یا کاغذ یا خودکار نمیدادند و امکانش وجود نداشت. مانند انسانهای نخستین روی زمین مینوشتیم. در اردوگاه ما خفقان شدیدی برقرار بود.
اواخر، اسرایی از اردوگاههای دیگر به اردوگاه ما آمدند که کمی پررو بودند و با حضور آنها فضا بازتر شد و کمک زیادی به ما کردند. آنها میگفتند کتک بخورید و تسلیم نشوید؛ اما طبق اصول پیش بروید. مثلا میگفتند اعتصابی که شما کردید، در کل عراق سر و صدا کرده بود.
دفاعپرس: مأمورین روی چه مسائلی حساسیتی بیشتری داشتند؟
مثلا نمیگذاشتند نماز بخوانیم. میگفتند ما دین جدیدی برایتان آوردهایم. مخصوصا در وسط که نمیگذاشتند نماز بخوانیم و هرکسی میخواست بخواند باید در گوشهها میخواند و نماز خواندن همزمان بیش از ۲ نفر ممنوع بود. روزی من در وسط شروع کردم به نماز خواندن. افسر عراقی آمد. او معمولا شبها نمیآمد؛ ولی اتفاقا آن شب آمد سراغم. گفت: «بیا اینجا!»، من نمازم را قطع نکردم، ارشد اردوگاه پسر شریفی بود که آمد گفت: «عظیم، تو را به خدا قطع کن، گناهش با من!»، من همچنان نمازم را ادامه دادم و حتی بعدش حسابی دعا و نیایش هم کردم. ارشد اردوگاه مرتب میگفت: «عظیم تمامش کن فردا پدرت را درمیآورد». گفتم: «فعلا دارم با خدا صحبت میکنم». نماز که تمام شد با حالتی که انگار خبر ندارم چه شده است، پرسیدم: «موضوع چیست؟!» گفت: «افسر (که آن موقع سروان بود و بعدا سرگرد شد) کارت دارد». با حالتی که انگار متوجه حضورش نشده بودم، رفتم پیشش. گفت «چرا ۲ ساعت است هرچه صدایت میکنم نمیآیی». گفتم «من هر موقع با خدا صحبت میکنم، هرکسی صدایم کند، متوجه نمیشوم (منظور از هرکسی صدام حسین بود، ولی اسمش را نیاوردم!)». گفت: «فردا معلوم میشود که متوجه میشوی یا نه!».
فردای آنروز یک افسر وظیفه بود که هفتهای فقط یک بار میآمد؛ ولی اتفاقا آن روز آنجا بود. صدایم کرد و پیش آن افسر اصلی شروع کرد به تعریف و تمجید از من که این پسر خوبی است و… آن افسر اصلی گفت: «برو!»، افسر وظیفه هم که ترکی بلد بود، آرام گفت «خب برو سراغ کارت». وقتی برگشتم، بچهها پرسیدند: «چه کار کردند؟!»، گفتم: «حتی یک سیلی هم نزدند». اگر خدا پشتیبان انسان باشد، کسی نمیتواند جلوی او بایستد.
دفاعپرس: چطور از موضوع آزادی و بازگشت به کشور مطلع شدید؟
من قبلا سه بار آزاد شده بودم! ما بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۹، یعنی بعد از آتشبس تعداد محدودی تبادل انجام میشد. از آنجایی که من آزاده درجه یک بودم (به خاطر مجروحیت و نابینایی چشم چپم)، در اولویت قرار گرفته بودم. ایران اسیر بیشتری میداد. گاهی که ایران از آن تعداد کمتر میداد، موضوع لغو میشد. برای همین سه بار تا پای آزادی رفتم و برگشتم. البته خودم نمیتوانستم به این شکل آزاد شوم و دوستانم آنجا بمانند. سال ۱۳۶۹ بار چهارم که خبر را شنیدم، اصلا باورم نشد. همه میگفتند قرار است تبادل انجام شود؛ اما من قبول نمیکردم و میگفتم سه بار لغو شده و اینبار هم لغو میشود.
جالب اینکه یک پسر عرب اهل خرمشهر هم وجود داشت که او هم جز نفراتی بود که بنا بود بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۹ آزاد شود. او تا پای هواپیما هم رفته بود؛ اما هنگام سوار شدن لغو شده بود. با این حال به سجده رفته و خدا را شکر کرده بود که از دوستانم جدا نشدم.
دفاعپرس: چه موقع آزاد شدید؟
دقیقا در سوم شهریور سال ۱۳۶۹ آزاد شدم. با اتوبوس از مرز خسروی به قصر شیرین و سپس کرمانشاه آمدیم. آنجا سوار هواپیمای C-130 ارتش شدیم و پس از سه روز قرنطینه در تهران، به خانه آمدیم. استقبال گرمی هم شد.
جالب اینکه در فاصله مرز تا کرمانشاه با اینکه کوه و بیابان بود؛ اما همهجا پر از هموطنانی بود که به استقبالمان آمده بودند. ملت ما ملت شریفی است و معتقدم مسئولین به این ملت به خوبی خدمت نمیکنند؛ وگرنه مردم ما همچنان مومن، معتقد و انقلابی هستند و پای انقلاب و نظام اسلامی ایستادهاند.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
نماز دلچسب در اسارت/ اعتصابی که در عراق سر و صدا کرد بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از دفاعپرس از شهرکرد، «مصطفی حیدری» رئیس شورای اسلامی شهرکرد، در یکصد و پانزدهمین جلسه علنی شورای اسلامی این شهر، با اشاره به فداکاری و صبر اسرای جنگ تحمیلی در اردوگاههای بعثی، خطاب به آزادگان اظهار داشت: صبر و استقامت شما در تاریخ ثبت شده و هیچگاه از ذهنها فراموش نخواهد شد و ما همواره قدردان فداکاریهای شما هستیم.
رئیس شورای اسلامی شهرکرد با بیان اینکه زنده نگاهداشتن یاد آزادگان سرافراز میهن اسلامی باید به یک تداوم از یک فرهنگ و اخلاق اجتماعی تسری پیدا کند، گفت: همه ما به فرهنگ ایثار و شهادت، معتقد هستیم؛ چراکه تلنگری است به کسانی که در امور اجرایی تصدی دارند و باید توجه داشته باشند که آزادگان وظایف خود را به درستی انجام دادند.
«ماشاالله ایزدی» رئیس کمیسیون فرهنگی، اجتماعی، ورزشی، ایثارگران و بانوان شورای اسلامی شهرکرد نیز در ادامه، با بیان اینکه آزادگان از آرمانهای انقلاب و نظام اسلامی و تمامیت ارضی دفاع کردند، تاکید کرد: همواره قدردان جامعه ایثارگری بهویژه خانواده معزز شهدا، جانبازان و آزادگان عزیز هستیم.
آزادگان، شهیدان زنده و همیشه در تاریخ نام و یادشان پابرجاست
همچنین «فرشاد چراغپور» رئیس کمیسیون عمران شورای اسلامی شهرکرد، در این مراسم با بیان اینکه آزادگان شهدای زنده هستند که همیشه نام و یادشان در تاریخ پابرجاست، گفت: لحظات بازگشت غرورانگیز آنها همراه با باران اشک و بوسه بر خاک مقدس این سرزمین، هیچگاه از خاطر مردم قدرشناس و حق باور ما زدوده نخواهد شد.
«داود نجفی» رییس کمیسیون بودجه، مالی و برنامه ریزی شورای اسلامی شهرکرد نیز تاکید کرد: بیتردید امنیت، آرامش و آسایش حاکم بر ایران اسلامی مرهون فداکاری و جانفشانی آزادگان سرافرازی است که مجاهدانه و بااقتدار در مقابل دشمن ایستادگی کرده و از کیان و تمامیت ارضی ایران اسلامی دفاع کردند.
همچنین «محمدرضا بیاتی» رییس کمیسیون شهرسازی شورای اسلامی شهرکرد با اشاره به نقش مهم آزادگان در دوران هشت سال دفاع مقدس، اظهار داشت: آزادگان گنجینههای ارزشمندی هستند و افتخارآفرینهای و پایداریشان بر عهدی که با امام راحل (ره) داشتند، تلألویی از پذیرش مهر تابان ولایت و وطن دوستی و دینداری و حفظ شرفشان است.
وی افزود: آزادگان قهرمانان بیادعا و طلائیهداران نهضت عاشورا که با تکیه بر ایمان الهی در برابر رژیم بعثی توانستند همچون الماسی درخشان خلوص خود را در حفظ ارزشها و آرمان هایشان به جهانیان اثبات کنند و اگر امروز عزتمندیم و دشمنان در برابر ما پوزه بر خاک میکشند، حاصل همین ایستادگیهاست.
زبانم از گفتن سخن درباره جانبازان قاصر است
«فاطمه بیگی» رئیس کمیسیون املاک و امور اداری شورای اسلامی شهرکرد نیز در این مراسم، با بیان اینکه خدا را شاکریم که در شورای اسلامی شهرکرد بعنوان نمایندگان مردم به ما این توفیق را عطا فرموده تا قدم کوچکی در راه تجلیل از ایثارگریها و فداکاریهای شما آزادگان برداریم، گفت: زبانم قاصر است از گفتن فداکاریها و سختی درباره جانبازان والامقام است و اگرچه شهدا امروز نیستند، واسطههای فیض الهی آنها در جامعه حضور دارند و ما قدردان این افتخارهای اسلام و نظام اسلامی هستیم و از این نعمتهای الهی برخوردار و شاکریم.
در این جلسه که با خاطرهگویی آزادگان از دوران اسارتشان همراه بود، از ۱۰ نفر از آزادگان شهرکرد تجلیل شد.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
تجلیل شورای اسلامی شهرکرد از آزادگان دفاع مقدس بیشتر بخوانید »