آلواتان

دلگرم به مسیح آلواتان

دلگرم به مسیح آلواتان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، از روزگاران گذشته دست‌های مرموزی سعی کرده هست که برای کرد‌ها یک قومیت یا ملیت مستقل و خاص و جدای از ایران به وجود آورد. عده‌ای از مستشرقین صهیونیستی از سال‌ها قبل در اروپا و آمریکا مشغول برنامه‌ریزی و طراحی یک فرهنگ و زبان و ملیت خاص برای آنان بوده‌اند و همیشه آنها را به این سمت رانده‌اند در حالی که کرد‌ها در حقیقت ایرانیان اصیل هستند. 

«کتاب آلواتان» قطره کوچکی از اقیانوس حماسه‌های ایثارگرانه ملت قهرمان مسلمان ایران در سال‌های پس از انقلاب تا سال ۱۳۶۵ هست. این اثر بازتاب دقیقی از آن دوران هست.

در قله‌های بلند آلواتان

آخرین شعاع‌های خورشید در پس ابر‌های پراکنده بر روی ارتفاعات غربی شهر در حال فرو نشستن هست، اینک شهر در سایه غروب آرمیده گاه و بی‌گاه خودرویی از خیابان اصلی می‌گذرد. 

تنها چراغ چند دکان در این سو و آن سوی خیابان روشن هست. مدت‌هاست این شهر تازه واردی به خود ندیده هست. بسیاری از آنان بیرون شده و بازنگشته‌اند سوتی و کوری شهر بیم و هراس در دل افکنده تنی چند عابر سر در گریبان از خیابان می‌گذرند و به نظر می‌رسد که دغدغه خاطری گام‌های خسته آنها را به پیش می‌راند. در مرکز شهر چراغ‌های طبقه دوم ساختمانی روشن هست. ساختمان فرماندهی قرارگاه در اتاق فرماندهی گرداگرد میزی بزرگ فرماندهان ارتش و سپاه نشسته‌اند. برخی مبهوت برخی اندیشناک سکوت سنگین با سخنان حاجی شکسته می‌شود. 

او که اورکت ساده‌ای به تن داشت به نقشه بزرگ شمال غرب که بر روی دیوار پشت میز فرماندهی نصب شده بود نگاهی انداخت و گفت: «آزادسازی جاده پیرانشهر به سردشت موضوع بحث ماست. همان طور که اشاره کردند چندین عملیات صورت گرفته که به نتیجه نرسیده این مساله گستاخی ضد انقلاب و قفل شدن راهکار‌های عملیاتی را به دنبال داشته هست. 

بخش عظیمی از نیرو‌های ضد انقلاب از داخل و خارج در این جا جمع شده‌اند. این وضع تحمل ناپذیر هست باید چاره‌ای بیندیشیم برای روشن شدن ذهن فرماندهان محترم از جناب سرهنگ درخواست می‌شود آخرین وضعیت منطقه را تشریح کنند.» 

با صلوات حاضرین سرهنگ آنتن فلزی را از روی میز برداشته و در کنار نقشه می‌ایستد و به شرح مناطقی که با خط قرمز مشخص شده می‌پردازد. همان طور که در نقشه میبینید جاده‌ها و خطوط ارتباطی منتهی به شهر سردشت قطع می‌باشد و تردد با هلی کوپتر صورت می‌گیرد. تنها راه زمینی جاده ناامن بانه به سردشت هست که عبور از آن بیشتر با تلفات همراه هست. در طول محور پیرانشهر به سردشت که بیش از ۱۳۰ کیلومتر می‌باشد جاده شنی ـ خاکی هست که ضد انقلاب سراسر آن را مین گذاری کرده آن هم به شکل نامنظم و خطرناک این جاده از ارتفاعات سخت گذر جنگلی می‌گذرد و رودخانه‌های پر آب آن را قطع می‌کنند. 

چدر سراسر منطقه کوه‌ها و دره‌ها توسط دشمن سنگر بندی شده و ضد انقلاب با استفاده از انواع خمپاره اندازه توپ‌خانه و سلاح‌های مختلف در مواضع دفاعی مستقر می‌باشد. حساس‌ترین بخش این محور جنگل انبوه الواتان و قله‌های مرتفع آن هست. دشمن خبرنگاران خارجی را بار‌ها به آن منطقه برده و قاسملو آن جا را قلعه افسانه‌ای و دژ تسخیرناپذیر خود می‌داند. 

ما هرگاه که اقدام به پاک‌سازی منطقه نموده‌ایم دشمن بعثی از زمین و هوا با انواع آتش ضد انقلاب را پشتیبانی کرده هست. حزب دمکرات کومله چریک‌های فدایی و مجاهدین خلق در بیشتر روستا‌های منطقه دارای پایگاه هستند و در هر روستا ده‌ها فرد مسلح حضور دارند. در بسیاری از این روستا‌ها دشمن عده‌ای از مردم بومی و رزمنده‌ها را به اسارت خود دارد که آنها را در طویله‌ها حبس کرده‌اند به ویژه در «دولتو» که بزرگترین زندان ضد انقلاب هست. 

اسرا در وضع اسفباری در زیر شکنجه‌های وحشیانه بسر می‌برند. ایستگاه‌های رادیویی دشمن در این مناطق مستقر می‌باشند. این رسانه در شبانه روز هم صدا با دشمنان خارجی به تبلیغات مسموم و تفرقه افکن علیه جمهوری اسلامی می‌پردازد. ضد انقلاب بیشتر پل‌های مهم را منهدم و انجام هر نوع عملیات نظامی را ناممکن نموده هست. طرح نهایی این هست که طی ماه‌های آینده با انجام عملیات‌های پی در پی بتوانیم پانزده کیلومتر از این محور را آزاد نمائیم تا برای عملیات سال آینده جا پای مناسبی به دست آوریم. 

محمود به نقشه چشم دوخته و خاطره روز‌های سختی را که در کنار حاجی از سر گذرانده یکی پس از دیگری به ذهنش مرور می‌کرد. یکی از آنها به نمایندگی از دیگران لب به سخن گشود: ما داوطلبانه برای مأموریتی چهل و پنج روزه به این مناطق اعزام شده‌ایم اینک بیش از دو ماه هست که در این مناطق به سر می‌بریم با توجه به گرفتاری‌های روزمره زندگی از فرمانده محترم درخواست میکنیم که با پایان مأموریت ما موافقت نمایند تا مشکلات شخصیمان را در پشت جبهه سامان داده و برای بازگشت دوباره به جبهه خود را آماده سازیم. 

حاضران با سه صلوات بلند گفته‌های نماینده خود را تأیید کردند و چشم به لبان حاج آقا دوختند. او که با ریش بور بلند و چشمان فیروزه‌ای و چهره‌ای پر مهر به مسیح می‌ماست عینکش را جابه جا کرد و با لحنی متین و اندوهبار گفت: عزیزان من امروز ضد انقلاب بر بسیاری از شهر‌های کردستان مسلط شده دشمنان انقلاب ساواکی‌ها، سلطنت طلب‌ها. آنها که خود را مجاهد خلق و چریک فدایی میدانند از هر طرف راه افتاده و در کردستان جمع شده‌اند. دست‌های پنهان بیگانگان از آن سوی مرز‌ها به سازماندهی و تسلیح آنها پرداخته‌اند. پادگان‌های ارتش و مراکز ژاندارمری و شهربانی غارت شده و سلاح‌های آنها علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی نشانه رفته هست. 

برادران من آنها صد‌ها پاسدار و بسیجی را سر بریده و با سوزانده‌اند. دشمن اعلام کرده که هدفش نه تنها تجزیه کردستان که شکست انقلاب اسلامی هست. من به شما می‌گویم که امروز کردستان تنگه احد انقلاب اسلامی هست. این شما و این تنگه احدا هر کس که می‌خواهد برود آزاد هست.» 

صدای مسیح محمود را به خود آورد: «آقا محمود نوبت شماست طرحتان را توضیح دهید محمود همچون مسافر تن خسته‌ای که مسیری طولانی را در نوردیده باشد از جا برخاست قامت کشیده و باریک و ورزیده طره‌ای بر پیشانی، خط سبزی بر گونه جوانی پر صلابت لباس سبز رزم بر تن، آرمی آویخته بر سینه چپ که آیه‌ای بر آن نقش بسته «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه.» 

با لحنی آرام و شمرده، اما صریح و قاطع لب به سخن گشود «ما به این جلسه آمده‌ایم تا اعلام کنیم که تحت هر شرایطی منطقه را از لوث وجود ضد انقلاب پاک خواهیم کرد. از مدت‌ها قبل به شناسایی منطقه پرداخته‌ایم و با کسب اطلاعات از وضعیت دشمن طرح عملیاتی منطقه را تهیه کرده‌ایم برای اجرای این طرح به سه ماه وقت احتیاج داریم و طی این مدت به یاری خدا مصمم هستیم تمام محور پیرانشهر به سردشت را با تامین کامل مناطق اطراف جاده پاکسازی کنیم.» 

افسری که از آغاز جلسه با بغل دستی خود پچیچ می‌کرد و گاهی نگاهی به محمود انداخته و پوزخند می‌زد بدون مقدمه گفت: «اگه از حالا تا شش ماه دیگه هم شما بتونید پانزده کیلومتر از این صدوبیست کیلومتر جاده روپاکسازی کنین شق‌القمر کردین ما سال‌ها هست تو این منطقه‌ایم و.» 

سرهنگ آبشناسان که تا این لحظه به دقت به نظرات فرماندهان گوش فراداده بود از جا برخاست رو به حاضران کرده و گفت: «برادر محمود به رغم جوانی فرمانده‌ای کارآزموده هست. من در بسیاری از عملیات‌های کردستان شاهد بوده‌ام که ایشان با اراده و ایمان انقلابی هر گره کوری را گشوده و آنچه ناممکن به نظر می‌رسیده را ممکن ساخته اگرچه اجرای این طرح با محاسبات کلاسیک مرسوم در جهان سازگاری ندارد ولی امیدوارم که ایمان و اعتقاد ایشان و همرزمانشان کارساز شود و معضلی که اکنون با آن رو‌به‌رو هستیم بر طرف گردد.» 

با ختم سخنان فرمانده طنین دعای وحدت در فضای سالن کوچک قرارگاه پیچید. 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دلگرم به مسیح آلواتان

دلگرم به مسیح آلواتان بیشتر بخوانید »

گوشه‌ای از رشادت‌های شهید «کاوه» از زبان دوستان/ قهرمان من

شگفتی‌سازی شهید کاوه و یارانش در آزادسازی شهر بوکان


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «محمود کاوه» در سال ۱۳۴۰ در مشهد و در خانواده‌ای مذهبی و دوست‌دار اهل بیت (ع) به دنیا آمد.

پدرش از کسبه متعهد به‌شمار می‌آمد و در دوران ستمشاهی و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز، از جمله آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت.

وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه فرزندش را با مکتب اسلام و اهل بیت (ع) آشنا می‌کرد.

سردار «محمود کاوه» سرانجام روز روز دهم شهریور ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.

در نوشتار زیر، بخش‌های کوچکی از خاطرات دوستان و همرزمان شهید کاوه در مورد دلاوری‌ها و رشادت‌های در مورد این شهید والامقام است:

تفکرات و استدلال شهید کاوه با همه فرق می‌کرد

«مهدی مختاری» در خاطراه‌ای از فتح بوکان نقل کرد: «خاطرم هست سال ۶۰ محمود کاوه قبل از اینکه تیپ ویژه شهدا را تشکیل بدهد، برای فتح بوکان اقدام کرد. آن زمان من سن و سالم خیلی پایین بود و به سختی خودم را وارد جبهه کردم.

یکی از تجربیاتی که کاوه در کردستان و مناطق جنگی به‌دست آورده و از آن به‌عنوان حربه استفاده می‌کرد، راهپیمایی‌های جنگی غیر قابل تصور بود. خیلی از مناطق به همین شیوه توسط محمود کاوه پاکسازی می‌شد.

مقارن با این ایام، روبه‌روی سپاه سقز یک زمین ورزش بود. همه ما را برای تست گرفتن برد، با این قانون که با خودش برآورد کرده بود، هرکس ۲۰ دور دوید، آماده این راهپیمایی است.

خیلی‌ها ۱۹ دور دویدند و کاوه هم نامشان را خط زد و می‌گفت: «کسی که در ۱۹ دور بماند، قادر نیست این راه سخت را طی کند، ولی کسی که ۲۰ دور بدود می‌تواند ۲۵ دور هم بزند.»

من با سن کمی که داشتم ۲۰ دور را دویدم، در حالی که شناسنامه‌ام را دست‌کاری کرده بودم و بدون آموزش وارد کردستان شده بودم. اما کاوه گفت: «تو برای نبرد بوکان بیا از نظر من آماده‌ای.»

واقعا تفکرات و استدلالش با همه فرق می‌کرد. خدا شاهده طوری سریع و رعدآسا بوکان را پاکسازی کردیم که همه انگشت حیرت به دهان گرفته بودند. بوکان که توسط تروریست‌ها اشغال شده بود را فقط با تقدیم دو شهید پاکسازی کردیم. در حالی که آن دو نفر هم خوب به حرف‌های آقا محمود گوش ندادند و الا به شهادت نمی‌رسیدند.»

با هر فشنگ، یک نفر از دشمن را باید هدف گرفت

«جواد نظام‌پور» در مورد چابکی کاوه در روز‌های سرد و استخوان‌سوز کردستان در خاطره‌ای نقل کرد: «محمود کاوه در عملیات‌ها خیلی سبکبال حرکت می‌کرد. کوله‌پشتی و نارنجک بر نمی‌داشت و گاهی فقط اسلحه با دو خشاب همراهش بود و می‌گفت: «با هر فشنگ یک نفر از دشمن را باید هدف گرفت.

چرا بیخود تیر می‌زنید، چرا بیخود رگبار می‌بندید، اصلا چرا چیزی را که نمی‌بینید می‌زنید؟»

حتی گاهی قمقمه آب هم برنمی‌داشت. در سرمای استخوان‌سوز کردستان زیر لباس فرم خودش لباسی نمی‌پوشید. می‌گفت جلوی تحرک سریع را می‌گیرد و از سرعت آدم کم می‌کند، خیلی چالاک و قوی بود. دائم ورزش می‌کرد و روز‌های متمادی می‌توانست با کمترین آب و غذا پیاده‌روی کند و بعد از آن هم، اصلا خستگی را نمی‌فهمید. انرژی فوق‌العاده‌ای داشت.»

برای فتح جنگل‌های «آلواتان»، نگاه فرماندهان ارتش و سپاه به کاوه بود

«جواد نظام‌پور» با بیان خاطره‌ای در مورد آزادسازی جنگل‌های «آلواتان» و خلاقیت شهید کاوه در طراحی این عملیات نقل کرد:

«دسته‌ای از کُرد‌های عراقی هستند که با نام «بارزانی» شهرت دارند. این بارزانی‌ها در زمان غائله کردستان حامی جمهوری اسلامی شدند و تحت امر قرارگاه حمزه با لشکر ویژه شهدا همکاری می‌کردند. رئیس این‌ها در آن زمان برادر «مسعود بارزانی» یعنی ادریس بارزانی بود.

شهید کاوه اصلا از این‌ها خوشش نمی‌آمد و خیلی به آن‌ها بدبین بود. دائم می‌گفت: «این‌ها خیانت می‌کنند»، ولی شهید بروجردی به او می‌گفت: «محمود جان با این‌ها راه بیا برایشان هزینه شده ما باید از این‌ها کار بکشیم و برای نبرد اعزام‌شان کنیم.»

به خاطر دارم که در یک جلسه، همین ادریس بارزانی که آن زمان خیلی جوان بود، با چند تا BMW، بادیگارد و تشریفات به جلسه فرماندهان سپاه و ارتش آمد.

همانجا کاوه چند تشر محکم با حرف بهش زد و حسابی حالش را گرفت و با جدیت به او گفت: «خیانت نکنید. حواستان باشد که اگر دست از پا خطا کنید بالای سرتان هستیم.»

عاقبت؛ هم همین شد و شهید کاوه که همیشه به بارزانی‌ها بد بین بود، حرفش راست از آب درآمد.

گوشه‌ای از رشادت‌های شهید «کاوه» از زبان دوستان/ قهرمان من

در جریان آزادسازی «دوله‌تو» و فتح جنگل «آلواتان» فرمانده این‌ها از سر جهل، غرور، ترس، خیانت یا هر چیز دیگری، به ضدانقلاب پیغام داده بود که ما داریم به‌سمت شما می‌آییم.

ضدانقلاب هم که با کسی شوخی نداشت، چند خمپاره وسط این‌ها زده بود که همه‌شان با آن همه ادعا، بعد از دادن چند کشته، سریع پشت به میدان جنگ کرده و فرار کردند و با فرارشان به کلی طرح عملیات را از بین بردند و نیرو‌های تیپ شهدا به فرماندهی شهید قمی در یک ستون منظم دوباره به پادگان برگشتند و قفل جنگل آلواتان و گره کور آن با باز نشدن این منطقه همچنان باقی ماند.

واقعا هیچ راهی برای فتح این جنگل نبود. همه فرماندهان زبده سپاه و ارتش شور و مشورت کردند و به جایی نرسیدند. همه نگاه‌ها به سمت کاوه که فرمانده عملیات بود معطوف شد. کاوه، خود، جوانی بود ۲۱ ساله و باید راه حلی برای این مشکل پیدا می‌کرد.

گوشه‌ای از رشادت‌های شهید «کاوه» از زبان دوستان/ قهرمان من

در نهایت با طرحی که شهید کاوه ارائه کرد، تنها راه عقلانی و اصولی گشودن جنگل و دژ مستحکم «آلواتان»، با آتش بود. وی گفت: «جنگل را آتش می‌زنیم تا راه باز شود.» واقعا هم تنها راه همین بود و همه موافقت کردند.

اینگونه بود که بار دیگر عزم‌ها برای فتح آلواتان جزم شد. طرح محمود کاوه وآتش زدن جنگل آلواتان برای پاکسازی ارائه شد و با پشتیبانی قرارگاه حمزه، کامیون‌هایی حاوی مواد سوختی را به‌سمت جنگل هدایت کردیم تا آتش، راه بسته ما را باز کند.

بعد از آنکه مواد اشتعال‌زا را در جنگل پخش کردیم به وسیله مواد انفجاری، آتش مهیبی به راه افتاد، اما در کمتر از یک دقیقه طومار آتش درهم پیچید و جنگل نسوخت. همه ما مات و مبهوت ماندیم و از پاکسازی جنگل ناامید شدیم.

بروجردی و سپاه روی کاوه، طرح و عملیاتش اعتقاد زیادی داشتند

کاوه فرمانده عملیات بود و همه مسئولیت‌ها متوجه او می‌شد. از جان نیرو‌ها تا پاکسازی و پیروزی یا شکست در عملیات و… همان لحظه گفت: نقشه را بیاورید و بعد از آن روی زمین نشست و نقشه را پهن کرد و به آن خیره شد. کسی هم نزدیکش نمی‌شد. اخلاقش اینطور بود که موقع طرح‌ریزی عملیات نمی‌گذاشت کسی طرفش بیاد. تمام ایران برای آلواتان نگاه‌شان به ارتش و سپاه بود و ارتش و سپاه هم به محمود کاوه!

گوشه‌ای از رشادت‌های شهید «کاوه» از زبان دوستان/ قهرمان من

آخر سر محمود بلند شد و گفت: بلند شوید تا به پادگان برویم و نفت پالایشگاه آبادان را هم بیاوریم. اینجا آتش نمی‌گیرد. در واقع محمود آنجا نقشه عملیاتی ایجاد تنگه آتش را طرح‌ریزی کرده بود و از ارتش درخواست توپخانه ۱۰۵ که برد کم و نواخت تیر بالا را داشت، همراه با هزار گلوله کرده بود.

هیچ کس هم نمی‌دانست که او چه در سر دارد. چرا که در جنگ چریکی، توپخانه معنا نداشت و همه متحیر مانده بودند که چگونه می‌خواهد قفل آلواتان را باز کند. از طرف ارتش هم حرف‌هایی زده می‌شد که با ۱۰۰ هزار گلوله هم نمی‌تواند کاری بکند و ظاهراً هم درست بود.

دشمن بالای هزار نفر نیروی چریک را در منطقه آلواتان مستقر کرده بود که اصلا نمی‌شد آن را کاری کرد، اما خواست محمود باید اجرا می‌شد. حاج محمد بروجردی و سپاه روی کاوه و طرح و عملیاتش اعتقاد زیادی داشتند.

گوشه‌ای از رشادت‌های شهید «کاوه» از زبان دوستان/ قهرمان من

در نهایت شب عملیات، یک گروهان از لشکر ویژه شهدا پای کار رسید. محمود آمد و آن‌ها و توپخانه ارتش را کاملا توجیه کرد و آنجا برای اولین بار طرحی عملیاتی را بیان کرد که الآن در دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌شود، و ما تازه آنجا فهمیدیم هزار تا گلوله را برای چه می‌خواهد.

کاوه فرمانده توپخانه را صدا کرد. گفت: «ببین آقا جان، می‌خواهم یک خط آتش را در هر ۵۰ متر از این قله برایم ثبت کنی و با گلوله راه گردان را باز کنی.»

از آن طرف هم فرمانده گردان را کاملا توجیه کرده بود و اینطور شد که در ساعت ۱۰ شب با فرمان شهید محمود کاوه که پای قله آلواتان مانند شیری بی‌باک به کمین دشمن نشسته بود، صدای آتش مهیب توپخانه، کوهستان‌ها را به لرزه درآورد و جنگل آلواتان شبی را به چشم دید که تا دنیا دنیا باشد نخواهد دید.

گام‌های دلاوران لشکر ویژه شهدا طبق نقشه و فرماندهی شهید محمود کاوه در تنگه آتش به رأس قله رفیع آلواتان رسید.»

روش کاوه برای ایجاد امنیت در منطقه 

«سید مجید ایافت» طی خاطره‌ای از ضد کمین شهید کاوه علیه ضدانقلاب نقل کرد: «یک بی‌سیم قوی برای محمود آوردیم. گفت: «آن را به ماشینم ببندید، دور و بر شهر برویم تا ببینیم بردش چقدرست» حدود ۲۰ کیلومتر از شهر دور شدیم که گفت: خوب است برمی گردیم.

پنج نفر بودیم. من، محمود، راننده، متصدی بی‌سیم و «کاک عارف» فرمانده پیشمرگان سقز. در یکی از معبر‌های خطرناک نزدیک روستای «کمن تو» به کمینی با زنجیره ۵۰۰ متری از آدم و اسلحه که برای ما در اطراف جاده چیده بودند، برخوردیم. آن‌ها ماشین محمود را کاملاً می‌شناختند. از رنگش بگیر تا شماره پلاکش، همه را می‌شناختند و معلوم بود در مسیر برگشت منتظرمان بودند تا ما را بزنند.

راننده که نامش کاظم افخمی و از پاسداران مشهد بود، اصلا خودش را نباخت و با حدود صد کیلومتر سرعت، فرمان را کج کرد و یک چرخ را در خاکی بُرد و پایش را تا انتها روی پدال گاز گذاشت.

ما هم شیشه‌ها را پایین دادیم و از قاب پنجره شلیک می‌کردیم. صدای پوکه‌ها غوغایی به پا کرده بود. دو طرف، همدیگر را به رگبار بسته بودیم. با این تفاوت که ما پنج نفر بودیم که دو نفرمان راننده و بیسیم چی بودند، اما آن‌ها زنجیره ۵۰۰ متری از چریک بودند.

محمود به بیسیم‌چی داد زد و گفت: زود بگو بچه‌های گروه ضربت آماده باشند. کارشان دارم.

از کمین رد شدیم و به بچه‌های گروه ضربت سپاه سقز رسیدیم که نشسته در ماشین و مسلح به کالیبر ۵۰ و آماده بودند.
محمود از ماشین پایین پرید و گفت: «آماده‌اید؟»

همه با صدای بلند گفتند: «بله»

ماشین ما آبکش شده بود، ولی خودمان حتی زخم کوچکی هم بر نداشته بودیم. به کاظم که راننده‌اش بود، گفت که ماشین را سر و ته کُنَد، و با دست علامت داد که حرکت می‌کنیم و به من گفت که یک ستون نیرو بردارم و به دره‌ای نزدیک مرز بروم و هردومان می‌دانستیم راه فرارشان آنجاست.

خودش و بچه‌های گروه ضربت هم با شتاب به محل کمین رفته بودند. کمینی‌ها به جاده آمده بودند تا ببیند چه کار کرده‌اند که به محمود و کالیبر ۵۰‌های گروه ضربت برمی‌خورند.

فراری‌هایشان به طرفی می‌آمدند که منتظرشان بودیم. فرصت تعجب هم به آن‌ها ندادیم. همه‌شان را به گلوله بستیم. هیچ‌کدامشان نتوانستند از برد تیرهایمان دربروند.

شهید کاوه منطقه را اینطور امن می‌کرد. با ضدکمینی که حتی خودمان از آن خبر نداشتیم، چه برسد به آن‌ها که کمین زده بودند.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شگفتی‌سازی شهید کاوه و یارانش در آزادسازی شهر بوکان

شگفتی‌سازی شهید کاوه و یارانش در آزادسازی شهر بوکان بیشتر بخوانید »

کاوه، فرزند کردستان/ قهرمان من

بازتاب رشادت‌های شهید کاوه در آیینه نشر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «محمود کاوه» در سال ۱۳۴۰ در مشهد و در خانواده‌ای مذهبی و دوست‌دار اهل بیت (ع) به دنیا آمد.

پدرش از کسبه متعهد به‌شمار می‌آمد و در دوران ستمشاهی و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز، از جمله آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت.

وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه فرزندش را با مکتب اسلام و اهل بیت (ع) آشنا می‌کرد.

سردار «محمود کاوه» سرانجام روز روز دهم شهریور ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.

کاوه، فرزند کردستان/ قهرمان من

در نوشتار زیر، به معرفی کتاب‌هایی می‌پردازیم که در مورد شهید کاوه نوشته شده‌اند:

۱. «از چشم‌ها ۴؛ رد خون روی برف یا توی برف بزرگ شو دخترم» به قلم «فرهاد خضری» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

مجموعه کتاب «از چشم‌ها» که به‌همت انتشارات روایت فتح منتشر شده است، در چهارمین کتاب خود به روایت ماجرا‌ها و خاطرات شهید کاوه از زبان دوستان، همسر، فرزند و پدر و مادر شهید کاوه پرداخته است.

۲. «یاران ناب ۱۵؛ من کاوه هستم» به قلم «علی اکبری مزدآبادی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است.

۳. «روزگار کاوه» به قلم «علی اکبری مزدآبادی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است و به زندگی و خاطرات شهید کاوه می‌پردازد.

کاوه، فرزند کردستان/ قهرمان من

۴. «حماسه کاوه» به قلم «حمیدرضا صدوقی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است.

۵. «یادگاران ۶؛ محمود کاوه» به قلم «کورش علیانی» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

۶. «مسافران ملک اعظم ۱؛ منزل کاوه» به قلم «سعید عاکف» توسط انتشارات «ملک اعظم» منتشر شده است.

۷. «قصه سرداران ۱؛ متولد یازده شهریور» به قلم «داوود بختیاری دانشور» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است.

کاوه، فرزند کردستان/ قهرمان من

۸. «کاوه، معجزه انقلاب» به قلم «حمیدرضا صدوقی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است.

۹. «فریاد زاگرس (آلواتان)» به قلم «حسین سهرابی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است.

۱۰. «نبرد آلواتان» به قلم «سید سعید موسوی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است.

۱۱. «میاندار (اشعاری در رثای سردار شهید محمود کاوه)» به قلم «حسین ابراهیمی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است.

کاوه، فرزند کردستان/ قهرمان من

۱۲. «اسوه‌ها ۲؛ شهید کاوه» به قلم «سعید عاکف» توسط انتشارات «شاملو» منتشر شده است.

۱۳. «شناسنامه سردار شهید محمود کاوه» به قلم «عالمه طهماسبی» توسط انتشارات «کتابک» منتشر شده است.

تصاویر کتاب‌ها را در زیر مشاهده کنید:

کتاب «روزگار کاوه» به قلم «علی ‌اکبری مزدآبادی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است و به زندگی و خاطرات شهید کاوه می‌پردازد. کتاب «مسافران ملک اعظم 1؛ منزل کاوه» به قلم «سعید عاکف» توسط انتشارات «ملک اعظم» منتشر شده است. کتاب «میاندار (اشعاری در رثای سردار شهید محمود کاوه)» به قلم «حسین ابراهیمی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است. کتاب «کاوه، معجزه انقلاب» به قلم «حمیدرضا صدوقی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است. کتاب «حماسه کاوه» به قلم «حمیدرضا صدوقی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است. کتاب «یاران ناب 15؛ من کاوه هستم» به قلم «علی‌ اکبری مزدآبادی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است. کتاب «فریاد زاگرس (آلواتان)» به قلم «حسین سهرابی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است. کتاب «قصه سرداران 1؛ متولد یازده شهریور» به قلم «داوود بختیاری دانشور» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است. کتاب «یادگاران 6؛ محمود کاوه» به قلم «کورش علیانی» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است. کتاب «از چشم‌ها 4؛ رد خون روی برف یا توی برف بزرگ شو دخترم» به قلم «فرهاد خضری» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است. کتاب «شناسنامه سردار شهید محمود کاوه» به قلم «عالمه طهماسبی» توسط انتشارات «کتابک» منتشر شده است. کتاب «اسوه‌ها 2؛ شهید کاوه» به قلم «سعید عاکف» توسط انتشارات «شاملو» منتشر شده است. کتاب «نبرد آلواتان» به قلم «سید سعید موسوی» توسط انتشارات «ستاره‌ها» منتشر شده است.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بازتاب رشادت‌های شهید کاوه در آیینه نشر

بازتاب رشادت‌های شهید کاوه در آیینه نشر بیشتر بخوانید »