ابراهیم هادی

روزی که هفت فرزند آران و بیدگل پرکشیدند

چرا بیش از جمع‌آوری آثار به آموزش نیاز داریم؟



شهادت - لاله

گروه جهاد و مقاومت مشرق – در ادبیات مقاومت، فرم کارها و محتوای آن جای کار بسیاری دارد. بایدها و نبایدها یک طرف قضیه است اما بود و نبودها هم مبهم است. در نگارش خاطرات شهدا گاهی فرم نامناسبی به مخاطب عرضه می‌کنیم تا آنجا که گاهی به سمت کوچه‌بازاری شدن رفته‌ایم. برخی از ناشرانی که حتی اسم و رسم دارند در نگارش خاطرات به نوعی عمل کرده‌اند که کار به محاوره نزدیک شده و زبان معیار را رعایت نکرده است و از اساس فرم غلط است. اگر مخاطب به سمت کتاب‌های برخی از ناشران اقبال دارد به دلیل محتوای اثر است نه فرم آن. مثلاً شخصیت ابراهیم هادی شخصیت برجسته‌ای بود و این کشش را در مخاطبان ایجاد کرد تا مطلب را بخوانند. کار در استان‌ها به دلیل نگاه استانی و غیرملی به‌مراتب وضع بدتری دارد.

شعارزدگی

درست است که باید شهید را با کلماتی پرمعنا و مناسب به تصویر بکشیم ولی نه اینکه کتاب را پر کنیم از کلمات شعاری و اغراق‌آمیز. نویسنده زبردست بدون شعارزدگی و بدون استفاده از کلمات و توصیفات اغراق‌آمیز می‌تواند مطلب خود را برساند. معمولاً نویسندگان تازه‌کار کارهای اول خود را با کتاب‌هایی ضعیف شروع می‌کنند. امروز روال قدیم که نویسنده ابتدا خود را از نظر دایره واژگان قوی می‌کرد و بعد وارد کار می‌شد کمتر دیده می‌شود و اینجاست که مشکل آغاز می‌شود. نویسنده‌ی‌ تازه‌کار وارد این عرصه شده و می‌خواهد با این قلم بی‌تجربه از شهید بنویسد و شهید را با این کار شهید می‌کند! البته نمی‌خواهم منع کنم، اما با این شیوه دچار تحریف می‌شویم. چون ضعیف بودن قلم و دایره لغات باعث می‌شود نویسنده نتواند شهید را به خوبی معرفی کند. توصیف پایه نویسندگی است و به‌طور مثال نویسنده‌ی تازه‌کار نمی‌تواند به‌خوبی احوال خانواده شهید تازه‌درگذشته را توصیف کند.

محتوا

برخی از همرزمان شهدا همکاری نمی‌کنند و تا می‌بینند شما ضبط‌صوت را روشن کردید و فیلم می‌گیرید، زبانشان بند می‌آید و نمی‌توانند حرف بزنند و همکاری نمی‌کنند. از این رو خواننده با این سؤال روبه‌رو می‌شود که چرا مطلب محدود و کم‌مایه است. اگر مطلبی نباشد به‌خاطر این است که همکاری‌های لازم با نویسنده نشده است.

از طرفی باید دید روایتی که خلق می‌کنیم، جزئی‌نگر است یا کلی‌نگر است و خط اصلی روایت چیست؟ اول شخص است یا دانای کل است؟ قصه چیست؟ آیا می‌خواهیم مینی‌مال بنویسیم یا داستانک؟ می‌خواهیم به رمان نزدیک کنیم یا مستندگونه بنویسیم. شناختن این قالب‌ها هم بسیار مهم است.

فن مصاحبه هم از چالش‌های کار است و توانستیم تعدادی سوال را طراحی کنیم تا نویسندگان جوان و تازه‌کار بدانند که باید از پدر و مادر و همرزمان شهید چه بپرسند و چه چیزهایی اصل و چه چیزهایی فرع است. از طرفی مرکز و متولی خاصی در حوزه آموزش این موضوع نداریم. با اینکه مراکز متعددی به‌طور موازی این کار را برای شهدا انجام می‌دهند ولی مهارت‌های نویسندگی در این حوزه را گسترش نمی‌دهند و این ضعف بزرگی است. متولی جمع‌آوری آثار داریم ولی متولی آموزش نداریم و باید به سمت آموزش این کار برویم.

انتخاب سوژه

عنوان «هر شهید، یک کتاب» به خوبی تبیین نشده و جا نیفتاده است. در هر شهر و شهرستانی برای نگارش کتاب فقط سراغ شهدای شاخص می‌روند. آیا یک شهید حق ندارد درباره‌اش کتاب بنویسیم و از رفتار و سرگذشت و خانه و محله و شهادتش حرف بزنیم؟! گویا چون تا خورشید به آسمان می‌آید، ستاره ها محو می‌شوند. با مطرح‌شدن کسی مثل حاج قاسم که نور چشم همه‌ی ماست ستاره‌ها ناپدید می‌شوند؛ ولو شهدایی که هم‌رزم خودشان یا هم‌درجه ایشان بودند. این کم‌لطفی در حق سایر شهداست. بیش از ۷۰ تا ۸۰ جلد کتاب برای حاج قاسم نوشته شده که بسیار خوب است. ولی دیگر شهدا هم حق دارند. درباره آن‌ها هم باید نوشت.

گاهی می‌بینیم که می‌خواهند بروند و کار نگارش کتاب خاطرات یک شهید را شروع کنند و می‌بینیم اولین انتخاب‌هایشان شهدای شاخص است و وقتی صحبت می‌کنیم و ضرورت پرداختن به کار سایر شهدا را از نگاهی دیگر برایشان تبیین می‌کنیم متوجه می‌شوند که درست است و شاید در بین اقوام و خویشان خودشان شهدایی هستند که فکر نمی‌کردند می‌شود به آن‌ّه پرداخت. اعتقاد داریم که می‌توان درباره‌ی هر شهید حداقل یک کتاب نوشت و اگر روی این شهدا تمرکز نکنیم، فردا دست ما خالی است و ده-بیست کتاب از سرداران دفاع مقدس داریم و کتابی از شهدایی که در سایر درجات و رتبه‌ها بودند در دست نیست. ای بسا که این شهدا افرادی مخلص‌تری هم بودند.

*علیرضا کلامی



منبع خبر

چرا بیش از جمع‌آوری آثار به آموزش نیاز داریم؟ بیشتر بخوانید »

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندگانش کافی است»


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از خوب‌های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه تهرونی؛ مثل شهید هادی». شهید هادی نه عالم دینی بود و نه جزء فرماندهان یا سرداران دفاع مقدس (به معنای خاص کلمه) محسوب می‌شد، بلکه او یکی از میان مردم بود.

پدر بزرگوارش، یک کاسب معمولی بود و کسب و کار بقالی داشت. او همیشه می‌گفت، «در بین بچه‌ها به ابراهیم محبت ویژه‌ای دارم و این بچه یک حس و حال معنوی دیگری دارد. من یقین دارم این فرزند در آینده، نام مرا هم بلند آوازه خواهد کرد…». ابراهیم در دوران دبیرستان در ورزش کشتی، قهرمان بود. او یک ورزشکار جوانمرد بود و می‌گفت، «من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف‌های حریفم انگشت نگذارم.» این در حالی است که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف‌هایش به زمین می‌زنند. این نشان می‌دهد که ابراهیم هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بود.

حتما می‌دانید که آقای دولابی (ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، به او فرمودند: «آقا ابراهیم! کمی ما را نصیحت کن!» و ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین انداخت. در بین ویژگی‌های برجسته ابراهیم هادی، اخلاص جایگاه ویژه‌ای دارد. او دقت می‌کرد که «کار برای خدا باشد!» و این یکی از تکیه کلام‌هایش بود و می‌گفت، «کاری که مخلصانه نباشد، به درد نمی‌خورد.»

ابراهیم حقیقتا رابطه عاشقانه‌ای با خدا داشت. او همواره می‌گفت، «خدا، خدا، خدا. همه چیز دست خداست. تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست. ما باید مطیع محض باشیم. او از سود و زیان ما خبر دارد. هرچه گفته باید قبول کنیم. خیر و صلاح ما در همین است. به این آیه دقت کنید که چقدر خدا قشنگ با ما حرف می‌زند. آدم می‌خواهد از خوشحالی فریاد بزند: ألیس الله بکاف عبده. آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)»

هرگاه به ابراهیم می‌گفتند، «از سازمان تربیت بدنی خارج نشو. آینده و درآمد خوبی در انتظارت هست! آموزش و پرورش که…» می‌خندید و می‌گفت، «با خدا باش، از جایی که گمان نمی‌کنی، روزی تو را می‌رساند!». این جوان، الگوی بسیار مناسبی است که هرکس، با هر گرایشی، از دریای وجودی او می‌تواند بهره‌ای ببرد. او در ۲۵ سال حضور در دنیای مادی، به تمام انسان‌ها درس درست زیستن و درست بندگی کردن و حرکت صحیح در مسیر حق را آموخت. حکایت‌های او برای ورزشکاران، برای پاسداران حریم انقلاب، برای مداحان، برای معلمین و مربیان و برای تمام کسانی که به فکر تبعیت از دستورات خدا هستند بسیار آموزنده است.

به مناسبت ۲۲ بهمن ساروز شهادت شهید «ابراهیم هادی» در ادامه خاطراتی از زندگی این قهرمان میخوانید..

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندکانش کافی است»

انتهای پیام/ ۷۱۱



منبع خبر

شهیدی که ثابت کرد «خدا برای بندگانش کافی است» بیشتر بخوانید »

نماینده رهبری در سپاه قدس:  آینده زیباتر خواهد بود

نماینده رهبری در سپاه قدس: آینده زیباتر خواهد بود



علی شیرازی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، یادداشتی به قلم حجت‌الاسلام علی شیرازی نماینده ولی فقیه در سپاه قدس و نویسنده و فعال حوزه نشر کتب دفاع مقدس به مناسبت هفته کتاب و کتاب‌خوانی منتشر شد که متن کامل آن چنین است:

اگر ایران را با برخی از کشورهای دنیا مقایسه کنیم؛ وضعیت کتابخوانی در ایران اصلا مناسب نیست. این نگاه برگرفته از انتظار ما از ایرانی مسلمان و انقلابی ای است که امروز در جهان بر جایگاه عزت و اسوه‌گری تکیه زده است.

اما اگر ایران امروز را با ایران ۴۰ سال قبل مقایسه کنیم؛ انصافا با پیشرفت چشم‌گیری مواجه می‌شویم.

امروز تیراژ برخی از کتاب‌های ما به بالای ۱۵۰ نوبت چاپ و بیش از یک میلیون نسخه رسیده است. کتاب‌های “دا”، “سلام بر ابراهیم” و “خاک‌های نرم کوشک” بالاترین تیراژ کتاب‌های دفاع مقدس را به خود اختصاص داده اند. پس از آن‌، کتاب “یادت باشد” با ۱۳۱ بار تجدید چاپ رتبه بعدی را دارد.

کتاب “دختر شینا” با ۱۰۷ نوبت چاپ، “پایی که جا ماند” و “آن ۲۳ نفر” با ۷۰ چاپ، “نورالدین پسر ایران” و “فرمانده من” با ۶۸ چاپ، و “ملاصالح” با ۵۰ چاپ به ترتیب در رتبه های بعدی قرار گرفته اند.

امام خامنه ای در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۷ فرمودند: “کتاب درباره ی دفاع مقدس می‌نویسند، ششصد هزار نسخه فروش می‌رود. فروش ششصد هزار نسخه در ایران، باور کردنی است؟ تیراژهای ما دو هزار و سه هزار و ده هزار و این جوری بوده … ششصد هزار نسخه فروش برود ، این خیلی خوب است.

امروز کتاب شهید ابراهیم هادی بیش از یک میلیون و صد هزار نسخه به فروش رفته است. این یعنی رشد میزان کتاب‌خوانی در کشور که مایه رحمت و امید است.

ما امروز در کشور، جوانان و زن و مرد زیادی داریم که در طول چند سال بیش از صد جلد کتاب ۳۰۰ صفحه ای و پانصد صفحه ای خوانده اند. من افرادی را می‌شناسم که در طول ۱۰ الی ۱۵ سال بیش از پانصد جلد از کتاب‌های تاریخ شفاهی دفاع مقدس و رمان های مذهبی و انقلابی را خوانده اند.

من افرادی را می‌شناسم که علاوه بر مطالعه این کتابها، در طول ۶ الی ۷ ماه صحیفه نور ۲۲ جلدی را با دقت و با طمأنینه خوانده اند.

من جوان‌ها و زن و مردی را می‌شناسم که به صورت منظم و با تدبر تفسیر قرآن را مطالعه کرده اند و هنوز هم در حال خواندن جلدهای بعدی تفسیر نمونه اند.

این افراد با عمق وجود درک کرده اند که دین و دنیایشان به برکت کتاب تأمین و تغذیه می‌شود و فرآیند کمالشان به وسیله کتاب تحقق می‌یابد.

این افراد برای خود کتاب‌خوانی را توفیق بزرگی می‌دانند و از این‌رو با استفاده از لحظه لحظه های عمر خود همواره در حال بهره گیری از کتاب‌های جدید و جذاب و آموختن چیزهای تازه اند.

امام خامنه ای در تاریخ ۱۳۷۲/۱۰/۴ فرمودند: “امروز کتاب‌خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی، که یک واجب دینی است”.

بر همین اساس و با همین نگاه است که ما امروز شاهد رشد و شکوفایی کتاب‌خوانی در بین ملت ایران هستیم.

البته باید اذعان داشت که ملت ایران هنوز به رتبه در شأن کتابخوانی در جهان نرسیده است. بایستی کتابخوانی به یک سیره و سنت رایج بین مردم ایران تبدیل بشود. باید جوان ایرانی بداند که کتابخوانی برای برنامه ریزی آینده او خیلی مهم است.

باید خرید کتاب در سبد اقتصادی همه ماها جایی پیدا کند و هر روزمان دارای وقت مشخصی برای کتابخوانی باشد.

باید همه مردم کتابهای دفاع مقدس را مطالعه کنند. این کتاب‌ها شیرین و پر جاذبه است، و ذهن‌ها را با مسائل بسیاری آشنا می‌کند و رشد کتابخوانی را در کشور بالا می‌برد.

ملت ایران در بسیاری از صحنه های علمی جهان در حال درخشیدن است. باید در رتبه کتابخوانی نیز چون خورشید در دنیا بدرخشد.

میزان رشد در این مسیر قابل تحسین است؛ اما لازم است مسئولین فرهنگی کشور و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای این موضوع برنامه ریزی راهبردی نمایند و خود را در مسیر پیشرفت کتابخوانی ملت، خصوصا نسل جوان مسئول بدانند.

ایران فردا بایستی شاهد تیراژهای چند میلیونی کتاب باشد، قطعا با سرعت رشدی که تاکنون مردم ایران در این موضوع داشته اند، آینده زیباتر از امروز خواهد بود.



منبع خبر

نماینده رهبری در سپاه قدس: آینده زیباتر خواهد بود بیشتر بخوانید »

دستخط به جا مانده از شهید ابراهیم هادی +‌ عکس

دستخط به جا مانده از شهید ابراهیم هادی +‌ عکس



دستخط به جا مانده از شهید ابراهیم هادی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، همه ما نام شهید ابراهیم هادی را شنیده‎ایم و تا حدودی او را می‌شناسیم، شهید مفقودالاثری که پیکر مجروحین و شهدای جنگ را بر دوش گرفته و از میدان خارج می‎کرد تا به دست خانواده‌هایشان برساند اما خودش با گذشت ۳۷ سال هنوز گمنام است.

دستخطی که در ادامه مشاهده می‎کنید، نوشته‎ای از این پهلوان شهید است که از دوران دفاع مقدس به جا مانده است.

“راستی اینجا به ما خیلی خوش میگذرد چون رزق مومنین دائما برقرار می‌باشد. رزق مومن که می دانید چیست؟ از همان سور های امام حسینی است که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ میزنیم که قوت بگیریم؛ که اگر با دشمن رو به رو شدیم با یک مشت به درک واصلشان کنیم. والسلام. ابراهیم هادی”

دستخط شهید ابراهیم هادی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، همه ما نام شهید ابراهیم هادی را شنیده‎ایم و تا حدودی او را می‌شناسیم، شهید مفقودالاثری که پیکر مجروحین و شهدای جنگ را بر دوش گرفته و از میدان خارج می‎کرد تا به دست خانواده‌هایشان برساند اما خودش با گذشت ۳۷ سال هنوز گمنام است.

دستخطی که در ادامه مشاهده می‎کنید، نوشته‎ای از این پهلوان شهید است که از دوران دفاع مقدس به جا مانده است.

“راستی اینجا به ما خیلی خوش میگذرد چون رزق مومنین دائما برقرار می‌باشد. رزق مومن که می دانید چیست؟ از همان سور های امام حسینی است که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ میزنیم که قوت بگیریم؛ که اگر با دشمن رو به رو شدیم با یک مشت به درک واصلشان کنیم. والسلام. ابراهیم هادی”

دستخط شهید ابراهیم هادی



منبع خبر

دستخط به جا مانده از شهید ابراهیم هادی +‌ عکس بیشتر بخوانید »

شهید «ابراهیم هادی» پرسپولیسی بود یا استقلالی؟

خاطره خواهر شهید هادی از ملاقات با «حاج قاسم»



جوانان لندنی که به عشق شهید ابراهیم هادی گریه می کردند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ابراهیم هادی یک مرتبه شهید ابراهیم هادی نشد او از همان سنین کم  برنامه های متفاوتی برای خودش داشت و این ساختار را از کودکی چیده بود. زمانی که جوان سیزده ـ چهارده ساله شد، با بچه های محل هیئت می زد و خلاصه خیلی انسان مردمی بود یعنی کسی را از مردم جدا نمی دانست، الان ما در وضعیتی هستیم که اگر کسی از نظر خیلی چیزها شبیه ما نباشد ما سریع او را جدا می کنیم، در حالیکه او اینطور نبود و معتقد بود این جوان ها برای همه رفتند و شهید شدند نه فقط برای خانواده هایشان.

دوستان ما هم در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیاد کشیدند و الگوی این شهید را به تصویر کشیدند و جای قدردانی دارد چرا که این شهدا برای همه رفتند نه برای یک شخص خاص و اینکه امتیازی یا پست و مقامی کسب کنند . آقا ابراهیم همه را دور خود جمع کرد زمانی که حتی زخمی می شد و بچه های مدرسه ای که در آنجا مدتی تدریس می کرد، برای قدردانی پیش او آمدند او کسی نبود که برای یک زخم که حتی باعث شده بود نتواند راه برود، دست از کار و برنامه ریزی برای بچه ها بردارد.

این صحبت ها را زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی درباره برادر شهیدش می گوید شهید گمنامی که در کانال کمیل به شهادت رسید و پیکرش هنوز شناسایی نشده است.

این خواهر شهید درباره خاطره شهادت سردار سلیمانی و ملاقاتش با پیکر سردار پیش از تشییع در تهران می گوید حال که نمایش کجایی ابراهیم به کارگردانی لیلی عاج پیش از تعطیلات کرونایی تئاتر روی صحنه رفته و او هم نمایش را دیده و خیلی از کار استقبال کرده است.

نمایش کجایی ابراهیم با نگاهی به زندگی شهید ابراهیم هادی از ابتدای مهر ماه اجرای خود را در تماشاخانه سرو انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس آغاز و پس از چند شب اجرا به دلیل تعطیلات استانداری تهران مبنی بر محدودیت های سالن های فرهنگی و هنری تعطیل شد و هنوز هم این تعطیلی ادامه دارد. در ارتباط با این نمایش و الگوگیری درست از شهدا و همینطور خاطراتی از شهدا با زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی گفت وگو کردیم که در ادامه می خوانیم:

*خانم هادی شما درباره برادر شهیدتان چند وقت پیش نمایشی به نام کجایی ابراهیم را تماشا کردید نظرتان درباره این کار چه بود و آیا به نظرتان تئاتر می تواند فرهنگ ساز خوبی برای شهدا و انتقال آن به نسل جوان و جدید باشد چقدر نیاز داریم این مفاهیم را به جوانانمان منتقل کنیم؟

خدا را شکر این عزیزان در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیادی کشیدند حتی چالش های زیادی مثل تهیه اسلحه و مسائل دیگر داشتند که به زحماتشان اضافه شده بود ما می بایست از ظرفیت های شهدا استفاده کنیم و من فکر میکنم باغ موزه دفاع مقدس لوازم زیادی برای این کارها را داشته باشد ، در آنجا حتی سالن های بزرگی است که می تواند مورد استفاده قرار بگیرد و کارگشای خیلی از این مسائل بزرگ باشد این ارگان ها و نهاد ها می توانند کمک کننده باشند.

اگر بخواهیم الگوی شهادت را نشان دهیم ، عزیزان زیادی زحمت کشیده اند که نقش شهدا را در فیلم ها و سریال ها و تئاتر بازی کردند اینها می بایست همه چیز در اختیارشان باشد ، نه اینکه دنبال وسایل بدوند . کجایند مردان بی ادعا و بی دریغ؟ شهدایی که برای هیچ چیز مادی نرفتند. من وقتی شنیدم که چنین تئاتری قرار است اجرا شود و بعد هم که کار را دیدم در تعجب توکلشان بودم بخدا کار عجیب و خیلی ارزشمندی بود.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران کمک و یاری کنند ، اینها دیگر گفتن ندارد که یک گروه تئاتری دنبال اسلحه و سالن و چیزهای دیگر بیافتند همه آنهایی که در این خط هستند می توانند به خوبی تصویر شهدا را به نسل جوان و همه دنیا نشان دهند و همه این کارها نیاز به قدردانی دارد.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران به هنرمندان در این عرصه کمک و یاری کنند

ما باید از این ظرفیت ها استفاده کنیم کارهایی که در بحث دفاع مقدس انجام می شود همه ظرفیت است کسانی باید دست یاری به هم دهند نباید گله و شکایت و ناراحتی باشد، کارشان هم به نحو احنست می بایست جلو برود وبیش از این کار و همدیگر را یاری کنیم ، حال این نظر بنده است و خیلی از این کار نمایشی درباره شهید هادی خوشم آمد و از عوامل کار تشکر میکنم.

*به نظرتان ظرفیت این کار نمایشی فراتر از تهران نیز هست؟

بله حتما این پیام ابراهیم هادی و دیگر شهدا است که می بایست به همه جا برسد، یک روزی آنها پای پیاده برای ما رفتند حال ما باید برویم همانطور که آنها رفتند و نتیجه خوبی دارد الان این ظرفیت در خیلی شهرهای ما وجود دارد و می بایست این برنامه ها اجرا شود.

خود شهرهای دیگر می بایست این ظرفیت ها را به لحاظ فضا و امکانات برای گروه های نمایشی فراهم کنند. نهادها هم در شهرهای مختلف مشتاق هستند تا یک جرقه ای خورده شود آنها هم کوتاهی نمی کنند و سنگ تمام می گذارند اگر در شهرهای مختلف از جمله شهر کرمان ، شهر سردار سلیمانی ظرفیت خیلی خوبی وجود دارد که اگر چنین برنامه ای صورت بگیرد، مورد استقبال مناسب خواهد بود.

*شما در این روزها مشغول چه فعالیت هایی هستید؟

ما هم کارهای فی سبیل الله انجام می دهیم، هر جایی که کار از ما بخواهند در خدمت هستیم، همین که شهدا رفتند و گفتند کجا نیرو لازم است، ما هم همینطور فعالیت های فرهنگی در مجموعه خودمان انجام می دهیم.

بهرحال خیلی کارها مثل همین ورزشگاه فارس که به راه افتاد و به نام شهید هادی زده شد،خواست خود شهداست ما هیچ کاره هستیم اولا که من با آقا ابراهیم زندگی میکنم، درباره کارهایم با او مشورت میکنم اگر او بگوید و بخواهد انجام می دهم وگرنه انجام نمیدهم و ارتباط معنوی خواهر برادری ما خیلی قوی است بهرحال او برادر بزرگترم است هشت سال با من فاصله سنی داشت و من همیشه قبولش داشتم و به او احترام گذاشتم.

حال این چیزها را خیلی ها شاید باور نداشته یا قبول نداشته باشند چند نفری حتی این را به من هم گفته ام اما من اعتقاد دارم وحتی اعتقاد دارم که در زمان شهادت سردار سلیمانی من در مشهد قسمتم دیدار با او شد.

*چطور این اتفاق افتاد؟

بهرحال در آن زمان من مشهد بودم برای زیارت رفته بودم سردار شهید شد و من واقعا شوکه شدم فکر میکردم که ابراهیم را از دست داده ام و او شهید شده و زمان تشییعش است بعد از چهل سال آن صحنه ها جلوی چشمم آمد چرا که سردار هم بی دریغ برای ما کار کرد و من یک لحظه فکر میکردم ابراهیم آمده است.

در هر حال روز تشییع سردار مشهد بودم به صحن رضوی رفتم از صبح تا شب آنجا بودیم اما چیزی قسمتم نشد یک نفر به من گفت که اگر می گویید شهدا کمک می کنند و اقا ابراهیم دستگیر است پس چرا نتوانستی سردار را ببینی و من هم گفتم که هر چه صلاح باشد همان اتفاق می افتد. از بین جمعیت گذشتم به یکی از دوستان تماس گرفتم و به منزل آمدم و تصور کردم دیگر راهی برای دیدار با سردار ندارم.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم دوست داشتم با او صحبت کنم تا سلام مرا به ابراهیم برساند نزدیک خانه که شدم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت اگر دوست داری سردار را ببینی به فرودگاه بیا.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم

من هم سریع ماشین گرفتم و به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد رفتم ، در پایون ورود کردم یک دری باز شد و مرا صدا کردند و من هم کلی وسیله و کیف و بچه ها همراهم بود، با این حال مرا سوار کردند و اصلا عجیب بود که گیت بازرسی هم رد نشدم، دم هواپیما با ماشین ما را بردند و جلوی پلکان ایستادم سرداران و نیروهای حفاظتی انجا بودند، قرار بود پیکر را بالا بیاورند و من هم بالا رفتم.

یکی از دوستان آقا ابراهیم مرا دید و شناخت مسئول برنامه ها بود، او گفت شما اینجا چه می کنی، من هم گفتم نمی دانم، او گفت کار آقا ابراهیم است، او هم گفت ما به تهران می رویم همراه ما اگر می خواهی بیا اما من بچه ها و وسایل ها همراهم بودند، دلم شکسته بود می خواستم با سردار خداحافظی کنم و سلام مرا به ابراهیم برساند.

پیکر سردار را آوردند من هم جلو رفتم، عجب شبی بود با هم نجوا کردیم، حال عجیبی داشتم شهد شیرینی در وجودم نشست که همان آرامم کرد و به او گفتم خوشا به سعادتتان که پیکرتان قطعه قطعه آمد سلام مرا به ابراهیم برسانید فقط خواستم همین را بگویم.

بعد فهمیدم وقتی شهدا جایی دعوتت می کنند، همین طور کارها درست می شود من هم با همان وضع آنجا بودم و بعد دیگر نمی توانستم بمانم از پلکان پایین آمدم بچه ها را برداشتم و بیرون رفتم ، الان اگر این را من تعریف کنم می گویند خواهر شهید است اما از دوستان ایشان بپرسید کسانی که هر شب جمعه سر خاک او می آیند من هم از دور با روبنده تماشا میکنم اصلا جلو نمی روم که بگویند خودنمایی می کند، دختر و پسرهایی که سر مزار شهید می نشینند، اینها کنار ما هستند مثل ابراهیم که همیشه کنار من است همه جا با من نفس می کشد و کارهایم را تأیید یا رد می کند بالاخره برادر بزرگم است.

*از همان بچگی چطور ارتباطی با هم داشتید؟

خب همانطور که گفتم ما هشت سال فاصله سنی داشتیم او فرزند بزرگ و من کوچک خانواده بودم او هیچ وقت به ما زور نمی گفت حتی اگر می خواست چیزی یاد ما دهد خودش اول انجام می داد ما هم یاد می گرفتیم هیچوقت کاری را فقط برای انجام دادن ما نمی گفت.

وقتی با آن اورکت و پوتین ها به خانه می آمد ، ابهت خاصی داشت و خلاصه ما خودمان را جمع و جور می کردیم با اینکه هیچوقت اذیتمان نمی کرد و از ما ایراد نمی گرفت اما جوری به ما درس می داد که  اگر کار اشتباهی می کردیم خودمان متوجه شویم اشتباه کردیم تذکراتش به جا بود و ما خود می فهمیدیم، انشالا که در آن دنیا دست همه ما را بگیرد من هم از خانم لیلی عاج و عوامل نمایششان برای ساخت این تئاتر تشکر میکنم ان شاء الله که عاقبت خوبی داشته باشند.

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم، همان که می گفتند شب ها هیئت برگزار می کردند و نماز جماعت می خواندند و اذان می گفتند، دوستانش می گفتند که اجازه نمی دادند نمازی قضا شود، خلاصه حال و هوایش به دلم بیش از قبل افتاده و دلم تنگ می شود وقتی به عکس هایی که دوستان برایم از کار می فرستند نگاه میکنم و خیلی خوشنودم که دوستان این نمایش این مسیر را رفتند و باعث افتخارم است و واقعا احساس میکنم که خانم عاج حرکت خواهرانه ای کرده اند چرا که شهدا متعلق به همه هستند از لطفشان ممنونم چرا که حتما لایق این کار برای شهدا بوده اند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ابراهیم هادی یک مرتبه شهید ابراهیم هادی نشد او از همان سنین کم  برنامه های متفاوتی برای خودش داشت و این ساختار را از کودکی چیده بود. زمانی که جوان سیزده ـ چهارده ساله شد، با بچه های محل هیئت می زد و خلاصه خیلی انسان مردمی بود یعنی کسی را از مردم جدا نمی دانست، الان ما در وضعیتی هستیم که اگر کسی از نظر خیلی چیزها شبیه ما نباشد ما سریع او را جدا می کنیم، در حالیکه او اینطور نبود و معتقد بود این جوان ها برای همه رفتند و شهید شدند نه فقط برای خانواده هایشان.

دوستان ما هم در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیاد کشیدند و الگوی این شهید را به تصویر کشیدند و جای قدردانی دارد چرا که این شهدا برای همه رفتند نه برای یک شخص خاص و اینکه امتیازی یا پست و مقامی کسب کنند . آقا ابراهیم همه را دور خود جمع کرد زمانی که حتی زخمی می شد و بچه های مدرسه ای که در آنجا مدتی تدریس می کرد، برای قدردانی پیش او آمدند او کسی نبود که برای یک زخم که حتی باعث شده بود نتواند راه برود، دست از کار و برنامه ریزی برای بچه ها بردارد.

این صحبت ها را زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی درباره برادر شهیدش می گوید شهید گمنامی که در کانال کمیل به شهادت رسید و پیکرش هنوز شناسایی نشده است.

این خواهر شهید درباره خاطره شهادت سردار سلیمانی و ملاقاتش با پیکر سردار پیش از تشییع در تهران می گوید حال که نمایش کجایی ابراهیم به کارگردانی لیلی عاج پیش از تعطیلات کرونایی تئاتر روی صحنه رفته و او هم نمایش را دیده و خیلی از کار استقبال کرده است.

نمایش کجایی ابراهیم با نگاهی به زندگی شهید ابراهیم هادی از ابتدای مهر ماه اجرای خود را در تماشاخانه سرو انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس آغاز و پس از چند شب اجرا به دلیل تعطیلات استانداری تهران مبنی بر محدودیت های سالن های فرهنگی و هنری تعطیل شد و هنوز هم این تعطیلی ادامه دارد. در ارتباط با این نمایش و الگوگیری درست از شهدا و همینطور خاطراتی از شهدا با زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی گفت وگو کردیم که در ادامه می خوانیم:

*خانم هادی شما درباره برادر شهیدتان چند وقت پیش نمایشی به نام کجایی ابراهیم را تماشا کردید نظرتان درباره این کار چه بود و آیا به نظرتان تئاتر می تواند فرهنگ ساز خوبی برای شهدا و انتقال آن به نسل جوان و جدید باشد چقدر نیاز داریم این مفاهیم را به جوانانمان منتقل کنیم؟

خدا را شکر این عزیزان در تئاتر کجایی ابراهیم زحمت زیادی کشیدند حتی چالش های زیادی مثل تهیه اسلحه و مسائل دیگر داشتند که به زحماتشان اضافه شده بود ما می بایست از ظرفیت های شهدا استفاده کنیم و من فکر میکنم باغ موزه دفاع مقدس لوازم زیادی برای این کارها را داشته باشد ، در آنجا حتی سالن های بزرگی است که می تواند مورد استفاده قرار بگیرد و کارگشای خیلی از این مسائل بزرگ باشد این ارگان ها و نهاد ها می توانند کمک کننده باشند.

اگر بخواهیم الگوی شهادت را نشان دهیم ، عزیزان زیادی زحمت کشیده اند که نقش شهدا را در فیلم ها و سریال ها و تئاتر بازی کردند اینها می بایست همه چیز در اختیارشان باشد ، نه اینکه دنبال وسایل بدوند . کجایند مردان بی ادعا و بی دریغ؟ شهدایی که برای هیچ چیز مادی نرفتند. من وقتی شنیدم که چنین تئاتری قرار است اجرا شود و بعد هم که کار را دیدم در تعجب توکلشان بودم بخدا کار عجیب و خیلی ارزشمندی بود.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران کمک و یاری کنند ، اینها دیگر گفتن ندارد که یک گروه تئاتری دنبال اسلحه و سالن و چیزهای دیگر بیافتند همه آنهایی که در این خط هستند می توانند به خوبی تصویر شهدا را به نسل جوان و همه دنیا نشان دهند و همه این کارها نیاز به قدردانی دارد.

شهدا نرفتند تا به پایشان پول خرج شود، آنها یا علی گفتند و تا آخر رفتند و همه این فرهنگ می طلبد که دیگران به هنرمندان در این عرصه کمک و یاری کنند

ما باید از این ظرفیت ها استفاده کنیم کارهایی که در بحث دفاع مقدس انجام می شود همه ظرفیت است کسانی باید دست یاری به هم دهند نباید گله و شکایت و ناراحتی باشد، کارشان هم به نحو احنست می بایست جلو برود وبیش از این کار و همدیگر را یاری کنیم ، حال این نظر بنده است و خیلی از این کار نمایشی درباره شهید هادی خوشم آمد و از عوامل کار تشکر میکنم.

*به نظرتان ظرفیت این کار نمایشی فراتر از تهران نیز هست؟

بله حتما این پیام ابراهیم هادی و دیگر شهدا است که می بایست به همه جا برسد، یک روزی آنها پای پیاده برای ما رفتند حال ما باید برویم همانطور که آنها رفتند و نتیجه خوبی دارد الان این ظرفیت در خیلی شهرهای ما وجود دارد و می بایست این برنامه ها اجرا شود.

خود شهرهای دیگر می بایست این ظرفیت ها را به لحاظ فضا و امکانات برای گروه های نمایشی فراهم کنند. نهادها هم در شهرهای مختلف مشتاق هستند تا یک جرقه ای خورده شود آنها هم کوتاهی نمی کنند و سنگ تمام می گذارند اگر در شهرهای مختلف از جمله شهر کرمان ، شهر سردار سلیمانی ظرفیت خیلی خوبی وجود دارد که اگر چنین برنامه ای صورت بگیرد، مورد استقبال مناسب خواهد بود.

*شما در این روزها مشغول چه فعالیت هایی هستید؟

ما هم کارهای فی سبیل الله انجام می دهیم، هر جایی که کار از ما بخواهند در خدمت هستیم، همین که شهدا رفتند و گفتند کجا نیرو لازم است، ما هم همینطور فعالیت های فرهنگی در مجموعه خودمان انجام می دهیم.

بهرحال خیلی کارها مثل همین ورزشگاه فارس که به راه افتاد و به نام شهید هادی زده شد،خواست خود شهداست ما هیچ کاره هستیم اولا که من با آقا ابراهیم زندگی میکنم، درباره کارهایم با او مشورت میکنم اگر او بگوید و بخواهد انجام می دهم وگرنه انجام نمیدهم و ارتباط معنوی خواهر برادری ما خیلی قوی است بهرحال او برادر بزرگترم است هشت سال با من فاصله سنی داشت و من همیشه قبولش داشتم و به او احترام گذاشتم.

حال این چیزها را خیلی ها شاید باور نداشته یا قبول نداشته باشند چند نفری حتی این را به من هم گفته ام اما من اعتقاد دارم وحتی اعتقاد دارم که در زمان شهادت سردار سلیمانی من در مشهد قسمتم دیدار با او شد.

*چطور این اتفاق افتاد؟

بهرحال در آن زمان من مشهد بودم برای زیارت رفته بودم سردار شهید شد و من واقعا شوکه شدم فکر میکردم که ابراهیم را از دست داده ام و او شهید شده و زمان تشییعش است بعد از چهل سال آن صحنه ها جلوی چشمم آمد چرا که سردار هم بی دریغ برای ما کار کرد و من یک لحظه فکر میکردم ابراهیم آمده است.

در هر حال روز تشییع سردار مشهد بودم به صحن رضوی رفتم از صبح تا شب آنجا بودیم اما چیزی قسمتم نشد یک نفر به من گفت که اگر می گویید شهدا کمک می کنند و اقا ابراهیم دستگیر است پس چرا نتوانستی سردار را ببینی و من هم گفتم که هر چه صلاح باشد همان اتفاق می افتد. از بین جمعیت گذشتم به یکی از دوستان تماس گرفتم و به منزل آمدم و تصور کردم دیگر راهی برای دیدار با سردار ندارم.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم دوست داشتم با او صحبت کنم تا سلام مرا به ابراهیم برساند نزدیک خانه که شدم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت اگر دوست داری سردار را ببینی به فرودگاه بیا.

ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم حال سردار در یک قدمی ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم

من هم سریع ماشین گرفتم و به فرودگاه هاشمی نژاد مشهد رفتم ، در پایون ورود کردم یک دری باز شد و مرا صدا کردند و من هم کلی وسیله و کیف و بچه ها همراهم بود، با این حال مرا سوار کردند و اصلا عجیب بود که گیت بازرسی هم رد نشدم، دم هواپیما با ماشین ما را بردند و جلوی پلکان ایستادم سرداران و نیروهای حفاظتی انجا بودند، قرار بود پیکر را بالا بیاورند و من هم بالا رفتم.

یکی از دوستان آقا ابراهیم مرا دید و شناخت مسئول برنامه ها بود، او گفت شما اینجا چه می کنی، من هم گفتم نمی دانم، او گفت کار آقا ابراهیم است، او هم گفت ما به تهران می رویم همراه ما اگر می خواهی بیا اما من بچه ها و وسایل ها همراهم بودند، دلم شکسته بود می خواستم با سردار خداحافظی کنم و سلام مرا به ابراهیم برساند.

پیکر سردار را آوردند من هم جلو رفتم، عجب شبی بود با هم نجوا کردیم، حال عجیبی داشتم شهد شیرینی در وجودم نشست که همان آرامم کرد و به او گفتم خوشا به سعادتتان که پیکرتان قطعه قطعه آمد سلام مرا به ابراهیم برسانید فقط خواستم همین را بگویم.

بعد فهمیدم وقتی شهدا جایی دعوتت می کنند، همین طور کارها درست می شود من هم با همان وضع آنجا بودم و بعد دیگر نمی توانستم بمانم از پلکان پایین آمدم بچه ها را برداشتم و بیرون رفتم ، الان اگر این را من تعریف کنم می گویند خواهر شهید است اما از دوستان ایشان بپرسید کسانی که هر شب جمعه سر خاک او می آیند من هم از دور با روبنده تماشا میکنم اصلا جلو نمی روم که بگویند خودنمایی می کند، دختر و پسرهایی که سر مزار شهید می نشینند، اینها کنار ما هستند مثل ابراهیم که همیشه کنار من است همه جا با من نفس می کشد و کارهایم را تأیید یا رد می کند بالاخره برادر بزرگم است.

*از همان بچگی چطور ارتباطی با هم داشتید؟

خب همانطور که گفتم ما هشت سال فاصله سنی داشتیم او فرزند بزرگ و من کوچک خانواده بودم او هیچ وقت به ما زور نمی گفت حتی اگر می خواست چیزی یاد ما دهد خودش اول انجام می داد ما هم یاد می گرفتیم هیچوقت کاری را فقط برای انجام دادن ما نمی گفت.

وقتی با آن اورکت و پوتین ها به خانه می آمد ، ابهت خاصی داشت و خلاصه ما خودمان را جمع و جور می کردیم با اینکه هیچوقت اذیتمان نمی کرد و از ما ایراد نمی گرفت اما جوری به ما درس می داد که  اگر کار اشتباهی می کردیم خودمان متوجه شویم اشتباه کردیم تذکراتش به جا بود و ما خود می فهمیدیم، انشالا که در آن دنیا دست همه ما را بگیرد من هم از خانم لیلی عاج و عوامل نمایششان برای ساخت این تئاتر تشکر میکنم ان شاء الله که عاقبت خوبی داشته باشند.

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم

از زمانی که نمایش کجایی ابراهیم را دیدم هر روز عکس های آقا ابراهیم را می بینم یاد زمزمه هایشان، سینه زنی ها و کانال کمیل می افتم، همان که می گفتند شب ها هیئت برگزار می کردند و نماز جماعت می خواندند و اذان می گفتند، دوستانش می گفتند که اجازه نمی دادند نمازی قضا شود، خلاصه حال و هوایش به دلم بیش از قبل افتاده و دلم تنگ می شود وقتی به عکس هایی که دوستان برایم از کار می فرستند نگاه میکنم و خیلی خوشنودم که دوستان این نمایش این مسیر را رفتند و باعث افتخارم است و واقعا احساس میکنم که خانم عاج حرکت خواهرانه ای کرده اند چرا که شهدا متعلق به همه هستند از لطفشان ممنونم چرا که حتما لایق این کار برای شهدا بوده اند.



منبع خبر

خاطره خواهر شهید هادی از ملاقات با «حاج قاسم» بیشتر بخوانید »