ابوعلی

رفاقت مثل سید ابراهیم و ابوعلی

رفاقت سید ابراهیم و ابوعلی‌ام آرزوست


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ سیده فاطمه سادات کیایی؛ «انگار هرچیزی قدیمی‌اش بهتر است، زندگی‌ها و خانه‌ها و رابطه‌ها و عروسی‌ها»، «حس و روحی که قدیم بود زندگی‌های امروز ندارند» مشابه این حرف‌‎ها را خیلی‌ها می‌گویند و در زندگی روزمره هم می‌شنویم. از من هم اگر بپرسید تائید می‌کنم همه چیز قدیمی‌اش بهتر بود، از نوشابه‌ها گرفته، تا کارتون‌ها و برنامه‌های تلویزیونی، از آدم‌ها و رفتار‌ها گرفته تا رابطه‌ها و رفاقت‌ها، می‌خواهد این قدیم ۲۰ یا ۳۰ سال پیش باشد، یا همین ۶ و ۷ سال پیش.

برای مایی که جنگ را ندیده بودیم دنیای مدافعان حرم بوی دفاع مقدس می‌داد. چقدر حاج قاسم درست و قشنگ گفت که دفاع از حرم دامنه‌ی قله دفاع مقدس است، هرچه از دفاع حرم داریم را چند برابر در دفاع مقدس داشتیم، اصلا انچه در دفاع از حرم دیدیم همه وام گرفته از دفاع مقدس بود، چقدر دوست داشتم در زمان دفاع مقدس بودم تا شنیده‌هایی که از خوبی رزمنده‌ها رفاقت‌ها دوستی‌ها و ارزش‌ها می‌شنیدم را آنجا به چشم می‌دیدم. این آرزو مرا در اواخر دهه سوم زندگی با شهدا و رزمنده‌های مدافع حرم پیوند زد و گوشه‌ای از روایت‌های دفاع مقدسی را در قالبی جدید زنده کرد.

شهیدان مرتضی عطایی و مصطفی صدرزاده همدیگر را در سوریه پیدا کردند. صدرزاده که اوایل از تهران به عنوان نیروی افغانستانی خودش را در بین فاطمیون جا کرده بود بعد‌ها معلوم شد ایرانی است و با اراده‌ای که داشت خودش را در فاطمیون حفظ کرد. ابوعلی (مرتضی عطایی) هم از مشهد به عنوان نیروی افغانستانی از طریق فاطمیون رفت سوریه و هر دو در سوریه بهم رسیدند. می‌گویند رفاقت‌های جبهه حال و هوای دیگری دارد، درست مثل این دو رفیق که رفاقت و شهادت پیوندی ابدی بین آنان برقرار کرد. خیلی مهم نیست که ماجرای رفاقت ابوعلی و سید ابراهیم (مصطفی صدرزاده) در همین سال‌های اخیر رخ داد، مهم این است جنس این رفاقت شبیه همان رفاقت‌های دهه ۶۰ است که وصف حالش را زیاد شنیدیم و خواندیم، مهم این است که اگر دل صاف باشد، اگر آدم رفاقت درست را پیدا کنیم، اگر زلالی و پاکی روحمان ما را به آدم‌های زلال و پاک روزگار پیوند بزند می‌توان دوباره رفاقت‌های قدیمی را زنده کرد، درست مثل رفاقت ابوعلی و سید ابراهیم.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رفاقت سید ابراهیم و ابوعلی‌ام آرزوست بیشتر بخوانید »

رستگاری خادم حرم امام رضا(ع)، به وقت شام

رستگاری خادم حرم امام رضا (ع)، به وقت شام


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، هر هفته، روز شیفت خادمی یا زیارتش در حرم امام رضا (ع)، مقابل باب الجواد، کنار گل‌های رنگی باغچه‌ای که رو به روی درگاه وروردی زائران قرار داشت تصویری از گل و حرم برایمان می‌‎فرستاد و زیرش می‌نوشت «تو که آخر گره رو وا می‌کنی، پس چرا امروز و فردا می‌کنی». ابوعلی قبل از این هم گره کارش به دست آقا باز شده بود، روزی که در صف انتظار برای سوار شدن به اتوبوس‌های اعزام سوریه، جلویش را گرفتند و اجازه سوار شدن ندادند، همانجا که رو کرد به حرم، چند سال خادمی‌اش را گرو گذاشت و خودمانی به امام رضا (ع) گفت: «آقا! چند ساله که نوکر در خانه تان هستم، حاشا اگه کار مارو راه نندازید.» یک ساعت بعد به واسطه عنایت علی بن موسی الرضا (ع) گره باز شد و ابوعلی به سوریه رفت.

«مرتضی عطائی» که ما او را بیشتر به نام ابوعلی نام جهادی‌اش در جبهه می‌شناسیم هم خادم حرم بود و هم مدافع حرم. او را به واسطه فعالیتش در سوریه که مدتی به عنوان مسوول فرهنگی لشکر فاطمیون خدمت می‌کرد در گروه تلگرامی‌اش دنبال می‌کردیم. ذوق و قریحه مشهدی‌اش را ریخته بود در این کانال و هرچه از سوریه و شهدای فاطمیون و خاطراتش داشت قلم می‌کرد و بین ما هفت صد نفر عضو کانال به اشتراک می‌گذاشت. هر بار که تصویری از حرم‌ها در کانال ارسال می‌کرد سیل التماس دعا‌ها بود که روانه می‌شد، شاید، چون همه خوب می‌دانستند که یک مدافع حرم، کسی که از خانه و زندگی و حتی خادمی شیرین امام رضا (ع) دست کشیده تا به سوریه برود سیمش محکمتر وصل به امام مهربانی‌هاست.

بی تابی‌اش بعد از شهادت مصطفی صدرزاده و دیگر دوستانش او را دخیل درگاه اهل بیت (ع) کرد و کدام آستان نزدیک‌تر و رئوف‌تر از امام هشتم (ع) که ملجا درماندگان و پناه بی پناهان باشد؟! ابوعلی آنقدر بیت شعر معروفش را خواند تا آخر گره کارش در روز عرفه سال ۱۳۹۴ باز شد، نمی‌دانم خادمی‌اش در حرم علی بن موسی رضا (ع) کلید گشایش این گره بود، یا بستن بند دلش به مشبک‌های ضریح خانم حضرت زینب (س) یا شاید توسل به دستان کوچک حضرت رقیه (س) که خاک سال‌ها مجاهدت را از دوشش تکاند و رخت شهادت به تنش کرد، هرچه بود کرامت خاندان کرم شامل حالش شد و ابوعلی را به همرزمان شهیدش رساند.

فعالیت شهید عطائی به عنوان خادم در حرم مظهر امام رضا (ع) و حضوردر سوریه به عنوان مدافع حرم بهانه‌ای شد تا گفت‌وگویی با «مریم جرجانی» همسر این شهید که خود نیز از خادمین بارگاه علی بن موسی الرضا (ع) است داشته باشیم. متن مصاحبه را در ادامه می‌خوانید.

فراموشی در اولین روز خادمی

آگرچه به خاطر ندارم آقا مرتضی چه زمانی درخواست خادمی حرم را داد، اما یادم هست وقتی قبول شد خیلی خوشحال بود، این پذیرفته شدن برای خادمی حس خیلی خوبی دارد که تا کسی خادم نشود درکش نمی‌کند. حدود ۲ سال خادم ایست و بازرسی دم در حرم بود. هر ۸ روز یکبار برای کشیک می‌رفت که این کشیک‌ها از ساعت سه شب تا صبح بود. جالب اینکه روز اول خدمتش روز تولد پیامبر بود و ایشان از یادش برده بود که کشیک دارد و نرفته بود.

آقا مرتضی خیلی روی کارش حساسیت داشت و، چون در ایست بازرسی بود خیلی سفت و سخت زائر‌ها را می‌گشت، همیشه می‌گفت انقدر به زائر‌ها سخت می‌گیری یک جا نتیجه‌اش را می‌بینی. تا اینکه اولین بار رفت سوریه، چون به نام نیروی افغانستانی رفته بود، متوجه شدند ایرانی است و برش گرداندند، وقتی برگشت، گفتم این به خاطر سختگیری زائرای آقاست. این دقت و سخت گیری باعث شده بود بیشترین مورد حمل اقلام غیر مجاز یا موارد به پست ایشان بخورد، سر کشیکش گفته بود نمی‌دانم چرا هر وقت شما سر پست می‌روی انقدر موارد زیاد می‌شود.

سهم مسافر‌ها از غذای حضرتی/ ترس از دعا در حرم

همیشه سعی می‌کرد غذایی که در زمان خادمی می‌‍گیرد را به دوستان و آشنایانی که از شهر‌های دیگر برای زیارت آمده‌اند یا زوار بدهد. گاهی می‌گفتم «یعنی قسمت ماهم میشه از این غذای حضرتی بخوریم؟» چیزی نمی‌‍گفت. تا آخر هم غذای حرم را برای ما نیاورد.

با اینکه خادمی حرم را خیلی دوست داشت، اما از وقتی رفت جنگ دیگر هیچ چیز جز سوریه برایش اولویت نداشت. اولین باری که سوریه رفت، از شیفت حرم مرخصی گرفت، اما وقتی در سوریه ماندگار شد دیگر خادمی آستان را از او گرفتند.

همیشه از حرم رفتن من می‌ترسید. هر بار که باهم به زیارت می‌رفتیم وعده را اولین ستون نزدیک کفشداری ۱۹ در صحن پیامبر اعظم می‌گذاشتیم، بعد از زیارت آقا مرتضی روی شانه‌م می‌زد و می‌گفت «چی به امام رضا (ع) گفتی؟» می‌ترسید چیزی به آقا گفته باشم که او را از شهادت دور کنم، چون آن اواخر موج انفجار‌ها خیلی اذیتش می‌کرد و همه دعایم سلامتی او بود.

رستگاری خادم حرم امام رضا(ع)، به وقت شام

علاوه بر لباس، روح خادمان هم بوی حرم می‌گیرد

بعد از شهادت آقا مرتضی که قسمت شد خودم خادم حرم امام رضا (ع) باشم تازه فهمیدم پوشیدن این لباس و خدمت در این بارگاه چه لطف و صفایی دارد. هر روزی که لباس خادمی به تن می‌کنم تا بروم حرم انگار مورد عنایت ویژه امام رضا (ع) هستم. حال و هوای روزی که با لباس خدمت می‌رویم با روزی که به عنوان زائر مشرف می‌شویم تفاوت دارد. همیشه به بزرگوارانی که شیفت‌ها را یادداشت می‎‌کنند می‌گویم شما تنها کاتب هستیم و این خود حضرت است که روز و ساعت کار خادمین را تعیین می‌کند.
به یقین می‌دانم حضرت رضا (ع) نگاه ویژه به خادمینش دارد، چه آقا مرتضی که به آرزوی شهادتش رسید چه مایی که در جوارشان هستیم. این حس همیشه با ما بوده و هست که از نزدیک با امام رضا (ع) هستیم و ایشان ما را می‌بینند. این جایگاه و این لباس چنان شیرین و مقدس است که تنها چیزی که می‌تواند جایش را بگیرد شاید دیدار امام زمان (عج) است.

خادمی به خصوص چله برداشتن خادمی در حرم برکت عجیبی دارد. انگار به جز لباس و بدن روح هم بوی حرم را به خودش می‌گیرد. حرم امام رضا (ع) بوی عجیبی دارد، حتی وقتی لباس‌هایمان را می‎شوییم این بو از بین نمی‌رود. مثل این است که لباس خادمی لباس احرام ماست و چنین تاثیری هم دارد. گاه در چله‌هایی که برای زیارت و خادمی برمی‌داریم انقدر با حرم انس می‌گیریم که تا روز‌های بعد از چله باز حرم می‌رویم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رستگاری خادم حرم امام رضا (ع)، به وقت شام بیشتر بخوانید »

روایت شهید ابوعلی از کلید باز شدن قفل زیارت اربعین+ فیلم

روایت شهید «ابوعلی» از باز شدن قفل زیارت اربعین + فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «مرتضی عطایی» با نام جهادی «ابوعلی» از فرماندهان لشکر فاطمیون و جانشین گردان عمار این لشکر بود که در روز ۲۱ شهریورماه سال ۹۵ مصادف با روز عرفه در منطقه لاذقیه به دوستان شهیدش پیوست. شهید عطایی متولد سال ۱۳۵۵ و اهل مشهد بود که با عنوان نیروی افغانستانی وارد لشکر فاطمیون شد. حضورش در درگیری تل قرین، خان‌طومان، دیرالعدس، بصرالحریر با مجروحیت‌هایی برای او همراه بود.

او از همان کانالی به سوریه رفت که در آن زمان بسیاری از رزمندگان مشهدی برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) می‌رفتند. وقتی برای اولین بار با شناسنامه ایرانی جهت ثبت نام برای حضور در سوریه اقدام کرد به او اجازه اعزام ندادند از این رو تلاش کرد به عنوان نیروی افغانستانی وارد فاطمیون شود. در اعزام اولش با سید ابراهیم (شهید مصطفی صدرزاده) آشنا شد و مدتی بعد جانشین او در گردان فاطمیون شد.

او در خاطره‌ای به یکی از سفر‌های زیارتی خود در اربعین حسینی اشاره کرد که در گرمای طاقت فرسا چند روزی پشت مرز‌های بسته مانده بودند روایت کرده و گفته است: «تیرماه قصد رفتن به کربلا را داشتیم که پشت مرز‌ها ماندیم، با زن و بچه بودیم و همه این سختی را از چشم من که مدیر کاروان بودند می‌دیدند. خیلی دلم شکست، روز چهارم بود، رو کردم به حرم حضرت سیدالشهدا اشک چشمم می‌آمد و می‌گفتم تو که آخر گره رو وا می‌کنی پس چرا امروزو فردا می‌کنی.»

در ادامه فیلم این روایت را می‌بینید.

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت شهید «ابوعلی» از باز شدن قفل زیارت اربعین + فیلم بیشتر بخوانید »

وفای به عهد سید ابراهیم برای ابوعلی در روز عرفه

توصیف طنز شهید صدرزاده از شفاعت نشدن توسط شهدا


وفای به عهد سید ابراهیم برای ابوعلی در روز عرفهبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود روایت شهید «مرتضی عطایی» از رفاقتش با شهید «مصطفی صدرزاده» را به نقل از کتاب «ابوعلی کجاست؟» منتشر کرد.

در این مطلب آمده است:

«یک بار در ماشین نشسته بودیم و من داشتم از سید ابراهیم (نام جهادی شهید مصطفی صدرزاده) فیلم می‌گرفتم. آنجا به هم قول دادیم هر کدام از ما که زودتر شهید شد، نه تنها آن دیگری را شفاعت کند، بلکه به قول سید ابراهیم: «برود پای امام حسین (ع) بست بنشیند، تا امضای شهادت آن یکی را هم بگیرد. هر کس این کار را نکرد شهید پستی است!» من خندیدم و گفتم: «ولی تو زودتر از من می‌پری.» یک‌دفعه سیدابراهیم گفت: «ما به هم قول شرف دادیم.»

سرانجام سید ابراهیم گوی سبقت را از مرتضی عطایی ربود و زودتر شهید شد. شهید عطایی چند روز قبل از شهادت، با انتشار متن زیر خطاب به سید ابراهیم، از او می‌خواهد تا به وعده‌اش عمل کند و او نیز به خیل شهدا ملحق شود: «صدرزاده، صدرنشین خیمه‌ی اربابی. صدرزاده بودی که به صدر نشستی، شدی صدرنشین مجلس عشق‌بازان. ما که دستمان از ذیل مجلس هم کوتاه است. اصلا ما را چه به مجلس عشق‌بازی! بیا و معرفت نثارمان کن. دعایی کن، شاید به روضه‌های باقر آل‌عبا سبک شدیم، اهل پرواز شدیم، پرنده شدیم. دمت گرم. هر وقت از جام سقا مست فیض شدی، نام ما را هم ببر. یادت که نرفته؟ قول داده بودی. شاید به دعای ندبه‌ فردا صبحی، دست با کرامتی، زیر برات شهادت ما را هم امضا کرد. سلام سید ابراهیم. الوعده وفا.»

استجابت این خواسته‌ او مدت زیادی به طول نیانجامید و در روز عرفه، ساعت یک‌ و نیم ظهر، قسمت او نیز رقم خورد. او در لاذقیه با اصابت گلوله به گلویش به شهادت رسید و شعری که برای خود سروده بود، محقق شد:

کاش اسم تو آخرین کلامم باشد
پروانه شدن حسن‌ ختامم باشد

مانند کبوتران در خون خفته
عنوان «شهید» قبل نامم باشد»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

توصیف طنز شهید صدرزاده از شفاعت نشدن توسط شهدا بیشتر بخوانید »

وفای به عهد سید ابراهیم برای ابوعلی در روز عرفه

توصیف طنز شهید صدرزاده از شفاعت نشدن توسط شهدا


وفای به عهد سید ابراهیم برای ابوعلی در روز عرفهبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود روایت شهید «مرتضی عطایی» از رفاقتش با شهید «مصطفی صدرزاده» را به نقل از کتاب «ابوعلی کجاست؟» منتشر کرد.

در این مطلب آمده است:

«یک بار در ماشین نشسته بودیم و من داشتم از سید ابراهیم (نام جهادی شهید مصطفی صدرزاده) فیلم می‌گرفتم. آنجا به هم قول دادیم هر کدام از ما که زودتر شهید شد، نه تنها آن دیگری را شفاعت کند، بلکه به قول سید ابراهیم: «برود پای امام حسین (ع) بست بنشیند، تا امضای شهادت آن یکی را هم بگیرد. هر کس این کار را نکرد شهید پستی است!» من خندیدم و گفتم: «ولی تو زودتر از من می‌پری.» یک‌دفعه سیدابراهیم گفت: «ما به هم قول شرف دادیم.»

سرانجام سید ابراهیم گوی سبقت را از مرتضی عطایی ربود و زودتر شهید شد. شهید عطایی چند روز قبل از شهادت، با انتشار متن زیر خطاب به سید ابراهیم، از او می‌خواهد تا به وعده‌اش عمل کند و او نیز به خیل شهدا ملحق شود: «صدرزاده، صدرنشین خیمه‌ی اربابی. صدرزاده بودی که به صدر نشستی، شدی صدرنشین مجلس عشق‌بازان. ما که دستمان از ذیل مجلس هم کوتاه است. اصلا ما را چه به مجلس عشق‌بازی! بیا و معرفت نثارمان کن. دعایی کن، شاید به روضه‌های باقر آل‌عبا سبک شدیم، اهل پرواز شدیم، پرنده شدیم. دمت گرم. هر وقت از جام سقا مست فیض شدی، نام ما را هم ببر. یادت که نرفته؟ قول داده بودی. شاید به دعای ندبه‌ فردا صبحی، دست با کرامتی، زیر برات شهادت ما را هم امضا کرد. سلام سید ابراهیم. الوعده وفا.»

استجابت این خواسته‌ او مدت زیادی به طول نیانجامید و در روز عرفه، ساعت یک‌ و نیم ظهر، قسمت او نیز رقم خورد. او در لاذقیه با اصابت گلوله به گلویش به شهادت رسید و شعری که برای خود سروده بود، محقق شد:

کاش اسم تو آخرین کلامم باشد
پروانه شدن حسن‌ ختامم باشد

مانند کبوتران در خون خفته
عنوان «شهید» قبل نامم باشد»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

توصیف طنز شهید صدرزاده از شفاعت نشدن توسط شهدا بیشتر بخوانید »