اتحاد جماهیر شوروی

هشدار نخست‌وزیر ارمنستان نسبت به نادیده گرفتن مرزهای شوروی

هشدار نخست‌وزیر ارمنستان نسبت به نادیده گرفتن مرزهای شوروی



نخست‌وزیر ارمنستان با هشدار درباره اینکه «نادیده گرفتن نقشه‌های مرزی شوروی در رابطه با ارمنستان به معنای دست کشیدن از این کشور خواهد بود» آن را رویکردی خطرناک توصیف کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، نیکول پاشینیان، نخست‌وزیر ارمنستان امروز (پنج‌شنبه) طی پیامی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: مخالفان می‌گویند نقشه‌های کشوری که دیگر وجود خارجی ندارد(اتحاد جماهیر شوروی) برای تعیین مرزهای ارمنستان قابل قبول نیست، من به باید به صراحت بگویم که چنین رویکردی برای ارمنستان بسیار خطرناک است، زیرا رها کردن نقشه‌های مربوط به دوران شوروی می‌تواند به معنای کنار گذاشتن کشور و استقلال ما باشد.

وی ادامه داد: ما استقلال خود را در خاک ارمنستان شوروی به دست آوردیم و جامعه بین‌المللی ما را به این‌عنوان به رسمیت شناخته است.

پاشینیان خاطر نشان کرد که تعهد ارمنستان به یک سرزمین به رسمیت شناخته شده بین‌المللی یک حائل امنیتی مهم را فراهم می‌کند.

در اواخر اکتبر، ادوارد آسریان، رئیس ستاد کل ارمنستان گفت که احیای تمامیت ارضی ارمنستان پس از تکمیل تحدید حدود مرز با جمهوری آذربایجان امکان پذیر است.

منبع: ایسنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هشدار نخست‌وزیر ارمنستان نسبت به نادیده گرفتن مرزهای شوروی بیشتر بخوانید »

«اعلامیه بالفور» تلاش برای رسمیت بخشیدن جنایات صهیونیسم

«اعلامیه بالفور» تلاش برای رسمیت بخشیدن جنایات صهیونیسم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار سیاسی دفاع‌پرس، عقاید خرافی، انحرا فی و خطرناک یهود و اقدامات ضد انسانی و نژادپرستانه آن، در کشور‌های مختلف جهان، سبب بروز مشکلات بسیار و زمینه ساز ناسازگاری با دیگران شده بود. از این رو از سوی مردم جهان طرد شده بودند ولی از آنجایی که خصلت پول دوستی و ثروت اندوزی آنان را ثروتمند و متمول کرده بود، در نهاد‌های عمومی در دولت‌های مختلف اروپا نفوذ کرده و با ثروت‌های کلان خود، آنان را در راستای سیاست نژادپرستانه همراه کردند.

بر این اساس با تشکیل آژانس یهود (صهیونیسم) و حمایت قدرت‌های سلطه‌گر روز، به خصوص انگلیس که به دنبال ایجاد یک پایگاه، در منطقه غرب آسیا بود؛ به فکر ایجاد یک کشور مستقل یهودی افتادند. از این رو در سال ۱۸۹۶ میلادی «تئودور هرتزل» خبرنگار و نویسنده یهودی که وی را پدر صهیونیسم سیاسی می‌نامند، در اتریش کتابی تحت عنوان «دولت یهود» منتشر کرد. وی در این کتاب از تشکیل یک دولت یهودی دفاع کرده و به افکار عمومی غرب برای استقبال از جنبش صهیونیسم، یک زمینه فکری داد. 

ابتدا این ایده، با مخالفت بسیاری از یهودیان خاصه علمای یهود مواجه شد چرا که ایشان بر اساس منویات کتاب آسمانی خود معتقد بودند که قوم یهود به دلیل مخالفت‌های خود با حضرت موسی (ع)، محکوم به آوارگی هستند و چنین ایده‌ای عملی نخواهد شد. اما پس از رایزنی‌های بسیار و تحرکات بی‌شمار، زمینه این ایده فراهم شد.

بر این اساس هرتزل در تاریخ ۲۹ اوت ۱۸۹۷ نخستین کنگره صهیونیسم را در شهر بال سوئیس پایه‌ریزی کرد و پروتکل‌های صهیونیسم در بین سران یهود، که در آن جا جمع شده بودند به تصویب رسید. به این ترتیب صهیونیسم سیاسی در آن کنگره تولد یافت و تشکیل دولت اسرائیل در یکی از کشور‌های هند، آرژانتین، قبرس، کلمبیا و فلسطین پیشنهاد شد، اما به دلایل سیاسی و امتیاز‌های بی‌شماری که منطقه غرب آسیا برای صهیونیست و استعمار انگلیس داشت، کشور فلسطین برای تحقق «دولت یهود» انتخاب شد.

از آنجایی که یهودیان در آلمان بیش از سایر کشور‌ها نفوذ سیاسی و آزادی عمل داشتند هرتزل ابتدا سعی کرد از طریق دولت آلمان نظر سلطان عثمانی را برای اسکان یهودیان در فلسطنی جلب کند، لکن همراهی مورد نظر، به دلایل متعدد سیاسی از جمله اعلام جهاد مسلمین علیه مهاجمین خارجی، با موفقیت مواجه نشد.

به همین دلیل یهودیان خود را به دامن انگلستان انداختند. در مذاکراتی که سران یهود با «سایکس» نماینده انگلستان داشتند به او اطمینان دادند که در «جامعه ملل» از تحت الحمایگی فلسطین از طرف انگستان دفاع خواهند کرد. از سوی دیگر به «سایکس» قول اعطای هر گونه و هر اندازه وام را دادند و نیز متعهد شدند که دولت ایالات متحده آمریکا را برای دخالت در جنگ به سود متفقین و علیه آلمان تحت فشار بگذارند. این اقدامات در واقع زمینه را برای انتشار «اعلامیه بالفور» در تاریخ دوم نوامبر ۱۹۱۷ آماده کرد.

«بالفور» وزیر خارجه وقت انگلستان طی نامه‌ای که به «اعلامیه بالفور» شهرت یافت، خطاب به لرد روچیلد از سران صهیونیست، مژده تشکیل وطن ملی یهود را داد. در این اعلامیه آمده بود: «نظر به علاقه خاص که دولت انگلستان به تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین دارد، برای نیل به این هدف و تسهیل وسایل آن کوشش خواهد کرد.» 

پس از صدور «اعلامیه بالفور» نیرو‌های نظامی انگلیس، در ۹ دسامبر ۱۹۱۷ دقیقا ۳۷ روز پس از صدور اعلامیه، بیت‌المقدس را اشغال کردند و تا پایان ۱۹۱۸ توانستند همه نیرو‌های نظامی عثمانی در فلسطین را مجبور به تسلیم کرده و سراسر سرزمین این کشور را به تصرف خویش درآورند. در تاریخ ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۲ قیمومیت انگلستان بر فلسطین رسما توسط «جامعه ملل» به تصویب رسید. در طی دهه‌های بیست، سی و چهل میلادی، سران یهودی در ارتباط نزدیک با دولت بریتانیا مقدمات مهاجرت یهودیان و تصرف زمین‌های اعراب محلی را به وجود آوردند و با واگذاری حکومت از سوی انگلستان به یک یهودی، مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین شدت گرفت و این امر، موجب قیام و شورش اعراب شد و زد و خورد‌های بسیاری بین اعراب و مهاجران صورت گرفت. 

حاکم یهودی منصوب دولت انگلیس در فلسطین شرایط را برای تاخت و تاز سازمان‌های نوظهور صهیونیسم و تاراج مایملک مسلمانان، بوسیله یهودیان مهاجر فراهم ساخت و این در حالی بود که صدای مظلومیت صاحبان فلسطین در بحبوحه تفرقه حاکمان عرب در بلاد تجزیه شده عثمانی، به گوش کش نمی‌رسید. نخستین قیام خونین فلسطینیان با تقدیم ۳۵۱ شهید و دستگیری عده زیادی از مبارزین، با آتش سلاح صهیونیست‌ها و سربازان انگلیس در سال ۱۹۲۹ در هم کوبیده شد. پدر مبارزات سازمان یافته و آزادی‌بخش فلسطین، شیخ عزالدین قسام پس از ۱۵ سال مبارزه با صهیونیست‌ها سرانجام به همراه جمعی از یارانش در ۱۹ نوامبر ۱۹۳۵ به شهادت رسید. 

پس از وی نیز دیگر رهبران جهاد فلسطین نظیر عبدالقادر حسین و حسن سلامه سرنوشتی مشابه داشتند و بوسیله نیرو‌های انگلیس و تروریست‌های صهیونیست تحت‌الحمایه آنان به شهادت رسیدند. علیرغم مخالفت اعراب و مبارزات مردم و مجاهدان فلسطین، مهاجرت یهودیان به فلسطین، در پرتو حمایت انگلیس که از چند سال پیش آغاز شده بود، سرعت بیشتری پیدا کرد، به طوری که در سال ۱۹۴۶ میلادی از جمعیت دو میلیون نفری فلسطین، بیش از ۶۰۰ هزار نفر آنها را یهودیان تشکیل می‌دادند و این در حالی بود که تعداد یهودیان در سال ۱۹۱۸ حدود ۵۶ هزار نفر بود. به موازات ازدیاد جمعیت یهودیان در فلسطین و بالاگرفتن قدرت سیاسی آنها در منطقه، صهیونیست‌ها یک نیروی خود مختار و یک ارتش سری به نام «هاگانا» تشکیل دادند تا با ترور مبارزان و مجاهدان، مخالفت‌ها را در هم بکوبند و همه فلسطینیان را در برابر حاکمیت تسلیم کرده یا آنان را از صحنه مبارزه و مخالفت خارج کنند.

بعد از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۷ انگلیس اعلام کرد سال بعد، از فلسطین از بین خواهد رفت و اداره آن به سازمان ملل خواهد سید. در تاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه‌ای فلسطین را به سه بخش، تقسیم کرد ۴۳ درصد آن را در اختیار عرب‌ها و ۵۶ درصد آن را در اختیار یهودیان قرار داد و بیت‌المقدس را نیز بین‌المللی اعلام کرد و این گونه صهیونیست‌ها با کمک انگلیسی‌ها و قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بر نواحی مختلفی از فلسطین مسلط شدند. 

زمانی که قیمومت بریتانیا بر فلسطین در ۱۵ مه ۱۹۴۸ به پایان رسید، یک روز قبل از انقضای قیمومیت بریتانیا، صهیونیست‌ها یک شورای موقت حکومتی مرکب از ۳۸ عضو، تأسیس کردند و آن شورا، کابینه‌ای ۱۳ نفره را انتخاب کرد و همان روز «دیوید بن گوریون» رئیس آژانس یهود که بعد عهده‌دار مقام نخست وزیری و وزارت دفاع شد؛ تأسیس یک دولت یهودی بنام اسرائیل، در سرزمین فلسطین را اعلام کرد.

بلافاصله بعد از این اعلام، دولت‌های ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، اسرائیل را به رسمیت شناختند و این در حالی بود که نه تنها یک نظرسنجی ساده یا یک رای گیری عادی از ساکنان اصلی فلسطین به عمل نیامد، بلکه ملت فلسطین همواره با اعتراضات، مقاومت و مبارزاتشان، مخالفت خود را با تشکیل حکومت اسرائیلی، اعلام کرده‌اند.

منبع: درآمدی بر شناخت حق و باطل در عملیات «طوفان‌الاقصی» / حسن صفرزاده طهرانی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«اعلامیه بالفور» تلاش برای رسمیت بخشیدن جنایات صهیونیسم بیشتر بخوانید »

چرا آلمان سرسخت‌ترین حامی نسل‌کشی اسرائیل در غزه است؟

چرا آلمان سرسخت‌ترین حامی نسل‌کشی اسرائیل در غزه است؟



یک تحلیلگر انگلیسی و بنیانگذار «کارزار همبستگی با فلسطین» ریشه دفاع سرسختانه آلمان از نسل‌کشی رژیم صهیونیستی را تاریخ این کشور می‌داند.

  • آهن پرایس

به گزارش مجاهدت از مشرق، طی بیش از یک سالی که از جنگ در غزه می‌گذرد هیچ کشوری در حمله به جنبش‌های همبستگی با فلسطین به اندازه آلمان تند عمل نکرده است. به عنوان مثال، چنانچه چندی پیش شبکه خبری الجزیره گزارش داده بود در حال حاضر امکان برگزاری یک تظاهرات در حمایت از فلسطین در برلین یا در سایر شهرهای آلمان بدون ترس از حمله پلیس، ارعاب نیروهای امنیتی و مواجه شدن با برچسب‌های یهودستیزی از سوی رسانه‌ها وجود ندارد.

در ماه آوریل صدها نیروی پلیس به یک تجمع حامیان فلسطین در برلین حمله کردند و از طرف دیگر از ورود «غسان ابو سیتا»، جراج انگلیسی-فلسطینی به آلمان برای شرکت در این همایش جلوگیری شد. او اندکی بعدتر از ورود به کل منطقه شنگن منع شد. ابوسیتا که به صورت داوطلب در بیمارستان‌های غزه کار طبابت انجام داده بود در آن همایش قرار بود درباره وضعیت وحشتناکی که در نیتجه حملات اسرائیل در نوار غزه ایجاد شده صحبت کند.

«یانیس واروفاکیس»، وزیر دارایی سابق یونان فرد دیگری بود که به دلیل مواضع او در حمایت از فلسطین از ورودش به آلمان جلوگیری شد. اکتبر سال گذشته بیش از یکصد هنرمند، نویسنده، چهره دانشگاهی، روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی در نامه‌ای سرگشاده اقدامات سرکوبگرانه دولت آلمان علیه حامیان فلسطین و متهم کردن آنها به «یهودستیزی» را محکوم کردند.

در این نامه آمده بود: «آنچه ما را می‌ترساند، جو غالب نژادپرستی و بیگانه‌هراسی در آلمان است که با نوعی صهیونیسم محدودکننده و پدرسالارانه همدست شده است. ما به‌ویژه مخالف معادل گرفتن یهودستیزی با هرگونه انتقاد از اسرائیل هستیم.» پرسشی که در اینجا وجود دارد این است که چرا آلمان اینقدر سخت در حمایت از رژیم صهیونیستی و جلوگیری از رسیدگی به پرونده نسل‌کشی این رژیم در دیوان بین‌المللی دادگستری عمل می‌کند.

«تونی گرینشتاین»، تحلیلگر انگلیسی و بنیانگذار «کارزار همبستگی با فلسطین» در تحلیلی در الجزیره در همین خصوص می‌نویسد: «پاسخ در تاریخ آلمان نهفته است – اما، برخلاف تصور بسیاری این مسئله ربطی به تلاش آلمان برای جبران آنچه “هولوکاست نازی‌ها”خوانده می‌شود ندارد.»

وی در ادامه می‌نویسد: «در واقع آلمان هرگز به طور کامل نازی‌زدایی نشده و هرگز تلاش نکرده با سیاست‌هایی که منجر به ظهور هیتلر شد مقابله کند.»پس از جنگ جهانی دوم، پذیرش مجدد آلمان در جامعه بین‌المللی به نازی‌زدایی مشروط شد اما با حاکم شدن جنگ سرد این فرایند به زودی متوقف و به بوته فراموشی سپرده شد. دولت آلمان در عوض برای جبران «هولوکاست» ادعایی علیه یهودی‌ها که به آن متهم شده بود موظف شد از پایگاه نظامی جدید غرب که در سرزمین فلسطین تشکیل شده بود، یعنی اسرائیل حمایت تمام‌عیار به عمل آورد.

«تونی گرینشتاین» می‌گوید: «حذف ساختارهای سیاسی که منجر به ظهور نازی‌ها شد – یعنی امپریالیسم و مجتمع نظامی-صنعتی آلمان- با نیاز دوران جنگ سرد به مقابله با اتحاد جماهیر شوروی در تضاد بود.»

در سال‌های آغازین پس از جنگ، مخالفت شدیدی در غرب با تسلیح مجدد آلمان وجود داشت. طرح موسوم به «مورگنتاو» در سال ۱۹۴۴، که مورد حمایت رئیس‌جمهور آمریکا وقت آمریکا روزولت قرار داشت خواستار برچیده شدن کامل صنعت تسلیحاتی آلمان و تمام دیگر صنایعی بود که می‌توانستند در بازسازی نظامی آلمان نقش ایفا کنند.اما وقوع جنگ سرد به این معنی بود که غرب به آلمان به عنوان بخشی از اتحاد غرب نیاز دارد.

در سال ۱۹۵۳، آلمان پرداخت غرامت را شروع کرد اما این غرامت‌ها نه به کسانی که بازماندگان هولوکاست ادعایی بودند بلکه به اسرائیل پرداخت می‌شد. غرب اکنون تمرکز خودش را روی اتحاد جماهیر شوروی گذاشته بود و همزمان با ادغام آلمان در ائتلاف‌های نظامی غرب نازی‌زدایی به آرامی فراموش شده و کنار گذاشته شد.گرینشتاین می‌گوید اینچنین بود که حمایت بی‌قید و شرط از اسرائیل جایگزین نازی‌زدایی شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرا آلمان سرسخت‌ترین حامی نسل‌کشی اسرائیل در غزه است؟ بیشتر بخوانید »

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟



پخت‌وپزهای خاص در اندرونی حکایت از آن دارد که برخی در سایه در تلاش هستند که به نام گورباچف از پزشکیان یک بنی‌صدر دیگر بسازند!

سرویس سیاست مشرق- شواردنادزه نیم ساعت زودتر از دیدار با امام رسید، اضطراب شدیدی داشت. دستش چنان می‌لرزید که صدای استکان چای و نعلبکی که در دستش بود را می‌شنیدم. شواردنادزه گفت من مأمورم این دیدار را به‌خوبی انجام بدهم و می‌ترسم بحرانی اتفاق بیفتد؛ من به شواردنادزه گفتم هر کاری که امام کرد، شما تبعیت کنید. حتی به او گفتم جلو نرود تا با امام دست بدهد. ببیند امام چکار می‌کند، او هم همان کار را تکرار کند. شواردنادزه همین کار را کرد.

این جملات بخشی از روایت دیدار وزیر خارجه شوروی از زبان آخرین سفیر ایران در مسکو پس از ابلاغ‌نامه امام (ره) به گورباچف است، آن روزها آخرین رهبر شوروی در باتلاق اعتماد به آمریکا افتاده بود و امام (ره) در یک نامه تاریخی با اشاره به عواقب اعتماد به غرب پایان کمونیسم را به رهبران آن کشور اعلام کرده بودند.

گورباچف اگرچه یک سیاست‌مدار رده میانی در حزب کمونیست شوروی محسوب می‌شد اما توانست با بالا آمدن از پله‌های سیاست یکی پس از دیگری به بالاترین سطح رسیده و مشهور شود. در اواخر دهه ۱۹۷۰ و به دلیل یک نوآوری کوچک در کشاورزی، نخستین نشانه‌های شهرت در زندگی وی پدیدار شد. این نوآوری درواقع ابداع یک سیستم منسجم گروهی برای برداشت محصول بود. از شانس خوب ناگهان محبوبیتش افزایش یافت.

گورباچف در سال ۱۹۸۰ به عضویت کامل دفتر سیاسی حزب پذیرفته شد و همین مسئله باعث شد پارها به سفرهای خارجی برود، ازجمله او چند بار به انگلستان و کانادا سفر کرد، بعدها مارگارت تاچر نخست‌وزیر اسبق بریتانیا در خاطرات خود از ملاقات با گورباچف در سال ۱۹۸۴ نوشت که از او خوشم آمد. امکان معامله با او وجود داشت!

گورباچف در مقام دبیر کلی حزب نیز سعی کرد چهره متفاوتی از رهبران گذشته از خود نشان دهد و با تکرار رویه‌هایی چون ایجاد اصلاحات ساختاری در نظام تصمیم سازی به ظن خود یک شوروی جدید بسازد البته از همان زمان مشخص بود که بخش زیادی از این تفکرات چیزی جز توهمات ذهنی او نیست، به‌عنوان‌مثال در فوریه ۱۹۸۶ در کنگره حزب کمونیست با اعلام برائت از گذشته می‌گوید: «این راه پیموده شده کشور ما و دستاوردهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن، گواهی بر نیروی بی‌کران حیات‌بخش آموزه‌های مارکسیستی – لنینیستی و پتانسیل‌های عظیم این سوسیالیسم است، اما باید آن را اصلاح اساسی کرد زیرا شکست‌خورده است».

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

افول مردی که می‌خواست ستاره باشد!

گورباچف علاوه بر تغییر در سیاست‌گذاری‌های داخلی که تحت عنوان برنامه‌های اصلاحی معروف به پروسترویکا (بازسازی) و گلاسنوست (شفافیت)، شناخته‌شده بود، در سیاست خارجی نیز یک ماجراجویی عجیب را شروع کرده و اعلام کرد که از طریق رقابت تسلیحاتی نمی‌توان بر امپریالیسم غلبه کرد. او رفته‌رفته این فکر را در دفتر سیاسی جا انداخت که برای کاهش مشکلات اقتصادی باید سلاح‌های اتمی را کاهش داد.

کار به‌جایی رسید که هاشمی رفسنجانی در شرح روزگار گورباچف به وزیر خارجه وقت پیام داد که گورباچف ضعیف و بی‌قدرت شده است! وادادگی بیش‌ازحد به غربی‌ها کار را به‌جایی رساند که گورباچف درصدر هیئت‌رئیسه اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۷ از واشنگتن نیز دیدار کرد و در جریان این سفر، معاهداتی بی‌سابقه در رابطه با تسلیحات دو کشور منعقد کرد، ازجمله آن‌ها معاهدات INF و استارت یک و دو بود.

گورباچف در غرب به یک ستاره رسانه‌ای بدل شده بود و از این اتفاق بسیار خوشحال بود، انگیزه جایزه نوبل نیز بر این تحولات روحی روی رهبر شوروی اثر بیشتری گذاشته بود تا جایی که گورباچف در ژانویه ۱۹۸۷ در کمیته مرکزی حزب اعلام کرده که ما به همان اندازه که برای نفس کشیدن به هوا نیاز داریم، محتاج دموکراسی آمریکایی نیز هستیم.

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

این جملات در حالی بیان می‌شد که در همان روزها در جمهوری‌های قفقاز یک جنبش اعتراضی راه افتاده و در بالتیک برخی علم جدایی‌طلبی را بلند کرده بودند، اما گورباچف چنان در توهمات خود غرق بود که در روز ۷ اکتبر ۱۹۸۹ در جشن‌های چهلمین سالگرد تأسیس جمهوری دموکراتیک آلمان در یک ‌سخنرانی کنایه‌آمیز گفت هر کس دیر برسد، زندگی او را تنبیه خواهد کرد. این جمله آهنگین به‌زودی ورد زبان مردم شد.

البته دوران حضیض گورباچف خیلی زود فرارسید، روز ۱۹ آگوست ۱۹۹۱ رأس ساعت ۱۶: ۳۰ خطوط تلفن و تلگراف‌خانه ویلایی گورباچف واقع در کریمه قطع شد، در همین حال ستونی از نفربرهای نظامی بدون اطلاع قبلی به‌سوی ویلای رهبر شوروی آمدند، کاملاً مشخص بود که کودتایی صورت گرفته است. فرستادگان کودتاچیان از گورباچف می‌خواستند استعفای خود را بنویسد!

گورباچف از کریمه خارج‌شده و از همان‌جا کوشید وحدت شوروی را حفظ کند و پیشنهاد میثاقی تازه داد؛ میثاقی که بر اساس آن بتوان اتحاد شوروی را بر پایه‌یک سیستم جدید فدراتیو حفظ و اداره کرد. یلتسین روز ۸ دسامبر ۱۹۹۱ به‌صورت مخفیانه توافق‌نامه‌ای را با روسای جمهور اوکراین و روسیه سفید به امضا رساند، در این توافق‌نامه انحلال شوروی و موجودیت جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته اعلام شد، تنظیم‌کنندگان این توافق‌نامه علت این تصمیم خود را رعایت حقوق بین‌الملل و توجه به واقعیت‌های ژئوپلیتیک اعلام کردند.

مجله اشپیگل در شرح آن روزها نوشته است که کرملین بلافاصله جایگاه خود را به‌عنوان مقر دولت اتحاد جماهیر شوروی، از دست داد و به مقر ریاست‌جمهوری فدراتیو روسیه بدل شد؛ مقری که ریاست آن را رئیس‌جمهور منتخب یعنی بوریس یلتسین بر عهده داشت. بدین ترتیب گورباچف به پادشاهی بی تاج‌وتخت و کشور بدل شد!

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

بیگ بنگ چپ‌ها در اتوبان یک‌طرفه گورباچف

ماجرای گورباچف در خود عبرت‌های مهمی دارد، رهبر شوروی البته در میان مردم ایران نیز چهره‌ای شناخته‌شده است و گاه‌وبیگاه شنیده می‌شود که برخی با اشاراتی به تعدادی از سیاست‌مداران، آن‌ها را با گورباچف مقایسه می‌کنند، ازجمله آن‌ها در همان دوران بهار اصلاحات بود که برخی از چپ‌های رادیکال با تدارکاتچی خواندن خاتمی سعی داشتند از او یک گورباچف بسازند.

روزنامه حیات‌نو نزدیک به اصلاح‌طلبان رادیکال در همان ایام نوشته که خاتمی گورباچف خوبی است ولی یلتسین ندارد تا با ضربه‌ای نظام را خرد کند، در همان روزها آقا فرمودند که نه آقای خاتمی گورباچف است و نه جریان افراطی یلتسین. در آن روزها برخی اصلاح‌طلبان معتقد بودند که باید در نظام یک «بیگ بنگ» بزرگ روی دهد زیرا که جامعه ایران پس از جنگ با انفجار مطالبات و تقاضاهای فروخفته‌ای مواجه شده که راه‌حل‌های حکومتی و راهکارهای مصلحتی نظیر بازنگری قانون اساسی و تأسیس مجمع تشخیص مصلحت و گفتمان سنتی از پس آن برنمی‌آید.

ابراهیم اصغر زاده ازجمله لیدرهای چپ‌ها در روزنامه همبستگی درباره گورباچفی کردن خاتمی نوشته بود:

عصری که علیرغم فرصت‌های نو برای جهان، حامل تهدیدات و خطرات جدیدی هم برای پیروزمندان و هم تماشاچیانش داشت. «دشمن‌هراسی» که بنیادی‌ترین اصل نظام معنایی جنگ سرد را تشکیل می‌داد، اینک آخرالزمان کمونیست‌ستیزی از یک‌سو و ضدیت با سرمایه‌داری از دیگر سو فرارسیده بود. کمونیست هراسی که سالیان متمادی محور اصلی امنیت جهان سرمایه‌داری و اصل راهنمای منافع ملی آمریکا بود، به‌سادگی رژیم چائوشسکو و دیوار برلین فرومی‌ریخت و بنا کردن نظم جدید بدون در دست داشتن چشم‌اندازی از دشمنان فرضی آن طنزی بیش نبود.

بیان این دست مطالب از سوی اصلاح‌طلبان حکایت از آن داشت که برخی تمایل دارند که مبارزه با استعمار آمریکایی را شعاری پوچ خوانده و با تشابه سازی از خاتمی او را وادار به گرفتن تصمیماتی کنند که به‌اندازه گورباچف بزرگ باشد، اصلاح‌طلبان در آن زمان این دگردیسی را «چپ نو» نامیده بودند.

ازجمله اثرات این معادل‌سازی‌های سیاسی راه‌اندازی گروه دوستی پارلمانی ایران و فرانسه بود که طی آن نشست‌های فراکسیون خط امام، مذاکرات و تریبون مجلس این فرصت را به اصلاح‌طلبان می‌داد تا با طرح مباحثی نظیر دوگانه «جمهوریت/ اسلامیت»، «قانونگرایی/ شخصی‌سازی»، «توسعه‌یافتگی/ عقب‌ماندگی» و ارائه تعریف جدید از امنیت ملی که متضمنِ نوسازی اجتماعی و توسعه سیاسی و پذیرش تنوع و تکثر باشد دست بزنند که به‌زعم خودشان هم سو با تحولات بین‌المللی بود!

در حالی برخی در ایران آرزوی گورباچف سازی از خاتمی را داشتند که در همان زمان در میان مردم روسیه او به فردی منفور بدل شده بود زیرا اصلاحات رهبر حزب کمونیست باعث یک تَرک بزرگ سیاسی و جغرافیایی گردیده بود. در آن زمان رهبر انقلاب تنها کسی بود که به داد خاتمی رسیده و او را از افتادن در یک دریای مواج و غرق شدن در آن نجات داد.

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

رهبر انقلاب در شرح این شبیه‌سازی‌های عجیب درباره خاتمی فرمودند:

من واقعاً دریغم می‌آید که اسم خاتمی را با گورباچف مقایسه کنم؛ ولی آن‌ها این مقایسه را کردند و صریحاً گفتند که در ایران هم گورباچفی به قدرت رسید! البته فراموش نکنیم که متأسفانه یک عدّه هم در داخل خوششان آمد و این اهانت را نفهمیدند و آن توطئه‌ای را که پشت این اهانت هست، به‌طریق‌اولی نفهمیدند! به مغرضان و آن‌هایی که می‌فهمند چه دارد اتفاق می‌افتد و چه می‌خواهند پیش بیاورند، کاری ندارم؛ اما یک عدّه از آن‌هایی که مغرض هم نبودند، نفهمیدند که چه شد و دشمن چه می‌خواهد انجام دهد.

آقا در ادامه بابیان اشتباهات اصلاح‌طلبان رادیکال در تبدیل کردن رئیس‌جمهور وقت به گورباچف می‌فرمایند:

این‌ها در چند مورد اشتباه کردند؛ اشتباه اول‌شان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دوم‌شان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سوم‌شان این است که نظام مردمیِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شورویِ متشکل از سرزمین‌های به هم سنجاق‌شده نیست. اشتباه پنجم‌شان این است که نقش بی‌بدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست.

بررسی اسناد نشان می‌دهد که اولین بار بحث گورباچفی کردن خاتمی توسط ضدانقلاب در خارج از کشور طراحی شده و سر از روزنامه‌های زنجیره‌ای درآورده بود، ورود رهبر انقلاب برای نجات رئیس‌جمهور اصلاحات را باید از همین زاویه تحلیل کرد.

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

چه کسی می‌خواهند پزشکیان را خاتمی، گورباچف یا بنی‌صدر بسازند؟

گورباچفی کردن پزشکیان آن‌هم در روزهای که رئیس‌جمهور نه مراسم تحلیف و تنفیذ خود را برگزار کرده و نه کابینه‌اش آماده‌شده حکایت قابل‌توجهی دارد و نشان می‌دهد دست‌هایی مرموز در تلاش است که از همین ابتدای کار بحران پس از بحران را به دولت پزشکیان تحمیل کرده و از او شخصیتی بسازد که نه سرنوشت گورباچف بلکه روزگار بنی‌صدر را پیدا کند!

نکته قابل‌توجه آن‌که گورباچفی کردن پزشکیان مانند ساختن چنین لباسی برای خاتمی از بیرون کشور هدایت‌شده و توسط موساد عملیاتی شده است، نزدیک به ۱۰ روز قبل از آنکه یک روزنامه اصلاح‌طلب برای پزشکیان مانیفست گورباچفی شدن بنویسد، شبکه اینترنشنال در یک برنامه تحلیلی به ترسیم خطوطی می‌پردازد که رئیس‌جمهور منتخب را تا سطح گورباچف پایین می‌آورد.

این شبکه تلویزیونی وابسته به صهیونیست‌ها گفته است که اگر پزشکیان به دنبال اصلاح سیاسی در ایران است باید مسئله‌هایی چون پرونده هسته‌ای و موشکی در بیرون و مواردی چون کشف حجاب در داخل را در کوتاه‌ترین زمان اصلاح کند تا خود را رئیس‌جمهوری متمایز نشان دهد، از نگاه این شبکه ضد ایرانی پزشکیان در صورت اجرای این اصلاحات ضربتی محبوبیت زیادی در میان کشورهای غربی به دست آورده و گورباچف ایران خواهد شد.

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟

البته واضح است که خط گورباچفی کردن پزشکیان توسط شبکه اینترنشنال به‌صورت قطعی از سوی سرویس‌های اطلاعاتی به این شبکه دیکته شده است، اما نکته مهم‌تر آن است که چه کسی این خط تحلیلی را به داخل آورده و هدفش از گورباچفی کردن پزشکیان چیست؟

پاسخ به این سؤال سخت نبوده اما بیانش نیاز به الزاماتی دارد، ازجمله آنکه از نگاه مردم ایران گورباچف یک سیاست‌مدار موفق نیست که جریانی از درون آن‌هم با نمای اصلاح‌طلب بخواهد از او الگوسازی کند، از نگاه مفسران سیاسی گورباچفی شدن پزشکیان به معنای آن است که برخی جریان‌های مرموز سیاسی درصدد هستند تا با برخی پخت‌وپزهای خاص در اندرونی از پزشکیان یک «دولت ناتمام» ساخته و به نام گورباچفی کردن پزشکیان از او یک بنی‌صدر بسازند که به کشورش خیانت نیز کرده است.

بی‌تردید میان گورباچفی شدن و بنی‌صدری کردن در سیاست ایران فاصله‌ای کمتر از یک تار مو است که عدم توجه به آن می‌تواند اثرات خطرناکی برای آینده کشور داشته باشد و ایران را از دوران «وعده صادق» به مرحله ماقبل تثبیت بازگرداند.

تحمیل این هزینه سنگین به کشور از سوی جریان‌هایی صورت می‌گیرد که از سویی با خطوط نفوذی سرویس‌های اطلاعاتی دشمن هم‌راستا وهم‌دست بوده و از سوی دیگر تلاش دارد تا با در سایه ماندن، گورباچفی کردن پزشکیان را به گردن یک جریان ساده لوح سیاسی در یک روزنامه دست چندم بیاندازد.

این عملیات خطرناک با آشکار ساختن اطلاعات محرمانه یکی از مدیران امنیتی کشور در شبکه اینترنشنال کلید خورده و قدم‌به‌قدم پیش رفته است، البته این تحرکات در سایه به‌زودی زیر تیغ آفتاب عیان شده و جریان نفوذ مجبور خواهد شد دست از این بازی خطرناک بکشد، تمامی این تحرکات ناپیدا میان سرویس جاسوسی دشمن و شبکه نفوذی آن این روزها در رصد آشکار قرار دارد!

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از دخالت یک سرویس اطلاعاتی برای تشکیل «دولت ناتمام» در پاستور! /چه کسانی می‌خواهند از رئیس‌جمهور یک گورباچف بسازند؟ بیشتر بخوانید »

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس



ویکتور بلنکو پایگاه هوایی چیتوس را برای فرود میگ-۲۵ انتخاب کرده بود و انتظار می‌رفت که توسط نیروی دفاع شخصی هوایی ژاپن به سمت پایگاه اسکورت شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، تقریبا پنج دهه پیش، در ۶ سپتامبر ۱۹۷۶، ستوان ویکتور بلنکو خلبان نیروی دفاع هوایی شوروی با پرواز هواپیمای میکویان-گورویچ میگ-۲۵ پی “فاکس بت” خود به سمت ژاپن به غرب فرار کرد.

طی جنگ سرد بین اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، کشورهای غربی خلبانان شوروی را تشویق می‌کردند که به کشورهای غیر هم پیمان شوروی فرار کرده و درخواست پناهندگی سیاسی کنند.

در طول جنگ سرد، نیروی دفاع هوایی شوروی وظیفه دفاع از حریم هوایی شوروی در برابر هواپیماهای شناسایی و بمب افکن‌های هسته‌ای راهبردی آمریکا را بر عهده داشت. یکی از مواردی که علاقه خاصی به آن داشتند، هواپیمای جاسوسی لاکهید یو-۲ بود که توانایی پرواز در ارتفاع بسیار بالا را داشت.

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

برای مقابله با تهدید ناشی از هواپیماهای غربی، شرکت میکویان-گورویچ کار طراحی یک رهگیر سرعت بالا را آغاز کرد. کار روی پروژه‌ای که به میگ-۲۵ تبدیل شد، در اواسط سال ۱۹۵۹ آغاز شد. سرویس اطلاعات شوروی متوجه شده بود که آمریکایی‌ها در حال کار روی یک هواپیمای جاسوسی با قابلیت پرواز با سرعت ۳ ماخ هستند.

نمونه اولیه میگ-۲۵ اولین پرواز خود را در ۶ مارس ۱۹۶۴ انجام داد. پس از چندین تغییر، این هواپیما به عنوان گامی قابل توجه رو به جلو در مهندسی شوروی مطرح شد.

طولی نکشید که دفتر طراحی میکویان-گورویچ متوجه شد که هواپیمای جدید پتانسیل شکستن انواع رکوردهای سرعت را دارد. پس از ثبت رکوردهای جهانی جدید برای بیشینه سرعت، این هواپیما در سال ۱۹۷۰ خدمت در نیروی دفاع هوایی شوروی را آغاز کرد.

نیروهای اطلاعات غرب در مورد میگ-۲۵ نگران بودند

نیازی به گفتن نیست که هواپیمای جدید شوروی، غرب را بسیار نگران کرده بود. آن‌ها بر این باور بودند که میگ-۲۵ چیزی فراتر از یک موشک با بال است و آن را یک جنگنده رزمی چابک در نظر می‌گرفتند. در واکنش به معرفی میگ-۲۵، مهندسان آمریکایی کار روی یک هواپیمای جنگی سریع را آغاز کردند که در نهایت به معرفی مک دانل داگلاس اف-۱۵ ایگل منتج شد.

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

چیزی که نیروهای اطلاعات غربی در آن زمان نمی‌دانستند این بود که با کمک یک خلبان سرخورده روسی خیلی زود همه چیز را درباره هواپیمای جدید شوروی فرا خواهند گرفت. وی تصمیم گرفته بود تا با میگ-۲۵ خود به غرب فرار کند.

ویکتور بلنکو در شرق دور روسیه مستقر بود

در سال ۱۹۷۶، ویکتور بلنکو در پایگاه هوایی چوگویفکا، در ۱۹۳ کیلومتری ولادی وستوک در شرق دور روسیه مستقر بود.

زندگی شخصی وی به هم ریخته بود، همسرش تهدید به طلاق از او کرده بود و همراه فرزند پسرشان به خانه خانوادگی در شهر بندری ماگادان اوبلاست، روسیه نقل مکان کرده بود. بلنکو که از سیستم کمونیستی ناراضی و سرخورده بود، تصمیم گرفت به غرب فرار کند.

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

بلنکو و چند خلبان دیگر از هنگ جنگنده ۵۱۳ طی یک پرواز آموزشی روتین در ۶ سپتامبر ۱۹۷۶ از پایگاه هوایی چوگویفکا به هوا برخاستند.

در ابتدا، بلنکو نقشه پرواز را برای پرهیز از لو رفتن هدف اصلیش دنبال کرد، اما ناگهان به سرعت کاهش ارتفاع داد. وی تغییر مسیر داد و به سمت دریا به سمت ژاپن پرواز کرد. جنگنده وی توسط رادار ژاپنی‌ها در حدود ساعت ۱۳:۲۰ بعد از ظهر شناسایی شد. در واکنش به ورود جنگنده شوروی به حریم هوایی ژاپن، دو فروند جنگنده مک دانل داگلاس اف-۴ فانتوم مستقر در پایگاه هوایی چیتوس در نزدیکی ساپورو به پرواز درآمدند.

بلنکو پایگاه هوایی چیتوس را برای فرود انتخاب کرده بود و انتظار می‌رفت که توسط نیروی دفاع شخصی هوایی ژاپن به سمت پایگاه اسکورت شود. طی این پرواز فرار، شرایط آب و هوایی بد بود و رادار زمینی برای ردیابی میگ-۲۵ بلنکو عملکرد خوبی نداشت تا هواپیماهای نیروی دفاع شخصی هوایی ژاپن این جنگنده را پیدا کنند. با توجه به کمبود سوخت، بلنکو تصمیم گرفت در فرودگاه هاکوداته در جنوب هوکایدو فرود بیاید.

پس از سه بار دور زدن در اطراف فرودگاه هاکوداته، بلنکو سرانجام تصمیم به فرود گرفت و تقریبا نزدیک بود با یک بوئینگ ۷۲۷ که در حال برخاستن از زمین بود، برخورد کند.

طول تک باند فرودگاه هاکوداته ۳۰۰۰ متر بود که برای متوقف شدن میگ-۲۵ حتی پس از باز شدن چترهای ترمز بسیار کوتاه بود. جنگنده بلنکو پس از خروج از باند فرودگاه ۲۴۰ متر دیگر را طی کرد تا در نهایت پیش از برخورد با آنتن لوکالایزر متوقف شود. بلنکو برای فرود در یک فرودگاه نظامی برنامه ریزی کرده بود، اما فرود وی در یک فرودگاه غیر نظامی موجب شد تا خیلی زود مردم برای عکس گرفتن در اطراف هواپیما جمع شوند.

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

زمانی که پلیس در سال ۱۴:۱۰ رسید، فرودگاه بلافاصله بسته و بلنکو بازداشت شد. بلنکو به دلیل ورود بدون مجوز به حریم هوایی ژاپن و حمل سلاح گرم دستگیر شد. وی در بازجویی پلیس اعلام کرد که قصد ارائه درخواست پناهندگی سیاسی و رفتن به آمریکا را دارد. شوروی که از این اقدام بسیار خشمگین شده بود، خواستار بازگرداندن سریع بلنکو و میگ-۲۵ شد.

بلنکو در ۷ سپتامبر به شهر توکیو منتقل شد و یک روز بعد، پناهندگی سیاسی آمریکا را دریافت کرد. در ۹ سپتامبر ۱۹۷۶، نماینده سفارت شوروی در ژاپن طی دیداری با بلنکو تلاش کرد او را برای بازگشت به شوروی متقاعد کند. بلنکو این درخواست را نپذیرفت و یک روز بعد در پرواز خطوط هوایی نورث وست به مقصد آمریکا بود.

در پاسخ، شوروی خواستار بازگرداندن سریع هواپیمای میگ-۲۵ شد. ژاپن که نگران اعمال زور از سوی شوروی برای بازپس گرفتن میگ-۲۵ بود، نیروهای نظامی کمکی را راهی هوکایدو کرد و گشتزنی‌های هوایی و دریایی شبانه روزی آغاز شد. با توجه به تمایل شوروی برای پس گرفتن هواپیما، ژاپنی‌ها آن را برای پرواز در اختیار آمریکایی‌ها قرار ندادند، اما به مهندسان آمریکایی اجازه دادند تا میگ-۲۵ را قطعه قطعه کرده و آن را بررسی کنند. در نهایت، قطعات هواپیما در ۴۰ جعبه قرار گرفت و به اتحاد جماهیر شوروی بازگردانده شد.

پس از بررسی، آمریکایی‌ها متوجه شدند که میگ-۲۵ آنقدر که قبلا فکر می‌کردند، پیشرفته نیست. با این وجود، آن‌ها به روند ساخت جنگنده مک دانل داگلاس اف-۱۵ ایگل ادامه دادند.

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

فرار بلنکو و آنچه پس از آن رخ داد

بلنکو علاقه‌ای به جلب توجه نداشت و پس از ورود به آمریکا نام خود را به اشمیت تغییر داد.

وی اغلب در زمان کار به عنوان مشاور هوافضا، مکان خود را تغییر می‌داد. در سال ۱۹۸۰، رئیس جمهور جیمی کارتر شهروندی آمریکا را به بلنکو اعطا کرد. بلنکو به رغم ازدواج با یک معلم موسیقی از داکوتای شمالی همچنان ترجیح می‌داد زندگی بی سر و صدایی داشته باشد، زیرا از ترور خود توسط نیروهای شوروی هراس داشت.

به رغم داشتن دو فرزند پسر از همسر آمریکایی خود، ازدواج بلنکو در نهایت به طلاق ختم شد. وی در ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۳ در سن ۷۶ سالگی در یک خانه سالمندان در رزباد، ایلینوی درگذشت.

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این خلبان سوار بر جنگنده میگ ۲۵ به ژاپن فرار کرد! +عکس بیشتر بخوانید »