احمدی نژاد

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد


سرویس سیاست مشرق – سیزدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ هم‌زمان با انتخابات ششمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا و انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد. در ستون  «صندوقچه انتخابات» به بررسی روزانه اخبار و حواشی انتخاباتی و رصد رسانه‌های داخلی و بررسی رسانه‌های معاند می‌پردازیم.

********

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می رسد

سایت خبری انتخاب در گزارشی نوشت: «فائزه هاشمی با حضور در اتاق مصطفی فقیهی در کلاب هاوس گفت: احمدی نژاد به من پیشنهاد معاون اولی برای انتخابات ۱۴۰۰ داد. من قبول نکردم، چون سال ۸۸ را نمی‌توانم فراموش کنم.»

این سایت اصلاح طلب در ادامه به نقل از فائزه هاشمی نوشت: «به نظرم آقای خاتمی رهبر نامناسبی برای جریان اصلاح طلب نیستند اما در صورت نیاز می توانند تغییر کنند…مشکلم رد صلاحیت شورای نگهبان نیست، مشکلم عملکرد اصلاح طلبان است که رای نمیدهم چون انتهای عمل ما میشود آقای روحانی».

سایت خبری انتخاب همچنین در مطلب دیگری نوشت: «دفتر محموداحمدی نژاد با صدور اطلاعیه ای ادعای مطرح شده از طرف فائزه هاشمی رفسنجانی را قویا تکذیب کرد…دفتر احمدی نژاد در این اطلاعیه اعلام کرد: مطالب منتشرشده در رسانه ها منسوب به سرکار خانم فائزه هاشمی با ادعای پیشنهاد ائتلاف یا معاون اولی از سوی دکتر احمدی نژاد به ایشان، قویا و به طور کامل تکذیب می گردد».

همچنین خبرگزاری فارس در گزارشی به نقل از یکی از نزدیکان احمدی نژاد نوشت: «احمدی‌نژاد سعی کرد با نیروهایی که با اصل ولایت فقیه  تضاد یا زاویه دارند، ارتباط برقرار کند. من خودم در چند مورد از طرف آقای احمدی‌نژاد با عده‌ای از نیروهای سیاسی صحبت کردم».

استقبال رسانه وابسته به آل سعود از اظهارات انتخاباتی فائزه هاشمی

سایت «ایران اینترنشنال» – وابسته به آل سعود- در گزارشی با عنوان «فائزه هاشمی: دلیلی برای رای دادن در انتخابات وجود ندارد» نوشت: «فائزه هاشمی، فعال سیاسی در جلسه‌ای در شبکه اجتماعی کلاب‌هاوس به انتقاد از سیاست‌های حکومت جمهوری اسلامی پرداخت و گفت شرکت در انتخابات پیش رو به نتیجه‌ای منجر نمی‌شود و شرایط را تغییر نخواهد داد.  او همچنین اشاره کرد که تفاوت چندانی میان نامزدهای اصلاح‌طلب و اصولگرا از لحاظ تغییر وضعیت وجود ندارد. این فعال اصلاح‌طلب تاکید کرد در انتخابات شرکت نخواهد کرد و رای ندادن را به معنای «مشارکت نکردن در تصمیمات غلط» حکومت می‌داند و شرکت نکردن را به مثابه یک استراتژی می‌بیند».

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

این سایت ضدایرانی در ادامه نوشت: «در بخشی از این میزگرد آنلاین، هاشمی در پاسخ به سوالی درباره رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور گفت که آن‌ها آموخته‌اند به صورت «حرفه‌ای» کار ‌کنند و او بسیاری از اخبار ایران را از طریق این رسانه‌ها دنبال می‌کند. این فعال سیاسی اصلاح‌طلب در ادامه سیاست‌ خارجی جمهوری اسلامی از جمله درباره مقابله با اسرائیل را هم مورد انتقاد قرار داد».

حتی اصلاح طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

«لطف‌الله فروزنده» عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی در گفت وگو با باشگاه خبرنگاران جوان گفت: «هدف برخی با راه انداختن مسائلی مثل مرغ و تخم مرغ ناامید کردن مردم است. هر کس قدرت داشته باشد می تواند خدمت کند. هنوز نامزد اصلی جبهه اصولگرایان مشخص نشده  اما مردم اقبال زیادی به آیت الله رئیسی دارند و اگر او حضور پیدا کند محور و عامل وحدت برای کل نیروهای انقلابی است. اختلاف ها و جناح بندی ها با ورود وی از بین خواهد رفت و حتی اصلاح طلبان از رئیسی حمایت خواهند کرد».

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

فروزنده در بخش دیگری از این مصاحبه گفت: «رئیس جمهور فرد دوم کشور است و اختیاراتی که بر عهده دارد در اختیار هیچ یک از سران قوا نیست. اگر رئیس جمهور اختیار نداشت که این حجم از مشکلات و گرانی ها را در کشور شاهد نبودیم. دولت می توانست مانع به وجود آمدن تورم فعلی شود، ولی متاسفانه به بهانه هایی مثل اختیار نداشتن متوسل می شود».

 عارف در تدارک برپایی ستاد انتخاباتی است

پایگاه خبرآنلاین در گزارشی با عنوان «عارف در تدارک برپایی ستاد انتخاباتی/نامزدی ظریف منتفی است» نوشت: «حسن رسولی، عضو نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان میگوید…” آقای عارف به صورت بالقوه نامزد انتخابات هستند و مقدمات ستاد ایشان هم فراهم شده است و بستگی به این دارد که شرایط پیش رو چگونه خواهد بود، زیرا ایشان همواره منادی وحدت و انسجام و ۳ دور رئیس شورای عالی سیاست گذاری بودند و تقریبا  و عملا به بحث انسجام اصلاح طلبان پایبند بوده و هستند، طبعا با رصد شرایط آتی، چنانچه فضا مناسب باشد در موعد مقتضی اعلام کاندیداتوری خواهند کرد”.».

این سایت اصلاح طلب در ادامه به نقل از رسولی نوشت: «فکر می کنم اگر فضا مهیا و از این حالت یک طرفه خارج شود و اعضای کمپین دکتر عارف و خود ایشان فرصت پیدا کنند که از این انزوای رسانه ای خارج شوند و تریبونی برای بازگو کردن در اختیار داشته باشیم با بیان بسیاری از واقعیت ها، عمدتا افکار عمومی و به ویژه نسل جوان که از آن کم اطلاع هستند شرایط تغییر خواهد کرد».

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

همچنین «محمدرضا خباز» عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در مصاحبه با خبرگزاری مهر درباره شنیده‌های رسمی و غیررسمی درباره کاندیداتوری محمدرضا عارف در انتخابات ریاست‌جمهوری، گفت: «از شعار انتخاباتی عارف خبر ندارم؛ اما از آمادگی او برای کاندیداتوری و آغاز فعالیت‌های انتخاباتی‌شان اطلاع دارم».

ضرغامی: هرکاری روحانی کرد من خلافش را انجام می‌دهم

خبرگزاری تسنیم در گزارشی نوشت: «عزت الله ضرغامی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، در دومین جلسه از سلسله جلسات میز انتخاباتی جمهور اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل که با عنوان «تحول در حکمرانی، عدالت و کارآمدی» برگزار شد، گفت…من روحانی نیستم، اگر رئیس جمهور شوم هرکاری روحانی کرد من خلافش را انجام می‌دهم. مدیریت ریموتی یکی از مشکلات آقای روحانی بود».

تسنیم در ادامه نوشت: «ضرغامی در پاسخ به این سوال که اگر آقای رئیسی کاندیدا شوند همچنان به عرصه انتخابات وارد خواهد شد، پاسخ داد: حضور من در انتخابات معطوف به هیچ فاکتوری نیست. حضور من حتما تقویت جریان انقلاب است».

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

عملکرد ظریف با ظرفیت‌های اصلاح‌طلبی سازگاری تام‌وتمام دارد

«محمد عطریانفر» فعال سیاسی اصلاح‌طلب و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران در مصاحبه با روزنامه شرق گفت: «اگر اصلاح‌طلبان با یک کاندیدای توانمند و موجه و کسی وارد شوند که جامعه نسبت به آن شناخت کافی داشته باشد و رأی منفی او حداقلی باشد و بتواند نماد اجماع همه نخبگان سیاسی اصلاح‌طلب باشد و بتواند اعتماد رهبری برای حضور در انتخابات را جلب کند، یک انتخابات قطبی و دارای پیام شکل می‌گیرد. به‌ نظر من چنین چهره‌ای ردصلاحیت نخواهد شد. این مسئله را در گذشته در مشی رهبری دیده‌ایم که ایشان قائل به این هستند که این دو گروه سیاسی اصیل در انقلاب باید حضور سیاسی داشته باشند اما اگر دچار تکثر نامزدها شدیم، ممکن است عمده نیروها ردصلاحیت شوند و یک اصلاح‌طلب فرعی تأیید صلاحیت شود که دچار آسیب می‌شویم».

عطریانفر در بخش دیگری از این مصاحبه گفت: «اصلاح‌طلبی مهری بر پیشانی افراد نیست. عملکرد ظریف را که نگاه می‌کنیم با ظرفیت‌های اصلاح‌طلبی سازگاری تام‌وتمام دارد».

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

نماینده اصلاح طلب مجلس از شعار انتخاباتی خود رونمایی کرد

روزنامه اعتماد در گزارشی نوشت: «۶۶ روز تا انتخابات ریاست‌جمهوری زمان باقی است. تکلیف صف طویل کاندیداهای احتمالی یک به یک مشخص می‌شود. برخی که در شش و بش آمدن یا نیامدن بودند، بالاخره رسما اعلام حضور کرده‌اند و برخی هم که از کاندیداهای رسمی بودند، رسما از عدم حضورشان در انتخابات پیش‌رو گفته‌اند. مسعود پزشکیان، نماینده اصلاح‌طلب تبریز در ۴ دوره هشتم، نهم، دهم و یازدهم که سابقه نایب‌رییسی مجلس دهم را نیز در کارنامه دارد، از آن گزینه‌هایی است که رسما اعلام کاندیداتوری کرده است».

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت: «او که پزشکی سیاستمدار است و سبد رای‌دهندگانش برای مجلس را عمدتا ترک‌زبانان تشکیل می‌دهند، این روزها در خلال مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها یا جلسات پرسش و پاسخ از نگاهش به دولت‌داری می‌گوید. پزشکیان اخیرا در برنامه‌ای که اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل با عنوان «تحول در حکمرانی، عدالت و کارآمدی» برگزار کرد، در مورد نگاه اقتصادی‌اش، در مورد دیپلماسی، یارانه‌ها و حتی حوادث و اعتراضات آبان‌ماه ۹۸ اظهارنظر کرده و به نوعی از شعار  انتخاباتی‌اش  رونمایی کرده است».

غرضی: رئیس‌جمهور شوم نرخ تورم را به صفر می‌رسانم

«سید محمد غرضی» فعال سیاسی اصلاح طلب که چندی پیش اعلام کرده بود که در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام می کند، در مصاحبه با باشگاه خبرنگاران جوان گفت: «اگر رئیس جمهور شوم، قطعا نرخ تورم را به صفر می رسانم. من در مدیریت خود توانسته ام که این اتفاق را رقم بزنم که برعکس مسیر تورم عمل کنم».

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد

غرضی در ادامه گفت: «یک مثال می زنم. کشور ۸۰ میلیون جمعیت دارد و ۱۷۰ الی ۱۸۰ میلیون سیم کارت؛ هر کدام از این سیم کارت‌ها در ماه بیست الی سی هزار و یا چهل هزار تومان پرداختی دارد؛ در حالی که در آمریکا حدود ۳۲۰ میلیون جمعیت وجود دارد و ۲۷۰ میلیون سیم کارت. هر سیم کارت چه از آن برای تماس استفاده شود و چه نشود ماهی ۵۰ دلار که با ارز ۲۰ هزار تومان حدود یک میلیون تومان می شود هزینه دارد. قطعا این کشور انقدر ثروتمند هست که می‌توان تورمِ آن را منفی کرد».



منبع خبر

وقتی احمدی نژاد با فائزه هاشمی به نقطه مشترک می‌رسد/ حتی اصلاح‌طلبان هم از رئیسی حمایت خواهند کرد بیشتر بخوانید »

چرا رهبر انقلاب کاندیداتوری سیدحسن خمینی را به صلاح ندانستند؟

چرا رهبر انقلاب کاندیداتوری سیدحسن خمینی را به صلاح ندانستند؟


گروه سیاسی خبرگزاری فارس ــ احد شیرزاد: سال ۸۸ که یک جریان سیاسی درصدد ایجاد فتنه از کانال انتخابات ریاست‌جمهوری دهم برآمد، در یک طراحی حساب‌شده، سعی کرد تا منتسبان به بنیانگذار کبیر انقلاب را وارد بازی انتخاباتی خود کند و اینطور القا کند که مسیر جاری در کشور، برخلاف آرمان‌های امام راحل است. حضور فردی که نخست‌وزیر امام شناخته می‌شد، به‌عنوان شخص محوری این جریان، چنین القایی را تقویت می‌کرد.

نقشه‌ دیرینه یک جریان سیاسی برای سیّدحسن خمینی

جریان افراطی اصلاحات در طراحی خود، نگاه ویژه‌ای برای باز کردن پای تولیت حرم حضرت امام خمینی(ره) و نوه معمار کبیر انقلاب به بازی خود داشت و سعی داشت تا با نشاندن حجّت‌الاسلام سیّد حسن خمینی در کنار چهره‌های شاخص خود، بین آن‌ها این‌همانی ایجاد کند و با استفاده از شأن فرزند یادگار امام، نقشه‌های خود را پیش ببرند.

 

 

ترکش‌های این موضوع، خیلی زود خود را نشان داد و در اولین ۱۴ خرداد پس از فتنه ۸۸، سخنرانی حجّت‌الاسلام خمینی به حاشیه کشیده شد . اقدامی که بعداً مورد سرزنش رهبر معظّم انقلاب هم قرار گرفت.

 

ناتمام ماندن سخنرانی سیدحسن خمینی در اولین 14 خرداد پس از فتنه

 

 

«علامه» خواندن سیّدحسن خمینی برای مقاصد انتخاباتی

مقطع دیگری که این جریان سیاسی سعی داشت تا از ظرفیت فرزند یادگار امام به نفع مقاصد سیاسی خود استفاده کند، انتخابات مجلس خبرگان در سال ۹۴ بود. در حالی که زمزمه‌های کاندیداتوری حجّت‌الاسلام خمینی به‌گوش می‌رسید، چهره‌ها و رسانه‌های اصلاح‌طلب سعی می‌کردند با استفاده از القاب و عناوینی چون «آیت‌الله» و «علامه» برای سیّد حسن خمینی، اهداف خود را پیش ببرند و با قرار دادن وی در لیست انتخاباتی خود، بار دیگر دوگانه «بیت امام- حاکمیت» را راه بیاندازند.

 


آیت‌الله هاشمی در این مصاحبه می‌گوید حاج سیدحسن خمینی فرد کوچکی نیست که لفظ «علامه» برای او زیاد باشد.

 


ثبت نام سیدحسن خمینی در انتخابات مجلس خبرگان

 

سیّد حسن خمینی که حاضر نشد در آزمون شورای نگهبان حاضر شود، احراز صلاحیت نشد و از حضور در عرصه انتخابات خبرگان جا ماند.

امّا این پایان حاشیه‌سازی‌های جریان اصلاحات برای تولیت حرم حضرت امام نبود. این جریان که بر اثر عملکرد منفی دولت متبوع خود، سرمایه اجتماعی‌‌اش را در آستانه انتخابات ۱۴۰۰ از دست رفته می‌داند و از طرفی دست خود را از کاندیدایی که توان رقابت داشته باشند، خالی می‌بیند، بار دیگر به سراغ سیّد حسن خمینی رفت.

 

 

 

از چندماه قبل، زمزمه‌های کاندیداتوری سیّد حسن خمینی بلند شد و تقریباً روزی نبود که رسانه‌های جریان اصلاحات به موضوع کاندیداتوری وی، ضریب ندهند. احزاب و چهره‌های مختلف جریان اصلاحات نیز برای کاندیداتوری به سیّدحسن خمینی مراجعه کرده‌ بودند.

 

 

 

این موضوع تا جایی جدّی شد که حتی برخی، تیتر روزنامه سازندگی- ارگان حزب کارگزاران- را شعار انتخاباتی سیّدحسن خمینی تلقی کردند.

 

 

چرا اصلاح‌طلبان با علم به عدم احراز صلاحیت نوه امام، اصرار به آمدن وی داشتند؟

همه این تلاش‌ها در حالی بود که هرکسی که اندک آشنایی با فضای سیاسی کشور داشته باشد،‌ به‌خوبی می‌داند که شورای نگهبان اجازه ورود افرادی را که تجربه‌های مشخص مدیریت کلان سیاسی نداشته باشند به انتخابات نمی‌دهد. کما اینکه در ادوار مختلف، افراد دارای سابقه وزارت و وکالت نیز از فیلتر این شورا عبور نکرده‌اند. با این وجود، طبیعتاً سیّدحسن خمینی که فاقد هرگونه تجربه اجرایی در سطوح عملیاتی یا راهبردی کشور است، شانسی برای عبور از فیلتر شورای نگهبان نداشت. موضوعی که چهره‌ اصلاح‌طلبی چون احمد زیدآبادی نیز تلویحاً به آن اشاره می‌کند و می‌گوید «نمی‌دانم صلاحیت سیّدحسن خمینی تأیید می‌شود یا خیر». با این حال، اصرار جریان اصلاحات برای کشاندن پای سیّد حسن خمینی به کارزار انتخابات ۱۴۰۰ چه بود؟

قرائن حاکی از طراحی چندلایه این جریان سیاسی نسبت به نوه معمار کبیر انقلاب بود. در یک لایه این طراحی، صرف کاندیداتوری سیّدحسن خمینی و فعالیت انتخاباتی وی، می‌توانست ظرفیتی را ایجاد کند تا در نهایت به سبد رأی جریان اصلاحات- اعتدال ریخته شود.

قرائن حاکی از طراحی چندلایه این جریان سیاسی نسبت به نوه معمار کبیر انقلاب بود. با عدم احراز صلاحیت حجّت‌الاسلام خمینی از سوی شورای نگهبان، بهانه مناسبی برای هجمه به این شورا پیدا می‌شد. همچنین این ذهنیت در افکار عمومی ایجاد شود که شورای نگهبان اجازه ورود کاندیداهای یک جریان خاص را به عرصه نمی‌دهد. هدف دیگری که اصلاح‌طلبان از این ماجرا دنبال می‌کردند، ایجاد همان دوقطبی «بیت امام- حاکمیت یا امام- نظام» بود که از ۸۸ به دنبال آن بودند.

فارغ از اینکه خروجی این طراحی، چه عایدی برای طراحان داشت، برای نوه امام(ره) حاصلی جز کاستن از جایگاه و اعتبار و ورود به حواشی بی‌انتها نداشت.

لذا حال که سیّد حسن خمینی تردید خود را برای حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری با رهبر معظّم انقلاب در جریان می‌گذارد، ایشان، تولیت حرم امام(ره) را از ورود به این وادی توصیه نمی‌کنند و آن را به مصلحت نمی‌دانند.

 

 

این توصیه، البته سابقه دارد و زمانی که محمود احمدی‌نژاد رئیس دولت‌های نهم و دهم برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم با رهبر انقلاب مشورت کرد، ایشان حضور احمدی‌نژاد را به‌صلاح ندانستند و آن را عامل ایجاد دوقطبی در جامعه دانستند. هرچند سیدحسن خمینی این توصیه پدرانه را هوشمندانه پذیرفت، توصیه ای که احمدی نژاد توجه نکرد و در نهایت با ردصلاحیت توسط شورای نگهبان متوقف شد.

انتهای پیام/





منبع خبر

چرا رهبر انقلاب کاندیداتوری سیدحسن خمینی را به صلاح ندانستند؟ بیشتر بخوانید »

ناگفته‌های رستم قاسمی از ترور نافرجام در لبنان/ جزئیات ماجرای گم شدن دکل حفاری و تخلفات بابک زنجانی

ناگفته‌های رستم قاسمی از ترور نافرجام در لبنان/ جزئیات ماجرای گم شدن دکل حفاری و تخلفات بابک زنجانی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، رستم قاسمی وزیر سابق نفت با حضور در برنامه تلویزیونی دست خط به بیان مطالبی پیرامون مسائل مختلف پرداخت.

در ادامه مشروح این گفت وگو آمده است:

از اینجا شروع کنیم که یکدفعه خبری آمد که اسرائیلی‌ها می خواسته‌اند آقای قاسمی را ترور کنند، درست بود؟

قبل از سفر من به مأموریتی که داشتم، خوشبختانه دوستان امنیتی آمدند و عملاً مانع سفر من شدند و گفتند این سفر نباید انجام شود؛ به دلیل اینکه گزارش‌ها از سرویس‌هایی از منطقه کشف شده بود، فرمانده سپاه هم عملاً با این سفر مخالف بود. اما چون اهمیت سفر بسیار زیاد بود و باید انجام می‌شد، من گفتم هر طور تصمیم گرفته شود، من آن را انجام می‌دهم، منتها دوستان دیگری بودند که اصرار داشتند این سفر انجام شود، به هر حال تصمیم گرفته شد این سفر انجام شود، ولی خوشبختانه چون اطلاعات از قبل معلوم شده و مسیرها مشخص بود، توانستیم از این حادثه جان سالم به در ببریم.

با بمب می‌خواستند اقدام کنند؟

موساد در گزارش‌هایی که از قبل پیش‌بینی شده بود … آنجا هم دوستان به من گفتند که مسیرها را پیش‌بینی کرده بودند، محل‌هایی را، محل عبور ما، محل جلسه را… و خوشبختانه اتفاق نیفتاد.

معاونت اقتصادی سپاه قدس از چه زمانی تشکیل شد، شما اولین معاون اقتصادی هستید یا قبل از شما هم کسی بوده است؟

من از دوره دفاع مقدس رفاقت بسیار طولانی با شهید سلیمانی داشتم. ایشان خواستند، ما خدمت ایشان رفتیم و بنا شد که من در محور مقاومت به ایشان کمک‌هایی انجام دهم که خوشبختانه بعد از همان جلسه، بلافاصله سفری به لبنان داشتیم و بعد از آن مکرراً به لبنان می‌رفتم. با شهید عماد آنجا آشنا شدیم و کارهای مشترکی با هم انجام می‌دادیم.

به هر حال مأموریت‌های اقتصادی نیروی قدس را ایشان به من واگذار کرد، برخی از مأموریت‌های مذاکراتی با برخی از این کشورهای محور مقاومت واگذار کردند و تقریباً یک دوره حدود هفت سال این توفیق را پیدا کردم که در کنار شهید سلیمانی باشم.

حداقل چیزی که می‌خواهم بپرسم و فکر می‌کنم بتوانید بگویید، اینکه دوستان سپاه قدس در حوزه اقتصادی چه مراوداتی با کشورهای حوزه مقاومت دارند که سودش عملاً برای جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی ایران است؟

اولاً قدرت منطقه‌ای امروز از مؤلفه‌های حکمرانی هر کشوری است. بسیاری از کشورهای بسیار دوردست، حتی خود آمریکایی‌ها برای اینکه بتوانند منافع و قدرتشان را در منطقه حفظ کنند، بر اساس گفته آقای ترامپ، بیش از ۷ هزار میلیارد دلار آمریکایی‌ها در این منطقه هزینه کرده‌اند، اما جمهوری اسلامی در مقطعی در محور مقاومت حضور پیدا کرد که اتفاقاً شجره خبیثه داعش شکل گرفت؛ یعنی می‌گفتند که ما محل عبورمان سوریه و عراق است، برای رسیدن به مرزهای ایران! من یک سال پیش با یکی از سران کشورهای منطقه ملاقاتی داشتم. به ایشان گفتم اگر داعش بود، مطمئناً حکومت شما امروز پابرجا نبود و او هم قبول داشت.

اما درباره دستاوردهای اقتصادی که شما اشاره کردید، به هر حال عراق و سوریه یک بازار بزرگی است که می‌تواند در اختیار کشور ما باشد، ما توافقات بسیار خوبی هم با عراقی‌ها و هم با سوریه امضا کرده‌ایم. من یک جمله بگویم، حالا ممکن است در دوران کرونا این عدد تغییر کرده باشد؛ ما تقریباً بین ۱۲ تا ۱۳ میلیارد دلار صادرات به عراق داشته‌ایم…

برخی‌ها می‌گویند خب ما رفتیم آنجا کمک کردیم، هم برای منافع خودمان، هم منافع سوریه و هم محور مقاومت، ولی الان که اوضاع مقداری آرام شده ما به لحاظ اقتصادی در عرصه کم هستیم و به نوعی عرصه را وا داده‌ایم برای شرکای دیگرمان.

ابتدا در مورد سوریه عرض کنم؛ البته ما در عراق هزینه‌ای نکرده‌ایم، من قبلاً در یک مصاحبه‌ای گفته‌ام عراق نیاز به هزینه ما نداشته، چون عراق کشور پولداری است، نیازی به هزینه ما نداشته است. اگر ما در سوریه هزینه کرده‌ایم، اولاً دو اتفاق افتاده است؛ یک اتفاق اینکه ما با دولت سوریه توافق کردیم یک مابه ازایی بابت هزینه‌هایمان از سوریه گرفته‌ایم.

توافقنامه بسیار خوبی که خود من آن موقع این را به امضای دو دولت رساندم، سال ۲۰۱۵ معروف به نام قرارداد ۲۰۱۵ که ما به ازایی از سوریه گرفتیم که من در یک مصاحبه مفصل این را گفته‌ام، ولی الان به یکی دو مورد از آن اشاره می‌کنم. در سال برای ارتقای وضعیت کشاورزی‌مان در کشور نیاز به کود فسفات داریم.

در عوض، معادن بسیار غنی با کیفیت بسیار خوب فسفات در سوریه وجود دارد که ما بر اساس توافقی که با دولت سوریه کردیم بیش از هزار میلیارد تُن از بهترین معادن فسفات سوریه را (هم دولت سوریه و هم پارلمان سوریه تصویب کرده) که ما اگر بتوانیم خوب انتقال دهیم، ۱۰۰ سال طول خواهد کشید که ما بتوانیم از این منافع استفاده کنیم. ضمناً نه تنها برای کشور خودمان، بلکه می‌توانیم بدون هیچ عوارضی، به هر کشوری از دنیا صادر کنیم. مضافاً بر اینکه بالاخره کار اقتصادی و بستر اقتصادی دست دولت است، دولت باید کار اقتصادی انجام دهد، چون کسی که می‌خواهد در سوریه سرمایه‌گذاری کند، حتماً نیازمند این است که صندوق ضمانت صادرات او را ضمانت کند، خب دولت باید این کار را انجام دهد.

انجام نداده است؟

به هر حال دولت باید انجام بدهد و اگر دولت این کار را انجام دهد، طبیعتاً می‌تواند. زمینه کار ما با سوریه، توافقنامه بسیار خوبی است که ما می‌توانیم از آن استفاده کنیم.

الان چند درصدش را استفاده کرده‌اید؟

متأسفانه زیاد استفاده نشده است.

و به دولتی‌ها گفته شده که استفاده نشده است؟

بله، دولت هم تلاش‌هایی کرده ولی به نظر من کافی نیست.

آقای زنگنه در صحبتی گفته بودند که آقای قاسمی، نه ۹۰ درصد، بلکه صد درصد الان کنار ما در وزارت نفت است و حتی خود شما هم اشاره کردید که در فروش نفت دارید به دولت کمک می‌کنید؛ همین‌طور است؟

من هیچ گاه به دولت‌ها نگاه نکرده‌ام. از دوره‌ای که در سازندگی کشور حضور داشتم، از دولت آقایان هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد، روحانی همیشه به مردم نگاه کرده‌ام نه به دولت؛ چون کارکردن برای مردم است. به هر حال دولت‌ها می‌آیند و می‌روند، ولی مردم هستند، انقلاب و کشور هست. در این دولت همین‌طور که آقای زنگنه اشاره کرد، من در کنار آقایان هستم، در مورد فروش نفت دارم کمک می‌کنم و همین الان هم در بخشی از فروش نفت به دوستان دارم کمک می‌کنم.

خب نمی‌توان درباره فروش نفت صحبت کرد؛ چون یکی از مسائل راهبردی ما است و یکسری اطلاعاتی که نمی‌توان روی آنتن داد. ولی بطور کلی اوضاع چطور است؟

خوب است. آمریکایی‌ها بسیار تلاش کردند با فشار حداکثری صادرات نفت ایران را به صفر برسانند، هرگز نتوانستند و نمی‌توانند.

در جایی گفته بودید که یک زمانی به ما می‌گفتند کاسبان تحریم، ولی همین دولت آمد به ما گفت کمک کنیم و آمدیم کمک کردیم. واقعاً چنین چیزی می‌گفتند؟ چرا دولت دوباره برای فروش نفت سراغ افرادی رفت که روزی به آنها برچسب کاسبان تحریم می‌زد. این را شما گفته‌اید.

حالا معمولاً دولت‌هایی که می‌آیند برای اینکه دولت‌های قبلی را تخطئه کنند، مخصوصاً این دولت، حرف‌های زیادی زده شده، این حرف‌ها را زدند، ولی ما هرگز به دل نگرفتیم، چون برای کشور، هدف ما کمک و خدمت به مردم بوده است، نه تنها در مورد نفت دارم کمک می‌کنم، بلکه در نیازمندی‌های کشور، مواد غذایی، نهاده‌های دامی که نیاز باشد، دوستان وزارتخانه‌ها به ما مراجعه می‌کنند و ما داریم برای آنها انجام می‌دهیم و کمک می‌کنیم.

می‌خواهم این را بگویم روزی که به قول خودشان تحریم‌های فلج کننده علیه ایران اعمال کردند، چهار روز به قول خارجی‌ها … بود که به ما وقت دادند که ایران را ترک می‌کنیم، واقعاً هم ترک کردند.

چه شرکت‌هایی ترک کردند؟

همه شرکت‌های خارجی! کم نبودند، در آن زمانبندی که تعیین کرده بودند هیچ شرکت و هیچ فرد ایرانی، در صنعت نفت ایران باقی نماند، واقعاً می‌توانم بگویم صنعت نفت ایران به معنای واقعی ملی شد. ما اولاً همه شرکت‌های ایرانی را جایگزین شرکت‌های خارجی کردیم، بدون استثنا، دوم، بسیاری از این سازندگان تجهیزات صنعت نفت کشور که انصافاً صنعت های‌تک است در بالادستی صنعت نفت کشور، ایرانی‌ها ساختند.

بسیاری از این کالاها که واقعاً سخت بود که ایرانی‌ها به این زودی بسازند، من با صنعتگران ایرانی هر دو هفته یک بار جلسه می‌گذاشتم و به آنها می‌گفتم برای ساخت به خصوصن پایلوت محدودیت مالی برای شما نمی‌گذارم. بروید و پایلوت بسازید، ما از شما می‌خریم. بسیاری از این کالاها …

حتی اگر درنیاید؟

حتی اگر درنیاید. بالاخره کار آزمایشی و تحقیقاتی همین است دیگر. برخی از این کالاها که یک کشور، شاید دو یا یک شرکت در دنیا می‌ساختند، ایرانی‌ها ساختند. بالاترین سطح توسعه در صنعت نفت ایران، در 100 سال گذشته در سال ۹۰ و ۹۱ بوده است؛ ما ۱۷ فاز پارس جنوبی را با هم در دست اجرا داشتیم، هیچ وقت چنین چیزی وجود نداشته است.

بدون حضور خارجی‌ها؟

بدون حضور خارجی‌ها. بارها گفته‌ام پالایشگاه ستاره خلیج فارس با عدد ۷۰ درصدی حداقل که آقای مهندس زنگنه هم به صورت مکتوب این را تأیید کرده، تحویل دولت یازدهم داده‌ایم و اقدامات بسیار مؤثری در حوزه گازرسانی در حوزه دیپلماسی خارجی؛ من آن زمان رئیس اوپک بودم و این فرصت بسیار خوبی برای من بود که هم توانستم به دنیا سفر کنم، هم در بسیاری از نشست‌های بزرگ دنیا به خصوص در حوزه انرژی مشارکت و سخنرانی کنم و درست در شرایط سخت تحریم‌ها، قراردادهای بسیار خوبی در آن زمان با کشورهای بزرگ دنیا بستم.

با چه کشورهایی قرارداد بستید؟

با چینی‌ها قراردادهای بسیار خوبی بستیم. با چینی‌ها توافق کرده بودیم که برای توسعه دو میدان یادآوران و آزادگان برای اینکه تقریباً یک میلیون بشکه نفت ایران را در میدان مشترک آزادگان و یادآوران توسعه دهندو اتفاقاً پیوست این قرارداد هم این بود که در هر شرایطی یک میلیون بشکه نفت از ما بخرند، این قرارداد بسته شد و چینی‌ها آمدند شروع کردند، حدود 180 چاه در کشور زدند، این قرارداد در آن شرایط سخت تحریم‌ها منعقد شد.

سال ۹۱؟

بله، چینی‌ها شروع کردند. کارهای بسیار بزرگی بود. در فروردین ماه سال ۹۲ بزرگترین انتقال گاز را درست در نقطه صفر مرزی در پاکستان کلنگ زدیم،

چرا پاکستان به نتیجه نرسید؟

پاکستان بعد از اینکه دولت جدید آمد، عملاً به نتیجه نرسید.

چرا؟

به هر حال دوستان اعتقاد داشتند که دولت پاکستان دولت فقیری است، پول ندارد، این قرارداد بی‌ربطی است! من در آن زمان اعتراض هم کردم، گفتم اولاً پاکستانی‌ها گاز را برای نیروگاه‌هایشان می‌خواهند که امروز از سوخت مایع استفاده می‌کنند. اساساً قیمت سوخت مایع سه برابر قیمت گازی است که ما با پاکستانی‌ها قرارداد بسته بودیم، با اینکه قیمت ما قیمت بسیار خوبی بود. سوخت مایع گران است. مضافاً بر اینکه قرارداد وقتی ظرف ۴۵ روز پرداخت نشد، کولر خانه مردم به نیروگاه وصل می‌شود و نیروگاه به گاز ما وصل می‌شود دکمه‌اش در دفتر وزیر نفت ایران است، می‌تواند به راحتی قطع کند.

آن قراردادی که با چینی‌ها بسته بودید به همین سرنوشت دچار شد؟

متأسفانه قرارداد چینی‌ها به همین سرنوشت دچار شد و چینی‌ها از ایران رفتند. وقتی برجام شروع شد انتظار این بود که کشورهای اروپایی با کیفیت اروپایی بیایند کار کنند.

شل، توتال و …

بله، شل، توتال و … بیایند کار کنند، انتظار این بود، چون توافق هم انجام شده بود؛ اما وقتی که برجام نافرجام شد، چینی‌ها اساساً به ما روی خوشی نشان ندادند.

یعنی تفاهمی که می‌توانست به ما منافع زیادی برساند و فشارها را هم کم کند!

ببینید امروز ما به دنبال تفاهم با چینی‌ها هستیم؛ چند روز قبل تفاهم‌نامه، البته نه قرارداد، بلکه تفاهم نامه است، ولی دنبال امضای تفاهم‌نامه با چینی‌ها بودیم. در جای خودش کاری است که انجام شده، به هر حال چینی‌ها یک قدرت اقتصاد آینده و یک جمعیت بزرگ دنیا هستند، یک قدرت اقتصادی هستند و با چینی‌ها در یک چارچوب کاملاً منطقی و منافع دو طرف می‌توانیم کار کنیم.

گفته بودید ما روزی که تحریم شدیم یک دستگاه دکل حفاری دریایی در کشور متعلق به ایرانی‌ها نداشتیم، روزی که وزارت نفت را ترک کردم ۱۹ یا ۲۰ دستگاه حفاری در پارس جنوبی مشغول کار بودند که همگی تحت مالکیت ایرانی‌ها بودند.

در بخش دریا و فلات قاره ما، تماماً شرکت‌های خارجی و ابزار حفاری متعلق به شرکت‌های خارجی بود. جالب است بدانید وقتی مقام معظم رهبری در فروردین ماه ۹۰ به عسلویه تشریف آوردند، نگرانی همه مسئولان وزارت نفت این بود که با رفتن این شرکت‌های خارجی که تجهیزاتشان هم تجهیزات دکل‌های حفاری بود، نمی‌توانیم دیگر گاز استخراج کنیم. حالا ما پالایشگاه هم بسازیم وقتی نمی‌توانیم گاز استخراج کنیم، که اینجا یک مُشت آهن فراهم کرده‌ایم.

من این افتخار را می‌توانم داشته باشم که در مرداد ماه سال ۹۲ با اینکه می‌دانید فروش دکل حفاری به ایرانی‌ها بسیار کار سختی است، در شرایط سخت تحریم‌های فلج‌کننده، با چند دست باید خریداری می‌شد تا ایرانی‌ها بتوانند وارد خلیج فارس کنند و بتوانند انجام دهند. ۲۰ دستگاه دکل حفاری فقط ما برنامه‌ریزی کرده بودیم که برای رسیدن به برنامه زمان‌بندی پارس جنوبی حداقل ۲۵ دستگاه دکل حفاری داشته باشیم که ۲۰ دستگاه آن در مرداد سال ۹۲ در پارس جنوبی مشغول به کار بودند که اکثراً متعلق به ایرانی‌ها بودند.

حالا کنار این موفقیت‌ها، حرف و حدیث‌هایی هم به وجود آمد، صحبت‌هایی هم شد؛ چه اواخر آن دولت، چه بعد از دولت، مثل اینکه یکی از دکل‌ها گم شد، معلوم نیست کجا رفت یا قصه بابک زنجانی. اینها را چطور می‌بینید؟! اینها مشکلات کار بودند یا نه سوءاستفاده‌هایی بودند که لاجرم به وجود آمد؟ یا فکر می‌کنید می‌شد همه آنها را بهتر از این مدیریت کرد؟

اولاً این دستگاه دکل حفاری که بعد تعدادشان زیادتر هم شد، هیچکدام متعلق به وزارت نفت نیستند، چون اساساً وزارت نفت با توجه به اصل ۴۴ از خرید دکل حفاری عبور کرده بود. جالب است این را بدانید، من بعد از حدود ۵-۴ ماه که از وزارتخانه آمدم، یک روز در یکی از این نشریه‌ها و روزنامه‌ها، این داستان دکل نفتی گم شده را نگاه کردم، به دوستان زنگ زدم که این دکل مربوط به کدام شرکت است؟ معلوم شد که متعلق به شرکت بنیاد تعاون ناجا و بخشی از سهام آن هم متعلق به صندوق بازنشستگی نفت است که می‌روند این دکل را می‌خرند و بخشی از پول آن را پرداخت می‌کنند، بخشی را به دلیل مشکلات عدم انتقال پول نمی‌توانند پرداخت کنند، البته با واسطه‌هایی در میان بودند و نتوانستند پول آن را پرداخت کنند و گویا پرونده این دکل همچنان در دادگاه لندن مطرح است، هیچ ربطی به ساختار وزارت نفت و وزارت ما … اما می‌دانید متأسفانه مسائل سیاسی اینقدر در کشور ما جای خودش را به واقعیت‌ها داده که هر چیزی را مسیر اصلی‌اش را، برای اینکه با رقیب برخورد کنیم یا رقیب را بدنام کنیم، از این موضوعات زیاد است؛ به خصوص در اول این دولت بسیار زیاد در حوزه‌های مختلف اتفاق افتاد.

در مورد بابک زنجانی چطور؟

چند بار در مصاحبه‌هایم گفته‌ام؛ اینجا هم چون سوال کردید عرض می‌کنم. وقتی که نفت کشور تحریم شد، بنا بود نفت ما تحریم شود، نتوانیم نفت بفروشیم. نفت را از هیچ شرکت ایرانی نمی‌خریدند، امروز هم نمی‌خرند، بر اساس مجوزی که از شورای عالی امنیت ملی گرفته بودیم باید شرکت‌هایی در خارج از کشور ثبت می‌کردیم که اینها حتی یک پاسپورت ایرانی هم جزو هیئت مدیره نباید باشد، فقط به نام شرکت‌های خارجی باشد و این ریسک بسیار بزرگی دارد. در کشورهای مختلفی هم این کار را انجام دادیم.

در مورد بابک زنجانی هم از یکی از این شرکت‌ها نفت می‌خرد، گزارشی که به من دادند که ایشان یک کشتی نفت خریده، پولش را پرداخت کرده و مدارک آن هم موجود است و سپس می‌خواهد بیشتر نفت بخرد، حالا شاید ضرورتی هم نداشت بخواهم برای یک مشتری که شما می‌توانید ضمانت معتبر از او بگیرید نیازی به استعلام از مقامات امنیتی کشور کنم، منتها چون خدا وجود داشت ما این کار را انجام دادیم.

نکته بعدی این است که ایشان می‌آید نفت را می‌خرد، ال‌سی می‌دهد از یکی از بانک‌هایی که تا آن زمان، آن بانک که در خارج از کشور ثبت شده بود، مدیریتش و سهام عمده‌اش متعلق به یکی از بانک‌های بزرگ کشور بود. بعد که ایشان این ال‌سی را می‌دهد که معمولاً نفت کشور ما حدود سه ماهه فروش می‌رود که همین الان هم معمولاً این گونه است، در این سه ماه ایشان می‌رود آن بانک را می‌خرد، ال‌سی متعلق به خودش، بانک را هم می‌خرد، همزمان هم می‌رود در تحریم. من آن زمان که در وزارت نفت بودم، همان موقع که بلافاصله شنیدم، از وزارت خواستم و نامه مکتوب نوشتم که ایشان ممنوع‌الخروج شود. در اواخر دولت دهم پرونده‌اش برای ارسال به دادگاه تکمیل شد و روزهای آخر فرستاده شد.

یک تیم هم گذاشتیم برای اینکه اموال ایشان در خارج از کشور و داخل کشور شناسایی شود، چون باید این پول‌ها وجود داشته باشد، به هر حال یک نفر که این همه پول را نخورده است، یک بخشی از این پول‌ها باید داخل کشور باشد، بخشی از آن در خارج از کشور که من ضمن اینکه او ممنوع‌الخروج بود، تیم گذاشته بودم که پول‌ها را برگرداند. حالا زندان، اعدام، هر چیزی که حکمش هست در جای خودش، مهمتر اینکه پول‌ها به کشور برگردد. هیچ کارمند نفت در پرونده بابک زنجانی متهم نیست. جالب است من یک نوشته دارم در پرونده بابک زنجانی، وقتی که گردش کار کردند، زیر آن نامه نوشتم که با فروش نفت موافقم، منتها با أخذ ضمانت‌نامه معتبر، در پرانتز هم نوشتم ال سی، آن دوستانی که در وزارت نفت این کار را کردند انصافاً ریسک کردند، ولی برای عبور از تحریم و حفظ منافع کشور ریسک کردند.

یعنی آن زمان راه دیگری وجود نداشت؟

به هر حال شرایط کشور این بود؛ ما در سال ۹۰ و ۹۱ نزدیک به ۱۶۰ میلیارد دلار نفت فروختیم، فکر نمی‌کنم از امروز تا زمان … ما در دو سال ۱۶۰ میلیارد دلار نفت فروخته باشیم.

خودتان هم این فرد را می‌شناختید؟

یک بار او را در قرارگاه خاتم، برای موضوعی آمده بود با جمعی از بچه‌های شرکت صدرا که ما تازه خریده بودیم، وی با مدیرعامل شرکت صدرا، آن زمان کارهایی انجام می‌دادند، یک بار آمدند که من ایشان را تا قبل از این دیده بودم.

یعنی رفاقت نداشتید؟

نه، به هیچ عنوان.

با توجه به اینکه شما گفتید با پیشرفت ۷۵-۷۰ درصد پالایشگاه ستاره خلیج فارس را به دولت یازدهم تحویل دادید، ولی فکر می‌کنم دولت زمان بیشتری گذاشت، زیاد طول کشید که به بهره‌برداری رسید. درست است؟

من از علت تأخیر خیلی مطلع نیستم، چرا که تا دولت مستقر شد، ولی خیلی غیرمنطقی طول کشید تمام شدن آن.

و اینکه دولت یازدهم که آمد گفت کیفیت بنزین‌ها خوب نیست، یک مدت وارد کرد. درست است؟

دنبال وارد کردن بود، ولی دقیق اطلاع ندارم، ولی کیفیت بنزین ما بهترین کیفیت دنیاست

و بعد هم برگشت از همین کیفیت استفاده کرد. الان هم ما بنزین را به ونزوئلا صادر کردیم، ونزوئلایی که مشکل داشت و داشت به مشکل می‌خورد، به ونزوئلا صادر شد. در این مورد نمی‌خواهید صحبت کنید؟

اولاً می‌خواهم اینجا عرض کنم که ما مجانی به ونزوئلا بنزین ندادیم، قبلش منابع آن در تهران تحویل داده شد، بعد بنزین صادر شد. می‌خواهم تأکید کنم که این قدرت منطقه‌ای و دفاعی بین‌المللی ایران است؛ اواخر جنگ کشتی‌های نفتکش ما را می‌زدند، وقتی کشتی نفتکش ما را می‌زدند، ما یک کشتی آنها را می‌زدیم، آمریکایی‌ها برای حضور و ورودشان به خلیج فارس، وقتی ما این مقابله به مثل را شروع کردیم، یک کشتی بسیار بزرگی به نام بریشتون – بینندگان عزیز می‌توانند در اینترنت سرچ کنند، مستند بریشتون – بریشتون یک کشتی بسیار بزرگ آمریکایی با پرچم آمریکایی بود، با اسکورت ناوهای آمریکایی بیش از ۷۰-۶۰ خبرنگار هم حضور داشتند. با هیمنه و کب‌کبه وارد خلیج فارش شدند که بیایند نفت را از عربستان بگیرند و ببرند؛ ما همان کشتی را زدیم.

اما کشتی ما در کنار آمریکا در دریایی کارائیپ، رئیس جمهور آمریکا که ترامپ بود که می‌گویند یک فرد دیوانه‌ای بود، درست یا غلطش را نمی‌دانم، آمریکایی‌ها می‌گویند (می‌خندد)، دستور داد و گفت ما نمی‌گذاریم این کشتی‌ها به ونزوئلا برسد؛ جمله رئیس‌جمهور آمریکا است، دستور حرکت ناوهای جنگی را داد، اما وقتی آمد، فقط با پرچم ایران روبرو شد. ما در آن زمان یک کلاشینکف و یک سرباز در روی کشتی‌ها نداشتیم! موضوعات مختلفی پیش آمد؛ حالا اخیراً گاندوی 2 نشان داد، کشتی انگلیسی اینجا تخلف کرد، ما گرفتیم، وقتی گرفتیم انگلیسی‌ها اول قرار شد کشتی ما را آزاد کنند، کشتی ما که حرکت کرد، بعد کشتی انگلیسی‌ها حرکت کند؛ این قدرت ایران است. کشتی ما حدوداً ۴۰ روز آنجا مانده بود، موتورش روشن نشده بود، ملوانانش هندی بودند، از آمریکایی‌ها می‌ترسیدند نمی‌رفتند. هر کاری به ملوان و کاپیتان کردیم، من با آنها در تماس بودم…

شخصاً؟

بله، می‌گفتند که لنگر آنجا افتاده، نمی‌شود بلند کرد و لنگر مشکل پیدا کرده است، گفتم لنگر را پاره کنید، بدون لنگر حرکت کنید! تصمیم سختی بود، به هر حال این تصمیم گرفته شد. کاپیتان گفت اگر صد هزار دلار، ۲۰۰ هزار دلار هم به من بدهید من نمی‌روم، من می‌ترسم! جالب اینجاست که به خدمه‌ ایرانی که ویزا نمی‌دادند، به پاکستانی‌ها ویزا نمی‌دادند، به بسیاری از کشورها ویزا نمی‌دادند، فقط به هندی‌ها ویزا می‌دادند. ما در آن روز مجبور شدیم، شاید بیش از ۱۵۰-۱۰۰ نفر هندی را در هتل دعوت کنیم، آنها را انتخاب کنیم، بسیاری از آنها به محض اینکه متوجه می‌شدند می‌خواهند روی گریس‌وان بروند، همان جا هتل را ترک می‌کردند. بالاخره با هزار مکافات توانستیم ۳۰ نفر را قانع کنیم، اینها را به بمبئی، از بمبئی به دوبی، از دوبی به لندن و از لندن به جبل‌الطارق، بالاخره یک داستان مفصلی بود.

رساندن بنزین به ونزوئلا شد منشأ اقتدار ما؛ در قبال بنزین از ونزوئلا طلا گرفتیم؟

بله، طلا گرفتیم.

و مخازن طلایمان را غنی کردیم؟

بله

الان هم با ونزوئلا چنین مراوده‌هایی داریم؟

داریم با ونزوئلا کار می‌کنیم. اخیراً بنزین و سوخت نفرستاده‌ایم، ولی به نوعی داریم با آنها کار می‌کنیم.

آقای قاسمی، چه مقدار از مشکلاتی که ما الان داریم، به عنوان یک فرد و مدیر اجرایی که شما را برای جریان انقلاب می‌دانند، اما فرد جناحی نمی‌دانند به آن معنا، چقدر را به تحریم‌ها و چه مقدار را به مدیریت‌ها وابسته می‌دانید؟

اعتقاد دارم که بخشی از آن حتماً مشکلات تحریم است، این بی‌انصافی است کسی بگوید تحریم هیچ تأثیر، هزینه و هیچ ریسکی ندارد اما این را می‌خواهم به شما بگویم که همه مشکلات کشور ما از تحریم نیست. می‌خواهم بگویم که ما باید روش‌های اداره کشور را تغییر دهیم.

تغییر، نه اصلاح؛ من این موضوع را در دو سه جا گفته‌ام، برخی از دوستان گفتند یعنی چه؟ می‌خواهم بگویم در برخی از زمینه‌ها اصلاح‌پذیر نیست، تغییرپذیر است.

مثلاً چه چیزی؟

مثلاً در حوزه بازنشستگی کشور، امروز نگاه کنید وضع بازنشستگی کشور ما اصلاً خوب نیست، واقعاً معیشت آنها خوب نیست، درآمد خوبی ندارند، ولی شما می‌دانید همین درآمدی که بازنشستگان کشور دارند، چند درصد آن را دولت دارد پرداخت می‌کند؟ ۹۸ درصد حقوق بازنشستگان کشور را عین کارکنان خودش در زمانی که دارند برایش کار می‌کنند، پرداخت می‌کند؛ یعنی آنها کارکنان دولت نیستند، ولی کارمندان دولت هستند. تا چه زمانی می‌تواند ادامه پیدا کند؟ دولت چقدر می‌تواند، تا چه زمانی؟

روش ما اشکال دارد، ریل گذاری ما اشکال دارد. شما کارمند دولت هستید، من کارمند دولت هستم، ۳۰ سال بازنشستگی از حقوق من ماهانه پرداخت شده، این ۳۰ سال بازنشستگی من کجا رفته است که امروز از آن منابعی که ماهانه از حقوق بازنشستگی من استفاده می‌کرده، باید برای حقوق من استفاده شود؟ کجا رفته است؟ معلوم است. نمی‌خواهم بگویم دزدی شده، رفته در شرکت‌های سرمایه‌گذاری که هیئت مدیره و مدیرعامل آن دولتی بودند، سالانه هم مجمعی برگزار شده، نتیجه‌اش اینکه امروز آن شرکت‌هایی که در آنها سرمایه‌گذاری شده یا وجود دارد، نتیجه‌اش این است که نمی‌توانند بیش از دو درصد از حقوق بازنشستگان کشور را پرداخت کنند و دولت باید ۹۸ درصد پرداخت کند، این قابل اصلاح است؟

در حوزه اقتصاد هم نگاه می‌کنیم، مثلاً در دوره آقای احمدی‌نژاد تحولی در چهار سال اول به وجود آمد، ولی چهار سال دوم بسیاری‌ها معتقد بودند، بسیاری از تیم‌های اقتصادی که کار می‌کنند همان تیم‌های قدیمی هستند.

دو جمله در مورد اقتصاد کشور بگویم؛ اقتصاد ما سیاسی شده است، این غده سرطانی سیاسی باعث می‌شود که همه دولت‌ها گرفتارش شوند، نمی‌گویند که مدیرعامل توانیر باید متخصص حوزه برق باشد، می‌گویند این فرد با جناح ما می‌سازد یا نمی‌سازد؛ این فرد تفکر جناح ما را دارد یا ندارد. این آفت بزرگی است.

در دولت جدید هم مسئول پیگیری «کرسنت» شده بودید، ظاهراً در آن کمیته بودید؟

نه، در دولت جدید کمیته‌ای تعیین کردند که آقای فروزنده بود، ولی به جایی نرسید. من هم فکر می‌کنم در جلسه شرکت نکردم.

چرا به نتیجه نرسید؟

تا جایی که من اطلاع دارم. واقعاً من در دولت دهم به دنبال حل مسئله کرسنت بودم، انتظارات طرف کرسنتی انتظار بسیار بالایی است که عدد و رقم‌هایی که مدنظر آنهاست، عدد و رقم‌های بسیار بالایی است و من فکر نمی‌کنم کشور زیر بار پرداخت چنین عددهایی برود، ولی متأسفانه تا آن جایی که من می‌دانم اینها رفته‌اند حکم را گرفته‌اند، الان در حال تجدیدنظر است، امیدوارم مسئولان کشور بتوانند از آن دفاع کنند، چون آن جریمه‌ها، عدد و رقم‌هایی که مدنظر کرسنتی‌هاست، کشور هرگز توان پرداخت آنها را ندارد و قاعدتاً پرداخت نخواهد کرد.

متولد سال ۴۳، روستای سرگاه، شهرستان مُهر هستید؟

بله.

شغل پدر چه بود؟

پدرم کشاورز، مادرم هم کشاورز بود.

هیچکدام در قید حیات نیستند؟

نخیر، متأسفانه.

خدا رحمتشان کند. پدر چون به اسم‌های ایرانی خیلی علاقه داشتند اسم شما را رستم می‌گذارند.

بله، پدر من روستایی بود، ولی خیلی ایران دوست بود و معمولاً به چیزهای ایرانی بسیار فکر می‌کرد، جالب است که اسم خواهرهای من شیرین و زلیخا است.

شما تنها پسر هستید؟

نه، ما سه برادر و پنج خواهر هستیم.

اسم دو برادر دیگر چیست؟

بهروز و عبدالحسن

شما گفتید، بعد از انقلاب که به سپاه رفتید، بسیاری از افراد اسم‌هایشان را عوض کردند، شما عوض نکردید؟

من این موضوع را جایی تعریف کردم؛ گفتم در سپاه، اسم بسیاری از دوستان ما هم اسم‌های قبل از انقلاب بود، طبیعی هم بود، اسم من هم رستم بود، بسیاری از دوستان و همکاران من که در آن یگان، تیپ، لشگر و در قرارگاه خاتم بودیم، به من می‌گفتند شما اسمت را اسم اسلامی بگذار، اسمت را عوض کن. اولاً چون پدرم دوست داشت این اسم را گذاشت و هم اینکه خیلی فکر کردم با تغییر اسم چیزی اتفاق نمی‌افتد، بنابراین هیچ موقع اسمم را عوض نکردم.

چه سالی ازدواج کردید؟

سال ۶۳

چطور آشنا شدید؟ شنیدم شرط خانم این بود جانباز باشید، آخر رفتید و جانباز شدید.

بله، به خواستگاری آمدم، خانمم – خدا رحمتش کند – اهل شهرری بود، پدرشان روحانی بود، در شهرری زندگی می‌کردند، ما به واسطه‌ای اینجا خواستگاری آمدیم.

چه کسی ایشان را معرفی کرد؟

یک فامیلی نسبی هم با یکدیگر داشتیم، به خواستگاری رفتیم و تقریباً فکر می‌کردیم همه کارها تمام شده است. وقتی به آنجا رفتیم، هم پدر خانم، هم مادر خانم و هم بقیه موافق بودند، قرار شد با خانم صحبت کنیم، وقتی صحبت کردیم، ایشان گفت من چون نیت کرده‌ام با یک جانباز ۷۰ درصد ازدواج کنم، بنابراین معذورم، تنها دلیل من این است. کارمان درست نشد که ما باید جانباز شویم. دوستان می‌گفتند اگر دنبال جانبازی هستی ما را به کشتن نده (می‌خندد). در عملیات بعدی توفیق جانبازی پیدا کردیم،

شیمیایی شدید؟

بله، شیمیایی شدیم، بعد که جانباز شدیم، خیلی سریع این اتفاق رخ داد.

بعد از ازدواجتان هم مجروحیت شدیدتری برای شما اتفاق افتاد؟

بله، در عملیات کربلای ۴، شب عملیات سخت مجروح شدم، مدت زیادی روی ویلچر بودم.

و خانم خدمت شما را انجام می‌دادند؟

خانم من خیلی به من خدمت کرد، هم خدمت مجروحیت که من تقریباً کامل در گچ بودم، هم خدمت خیلی خیلی زیادی در دوران جنگ به من کرد و هم اینکه در دوران جنگ تا وقتی بچه‌ها بزرگ شدند و حتی چون بعد از جنگ هم مسئولیت بخش عمده‌ای از بازسازی کشور را داشتم، معمولاً بازسازی که در شهر انجام نمی‌شود، در بیابان‌هاست؛ مجبور بودم عمده وقتم را در بیابان بگذرانم، بنابراین تقریباً می‌توان گفت که بچه‌ها را او بزرگ کرد.

خیلی به من وابسته بود، مخصوصاً روزهایی که مریض شد، هیچ وقت قبول نمی‌کرد که مادر یا خواهرش در بیمارستان پیش او بمانند، نه اینکه به او سر بزنند، پیش او بمانند. شاید ۶ بار عمل کرد، عمل‌های بسیار سختی کرد و هر بار حدود ۱۵-۱۰ روز کم یا زیاد در بیمارستان بود، در این مدت تنها خودم شب‌ها در بیمارستان بودم، می‌خواستم به خانه بروم دوش بگیرم و برگردم، قبول نمی‌کرد، می‌گفت زنگ بزن لباس‌ها را به بیمارستان بیاورند و اینجا دوش بگیر. وابستگی بسیار زیادی به من داشت. مریضی بسیار سختی بود، بعد از اینکه دکتر اعلام کرد به هیچ عنوان امکان کار پزشکی وجود ندارد و او را به خانه ببرید، مدتی هم طول کشید و من تقریباً کارم را رها کردم و سعی کردم همه آن کارهایی که یک پرستار خانم باید برای بیمار خانم انجام دهد، در این دوران خودم برعهده بگیرم تا بتوانم بخش کوچکی از زحمتی را که ایشان برای من کشیده بود، جبران کنم.

خدا رحمتشان کند؛ بعد ازدواج کردید؟

بله، ازدواج کردیم.

در کار خانه به خانم کمک می‌کنید یا اصلاً نیستید؟

واقعاً نیستم، ولی اگر باشم – اگر الان بگویم ممکن است خانم من اعتراض کند – ولی من در خانه خیلی کم کمک می‌کنم، چون نیستم. اگر باشم، کمک می‌کنم، ولی معمولاً در خانه نیستم اما روزهای جمعه، چون خانم من و بچه‌ها جدا زندگی می‌کنند، چون پسر من مجرد است، به خاطر اینکه او تنها نباشد برخی از شب‌ها نزد ایشان می‌روم و معمولاً روزهای جمعه همه بچه‌ها نزد من می‌آیند و من مسئول خانه هستم که ناهار درست کنم، پذیرایی کنم.

بلد هستید غذا درست کنید؟

بله، من آشپز خوبی هستم.

قبل از پیروزی انقلاب در فعالیت‌های انقلابی حضور داشتید؟

آن زمان ما نوجوان بودیم، در برخی از این تظاهرات‌ها شرکت می‌کردیم و هر جایی که لازم بود معمولاً در توزیع عکس حضرت امام (ره)، در برخی از کارهایی که لازم بود.

دستگیری نداشتید؟

دستگیری نداشتیم، ولی توگوشی داشتیم.

عجب؛ یعنی کتک را خوردید. روز پیروزی انقلاب کجا بودید؟

جزیره خارک بودم و آن روز یک روز به یاماندنی بود. با جمعی از دوستان روز پیروزی انقلاب …

چطور به خارک رفته بودید؟

به دلیل کاری که آنجا داشتیم، مدتی آنجا بودیم، در جزیره خارک بودیم و صبح اول نشستیم تلویزیون را نگاه کردیم که آن لحظه ورود حضرت امام (ره) را نگاه کردیم، ۲۲ بهمن هم که همه در خیابان بودند و ما هم مثل بقیه به خیابان آمدیم.

چطور وارد سپاه شدید؟ علاقه‌مند بودید یا کسی شما را علاقه‌مند کرد؟

ما دوستانی داشتیم که در سپاه بودند، سپاه آن روزها جایی بود که تقریباً هر کسی می‌خواست به نوعی در انقلاب حضور پیدا کند یا خدمت مؤثری داشته باشد معمولاً سعی می‌کرد در سپاه حضور پیدا کند. من یک روزی با تعدادی از دوستان نشسته بودیم، حرف شد که شما نظامی هستید و فلان، گفتم در بین همه افرادی که نشسته‌اند کدامتان یک دوره در سپاه نبوده‌اید؟! ممکن است دو سال، پنج سال وسط جنگ یا آخر جنگ رفته‌اید. می‌خواهم این را بگویم اساساً بخش عمده‌ای از مسئولان کشور، غیر از جوان‌هایی که بعد از جنگ متولد شده‌اند یا کودکی‌شان را در دوران جنگ گذرانده‌اند، فکر می‌کنم بسیاری از مسئولان کشور حتماً یک دوره را در سپاه گذرانده‌اند.

وقتی من به وزارت نفت رفتم، روز اول یا دوم، مسئول معاونت نیروی انسانی وزارت نفت نزد من آمدند و گفتند آقای وزیر شما پرونده‌تان را به وزارت نفت بیاورید و حقوقتان اینقدر می‌شود، حقوق ما با حقوق سپاه و وزارت نفت متفاوت بود. گفتند پرونده‌تان را اینجا بیاورید، بازنشستگی شما شامل بازنشستگی نفت می‌شود. به او گفتم پرونده‌ام را به هیچ عنوان نمی‌آورم.

فکر می‌کنید چند درصد از نمایندگان پرونده‌شان را به وزارت نفت آوردند؟

آمار دقیقی ندارم، ولی تعدادشان کم نیست.

سال ۶۰ که به سپاه رفتید، وارد جنگ نشدید؟

بله، بسیجی بودیم، وارد جنگ شدیم

در جنگ با کدام فرماندهان کار کردید؟

ما بیشتر در بخش حوزه دریایی جنگ بودیم، در قرارگاه نوح بودیم، ایشان در منطقه دوم دریایی سپاه بودیم که بیشتر عملیات‌های دریایی مقابله به مثل را داشتند که از دوستان خیلی نزدیک من، شهید مهدوی که احتمالاً اسم ایشان را شنیده‌اید و از شهدای بنام و واقعاً رئیسعلی دلواری زمان آن روز ما بود و در مقابله با آمریکایی‌ها در جزیره فارسی شهید شد و من هم بیشتر کارهای مهندسی رزمی و کارهای پشتیبانی در دوران جنگ انجام می‌دادم.

فکر می‌کردید که جانشین حضرت امام (ره)، حضرت آقا باشند؟

تا قبل از اینکه امام به رحمت خدا بروند، خیلی‌ها فکر می‌کردند که رحلت حضرت امام (ره) یعنی پایان انقلاب! مخصوصاً بیرونی‌ها منظورم است، من فکر نمی‌کردم حضرت آقا رهبر انقلاب بشود، ولی بعدها که ایشان رهبر انقلاب شدند… به هر حال مقطعی در وزارت نفت بودم، خدمت ایشان می‌رسیدیم، وقتی برای اولین بار گزارشی در مورد اصلاح ساختار در وزارت نفت و مشکلات وزارت نفت را تهیه کرده بودم، خدمت حضرت آقا بردم، تقریباً دو نفری آن پیشنهادات و برنامه آینده وزارت نفت را خدمت ایشان ورق زدیم، یکی دو سوال فنی در حوزه نفت از من پرسیدند، برای من خیلی عجیب بود. به هر حال ایشان با دولت‌های مختلفی کار کرده بودند، تجربه داشتند، خودشان رئیس جمهور بودند، بعدش با چند دولت کار کرده بودند، ولی فکر نمی‌کردم حضرت آقا در حوزه فنی این سوالات را بخواهند از وزیر نفت بپرسند.

می‌توانید یکی از سوال‌ها را بگویید؟

مثلاً در مورد ذخایر نفتی کشورهای مختلف دنیا، اطلاعات بسیار عجیبی داشتند، من شاید آن روز که وارد وزارت نفت شده بودم، کمتر این اطلاعات را داشتم.

بعد از جنگ وارد کار سازندگی شدید؟

بله، بعد از جنگ یک نگاهی بود که برای بازسازی و سازندگی کشور، نیازمند حضور شرکت‌های خارجی هستیم. استدلال بسیاری از آقایان این بود ما که سد نساختیم، پالایشگاه نساختیم، بندر نساختیم، ولی ما اعتقاد داشتیم که این کار شدنی است، در همین مقطع بود که امام (ره) فرمود ما می‌توانیم. کارهای بزرگی انجام شد.

ایده آمدن بچه‌های جنگ، بچه‌های سپاه به فعالیت‌های سازندگی اقتصادی از آقای هاشمی رفسنجانی بود؟

اتفاقاً ایده از خود بچه‌های مهندسی رزمی سپاه بود، فرمانده کل سپاه هم نقش داشت. البته این را به شما بگویم در سپاه هم عده‌ای مخالف بودند، دلایل مخالفتشان برای حضور سپاه در بازسازی هم در برخی موارد دلایل درستی بود، اینکه سپاه وارد مسائل اقتصادی می‌شود تبعات خاص خودش را دارد و چیزهای دیگری، اما ترازوی موافقان و حُسن حضور سپاه در سازندگی و بازسازی کشور به خصوص در آن مقطع در واقع سنگین‌تر بود.

ما بندر بزرگ نداشتیم، وقتی فازهای پارس جنوبی شروع به کار کردند – آنجا می‌دانید ۵-۴ فاز با فرآورده‌های متعدد و متنوع هست – تصمیم گرفته شد که بندر عظیمی در عسلویه ساخته شود، این بندر را در یک مناقصه بین‌المللی گذاشتند، ما آن زمان از مسئولان وزارت نفت خواهش کردیم که ما را در مناقصه شرکت بدهند، مجبور شدیم یک شرکت خارجی را هم شریک خودمان کنیم. وقتی در مناقصه برنده شدیم، برای اینکه اعتماد نداشتند که ما آن کار را انجام دهیم، شاید می‌گفتند این همه تأسیسات ساخته شود، اگر یک بندر ساخته نشود که ما نمی‌توانیم صادرات داشته باشیم. مناقصه را تجدید کردند، ما دوباره برنده شدیم، وقتی برنده شدیم، گفتند به جای ۵۲ ماهه باید ۴۲ ماهه تمام شود، چون فازها زودتر به بهره‌برداری می‌رسد. شریک خارجی ما نپذیرفت و رفت. من امضا کردم آن موقع که با مسئولیت خودمان این پروژه و این طرح بسیار عظیم را ظرف زمانی که کارفرما خواسته بود، انجام دهیم.

اتفاقاً نه تنها در آن زمان انجام دادیم، بلکه زودتر انجام دادیم و پاداش هم گرفتیم. بندر شهید رجایی را در زمانی که در قرارگاه خاتم بودم شروع کردیم، فازهای مختلف آن را تمام کردیم، بندر چابهار را زمانی که در قرارگاه خاتم بودم شروع کردیم که بعد تمام شد.

چند سوال سیاسی هم بپرسیم، رابطه آقای قاسمی با آیت الله هاشمی رفسنجانی چگونه بود؟

خوب بود، ما رابطه بدی نداشتیم.

چقدر ارتباط داشتید؟

ارتباط کاری داشتیم، به هر حال بخشی از کارهای کشور را ما انجام می‌دادیم، در آبرسانی‌ها، آزادراه‌ها، خطوط انتقال گاز، برق، در حدی که لازم بود ارتباط داشتیم.

آقای هاشمی چقدر حمایت می‌کرد؟

چون در دوران آقای هاشمی کارهای زیرساختی زیادی انجام شد. منهای اینکه عده‌ای روی روش‌های اجرایی آقای هاشمی ممکن است نقد داشته باشند، ولی ایشان کارهای بزرگی انجام دادند.

شما هم نقد داشتید؟

در شیوه کار هر کسی می‌تواند اشکالاتی داشته باشد.

سال ۷۶ آقای رستم قاسمی به چه کسی رأی داد؟ آقای ناطق یا آقای خاتمی؟

من به آقای ناطق رأی دادم.

سال ۸۴ به آقای احمدی‌نژاد رأی دادید یا خیر؟

به آقای احمدی‌نژاد رأی دادم.

هر دو دوره؟

دوره دوم قطعاً به آقای احمدی‌نژاد رأی دادم. دوره اول را حقیقتاً تردید دارم.

در سال ۹۰، چگونه آقای احمدی‌نژاد به شما پیشنهاد وزارت داد؟

من با آقای احمدی‌نژاد رفاقت داشتم، وقتی ایشان شهردار تهران شد، ارتباطات من با ایشان بسیار زیاد بود، برای اینکه بخشی از کارهای قرارگاه خاتم را انجام می‌داد. در اکثر دوره‌های شهرداری هم ما کار کردیم، در دوره آقای احمدی‌نژاد هم این کارها شدت بیشتری گرفت. یادم هست که سفری با همدیگر رفتیم، دو سه نفر بودیم با هم جایی رفتیم.

خارج از کشور؟

نه، داخل کشور. ایشان به من گفت شما باید به دولت بیایید. بنا داشت که وزارت نفت و نیرو را با هم ادغام کند، جزو برنامه‌هایش بود که البته مجلس قبول نکرد.

یک روزی به من زنگ زد، چون آن روز تازه این کار را انجام داده بود، لحظه‌ای که به من زنگ زد که کار فوری با شما دارم، متوجه شدم که می‌خواهد در مورد وزارتخانه با من صحبت کند. در بین راه که داشتم به پاستور می‌رفتم، به آقای جعفری فرمانده کل سپاه زنگ زدم، البته بحث قبلی‌مان را به آقای جعفری نگفته بودم، چون قرار بود بین من و آقای احمدی‌نژاد و آن دو نفری که در جلسه بودند، باقی بماند و به کسی گفته نشود.

نمی‌گویید آن دو نفر چه کسانی بودند؟

حالا؛ در راه داشتیم به پاستور می‌رفتیم، به آقای جعفری زنگ زدم، گفتم آقای جعفری من دارم نزد آقای احمدی‌نژاد می‌روم و آقای احمدی‌نژاد قطعاً برای مسئولیت وزارتخانه با من صحبت می‌کند و قطعاً برای این کار است و خواهش من این است، من با آقای احمدی نژاد رفاقت دارم، ممکن است رودربایستی‌هایی داشته باشم؛ شما موافقت نکنید. گفت مگر بحثی شده؟ گفتم به هر حال برداشت من این است.

به آنجا رفتیم، این پیشنهاد را ایشان داد و از ایشان خواستم ضمن اینکه با آقای جعفری صحبت کند به من هم اجازه بدهد فکر کنم. یک جلسه‌ای بود، اتفاقی افتاد، آنجا در آن جلسه تصمیمی گرفته شد که من باید به وزارت نفت می‌رفتم.

خیلی مبهم گفتید، چه جلسه‌ای بود؟

یک جلسه‌ای بود، در خدمت بزرگان بودیم، تصمیم گرفته شد که من باید به وزارت نفت بروم. از آن جلسه که بیرون آمدم به آقای احمدی‌نژاد زنگ زدم که من آماده هستم.

از دیدارتان با حضرت آقا گفتید، دیداری هم با اردوغان برای بحث گاز داشتید؟

آقای اردوغان اصرار داشت که گاز شما گران است، در سفرهای مختلفی که من پیش او می‌رفتم، همیشه حرفش این بود، چون ترکیه دو قرارداد گاز با روسیه داشت، یک قراردادش گران‌تر از گاز ما بود، یک قراردادش ارزان‌تر از گاز ما بود؛ گاز ما وسط قیمت بود. همیشه هر موقع من می‌رفتم، در هر جلسه‌ای به من می‌گفت شما باید قیمت گازتان را به ما تخفیف بدهید. در یک جلسه‌ای خدمت مقام معظم رهبری بودیم، ملاقات با آقای اردوغان بود، من هم در آن جلسه بودم، آقای اردوغان این مسئله را مطرح کرد، گفت ما بارها با آقای قاسمی صحبت کرده‌ایم، قیمت گاز را به ما تخفیف دهید. بعد از جلسه حضرت آقا به من گفتند شما بررسی کنید ببینید می‌شود تخفیف داد یا نه.

من بررسی کردم، به عدد خیلی کمی رسیدم که می‌شود به اردوغان تخفیف داد. خدمت حضرت آقا گفتم. گفتند در ملاقات‌هایی که با اردوغان دارید به او بگویید. در سفری به ترکیه با آقای اردوغان ملاقات داشتم، به او گفتم ما آمادگی داریم پنج درصد به شما تخفیف دهیم. اما این شرط را هم برای او گذاشتم که قرارداد دوم گاز ایران به ترکیه هم بسته شود. آقای اردوغان آن پنج درصد را قبول نکرد و گفت بیشتر تخفیف دهید. در ذهن من تا حدود ۷ درصد بود با آن قرارداد دومشان، داشتیم مذاکره می‌کردیم و وزیرش در جلسه‌ای که داشتم، آقای … آن زمان وزیر نفت ترکیه بود، من عدد نهایی را گفتم، اگر آن قرارداد بسته شود تا این عدد آمادگی را داریم به شما تخفیف دهیم و با هم کنار بیاییم.

با شیخ محمد آل مکتوم ارتباط نزدیکی دارید؟

من با شیخ محمد ارتباطات زیادی داشتم. معمولاً ارتباطات ما خوب بود به گونه‌ای که من معمولاً محل کار ایشان نمی‌رفتم، در محلی که ایشان برای کار پیش‌بینی کرده بود، آنجا جلسه گذاشتند، با هم شام یا ناهار می‌خوردیم و موضوعات را تا آن موقع به ما تا حدی کمک می‌کردند.

ولی اماراتی‌ها سابقه خوبی در این چند سال از خودشان به جای نگذاشتند!

بله، متأسفانه اماراتی‌ها به خصوص در چند سال گذشته به ویژه در اقدامات اخیرشان در مورد بحث مذاکره، در روابط با اسرائیل، اصلاً اقدامات خوبی نکردند و برخوردهایشان اصلاً برخوردهای قابل قبولی نیست.

فکر می‌کنید رابطه دو کشور چه خواهد شد؟

سیاست جمهوری اسلامی در همه دولت‌ها ارتباط با همسایگان بوده و هست و ما باید کاری کنیم که به هر دلیلی بتوانیم ارتباطمان را با همسایگان تقویت کنیم، ولی اقداماتی که آمریکایی‌ها و به خصوص اماراتی‌ها کردند، شایسته کشورهای اسلامی هم نیست.

بعد از این قضایا ارتباط و پیغامی با یکدیگر نداشتید؟

سفارش‌ها و پیغام‌هایی بوده، ولی مذاکراتی صورت نگرفته است.

دوست دارم خاطره روزهای آخرتان با حاج قاسم سلیمانی را بگویید.

ارتباط زیادی داشتیم، بسیاری از زمان‌ها، ساعت ۲ نیمه شب از خارج به فرودگاه بر می‌گشت، به ما زنگ می‌زد. شهید سلیمانی معمولاً صبح‌ها خیلی زود به محل کار می‌رفت و زود هم زنگ می‌زد، اما به خصوص در این ۷۲ ساعت آخر عمر شهید سلیمانی، دیروقت بود که شهید پورجعفری زنگ زد و گفت که حاج قاسم ساعت ۶ صبح در یک محلی در منطقه … ایشان گفتند برای جلسه ساعت ۶ آنجا باشید.

آخر جلسه که بحث کردیم، یک مشکلی در سوریه داشتیم که با حضور ایشان حمل می‌شد، من به ایشان گفتم لازم است که من با شما و بشار اسد یک جلسه مشترکی داشته باشیم که موضوعات حل شود. ایشان گفتند من به عراق می‌روم، شما جمعه به دمشق بیایید و صبح شنبه می‌توانیم با بشار اسد جلسه مشترک داشته باشیم. ما هم گفتیم خیلی خب، ما روز جمعه دمشق هستیم.

شهید سلیمانی آن روز هم یک مقدار تب داشت، چون جلسه طول کشید، به من گفت من یک مقدار تب دارم، سرماخوردگی و تب داشت، رفتند و بعد از اینکه به فرودگاه می‌روند، سپس به خانه می‌روند و بعد تغییر مسیر می‌دهند، به جای اینکه به عراق و به دمشق بروند، اول به دمشق می‌روند، آن شب به لبنان می‌روند، ظهر هم با فرماندهان سپاه سوریه ملاقات داشتند که بسیاری از آن فرماندهان از دوستان نزدیک من بودند، تعریف کردند که آن روز شهید سلیمانی کاملاً متفاوت‌تر از هر روزش بود.

انتهای پیام/





منبع خبر

ناگفته‌های رستم قاسمی از ترور نافرجام در لبنان/ جزئیات ماجرای گم شدن دکل حفاری و تخلفات بابک زنجانی بیشتر بخوانید »

پاسخ عباسی به ادعای حمایت احمدی‌نژاد از او

پاسخ عباسی به ادعای حمایت احمدی‌نژاد از او


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از فارس، محمد عباسی، وزیر دولت نهم و دهم، طی گفت‌وگویی در پاسخ به سوالی درباره ادعای برخی رسانه‌ها مبنی بر دیدار احمدی‌نژاد با او برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری گفت: بنده هیچ دیداری با آقای دکتر احمدی‌نژاد نداشته‌ام و من‌بعد از اینجور شایعات با اهداف متعدد زیاد شنیده خواهد شد.

وی درباره کاندیداتوری خود در انتخابات ریاست جمهوری و ادعای ساماندهی ستادهای انتخاباتی خود نیز گفت: من در حال تدوین راهکارهای برون‌رفت از مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم هستم، اما در مورد چگونگی ورود به انتخابات ۱۴۰۰ به زودی توضیح خواهم داد. ولی آنچه قطعی است، اینکه بنده به جد به دنبال تقویت رویکرد ولایتمدارانه نظام و پایبند به جریان‌های وحدت‌بخش انقلابی هستم.

پیش‌تر گفته شده بود که در صورت تأیید نشدن صلاحیت احمدی‌نژاد برای انتخابات آتی، او از کاندیداتوری محمد عباسی، وزیر دولتش حمایت خواهد کرد.

انتهای پیام/





منبع خبر

پاسخ عباسی به ادعای حمایت احمدی‌نژاد از او بیشتر بخوانید »

مصاحبه منتشر نشده آیت‌الله یزدی

مصاحبه منتشر نشده آیت‌الله یزدی | از توصیه خاص به هاشمی رفسنجانی تا دیدار 3 نفره با احمدی‌نژاد


گروه سیاسی خبرگزاری فارس: آیت‌الله محمّد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری، صبح امروز به ملکوت اعلی پیوست.

این یار دیرین امام و رهبری و از مبارزین برجسته قبل از انقلاب از چندی پیش به دلیل کهولت سن و بیماری دستگاه گوارشی در بستر بیماری بودند که در ۸۹ سالگی به دیدار حق شتافت این در حالی است که او در طول دوران انقلاب اسلامی خدمات ارزنده ای را به کشور ارائه کرد.

ریاست دادگاه انقلاب اسلامى قم، ریاست دفتر امام(ره) در قم، نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى، عضویت در شوراى بازنگرى قانونى اساسى، ریاست قوه قضائیه با حکم مقام معظم رهبرى در دو دوره پنج ساله، نمایندگى رؤساى سه قوه در هیأت سه نفره حل اختلاف بین مرحوم رجایى و بنى‏ صدر، نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى، نائب رئیس و قائم مقام اجرائى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضویت در دوره چهارم و پنجم شورای عالی حوزه‌های علمیه و رئیس دوره پنجم آن شورا از جمله مسوولیت های وی بوده است.

خبرگزاری فارس مصاحبه‌ای که دوم بهمن سال 1397 با حضرت آیت الله یزدی انجام و تاکنون منتشر نشده است را تقدیم مخاطبان خود می‌کند. 

گفتنی است میلاد موحدیان کارشناس مجری و علی یاسمی مجری طرح این مصاحبه بوده‌اند ضمن اینکه این مصاحبه در محل جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم انجام شده است. 

متن مصاحبه با حضرت آیت‎الله یزدی به شرح ذیل است: 

سوال: برای شروع مصاحبه، اولین سؤالی که می‌خواهم از محضر شما داشته باشم، اولین مقطع آشنایی شما با آیت‌الله مهدوی در دوران طلبگی و قبل از انقلاب است، هر چیز که در خاطر مبارکتان هست بفرمایید تا ما برای شروع استفاده کنیم.

بسم‌الله‎الرّحمن ‏الرّحیم

اولین جایی که من خدمت ایشان رسیدم و ارادتمند به ایشان شدم، قبل از پیروزی انقلاب [بود] که من در رودبار تبعید بودم، ایشان هم در مسجدشان در تهران که مسجد معروفی بود و معمولاً انقلابی‌ها در آنجا جمع می‌شدند یعنی مسجد جلیلی، [امام جماعت بودند.]

من گاهی از رودبار برخلاف مقررات قانونی حکومت طاغوت، [همراه با] ماشین‌های عبوری که به تهران می‌آمدند، به تهران می‌آمدم و می‌رفتم. شب قدری بود و به تهران آمدم و طبعاً به مسجد ایشان رفتم و چون خلاف [مقررات] بود، رفتم یک گوشه‌ای نشستم و دقیقاً یادم است که ایشان داشتند این جمله معروف را که «اَللّهُمَ إنا نرغب إلیک فی دُولَهً کَرِیمَهً تُعِزُّ بِهَا الإسلامَ وَ أهلَه وَ تُذِلّ بِهَا النِّفاقَ وَ أهلَه» تا آخر دعا [می‌خواندند.] این دعا را چون با جوامعی که بستر انقلاب بودند مناسبت داشت، تشریح می‌کردند.

بالاخره شب احیا بود و برنامه من هم این بود که شب احیا را باشم و بعد برگردم و به محل تبعید بروم. بعد یادم است که یک‌وقت دیدم یک کسی پهلوی من است، دست زد روی شانه من و گفت: «اینجا چکار می‌کنی؟» گفتم: «بالاخره آمدم؛ شما کاری نداشته باش که من چطوری و برای چه آمدم.» متوجه شدم که ایشان [هستند.]

البته من اسم ایشان را مکرر شنیده بودم ولی ایشان را از نزدیک ندیده بودم و تفکرشان را [نمی‌دانستم.] از آن جلسه‌ای که داشتند و این جمله دعا را توضیح می‌دادند، به ایشان علاقه‌مند شدم و دوران مبارزات هم طبعاً جامعه روحانیت مبارز تهران با جامعه مدرسین در حقیقت دو نهاد معروف در انقلاب و دو جمع علمی و روحانی هستند که دارند مبارزه می‌کنند. ریاست اولیه [جامعه روحانیت] با ایشان بود و این‌طرف هم با آیت‌الله فاضل یا آیت‌الله مشکینی [بود] و دوره به دوره عوض می‌شد. همه یادمان است که بعد از پیروزی انقلاب اولین مسئولیت ایشان، مسئول همه کمیته‌های کشور بود.

همه می‌دانیم که وقتی انقلاب پیروز شد، انقلابی‌ها کمیته را تشکیل دادند و کمیته در هر شهری بود و ایشان هم رئیس کمیته‌ها بودند. بعد قرار شده بود که بالاخره کمیته‌ها تبدیل شود و با فرمان امامرضوان‎الله‎تعالی‎علیه تشکیلات سپاه پاسداران شروع می‌شد. ایشان برای تبدیل همین جریان‌ها، یک سفری به اصفهان داشتند که آمدند و گفتند یکی از آقایان که با اصفهان آشنا هستند، [در خدمت ایشان باشند.] بالاخره قرار شد من در خدمت ایشان باشم. من با ایشان به اصفهان رفتم. ما دو سفر به اصفهان رفتیم. حالا این [خاطره در مورد] سفر اول است که عرض می‌کنم.

 

 

به اصفهان رفتیم و منزل پدری ما کنار شهر، در یک محله‌ای بود معروف به محله پایین دروازه که امنیت خوبی نداشت؛ اوایل انقلاب هم وضعیت خوبی نبود. شاید یک روز (یعنی یک ناهار و یک شام) در آنجا ماندیم و بعد دوستان، همراهان و انقلابی‌ها گفتند که اینجا امنیت ندارد و به جای دیگر برویم.

بالاخره من از یکی از بستگانم (آقای کوچک‎زاده که الآن هم آدم معتبر و موجهی در اصفهان است) خواهش کردم و منزل ایشان رفتیم. ایشان هم خیلی خوشحال شد که خدمت ایشان باشیم و کارهایشان انجام گرفت. من با اوضاع و احوال آن گروه مهدی هاشمی، آشنا بودم و از جریان قتل مرحوم شمس‌آبادی مطلع بودم و یک پرونده‌ای تشکیل داده بودم و خرده‌خرده تنظیم کرده بودم.

یک پرونده نسبتاً قطوری بود که من آن پرونده را تحویل حضرت امام دادم و اطلاعات دقیق وضعیت این‌ها، بیشتر از روی آن پرونده بود که به محضر حضرت امام [دادم] و ایشان گاهی به آقای منتظری گوشزد می‌کردند.

بالاخره آن سفر گذشت و ایشان هم مأموریتشان را انجام دادند و ما هم در خدمت ایشان بودیم و هر جا که باید می‌رفتیم، آشنا بودم. دو ـ سه روزی طول کشید، یک آقایی بود که من اصرار می‌کردم که ایشان را بازداشت کنیم و به قم بیاوریم؛ آن آقا هم خیلی زرنگ [بود] و باید بگویم با شیطنت و فتنه‌انگیزی کار می‌کرد.

من دقیقاً  او را می‌شناختم ولی حاج‌آقا یک مقدار قبول نداشتند؛ حتی من یادم است در خیابان به یکی از دوستانی که همراه ما بود و من در قم با او کار می‌کردم و فعالیت‌های داغی با ایشان داشتم، گفتم: «به این آقا بگویید بیاید بالا سوار شود و ما او را بگیریم.» بالاخره تا دم ماشین آمد و گفت: «من خودم می‌آیم، چنین و چنان است، یک مقدار خرده‌کاری دارم، زن و بچه دارم و به آن‌ها بگویم.» من اصرارکردم که او را ببریم اما حاج‌آقا واسطه شدند و گفتند: «حالا که قول می‌دهد که خودش می‌آید، بگذار باشد.» گفتم: «حاج‌آقا! من این را می‌شناسم، شما [شناختی ندارید.]»

سوال: حاج‌آقا! کی بود؟

یکی از اعضای درجه دو-سه همین گروه هاشمی که بعدها به گروهی که آدم‌ها را با گونی می‌گیرند و در گونی می‌کنند و بیرون می‌برند، معروف شدند. [آن‌ها] خیلی جنایت‌های خاصی مرتکب شدند، داستان آن‌ها خیلی طولانی است اما مقصود من، حاج‌آقا مهدوی است. بالاخره در اینجا یک خرده هم ایشان و هم من، با روحیات و طرز کار همدیگر، بیشتر آشنا شدیم.

آمدیم و من در قم از ایشان جدا شدم و ایشان هم به تهران تشریف بردند. بعد کم‌کم طبعاً بعد از انقلاب همکاری‌های دو گروه هم ادامه پیدا کرد؛ البته نه آن‌ها جای معینی داشتند و نه ما، یعنی هم جلسات جامعه روحانیت مبارز تهران و هم جلسات جامعه مدرسین در منازل تشکیل می‌شد.

سوال: حاج‌آقا! عذرخواهی می‌کنم. در مورد کمیته‌ها، سفری که فرمودید، همان سفری است که حاج‌آقا [به اصفهان] می‌روند و چون در استانداری  تحصّن است، حاج‌آقا وارد استانداری نمی‌شوند. این همان سفر است؟ [وقتی] استاندار اصفهان تحصّن کرده بود، حاج‌آقا گفتند چون تحصّن خلاف امر امام است، من وارد استانداری نمی‌شوم و طبق کتاب خاطرات خودشان به منزل همشیره‌ شما می‌آیند.

بله. ایشان سه چهار کار داشتند؛ حتی من یادم است وقتی در دادگاه‌های انقلاب رفتیم، یکی از آقایان معتقد بود که من نباید همراه ایشان باشم و مثلاً اجازه ندهد که من در دادگاه بروم؛ بعد من حکمم را نشان دادم، وقتی حکمم را نشان دادم، قبول کردند و رفتیم. چون مسئولیت با ایشان بود، من فقط در خدمت ایشان بودم تا اوضاع و احوال آنجا را به مقداری که اطلاع داشتم نشان بدهم؛ به‌خصوص افراد و مسئله امنیتی را باید رعایت می‌کردم. ظاهراً این همین سفر بوده است. بله، من الآن از جزئیات آنجا اطلاعاتی ندارم.

من به ایشان علاقه داشتم به دلیل اینکه روحانی وارسته، مقیّد، انقلابی و … هستند. ایشان وزیر کشور شدند و من هم نائب رئیس مجلس و رئیس کمیسیون قضایی بودم. بعد به ما گفتند که آیت‌الله مهدوی از طرف امام انتخاب شدند، آقای اشراقی هم از طرف بنی‌صدر انتخاب شدند، شما هم (یعنی من)، از طرف روسای سه قوه برای حل اختلافات بین مرحوم رجایی و بنی‌صدر، انتخاب شدید.

اختلافات هم بیشتر این بود که وقتی دولت مصوبات را تمام می‌کرد، می‌بایست رئیس‌جمهور امضا کند و برای اجرا ابلاغ بدهند اما بنی‌صدر اذیت و تأنّی می‌کرد و به تأخیر می‌انداخت و موافقت نمی‌کرد؛ هر روز بهانه‌گیری می‌کرد و اصلاً با دولت مرحوم رجایی [همراه نبود] مثل اینکه می‌خواست درگیری ایجاد کند.

امام این هیئت سه‌نفره را درست کرده بودند تا ما اختلافات بین این دو مقام را رفع کنیم. قبل از اینکه جلسه تشکیل شود، من یک روزی تازه هم این حکم به دست من رسیده بود و من هم اطلاع پیدا کرده بودم. داشتم در مجلس به اتاق آقای هاشمی که رئیس مجلس بودند می‌رفتم، چون اتاق ایشان بالا بود و پله داشت و من [داشتم] می‌رفتم در مسیر، مرحوم شهید بهشتی داشتند برمی‌گشتند.

ایشان هم رئیس دیوان عالی و رئیس قوه قضائیه حساب می‌شدند. آقای هاشمی هم رئیس مجلس بودند. آقای رجایی و بنی‌صدر هم باهم اختلاف‌نظرهایی داشتند. ما با مرحوم شهید بهشتی در دوران طلبگی در اصفهان آشنا بودیم و ایشان من را کاملاً می‌شناختند و ایشان در جریان مجلس خبرگان، اداره‌کننده جلسات بودند و من هم عضو جلسه بودم و در کمیسیون‌ها چندین بار با ایشان برخورد کردم. سلام و احوال [کردند] و گفتند: «شما کارتان را شروع کردید یا نه؟» گفتم: «شروع نکردم و شروع نمی‌کنم.» گفتند: «چرا؟» گفتم: «برای این‌که حکمی به دست من نیامده است. شما که بنی‌صدر را می‌شناسید که چطور آدمی است، من همینطوری نمی‌روم. نه شما چیزی نوشته‌اید و نه رئیس مجلس چیزی نوشته است؛ همین‌طور که نمی‌شود جلسه تشکیل داد.» خیلی تعجب کردند و از همان‌جا پیش آقای هاشمی برگشتند و بالاخره حکمی از آقای هاشمی [گرفتند] و خودشان هم [حکمی] از طرف آقای رجایی [به شکل] تلفنی ترتیب داده بودند تا به من داده شود و شروع کنیم.

من که حکم به دستم آمد، اولین کاری که کردم و به وزارت کشور به محضر آیت‌الله مهدوی رفتم که معاون سیاسی ایشان هم آقای زواره‌ای بود. اولین جلسه‌ای که تشکیل شد، من به ایشان عرض کردم که این حکم، به دست من رسیده است.

من اطلاع دارم که حضرتعالی از طرف امام و آقای اشراقی هم از طرف بنی‌صدر [هستند] و جلسات شروع می‌شود. با اطلاعاتی که من از کیفیت ترتیب جلسه داشتم و اینکه آیا ضبط بشود یا نشود، آیا هر کسی می‌تواند بیاید شرکت کند یا نه، چکار باید بکنیم، چطور به بحث‌ها رسیدگی شود، نتیجه جلسات چگونه باید باشد، حاج‌آقا بیشتر در اختیار من می‌گذاشتند و می‌گفتند شما با آقای زواره‌ای تنظیم کن.

آقای زواره‌ای از طرف حاج‌آقا، معاون سیاسی ایشان بود. از نظر تشکیلات من گفتم که حتماً باید ضبط شود و ضبطش هم نباید بیرون برود، هر کسی هم نباید به اینجا بیاید. برای اعلام نتایج جلسات هم باید رأی‌گیری بکنیم؛ اگر هر سه نفر موافق بودیم، [منتشر] بشود. به قول خودمان یک آیین‌نامه‌ای برای جلسه سه‌نفره ایجاد کردیم و جلسات شروع شد و من هر روز عصر به دفتر ایشان می‌رفتم و جلسه تشکیل می‌شد.

یک روز دیدم آقای بازرگان با آقای دکتر یزدی با آقای سحابی، هر سه وارد شدند و گفتند: «ما کاری داشتیم و خدمت امام رفتیم، امام گفتند بروید پیش هیئت سه‌نفره و حرف‌هایتان را در آنجا بزنید.» بیشتر دکتر یزدی حرف می‌زد، آقای بازرگان کمتر حرف می‌زد.

آقای بازرگان یا آقای دکتر یزدی گفت: «شما ضبط دارید، ما یک حرف‌هایی داریم که باید آزاد باشیم.» گفتم: «ضبط هست و هیچ چاره‌ای هم نیست. اختیار با خودتان است، نمی‌خواهید نزنید ولی باید این جلسه ضبط شود تا ما بدانیم شما چه می‌گویید؛ ممکن است فردا یکی از افرادی که ما وکیلشان هستیم و آن‌ها موکّل ما هستند، یک مطلبی را از ما بازخواست کنند و ما مدرک می‌خواهیم. هر چه هست باید در اینجا ضبط شود.»

در آن جلسه آقایان با خودشان اختلاف پیدا کردند که بالاخره حرف‌هایشان را نزنند یا آزاد باشند. ما گفتیم اختیار با خودتان است ولی اینجا ضبط می‌شود، همه جزئیات ضبط می‌شود. بالاخره توافق کردند که محدودتر صحبت کنند و به قول خودشان با احتیاط [بیشتری] حرف بزنند.

وقتی جلسه با حضور این آقایان تمام شد، خدا آقای اشراقی را رحمت کند، [ایشان] گفت: «یک نسخه از این نوارتان را به من بدهید.» آن موقع هم [برای] ضبط مثل الآن این همه وسایل مدرن و کامل نبود. همین نوارهای کاست بود.گفتم: «من اجازه نمی‌دهم از این در بیرون برود.» با آقای اشراقی درگیر شدم و ایشان گفت: «من از طرف آقای [بنی‌صدر] هستم، من داماد امام هستم.» گفتم: «هر کی می‌خواهید باشید، قرار بر این است که آنچه در اینجا تصویب می‌شود، ازاینجا بیرون نرود و اعلام در جراید هم می‌بایست با رأی سه نفر باشد.»

حتی عصبانی شد و پا شد در آن جلسه به قدم زدن. حاج‌آقا واسطه شدند، گفتم: «حاج‌آقا! من دیگر واسطه گری شما را نمی‌پذیرم، من بنی‌صدر را بیشتر می‌شناسم، چون جریاناتی با ایشان داشتم. حضرتعالی هم می‌شناسید ولی به‌هرحال من می‌دانم که اگر نوار از اینجا بیرون برود، یک دردسری برای همه ما ایجاد می‌شود. من اجازه نمی‌دهم.»

خیلی اصرار کردند و من گفتم که این غیرممکن است. در اینجا من دیگر گوش به حرف حاج‌آقا نکردم و آقای اشراقی هم خیلی ناراحت شد و قهر کرد. گفتم: «حالا می‌خواهی جلسه نیا ولی جلسه‌ این‌طور است. شما از طرف بنی‌صدر هستی، اختیار با خودت است، می‌خواهی بیا، نمی‌خواهی نیا.»

آن جلسه خاطره خاصی بود. البته آقایان هم یک مسائل حساسی را مطرح کردند، این‌ها به قول خودشان آزاد اندیشان آن شرایط بودند و یکسری حرف‌هایی هم با امام داشتند که امام به آن‌ها درخواست دادند که اگر امروز حدود و قصاص اجرا نشود، پس کی می‌شود که حدود و قصاص اجرا شود؟

سوال: شما که در جلسات با حاج‌آقا بودید، نظر ایشان در مورد این افراد یعنی آقای بازرگان، یزدی و … چه بود؟

آن‌ها از طرف امام در دولت موقت انتخاب شده بودند ولی حاج‌آقا [آیت‌الله مهدوی کنی] خیلی این‌ها را مثل ما نمی‌شناختند و نمی‌دانستند و معتقد نبودند که این‌ها مثل ما فکر می‌کنند؛ البته برای شخص بازرگان، خیلی احترام قائل بودند، به دلیل کتاب‌هایی که نوشته و منتشر شده بود. حاج‌آقا خیلی برای او احترام قائل بودند. البته من هم یادم است [کتاب] مطهَّرات یا مطهِّرات در اسلام برای بازرگان است اگر دیده باشید اولین کتابی که من از بازرگان قبل از انقلاب خوانده بودم، همین مطهّراتش بود و می‌دیدم که یک روشنفکری‌هایی لابه‌لای بحث‌های فقهی آورده و نظر خاصی دارد. این جلسات سه‌نفره هم تمام شد و نوارها هم به دست آقای زواره ای، معاون سیاسی ایشان سپرده می‌شد. حالا من در اینجا سوالاتتان را می‌شنوم.

سوال: حاج‌ آقا! یک سؤال مهمی در اینجا است که آیت‌الله مهدوی کنی، وزیر آقای رجایی است ولی از طرف امام، برای شورای اختلاف قوای سه‌گانه حکم می‌گیرد. امام می‌توانست یک فردی را انتخاب کند که اصلاً در هیچ‌کدام از این‌ها نبود؛ یعنی کلاً بی‌طرف بود. آیت‌الله مهدوی کنی چه ویژگی داشت که امام ایشان را از طرف خودشان برای این شورا نماینده می‌کنند؟

اولاً ایشان یکی از انقلابی‌هایی بود که در جریان انقلاب معروف بودند. برخلاف خیلی از روحانیون، آیت‌الله مهدوی یکی از روحانیان انقلابی تهران بودند. عرض می‌کنم اصلاً مسجدشان در مساجد آن موقع، معروف شده بود که مسائل انقلاب و مسائل خصوصی را در اینجا می‌شود رفت [و پیگیری کرد]؛ لذا امام ایشان را انتخاب کرده بودند.

اولین خصوصیت ایشان، مسئله انقلابی بودن ایشان است. دومین خصوصیت ایشان [این است که] ایشان یکی از فقهای تهران بودند و یکی از شخصیت‌هایی که از نظر علمی [برتر بودند.] شاید اشخاص دیگری را داشتیم که بعد از آیت‌الله خوانساری، شخصیت معروفی بودند؛ البته آقایان اخوان تهرانی که شاگردان امام بودند هم بودند اما در عین حال، آیت‌الله مهدوی مسئولیت داشتند و ظاهراً مسئولیت مدرسه مروی را هم قبل از انقلاب داشتند.

به‌هرحال ایشان یک روحانی شناخته شده، در جامعه تهران که جای خود، در جامعه انقلابی بودند و وزیر کشور شدند. همینطوری [و بدون دلیل] هم که وزیر کشور نشده بودند. لذا امام ایشان را انتخاب کردند و به قول شما در بین وزرای کابینه آقای رجایی، متشخّص‌تر از ایشان کی بود؟ بقیه آن‌ها تشخّص ایشان را نداشتند؛ آقای رجایی هم خدا رحمتش کند که من از ایشان داستان‌هایی دارم که [ایشان] خیلی وارسته بود، خیلی وارسته. 

سوال: شاید این سؤالی که می‌خواهم بپرسم، جزء آخرین خاطراتی است که شما از آیت‌الله مهدوی دارید.  راجع به قضیه ریاست مجلس خبرگان رهبری. در سال 89 که آیت‌الله مهدوی، رئیس خبرگان می‌شوند، ظاهراً حضرتعالی هم به ایشان اصرار کردید تا قبول کنند و بیایند برای ریاست خبرگان کاندیدا بشوند. در آنجا یک اختلافی است؛ آقای هاشمی در مصاحبه ای گفتند که من آقای امامی کاشانی را پیش آقای مهدوی فرستادم تا به ایشان بگوید که من قصد شرکت در انتخابات ندارم و شما تشریف بیاورید. خود آیت‌الله مهدوی هم روزی که آمدند و بر کرسی ریاست خبرگان نشستند، فرمودند که آقای هاشمی، ریاست را به من تفویض کردند. خود همین، اماره‌ای شد که آیا آقای هاشمی واقعاً نمی‌خواست وارد رقابت با آیت‌الله مهدوی بشود؟ چه شد که نظر آیت‌الله مهدوی عوض شد در صورتی‌که ایشان قبل از این، قصد ریاست در خبرگان را نداشت؟ این‌ها را برای ما توضیح دهید.

بله. اصلاً بر سر مسئله رئیس خبرگان شدن ایشان، ما با دوستان اعضای خبرگان، دو ـ سه ملاقات با آقای مهدوی در دفترشان در دانشگاه امام صادق سلام‏ الله‌علیه گذاشتیم. پیش ایشان رفتیم و از ایشان خواهش کردیم که شما بپذیرید و بیایید، حتماً رأی می‌آورید، چنین و چنان است؛ ایشان هم قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: «من تا مطمئن نشوم نمی‌آیم؛ بیخود من را مطرح نکنید.»

ما با یک فردی، ارتباط برقرار کردیم. ایشان این کار را به عهده گرفت که از تک تک اعضای خبرگان [به‌صورت] جداگانه بپرسد که اگر امر بین آقای هاشمی و آقای مهدوی دایر شود، شما به آقای مهدوی رأی می‌دهید یا نمی‌دهید؟ من یادم نمی‌رود که در مرحله نهایی، صورت را پیش ما آورد و گفت که ببینید، الآن این‌هایی که ما می‌دانیم رأی می‌دهند، قطعاً این مقدار هستند. این چند نفر هم ممکن است رأی بدهند، ممکن است رأی ندهند. این چند نفر هم رأی نمی‌دهند و به آقای هاشمی رأی خواهند داد.

بعد از اینکه این صورت را گرفتیم، با آیت‌الله مؤمن خدا به ایشان سلامت بدهد [بهمن سال 1397] و یک نفر دیگر نمی‌دانم آقای طاهری یا کس دیگری به دفتر ایشان (آیت‌الله مهدوی) رفتیم و گفتیم که حاج‌آقا! ما یک کار محرمانه جدیدی کردیم و آن این است که شما حتماً رأی می‌آورید و حتماً بیایید؛ چرا بدون جهت خودداری می‌کنید؟ وقتی این اطمینان را به ایشان دادیم، قبول کردند. خیلی هم حالشان خوب نبود؛ اصلاً در آن جلسه اول با زحمت و با رنگِ پریده و با ناراحتی آمدند، اصلاً شاید هم با ویلچر بالا آمدند. یادتان می‌آید؟ حالشان خوب نبود؛ تا بعد دیگر کم‌کم حالشان خوب شد.

سوال: یعنی آقای هاشمی قصد داشت که حتماً بیاید؟ 

بله، بله. آقای هاشمی قصد داشت بیاید.

ظاهراً به او رسانده بودند که آقای مهدوی رأی می‌آورد و بی‎خود خودت را [خراب] نکن ولی او قصد داشت بیاید و هیچ‌وقت حاضر نبود که دست روی آقای مهدوی بگذارد. اصلاً آقای مهدوی را قبول نداشت؛ قبول نداشت به این معنا که تفکر آقای هاشمی با تفکر آقای مهدوی در خیلی از موارد باهم اختلاف داشت؛ درحالی‌ که آقای هاشمی عضو [جامعه] مبارز تهران بودند و ریاست روحانیون مبارز تهران هم تا این آخر با آیت‌الله مهدوی بود. چنانچه در موقعی که من و آقای هاشمی باهم درگیر شدیم، آقای هاشمی به هیچ وجه فکر نمی‌کرد که من رأی خواهم آورد.

من هم به‌هیچ‌وجه اجازه ندادم هیچ‌کس اطلاع پیدا کند که قرار است من نامزد بشوم؛ هیچ‌چیز نگفتم، به هیچ‌کس هم نگفتم ولی چون باطناً در مقام رأی‌گیری از دوستان و همکاران اطلاع پیدا کرده بودم، گفتم من هم کاندیدا هستم.

ظاهراً آقای خاتمی بود که به‌عنوان عضو هیئت‌رئیسه اعلام کرد و گفت که فلانی هم هستند. آقای هاشمی با آقای روحانی کنار هم و روبرو من نشسته بودند. در آن موقع، همه تعجب کرده بودند؛ گفتم که من هم هستم. بعضی‌ها یک‌خرده [اعتراض] کردند؛ گفتم نخیر، من هستم. به‌صورت جدی گفتم: «نخیر من هم هستم؛ بالاخره انتخابات باید صدق کند، فقط آقای هاشمی که نیستند، دو نفر باشند تا انتخابات صدق کند.»

رأی‌گیری کردند و آقای درّی هم شمارش کردند و رأی من اکثریت را آورد. آقای روحانی خیلی ناراحت شد و در آنجا گفت که این رأی اشتباه است، چنین و چنان است، دوباره بشمارید، سه‌باره بشمارید. گفتم بگذارید دوباره و سه‌باره بشمارند. آقای درّی گفت که اکثریت به حدی است که دوباره هم برای شما می‌شماریم. دو یا سه بار شمردند و گفتند که فلانی رئیس شده است و آقای هاشمی هم تسلیم شد. 

سوال: راجع به هیئت‌امنای دانشگاه امام صادق چه خاطراتی دارید؟

اولاً قبل از اینکه این مسئله را بگویم، آیین‌نامه اعضای هیئت‌امنای دانشگاه امام صادق(ع)، یک بندی دارد که هر یک از اعضای هیئت‌امنا باید یک نائب داشته باشند که هر وقت، عضو اصلی نمی‌تواند، آن نائب بتواند به‌جای او شرکت کند. من از طرف رهبری یعنی از طرف آیت‌الله خامنه‌ای، نائب ایشان شده بودم. 

سوال: و در جلسات شرکت می‌کردید؟

بله. آقای ابراهیم امینی هم عضو بودند، آقای دکتر اسرافیلیان هم بود. جلسات اول در دفتر آقای منتظری تشکیل می‌شد. بعد که آن جریان عزل ایشان از قائم‌مقامی پیش آمد، جلسات در دفتر ایشان یعنی در دفتر آیت‌الله مهدوی، تشکیل می‌شد.

یکی دو بار آیت‌الله مهدوی با آقای اسرافیلیان و با آقای امینی درگیر شدند؛ حالا من هم به‌عنوان نماینده رهبری، در جلسات شرکت می‌کردم و باید گزارش کار را به ایشان می‌دادم. در جلسات شب‌های جمعه‌ای که ما مرتب خدمت ایشان می‌رفتیم، آن موقع گزارش می‌دادم.

آقای مهدوی یک روزی که خیلی عصبانی شدند، خیلی صریحاً گفتند که من اصلاً با شماها نمی‌توانم کار کنم و اصلاً حاضر نیستم [با شما کار کنم.] یعنی با آقای اسرافیلیان و با اعضای آنجا که یک آقای دیگری هم بود که الآن هم هست.

بعد که جلسه تمام شد و یک مقدار عصبانیت ایشان تمام شد و [همه] رفتند و جلسه ختم شد، گفتم: «حاج‌آقا! اگر من به‌جای شما باشم، پیش رهبری می‌روم و اصلاً دانشگاه را از چنگ هیئت ‌امنا و کذا درمی آورم و می‌گویم [دانشگاه] در اختیار رهبری است و رهبری به شما یا به کسی اجازه بدهند و خودتان را از این مشکلات خلاص کنید.»

گفتند: «می‌شود این کار را کرد؟» گفتم: «بله، می‌شود؛ چرا نمی‌شود؟ اصلاً معنای ولی امر این است و می‌تواند این کار را بکند. قاعده‌اش این است که هر وقت مشکلاتی در مدیریت پیش آمد، ایشان این کار کند. شما یک نامه‌ای بنویسید.»

ایشان یک نامه‌ای نوشتند. گفتم: «این [نامه] خیلی تند است و فوراً نتیجه گرفته نمی‌شود، ما می‌خواهیم در جلسه شب‌های جمعه بتوانیم استفاده بکنیم.» نامه را با توافق اصلاح کردیم و ایشان اجازه دادند تا یک مقدار نامه را کم و زیاد کنیم. جلو خودشان و با خودشان [نامه را اصلاح کردیم.]

من به‌عنوان نماینده رهبری به رهبری توضیح دادم علت اینکه چنین پیشنهادی به شما می‌کنیم این است که واقعاً ایشان نمی‌توانند کار کنند و آن‌ها هم این وضعیت را دارند؛ بنابراین حضرتعالی یک کاری بکنید. ایشان خیلی تأمّل کردند و گفتند که باشد یک فکری بکنم. بالاخره ما اصرار و دنبال کردیم و خود آقای مهدوی هم گفتند: «اصلاً من هم کنار می‌روم.» آقای امینی دستوراتی را دنبال می‌کند و چیزهایی را از آقای منتظری می‌گیرد و در اینجا می‌آورد و بحث می‌کند؛ چون در باطن و از قبل، آقای منتظری رئیس بودند؛ به‌خصوص در تأسیس دانشکده‌ای برای خواهران، مطرح شده بود که در آنجا یک بحثی داشتند.

به‌هرحال خوشبختانه آقا موافقت کردند و یک چیزی نوشتند و قرار شد که دانشگاه در اختیار آیت‌الله مهدوی باشد و تولیت [دانشگاه] با ایشان باشد. کتباً نوشتند و رسماً به ایشان دادند و دیگر هیئت‌امنا تعطیل شد و ما هم دیگر شرکت نمی‌کردیم و خود ایشان اداره می‌کردند؛ یعنی دیگر هیئت‌امنا نداشت؛ یعنی مقام رهبری دانشگاه را در اختیار آیت‌الله مهدوی گذاشتند و گفتند: «بر اساس موادی که در آیین‌نامه داخلی دارد در فلان ماده، فلان ماده، چنین چنان، شما هر جا مصلحت می‌دانید، اداره بکنید.»

 

 

ظاهراً سه نفر بودند که به دفتر من آمدند. من هم در قم دبیر خبرگان و [به‌عنوان] عضو هیئت‌رئیسه خبرگان انتخاب شده بودم و دبیر بودم. [آن‌ها] آمدند و گفتند که جامعه‎الصادق، مال ما است و آیت‌الله مهدوی هم فوت شدند و اینجا آیین‌نامه دارد و ما پول‌های زیادی خرج کردیم؛ خلاصه داعیه این را داشتند.

من گفتم: «همه این حرف‌ها درست است ولی رهبری از ولایت استفاده کردند و در اختیار آقای مهدوی گذاشتند.» گفتند: «ما این‌ها را قبول نداریم و برویم با آقا صحبت کنیم.» همینطور درگیر بودند. من گفتم: «اینطور نمی‌شود، این دعوا را رها کنید و مطمئن باشید که به‌جایی نمی‌رسید.» ولی آن‌ها پیگیری می‌کردند، دو-سه بار هم به دفتر ما آمدند حتی آقای معزی که معاون آقای ناطق نوری بودند و در خارج از کشور بودند، ایشان هم به ایران آمدند و در دفتر آقای ناطق [مشغول بودند.]

آقای ناطق هم دفتر مردمی رهبری را داشتند.ظاهراً موضوع به آقای معزی گذاشته شد و آقای معزی به دفتر ما یعنی دفتر خبرگان آمد و گفت: «این مسئله چه هست؟» گفتم: «مسئله از این قرار است؛ بالاخره شرعاً ولی امر مسلمین [دانشگاه را] به عهده آقای مهدوی گذاشتند و الآن هم به عهده رهبری است. اگر هم می‌خواهد دعوا ختم شود، رهبری مجدداً می‌توانند در این مسئله اظهارنظر کنند یا بگذارند در اختیار هر کسی که می‌خواهند یا بالاخره این‌ها را یک طور راضی کنند یا پولشان را به آن‌ها بدهند یا بگویند پول دادید که دادید، برای خدا دادید؛ هر طور خودشان می‌دانند و دیگر هیئت‌امنایی وجود ندارد.»

آقای معزی گفت: «من قبل و بعد پرونده را نگاه کردم؛ بالاخره [این‌ها] یک ادعای حقوقی دارند.» گفتم: «این‌ها درست نیست.» خلاصه آخرش من گفتم: «شما از طریق ولایت امر استفاده بکن و این دعوا را ختم کن تا این آقایان، طمعشان را از دانشگاه قطع کنند. هر کسی را که برای پیشرفت دانشگاه مصلحت می‌دانند، در اختیار او بگذارند.»

حالا اگر یادتان باشد یک سؤالی برای قبل از فوت ایشان بود، این خیلی سؤال مهم است. امام فوت شدند ولی هنوز آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی حیات دارند؛ بعد از فوت امام، خبرگان آیت‌الله خامنه‌ای را انتخاب کردند و ایشان هم رئیس شدند. حالا داستان اینکه من مسئول قوه قضائیه شدم برای خودش جدا است. من یک عضو جامعه مدرسین هستم و عضو خبرگان هم هستم. آیت‌الله گلپایگانی فوت شدند، آیت‌الله اراکی فوت شدند، در جامعه مدرسین مطرح شد که باید تعدادی از علمای معروف و شناخته‌شده، به‌عنوان مراجع تقلید از طرف جامعه مدرسین معرفی شوند.

آن موقع هم دبیر جامعه مدرسین آیت‌الله فاضل بودند که الآن عکسشان هم اینجا است. در آن جلسه نام هفت-هشت نفر مطرح بود؛ من ادعا کردم که من یک [خواسته] مثبت دارم و یک منفی و به هیچ قیمت از این دوتا نمی‌گذرم؛ [خواسته] مثبت این است که باید آیت‌الله خامنه‌ای را هم ردیف این آقایانی که می‌خواهید به‌عنوان مرجع بعد از فوت آیت‌الله گلپایگانی و اراکی معرفی کنید، قرار دهید. آقای منتظری را هم باید نفی کنید که نفی من آقای منتظری است و اثبات هم آقای خامنه‌ای است.

معلوم است که سؤال می‌کنند دلیل این چیست؟ به چه مناسبت؟ چرا روی آقای خامنه‌ای حساسیت نشان می‌دهی؟ گفتم که من معتقد هستم با ارتباطی که با ایشان پیدا کردم و گفتگوهایی که با ایشان داشتم، [صلاحیت این امر را دارند] در شب‌های جمعه باهم بحث می‌کردیم، هر مسئله‌ای که پیش می‌آمد، ایشان می‌گفتند در آن جلسه بیاور.

آن جلسه هم با من مشورت شد؛ آقای خامنه‌ای گفتند: «من می‌خواهم یک جلسه بحث فقهی تشکیل بدهم، به نظر شما چه کسانی خوب هستند؟» من گفتم: «اعضای شورای نگهبان. چون این‌ها از طرف امام به‌عنوان فقها انتخاب شدند و این‌ها بهترین هستند.» گفتند: «خیلی خوب است.» بعد قرار شد که اگر خواستند عضو بیشتری اضافه یا کمتر بشود، به نظر اعضای فقهای شورای نگهبان باشد. در جلسه جامعه مدرسین، فهرستی تهیه شد. این آقایانی که الآن مرجع هستند، عضو این فهرست بودند مثل آقای وحید آقای مثلاً 

سوال: آقای نوری همدانی، آقای شبیری؟ 

بله، این‌هایی که الآن مرجع رسمی هستند. من هم راجع به آقای خامنه‌ای اصرار داشتم. بعد از دو-سه جلسه‌ای که من واقعاً معطلشان کرده بودم و خیلی هم ناراحت شده بودند، در جلسه آخر، آقای فاضل فرمودند که من این جمله را یادم نمی‌رود، در دو، سه‎جا هم گفتم که شاید منتشر هم شده باشد. گرچه به ضرر خود من هم هست چون خود ایشان هم عضو فقهایی بودند که باید برای مرجعیت معرفی می‌شدند [آقای فاضل فرمودند که] شما راجع به نفی‌ قبول کن که به سکوت برقرار شود، راجع به اثباتت ما موافقت می‌کنیم؛ یعنی راجع به آقای منتظری نه نفی و نه اثبات، هیچی نگوییم و سکوت کنیم اما راجع به آقای خامنه‌ای بگوییم. آقای مکارم، آقای کی، آقای کی، یکی هم آقای خامنه‌ای. گفتم: «به احترام شما، من قبول می‌کنم. بالاخره [در مورد] آقای منتظری باید سکوت کنید؛ یعنی از طرف جامعه نباید باشد.»

آن هم دلیل خاصی داشت که بین من و بین الله که من خودم باید وقت دیگری بگویم؛ الآن مقصودم آیت‌الله مهدوی است. بعد از طرف جامعه مدرسین اعلام شد. من در آن موقع، نماز جمعه تهران هم می‌رفتم، من در نماز جمعه تهران مطرح کردم و گفتم که یکی از مراجع، مقام معظم رهبری هستند که شعار «هم مرجع، هم رهبر» بر شعارهای نماز جمعه اضافه شد. چند نفر با من دعوا کردند که تو چرا باید این مسئله را در نماز جمعه مطرح بکنی، از جمله آیت‌الله مهدوی.

سوال: اشکال ایشان چه بود؟

می‌گفتند: «چرا مطرح کردی؟ به تو چه ربطی دارد؟ آن هم در نماز جمعه که کی مرجع است، کی مرجع نیست.» گفتم: «نه. به من ربط دارد. من وظیفه شرعی می‌دانستم. چرا؟ به خاطر اینکه آقای خامنه‌ای نسبت به بقیه افرادی که الآن اسمشان در این فهرست است اگر برتر نباشند، کمتر نیستند. وقتی هستند و کمتر نیستند و عقیده من این است که کمتر نیستند، چرا معرفی نکنم؟ معرفی کردم و وظیفه من هم بوده است.»

البته آقای هاشمی، زود خاموش شد. آقای هاشمی می‌گفت که کار ایشان را زیاد کردی، رهبری کار دارد، به فتوا دادن نمی‌رسد، به مرجعیت نمی‌رسد؛ این چه‌کاری هست که شما کردی؟ چرا اعلام کردی؟ گفتم که آقای هاشمی! امام فرمودند که مرجعیت شرط رهبری نیست اما نگفتند مانع رهبری هست.

ما شرط و مانع را در اصول خواندیم، مانع نیست. به نظر من نه‌تنها مانع نیست بلکه مرجعیت کمک هم می‌کند، برای اینکه وقتی رهبر مرجع هم باشد، نفوذش نفوذ معنوی‌تری خواهد بود. چرا معرفی نکنم؟ ولو کارشان هم زیادتر می‌شود، بالاخره شرعاً وظیفه‌ام بوده است و من عمل کردم.

اما آقای مهدوی می‌گفتند که چرا این کار را کردی؟ تا در یک جلسه‌ای از جلسات روحانیت مبارز تهران [به ایشان توضیح دادم.] چون بعد [آن‌ها] دو – سه عضو جدید ملحق کردند، من هم به‌عنوان عضو جدید شرکت می‌کردم؛ یعنی از این به بعد، به‌عنوان عضو جامعه روحانیت در آن جلسات شرکت می‌کردم.

در یکی از این جلسات، آقای مهدوی این بحث را مطرح کردند و گفتند که چرا این کار را کردی؟ به تو چه ارتباطی دارد؟ چرا باید در نماز جمعه مطرح کنی؟ مردم خودشان می‌دانند، خودشان می‌روند انتخاب می‌کنند، چنین است چنان است. من هم با ایشان حسابی بحث طلبگی کردم و گفتم: «وقتی شرعاً عقیده من است و می‌شناسم…» شما عقیده ندارید. بحث ما خیلی بالا گرفت، هم صدای ایشان بلند شد و هم صدای من بلند شد. یکی از دوستان گفتند: «تو توجه داری که قلب آقای مهدوی ناراحت است؟» گفتم: «نه.» گفتند: «قلب آقای مهدوی ناراحت است، اینطوری بحث نکنید.» من بلافاصله قطع کردم و گفتم: «حاج‌آقا مهدوی! فقط یک راه دارد، شما چند جلسه از جلسات شب‌های جمعه در دفتر ایشان را بیایید».

سوال: حاج‌آقا عضو شورای فقهی شدند؟

بله، عضو شورای رهبری شدند. شاید سه یا چهار جلسه بیشتر نیامدند که دیدیم آقای مهدوی خیلی مرید آقای خامنه‌ای شدند و گفتند: «نه بابا! ایشان معلوم است خیلی مبانی دستش است، خیلی وارد است، مسلّط است، خیلی پیگیری می‌کند، دقیق است، به‌خصوص در رجال که یکی از علوم فرعی است.» چون حافظه آقای خامنه‌ای خیلی خوب است، چنان چه حافظه ایشان در جاهای دیگر خیلی خوب است، در رجالی که مربوط به فقه هم هست، حافظه ایشان خیلی خوب است.

دو-سه بار مسئله رجالی راجع به سند یک روایتی پیش آمد که خلاصه آقای مهدوی مرید شدند و گفتند که حق با تو بوده و این اختلاف حل شد و قبول کردند و واقعاً هم نظرشان برگشت؛ یعنی قبلاً خیلی نظر نداشتند می‌گفتند: «آقای خامنه‌ای مشهد بوده، حوزه مشهد حوزه مرجع‎پرور نبوده، آیت‌الله میلانی درجه‌یک بوده اما آیت‌الله میلانی با آیاتی که در قم بودند، تفاوت می‌کنند، چنین می‌کنند، چنان می‌کنند، فلان هستند.» گفتم: «این حرف‌ها همه‌اش [درست است اما] راهش فقط فلان است.» خوشبختانه این راه هم جواب خوبی داد و تمام شد.

سوال: حاج‌آقا ! فکر کنم از اینجا به بعد یک پیوندی [ایجاد] می‌شود که ظاهراً ارتباطات جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیشتر می‌شود.

بله. این پیوند برقرار شد که من عضو آن‌ها شدم و عضو اینجا هم بودم.

سوال: حاج ‌آقا ! وقتی می‌خواستید لیست انتخابات ببندید، معمولاً یک مشارکتی بین جامعتین بود. این لیست مشترک جامعتین چه فرایندی را طی می‌کرد تا تعیین می‌شدند؟

حقیقت این است که جامعه روحانیت مبارز در این آخر، کلاه سر ما گذاشت و ما هم دیگر قهر کردیم. من صریحاً هم به آن‌ها گفتم که شما کلاه سرمان گذاشتید و دیگر هم سرتان نمی‌آییم. کلاه هم توسط آقای پورمحمدی بود؛ آقای مهدوی یک مقدار اختیاراتی را به‌عنوان معاون نمی‌دانم فلان در اختیار آقای پورمحمدی گذاشته بودند. در جریان عضویت خبرگان رهبری قرار بود نام من را در فهرست بگذارند [که نگذاشتند؛] والا اگر من در هر شهر دیگری می‌رفتم، به من رأی می‌دادند.

 

 

چون پنج نفر از ما و پنج نفر از آن‌ها انتخاب شدند و این ده نفر، جلساتی در دفتر خبرگان تهران داشتند و گزارش جلسات را آقای غروی نامی است که [دارد.] الآن هم اگر از ایشان بخواهید [در مورد] آقای مهدوی [مصاحبه بگیرد، اطلاعاتی دارد] چون آقای مهدوی در آن جلسات بین آن دو گروه شرکت می‌کردند.

یکی-دو جلسه خود من هم شرکت کردم؛ نمی‌دانم شما دفتر آنجا را رفتید دیدید یا نه، یک اتاقی است که در آن، میز گردی دارد و جلسه در آن اتاق تشکیل می‌شد. به‌هرحال ارتباط جامعه مدرسین با جامعه روحانیت مبارز تهران تا مسئله انتخابات خبرگانی که قرار بود فهرستی نوشته شود [برقرار بود]، آن‌ها دو فهرست دادند و برخلاف تعهدی که در اینجا کرده بودند، عمل کردند. در حقیقت اسم من را حذف کردند، اسم یکی دیگر هم حذف کردند و اسم دوتا دیگر را گذاشتند برای اینکه آقای هاشمی بیاید.

سوال: خبرگان سال 94 را می‌فرمایید؟

این خبرگان اخیر که من دیگر در خبرگان نبودم.

سوال:‌ آیت‌الله مهدوی در آن وقت مرحوم شده بودند.

بله. 

سوال: آیت‌الله مهدوی در سال 93 مرحوم شدند. یعنی تا زمان حیات ایشان ارتباط برقرار بوده است؟

بله، برای این اواخر است؛ من تا اواخر بودم. بعد از فوت ایشان است.

سوال: پس تا قبل از فوت آیت‌الله مهدوی ارتباط برقرار بوده است؟ 

تا قبلش بله و جلساتی در همین‌جا گرفته می‌شد؛ یعنی آقایان از تهران می‌آمدند حداقل 5-6 نفر یا 7-8 نفر می‌آمدند یا مثلاً ما 3-4 نفر یا 4-5 نفر می‌رفتیم و در جلساتشان در مواقع حساس و مهم به قول ما که در آیین‌نامه داریم مسائل مهمشرکت می‌کردیم ولی بعد از این جریان، گفتم کلاه سرمان گذاشتید و روابط قطع [شد] و گفتیم که روحانیت مبارز برای خودش یک واحد سیاسی است و ما هم در اینجا یک واحد طلبگی هستیم و کاری به همدیگر نداریم.

سوال: دوره‌ای که حاج‌آقا در قید حیات بودند، مشکلی پیش آمده بود؟

نه، من یادم نمی‌آید. البته بحث‌های اختلافی بود؛ گاهی هم من می‌گفتم که شما چرا باید همه این اختیارات را دست آقای پورمحمدی بدهید. حالا نباید غیبت آقای پورمحمدی را بکنیم و غیبتشان هم نمی‌کنم؛ ایشان چون قبلاً یک دوره در اطلاعات بود، اطلاعاتی کار می‌کرد و اصولاً برای آقایان هم اطلاعاتی کار می‌کرد؛ در این جریان هم اطلاعاتی کار می‌کرد.

سوال: حاج‌آقا! من آخرین مقطعی را که می‌خواهم سؤال بپرسم، مقطع ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد است. ظاهراً در آن دوره که آقای احمدی‌نژاد خانه‌نشین شده بود، حضرتعالی به ملاقات ایشان می‌روید. آن شب، آیت‌الله مهدوی با شما همراه بودند یا تنها رفتید؟

نه، من تنها رفتم. اما یک جلسه‌ای بود که من بودم، آقای مهدوی بودند، آقای جنتی بودند و آقای احمدی‌نژاد بودند که در دفتر شورای نگهبان [برگزار شد.]

سوال: [در آن جلسه] چه گذشت؟

راجع به آقای مشایی صحبت شد و آقای احمدی‌نژاد یک جمله‌ای گفت که آقای مهدوی به او فرمودند که تو خیال می‌کنی فقط تو سیاسی هستی؟ ما هم سیاسی هستیم، من می‌فهمم چی داری می‌گویی و در حقیقت حرفش را در آن جلسه رد کردند.

ما هم با آقای مهدوی موافق بودیم چون [آقای احمدی‌نژاد] خیلی به آقای مشایی اظهار ارادت می‌کرد. الآن هم خیلی به آقای مشایی اظهار ارادت می‌کند و فکر می‌کند آقای مشایی از آسمان آمده است و یک کسی است؛ من هم تعجب می‌کنم که واقعاً چه سِرّی بین این دوتا است و مثل آدمی که سحر شده باشد، یک همچنین [ارادتی] دارد.

سوال: آیت‌الله مهدوی در مقابل آقای احمدی‌نژاد چه واکنشی نشان می‌دادند؟ چه گفت‌وگوهایی صورت گرفته است و حرفی زده شده است؟

مثل ماها فکر می‌کردند و می‌گفتند که بی‎خودی این حرف‌ها را می‌زند. از آن روزی که احمدی‌نژاد راجع به مشایی صحبت کرده و مدام مشایی را تعریف می‌کرد، ما هم می‌گفتیم که این را کنار بگذار و از آن حرف نزن. مدام تأییدش می‌کرد و آقای مهدوی مکرر در جلسات با ایشان صحبت می‌کردند؛ یعنی با این تفکر آقای احمدی‌نژاد مخالف بودند و متأسفانه الآن هم این تفکرش وجود دارد. نه دیگر، من دیگر چیزی از آیت‌الله مهدوی ندارم. خداوند رحمتشان کند ولی در هر صورت، ایشان یکی از علمای بزرگ و خدوم به اسلام و روحانیت بودند و به همین دلیل هم دوران وفات ایشان، دوران خاصی بود که ایشان به احترام امام و به احترام سالگرد امام و به احترام رهبری با آن ناراحتی قلبی در آن جلسه پرجمعیت آمدند و این جریان برای ایشان پیش آمد و آن وضعیتی که منجر به فوت ایشان شد. رضوان‌الله‌تعالی‎علیه.

سوال: حاج‌آقا! من یک نکته آخری را بگویم و دیگر خسته‌تان نمی‌کنم. در پیام تسلیتی که رهبری برای فوت مرحوم آیت‌الله مهدوی دادند، از یک عبارتی برای ایشان استفاده کردند به‌عنوان سیاستمدار صادق. در سیاست می‌گویند اصلاً امکان ندارد یک نفر سیاستمدار باشد و صادق هم باشد؛ یعنی این را خیلی بعید می‌دانند. چه ویژگی در آیت‌الله مهدوی بود که آقا به ایشان فرمودند که شما سیاستمدار صادق هستید؟ در مورد این نکته، چند جمله به ما بگویید و ما دیگر رفع زحمت می‌کنیم.

همان صداقت در ایشان بود؛ یعنی خیلی یکرو بودند.

بعضی‌ها فکر می‌کنند که سیاست یک مقداری [فریب] لازم دارد؛ البته سیاست در اسلام با سیاست در دنیا خیلی تفاوت می‌کند، سیاست در دنیا به قول سیاستمداران یعنی دروغ گفتن، یعنی خلاف کردن، یعنی کلاه سر طرف گذاشتن، یعنی حیله کردن و نقشه کشیدن و کارهای خلاف و به قول خودشان هر چیزی، هدف را توجیه می‌کند.

اما در اسلام، هیچ‌وقت هدف وسیله را توجیه نمی‌کند و صداقت و یکرنگی و یکرویی [را شامل می‌شود.] اما اینکه ایشان یک‌چیزی را مثلاً در باطن یک‌طور فکر بکنند و در ظاهر در یک امر سیاسی [طور دیگری] اظهار بکنند، غیرممکن بود. خیلی صریح بیان می‌کردند؛ در جلسات روحانیت مبارز تهران که بحث‌های مختلفی پیش می‌آمد من هم عضو شده بودم و مرتب شرکت می‌کردم ولی از آن به بعد که دیگر آن جریان پیش آمد، دیگر شرکت نکردم.

واقعاً ایشان صداقت واقعی داشتند و همین‎طور که عرض می‌کنم [بودند.] به همین دلیل، یک روزی معتقد بودند که آقای خامنه‌ای در حد مرجعیت نیست و تو نباید این کار را می‌کردی، یک روز هم تصدیق کردند و به من گفتند. خود همین، دلیل صداقت ایشان است که بعد از اینکه خودشان آمدند و دیدند، گفتند که حق با تو بوده است و برای من هم معلوم شده که حق با تو بوده است. 

سوال:‌ فکر کنم بعداً در مورد آقای هاشمی هم با شما هم نظر می‌شوند.

آقای هاشمی دیگر چیزی به من نمی‌گفت. ما تا روز آخر با آقای هاشمی درگیر بودیم؛ من یادم نمی‌رود، روز آخر که می‌گویم، در آخرین جلسه ریاست آقای هاشمی در خبرگان که بعدش من رئیس شدم [منظور است.] ظاهراً به ایشان در جلسه هیئت‌رئیسه گفتم: «آقای هاشمی! این دوستانی که شما می‌بینید یعنی اعضای هیئت‌رئیسه، به شما تعارف می‌کنند، این‌ها یک‌خرده احترامت را نگه می‌دارند و تعارف شما را می‌کنند؛ شما بخواهی یا نخواهی در افکار عمومی، با رهبری زاویه داری، این زاویه هم روزبه‎روز دارد زیاد می‌شود. برای رضای خدا بیا و این زاویه را کم کن تا یک مقداری زاویه‌ات کمتر بشود و به رهبری نزدیک‌تر شو. این به ضرر اسلام است، ضرر به انقلاب است، ضرر به خودت است؛ دوستانه به شما می‌گویم چون ما سال‌ها باهم بودیم، بیا و در نطق افتتاحیه این دوره، یک مقداری یک‌طوری صحبت بکن که در افکار عمومی [تأثیر خوبی داشته باشد.] 

می‌گفت: «نه، زاویه نیست.» گفتم: «من دارم در افکار عمومی را می‌گویم، مردم اینطور فکر می‌کنند. آن نماز جمعه ات هم با هزار زحمت درست کردند؛ این آقایان تعارفت را می‌کنند.» خلاصه آن آخرش در جلسه هیئت‌رئیسه ایشان (آقای هاشمی) خدا رحمتش کند گفت که با این ادبیاتی که فلانی می‌گوید نه، اما سعی می‌کنم بالاخره یک‌چیزی بگویم.

متأسفانه یک کلمه هم نگفتند؛ اگر خلاف این نگفتند، یک کلمه هم نگفتند که زاویه را کم بکند، بالاخره آدم مستقلی بود و باکی هم نداشت. من اینجا این را بگویم که باید در تاریخ بماند، دو-سه جا هم گفتم؛ یکی از ادله مدیریت کامل رهبری، نگه‌داشتن آقای هاشمی بود. اگر رهبری، آقای هاشمی را رها می‌کردند، می‌رفت و تکیه‌گاه جناح مقابل می‌شد یا می‌بردندش و تکیه‌گاه جناح مقابل می‌شد و خطر بزرگی برای انقلاب ایجاد می‌شد.

رهبری در هیچ صورتی، آقای هاشمی را رها نکردند؛ دو ـ سه بار آقای هاشمی قهر کرد و جلسات آقا را نمی‌آمد دیگر ما در ریز جریانات هستیم. جلسات آقا را نمی‌آمد.دعوت می‌شد اما نمی‌آمد تا بالاخره خودش دیگر کم کم فهمید و بعد آمد.

نگه‌داشتن آقای هاشمی از جمله مدیریت‌های مهم رهبری در نظام حساب می‌شود چون شخصیت آقای هاشمی برای قبل از انقلاب، زحماتی کشیده بود، خدماتی کرده بود، مسئولیت‌هایی داشت. مثلاً جانشین فرمانده کل قوا در زمان جنگ بود؛ بالاخره این خدماتش نباید فراموش بشود. خدماتی داشت ولی به‌هرحال یک سلیقه خاصی هم داشت که گاهی در مقابل رهبری می‌گفت که من این نظر را قبول ندارم، رسماً هم می‌گفت.

من هم می‌گفتم که فاصله گرفتن با رهبری برای شخصیت شما مضرّ است و این کار درستی نیست. البته در مبنای طلبگی هم ما با هم یک بحثی داشتم که من می‌گفتم که این دیگر تعبیر خود من بود.این دیگر روشنفکری است نه اجتهاد. اجتهاد یک سری کتاب خاصی دارد که کتاب و سنت و عقل و اجماع است و از این راه‌ها می‌شود اجتهاد [کرد.] البته این چیزی که شما دارید می‌گویید، این روشنفکری است. خیلی باهم از این بحث‌ها می‌کردیم.

خدا رحمتشان کند ولی واقعاً یک فرد مفیدی بود و به خاطر زن و بچه‌اش خیلی ضرر دید. من یک‌دفعه با همسرش هم سر دختر کوچکشان دعوای تلفنی کردیم. یک‌بار سر فائزه خانمشان با مادرش دعوا کردیم. خدا انشاءالله عاقبت همه ما را [ختم] به خیر بکند و اگر [از جانب] گذشتگان هم قصور و تقصیری بوده است، خدا بگذرد و همه‌شان مأجور و در پیشگاه الهی جایگاه خوبی داشته باشند. ان‌شاء‌الله.

حاج‌آقا! خیلی لطف کردید.

وَمِنْهُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ. 
اللَّهُمَّ تَوَفّنَا مُسْلِمِینَ وَأَلْحِقْنَا بِالصَّالحینَ.

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته. 

انتهای پیام/ 

 





منبع خبر

مصاحبه منتشر نشده آیت‌الله یزدی | از توصیه خاص به هاشمی رفسنجانی تا دیدار 3 نفره با احمدی‌نژاد بیشتر بخوانید »