احمد غلامپور

در فاو غافلگیر شدیم

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو


در فاو غافلگیر شدیمبه گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بیست و یکمین جلسه شورای مطالعات راهبردی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با حضور سردار «علی‌محمد نائینی» رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس، سردار «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و برخی از راویان و فرماندهان لشکر‌ها و یگان‌های عملیاتی در دوران دفاع مقدس برگزار شد.

در ابتدای این جلسه سردار نائینی با اشاره به موضوع اصلی جلسه که علل و چرایی و چگونگی سقوط فاو توسط عراق در اواخر جنگ بود، اظهار داشت: حمله عراق به فاو که روز ۲۸ فروردین سال ۱۳۶۷ رخ داد و موجب بازپس‌گیری آن توسط رژیم بعثی و مشخصا سپاه هفتم و گارد بعثی در حدود ۳۶ ساعت نبرد شد، سرآغاز دوره‌ای مهم در دفاع مقدس است که موازنه جنگ را به نفع صدام تغییر داد.

وی افزود: با توجه به اینکه اسناد ما از این مقطع از جنگ کم است، هدف از برگزاری این جلسات، بیان و روایت تحولات صحنه نبرد توسط فرماندهان حاضر در میدان است تا بتوانیم اسناد و اطلاعات خود را از این مقطع پایانی جنگ تکمیل کنیم؛ لذا در همین راستا در این جلسه در خدمت سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس که در جریان پدافند نیرو‌های خودی در برابر حمله عراق به فاو نقش‌آفرینی زیادی داشته، هستیم تا روایت وی را از اتفاقات این نبرد ثبت و ضبط کنیم.

در ادامه جلسه سردار قربانی اظهار داشت: اواخر سال ۱۳۶۷ قرار بود عملیاتی تکمیلی در فاو داشته باشیم و حتی در این مورد شناسایی‌هایی را انجام داده بودیم اما بنا به دلایلی انجام عملیات منتفی شد و به سمت شمال غرب آمدیم و عملیات‌های نصر ۴ و والفجر ۱۰ را انجام دادیم و شهر «ماووت» و شهر‌های اطراف آن را گرفتیم که این کار با کمک لشکر‌های ۵ نصر، ۴۱ ثارالله (ع) و ۱۴ امام حسین (ع) انجام شد.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: دشمن در این مناطق خیلی تلفات داد اما اصرار داشت که این مناطق را باز پس گیرد و در نهایت ما به حلبچه آمدیم و عملیات والفجر ۱۰ را انجام دادیم. این پیروزی مصادف با ایام عید نوروز سال ۱۳۶۷ شد که اکثر فرماندهان و نیرو‌ها برای تعطیلات عید به مرخصی رفتند. ما در اصفهان بودیم که صبح ۱۳۶۷/۰۱/۲۸ با ما تماس گرفتند و گفتند به کرمانشاه بیا. بلافاصله بعد از رسیدن ما به کرمانشاه خبر حمله دشمن به فاو رسید و مقرر شد که من بلافاصله به همراه چند تن از فرماندهان از جمله «رحیم صفوی»، «اسماعیل قاآنی»، شهید «نورعلی شوشتری» با دو هلی‌کوپتر به سمت فاو برویم.

سردار قربانی گفت: من و شهید «احمد کاظمی» با «رحیم صفوی» هماهنگ کردیم و بلافاصله در خط حد لشکر‌های خود در منطقه فاو مستقر شدیم. من دیدم که در خط درگیری‌های پراکنده وجود دارد، فرمانده تیپ ما در این منطقه به شهادت رسیده است و جانشین تیپ نیز از ناحیه دست و صورت تیر خورده بود. من با بیسیم با فرماندهان خود که در حال نبرد با بعثی‌ها بودند تماس گرفتم و وقتی که صدای من را شنیدند، خیلی خوشحال شدند. سمت چپ ما لشکر ۴۱ ثارالله (ع) بود که بعثی‌ها این تکه را شکافته بودند و یک فلش گذاشته بودند و پشت کارخانه نمک آمده بودند و یک فلش هم به سمت سه راهی شهادت در جاده «ام‌القصر» گذاشته بودند.

وی گفت: لشکر امام حسین (ع) مقاومت زیادی کرد و در ادامه گام به گام به عقب آمد. ساعت حوالی ۱۱-۱۲ ظهر بود. سمت راست جاده فاو – بصره خط «احمد کاظمی» بود و سمت راست لشکر احمد کاظمی، لشکر ۵ نصر، ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) و قمر بنی هاشم بود. خب این خط هم کنار جاده استراتژیک قرار داشت که باز شده بود و در واقع شکافته بود و دشمن با دور زدن خط یک و دو در خط سه نفوذ کرده بود. یعنی وقتی بچه‌ها در خط یک می‌جنگیدند، خط سه سقوط کرده بود. یک تعداد از نیرو‌های ما شهید و یا اسیر شده بودند و ما باقی مانده نیرو‌های خود را از راه‌هایی که بعثی‌ها نبسته بودند به عقب آوردیم. البته ما هم یک تعدادی اسیر گرفته بودیم که به عقب آوردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس گفت: حدود ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر بود که ما به پشت کانالی که با همکاری جهاد زده بودیم و در سه کیلومتری فاو بود آمدیم. در این کانال ما آب انداخته بودیم که مانع از نفوذ بعثی‌ها شویم. آتش بعثی‌ها از ساعت پنج یا شش عصر به کمکان آمد. اصلا منطقه ساکت شد. حال نمی‌دانم که این اتفاق به خاطر خستگی بود یا جابجایی ادوات و توپخانه. برخی از نیروهای ما که از مناطقی همچون مازندران فراخوان زده بودیم حوالی ساعت دو یا سه بعد از نیمه شب ۲۹ فروردین که در واقع روز دوم نبرد بود، وارد منطقه شدند.

وی با اشاره به ساماندهی نیرو‌ها ادامه داد: ما نیرو‌ها را جمع کردیم و آنها را توجیه کردیم که از امتداد جاده استراتژیک تا جاده فاو – بصره ما نیرو‌های خود را گسترش داده‌ایم. قرار بود عملیاتی در شب انجام دهیم. به ما گفتند که روی جاده استراتژیک عمل کن. قرار شد احمد از سمت راست ما بیاید و با لشکر علی بن ابیطالب (ع) الحاق کند و وارد عمل شود و جاده فاو را آزاد کند و دشمن را دور بزنند. لشکر امام حسین (ع) هم نیرو نداشت.

سردار قربانی افزود: هنگامی که بچه‌های ما آمدند تا جمع و مهیای عملیات شوند، لشکر علی بن ابیطالب (ع) با دشمن درگیر شد و باعث شد که عملیات لو برود. از طرفی بعد از یک ساعت نبرد اعلام کرد که دور خوردند (فریب خوردند) و نیاز به کمک دارند که قرار شد نیروی کمکی برایشان بفرستیم، از طرفی ساعت چهار و نیم صبح روز ۲۹ فروردین ما و لشکر امام حسین (ع) از دو جناح روی جاده استراتژیک حمله کردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس اظهار داشت: تعدادی تلفات از دشمن گرفتیم و تعدادی از تانک‌های آنان را زدیم و یک پیشروی شد. در این حال دشمن با روشن کردن چراغ‌های تانک، تمام منطقه را روشن کرد. حدود یک ساعت – یک ساعت و نیم درگیری بود و هوا داشت روشن می‌شد که ما بچه‌ها را عقب کشیدیم. درواقع هم ما که لشکر ۲۵ کربلا بودیم و هم لشکر ۸ نجف اشرف به فرماندهی شهید «احمد کاظمی» و هم لشکر‌های ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) و لشکر ۱۴ امام حسین (ع). پشت کانالی که قبلا حفر کرده بودیم آمدیم. به احمد گفتم سمت راست جاده استراتژیک را حفاظت کن، این وسط را من عمل کنم. منتهی در آن پایگاه موشکی هلالی، بعثی‌ها تا آنجا آمده بودند و البته بچه‌های لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خیلی مقاومت کرده بودند. خیلی از نیرو‌ها و ادوات از رده خارج شده بود و گاهی اوقات وقتی بیسیم می‌زدیم و با کسی کار داشتیم، می‌گفتند که شهید شده است.

وی یادآور شد: بعثی‌ها منطقه عملیاتی را سیانور زده بودند و بچه‌ها را قتل عام کرده بودند. ادوات ما را در غرب رودخانه اروند به کلی از رده خارج کرده بودند.

سردار قربانی در خصوص پشتیبانی هوایی از پدافند نیرو‌های خودی در فاو گفت: روز دوم حدود ساعت هشت صبح چند فروند جنگنده خودی در سطح پایین بین جاده فاو – بصره و همچنین فاو – ام‌القصر آمدند و بعد از خط ما خط دشمن را روی این جاده‌ها بمباران کردند و برگشتند.

وی ادامه داد: حدود ساعت هشت و نیم – ۹ صبح بود که نامه‌ای از سوی آقار رحیم از قرارگاه به دست من رسید که مضمون آن این بود «آقای قربانی به شما ابلاغ می‌شود که برای پاره‌ای از مذاکرات به قرار گاه بیایید.» البته برای «زاهدی» (لشکر ۱۴ امام حسین) و شهید «احمد کاظمی» (فرمانده لشکر ۸ نجف) و همچنین «ابوشهاب» هم این نامه زده شده بود. ما گفتیم باید خط را حفظ کنیم و موقعیت چپ و راست آن را بگیریم و به قرارگاه نرفتیم. به یکباره دیدیم از بین جاده استراتژیک و هورالعظیم یک لشکر تانک عراقی آمد. حدود ۵۰ تا ۶۰ تای آنان آمدند و به کانال چسبیدند و گیر کردند.

حماسه فرمانده لشکر ۲۵ به همراه رزمندگان لشکر در خط

سردار قربانی افزود: دوشکا‌های تانک‌ها روی خاکریز ما را تیرتراش می‌کردند و اجازه عکس‌العمل چندانی به ما نمی‌دادند به گونه‌ای که سه تن از فرمانده گردان‌های لشکر من در آنجا از کمر به بالا تکه تکه شدند. آمدم یک کلاه آهنی روی سرم گذاشتم و یک گونی هم روی آن کشیدم و به دو سه نفر از بچه‌ها گفتم «کسی دیگر به خط نرود.» چون هرکس می‌رفت شهید می‌شد. رفتم سرخاکریز و با گفتن هر یا زهرا (س) گلوله آر. پی. جی را شلیک می‌کردم. حدود ۱۹ تا ۲۰ تانک را زدم. منطقه به آتش کشیده شد. بعثی‌ها تا این صحنه را دیدند شروع به عقب نشینی کردند و آن‌هایی هم که تانکهاشان مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود از آن‌ها پیاده شده و فرار کردند و در عین حال بچه‌های ما آن‌ها را هدف تیر‌های خود قرار دادند. در این زمان ساعت حدود ۱۰ صبح بود.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: درواقع دشمن در این تک عقبه‌های ما را در فاو بست و ما نیروی آماده کافی برای ترمیم خط مقدم خود نداشتیم. در آنجا آقای اسحاقی اسیر شد و بعد‌ها که پیکر ایشان تفحص شد، در حالی که دست‌هایش را بسته بودند به شهادت رسیده بود. همین که پشت خاکریز بودم، دیدم که تایر سمت چپ یک تویوتا که روشن است، پنچر بود. در حالیکه یک شهید هم داخل آن بود پشت آن تویوتا نشستم و به سمت جاده استراتژیک راه افتادم. روی جاده آمدم و دیدم تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر دارند می‌آیند که سر سه راهی را ببندند.

سردار قربانی گفت: در این فاصله مشاهده کردم یک موتوری دارد می‌آید. دیدم شهید احمد کاظمی است. من ماشین را همینطور رها کردم. درحالیکه شهید همچنان داخل آن بود و ترک موتور احمد پریدم. همینطور که این تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر می‌آمدند تا چهارراه استراتژیک فاو – بصره را ببندند، من با احمد آمدیم روی جاده فاو و کنار ساحل اروند. دیدیم یک تعداد از نیرو‌های خودی مجروح و سردر گم و آشفته اند. ما آنجا بیسیم زدیم، قایق‌ها را بسیج کردیم و هرچه نیرو بود به آن سمت اروند انتقال دادیم. ساعت حدود ۱۲ بود که بعثی‌ها موفق شده بودند تا چهارراه استراتژیک فاو-بصره برسند و تقریبا همه این مناطق را گرفته بودند.

وی افزود: ما سمت قرارگاه آمدیم و دیدیم هیچ کس نیست و درواقع قرارگاه تخلیه شده بود. با احمد به سمت پل بعثت آمدیم، مقداری از آن در اثر تخریب غیر قابل تردد شده بود. دیدیم یک مقدار اسیر عراقی هم آنجا هستند الحمدلله آن را مدیریت کردیم و تمام نیرو‌های باقی مانده را به همراه اسرا به عقب انتقال دادیم. ساعت حدود سه – چهار بعداز ظهر بود که من و احمد از فرط خستگی کنار درختی خوابمان برد.

حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: بلند شدیم دیدیم مغرب است. سوار موتور شدیم و به عقب برگشتیم. بعثی‌ها تا ظهر روز سوم به پل بعثت رسیدند و شروع به شلیک کردند و تمامی شبه جزیره فاو را باز پس گرفتند. ما هم به سمت شلمچه رفتیم. آنجا نیرو داشتیم اما بخش اعظم نیرو‌های ما در حلبچه بودند و در واقع نوعی پراکندگی نیرو داشتیم.

سردار قربانی گفت: حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود که بتوان برای آن تدبیر کرد. ضمن اینکه عدم انسجام و تجربه لازم در فرماندهی قرارگاه در آن برهه زمانی در فاو نیز در این عقب نشینی بی‌تاثیر نبود.

وی اذعان کرد: وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که دشمن در آخر جنگ حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر نیرو، هشت هزار تانک و نفربر، انواع و اقسام بمب‌های شیمیایی و توپ و ادوات دارد و تمام دنیا نیز بسیج شده بودند که در این برهه جنگ صدام را پیروز کنند. دفاع متحرک عراق آغازشده بود که بعد از فاو نیز، شلمچه، جزایر و سایر جا‌های از دست‌ رفته را باز پس گرفت، در عین‌ حال برای بازپس‌گیری این مناطق نیز تلفات زیادی داد.

در ادامه سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس با تاکید بر اینکه حوادث آخر جنگ صرفاً ناشی از این نیست که ما حضور نداشتیم، نبودیم، کادرمان ضعیف شده است، توکلشان را از دست دادند بلکه یک مقدارعمیق‌تر از این مسائل است، اظهار داشت: اگر ما بخواهیم در بحث حوادث آخر جنگ فقط بخواهیم روی فاو قضاوت کنیم ممکن است ناقص باشد علتش هم این است که درمورد فاو متأسفانه یک مسائل حاشیه‌ای مطرح می‌شود.

وی افزود: واقعیت این است که قصه سپاه پاسداران در اواخر جنگ قصه یک کِش بود که آنقدر ما را کشیده بودند که خواسته یا ناخواسته دو اتفاق برای ما پیش می‌آمد یا این کش یا از دست ما رها می‌شد یا پاره می‌شد. یعنی زمانی که «مرتضی (سردار قربانی)» می‌گوید: یک خط فاو داریم، یکی شلمچه داریم و هزار و خرده‌ای کیلومتر آن طرف‌تر هم باید عملیات می‌کردیم، قصه همه یگان‌های ما بود بدون اینکه کوچک‌ترین تجهیزات یا امکاناتی به آن اضافه شود.

فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس به شرایط متفاوت در حادثه شلمچه نسبت به فاو اشاره و اظهار داشت: زمانی که ما بعد از حادثه فاو به حادثه شلمچه می‌رسیم آنجا دیگر زمان زدن این حرف‌ها نیست. آنجا تمام فرماندهان از محسن رضایی گرفته تا تمام کادر لشکر‌ها با همه قدرت حضور دارند. من به یاد دارم که ما حتی ساعت «س» و روز «ر» تک شلمچه را هم فهمیدیم یعنی شب که جلسه داشتیم، عراق یک حجم سنگین آتش کرد و همه فهمیدیم که عراق می‌خواهد صبح حمله کند ولی صبح وقتی که عراق حمله کرد مثل برگ زرد پاییزی همه فرو ریختند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو بیشتر بخوانید »

نتیجه آمادگی نظامی ایران پس از پذیرش قطعنامه!

اقدام صدام پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران


نتیجه آمادگی نظامی ایران پس از پذیرش قطعنامه!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یکی از ویژگی‌های مهم رزمندگان و فرماندهان ایرانی در جنگ، توجه خاص آن‌ها به کمک‌های الهی و همچنین توان و استعداد نیرو‌ها بود.

در شرایطی که در دنیای دوقطبی دهه ۱۹۸۰ میلادی، تمامی قدرت‌های شرق و غرب دنیا بر حمایت تسلیحاتی، اطلاعاتی و سیاسی صدام به اتفاق‌نظر رسیده بودند و نتیجه آن به‌ راحتی می‌توانست به جدا شدن قسمت‌های مهمی از ایران منجر شود و یا اینکه تا سال‌های سال این جنگ بدون نتیجه ادامه یابد اما فرماندهان و رزمندگان ما با تکیه‌ بر عنایات الهی و بسیج مردمی، مراحل مختلف جنگ را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتند.

از اخراج نیرو‌های مجهز بعثی از شهر‌های ایران گرفته تا تعقیب و تنبیه متجاوز موردحمایتِ شرق و غرب به داخل سرزمین خود، باعث شد تا عزم مصمم ایران برای نبرد تا پیروزی، بر همگان آشکار شود.

در سال‌های ابتدایی جنگ و مصادف با پیشروی‌ها و جنایات صدام در خاک ایران، کمتر خبری از هیاهو‌های قطعنامه‌ای شورای امنیت بود اما هر بار پس از موفقیت‌های ایران در جریان جنگ، مصادف بود با جلسات شورای امنیت و صدور قطعنامه‌هایی که نه صدام را به‌عنوان متجاوز می‌شناخت و نه حقی برای ایران پس از تحمل خسارات گسترده جانی و مالی قائل بود. تا اینکه درنهایت قطعنامه ۵۹۸ به دلایلی (ازنظر کمی و تعداد واژه‌های به کار گرفته‌شده) مفصل‌ترین و ازنظر محتوا اساسی‌ترین و از نظر ضمانت اجرایی قوی‌ترین قطعنامه شورای امنیت نسبت به قطعنامه‌های پیشین که در قبال جنگ عراق علیه ایران صادر شده بود، پس از گذشت یک سال (به دلیل وجود برخی ضعف‌ها و نقص‌ها و با توجه به در نظر گرفتن شرایط کشور) مورد پذیرش ایران واقع شد.

البته از خیلی پیش‌تر صدام پس از تغیر موازنه جنگ از خاک ایران به داخل خاک عراق، مدام ادعای صلح‌طلبی داشت و دروغ بودن این ادعای خود را با حملاتی که پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران در تاریخ به یادگار گذاشت.

در واقع پذیرش قطعنامه از سوی ایران یک بن‌بست سیاسی بزرگ بر ادعا‌های بی‌اساس صلح‌طلبانه صدام بود که از طرف کشور‌های متعددی نیز در جهان پذیرفته شده بود. صدام با ناخشنودی از تصمیم ایران، درصدد برآمد تا با تداوم حملات خود و اشغال مناطقی از خاک ایران، در آغاز مذاکرات صلح بین دو کشور از موقعیت برتری برخوردار باشد و سه روز پس از پذیرش قطعنامه از سوی ایران در ۳۱ تیر ۱۳۶۷، مجدداً با شش لشکر از دو محور کوشک و شلمچه به خوزستان حمله کرد. [۱]

این حملات باعث شد تا ایران پس از پذیرش قطعنامه حدود ۱۵۰ شهید دیگر نیز در پاسخ به عملیات‌های عراق در جنوب کشور تقدیم انقلاب کند.

عراق در اطلاعیه خود هدف از این عملیات را آزاد کردن باقی‌مانده سرزمین‌های عراق، انهدام نیرو‌های ایران و به اسارت درآوردن تعداد بیشتری از نیرو‌های ایرانی برای ایجاد برابری با تعداد اسرای عراقی اعلام کرد. [۲]

صدام حمله خود را در دو جبهه جنوبی و میانی به‌طور هم‌زمان انجام داد و در جبهه جنوبی به دنبال تصرف اهواز و حداقل تصرف خرمشهر بود که توسط نیرو‌های سپاه و بسیج ناکام ماندند و در جبهه میانی نیز هدف دشمن زمینه‌سازی برای هجوم سازمان منافقین بود. [۳]

در چنین شرایط دشوار و سرنوشت سازی امام برای مقابله با این استراتژی جدید در یک پیام سپاه را مورد خطاب قرار داد و سرنوشت حاکمیت اسلام یا کفر را با نتیجه استراتژی جدید دشمن و نیز سرنوشت سپاه را با تلاش‌های دشمن پیوند دادند. [۴]

حضور در منطقه و هوشیاری نیرو‌های نظامی ایران و آماده‌باش آن‌ها حتی پس از پذیرش قطعنامه، ازجمله فرماندهان قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص)، نجف، کربلا، نوح و… در شرایطی که شاید مقامات بعثی پذیرش قطعنامه از طرف ایران را نشانه‌ای از روی ضعف ایران پنداشته بودند، موضوعی دور از انتظار نیرو‌های بعثی بود. تلاش فرماندهانی ازجمله محسن رضایی، غلامعلی رشید و رحیم صفوی در قرارگاه مرکزی و درگیر شدن فرماندهان لشکر‌های سپاه (ازجمله مرتضی قربانی، محمد کوثری، نبی رودکی، احمد غلام پور، قاسم سلیمانی، باقر قالیباف، نورعلی شوشتری و…) در خطوط مقدم و در کنار جاده اهواز خرمشهر با قوای دشمن، به همراه رزمندگان داوطلب در شرایطی بسیار سخت، توانستند ظرف کمتر از دو شبانه‌روز قوای دشمن را کاملاً در جبهه جنوبی تا نوار مرزی به عقب برانند و تهاجم ۱۸ تیپ زرهی و مکانیزه ارتش عراق به خوزستان را یک‌بار دیگر دفع کنند. [۵]

منابع

[۱]- خوزستان در جنگ ایران و عراق، ابوالقاسم حبیبی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۳. ص ۲۲۷.

[۲]- سیری در جنگ ایران و عراق ج ۵ (پایان جنگ)، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چ ۱ تهران ۱۳۷۸، ص ۱۷۸.

[۳]- اطلس جنگ ایران و عراق (فشرده نبرد‌های زمینی ۳۱ شهریور ۱۳۵۹-۲۹ مرداد ۱۳۶۷)، محسن رشید، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چ ۴، تهران ۱۳۹۹، ص ۱۱۳.

[۴]- سیری در جنگ ایران و عراق، ص ۱۷۵.

[۵]- روند جنگ ایران و عراق، حسین علایی، مرزوبوم، تهران ۱۳۹۱، ص ۴۷۹.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

اقدام صدام پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران بیشتر بخوانید »

«جوانان انقلابی»؛ سد پولادین ایران در برابر تجاوزات ارتش بعثی/ درسی که خرمشهری‌ها به صدام دادند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نام احمد غلامپور در کنار نام فرماندهانی همچون محسن رضایی، علی شمخانی، غلامعلی رشید، سیدیحیی صفوی و محمدعلی جعفری در صفحات زرین تاریخ دفاع مقدس آمده است.

او فرمانده‌ای مهربان، خوش‌مشرب اهل بگو و بخند و از اهالی محله لب شط اهواز است. با شروع جنگ در سال ۵۹ به سپاه اهواز و سپس به سپاه سوسنگرد رفت و مسئول واحد عملیات شد. وی طی سال‌های حضور متمادی‌اش در جبهه، مراتب فرماندهی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و خیلی زود به مدارج عالی فرماندهی سپاه در جنگ دست یافت. غلامپور در عملیات‌های مهمی همچون کربلای ۵ و والفجر ۸ فرماندهی قرارگاه کربلا، مهمترین قرارگاه عمل‌کننده را برعهده داشت و در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر فرمانده قرارگاه قدس بود. او پس از جنگ، معاون عملیات سپاه پاسداران و سپس رئیس دانشگاه فرماندهی و ستاد سپاه شد.

«جوانان انقلابی»؛ سد پولادین ایران در برابر تجاوزات ارتش بعثی/ درسی که خرمشهری‌ها به صدام دادند

غلامپور از سوی فرمانده معظم کل قوا نشان فتح ۲ دریافت کرده است و هم‌اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) است و به تدریس مباحث نظامی می‌پردازد. نشریه «سرو» در گفت‌وگویی با وی، ویژگی‌های دفاع مقدس برای نظام اسلامی را بررسی کرده است که در ادامه مشروح بخش اول آن تقدیم شد و در ادامه بخش دوم و پایانی آن از نظرتان می‌گذرد.

یعنی آمریکا و نظام استکبار جهانی با اصل انقلاب اسلامی مشکل داشته اند…

بله. زیرا این انقلاب ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد و اتفاق بی‌نظیری در دنیاست. این یک کودتای نظامی نیست؛ حتی یک تغییر نظام سیاسی طبق عرف رایج جهانی نیست؛ بلکه یک تغییر ایدئولوژیک و تغییر دیدگاه اعتقادی حاکم بر کشور است. این انقلاب از ماهیتی متفاوت و اسلامی و ظلم‌ستیز برخوردار است و حد و مرز جغرافیایی نمی‌شناسد و این غیر از جمهوری اسلامی است که به عنوان یک نظام سیاسی در یک کشور جهان استقرار یافته است.

جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی است که در یک کشور مستقر شده و دولت دارد، مجلس شورا دارد، سایر نهاد‌ها را دارد، مرز جغرافیایی دارد، ارتباطات بین‌المللی و سفارتخانه و… دارد و مسیری را برای خود طی می‌کند؛ اما یک مفهوم کلی‌تری هست که جمهوری اسلامی نیز بخشی از کلیت آن محسوب می‌شود و آن انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی یک ایده و یک گفتمان و مجموعه‌ای از اعتقادات الهی، اسلامی و سیاسی است که محدود به کشور و ملت خاصی نیست و مرزبندی جغرافیایی در آن راه ندارد. مبنای اصلی انقلاب اسلامی توسعه حق، دفاع از مظلوم، دفاع از آزادی‌خواهان، حمایت از عدالت‌طلبان و… است؛ بنابراین آنچه نظام سلطه به شکل جنگ نظامی به ما تحمیل کرد هدفش انقلاب اسلامی است.

«جوانان انقلابی»؛ سد پولادین ایران در برابر تجاوزات ارتش بعثی/ درسی که خرمشهری‌ها به صدام دادند

البته اهداف دشمن حداقلی و حداکثری بود؛ یعنی یک کف داشت و یک سقف. کفش این بود که بخشی از خاک ایران را تصرف و جدا کنند و برای اینکه صدام را هم راضی نگه داشته باشند و پاداش خوش‌خدمتی او را بدهند ـ مثلاً ـ خوزستان را از ایران جدا کنند و به عراق بدهند که همین هم می‌توانست خسارت زیادی به کشور ما بزند، به سبب موقعیت اقتصادی و استراتژیک خوزستان برای کشور ما و خصوصاً نفت‌خیز بودن این استان؛ اما سقف خواسته آن‌ها این بود که پایتخت را تصرف و کلاً حاکمیت را ساقط کنند که خوشبختانه به هیچ‌کدام از این اهداف نرسیدند.

در واقع ما باید جنگ را در این ابعاد و با این مختصات ببینیم تا بتوانیم به درستی تحلیل کنیم که در جنگ چه اتفاقی افتاد و ما چه چیزی از دست دادیم و چه چیزی به دست آوردیم …

بله.

حال با توجه به این شرایطی که فرمودید، یک حمله نظامی گسترده به ما شد. از نظر نظامی ما در آن مقطع چه شرایطی داشتیم و آیا توان دفاع، آن هم برای هشت سال، را داشتیم؟

در زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد یکی از مجموعه‌هایی که بسیار آسیب دید و تضعیف شد ارتش بود. در آن زمان هم تنها نیروی نظامی کشور که این توان و قابلیت را داشته باشد که از کشور دفاع کند ارتش بود. البته کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران شکل گرفته بودند، اما هدف آن‌ها سامان دادن به مسائل داخلی و آرام کردن آشوب‌های ضد انقلاب بود و برای جنگ با دشمن خارجی آمادگی نداشتند. ارتش هم آسیب زیادی دیده بود و تغییر و تحولات زیادی در آن اتفاق افتاده بود و دیگر آن صلابت و اقتدار سابق را نداشت.

اتفاقاً یکی از دلایلی که صدام را وامی‌داشت با آسودگی خاطر به ایران حمله کند و در مصاحبه بگوید که من ظرف یک هفته کار ایران را تمام می‌کنم، نگاه به همین وضعیت ارتش در ایران بود. یعنی آن‌ها تحلیل درستی از ارتش ایران داشتند و می‌دانستند ارتش تقریباً از بین رفته است؛ هم به سبب وابستگی به آمریکا که اکنون دیگر قطع شده بود و هم به سبب خیانت‌هایی که برخی از عناصر داخل ارتش انجام می‌دادند مثل «تیمسار مدنی» و امثال او و یا طرح‌ریزی کودتا علیه نظام و امثال این مسائل، ارتش از نظر نیروی انسانی و فرماندهی و آموزش و تجهیزات و… کاملاً تضعیف شده و بدون پشتوانه محکم و قابل اتکا بود.

ما در کلاس‌های نظامی در دانشگاه معمولاً در تحلیل جنگ یک اصطلاحی را به کار می‌بریم و می‌گوییم صدام چه چیز‌هایی را دید و به ما حمله کرد؟ و چه چیز‌هایی را ندید و شکست خورد؟ قطعاً یکی از مسائلی که صدام دیده بود وضعیت ارتش ایران بود که تصور می‌کرد ظرف یک هفته کار ایران تمام می‌شود. جالب این است که چندی قبل از شروع جنگ، «برژینسکی» مشاور وقت امنیت ملی آمریکا هم مصاحبه‌ای کرده و گفته بود اگر عراق با ایران وارد جنگ شود ظرف یک هفته الی ۱۰ روز کار ایران یک‌سره می‌شود. البته این‌ها نشانه دخالت آمریکا در جنگ و اطلاع او و رضایتش از حمله عراق به ایران نیز هست.

«جوانان انقلابی»؛ سد پولادین ایران در برابر تجاوزات ارتش بعثی/ درسی که خرمشهری‌ها به صدام دادند

از طرف دیگر صدام هم اوضاع سیاسی داخلی و سایر تحرکاتی که عرض کردم ـ سناریو‌های اول و دوم آمریکا برای سقوط نظام بوده است ـ را می‌دیده و تصور می‌کرده جنگ با ایران آسان خواهد بود. در آن زمان اختلافات سیاسی در ایران بسیار برجسته و پررنگ بود و نزاع شدید میان دو جریان سیاسی کشور برقرار بود که یکی طرفداران امام (ره) و عمده شاگردان و روحانیت همراه امام (ره) بودند و دیگری نقطه مقابل تفکرات امام (ره) که بنی‌صدر و رجوی و جریان چپ و حتی نهضت آزادی بودند. این وضعیت در حالت بدون تهدید خارجی هم یک کشور را در بحران و حالت سقوط قرار می‌دهد، چه رسد به اینکه کسی هم بخواهد حمله و جنگ نظامی کند.

من نمی‌خواهم وارد مسائل سیاسی آن دوران شوم، ولی کلاً کشور سر و سامان سیاسی درستی نداشت و مسئولان با نظام و رهبری آن همراه و متحد نبودند و بلکه مخالف و معارض بودند. کشور در اکثر شهر‌ها و استان‌ها به شدت درگیر منازعات خونین و طغیان‌های مختلف بود و نظام هنوز استقرار لازم را نیافته و جای پایش محکم نشده بود و بدون جنگ هم خودبخود در حال از هم پاشیدن بود؛ لذا دشمن وقتی از بیرون نگاه می‌کند احساس می‌کند این کشور همه چیزش به هم ریخته و در حال زوال است و با یک فشار کوچک قدم آخر را هم برمی‌داریم و همه چیز را فرومی‌ریزیم.

آنچه که صدام ندید چه چیز‌هایی بود؟

آنچه که او ندید اولاً یک جمعیت عظیم جوان، پرانرژی و طرفدار انقلاب و پا در رکاب امام (ره) بود. شما ببینید در روز‌های اول جنگ عراق همین‌طور جلو آمد و ۱۷ هزار کیلومتر از خاک ما را گرفت، اما آنچه که او را زمین‌گیر کرد و اجازه ادامه مسیر به او نداد حضور همین توده مردم بود که اغلب اهل همان شهر‌های جنگ‌زده بودند. یعنی از پیر و جوان و زن و مرد، هر که هرچه در وسع داشت آورد و آمد به میدان جنگ. این پدیده که باید آن را «مقاومت مردمی» بنامیم برای صدام و حزب بعث قابل پیش‌بینی و محاسبه نبود و همین هم جلوی پیشروی آن‌ها را گرفت و باعث شد در همان گام اول یک تودهنی محکم بخوردند.

ما در تقسیم‌بندی مقاطع جنگ می‌گوییم در چهار پنج ماه اول جنگ که دوره مقاومت مردمی است، صدام که به صورت لجام‌گسیخته و بدون مانع حرکت کرده بود و داخل خاک ما آمده بود یک ضربه شدید خورد و متوقف شد. مثلاً در خرمشهر با وجود انبوهی از نیرو‌های عراقی که از همه لحاظ برتری با آنها بود و ما در مقابل آن‌ها اصلاً هیچ چیزی نداشتیم، ۳۴ روز طول می‌کشد که خرمشهر را ـ آن هم بخش غربی شهر در غرب رود کارون را ـ بگیرد.

یعنی ارتشی که قرار بود یک هفته‌ای تهران را بگیرد، فقط برای غرب خرمشهر ۳۴ روز متوقف شد!

آفرین! و این مقاومتی که شکل گرفت پدیده‌ای بود که شاید برای خیلی از ما هم قابل پیش‌بینی نبود! با این حرکت درواقع ترمز دستی عراق کشیده شد؛ بنابراین تمامی محاسبات ارتش عراق به هم ریخت و ارتش بعثی در کل برای رسیدن به اهدافش ناامید شد و دریافت که جنگ با ایران آن‌طور هم که تصور می‌کرده ساده و آسان نخواهد بود. درنتیجه عراق ناچار می‌شود به شکلی در سرزمین ما موضع بگیرد و گسترش پیدا کند که از نظر نظامی بدترین وضعیت است؛ یعنی هر بخشی از نیرو‌های ارتش عراق در بخشی از خاک ایران زمین‌گیر می‌شود و انسجام خود را از دست می‌دهد.

«جوانان انقلابی»؛ سد پولادین ایران در برابر تجاوزات ارتش بعثی/ درسی که خرمشهری‌ها به صدام دادند

ابتدا ارتش عراق تصور کرد با یک وقفه کوتاه‌مدت می‌تواند خود را بازسازی کند و انسجام و یک‌پارچگی از دست رفته را به دست آورد و مجدداً حمله کند و به باقی اهداف خود دست پیدا کند، اما عملاً این فرصت به عراق داده نشد. بلافاصله حضور مردم در جبهه‌های جنگ از شهر‌های مختلف و گسترش مقاومت رزمندگان که با عملیات‌ها و شبیخون‌های کوچک، ولی پیاپی همراه شد، نه تنها امکان بازسازی را از ارتش عراق گرفت، بلکه او را وادار کرد که به همین مقدار از خاک ما که تصرف کرده اکتفا کند و سعی کند فعلاً همان را حفظ کند و از دست ندهد.

بر عکس ارتش عراق، کم‌کم ارتش ما بازسازی شد و روحیه خودش را به دست آورد و فرماندهان ارتش در جایگاه خود جا افتادند و توانستند در دفاع از کشور ظرفیت و توان و استعداد خود را نشان دهند. از سوی دیگر با عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و افتادن امور جنگ به دست نیرو‌های وفادار به انقلاب و امام (ره) و با توسعه فعالیت‌های سپاه پاسداران در جنگ و آموزش نیرو‌های انسانی و همچنین با تشکیل بسیج مردمی و سرازیر شدن نیرو‌های داوطلب به جبهه‌ها اوضاع به نفع ایران تغییر کرد و عراق ناچار شد یک به یک مناطقی را که تصرف کرده بود واگذار و عقب‌نشینی کند. ارتش عراق تمامی مناطق شهری و مسکونی را تخلیه کرد و مواضع خود را در مناطق دیگری از خاک ایران تثبیت کرد که البته آن‌ها را هم در سال‌های بعد و در عملیات‌های مختلف اکثراً از دست داد و ناچار به عقب‌نشینی شد.

در واقع مهمترین عاملی که برای ایران قدرت‌آفرینی کرد حضور مردم انقلابی در صحنه جنگ بود…

البته مسائل دیگری هم بود. راهنمایی‌ها و راهبری شجاعانه و الهی امام (ره) و امید دادن مداوم او به مردم و رزمندگان در افزایش توان و قدرت دفاعی ما اهمیت و تأثیر زیادی داشت. گسترش فعالیت‌های نظامی سپاه و بسیج هم همین‌طور. سپاه بلافاصله آرایش نظامی گرفت و شروع به تشکیل یگان‌ها و واحد‌های مختلف نظامی کرد و به یک نیروی نظامی کامل شبیه ارتش تبدیل شد. این روند به قدری سریع و غیر قابل تصور بود که در شهریور سال ۱۳۶۴ حضرت امام (ره) فرمان می‌دهد برای سپاه در کنار نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی تشکیل شود؛ یعنی سپاه به قدری گسترده شده و از نظر تجربه و تجهیزات به نقطه‌ای رسیده که می‌تواند در دریا و در هوا با دشمن بجنگد و در کنار ارتش، نیروی دریایی و هوایی مستقل داشته باشد.

«جوانان انقلابی»؛ سد پولادین ایران در برابر تجاوزات ارتش بعثی/ درسی که خرمشهری‌ها به صدام دادند

جالب این است که عمده تجهیزات و تسلیحات سپاه را عراقی‌ها تأمین کردند! یعنی آنچه به عنوان غنیمت از ارتش شکست‌خورده عراق به دست آمده بود به قدری بود که برای تشکیل یک ارتش مستقل کافی بود و سپاه پاسداران با همین تسلیحات به غنیمت گرفته شده توانست توان خود را تا پایان جنگ روز به روز گسترش دهد؛ بنابراین آنچه درباره فرسوده شدن و مصرف شدن تسلیحات و ادوات جنگی در ابتدای بحث مطرح کردید هرچند صحیح است، ولی جایگزین شد و توسعه هم پیدا کرد. ضمن اینکه از همان ابتدا هم در ارتش و هم در سپاه بحث خودکفایی و تولید و تأمین اسلحه و ادوات مورد نیاز جنگ در داخل کشور مطرح شد و تا پایان جنگ دستاورد‌های بسیاری داشتیم و توانستیم در زمان پایان جنگ نسبت به زمان آغاز آن پیشرفت و توسعه زیادی پیدا کنیم.

یک مورد را به صورت مستند برای شما مطرح می‌کنم که عمق مسئله روشن شود. صدام جنگ را با ۱۲ لشکر اعم از مکانیزه، زرهی و پیاده و چند تیپ مستقل آغاز کرد و با بیش از ۵۰ لشکر که به لحاظ تجهیزات زمینی و هوایی رشد چشمگیری داشت و جزو ده ارتش برتر جهان بود به پایان برد. ما در جنگ چندین بار لشکر‌های عراق را کاملاً متلاشی کردیم و شکست دادیم و عراق مجدداً آن‌ها را بازسازی کرد و به میدان فرستاد. این هم نشان از حجم بالای تسلیحات به غنیمت کرفته شده ما دارد و هم نشان از پشتیبانی فراوانی که غربی‌ها از صدام داشتند و اگر حمایت آن‌ها نبود ارتش عراق چندباره شکست خورده بود و از بین رفته بود.
بنابراین، جنگ از چند جهت برای ما خلق قدرت کرد. از یک طرف اوضاع نابسامان سیاسی داخلی ما را سروسامان داد و وحدت و یکپارچگی میان مردم و مسئولان نظام برقرار کرد و مخالفان نظام و انقلاب اسلامی اغلب به حاشیه رفتند و حضور مؤثر و میدانی کمتری داشتند. از طرف دیگر ارتش را نوسازی کرد، آن هم بر مبنای اعتقادات اسلامی و آن را از ارتش طاغوت و رضاشاهی به ارتش جمهوری اسلامی و در خدمت نظام اسلامی تبدیل کرد. از سوی دیگر سپاه پاسداران را توسعه و گسترش داد و در کنار ارتش یک نیروی مسلح انقلابی و متناسب با اهداف انقلاب اسلامی در کشور ایجاد کرد. از جنبه دیگر بسیج را در کشور سازماندهی کرد و نیرو‌های داوطلب مردمی که آماده مقاومت و جانفشانی برای کشور بودند در این قالب تشکل یافتند و به یاری ارتش و سپاه برخاستند و همچنان بازوی دفاعی کشور هستند.

در کنار این‌ها ما موفق شدیم دشمنی را که آمده بود یک هفته‌ای کشور ما را تصرف کند هشت سال در پشت اهداف خیالی خود متوقف کنیم و نه تنها از اراضی اشغال شده در ابتدای جنگ بیرون برانیم، بلکه او را تا پشت مرز‌ها ببریم و حتی وارد خاک او شویم و او را ناچار به دفاع از خاک خود در درون کشور خودش کنیم.

من می‌خواهم بگویم بازدارندگی دفاعی ما که امروز هیچ کشوری جرأت حمله و درافتادن با ما را ندارد تنها به دلیل تجهیزات نظامی و موشکی و پهپاد‌ها و رادار‌ها و سامانه‌های پیشرفته اینچنینی که امروز بحمدالله از آن برخورداریم و یا گسترش عمق استراتژیک ما در منطقه و همراهی و حمایت کشور‌های منطقه نظیر سوریه و عراق از سیاست‌های انقلاب اسلامی نیست؛ زیرا این‌ها همه نهایتاً در دو دهه اخیر برای ما حاصل شده است. در حالی که اکنون سی و دو سال از پایان جنگ می‌گذرد و در تمامی این سال‌ها کسی با ما وارد جنگ نشده است؛ حال آنکه می‌دانیم دشمنان ما در درجه‌ای از عداوت با انقلاب اسلامی هستند که اگر می‌توانستند یک روز هم فرصت را برای جنگ با ما از دست نمی‌دادند. در حقیقت بازدارندگی دفاعی ما در طول جنگ و در حالی که با هرچه در توان داشتیم از کشور و نظام و انقلاب خود دفاع می‌کردیم به دست آمد و اگر چنین پیشرفت‌هایی در تجهیزات نظامی نکرده بودیم نیز همان دوره دفاع هشت ساله کافی بود تا هیچ کشوری به فکر حمله به ایران نیفتد. این یعنی خلق قدرت برای نظام که یکی از مهمترین دستاورد‌های دفاع مقدس است.

انتهای پیام/ 112



منبع خبر

«جوانان انقلابی»؛ سد پولادین ایران در برابر تجاوزات ارتش بعثی/ درسی که خرمشهری‌ها به صدام دادند بیشتر بخوانید »

تربیت ۲۰ فرمانده نخبه در جبهه سوسنگرد/ مظلومیت رزمندگان سوسنگرد در تاریخ‌نگاری دفاع مقدس


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: سوسنگرد مجاهدانی را در خود پرورش داد که بعد‌ها مدیریت و فرماندهی جنگ را به عهده گرفتند به طوری‌که اکثر مسئولان عالی رتبه نظامی در این جبهه رشد یافته‌اند. رزمندگان سه روز با حداقل امکانات و تجهیزات مقاومت کردند و در برابر ارتش قدرتمند عراق ایستادند. اجحاف در حق رزمندگان داخل شهر سوسنگرد است اگر نگوییم با شرایط حماسی ایستادگی کردند. جنگ تمام‌عیار و جانانه‌ای در تاسوعا و عاشورا انجام دادند. رزمندگان عزم و اراده دشمن را در اصلی‌ترین محور شکستند و اولین سیلی و ضربه را به دشمن بعثی زدند تا عزم، اراده، شجاعت و شهامت خود را به رخ دشمن بکشند.

سردار احمد غلامپور از فرماندهان دوران دفاع مقدس است. فرمانده‌ای که سینه وی مملو از خاطرات و دلاورمردی‌های رزمندگان و شهیدانی همانند «مصطفی چمران»، «حمید تقوی‌فر»، «علی غیور اصلی» و «حسین بسطامی» است. گنجینه‌ای مملو از خاطره شهامت، شجاعت و ایمان مردانی که در عملیات‌های مختلف در دفاع از حریم ایران اسلامی در هشت سال دفاع مقدس در دل خود دارند.

وی طی سال‌ها حضور متمادی در جنگ به مدارج بالای فرماندهی سپاه در دفاع مقدس دست یافت از جمله فرماندهی قرارگاه کربلا، سپاه خوزستان و بسیاری از عملیات‌ها دوران دفاع مقدس. وی اکنون عضو هیات علمی و استاد دانشگاه امام حسین (ع) است و در سنگر علم و دانش به تدریس مباحث نظامی می‌پردازد تا جوانمردان دیگری را برای فردای جامعه اسلامی تربیت کند.

از این‌رو برای یادآوری دلاورمردی‌های رزمندگان اسلام و ثبت خاطرات دوران دفاع مقدس به ویژه سال‌های ابتدایی آن، به سراغ سردار احمد غلام‌پور فرمانده قرارگاه کربلا، فرمانده سابق سپاه سوسنگرد و عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین (ع) رفته و با وی به گفت‌وگو نشستیم که بخش اول آن دیروز تقدیم شد و بخش دوم و پایانی آن را امروز در ادامه می‌خوانید.

بیش از ۲۰ فرمانده عالی‌رتبه جنگ در سوسنگرد رشد یافتند

سردار احمد غلامپور اظهار داشت: سوسنگرد جبهه جذابی برای جذب نیرو بود، یعنی از نظر جذب نیرو‌های خوب و کارآمد بسیاری جذب جبهه سوسنگرد شدند. اگر تاریخ جنگ را بررسی کنیم، می‌بینیم، که بیش از ۲۰ فرمانده عالی‌رتبه جنگ از صحنه و میدان جنگ سوسنگرد بیرون آمدند. سردار «عزیز جعفری» فرمانده سپاه، اینجانب (من) فرمانده قرارگاه، «امیر شریعتی» فرمانده ۳۱ عاشورا، سردار «علیرضا عندلیب» که بعد از مدتی مسولیت مهندسی کل جنگ را به عهده گرفت و بسیاری فرماندهان دیگر در جبهه سوسنگرد تربیت و رشد یافتند.

وی گفت: سوسنگرد جبهه فعال و پر شور و نشاطی بود. جالب این نکته که از ۱۰ استان رزمنده داشتیم و رزمندگان هر استان در یک محور مستقل فعالیت می‌کردند. رزمندگان این جبهه از استان‌های تهران، خوزستان، فارس، لرستان و چند استان‌ دیگر بودند. زمانی که حادثه ۲۶ آبان اتفاق افتاد عراقی‌ها مصمم شدند در سوسنگرد را اشغال و طرح شکست خورده‌شان را تکمیل کنند.

همزمانی عملیات شکست حصر سوسنگرد با تاسوعا و عاشورا

استاد دانشگاه امام حسین (ع) افزود: ۲۳ آبان عراق از سه محور حمله کرد و ۳۰۰ نفر نیرو‌ها و رزمنده‌های کارآمد به خصوص رزمندگان آذربایجان شرقی که بخشی از نیرو‌های محوری و از تعداد بیشتری برخوردار بودند در حماسه‌ای ماندگار حضور چشمگیری داشتند و در آن زمان شهید غلامی‌فر فرمانده آن نیرو‌ها بود، فرمانده سپاه هم شهید دقایقی بود. وقتی محاصره پیش آمد. شهید دقایقی قبلش برای انجام کاری به بیرون شهر رفت و در شهر اهواز نبود. صفایی مقدم جانشین وی در شهر، صادق حیدرخانی مسئول عملیات و شهید حمید تقوی‌فر مسئول اطلاعات عملیات و شهید علی تجلایی فرمانده عملیات شدند. رزمنده‌ها با وجود فشار عراق دفاع جانانه‌ای کردند. در این اثنی هم متاسفانه به دلیل شرایط جنگ و عدم همکاری بنی صدر، نیرو‌های رزمنده در تنگنا‌ها مشکلات زیادی قرار گرفتند؛ اما نیرو‌های مردمی و رزمندگان با استعانت از صاحب عاشورا به دلیل همزمانی این حماسه با «روز‌های تاسوعا و عاشورا» یک جنگ جانانه و تمام‌عیار انجام دادند که کمتر به این نکته توجه شده است.

وی ادامه داد: نقش شهید چمران غیر قابل انکار است. یکی از رزمنده‌های تبریز با شهید مدنی تماس تلفنی برقرار کرد و گفت که در فشار هستیم و کسی نیست ما را یاری کند. همه نیرو‌ها شهید می‌شوند و شهر دوباره در محاصره می‌افتد. شهید مدنی احساس مسئولیت کرده و به امام (ره) اطلاع می‌دهند، ایشان هم با حضرت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) تماس گرفتند، که نماینده ایشان بودند. می‌فرمایند: «شما خیلی سریع از ارتش کمک بگیرید و سوسنگرد را از محاصره بیرون آوردید، رزمندگان را نجات دهید.» حضرت آقا در اسرع وقت پیام را پیگیری و ابلاغ کردند. برای ورود آن یگان رزم به سوسنگرد مخالفت شد. مجددا پیگیری و تلاش صورت گرفت، تا در نهایت بخشی از یک تیپ ارتش و نیرو‌های شهید چمران محاصره را شکستند و حلقه محاصره شکسته شد و رزمنده‌ها نجات پیدا کردند.

۲۶ آبان در شرایط حماسی مقاومت صورت گرفت

غلامپور تصریح کرد: رئیس ستاد سپاه خوزستان بودم. با وجود این که از حضور مستقیم در جبهه منع شدم اما به دلیل مسئولیتی که داشتم، باید در جریان مسائل قرار گرفته و اعمال نفوذ می‌کردم. در آن مقطع از هر کاری که می‌توانستم انجام دهم، کوتاهی نکردم. از بسیج نیروها و تامین امکانات تا شکستن محاصره را انجام دادم. با کمک و عنایت خداوند محاصره شکسته شد. رزمنده‌ها در داخل شهر حماسه‌ای بزرگ آفریدند. اشکالی که معمولا به ۲۶ آبان می‌گیرم این است که در واقع معضل اصلی حادثه ۲۶ آبان کم‌توجهی به نیرو‌های داخل شهر است که در پی مقاومت آنها، ظرف چند ساعت محاصره شکسته شد؛ چون سه روز با حداقل امکانات و تجهیزات مقاومت کردند و در برابر یگان قدرتمند عراق ایستادند. اجحاف در حق رزمنده‌های داخل شهر است، اگر نگوییم که با شرایط حماسی ایستادگی کردند. چون ماندند و اجازه ندادند دشمن شهر را تصرف کند. اگر مقاومت نکرده بودند. همان روز اول شهر توسط عراقی‌ها محاصره و تصرف شده بود و دیگر مقاومت معنایی نداشت.

وی ادامه داد: نکته ارزشمند دیگر، مقاومتی بود که رزمندگان انجام دادند و باعث شد نقشه دشمن به هم بخورد و این حتی از مقاومت خرمشهر هم مسئله مهم‌تری بود. در خرمشهر ۳۴ روز مقاومت شد، اما در نهایت خرمشهر سقوط کرد و دشمن به هدفش رسید. اگر روز اول و دوم، سوسنگرد اشغال شده بود آمدن نیرو‌ها معنا، مفهوم و فایده‌ای نداشت. رزمندگان دشمن را در اصلی‌ترین و مهم‌ترین محور،شکست دادند. به همین دلیل اطلاع رسانی این موارد برای مخاطبین از اهمیت خاصی برخوردار بوده و روی این نکات باید تاکید شود و به تناسب، اهمیت موضوع دیده و کار شود.

معضلات و تشکیلات در جنگ

استاد دانشگاه امام حسین (ع) گفت: رزمنده‌ها با بدیهی‌ترین امکانات جنگیدند. شاید اشکال اساسی که داشتیم، کمبود سلاح و تجهیزات نظامی نبود، بلکه مهم‌تر از سلاح و تجهیزات بزرگترین معضل عدم شناخت پدیده جنگ بود. ما تعدادی جوان کم سن داشتیم که پدیده‌ای به عنوان جنگ را ندیده و هیچ‌گونه شناخت و تجربه‌ای پیرامون آن نداشتند. اگر سلاح هم در اختیار داشتیم تجربه به کارگیری آن را نداشتیم. بنی‌صدر با طرز تفکر و دیدگاهش در برخورد با نیرو‌های رزمنده و انقلابی، دشمن اول و صدام دشمن بعدی ما در جنگ بود. موقعیت‌های حساسی می‌شد که بیش از کمبود سلاح و تجهیزات مشکل و معضلات این چنینی داشتیم، که در واقع خیلی مظلوم و بدون پشتوانه در جنگ بودیم. البته دشمن با حسابگری، ساختار و تجهیزات کامل با تیپ و لشکر به جنگ آمده بود. در صورتی که ما درباره جنگ چیزی نمی‌دانستیم که تیپ، دسته و گروهان چیست؟ ساختار و سازمان جنگ را هم نداشتیم. فقط یک دوره‌ای در جنگ که معمولا سه ماه است و برخی دوره‌ها ممکن است چهار ماهه باشد گذرانده می‌شد که در این دوره‌ها هسته مقاومت تشکیل داده و توانستیم دشمن را متوقف و ثابت نگهداریم.

وی گفت: وقتی خاطرات زمان جنگ را مرور می‌کنم، لطف و عنایت خداوند را در سراسر برنامه‌های جنگ مشاهده می‌کنم، یعنی مثلا کسی نمی‌تواند فکر کند خودش ابتکار و خلاقیت انجام داده، به نظرم هر اتفاقی افتاده ناشی از لطف و عنایت خداوند بوده است. در صورتی که یک جوان ۲۲ و ۲۳ ساله که تا دیروز سلاح ابتدایی جنگ را نمی‌شناخته، نمی‌تواند ادعا کند، در میدان جنگ آنگونه حماسه آفریده است. در واقع فکر می‌کنم یک مجموعه‌ای از لطف و عنایت الهی در وهله اول و نیز انگیزه‌های فردی و اعتقادی در رزمندگان ما شجاعت، خلاقیت، توانمندی و بسیاری موارد دیگر، باعث شدند تا در آن شرایط سخت و بحرانی بتوانیم دشمن را در منطقه حداقل ثابت نگه داریم.

غلامپور افزود: یادم می‌آید، در عملیات شبیخون غیور اصلی که ۹ مهر انجام دادیم، دشمن ۱۵ کیلومتر تا حمیدیه و ۱۵ کیلومتر تا اهواز بیشتر با نیرو‌های رزمنده فاصله نداشت وقتی عملیات انجام شد صبح روز بعد با روشن شدن هوا، بالگردهای هوانیروز به پشتبانی نیرو‌های زمینی آمدند. امکانات و ادوات دشمن را بمباران کردند. واقعا نفهمیدیم چگونه این هماهنگی و توسط چه افرادی صورت گرفته بود. تا ۴۵ کیلومتری که رفتیم خبری از دشمن نبود تا نزدیک سوسنگرد و بستان شدیم. می‌خواهم بگویم یک عملیات کوچک انجام دادیم ولی دشمن حدود ۷۰ کیلومتر عقب‌نشینی کرد. واقعا در این عملیات با محاسبات نظامی و برنامه‌ریزی نمی‌توان به چنین اهدافی رسید. این اتفاقات امداد الهی است و نمی‌توانیم همه این مسائل را به حساب عملکرد خودمان بگذاریم.

روز‌های سخت و دیدگاه امام خمینی (ره)

وی گفت: واقعیت این است که روز‌های اول جنگ بسیار سخت بود. مشکلات و معضلات بسیاری در زمینه‌های مختلف داشتیم. به عنوان نمونه نداشتن مهارت، تجربه و آموزش، دوره سختی را برای ما رقم زد. در واقع اگر به صورت جزئی بخواهیم در همه حوزه‌ها ورود کرده و موارد بررسی کنیم، خیلی حرف برای گفتن داریم. مظلومیتی که در آن مقطع در جبهه‌ها حاکم بود واقعا یک مسئله ساده نبود. تصورم این است که یکی از علل نزول عنایت الهی، وجود رزمنده‌هایی بود که احساس کردند با هر شرایطی و با هر وضعی تکلیف‌شان را باید انجام دهند یعنی فقط دیدگاه آن‌ها انجام تکلیف بود. همان‌گونه که امام خمینی (ره) مقتدای آنان فرموده بودند که «ما مامور به تکلیفیم نه به نتیجه» واقعا با چنین دیدگاهی رزمنده‌ها در عرصه جنگ حضور پیدا کرده بودند.

غلامپور در پایان خاطرنشان کرد: حوادثی که در شکست حصر سوسنگرد در ۲۶ آبان می‌بینیم، که رزمندگان با شرایط استثنایی و منحصر به فردی با دشمن جنگیدند، حتی وقتی مهمات آنها در حال اتمام بود، با نارنجک به زیر تانک رفتند. در حقیقت کار شهید فهمیده بسیار تکرار شده است و در مقاطع مختلف حوادث این چنینی زیادی رخ داده است که شاید از منظر و دیدگاه ما خیلی از زوایای فعالیت رزمنده‌ها پنهان مانده است. حتی از نگاه ما که ادعا می‌کنیم رزمنده‌ها را می‌شناسیم خیلی مسائل پنهان مانده است. به دلیل این که این قدر حوادث و مسائل به ویژه در سه ماهه اول جنگ پشت سر هم اتفاق می‌افتاد که نمی‌شد درباره آن فکر و برنامه‌ریزی کرد؛ لذا رزمندگان در هر شرایط جنگی با هر تخصصی که داشتند با نیت خدمت، هر کاری را می‌پذیرفتند، مثلا دکتر یا مهندسی که مسئول آبرسانی یا سوخت‌رسانی بود، سختی کار برایش اصلا مهم نبود و رمز موفقیت رزمندگان در جبهه‌ها همین بود. فقط به ثمر رسیدن عملیات برای رزمندگان مهم و اولویت بود. نیرو‌ها رنگ خدایی و معنوی داشتند و مجاهد فی سبیل الله به معنای واقعی بودند.

انتهای پیام/ 119



منبع خبر

تربیت ۲۰ فرمانده نخبه در جبهه سوسنگرد/ مظلومیت رزمندگان سوسنگرد در تاریخ‌نگاری دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

سوسنگرد سرنوشت جنگ و تاریخ مقاومت را رقم زد/ سیلی اول را صدام در جبهه سوسنگرد خورد


گروه جهاد و حماسه دفاع‌پرس: سوسنگرد مجاهدانی را در خود پرورش داد که بعد‌ها مدیریت و فرماندهی جنگ را به عهده گرفتند به طوری‌که اکثر مسئولان عالی رتبه نظامی در این جبهه رشد یافته‌اند. رزمندگان سه روز با حداقل امکانات و تجهیزات مقاومت کردند و در برابر ارتش قدرتمند عراق ایستادند. اجحاف در حق رزمندگان داخل شهر سوسنگرد است اگر نگوییم با شرایط حماسی ایستادگی کردند. جنگ تمام‌عیار و جانانه‌ای در تاسوعا و عاشورا انجام دادند. رزمندگان عزم و اراده دشمن را در اصلی‌ترین محور شکستند و اولین سیلی و ضربه را به دشمن بعثی زدند تا عزم، اراده، شجاعت و شهامت خود را به رخ دشمن بکشند.

سردار احمد غلامپور از فرماندهان دوران دفاع مقدس است. فرمانده‌ای که سینه وی مملو از خاطرات و دلاورمردی‌های رزمندگان و شهیدانی همانند «مصطفی چمران»، «حمید تقوی‌فر»، «علی غیور اصلی» و «حسین بسطامی» است. گنجینه‌ای مملو از خاطره شهامت، شجاعت و ایمان مردانی که در عملیات‌های مختلف در دفاع از حریم ایران اسلامی در هشت سال دفاع مقدس در دل خود دارند.

وی طی سال‌ها حضور متمادی در جنگ به مدارج بالای فرماندهی سپاه در دفاع مقدس دست یافت از جمله فرماندهی قرارگاه کربلا، سپاه خوزستان و بسیاری از عملیات‌ها دوران دفاع مقدس. وی اکنون عضو هیات علمی و استاد دانشگاه امام حسین (ع) است و در سنگر علم و دانش به تدریس مباحث نظامی می‌پردازد تا جوانمردان دیگری را برای فردای جامعه اسلامی تربیت کند.

از این‌رو برای یادآوری دلاورمردی‌های رزمندگان اسلام و ثبت خاطرات دوران دفاع مقدس به ویژه سال‌های ابتدایی آن، به سراغ سردار احمد غلام‌پور فرمانده قرارگاه کربلا، فرمانده سابق سپاه سوسنگرد و عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین (ع) رفته و با وی به گفت‌وگو نشستیم.

سردار احمد غلامپور در این گفت‌وگو اظهار داشت: باید تاریخچه‌ای به صورت محدود در مورد سوسنگرد بیان کنم، چون ما وقتی می‌گوییم سوسنگرد باید دقیقا معلوم کنیم که کدام عملیات در چه مقطعی و حادثه‌ای است؟ ۲۶ آبان در واقع سالروز «شکست حصر سوسنگرد» است، نه سالروز آزادسازی آن؛ زیرا آزادسازی به مواردی مثل فتح خرمشهر اطلاق می‌شود، که، چون این شهر کاملا اشغال شده بود، عملیات آزادسازی برای فتح آن انجام شد، در صورتی که سوسنگرد محاصره شده بود و ما حصر سوسنگرد را شکستیم.

وی افزود: واقعیت مهم این بود، که دشمن به کشور ما تجاوز کرد. مهم‌ترین هدف اصلی دشمن اشغال محور خوزستان بود، سه محور در شمال خوزستان برای خودش تعیین کرده بود، تصرف شهر‌های شوش، دزفول بستن جاده مهم و استراتژیک اندیمشک و قطع ارتباط با استان‌های شمالی هدف دشمن بود و در خوزستان یک محور چذابه به سمت بستان، سوسنگرد و حمیدیه تعریف کرد و قصد تصرف اهواز را داشت. محور میانی که دو بخش اصلی داشت و محور دیگر طلاییه کوشک که عراقی‌ها برای تصرفش با لشکر پنج مکانیزه روی جاده اهواز خرمشهر آمده بودند و نیز با الحاق لشکر ۹ در منطقه سوسنگرد به هم پیوستند. محور دیگر محور جنوبی خرمشهر ـ آبادان بود که عراقی‌ها قصد داشتند از محور شلمچه وارد شوند. دشمن تصمیم گرفته بود، از سه محور به خوزستان حمله کند.

سیلی اول رزمندگان اسلام به ارتش بعث

غلام‌پور ادامه داد: متاسفانه با وجود مجموع حوادثی که در استان خوزستان اتفاق افتاد، در جنگ تحمیلی و سال‌های بعد از جنگ، خیلی در موردش صحبت و تبلیغات نمی‌شود. عمده‌ترین مسئله محور خرمشهر و آبادان است، در صورتی که حوادث در محور میانی سوسنگرد اتفاق افتاد و مسائل بسیار مهمی بودند، که سرنوشت جنگ در این محور رقم زدند؛ البته مشخص است که فتح خرمشهر حماسه‌ای بزرگ بود اما اگر به حوادث روزشمار جنگ نگاه کنیم، در واقع سیلی اول به صدام و ارتش بعث در جبهه سوسنگرد زده شد. همه محاسبات صدام غلط از کار درآمد و نقش برآب شد. در روز‌های اول جنگ که ارتش عراق به کشور ایران حمله کرد، در محور شمالی تا پشت رود کرخه جلو آمد. خیلی مقاومت جزئی و محدودی صورت گرفت. در واقع حادثه مهمی رخ نداد. شاید یکی از دلایل این بود، که مناطق جمعیتی در مسیر ارتش عراق وجود نداشت. اما نهم مهر سال ۵۹ تازه ۱۰ روز از جنگ گذشته بود. زمانی که لشکر  ۹ عراق به حمیدیه و لشکر ۵ مکانیزه به ۲۰ کیلومتری جاده اهواز رسیدند، تقریبا دشمن با یک حرکت می‌توانست اهواز را تصرف کند.

وی گفت: در این مقطع حادثه شبیخون غیور اصلی اتفاق افتاد که باعث شد، تقریبا آن حرکت آخر لشکر ۵ و ۹ عراق که قصد تصرف و اشغال اهواز را داشتند، ناکام مانده و نقشه عراقی‌ها به هم بریزد و اهواز از سقوط نجات پیدا کند. نهم مهر آن سال فقط ۱۰ روز از جنگ گذشته بود، اگر اهواز سقوط می‌کرد امروز چیزی به نام سقوط خرمشهر و حصر آبادان معنا و مفهوم نداشت، چون اگر اهواز سقوط کرده بود، آبادان و خرمشهر هم توسط دشمن اشغال می‌شد. این حادثه بزرگ که اتفاق افتاد، نقشه عراقی‌ها را به هم زد و باعث شد وقتی به شمال خوزستان می‌رسند پشت کرخه متوقف شوند. به دلیل این که محورها‌ی دیگر متوقف شده و ناچار شدند به محور میانی در جنوب با توجه به مقاومت‌هایی که صورت گرفت بروند یعنی به سمت کارون که نهایتا حصر آبادان شکل گرفت.

غلامپور ابراز داشت:‌ مهم‌ترین محور برای عراقی‌ها محور میانی چذابه از سمت بستان، سوسنگرد و حمیدیه اهواز بود که هدف اصلی آنها تصرف مرکز استان بود. روند حوادث سه ماهه جنگ را که بررسی می‌کنیم، بیشترین اتفاقات در محور سوسنگرد افتاده است. عراق بیش از چهار بار به سوسنگرد حمله کرد، تا پیشروی قبلی که متوقف شده و آسیب دیده را ترمیم و کامل کند. ایام هیجدهم و نوزدهم آبان عراقی‌ها به سمت عقب رانده شدند و تا نزدیک بستان عقب‌نشینی کردند اما مجددا تصمیم گرفتند از دو محور سمت رودخانه کرخه‌کور و ارتفاعات الله‌اکبر که آنجا مستقر شده بودند، بروند که محور جاده بستان سوسنگرد بود و از سه مسیر اقدام کردند و سوسنگرد را به مرحله سقوط رساندند.

انتهای پیام/ 191



منبع خبر

سوسنگرد سرنوشت جنگ و تاریخ مقاومت را رقم زد/ سیلی اول را صدام در جبهه سوسنگرد خورد بیشتر بخوانید »