ارتش جمهوری اسلامی ایران

عیادت سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش

عیادت دریادار سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، امیر دریادار «حبیب‌الله سیاری» رئیس ستاد و معاون هماهنگ‌کننده ارتش از آخرین وضعیت جانبازان تحت درمان ارتش در بیمارستان امام رضا (ع) بازدید و از تلاش‌های کارکنان در شرایط جنگی قدرانی کرد.

معاون هماهنگ‌کننده ارتش ضمن تجلیل از یاد و خاطره همه شهیدان، به‌ویژه شهدای تجاوز رژیم منحوس صهیونیستی، گفت: بیمارستان‌های ارتش جمهوری اسلامی ایران، با تمامی امکانات درمانی خود در خدمت مجروحان و حادثه‌دیدگان حمله تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی به کشورمان است.

عیادت سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش

دریادار سیاری رشادت و پایمردی آحاد مردم کشورمان، به‌ویژه کارکنان نیرو‌های مسلح و خانواده‌های آنان را از عوامل برترساز ایران در مقابله با دشمنان عنوان و تاکید کرد: تا آخرین قطره خون‌مان در مقابله با هر دشمنی خواهیم ایستاد.

انتهای پیام/ 271

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عیادت دریادار سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش

عیادت دریادار سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش بیشتر بخوانید »

عیادت سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش

عیادت سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، امیر دریادار «حبیب‌الله سیاری» رئیس ستاد و معاون هماهنگ‌کننده ارتش از آخرین وضعیت جانبازان تحت درمان ارتش در بیمارستان امام رضا (ع) بازدید و از تلاش‌های کارکنان در شرایط جنگی قدرانی کرد.

انتهای پیام/ 271

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عیادت سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش

عیادت سیاری از جانبازان تحت درمان ارتش بیشتر بخوانید »

ارتش در فضای مجازی صفحه رسمی ندارد

ارتش در فضای مجازی صفحه رسمی ندارد


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، تنها مرجع رسمی انتشار اخبار ارتش جمهوری اسلامی ایران، پایگاه اطلاع‌رسانی ارتش به نشانی www.aja.ir بوده و ارتش هیچ صفحه رسمی در شبکه‌های اجتماعی داخلی و خارجی ندارد.

بر اساس این گزارش، محتوا‌های منتشر شده در این کانال‌ها و صفحات مورد تایید نیست و تبعات ناشی از انتشار این محتوا‌ها متوجه رسانه‌های بازنشر دهنده خواهد بود.

انتهای پیام/ 271

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ارتش در فضای مجازی صفحه رسمی ندارد

ارتش در فضای مجازی صفحه رسمی ندارد بیشتر بخوانید »

طلوع به افق جاودانگی، از ارتفاعات «قوچ سلطان»

طلوع به افق جاودانگی، از ارتفاعات «قوچ سلطان»


طلوع به افق جاودانگی، از ارتفاعات «قوچ سلطان»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، 16 خرداد 1360 در اوج التهابات سیاسی پایتخت و در گرماگرم بحرانی که از پی منازعه و تشدید تضادها میان جریان لیبرالیسم در مدیریت سیاسی کشور و خط امام و جریان مکتبی اصیل و انقلابی، فضای سیاسی و اجتماعی کشور را غرق در تنش و تشنج کرده بود، صدها کیلومتر دورتر از این گرد و غبارها، در منطقه قوچ سلطان و مریوان، دلیرمردی از تکاوران پرافتخار نیروی زمینی ارتش قهرمان ما، مخلصانه و بی ادعا، همزمان در مصاف با دو جبهه: ضد انقلاب داخلی و گروهکهای ملحد و محارب تروریست و تجزیه طلب در کردستان و نیز قوای متجاوز بعثی عراق، جنگید و با شهادت خود، مهری دیگر بر اوراق زرین حماسه سازی و پاکبازی ارتشیان دلیر و فداکار ایران اسلامی زد. سرهنگ دوم شهید «رسول عبادت»، فرمانده تکاور «گردان 112 لشکر 28 پیاده کردستان» در چنین روزی جرعه نوش جام وصال از کف ساقیان خلوت قرب دوست شد و رزم‌جامه‌ی سربازی امام زمان (عج)، کفن خونینش شد و با همان گواه گلگون، به لقاء حق شتافت. او زمانی، قهرمان و نفر نخست تیراندازی در میان کشورهای عضو پیمان «سنتو» شده بود و با این انقلاب به چنان قله ای از بینش معنوی و الهی و به چنان دریافت والایی از فلسفه شهادت رسید که در وصیتنامه خود نوشت: «خداوندا! شجاعت و ایمان شهدا را به دیگران بیاموز»…

 

پیوستن به شبکه مخفی افسران انقلابی ارتش

 

سرهنگ دوم شهید رسول عبادت، فرزند عطاء الله، در روز ششم مهر ماه 1324- مصادف با هفدهم ربیع الاول، روز مبارک ولادت باسعادت حضرت رسول اکرم (ص) در« شیراز» به دنیا آمد و بهمین مناسبت نامش را به تبرک نام مفخر و محبوب عالمیان، «رسول» گذاشتند. در سن پنج سالگی، پدر او را با قرآن و آموزش‌های دینی آشنا کرد به گونه‌ای که هنگام ورود به دبستان نمازش را می‌خواند و با توجه به صوت زیبای خدادادی که داشت، در مساجد محل، مکبر شده بود و اذان می‌گفت و در مجالس و محافل مذهبی، قرآن را با صوتی زیبا تلاوت می‌کرد. هوش و استعداد سرشارش باعث شده بود تا همیشه در سطوح مختلف درسی در رده شاگردان ممتاز باشد. او با برخورداری از قوای جسمانی کم‌نظیر در اغلب رشته‌های ورزشی مانند دومیدانی، کشتی، شنا و وزنه‌برداری شرکت کرد و در بیشتر آنها موفق به کسب مدال شد و از این نظر مایه مباهات و افتخار مدرسه بود. گذشت زمان از او جوانی مؤمن و متدین ساخت. جوانی خوش‌برخورد که در برخورد اول همه را شیفته خود می‌کرد. جوانی که اغلب آشنایان از او به عنوان الگوی انسانی متدین و مؤمن برای تعلیم و تربیت فرزندانشان بهره می‌بردند. پایبندی به احکام اسلامی باعث شده بود از شرکت در مجالسی که آلوده به مسایل غیرمذهبی بودند به شدت خودداری کند و عواقب شرکت در چنین محافلی را به دیگران گوشزد می‌کرد. همین امر باعث شده بود دوستان و آشنایان از دعوت او در چنین محافلی صرف‌نظر کنند و به قول خودشان مانع از آن شوند که او مجلس آنان را به هم بزند. البته در محافل خانوادگی، رسول جایگاه خاصی داشت و باتوجه به علاقه زیادش به کودکان، همه چشم به‌راه او بودند. در اینگونه مجالس او کودکان را جمع می‌کرد و ضمن آشنا کردن آنها با ورزش‌های گوناگون، با آنها بازی می‌کرد. این عملش باعث شده بود بچه‌ها به او علاقه خاصی داشته باشند و جذب او شوند. رسول در سال 1342 از دبیرستان «نمازی» شیراز در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری شرکت کرد و پس از قبولی در آن به تحصیل علوم و فنون نظامی پرداخت. دانشکده افسری در آن سالها شاهد حضور مردان بزرگی بود؛ مردانی چون: شهیدان نامجوی، اقارب پرست، کلاهدوز؛ سکان هدایت برنامه های مذهبی و مبارزات سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی را در دست داشتند. رسول یکی از چهره های شاخص مذهبی در میان دانشجویان بود و همین ویژگی عامل دوستی و همکاری وی با استاد نامجوی بود و بدین ترتیب او نیز به گروه مخفی ارتش پیوست – که جمعی از افسران مومن، مردمی و مبارز بود-. به تحصیل علوم و فنون نظامی پرداخت.

 

طلوع به افق جاودانگی، از ارتفاعات «قوچ سلطان»

کانون اخلاق، فضیلت و روشنگری در ارتش

 

رسول در این دوره، یک قطب فکری و عملی در روشنگری و هدایت و یک الگوی عملی مجسم در اخلاق، طهارت و فضیلت روحی و معنوی و یک شاخص برای همه بود. یکی از دوستان دوران دانشکده می گوید: «از نظر دوره خدمتی با من هم دوره نبود اما از آنجا که خدمت دانشکده افسری شبانه روزی بود از همان ابتدا با خصوصیات اخلاقی‌اش آشنا شدم. او فردی مؤمن و متعهد بود که همیشه در انجام فرایض و تکالیف دینی اهتمام داشت و با تمام وجود تلاش می‌کرد دوستان و آشنایان را با مسایل اسلامی آشنا کند و بدین وسیله مانع انحراف احتمالی آنان شود. البته چنین حرکتی از او چندان هم دور از ذهن نبود چرا که بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه کتاب‌های مذهبی و علمی می‌کرد و از اوقات بیکاری خود به نحو احسن بهره برداری می‌کرد. به همین دلیل اکثر دانشجویان او را می‌شناختند و علاقه خاصی به او داشتند.» او پس از طی دوره مقدماتی در شیراز به عنوان «فرمانده دسته سوم گروهان سوم گردان ۹۲ تیپ هوابرد» منصوب شد. از همان آغاز خدمت حتی در زمان فرماندهی، با نیروهای زیردست، به خصوص سربازان بسیار مهربان بود و با عدالت رفتار می‌کرد و خود را جدا از آنها نمی‌دانست و به همین دلیل هم اکثر کارکنان او را دوست داشتند و احترام خاصی برایش قائل بودند.

 

بر سر حق نیروهایش، همیشه با بالا‌دستی‌ها درگیر بود!

 

حجت‌الاسلام و‌المسلمین حائری مسئول دفتر مشاوره حضرت امام (ره) در شیراز همیشه از این شهید، به نیکی یاد می‌کرد و درباره او گفته بود: «رسول عبادت دروغ نمی‌گفت و زیر بار حرف نادرست نمی‌رفت.» برادر رسول هم در این باره می‌گوید: «آن بزرگوار در رژیم گذشته فرماندهی بود که همیشه بر سر گرفتن حق پرسنل تحت امر خود با فرماندهان رده بالا درگیر می‌شد و این موضوع همیشه مشکلاتی را برای او به دنبال داشت طوری که بعضی از فرماندهان نمی‌توانستند او را تحمل کنند در حالی که پرسنل زیردست بسیار به او علاقه‌مند بودند.» مبارزات او با فرمانده گردان وقت که وابسته به «اویسی» و «بیگلری» معدوم بود، در دانشکده افسری تا مدت‌ها بر سر زبان‌ها بود. او در تهران شرایط بسیار سختی داشت اما با صبر و تحمل زیاد، خدمت خود را تا ارتقاء در بالاترین سطوح، بدنبال ظهور شایستگی‌های فردی و تدبیر و کارآمدی در جایگاه فرماندهی در بخشهای مختلف از دسته تا گروهان و گردان، ادامه داد. برادرش در این باره می‌گوید:«در تهران خدمت می‌کرد. به دیدارش رفتم. هوا به شدت گرم بود و او همراه خانواده‌اش بدون وسایل خنک کننده در آن خانه زندگی می‌کرد. یک شب نزد آنها بودم شب طاقت فرسایی بود اما او با گشاده رویی و آسایش خاطر با خانواده خود در آن شرایط زندگی می‌کرد و شب و روز خود را وقف خدمت کرده‌ بود. مدتی فرماندهی یگان دانشجویان بورسیه‌ای ارتش را به عهده گرفت که آن دانشجویان امروز از پزشکان برجسته و کارآمد میهن اسلامی‌مان هستند.»

 

قهرمان تیراندازی کشورهای عضو «پیمان سنتو»

 

عبادت ضمن فراگیری علوم و فنون نظامی، به ورزش‌های مختلفی مانند تیراندازی، تنیس و شمشیر بازی، می‌پرداخت. قهرمانی در رشته تیراندازی در شیراز و تهران باعث اعزام وی به مسابقات ارتش‌های پیمان «سنتو» شد که در آن مسابقات نیز به مقام اول رسید. پس ازگذراندن دوره مقدماتی، در «تیپ ۵۵» هوابرد شیراز مشغول به خدمت شد و در سال ١٣۵٣ پس از هفت سال خدمت به دانشکده افسری تهران منتقل شد. مدتی بعد مورد توجه فرماندهان دانشکده قرار گرفت و به عنوان «فرمانده یگان بورسیه و استاد درس‌های چریکی و رهبری نظامی» منصوب شد. عبادت، تمام دوره‌های علمی و رزمی ارتش مانند «دانشکده فرماندهی و ستاد» و «پدافند» «رنجری»، «چتربازی»، «مربی پرش» را در طول خدمت سپری کرد و در سال ١٣۵٧، برای طی دوره عالی به ایالت جورجینیا آمریکا رفت.

 

با چشمان پر اشک گفت فکر نمی‌کردم خدا لیاقت سربازی امام زمان (عج) را بمن بدهد!

 

او در ایالت جورجیانای آمریکا درحال گذراندن دوره تخصصی بود که خبر پیروزی انقلاب اسلامی را شنید و به سرعت به ایران برگشت تا فصل دیگری از زندگی را رقم بزند. فصلی که از جهاد تا شهادت، امتداد داشت. همسر شهید از لحظه شنیدن خبر پیروزی انقلاب می‌گوید: «در آن زمان اخبار انقلاب را از طریق رادیو و تلویزیون دنبال می‌کردیم. او بسیار ناراحت و مضطرب بود. چندبار تصمیم به بازگشت گرفت اما دولت آمریکا از دادن مدارکمان خودداری می‌کرد. با پیروزی انقلاب، دولتمردان و نظامیان آمریکا سعی کردند رسول را راضی کنند تا در آمریکا بماند که با مخالفت شدید همسرم مواجه شدند و ما بالاخره توانستیم در سال 1358به ایران مراجعت کنیم.در لحظه ورود به ایران، اشک شوق از چشمانش جاری شد و گفت که می‌دانی؟ هیچوقت تصور نمی‌کردم موفق شوم روزی به ایران برگردم و سرباز امام زمان شوم.»

 

آمده‌ام تا سرباز امام زمان (عج) باشم

 

رسول عبادت به وطن برگشت و هنگام ورود گفت: «آمده ام تا سرباز امام زمان (عج) باشم» و حقیقتا اینچنین بود. او با همه باور و ایمان و اعتقادش آمده بود تا پای کار این کشور امام عصر (ع) باشد و وظیفه سربازی خود را با تمام وجود انجام دهد. او بمحض بازگشت به همرزمان خود در دانشکده افسری ملحق شد که ناآرامی‌های کردستان در اولین ماههای انقلاب توسط گروهکهای آشوبگر و مسلح تروریستی آغاز شد و سراسر منطقه غرب را دستخوش ناامنی و بحران ساخت. او به صورت داوطلبانه در لشگر 28 سنندج، عازم کردستان شد و به مصاف با ضد انقلاب پرداخت.

 

شیر «سردشت» و «مریوان»، فرمانده فاتحان «جاده استراتژیک سنندج»

 

«فرمانده گردان 112 لشکر 28 سنندج»، در اولین ماموریت به پاکسازی روستای «ربط» ‌در اطراف سردشت اقدام کرد و سپس به مریوان اعزام شد. شهر مریوان تحت سلطه همه جانبه ضد انقلاب بود و پادگان در محاصره کامل قرار داشت. سرگرد عبادت برای ایجاد امنیت نسبی در منطقه اقداماتی نمود ؛ تقویت روحیه پرسنل، اعزام گروههای شناسایی و حمله مقتدرانه به پایگاههای دشمن. طرح ویژه سرگرد عبادت مبنی بر عدم بازگشت همه نیروها به پادگان پس از پاکسازی مواضع به دست آمده و حفظ دستاوردهای حاصل شده، باعث اقتدار نسبی نیروهای خودی شد و پس از چند ماه پادگان از محاصره خارج شد. با بهبود شرایط، گردان 112 تحت فرماندهی او موفق شد تا ارتفاعات مشرف بر دریاچه مریوان پیشروی کند و پایگاه‌هایی در طول مسیر ایجاد کند. در پی پیشرویهای اولیه، با اقدامات موثر پرسنل پادگان مریوان و لشگر 28 سنندج، جاده مریوان به سنندج آزاد شد و نهایتاً پاکسازی نهایی آن مناطق، میسر گردید.

 

طلوع به افق جاودانگی از ارتفاعات «قوچ سلطان»  

 

با آغاز جنگ تحمیلی در کردستان حضور داشت و همچنان درگیر با ضد انقلاب بود. ارتفاعات «کنگرک» که در نقشه‌های نظامی به قوچ سلطان نام گذاری شده است، در شمال غربی مریوان قرار دارد. این ارتفاعات در نوار مرزی به گونه‌ای قرار گرفته است که بر شهر‌های مریوان ایران و پنجوین عراق اشراف کامل دارد. فرماندهان ارتش بعث عراق با علم به این مطلب در این منطقه، شدیداً به حمایت از ضد انقلاب و مسلح کردن آن‌ها پرداختند. عبادت و سایر همرزمانش، با شناخت کامل از اوضاع منطقه پس از پاکسازی مریوان، طرح عملیاتی را ریختند که برای همیشه دست عناصر ضد انقلاب و ارتش بعث عراق را از ارتفاعات بسیار مهم قوچ سلطان کوتاه کنند. عملیات فتح «کنگرک» در روز پانزدهم خرداد ١٣٦٠ آغاز شد. گردان ١١٢ وارد عملیات شد و گردان ١١٨ نیز، به فرماندهی سرگرد بشیری به عنوان احتیاط آماده شد، تعدادی از نیروهای سپاه پاسداران به فرماندهی احمد متوسلیان هم وارد نبرد شدند. این عملیات منتهی به پیروزی شد و قله قوچ سلطان در ساعت ٧ صبح روز شانزدهم خرداد ١٣٦٠ فتح شد.

 

از فراز «کنگرک» تا فتح قله عشق….

 

بدنبال قطعی شدن پیروزی بر قوای دشمن و بازپس گیری ارتفاعات قوچ سلطان، گردان از حالت تهاجمی خارج شد و پرسنل به کمک مجروحین و جمع آوری اسرا پرداختند که ناگهان یک سرباز دشمن، «سرهنگ دوم عبادت» این عاشق پاکباز خدا و سرباز مخلص ملت را که همه زندگی اش تجسم عبادت بود، هدف قرار داد و ساعاتی بعد، این فرمانده فداکار و نظامی لایق و کارآمد، به شهادت رسید. او بر فراز کنگرک ایستاد و از آنجا بر فراز عرش الهی قدم نهاد. او از زمانی که سراز پا نشناخته و سرشار از شوق و اشتیاق، به میهنش برگشت تا خدمت کند و مدافع مرزهای سرزمین مقدس خود باشد، همانگونه که خود گفت، حرمت لباس مقدس سربازی امام زمان (ع) را همواره نگاهداشت و یک روز هم از دغدغه ادای وظیفه در رویارویی با دشمن خارجی و عوامل مزدور داخلی آنان نیاسود و آرامش و فراغت و راحت را بر خود حرام کرد و سرانجام هم با شهادت، به آرامش رسید.

 

شهدا، زندگی حقیقی و برحق را در وجود همۀ ما زنده کردند…

 

وصیتنامه کوتاه این شهید، حاوی عباراتی است تکان دهنده و بیدارگر که اوج بینش بلند او را به مقام شهادت و به ارزش و عظمت کار شهیدان نشان می‌دهد. از آن جمله: «شهدا، زندگی حقیقی و برحق را در وجود همۀ ما زنده کردند» و این دعایش به محضر حضرت احدیت که: «خدایا! شجاعت و ایمان شهیدان را به دیگران بیاموز…» و شگفت آنکه او خود، مصداق حقیقی این سخن شد و زندگی و شهادتش الگو و الهام بخشی برای غیرت و شرف و دفاع از اسلام و ایران برای همیشه شد.

طلوع به افق جاودانگی، از ارتفاعات «قوچ سلطان»

منبع خبر

طلوع به افق جاودانگی، از ارتفاعات «قوچ سلطان» بیشتر بخوانید »

شهادت خاص یک خلبان!

شهادت خاص یک خلبان!



به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای سرتیپ بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام کرد که یک فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، عباس بابایی، سال ١٣٢٩ در شهرستان قزوین متولد شد. دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال ١٣٤٨ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی، برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد.

شهادت خاص یک خلبان!

توصیف یک آمریکایی از روحیات عباس بابایی

در سال ١٣٤٩، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. طبق مقررات دانشکده می‌بایست به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می‌شد. آمریکایی‌ها در ظاهر هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می‌کردند، اما واقعیت چیز دیگری بود. چون عباس در همان شرایط تمام واجبات دینی خود را انجام می‌داد و از بی‌بند و باری موجود در جامعه آمریکا بیزار بود. هم اتاقی او در گزارشی که از ویژگی‌ها و روحیات عباس نوشته، یادآور می‌شود که بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی‌تفاوت است. از رفتار او بر می‌آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی است و شدیداً به فرهنگ سنتی ایران پایبند است. همچنین اشاره کرده که او به گوشه‌ای می‌رود و با خودش حرف می‌زند که منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است.

نماز عباس بابایی و احترام ژنرال آمریکایی

خود عباس ماجرای فارغ‌التحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی‌دادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر می‌کرد.

او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال‌های ژنرال برمی‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می‌کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.

به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می‌خوانم. ان‌شاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از اتاق رفتم و روزنامه‌ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می‌دهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از ژنرال معذرت‌خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟

گفتم: عبادت می‌کردم.

گفت: بیشتر توضیح بده.

گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت‌های معین از شبانه‌روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.

ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده‌ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام‌آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»

ورود هواپیماهای اف-۱۴

با ورود هواپیماهای پیشرفته اف – ١٤ به نیروی هوایی، بابایی که جزو خلبان‌های تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف – ٥ بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف–۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.

با اوج‌گیری مبارزات علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاوردهای پرشکوه انقلاب اسلامی پرداخت.

بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ ۱۳۶۰/۵/۷ فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده او گذاشته شد.

فرماندهی آبادگر

به هنگام فرماندهی پایگاه، با استفاده از امکانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف‌نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تأمین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند هرچه مردمی کردن ارتش و پیوند هرچه بیشتر ارتش با مردم خدمات شایان توجهی را انجام داد.

بابایی، با کفایت، لیاقت و تعهد بی‌پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاریخ ۱۳۶۲/۲/۹ با ارتقا به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل شد.

۳۰۰۰ ساعت پرواز جنگی

او با روحیه شهادت‌طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سال‌ها در جبهه‌های نور و شرف به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس و نیروهای هوایی ارتش نگاشت و با بیش از ٣٠٠٠ ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه‌ها و جبهه‌های جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان قرارگاه‌های عملیاتی بود و تنها از سال ١٣٦٤ تا هنگام شهادت، بیش از ٦٠ مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.

برای پیشرفت سریع عملیات‌ها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اکتفا نمی‌کرد، بلکه شخصاً پیشگام می‌شد و در جمیع مأموریت‌های جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود که شرکت می‌کرد.

سرلشکر بابایی به علت لیاقت و رشادت‌هایی که در دفاع از نظام، سرکوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ ۶۶/۲/۸، به درجه سرتیپی مفتخر شد.

سرتیپ بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به هنگام بازگشت از یک مأموریت برون مرزی، هدف گلوله ضد هوایی قرار گرفت و به شهادت رسید.

شرح شهادت

عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه، (روز عید قربان) سال ۶۶ به همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. پس از انجام مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله‌های تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید.

یکی از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ درباره این واقعه نوشته است: «به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای سرتیپ بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام کرد که یک فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط کرد؛ برای کمک به یافتن خلبان و لاشه آن هر چه سریعتر اقدام کنید. مدت کوتاهی از اعلام این موضوع نگذشته بود که فرد مذکور مجدداً تماس گرفت و در حالی که گریه امانش نمی‌داد، گفت: هواپیمای مورد نظر توسط خلبان به زمین نشست ولی یکی از سرنشینان آن به علت اصابت تیر در داخل کابین به شهادت رسیده است. «راوی در مورد بازتاب شهادت بابایی در جمع برادران سپاه نوشته است: «برخی فرماندهان ارشد سپاه در جلسه‌ای مشغول بررسی عملیات بودند که تلفنی خبر شهادت تیمسار بابایی به اطلاع برادر رحیم (سرلشکر رحیم صفوی) رسید. با شنیدن این خبر، جلسه تعطیل شد و اشک در چشمان حاضرین به خصوص آنان که آشنایی بیشتری با شهید بابایی داشتند، حلقه زد.»

نقل شده که وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاری‌های بیش از حد دوستانش جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: «تا عید قربان خودم را به شما می‌رسانم.»

بابایی در هنگام شهادت ٣٧ سال داشت. او اسوه‌ای بود که از کودکی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز در روز عید قربان، به آرزوی بزرگ خود که مقام شهادت بود نائل شد و نام پرآوازه‌اش در تاریخ پرا فتخار ایران جاودانه شد.

منبع: دفاع پرس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهادت خاص یک خلبان!

شهادت خاص یک خلبان! بیشتر بخوانید »