ارتش

رصد کامل مناقشه قره‌باغ و مرزهای ایران

رصد کامل مناقشه قره‌باغ و مرزهای ایران



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، فرمانده پدافند هوایی منطقه شمالغرب کشور با اشاره به اینکه نیروهای لازم در مرزها مستقر شده و امنیت کامل در محل مرزهای مناقشه برقرار است، گفت: کوچکترین خطری در مورد کشور احساس شود، ارتش، سپاه و مرزبانی پاسخ لازم را می‌دهند.

امیر سرتیپ دوم ستاد عباس عظیمی در نشست خبری سالروز تاسیس عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ارتش را ارتش مردمی، ارزشی، انقلابی و حزب‌الهی دانست و اظهار داشت: بخشی از این رویکرد، حاصل تلاش کارکنان غیور عقیدتی سیاسی ارتش است.

بیشتر بخوانید:

وی با اشاره به اینکه در طول دفاع مقدس، پیروزی‌ها و توان ما به میزان امکانات ما نبود بلکه پیروزی‌های ما بر پایه ایمان رزمندگان و ارتشی‌ها بود، گفت: هرجا ارتباط قوی با خداوند داشتیم، پیروزی جبهه‌های حق علیه باطل را شاهد بودیم که در این راستا 48 هزار شهید گلگون کفن ارتش تقدیم انقلاب و اسلام شده است.

فرمانده قرارگاه پدافند هوایی منطقه شمالغرب کشور با تاکید بر اینکه دشمنان بعد از دفاع مقدس می‌خواستند با جنگ نرم بر باورهای دینی جوانان و نیروهای مسلح اثر بگذارند، خاطرنشان کرد: عقیدتی سیاسی در مقابله با جنگ نرم و تقویت باورهای دینی در ارتش، اثرگذاری خوبی داشته است.

وی، دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور را ماموریت ارتشیان قهرمان عنوان کرد و افزود: ارتش در ماموریت ذاتی خود، “اشداء علی الکفار” بوده و در حوزه کمک‌های مومنانه و امدادرسانی به مردم در سیل و زلزله، “رحماء بینهم” عمل کرده که در برخی از وقایع و حوادث غیرمترقبه حتی جلوتر از مدیریت بحران وارد میدان شده است.

امیر ‌عظیمی در پاسخ به تسنیم در مورد درگیری بین آذربایجان و ارمنستان در منطقه مورد مناقشه قره‌باغ، گفت: علی‌رغم اعلام آتش بس، درگیری‌ها در این منطقه همچنان ادامه دارد.

وی با بیان اینکه مجموعه نیروهای مسلح ایران در آمادگی کامل هستند و درگیری‌های زمینی و هوایی در رصد و پایش نیروهای مسلح قرار دارد، تصریح کرد: امنیت کامل در مرزهای شمالغرب برقرار است.

فرمانده پدافند هوایی منطقه شمالغرب کشور با اشاره به اینکه نیروهای لازم در مرزها مستقر شده و امنیت کامل در محل مرزهای مناقشه برقرار است، تاکید کرد: کوچکترین خطری در مورد مرزهای کشور احساس شود، ارتش، سپاه و مرزبانی پاسخ لازم را به صورت قاطع خواهند داد.

منبع: فارس



منبع خبر

رصد کامل مناقشه قره‌باغ و مرزهای ایران بیشتر بخوانید »

شهیدی که با فروش منزلش تعمیرگاه تانک راه اندازی کرد

شهیدی که با فروش منزلش تعمیرگاه تانک راه اندازی کرد


خبرگزاری فارس، معصومه درخشان – حاج کاظم جعفرزاده، فرزند تبریز و یکی از دلاوران گمنام دوران دفاع مقدس است، مردی که با وجود تعلق نظامی‌اش به ارتش جمهوری اسلامی ایران‌، خدمات شایانی در بدنه سپاه داشته و از بنیانگذاران زرهی سپاه به شمار می‌رود.

با شروع جنگ تحمیلی هم حاج کاظم راهی مناطق جنوبی می‌شود و همکاری وی با فرماندهان وقت ارتش و سپاه نیز از همین دوران آغاز می‌گردد، به فاصله‌ای کوتاه وارد کارگروه‌های نظامی آن دوران که زیر نظر مقام معظم رهبری هدایت می‌گردید می‌شود.
 

حاج کاظم سلام

حاج کاظم من هم دختری هستم از دختران این سرزمین که می‌خواهم از تو بنویسم. از راه و رسم مردانگی و شهادتت که شهادت هنر مردان خداست.

می‌خواهم بگویم آن موقع که لباس مقدس سربازی وطن را پوشیدی من هنوز به دنیا نیامده بودم، آن زمان که دشمن بعثی چشم طمع به این خاک پاک کرد، تو و همرزمانت لباس رزم به تن کردید تا حافظ جان و مال مردم این سرزمین باشید من دختربچه‌ای بودم که تنها فکرم بازی با عروسک‌هایم بود.

شما دلاورمردان با دست خالی ولی دلی سرشار از عشق و ایمان به وطن  در صحنه نبرد می‌جنگیدید تا اجازه ندهید دشمن بعثی به داخل شهرها پیشروی کند.

سردار رشید اسلام، من دیگر آن دختربچه دیروز نیستم. می‌خواهم بیشتر بشناسمت.

سردار گمنام دفاع مقدس که نشان در بی‌نشانی گرفتی برای شناختنت با فرزندت ( جمال جعفرزاده) همکلام شدم تا خاطرات با تو بودن را ورق زده و برایم سخن بگوید.

نامت را جبهه‌های جنوب فراموش نمی‌کنند، آبادان، خرمشهر، اهواز، دهلران، طلائیه، جفیر و سراسر مناطق عملیاتی جنوب گواهی هستند بر رشادت‌ها و فداکاری‌هایت.

راه‌اندازی تعمیرگاه مجهز تعمیر تانک‌ با فروش منزل مسکونی

 در عملیات بیت‌المقدس به عنوان رئیس رکن لشکر 30 زرهی سپاه و فرمانده پشتیبانی واحدهای پیاده سپاه شجاعت‌های فراوانی از خود نشان دادی، نشان به آن نشان که دستت نیز در این عملیات مجروح شد.

در عملیات فتح‌المبین نیز فتح‌الفتوح کردی و به عنوان  مأموری از ارتش، فرماندهی و معاونت همزمان گردان کربلای سپاه را بر عهده داشتی موفق شدی با پیش‌روی به طول 57 کیلومتر از شوش تا چنانه و پس از وارد آوردن ضربات سنگین بر پیکر ارتش عراق، 25 دستگاه نفربر و 105 دستگاه تانک عراقی را به غنیمت گرفته و به نیروی زمینی سپاه  تحویل دهی.

حاج کاظم، برای شناخت بهتر تو باید تاریخ هشت سال دفاع مقدس را ورق بزنم و نامت را در عملیات طریق‌القدس بازخوانی کنم آنجا که می‌گویند در عملیات طریق‌القدس اوج شجاعت‌های حاج‌کاظم جعفرزاده را می‌توان به چشم دید و به گوش جان شنید.

زمانی که در صف نخست مجبور به نبرد رو در رو با دشمن شدی و تعداد زیادی از بعثیان را از پای در آوردی و تعدادی تانک و نفربر را به غنیمت گرفتی شادی و امید را به رزمندگان اسلام هدیه آوردی.

 فرزندت، برگ دیگری از زندگیت را ورق زد از روزهایی گفت که بر علیه رژیم پهلوی قیام کرده بودی و زیر شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسای ساواک چگونه سخت می‌گذراندی و چه روزهای استرس‌زا و فراز و نشیبی داشتی وقتی در کنار آیت‌الله شهید مدنی و سایر مبارزین بر علیه حکومت طاغوت شورش کرده  و هیات سینه‌زنی ایجاد کردی تا در دل این هیات و با کمک‌ها و همراهی مردم  مبارزه طاغوتی خود را ادامه دهید.

بعد از اینکه خون‌های پاک جوانان انقلابی به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد در تهران در کنار مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس شورای عالی دفاع بودند، حضور داشتی  و  به شکل‌گیری و  مستحکم‌تر شدن پایه‌های انقلاب کمک می‌کردی.
 

پدری  با روحیه قوی و ایدئولوژی‌ساز

چهره‌ای که فرزندت از تو به یاد دارد، پدری با روحیه قوی و ایدئولوژی‌ساز است.

حاج کاظم، چه خون‌دل‌ها خوردی  وقتی با کارشکنی‌های بنی‌صدر روبه رو شدی زمانی که به جای مهمات جنگی کنسرو لوبیا به جبهه می‌فرستاد و با این کارهایش به کشور خیانت می‌کرد. با این حال از  مبارزه دست نکشیدی و در مقابل خیانت‌های  بنی‌صدر، همرزمان خود را از تبریز، مشهد و همدان و حتی اعضای فامیل را فراخوان دادی و گردان المهدی ( عج)  را ایجاد کردی و  و در نهایت تبدیل آن به گردان 1954 قدس که در ابتدا متشکل از نیروهای تربیت معلم تبریز و آذربایجان، مردم عادی و بسیجیان بود یادگار زیبایی از خود بر جای گذاشتی.

حاج کاظم، برای تو و همرزمانت دفاع از خاک وطن از همه چیز مهم‌تر بود و این را می‌شود از جوابی که به تماس تلفنی همسرت دادی فهمید، آنجا که همسرت گفت” فرزندمان به شدت مریض است به خانه برگرد” و تو گفتی ” اگر من برگردم چند نفر از بچه‌های اینجا به خاک می‌افتند”.

فرزندت از زحمت‌های همسرت ( خانم فرامرزی) نیز برایم این‌گونه گفت که مادرم در مبارزات پدرم علیه رژیم پهلوی دوشادوش پدرم مبارزه می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب همپای پدرم هشت سال دفاع مقدس  حضور داشت، لباس‌های رزمندگان را می‌شست، پدرم جنگ می‌کرد و مادرم در پشتیبانی از جبهه‌ها فعال بود.

حکایت تانک‌های غنیمتی و پناهنده‌های عراقی نیز حکایت جالبی است که من و هم‌سن و سالان من وقتی می‌خوانیم، می‌بینیم چگونه از جان و مال خود برای پشتیبانی جبهه‌ها از هیچ چیزی دریغ نکردی.

سردار رشید اسلام، فداکاری‌هایت برای این مرز و بوم تمام شدنی نبود و این را می‌شود از لابه لای اسناد و مدارکی که برایمان مانده است به خوبی دریافت.

وقتی تانک‌های عراقی را با رشادت تمام به غنیمت گرفتی مصمم شدی برای پشتیبانی از جبهه‌ها تعمیرگاه تانک راه‌اندازی کنی ولی اعتباری که برای احداث تعمیرگاه تانک تخصیص یافته بود کفاف هزینه‌های آن را نداد مجبور شدی منزل خود را نیز برای تکمیل و تجهیز تعمیرگاه تانک فروختی و برای آن پروژه خرج کردی.

و ما چگونه می‌توانیم این همه از خودگذشتگی را تفسیر کنیم. چگونه می‌شود، آوازه رشادت‌ها و فداکاری‌هایت را آن‌گونه که هستی توصیف کرد، هر قدر هم که بنویسم باز هم زبانم قاصر است که  بتوانم حق مطلب را ادا کنم.

پناهنده‌های عراقی را نیز به اسم اسرا می‌نوشتی تا صدام این جنایتکار جنگی خانواده‌های آنها را به قتل نرساند و آنها خودشان را اسیر کرده بودند تا علیه کشورمان جنگ نکنند و چه خوب پدری برای فرزندان آنها بودی تا غم نداشتن پدر و مادر را احساس نکنند.

حاج کاظم، هشت سال در جبهه‌های نبرد جنگیدی و بعد از آن نیز آرام و قرار نداشتی، ما را منت‌دار خود کردی وقتی فرزندت تعریف کرد و گفت که در زمان بازنشستگی از طرف ارتش مبلغی پاداش به پدرم دادند ولی پدرم قبول نکرد و گفت” من سرباز وطن هستم و برای دفاع از وطن رفته‌ام”.
 

دلمان برای صداقت‌ها تنگ شده است

حاج کاظم این روزها دلمان برای صداقت‌ها تنگ شده است، این روزها برخی ها رنگ و لعاب عوض کرده‌اند. برخی از آنها معتقدند دیگر تاریخ مصرف شهدا تمام شده است.

برخی حرمت لاله‌های شهید را می‌شکنند، حتی تعدادی از آنها به همسر و فرزندان شهدا بی‌مهری می‌کنند، وعده و وعیدهایشان گوش فلک را کر می‌کند ولی به خانواده‌های شهدا، جانبازان و ایثارگران که می‌رسند به جای آنکه یار و غمخوارشان باشند، نمک به زخم خانواده‌های شهدا می‌پاشند.

حاج کاظم، این را از من نشنیده بگیر، فرزندت دلتنگت شده است، دلتنگ روزهایی که بودی و برایشان پدری می‌کردی. روزهایی که خاطرات نبرد مقدس را برایشان تعریف می‌کردی، از همرزمان شهیدت قصه می‌گفتی و به خاک افتادن آلاله‌های سرخ  را  به تصویر می‌کشیدی.

این دلتنگی را می‌شود در صدای لرزان و چشمان به اشک نشسته پسرت به راحتی فهمید که چقدر دلتنگ بودنت شده است.

حاج کاظم، سلام همه ما را به همرزمان شهیدت برسان.
 

 

انتهای پیام/60020/س/ر





منبع خبر

شهیدی که با فروش منزلش تعمیرگاه تانک راه اندازی کرد بیشتر بخوانید »

ناوگروه ۷۰ نداجا به ماموریت اعزام شد

ناوگروه ۷۰ نداجا به ماموریت اعزام شد



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امیر دریادارحمزه علی کاویانی‌ در مراسم استقبال از ناوگروه ۶۹ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، اظهار کرد: از ویژگی‌های ناو گروه شصت و نهم نیروی دریایی، حضور ناوشکن بومی ساخت صنایع با استفاده از توان جوانان توانمند نیروی دریایی در این ناو گروه بوده است.

بیشتر بخوانید:

بازگشت ناوشکن سهند و ناو لجستیکی بندرعباس از ماموریت آبهای آزاد

معاون هماهنگ کننده نیروی دریایی ارتش ادامه داد: امروز مشاهده می‌کنید که ناوشکن تمام ایرانی سهند با عنوان نام سر فرماندهی در ناوگروه شصت ونهم اجرای ماموریت کرده و بعد از حدود ۷۰ روز ‌در منطقه یکم پهلو گرفته و این مشت محکمی بر دهان یاوه‌گویانی است که ادعا داشتند ایران توان ساخت ناوشکن را ندارد.

کاویانی بیان کرد: همه می‌دانند که امروز توان و اراده جوانان ایرانی به ویژه جوانان نیروی دریایی فراتر از ساخت یک ناوشکن است امروز اراده‌هایی در جوانان وجود دارد که در مقابل تهدیدهای آمریکا مشت محکمی بر دهان آنها خواهد کوبید.

بیشتر بخوانید:

امیر خانزادی: الحاق اولین ناوبندر ایران به نداجا در آذرماه/ برگزاری رزمایش مرکب با کشورهای دیگر تا پایان سال

وی در ادامه گفت: امروز رزمندگان ناوگان نیروی دریایی، نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران در کنار سایر نیروهای دفاعی کشور، با همکاری و همراهی سپاه پاسداران اسلامی زنجیره دفاعی محکمی را از شمال خلیج فارس تا شمال اقیانوس هند در دریاهای دور دست در هر جایی که منابع و منافع ما وجود دارد، حضور محکم خواهیم داشت.

معاون هماهنگ کننده نیروی دریایی ارتش با بیان اینکه دشمنان می‌دانند حضور ما افتخار و اقتدارآفرین است، افزود: امروز می‌بینیم که ناوشکن تمام ایرانی سهند ما، یادگار سهندی که آمریکایی‌ها ناجوانمردانه و غافلگیرانه آن را مورد اصابت قرار دادند، در صحنه دریاها می‌درخشد و برگ زرینی بر افتخارات نظام و نیروی دریایی و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران افزوده است. 

دریادار کاویانی اظهار کرد: در تداوم و استمرار اجرای فرمان فرماندهی معظم کل قوا مبنی بر حضور در دریاهای دور دست اعلام می‌کنیم که این حضورها مستقل، مکرر و مستمر ادامه خواهد داشت.

وی افزود: مخاطب بیانیه گام دوم انقلاب فرماندهی کل قوا، جوانان و رزمندگانی است که امروز پرچمدار افتخار و اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایرانی هستند و در راه حفظ نظام و ادامه راه شهدا برای پیروزی انقلاب نیز تلاش کردند.

معاون هماهنگ کننده نیروی دریایی ارتش بیان کرد: امروز اعلام خواهیم کرد که حضور ما مستمر، مداوم و قدرت آفرین است.

کاویانی ادامه داد: افتخار ما این است که تمام تجهیزات ما امروز در داخل کشور به دست شما رزمندگان توانمند ایران اسلامی به ویژه صنعتگران، دانشگاهیان، نیروهای متدین انقلابی و پرشور نیروی ارتش جمهوری اسلامی ایران ساخته و به کار گرفته شده است.

کاویانی افزود: به دشمنانمان اعلام می‌کنیم که پاسخگوی محکم به هر گونه تهدیدی در مقابل حاکمیت، حاکمیت بر آب‌های سرزمین‌مان آن جایی که منافع کشور اقتضا می‌کند، خواهیم بود.

وی با تاکید بر اینکه حضور نیروی دریایی ارتش مستمر و مستقل بدون پشتیبانی هر کشور و دولتی خواهد بود، گفت: امروز جمهوری اسلامی ایران مقتدرانه در دریا حضور دارد و در دفاع از ناوگان نفتکش و ناوگان شیلاتی خود حضور فعال خواهد دارد.

معاون هماهنگ کننده نیروی دریایی ارتش ادامه داد: این مسیر پر افتخار و عزت آفرین که به برکت انقلاب اسلامی، خون شهدا و پیامی که امام (ره) به شما جوانان دوران انقلاب مبنی بر اینکه ما می‌توانیم و فرمان پرچمدار نظام مقدس جمهوری اسلامی فرماندهی کل قوا مبنی بر حضور نیروهای مسلح و دفاعی کشور در دریاهای آزاد و جایی که منافع ما وجود دارد، استمرار خواهد داشت.

کاویانی خاطر نشان کرد: ناوگروه هفتادم نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی امروز به ماموریت دریایی اعزام می‌شود و در صحنه دریا به کار اطلاعاتی و عملیاتی و دفاع از ناوگان تجاری نفتکش شیلاتی خود ادامه خواهد داد.

منبع: تسنیم



منبع خبر

ناوگروه ۷۰ نداجا به ماموریت اعزام شد بیشتر بخوانید »

دانشگاه افسری، پیشتاز دفاع از کشور در ابتدای جنگ/ ارتش بعث آمده بود تا یک‌هفته‌ای کار را تمام کند


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: نام این امیر ارتش نه‌فقط برای مردان مبارز در هشت سال دفاع مقدس؛ بلکه برای همه مردمی که روزگار جنگ را به یاد می‌آورند، بسیار آشناست. هنوز هم که ۴۰ سال از نبرد هشت‌سال دفاع مقدس فاصله گرفته‌ایم، صلابتی عمیق که در چشمانش موج می‌زند.

چند ساعتی نشستن پای صحبت‌های امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» فرصت مغتنمی است تا از همه آن‌چه در این دوران اتفاق افتاده است، شنید. آن‌جا که شور سخنش گل می‌کرد و صاحب‌دلانه حرف می‌زد، دل هر دردآشنایی را می‌لرزاند؛ به‌ویژه آن‌که گویی همه افتخارات روز‌های جنگ را چندبار با تکیه‌بر این عبارت که: «چه روزگاری بر ما گذشت»، چنان تلنگری که بر جامی بلورین می‌خورد، به ما یادآوری می‌کرد. آری! حتی برای ما که متولی اشاعه و انتقال افتخارات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به نسل‌های دیگر هستیم، سخنان جذاب و درعین‌حال ناگفته امیر سرلشکر «حسنی سعدی» تازگی دارد؛ تا جایی که اگرچه این گفت‌وگو ۱۰ سال قبل یعنی مهر سال ۱۳۸۹ در مجله «صف» به چاپ رسیده است؛ اما این‌روزها در چهل‌سالگی دفاع مقدس، هنوز هم تازگی دارد.

نام امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی»، خاطره اعزام دانشجویان دانشگاه افسری در قالب سه گردان در سال نخست جنگ به جبهه خرمشهر را تداعی می‌کند؛ بنابراین در این گفت‌وگو، امیر خواسته شده است تا بخشی ازاین‌ رویداد مهم سال اول جنگ را تشریح کند.

در این گفت‌وگو، آن‌چه بیش از هر موضوعی در کلام امیر «حسنی‌سعدی» نمود می‌یابد، آن است که «هیچ کلام و قلمی قادر نیست آن‌چه را در سال نخست بر ارتش گذشت، بازخوانی کند و یا بنویسد». با این توصیف ما فقط می‌توانیم تصویری از آن روزگار را ارائه دهیم که به تعبیری در حد مقدورات و قابلیت‌های قلم است.

در بخش اول گفت‌وگو با امیر سرلشکر «حسین حسنی سعدی» خواندیم که همه یگان‌های ارتش پیش از جنگ، در کردستان درگیر بودند. لشکر ۲۸ سنندج، لشکر ۶۴ ارومیه و لشکر ۸۱ کرمانشاه که بومی منطقه بودند. لشکر ۹۲ هم که در خوزستان و هم در کردستان درگیر بود. لشکر ۷۷ خراسان، لشکر ۲۱، تیپ ۸۴ خرم‌آباد و… – همه و همه – در کردستان درگیر بودند.

همچنین وی در بخش اول این گفت‌وگو گفته است: خبرنگاران از من برای تشریح رویداد جنگ دعوت کردند. من هم با این پیش‌شرط که در صورتی دعوت شما را می‌پذیرم که ابتدا به تشریح شرایط ارتش در پیش از جنگ بپردازم و آن‌گاه جنگ را شرح دهم. دعوت‌شان را پذیرفتم. یکی از خبرنگاران از من پرسید، مگر سازمان اطلاعات ارتش از احتمال جنگ و حمله عراق مطلع نبود؟ پس چرا ارتش به گسیل نیرو به سمت مرز اقدام نکرد؟ در پاسخ به این خبرنگار گفتم: «یکی از سازمان‌هایی که در ارتش به دنبال وقوع انقلاب دچار به‌هم‌ریختگی و آشفتگی شد، اطلاعات بود. ساواک که به‌طورکلی از هم پاشید و اطلاعات و ضداطلاعات ارتش هم از این امر مستثنی نبود. کسی جرات آن‌که خود را اطلاعاتی معرفی کند، نداشت. این درست است که ما عواملی در عراق داشتیم و در جریان اهداف، اخبار و برنامه‌هایشان بودیم؛ اما با حدوث انقلاب، سررشته این اطلاعات از هم گسیخت و در مقابل عراق هم اطلاعاتی را از ما به دست آورده بود. به‌هرحال در آن شرایط مرز‌های ما به روی عراق باز بود و عوامل عراق اطلاعاتی را برای ایشان مخابره می‌کردند».

ارتش بعث عراق آمده بود تا یک‌هفته‌ای کار را تمام کند/ در برابر این ارتش مسلح، ما چیزی نداشتیم

با ما همراه شوید و آن‌چه را که در بخش دوم بازخوانی این گفت‌و‌گوی صمیمی به میان می‌آید را از نظر بگذرانید.

در بازخوانی علت دوم به این خبرنگار گفتم: «در زمان درگیری ارتش در غائله کردستان، چنان‌چه ارتش نیروهای خود را از کردستان به جنوب -در شرایطی که هنوز جنگ آغاز نشده بود- منتقل می‌کرد و آن‌گاه اتفاقی در کردستان رخ می‌داد، آیا انگشت اتهام به سمت ارتش دراز نمی‌شد؟ طبیعی است که آن‌گاه ارتش در برابر این پرسش قرار می‌گرفت که چرا نیروهایش را از کردستان تخلیه کرد؟ اگر ضدانقلاب هم‌زمان با وقوع جنگ، حرکتی در کردستان صورت می‌داد و وضعیتی مطابق میل خودش در این استان به وجود می‌آورد، آیا همه نمی‌گفتند که ارتش خیانت کرده است؟!

ببینید! موضوع آن‌جاست که مردم از این رویدادها مطلع نیستند. ما باید به‌گونه‌ای به تنظیم برنامه بپردازیم که برای مردم، وضعیت ارتش در شرایط پیش از جنگ، از جمله کردستان، روشن شود. علاوه بر این‌ها ارتش از تحرکات عراق هم مطلع بود. لشکرهای ما پیش از جنگ با عراق درگیری‌هایی داشتند. از جمله لشکر ۸۱ کرمانشاه در ارتفاعات «زینال کش» با ارتش عراق درگیر بود. در «میمک»، در «سام واپا» و… با عراق درگیر بودیم و تک‌های محلی عراق پیش از آغاز رسمی جنگ جریان داشت. در منطقه خوزستان نیز در «فکه»، «عین‌خوش» و در خود خرمشهر هم ارتش در پادگان‌ها ننشسته بود؛ در آن‌جا هم درگیر بود. حالا ببینید بر ارتشی که در کردستان درگیر است و در دیگر مناطق هم با این شرایط مواجه است، جنگ تحمیل می‌شود. بنابراین به تصویر کشیدن این شرایط بسیار دشوار و ارزشمند است. در این صورت مردم خواهند دانست که ارتش ایران چه‌قدر سریع توانسته است جلوی ارتش عراق را بگیرد.

عراق که در ۳۱ شهریور جنگ را آغاز کرد، آمده بود که یک‌هفته‌ای کار را تمام کند و تمایلی به طولانی شدن جنگ نداشت. عراق به‌گونه‌ای به آرایش و سازمان‌دهی نیروهایش دست‌زده بود که بتواند در کوتاه‌ترین زمان به هدف نهایی‌اش برسد؛ اما چگونه است که یک هفته تلاش می‌کند و تازه در جبهه «دزفول» به‌پای پل «کرخه» می‌رسد؟ در مقابل، اهواز هم که تا «دب حردان» نمی‌تواند بیشتر پیش بیاید. در جبهه غرب هم که تا «بازی دراز» به‌زحمت جلو آمد، بگذریم که از «مهران» که در واقع در حکم مرز به شمار می‌آید و اصولاً این شهر با مرز فاصله ندارد. حداکثر پیشروی ارتش عراق در جبهه‌هایی که اشاره کردم، تا همان حد بود. عراق با توجه به ناکامی‌هایش در این جبهه تمام تلاش خود را به تصرف «خرمشهر» معطوف کرد.

در صورت تشریح این وضعیت برای مردم، آنان از شرایط ارتش ایران و عراق مطلع می‌شوند. خوب، انصافاً در برابر این ارتش مسلح، ما چیزی نداشتیم. در «عین خوش» تیپ دوم دزفول مستقر است که انقلاب را هم از سر گذرانده است. می‌دانیم که موضوع دخالت در کودتا درباره فرمانده این تیپ شایعه شد و فرمانده‌اش سرهنگ «فرزانه» ابتدا دستگیر و سپس در همان حین جنگ تبرئه‌اش کردند. من خود شاهد بودم که از اعضای کمیته انقلاب، درست به خاطر دارم که ساعت هم هشت شب بود، جلوی پادگان «دشت آزادگان» آمدند و در همان تاریکی، فرمانده همین تیپ را روی دست بلند کردند و خبر تبرئه‌اش را با ذکر این نکته که سرهنگ «فرزانه» تمایل دارد دوباره به ارتش خدمت کند، اعلام کردند.

ارتش بعث عراق آمده بود تا یک‌هفته‌ای کار را تمام کند/ در برابر این ارتش مسلح، ما چیزی نداشتیم

این وضعیت لشکری است که تیپ‌های تحت امرش در چنین شرایطی به سر می‌برند. فرماندهان تیپ اصولاً ترخیص شده‌اند. تیپ دوم دزفول با این وضعیت و با استعدادی بسیار ناقص هفت روز در برابر لشکر یکم زرهی عراق مقاومت می‌کند و این لشکر عراق بعد از یک هفته، تازه می‌تواند به‌پای پل «کرخه» برسد.

در منطقه «فکه» گروه رزمی ۳۷ شیراز که هنوز به تیپ تغییر وضعیت نداده بود، با استعدادی ناتمام، مقاومتی دلیرانه در برابر لشکر عراق صورت می‌دهد که موفقیت عراق بر سر آن است که به‌پای پل «کرخه» برسد. باید با فرماندهان وقت این یگان‌ها گفت‌وگو کنیم؛ هرچند برخی از آن‌ها در قید حیات نیستند که در همین‌جایی یاد مرحوم «امرالله شهبازی» را هم گرامی می‌داریم.

مقاومت در برابر لشکر ۱ مکانیزه عراق، تحت آن شرایط، کار بسیار ساده‌ای نیست. این تیپ، در این منطقه و برای مقاومت، بسیار شهید داده تا با ایجاد یک خلأ زمانی، فضا را برای انسجام نیروها و گسیل یگان‌های کمکی و آماده مهیا کند.

در خرمشهر چه گذشت؟ باید این سؤال را طرح کنیم که مدافعان اصلی خرمشهر چه کسانی بودند؟ از لشکر ۹۲ گردان ۱۶۵ مکانیزه، گردان ۲۰۲ تانک و گردان ۱۵۱ دژ در شمار مدافعان خرمشهر بودند. از نیروی دریایی دو گردان تکاور به دفاع از خرمشهر گسیل‌شده بود که یکی از این گردان‌ها تحت فرماندهی ناخدا «هوشنگ صمدی» و دیگری زیر نظر سرهنگ «ضرغامی» بود. همچنین یک گردان از ژاندارمری و نیز دانشجویان دانشگاه افسری که ما آن‌ها را در قالب سه گردان سازمان داده بودیم، در زمره مدافعان خرمشهر بودند. دانشجویان دانشگاه افسری در این مقطع به‌عنوان پیشتازان جنگ مطرح شدند.

* امیر! همه می‌دانیم که دانشجویان دانشگاه افسری، تحت فرماندهی شما به «خرمشهر» اعزام شدند و حماسه‌ها آفریدند. طبیعی است که دانستن نکات جزئی‌تر این طرح موردعلاقه بسیاری است؛ ازجمله آن‌که بسیاری دوست دارند بدانند اصولاً اندیشه گسیل دانشجویان دانشگاه افسری به جبهه خرمشهر برای اولین‌بار در ذهن چه کسی خطور کرد و چگونه این طرح به مرحله اجرا درآمد؟

حالا که این پرسش را مطرح کردید، به اصل این طرح، از ابتدا تا پایان آن اشاره‌ای می‌کنم. ما ظهر روز ۳۱ شهریور به مسجد دانشگاه افسری رفتیم. نماز را به‌جا آوردیم و به همراه شهید «نامجو» به‌اتفاق به‌طرف ستاد حرکت کردیم. میدانی در آن موقع بود که به آن «بارانوف» می‌گفتند، که هم‌اکنون به جایگاه شهدا تبدیل شده است. در آستانه ورود به این ساختمان، صدای غرش هواپیما‌ها همه را متوجه خود کرد. وارد ستاد که شدیم صدای دو سه انفجار مهیب برخاست. شهید «نامجو» – خدایش بیامرزد- تماس گرفت و معلوم شد که عراق فرودگاه «مهرآباد» را بمباران کرده است.

در چنین شرایطی بود که شهید «نامجو» با ستاد ارتش تماس گرفت. ساعت ۱۵ بود که من را که در آن موقع فرمانده تیپ دانشجویان بودم، فراخواند و گفت که عراق از چند جبهه حمله کرده و باید خیلی سریع با سازمان‌دهی دانشجویان دانشگاه افسری، آن‌ها را به منطقه عملیات گسیل کنیم. من به سازمان‌دهی دانشجویان پرداختم. آن‌موقع دو گردان از دانشجویان در سال سوم و یک گردان هم در سال دوم تحصیل می‌کردند؛ به‌عبارت‌دیگر سال سومی‌ها در آستانه گرفتن درجه ستوان دومی بودند و سال دومی‌ها در حال ورود به سال سوم دانشگاه بودند.

این سه گردان را سازمان‌دهی کردیم و در فاصله کوتاهی، پنج گردان پیاده سبک را سازمان دادیم. از روز ۳۱ شهریور دیگر به منزل نرفتیم و ظرف ۴۸ ساعت با سازمان‌دهی این گردان‌ها، همراه با آنان به اهواز رفتیم. از ستاد تیپ و ستاد دانشکده هم برای این سازمان‌دهی تازه یک ستاد جدید درست کردیم. در روز دوم مهر به‌طرف خوزستان حرکت کردیم و در کمترین مدت‌زمان قابل‌تصور در خوزستان پیاده شدیم.

ارتش بعث آمده بود تا یک‌هفته‌ای کار را تمام کند/ مردم باید از شرایط ارتش ایران و ارتش عراق مطلع شوند

زمانی که به اهواز رسیدیم، چند هواپیما کمک کردند و با بمباران منطقه، فضایی را ایجاد کردند که دانشجویان بتوانند خود را به پادگان لشکر ۹۲ برسانند. من به‌همراه شهید «نامجو» به ستاد لشکر ۹۲ رفتیم. این هم از نکته‌های جالب جنگ است که فرمانده لشکر، سرهنگ «قاسمی» به‌همراه ما برای هدایت لشکر به منطقه آمد و تا آن موقع لشکر تحت سرپرستی سرهنگ «ملک‌نژاد» معاون لشکر قرار داشت. روز سوم جنگ، فرمانده لشکر تازه آمده است تا لشکر را فرماندهی کند؛ لشکری که در منطقه پراکنده است!

ما با در نظر گرفتن همه این اوضاع، زمانی که به لشکر ۹۲ رفتیم؛ متوجه تجمع مردم در بیرون حفاظ‌های لشکر شدیم. با شهید «نامجو» به جمع آنان پیوستیم و دیدیم برخی درست مانند روز‌های انقلاب «کوکتل مولوتوف» در دست دارند و می‌گفتند که آمده‌ایم با عراق بجنگیم!

اقدامی که ما کردیم، آن بود که دانشجویان دانشگاه افسری را با این نیرو‌های مردمی ترکیب کردیم. به این صورت که به هرکدام از دانشجویان دانشگاه افسری، دو نفر از نیرو‌های مردمی را سپردیم و آن‌ها را در دروازه خرمشهر، در جاده سه‌راهی که به‌طرف سوسنگرد و خرمشهر می‌رود، مستقر کردیم. نیرو‌های سازمان‌دهی شده مشغول کندن سنگر شدند.

این‌جا باید بگویم که اولین نیرو‌های مردمی را ارتش در اختیار گرفت و برای جنگ تحت آموزش خود قرار داد. برخی اصلاً چنین موضوعی را نمی‌پذیرند! در ادامه سه گردان هم به‌طرف خرمشهر گسیل کردیم. زمانی که سر و صدای همه درآمده بود؛ که خرمشهر در حال سقوط است. جنگی که در خرمشهر در گرفته بود، یک جنگ کارگری بود و این تعبیر واقعاً برای درگیری خرمشهر بسیار مناسب است. درگیری‌ها از صبح تا شب جریان داشت و مدافعان، شب‌هنگام دست از جنگ می‌کشیدند. همه در جنگ حضور داشتند و جبهه‌های دفاع از خرمشهر به صورتی که سازمان و نظمی بر آن حاکم باشد نبود. همه در کنار هم بودند و باهم همکاری می‌کردند تا عراق نتواند کاری از پیش ببرد. از برادران سپاه حضور داشتند منتهی در آن موقع، سپاه خرمشهر شکل «محلی» داشت و شهید «جهان‌آرا» -که خدایش بیامرزد- فرمانده سپاه خرمشهر بود. می‌خواهم بگویم که هسته اصلی جنگ بر عهده ارتش بود. نیرو‌های مردمی که تحت امر ارتش قرار داشتند در کنار همین دانشجویان دانشگاه افسری در حال نبرد با ارتش عراق بودند.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

دانشگاه افسری، پیشتاز دفاع از کشور در ابتدای جنگ/ ارتش بعث آمده بود تا یک‌هفته‌ای کار را تمام کند بیشتر بخوانید »

شهیدی که با فروش منزلش تعمیرگاه تانک راه‌اندازی کرد

شهیدی که با فروش منزلش تعمیرگاه تانک راه‌اندازی کرد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حاج کاظم جعفرزاده، فرزند تبریز و یکی از دلاوران گمنام دوران دفاع مقدس است، مردی که با وجود تعلق نظامی‌اش به ارتش جمهوری اسلامی ایران‌، خدمات شایانی در بدنه سپاه داشته و از بنیانگذاران زرهی سپاه به شمار می‌رود.

با شروع جنگ تحمیلی هم حاج کاظم راهی مناطق جنوبی می‌شود و همکاری وی با فرماندهان وقت ارتش و سپاه نیز از همین دوران آغاز می‌گردد، به فاصله‌ای کوتاه وارد کارگروه‌های نظامی آن دوران که زیر نظر مقام معظم رهبری هدایت می‌گردید می‌شود.

حاج کاظم سلام

حاج کاظم من هم دختری هستم از دختران این سرزمین که می‌خواهم از تو بنویسم. از راه و رسم مردانگی و شهادتت که شهادت هنر مردان خداست.

می‌خواهم بگویم آن موقع که لباس مقدس سربازی وطن را پوشیدی من هنوز به دنیا نیامده بودم، آن زمان که دشمن بعثی چشم طمع به این خاک پاک کرد، تو و همرزمانت لباس رزم به تن کردید تا حافظ جان و مال مردم این سرزمین باشید من دختربچه‌ای بودم که تنها فکرم بازی با عروسک‌هایم بود.

شما دلاورمردان با دست خالی ولی دلی سرشار از عشق و ایمان به وطن  در صحنه نبرد می‌جنگیدید تا اجازه ندهید دشمن بعثی به داخل شهرها پیشروی کند.

سردار رشید اسلام، من دیگر آن دختربچه دیروز نیستم. می‌خواهم بیشتر بشناسمت.

سردار گمنام دفاع مقدس که نشان در بی‌نشانی گرفتی برای شناختنت با فرزندت ( جمال جعفرزاده) همکلام شدم تا خاطرات با تو بودن را ورق زده و برایم سخن بگوید.

نامت را جبهه‌های جنوب فراموش نمی‌کنند، آبادان، خرمشهر، اهواز، دهلران، طلائیه، جفیر و سراسر مناطق عملیاتی جنوب گواهی هستند بر رشادت‌ها و فداکاری‌هایت.

راه‌اندازی تعمیرگاه مجهز تعمیر تانک‌ با فروش منزل مسکونی

 در عملیات بیت‌المقدس به عنوان رئیس رکن لشکر 30 زرهی سپاه و فرمانده پشتیبانی واحدهای پیاده سپاه شجاعت‌های فراوانی از خود نشان دادی، نشان به آن نشان که دستت نیز در این عملیات مجروح شد.

در عملیات فتح‌المبین نیز فتح‌الفتوح کردی و به عنوان  مأموری از ارتش، فرماندهی و معاونت همزمان گردان کربلای سپاه را بر عهده داشتی موفق شدی با پیش‌روی به طول 57 کیلومتر از شوش تا چنانچه و پس از وارد آوردن ضربات سنگین بر پیکر ارتش عراق، 25 دستگاه نفربر و 105 دستگاه تانک عراقی را به غنیمت گرفته و به نیروی زمینی سپاه  تحویل دهی.

حاج کاظم، برای شناخت بهتر تو باید تاریخ هشت سال دفاع مقدس را ورق بزنم و نامت را در عملیات طریق‌القدس بازخوانی کنم آنجا که می‌گویند در عملیات طریق‌القدس اوج شجاعت‌های حاج‌کاظم جعفرزاده را می‌توان به چشم دید و به گوش جان شنید.

زمانی که در صف نخست مجبور به نبرد رو در رو با دشمن شدی و تعداد زیادی از بعثیان را از پای در آوردی و تعدادی تانک و نفربر را به غنیمت گرفتی شادی و امید را به رزمندگان اسلام هدیه آوردی.

 فرزندت، برگ دیگری از زندگیت را ورق زد از روزهایی گفت که بر علیه رژیم پهلوی قیام کرده بودی و زیر شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسای ساواک چگونه سخت می‌گذراندی و چه روزهای استرس‌زا و فراز و نشیبی داشتی وقتی در کنار آیت‌الله شهید مدنی و سایر مبارزین بر علیه حکومت طاغوت شورش کرده  و هیات سینه‌زنی ایجاد کردی تا در دل این هیات و با کمک‌ها و همراهی مردم  مبارزه طاغوتی خود را ادامه دهید.

بعد از اینکه خون‌های پاک جوانان انقلابی به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد در تهران در کنار مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس شورای عالی دفاع بودند، حضور داشتی  و  به شکل‌گیری و  مستحکم‌تر شدن پایه‌های انقلاب کمک می‌کردی.

پدری  با روحیه قوی و ایدئولوژی‌ساز

چهره‌ای که فرزندت از تو به یاد دارد، پدری با روحیه قوی و ایدئولوژی‌ساز است.

حاج کاظم، چه خون‌دل‌ها خوردی  وقتی با کارشکنی‌های بنی‌صدر روبه رو شدی زمانی که به جای مهمات جنگی کنسرو لوبیا به جبهه می‌فرستاد و با این کارهایش به کشور خیانت می‌کرد. با این حال از  مبارزه دست نکشیدی و در مقابل خیانت‌های  بنی‌صدر، همرزمان خود را از تبریز، مشهد و همدان و حتی اعضای فامیل را فراخوان دادی و گردان المهدی ( عج)  را ایجاد کردی و  و در نهایت تبدیل آن به گردان 1954 قدس که در ابتدا متشکل از نیروهای تربیت معلم تبریز و آذربایجان، مردم عادی و بسیجیان بود یادگار زیبایی از خود بر جای گذاشتی.

حاج کاظم، برای تو و همرزمانت دفاع از خاک وطن از همه چیز مهم‌تر بود و این را می‌شود از جوابی که به تماس تلفنی همسرت دادی فهمید، آنجا که همسرت گفت” فرزندمان به شدت مریض است به خانه برگرد” و تو گفتی ” اگر من برگردم چند نفر از بچه‌های اینجا به خاک می‌افتند”.

فرزندت از زحمت‌های همسرت ( خانم فرامرزی) نیز برایم این‌گونه گفت که مادرم در مبارزات پدرم علیه رژیم پهلوی دوشادوش پدرم مبارزه می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب همپای پدرم هشت سال دفاع مقدس  حضور داشت، لباس‌های رزمندگان را می‌شست، پدرم جنگ می‌کرد و مادرم در پشتیبانی از جبهه‌ها فعال بود.

حکایت تانک‌های غنیمتی و پناهنده‌های عراقی نیز حکایت جالبی است که من و هم‌سن و سالان من وقتی می‌خوانیم، می‌بینیم چگونه از جان و مال خود برای پشتیبانی جبهه‌ها از هیچ چیزی دریغ نکردی.

سردار رشید اسلام، فداکاری‌هایت برای این مرز و بوم تمام شدنی نبود و این را می‌شود از لابه لای اسناد و مدارکی که برایمان مانده است به خوبی دریافت.

وقتی تانک‌های عراقی را با رشادت تمام به غنیمت گرفتی مصمم شدی برای پشتیبانی از جبهه‌ها تعمیرگاه تانک راه‌اندازی کنی ولی اعتباری که برای احداث تعمیرگاه تانک تخصیص یافته بود کفاف هزینه‌های آن را نداد مجبور شدی منزل خود را نیز برای تکمیل و تجهیز تعمیرگاه تانک فروختی و برای آن پروژه خرج کردی.

و ما چگونه می‌توانیم این همه از خودگذشتگی را تفسیر کنیم. چگونه می‌شود، آوازه رشادت‌ها و فداکاری‌هایت را آن‌گونه که هستی توصیف کرد، هر قدر هم که بنویسم باز هم زبانم قاصر است که  بتوانم حق مطلب را ادا کنم.

پناهنده‌های عراقی را نیز به اسم اسرا می‌نوشتی تا صدام این جنایتکار جنگی خانواده‌های آنها را به قتل نرساند و آنها خودشان را اسیر کرده بودند تا علیه کشورمان جنگ نکنند و چه خوب پدری برای فرزندان آنها بودی تا غم نداشتن پدر و مادر را احساس نکنند.

حاج کاظم، هشت سال در جبهه‌های نبرد جنگیدی و بعد از آن نیز آرام و قرار نداشتی، ما را منت‌دار خود کردی وقتی فرزندت تعریف کرد و گفت که در زمان بازنشستگی از طرف ارتش مبلغی پاداش به پدرم دادند ولی پدرم قبول نکرد و گفت” من سرباز وطن هستم و برای دفاع از وطن رفته‌ام”.

دلمان برای صداقت‌ها تنگ شده است

حاج کاظم این روزها دلمان برای صداقت‌ها تنگ شده است، این روزها برخی ها رنگ و لعاب عوض کرده‌اند. برخی از آنها معتقدند دیگر تاریخ مصرف شهدا تمام شده است.

برخی حرمت لاله‌های شهید را می‌شکنند، حتی تعدادی از آنها به همسر و فرزندان شهدا بی‌مهری می‌کنند، وعده و وعیدهایشان گوش فلک را کر می‌کند ولی به خانواده‌های شهدا، جانبازان و ایثارگران که می‌رسند به جای آنکه یار و غمخوارشان باشند، نمک به زخم خانواده‌های شهدا می‌پاشند.

حاج کاظم، این را از من نشنیده بگیر، فرزندت دلتنگت شده است، دلتنگ روزهایی که بودی و برایشان پدری می‌کردی. روزهایی که خاطرات نبرد مقدس را برایشان تعریف می‌کردی، از همرزمان شهیدت قصه می‌گفتی و به خاک افتادن آلاله‌های سرخ  را  به تصویر می‌کشیدی.

این دلتنگی را می‌شود در صدای لرزان و چشمان به اشک نشسته پسرت به راحتی فهمید که چقدر دلتنگ بودنت شده است.

حاج کاظم، سلام همه ما را به همرزمان شهیدت برسان.



منبع خبر

شهیدی که با فروش منزلش تعمیرگاه تانک راه‌اندازی کرد بیشتر بخوانید »