اردوگاه

تصاویر/ سردار سپهبد شهید «غلامعلی رشید» (۲)

عکس/ تابلوی خوش‌آمدگویی به اسرای عراقی


گروه ساجد دفاع‌پرس: رفتارهای انسانی رزمندگان ایرانی با اسرای عراقی، یکی از جلوه‌های زیبای دوران هشت سال دفاع مقدس، علی‌رغم رفتارهای غیرانسانی بعثی‌ها با اسرای ایرانی هست؛ این رفتارهای انسان‌دوستانه، برگرفته از آموزه‌های اسلامی، تأکیدات امام خمینی (ره) و قوانین بین‌المللی هست که نمونه‌ای از جلوه‌های آن را می‌توان در تصویر زیر مشاهده کرد.

براساس تصویری که در ادامه مشاهده می‌کنید؛ تابلویی در مناطق عملیاتی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل نصب شده که روی آن شعر معروف شهریار با مضمون مدارا با قاتل حضرت علی هنگام اسیر شدنش نوشته شده و در تابلویی دیگر نیز مقررات ژنو در مورد اسیران جنگی توسط دژبان لشکر ۹۲ زرهی اهواز یادآوری شده و در ابتدای آن نوشته هست: «به آغوش اسلام خوش آمدید»؛.

 

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون، با اسیر کن مدارا

بسمه تعالی

دژبان لشکر ۹۲ زرهی اهواز

به آغوش اسلام خوش آمدید

(مقررات ژنو در مورد اسیران جنگی)

۱- اسیران جنگی در اختیار دولت‌ها می‌باشند، نه در اختیار اشخاص یا نیروهایی که آن‌ها را اسیر کرده‌اند.
۲- با اسیران جنگی در هر زمان با انسانیت رفتار شود.
۳- اسیران جنگی در همه احوال ذیحق به‌حرمت شخصی شرافت خویش می‌باشند.
۴- هیچ اسیر جنگی را نمی‌توان مورد جرح جسمانی قرار داد.
۵- نگاهداری اسیران جنگی به رایگان فراهم می‌گردد.
۶- با زنان باید با کلیه احتراماتی که لازمه آنان هست، رفتار شود.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

عکس/ تابلوی خوش‌آمدگویی به اسرای عراقی بیشتر بخوانید »

نمایشگاه دست‌سازه‌های اسرای ایرانی و عراقی افتتاح شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، نمایشگاه دست سازه‌ها و یادگاری‌های اسیران ایرانی و عراقی از دوران اسارت که از هشتمین برنامه از مجموعه برنامه‌های روایت پنهان دفتر ادبیات اسرات بود، عصر امروز (شنبه) با حضور «مرتضی سرهنگی» و جمعی از هنرمندان در گالری ابوالفضل عالی حوزه هنری افتتاح شد.

 دست‌سازهایی که نه به‌دنبال بازسازی نوستالژی‌های جنگ هست و نه قصد دارد شعارهای آشنای سال‌های دفاع مقدس را تکرار کند. این‌جا اشیایی به نمایش گذاشته شده‌اند که روزگاری در دل اردوگاه‌ها، در شرایطی سخت و محدود، توسط اسرای ایرانی و عراقی ساخته شده‌اند؛ اشیایی اغلب ساده، اما پُر از جزئیات خلاقانه و کاربردی که حالا روی میزهایی چیده شده‌اند و از دل سکوتشان، صدای روزهایی دور شنیده می‌شود.

قاشق‌های چوبی، شانه‌هایی که به تیغ مو متصل شده‌اند، تسبیح‌های ساخته‌شده از خمیر نان، و حتی میز تحریر و اسباب‌بازی‌های دست‌ساز. اگر این وسایل را بیرون از این نمایشگاه می‌دیدیم، شاید در نگاه اول چیز چندان با ارزشی به نظر نمی‌رسیدند. اما در این فضا، با برچسب‌های کوچک توضیح و در کنار بازدیدکنندگانی که بعضاً خودشان بخشی از آن تاریخ بوده‌اند، معنا پیدا کرده‌اند.

در میان جمعیت، پیرمردی با پیراهن اتوکشیده و شلوار پارچه‌ای مرتب، با دقت به یک کامیون اسباب‌بازی قرمز نگاه می‌کرد. کنار کامیون، یک اسب چوبی و یک میز عسلی ساده قرار داشت. وقتی سر صحبت باز شد، گفت که مختار برهانی هست؛ مسئول یکی از اردوگاه‌های اسرای عراقی در کهریزک. از او درباره نحوه ساخت این وسایل پرسیدم. گفت که عراقی‌ها در آن اردوگاه امکانات کارگاهی داشتند و برای هر نوع ساخت‌وساز، کارگاه جداگانه‌ای وجود داشته هست.

چند قدم آن‌طرف‌تر، مردی از من خواست از خودش و همسرش عکس بگیرم. پشت سرشان تکه‌ای لباس خاکی نظامی و یک پلاک ساده فلزی روی دیوار نصب شده بود. وقتی عکس را گرفتم، گفت: «بالاخره کنار آثار خودمون می‌تونیم یه عکس یادگاری داشته باشیم.» مشخص بود که خودش هم یکی از همان اسرا بوده. گفت لباسی که در قاب پشت سرش دیده می‌شود، لباسی هست که روز آزادی، به جای لباس اسارت به او داده‌اند. پلاکی که کنار آن بود را هم خودشان ساخته بودند؛ با قیچی، لیوان فلزی و سیم خاردار.

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نمایشگاه دست‌سازه‌های اسرای ایرانی و عراقی افتتاح شد بیشتر بخوانید »

شورش ۴ بهمن در اردوگاه عنبر؛ روزی که صابون‌ها سلاح شدند


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از خراسان رضوی، رژیم بعث عراق در دوران اسارت رزمندگان ایرانی، از حربه‌های مختلف تبلیغاتی برای موجه نشان دادن عملکرد خود و نمایش شرایط رفاهی خوب اسیران در اردوگاه‌ها استفاده می‌کرد. یکی از مهم‌ترین این تلاش‌ها، اعزام خبرنگاران عراقی به اردوگاه رمادی ۸ (الانبار معروف به عنبر) در چهارم بهمن ۱۳۶۲ برای تهیه فیلمی تبلیغاتی بود. در این تاریخ حادثه‌ای در اردوگاه رمادی ۸ (عنبر) رخ داد که به یکی از بی‌سابقه‌ترین واکنش‌های دسته‌جمعی اسیران ایرانی تبدیل شد. دشمن که در پی راه‌اندازی تلویزیون فارسی‌زبان خود، سودای بهره‌برداری تبلیغاتی از اسرا را داشت، با مقاومت یکپارچه و بی‌امان آنان روبه‌رو شد و ناکام ماند.

چند روز پیش از این واقعه، حدود ۵۰ نفر از اسیران قاطع‌های مختلف اردوگاه، که اغلب از نیرو‌های متخصص مانند پزشکان و افسران بودند، برای زیارت به کربلا منتقل شدند. در میان آنها چهره‌هایی هم بودند که به همکاری با دشمن گرایش داشتند. این غیبت موقتی فرصتی ایجاد کرد تا دیگر ارشد‌های اردوگاه، در فضایی کم‌تنش‌تر، اخبار مهم را با سایر اسرا در میان بگذارند.

یکی از ارشد‌ها به‌نام «حسین پورمحمدعلی» با جدیت هشدار داد: «خبر رسیده دشمن قصد دارد یک ایستگاه تلویزیونی فارسی‌زبان راه بیندازد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، قطعاً از تصاویر اسرای ایرانی هم سوءاستفاده خواهد کرد. باید مراقب باشیم که فریب ظاهر ماجرا را نخوریم. شنیده‌ام قرار هست به زودی خبرنگارانی وارد اردوگاه شوند.»

در چهارم بهمن، هنگامی که سوت داخل‌باش برخلاف معمول حدود ۴۵ دقیقه زودتر به صدا درآمد، برخی از اسرا نسبت به ماجرا مشکوک شدند. دیری نپایید که گروهی از خبرنگاران، همراه با چند نظامی بعثی و چند اسیر جوان، وارد قاطع دوم شدند. آنها با تجهیزات فیلم‌برداری و عکاسی قدم‌به‌قدم از موقعیت‌ها بازدید می‌کردند و قصد داشتند با ثبت تصاویری ساختگی، شرایط خوب اردوگاه را به نمایش بگذارند.

اما هنوز این گروه به انتهای راهرو نرسیده بودند که ناگهان از طبقات فوقانی، صدای «الله‌اکبر» بلند شد و به‌دنبال آن، قالب‌های صابون سهمیه ماهانه که روز قبل توزیع شده بود، به سوی دوربین‌ها پرتاب شد. فضای اردوگاه ناگهان متشنج شد. اسرا از آسایشگاه‌ها بیرون ریختند و با شعار‌هایی همچون «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر صدام» به سمت تیم فیلم‌برداری یورش بردند.

در این میان، جانباز یک‌پا، هادی فخرایی از جهرم، با عصا به دوربین حمله‌ور شد و آن را خرد کرد. مهاجمان بعثی و خبرنگاران سراسیمه از اردوگاه گریختند. برخی حتی از ترس، خود را به پشت سیم‌خاردار‌ها انداختند. سروان علی، معاون اردوگاه، که در میان میدان گیر افتاده بود، تلاش کرد فرار کند، اما اسرا مانع شدند. از پشت سیم‌خاردار، نیرو‌های دشمن شروع به پرتاب سنگ کردند و یکی از اسرا به‌نام محمود عظیمی از ناحیه سر مجروح شد.

فرمانده اردوگاه که کنترل اوضاع را از دست داده بود، ابتدا دستور تیر هوایی داد، اما فریاد‌ها و خشم اسرا آن‌قدر شدید بود که نیرو‌های بعثی را وادار به شلیک مستقیم کرد. در این بین، «رضا حسینی‌پور» از یزد هدف گلوله قرار گرفت و بینایی یک چشمش را از دست داد.

پس از آرام شدن نسبی فضا با وساطت بزرگان اردوگاه، نیرو‌های بعثی وارد محوطه شدند و خبرنگاران را همراه تجهیزات از اردوگاه خارج کردند. به‌دنبال آن، بعثی‌ها با حمله‌ای شبانه به آسایشگاه‌ها، تمام مواد خوراکی و صابون‌های موجود را مصادره کردند. حتی برخی لقمه‌های نان را از دستان اسرا گرفتند. در این شرایط، جز اندک تایدی که برای شست‌وشو باقی مانده بود، چیزی در اختیار اسرا نماند.

ارشد آسایشگاه ۱۰ پیشنهاد روزه‌گرفتن دسته‌جمعی داد تا ضمن حفظ همبستگی، به دشمن نشان دهند که عزتشان را به رفاه نمی‌فروشند. این تصمیم به‌سرعت در قاطع‌های دوم و سوم اجرا شد. فردای آن روز، حتی اسیران افسر و چهار خواهر اسیر نیز در حمایت از سایرین، از گرفتن غذا امتناع کردند.

فرمانده عراقی از یکی از اسیران افسر خواست که صبحانه‌اش را تحویل بگیرد، اما پاسخ شنید: «این‌ها امانت مردم ما هستند. نمی‌توانیم خود را جدا از آنها بدانیم.»

اعتصاب غذا و همبستگی ملی، دشمن را به عقب‌نشینی واداشت. پس از ۴۸ ساعت، توزیع غذا از سر گرفته شد. با این حال، دشمن دیگر هیچ‌گاه جرئت نکرد خبرنگاری به داخل اردوگاه بفرستد.

در حدود دهم یا یازدهم بهمن، نمایندگان صلیب سرخ برای ثبت‌نام اسرا جهت تبادل به اردوگاه آمدند. اسرا که هنوز آثار درگیری بر بدنشان باقیمانده بود، ماجرای ۴ بهمن را برای آنها شرح دادند و درخواست صابون کردند؛ ولی پاسخی نگرفتند.

«تا چند ماه، از صابون خبری نبود. با همان اندک پودر لباسشویی تاید، سر و بدنمان را می‌شستیم و همین باعث حساسیت‌ها و بیماری‌های زیادی شد.»

پس از خروج صلیبی‌ها، سرگرد صبحی، فرمانده اردوگاه، از پانزدهم بهمن، هر روز ده نفر از اسرا را از قاطع دوم بیرون کشید و به بهانه تنبیه، با کابل و چوب به‌شدت کتک زد. بدن‌های کبود و مجروح آنان، شبانه به آسایشگاه بازگردانده می‌شد.

چند روز بعد، تعدادی از افراد فعال و مؤثر، از جمله «علی‌عباس گودرزی»، به اردوگاه دیگری تبعید شدند. با این حال، شورش ۴ بهمن، به‌عنوان نماد ایستادگی جمعی آزادگان، نه‌تنها در ذهن اسرا، بلکه در تاریخ اسارت ماندگار شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شورش ۴ بهمن در اردوگاه عنبر؛ روزی که صابون‌ها سلاح شدند بیشتر بخوانید »

امیر سرتیپ واحدی

تشکیل تیم‌های ویژه ارزیابی در مراکز آموزشی نیروی هوایی ارتش


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، امیر سرتیپ خلبان «حمید واحدی» فرمانده نیروی هوایی ارتش از اردوگاه تابستانه امامزاده هاشم کارکنان و هنرآموزان فرماندهی آموزش تخصص‌های هوایی شهید خضرایی بازدید کرد.

امیر سرتیپ واحدی در جمع این هنرآموزان، گفت: دلیل برگزاری این اردو‌ها برای نظامی‌ها، بالا بردن توان جسمانی، تقویت روحیه سلحشوری، ارتقای اعتماد به نفس، کسب تجربه زندگی در کوهستان و شرایط سخت و چگونگی استفاده از تجهیزات مختلف در شرایط سخت است. بدانید یکی از بهترین خاطرات دوران زندگی شما، همین اردوگاه کوهستان خواهد بود و سعی کنید تا می‌توانید همان‌گونه که تجربه نظامی خود را بالا می‌برید، از لحاظ اعتقادی نیز سعی کنید رو به رشد باشید.

فرمانده نیروی هوایی ارتش ادامه داد: این نیرو یک نیروی تجهیزات‌محور است. بار سنگین تعمیر و نگهداری هواپیما‌ها و تجهیزات در پایگاه‌های این نیرو در آینده نزدیک بر عهده شماست و بار اصلی این نیرو را شما‌ها به دوش خواهید کشید. ما به یک نظامی‌ای احتیاج داریم که هم تخصص داشته باشد و هم تعهد، همان‌طور که به اصول نظامی اهمیت می‌دهید، باید روز به روز دانش و تخصص خود را در زمینه کاریتان افزایش دهید و سعی کنید در کارتان همیشه تعهد داشته باشید.

وی ادامه داد: امروز یکی از قهرمانان جنگ همراه من به بازدید اردوگاه آمده است، قهرمانی که سه مرحله هواپیمایش آسیب می‌بیند و ایجکت می‌کند، با وجود صدمات فراوانی که در این سانحه‌ها می‌بیند، اما هیچ‌وقت پا پس نکشید و باز هم عملیات انجام داد.

امیر واحدی گفت: ما مردان مردی همچون امیر «جوانمردی» را داشتیم که توانستیم هشت سال جنگ تحمیلی را با رهبری امام خمینی (ره) اداره کنیم و در این مسیر موفق باشیم. همه ما از سرباز و گروهبان و خلبان و فرمانده یک تیم هستیم، با کار گروهی می‌توانیم به قله‌های پیشرفت برسیم و بدانید انسجام و کار گروهی باعث موفقیت و سربلندی ما و کشور عزیزمان است.

فرمانده نیروی هوایی ارتش تصریح کرد: وقتی لباس نظامی را بر تن می‌کنید، شما سرباز حضرت آقا هستید، باید رفتار و گفتار و کردارشان با گذشته فرق کند، هر حرفی را نگویید و هر عملی را انجام ندهید؛ همچنین حفظ اسرار نظامی یکی از اوجب واجبات است. من به آینده این جوانان بسیار امیدوارم و قطعاً سربازان لایقی برای فرمانده معظم کل قوا خواهند بود، این نظم و انضباطی که امروز در این اردوگاه مشاهده کردم، من را بسیار امیدوار کرد.

وی خاطرنشان کرد: به فرمانده این مرکز گفتم که به همان اندازه که روی انضباط و نظامی‌گری این بچه‌ها حساس هستید، باید بر مسائلی مانند دانش، تخصص و تعهد این جوان‌ها نیز کار ویژه انجام دهید. در نظر داریم برای مراکز آموزشی خودمان مانند دانشگاه هوایی شهید ستاری و مرکز آموزش تخصص‌های هوایی شهید خضرایی تیم‌هایی تشکیل دهیم تا از لحاظ علمی و آموزشی این مراکز را ارزیابی کنند. این جوان‌هایی که من امروز دیدم در آینده نزدیک دست نیروی هوایی، ارتش و کل کشور را خواهند گرفت و سربازان خوب، متخصص و متعهد برای امام زمان خواهند بود.

انتهای پیام/ ۲۰۰

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تشکیل تیم‌های ویژه ارزیابی در مراکز آموزشی نیروی هوایی ارتش بیشتر بخوانید »

امید یک آزاده به وصل شدن برق برای دوستی با بعثی‌ها

امید یک آزاده به وصل شدن برق برای دوستی با بعثی‌ها


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، احمد چلداوی از رزمندگان آزادگان دوران دفاع مقدس رد خاطرات خود از روزهای اسارت در اردوگاه‌های رژیم بعث عراق روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

کی از روزهای گرم تابستان برق اردوگاه به‌طور کامل رفت. هوای آسایشگاه حسابی داغ شده بود؛ گویا برقکار کل پایگاه نیز به مرخصی رفته بود و عراقی‌ها به شدت کلافه شده بودند، این بود که صدایم کردند و از من خواستند مشکل را حل کنم.

چراغ‌های بیرون اردوگاه روشن بود، لذا حدس زدم خرابی از ترانس فشار قوی داخل اردوگاه باشد. با نائب عريف عبدالکریم رفتیم پشت بند یک. تا آن موقع آن جا را ندیده بودم. از آن جا نگهبان‌های بیرون اردوگاه دیده می‌شدند. آنجا تعداد زیادی پست نگهبانی با مسلسل و تیربار مستقر کرده بودند. به نگهبان گفتم من نباید بدون تجهیزات ایمنی نزدیک این ترانس بشم. او گفت: «حالا برو؛ هر کاری می‌تونی بکن. کمی جلوتر رفتم و نزدیک ترانس شدم. اولش خیلی ترسیدم ولی با خودم گفتم تنها کاری که می‌توانم بکنم چک کردن فیوز قسمت فشار ضعیف است. بهتر است همین کار را بکنم و بیش از این نزدیک آن نشوم. جعبه فیوز را باز کردم و دیدم بله، فیوز سوخته است. یک سیم لخت را با انبردست توی فیوز گذاشتم ولی بلافاصله ذوب شد. احتمالاً یک جایی از سیم کشی آسایشگاه‌ها اتصالی کرده بود و پیدا کردن آن خیلی مشکل بود. هیچ ابزاری هم به جز یک انبردست و یک فاز متر نداشتم. نگاهی به اطرافم انداختم. روی زمین یک میله فولادی ده پانزده سانتی به قطر حدود یک و نیم سانتی متر پیدا کردم و به جای سیم توی فیوز گذاشتم برق وصل شد. میله بلافاصله سرخ شد، اما خوشبختانه قطع نشد. نگهبان‌های داخل بند با خوشحالی فریاد زدند: «برق آمد، برق آمد. نگهبان هم با خوشحالی به من گفت: برق آمد، خیلی خوب کار کردی. من هم بادی به غبغب انداختم و گفتم این فقط یک راه حل موقتی بود. باید فیوزش تعویض بشه و برگشتیم. بعد از آن قضیه تا مدتی شکنجه‌های من کمتر شد ولی دیری نپایید که به قول خودشان، «صديق الملك كراكب الاسد» یعنی «دوستی با پادشاه مثل سوارکاری بر پشت شیر است» و اوضاع به حالت اول بازگشت.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امید یک آزاده به وصل شدن برق برای دوستی با بعثی‌ها بیشتر بخوانید »