اسارت

دستگاه‌های فرهنگی اقدام زیادی درباره آزادگان انجام نداده‌اند


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، در نشست خنده در اسارت که به همت دفتر هنر و ادبیات اسارت حوزه هنری برگزار شد، گروهی از آزادگان حضور داشتند و خاطرات خود را از رخداد‌ها و موقعیت‌های خنده‌آوری که در طول دوران اسارت برایشان رخ داده بود بازگو کرده و از تاثیر این موقعیت‌ها بر روحیه خود و قدرت تحمل رنج اسارت سخن گفتند.

در ابتدا، داوود حسین‌پور، اسیر شده در تک عراق در ۳۱ تیر ماه (اردوگاه ۱ و ۲ کمپ ۷) که در ۳ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، اظهار داشت: بیشتر کتاب خاطرات آزادگان بسیار جدی هست و در نگارش اتفاقاتی که در روزمره اسارت اتفاق افتاده، پرده پوشی شده هست، اما جالب هست بدانید این طور نبود که ما در اسارت فقط شکنجه شویم یا فقط به دنبال نماز شب و دعا و عزاداری باشیم. خیر، ما هم روزمره‌هایی داشتیم.

جیب‌های پر از خالی!
وی با بیان اینکه در میان مفقود الاثر‌ها بوده هست و هیچ وقت صلیب سرخ از آنها بازدید نکرد، بیان کرد: بعد از اینکه اسیر شدیم ما را به بعقوبه، اردوگاه ۱۸ بردند، آنجا دو سوله با حدود ۴ هزار نفر وجود داشت. ما را با لگد به داخل یکی از این سوله‌ها پرت کردند، کمی بعد متوجه شدم تعداد زیادی از لشکر ما آنجا هستند.

این رزمنده ادامه داد: یک آیفای قدیمی بود که با آن برایمان صمون؛ نان عراقی می‌آوردند، آنجا غذایی وجود نداشت. این نان‌ها صبحانه، ناهار و شام ما محسوب می‌شد و وقتی آیفا می‌آمد، بچه‌های اردوگاه آنقدر گرسنه بودند که به سمت در هجوم می‌بردند و عراقی‌ها مجبور می‌شدند به آنها تیراندازی کنند، بالای در یک سری ایرانت بود که ما قسمتی از آن را شکستیم و نان‌ها را از همان سوراخ و شکستگی برای ما پرت می‌کردند. ما برای زنده ماندن مجبور بودیم نان‌ها را در هوا بگیریم تا زنده بمانیم. قد من بلند بود و می‌پریدم و دو نان می‌گرفتم، در این بین یکی از اسرا، قدش از من کمی بلندتر بود، او نمی‌پرید و فقط دستش را دراز می‌کرد و نان‌ها را در جیب‌ها ولباسش می‌گذاشت. وقتی دیدم نمی‌توانم نان به دست بیاورم، نان‌ها را از جیب‌های بغل او درآوردم. به گمانم ۵ تا ۶ نان از او زدم و در جیب‌هایم گذاشتم. وقتی برگشتم عقب و جیب‌هایم را نگاه کردم، دیدم نان‌ها نیست و فهمیدم که یکی هم نان‌های من را زده هست!

دندان پزشک اختصاصی اردوگاه
حسین‌پور در قسمت دیگری از خاطراتش گفت: در اسارت یک «اکبر نقاش» داشتیم که از دندان درد ناله می‌کرد، من گفتم نگران نباش عمو سعید هست. عمو سعید شخصی بود که سیم خاردار را شبیه سوزن کرده و شمع را روی آن گذاشته بود و دندان درد‌ها را درمان می‌کرد.

وی ادامه داد: اکبر نقاش را پیش او بردیم، دست و پایش را گرفتیم که تکان نخورد،  عمو سعید سنجاق را داغ کرد و تا آمد آن را روی دندان اکبر بگذارد، اکبر شروع کرد به جیغ و داد و، چون دست و پایش را هم گرفته بودیم، نمی‌توانست تکان بخورد، به او گفتیم چرا اینقدر شلوغ می‌کنی مگر نمی‌خواهی دندانت خوب شود. گفت آقا شما که می‌خواهید دندانم را درست کنید، حداقل قبلش بپرسید کدام دندان من درد می‌کند! و ما متوجه شدیم داشتیم دندان سالم را درمان می‌کردیم!

یک خوشحالی عجیب
در ادامه برنامه، سردار غلام عسگر کریمیان (اسیر شده در عملیات خیبر سال ۱۳۶۲) در کمپ ۱ و ۲ اردوگاه موصل که جزو دومین گروه آزاده شده در مرداد ۱۳۶۹ هست، گفت: خاطرات من در ۱۵۹ ساعت ضبط و ثبت شده هست و قسمت‌های طنز آن را محمد محمدی تبار برایتان می‌گوید.

وی در ادامه بیان کرد: برادران آزاده ما یک قدم از بقیه جلوتر هستند، چون هم مفقودالاثر، هم جانباز، هم رزمنده و در نهایت آزاده هستند، پس باید اینها به صحنه بیایند، ولی دستگاه‌های فرهنگی ما اقدامات زیادی در این باره انجام نداده‌اند و من از حوزه هنری برای برگزاری چنین نشست‌هایی تشکر می‌کنم و امیدوارم این برنامه‌ها، شرایطی برای تشکیل انجمن‌های روایت‌گری و آموزش شود و سازماندهی آن را در سراسر ایران فراهم کند.

این سردار در بخش دیگری از سخنان خود اظهارکرد: دشمن توانست جسم‌های ما را اسیر کند ولی هرگز نتوانست روح ما را به اسارات بگیرد. به خاطر دارم در اردوگاه، افسر استخبارات عراق کلاهش را از سر برداشت و دو دستی به سرش کوبید و گفت «شما اسیرید؟ والا که ما اسیریم، نه شما.» و وقت آزادی ما، ماموران و سربازان و درجه‌داران اردوگاه‌های عراقی خیلی خوشحال بودند و شادی می‌کردند. وقتی دلیل را می‌پرسیدیم، جواب می‌دادند ما داریم از دست شما راحت می‌شویم.

یک رئیس جمهور احمق!
در ادامه برنامه جواد خواجویی (اسیر شده در عملیات بیت المقدس، ۱۳۶۱) که در ۳ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، طی سخنانی درباره خاطرات آن دوران گفت: درباره اسارت خیلی نوشته و فیلم‌های زیادی ساخته شده هست که بیشتر آنها تراژدی هست،، اما در اسارت نکات طنزی هم وجود داشته که گفتن از آنها جالب هست.

وی ادامه داد: من جزو آن ۲۳ نفر نوجوان هستم که اسیر شدیم و رژیم بعث عراق تصمیم گرفته بود ما را به فرانسه بفرستد به همین دلیل ما اعتصاب غذا کردیم در روز دوم اعتصاب، ما را به دفتر فرمانده نظامی عراق که معاون صدام هم بود، بردند. او از ما پرسید چرا اعتصاب کردید. جواب دادیم شما تبلیغ کردید و گفتید ما یک سری بچه هستیم و ما را به زور به جبهه آورده‌اند. او خواست با ما همدردی کند و پرسید، کدام احمقی گفته که شما بچه‌اید، از بین ما ابوالفضل که آذری زبان بود، جواب داد، رییس جمهور خودتان! او بسیار عصبانی شد، اما در آن موقعیت هیچ چیزی نمی‌توانست بگوید.

قشنگ‌ترین خوش آمدگویی
درادامه این برنامه، رضا رحمانی (اسیر شده در تک عراق  در تیرماه ۱۳۶۷) در اردوگا‌های ۲ و ۵ تکریت که در ۱۹ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، عنوان کرد: من اول شهریور، دو روز بعد از آتش بس همراه ۷۵۰ نفر دیگر اسیر شدم، ما را به پادگان الرشید بغداد بردند، روز آزاد شدنم در روستایمان همه بنر‌ها و نوشته‌های بلند بالایی زده بودند. در بین این همه تبریک، یکی از دوستان پدرم، یک بنر سر در دهات زده بود که روی آن به ترکی فقط نوشته بود، «اسیر، خوش آمد!» و این قشنگ‌ترین خوش آمدی بود که به من گفته شد.

اسکندر و نذر سیگار
وی در ادامه بیان کرد: در دوران اسارت، یک اسکندر نامی داشتیم که سیگاری نبود، ولی ما همه سهمیه سیگار داشتیم. اسکندر سهم سیگارش را به کسی نمی‌داد و نگه می‌داشت. یک روز دیدیم که دارد در محوطه اردوگاه پا برهنه راه می‌رود. رفتم سراغش و پرسیدم، اسکندر چرا پا برهنه‌ایی؟ جواب داد فردا اربعین هست و نذر دارم.  فردا  که شد، به همه سیگاری‌های اردوگاه، یک نخ سیگار داد و نذرش را ادا کرد.  

رضا رحمانی ادامه داد: مدتی گذشت دوباره او را دیدم که پابرهنه در حال راه رفتن هست. گفتم حتما نذر دارد و پس بروم از او سیگار بگیرم. پیش اسکندر رفتم و گفتم اسکندر چه شده؟ دوباره نذر داری که پابرهنه‌ایی؟ گفت نه، دمپایی‌ام را دزدیده‌اند!

وی در پایان اظهار کرد: من برادر ندارم، اما تمام آزادگان کشور را مثل برادران تنی خودم می‌دانم و به آنها افتخار می‌کنم.

سرباز جمعه و جناب شلغم
در ادامه برنامه، ابوالقاسم افخمی (اسیر شده در عملیات والفجر مقدماتی ۱ در سال ۱۳۶۱) در موصل ۲ قدیم و رمادی ۱ و ۳ و تکریت که در ۴ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، گفت: ما اکثر خاطراتی که اینجا به آن طنز می‌گفتیم آنجا حقیقتا طنز نبود، بلکه تراژدی بود.

وی ادامه داد: من ۱۶ ساله بودم که اسیر شدم. وقتی در اردوگاه موصل بزرگ بودم، یک سرباز عراقی به اسم جمعه -که بسیار شکنجه‌گر و بی‌رحم بود- هم آن‌جا حضور داشت. از بین ما یک شیر پاک خورده‌ایی بود که موقع معرفی خودش، گفته بود اسمش شلغم، اسم پدرش چغندر و اسم پدربزرگش زردک هست و این سرباز آمد و پشت سرهم اسم‌های شلغم و چغندر و زردک را ردیف کرد و پرسید این چه کسی هست و هیچ کس پاسخگو نبود. این فضا و این اسم باعث خنده همه ما شده بود و بالاخره کمی که گذشت جمعه فهمید که سرکار بوده هست و بسیار خشمگین شد.

باور کن عربی بلد نیستم
وی در بخش دیگر سخنان خود بیان کرد: ما در اردوگاه رمادی بودیم، یک سرباز عراقی به اسم رحیم آن‌جا بود که فارسی بلد بود و همیشه به من می‌گفت تو چند زبان بلد هستی، حتما عربی هم بلدی و در خیلی از موارد تلاش کرد که دست من را رو کند و من مدام او را سر کار می‌گذاشتم و او همه مدتی که آن‌جا بودم نتوانست مچ من را بگیرد، ولی وقتی قرار شد ما به اردوگاه تکریت برویم و من مطمئن شدم که دیگر دست رحیم به من نمی‌رسد، سوار اتوبوس که شدم سرم را از شیشه اتوبوس بیرون آوردم و به زبان عربی هر چه لایق رحیم بود به او گفتم!

صدایت می‌زنند، جواب بده!
در بخش پایانی این نشست، محمد محمدی تبار (اسیر شده در عملیات خیبر سال ۱۳۶۲) در موصل ۱، کمپ ۲ که در ۲۸ مرداد ۱۳۶۹ آزاد شد، بیان کرد: وقتی که اسیر شدیم در بصره بودیم، در ساختمان وزارت دفاع عراق وقت چک کردن اسامی، نوبت به ما که رسید، گفتند اسم شما از این به بعد شامل اسم خودتان، اسم پدر و اسم پدربزرگتان هست.  

وی ادامه داد: من به فکر فرو رفتم که خدایا ما دیگر اسیر شدیم و خانواده‌مان را نمی‌بینیم. غم من را فرا گرفته بود و با خودم می‌گفتم پدرم می‌گفت که به جبهه نرو و من حرفش را گوش ندادم! یک‌دفعه شنیدم سرباز عراقی مدام با صدای بلند می‌گوید، محمد، محمدعلی، جعفر.

محمدی تبار در ادامه عنوان کرد: من هم گفتم چرا هیچکس جوابش را نمی‌دهد، جواب بده، الان پدرت را درمی آوردند. در همین فکر‌ها بودم که یکدفعه گفتم که محمد که منم، محمد علی که اسم پدر من هست و جعفر که پدربزرگم، یکدفعه از جا پریدم و گفتم، نعم، نعم. سرباز که از صدا زدن مداوم من عصبانی بود، من را که دید گفت جلو بروم و چند نفر دیگر از سرباز‌های عراقی را هم صدا زد و من را کلی کتک زدند.

«خنده در اسارت» از مجموعه برنامه‌های روایت پنهان به همت دفتر هنر و ادبیات اسارت حوزه هنری سه‌شنبه ۷ اسفندماه در در سالن صفارزاده حوزه هنری برگزار شد.

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دستگاه‌های فرهنگی اقدام زیادی درباره آزادگان انجام نداده‌اند بیشتر بخوانید »

شهید محمدجواد تندگویان؛ اسیر عشقی و هفت آسمان، غبار پر توست...

شهید محمدجواد تندگویان؛ اسیر عشقی و هفت آسمان، غبار پر توست…


شهید محمدجواد تندگویان؛ اسیر عشقی و هفت آسمان، غبار پر توست...

به گزارش نوید شاهد، روز بیست و نهم آذر، روز تجلیل از نام و مقام غریب ترین، مظلوم ترین و مخلص ترین وزیر در تاریخ جمهوری اسلامی است. وزیری که در حین خدمت و گره‌گشایی از بحران در سخت ترین شرایط جنگ و در اوج هجوم دشمن متجاوز به سرزمینمان، به اسارت دشمن درآمد، سالها سخت ترین و وحشیانه ترین شکنجه ها را تحمل کرد و سپس در غربت به شهادت رسید، بی آنکه هیچ خبر و نشانی از محل اختفا و اسارت او توسط جانیان بعثی داده شود. و سالها پس از شهادت، بقایای پیکر رنجدیده اش به وطن بازگشت. حماسه استقامت و آزادگی وزیر بسیجی شهید محمدجواد تندگویان، یکی از جانانه ترین و جاودانه ترین جلوه های سربلندی ملت ما در تاریخ غرورآفرین دفاع مقدس است. وزارت چهل روزه ی او تجسمی از خلوص تعهد در مکتب خدمت تا همیشه ی تاریخ است و اسارت او، تبلوری از جانفشانی در راه مسئولیت و در طریق غیرت…

مقاومت زیر شکنجه های ساواک و تحمل ۱۱ ماه زندان

محمدجواد تندگویان در تاریخ ۲۲ خردادماه سال ۱۳۲۹ در محله خانی آباد تهران متولد شد پدر او که یکی از طرفداران محمد مصدق بود در میدان بهارستان یک مغازه کفاشی داشت.
محمدجواد تندگویان در سال ۱۳۳۶ به مدرسه رفت و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. در سال تحصیلی ۱۳۴۸_۱۳۴۷ به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی رشته مهندسی نفت، گرایش پالایش وارد دانشکده نفت آبادان شد و پس از گذشت مدتی فعالیت خود را در انجمن اسلامی دانشجویان آغاز کرد. او در این انجمن، نقش وسیع و موثری داشت و اقدامات بزرگی انجام داد که همین امر نیز سبب شد ساواک نسبت به فعالیت‌های او در انجمن اسلامی دانشجویان حساس شود. از جمله او برنامه حضور و سخنرانی شخصیت‌هایی چون: استاد شهید مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی و علامه محمدتقی جعفری را در دانشگاه ترتیب داد. وی در دوران سربازی نیز توسط ساواک دستگیر و پس از تحمل شکنجه‌های بسیار به ۱۱ ماه حبس محکوم شد.

شاگرد اول دانشگاه؛ ممنوع الاستخدام و مجبور به مسافرکشی!

به گفته مهندس یحیوی همکار و همراه شهید از دوران تحصیل تا وزارت و اسارت، می‌توان از شهید تندگویان به‌عنوان یک الگوی متعهد و متخصص در مجموعه وزارت نفت نام برد. کسی که در دوران دانشکده، در عین داشتن ریاست جامعه اسلامی مهندسین دانشکده و فعالیت‌های وسیع فوق‌برنامه، به‌عنوان دانشجوی رتبه اول شناخته می‌شد. از نظر فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی با وجود اختناق دوران ستم‌شاهی، ایشان با جرأت و جسارت به همراه دیگر هم‌رزمانش فعالیت‌های وسیعی را در سطح آبادان داشتند. پس از فارغ‌التحصیلی به‌عنوان کارشناس نفت به استخدام پالایشگاه نفت تهران درآمد و با وجود داشتن زن و فرزند و نیاز به داشتن فعالیت تمام‌وقت در پالایشگاه، ارتباط خود را با دانشکده نفت آبادان و به‌ویژه انجمن اسلامی دانشکده نفت حفظ کرد. همین هم بود که باعث شد کرمی، رئیس وقت دانشکده، گزارشی را برای ساواک درباره او بفرستد، چون اقدام‌های شهید تندگویان باعث حفظ روحیه دانشجویان فعال دانشکده می‌شد. تندگویان پس از این گزارش دستگیر شد و مدت یک سال را در زندان ساواک به سر برد. آن هم در شرایطی که در تمام این یک سال مورد شکنجه‌های سخت ساواک قرار می‌گرفت. پس از آزادی از زندان ساواک، ممنوع‌الاستخدام شده بود در نتیجه از پالایشگاه اخراج شد و چون هر جا که برای کار رجوع می‌کرد، از او کارت عدم سوءپیشینه می‌خواستند، مجبور شد مدتی به‌صورت متفرقه کار کند. در این دوره حتی برای مدتی هم به کار مسافرکشی پرداخت. پس از مدتی از سوی بهروز بوشهری که در آن زمان مدیر کارخانه پارس توشیبا بود و به‌واسطه وجود ایشان وجود کارت عدم سوءپیشینه قابل‌چشم‌پوشی بود، دعوت به کار شد و شهید تندگویان راهی رشت شد تا در پارس توشیبا مشغول کار شود.

الگوی کار جهادی، روح ابتکار، ظرفیت سازی، فرصت آفرینی و تخصص در مسئولیت

پس از انقلاب و با روی کار آمدن دولت شهید رجایی، با توجه به تخصص و تجربیاتی که داشت، از او دعوت شد به‌عنوان وزیر نفت در کابینه، قبول مسئولیت کند. در طول مدت کوتاه وزارت شهید تندگویان که بیش از ۴۰ روز دوام نداشت، او بیشتر ایام را در

مناطق جنگی حضور می‌یافت و ضمن هدایت کارکنان، باعث ایجاد روحیه و دادن قوت قلب به آنان می‌شد.
در زمان جنگ تحمیلی و در شرایطی که برنامه‌های روزمره هر روز، با روز قبل تفاوت می‌کرد، برنامه‌های کوتاه‌مدت، بلندمدت و نگاه درازمدت برای آینده صنعت نفت پس از جنگ تحمیلی قاعدتاً فراروی هر مدیری در مجموعه نفت و به‌ویژه شخص وزیر بود. شهید تندگویان در این شرایط به‌خوبی از عهده برنامه‌ریزی برای تنظیم تولید، توزیع و صادرات نفت برمی‌آمد، به‌گونه‌ای که ما در این زمینه مشکلی نداشتیم. از دیگر برنامه‌هایی که مدنظر ایشان بود، برنامه‌ریزی برای توسعه شبکه گازرسانی در کشور بود که در این زمینه اقدام‌های خوبی را هم انجام دادند. به جرأت می‌توان گفت آنچه تندگویان در عمر کوتاهش انجام داد، در زمان حیاتش بسیار مفید بود و پس از اسارت و شهادتش زیربنایی برای کار دیگر وزرا قرار گرفت.
بی‌تعلقی شهید تندگویان با وجود صدارت بر دومین شرکت بزرگ نفت دنیا از روح عارفانه او نشات می گرفت.
مهندس یحیوی در مورد نگاه شهید تندگویان به کار و زندگی می‌گوید: طول همکاری ما در وزارت نفت مربوط به همان ۴۰ روز وزارت ایشان در وزارت نفت بود. تندگویان در پاسخ به نصیحت‌کنندگانی که از ایشان می‌خواستند به جای حضور در مناطق جنگی، وقت خود را برای پیگیری امور، در داخل مرکز بگذراند، اعتقاد داشت: «در شرایط سخت کنونی که ما از کارکنان نفت می‌خواهیم در منطقه حضور داشته باشند،‌ نمی‌توان در میان آنها نبود.» به همین دلیل هم وقتی کارکنان می‌دیدند خود وزیر نفت با حضورش در مناطق خطرناک انجام وظیفه می‌کند با عشق و امید و انگیزه بیشتری کار می‌کردند.

وسایل زندگی اش یک وانت را هم پر نمی کرد!

پس از چند سال که به‌عنوان مهندس فعالیت می‌کرد و مدیریت کارخانه پارس توشیبای آن زمان را به‌عهده داشت و بعدها هم به‌عنوان مدیر مناطق نفت‌خیز جنوب فعالیت می‌کرد، موقعی که به ساختمانی که ما هم در آن سکونت داشتیم نقل‌مکان کرد، وسایل زندگی‌اش حتی یک وانت‌بار پیکان را هم پر نمی‌کرد!

اسارت در حین سرکشی به مناطق نفتی تحت محاصره و آتش دشمن

در طول چهل روز وزارت، به منظور نظارت مستقیم بر این عملیات، سه بار به آبادان رفت، اما در چهارمین سفرش به آبادان، در ۹ آبان ۱۳۵۹ نیروهای عراقی ــ که صبح آن روز جاده فرعی ماهشهر ـ آبادان را در اختیار گرفته بودند ــ وی را به همراه دو معاونش، و دو تن از محافظانش به اسارت گرفتند. تمامی تلاش‌های جمهوری اسلامی برای پیگیری وضعیت تندگویان، به نتیجه نرسید و رژیم بعثی عراق، هیچ نشانی از وزیر نفت ایران نداد.
پس از گذشت حدود یازده سال، با آزاد شدن تدریجی اسرای ایرانی در ۱۳۶۹ شمسی، اخباری حاکی از زنده بودن تندگویان انتشار یافت، ولی دولت عراق به دروغ اعلام کرد که وزیر نفت سابق ایران در ۱۳۶۱ شمسی ۱۹۸۲میلادی در سلولش خودکشی کرده است!

خاکستر ما قصه ی طوفانی عشق است…

پس از قطعی شدن شهادت تندگویان، عراق از استرداد پیکر او امتناع کرد که سرانجام با پیگیری و پافشاری ایران، پس از گذشت یازده سال از زمان اسارت، تحویل گرفته شد و به ایران انتقال یافت و در ۲۹ آذر ۱۳۷۰ در قطعه ۷۲ تنِ (شهدای ۷ تیر) در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

با طنین صوت قرآن و مناجاتش در راهروهای اسارتگاه می فهمیدیم زنده است!

مهندس یحیوی از دوران اسارت شهید چنین روایت می کند: در تمام مدت اسارت در سلول‌های انفرادی نگهداری می‌شدیم و تنها راهی که می‌توانستیم مطمئن باشیم تندگویان هنوز زنده است و در میان ما حضور دارد صدای قرآن و مناجات او بود که در راهروی زندان می‌پیچید. او با شهامت با مأموران بازجوی عراقی برخورد می‌کرد و زندان سازمان امنیت عراق را همانند سنگری برای مقابله با دشمن در خانه خود دشمن قرار داده بود.

یاد این شهید غریب و وزیر بسیجی و خادم خاکی و خالص مردم، در روز بازگشت و تدفین پیکرش در خاک مقدس میهن لاله های عشق و حماسه و ایثار، در کنار شهیدان گلگون کفن، گرامی باد.

انتهای پیام/



منبع خبر

شهید محمدجواد تندگویان؛ اسیر عشقی و هفت آسمان، غبار پر توست… بیشتر بخوانید »

استقبال از امام خمینی (ره)، حفظ امنیت پایتخت تا دفاع از مرز‌ها در کردستان و مبارزه با منافقین 

استقبال از امام خمینی (ره)، حفظ امنیت پایتخت تا دفاع از مرز‌ها در کردستان و مبارزه با منافقین 


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شب خاطره با محوریت روایت پیشکسوتان و فرماندهان کمیته انقلاب اسلامی، شامگاه (سه‌شنبه) با حضور پیشکسوتان و فرماندهان کمیته انقلاب اسلامی در موزه دفاع مقدس و مقاومت برگزار شد.

در ابتدا، سردار کرم‌پور رئیس کانون پیشکسوتان فراجا در سخنانی یاد و خاطره رزمندگان دوران دفاع مقدس را گرامی‌داشت و اظهار داشت: در این جلسه شب خاطره دو نسل و دو طبقه‌ی که در بخش امنیت میهن اسلامی‌مان توفیق خدمت داشته‌اند، حضور دارند. نسل اول در روز‌های ابتدایی انقلاب در تهران‌بزرگ و شاکله کمیته انقلاب اسلامی را شکل دادند و سپس در کنار عزیزترین فرزندان در جبهه نبرد، جوانانی که از دانشگاه علوم انتظامی در این جلسه هستند، پیوند زیبایی شکل داده شده هست. 

وی خاطره‌ای از «شهید ناصر دادرس» ذکر کرد و گفت: این شهید در کارگزینی کمیته سابق روی کاغذ نوشت «برادر ارجمندام، جناب اسماعیلی! من انشالله به فضل خدا اگر روزی بود، شنبه یا نهایتا یک‌شنبه در خدمت شما هستم، اما حسب وظیفه می‌خواهم این دقایق را در محضر رزمندگان باشم»؛ اما ایشان در همان روز‌ها در جریان بازدید از منطقه به شهادت رسید و یک‌شنبه ایشان تشییع شد؛ لذا این رزمندگان از تمام لحظات برای خدمت استفاده می‌کردند. 

وظیفه کمیته‌ها تامین امنیت مردم بود
در ادامه سردار علی‌قلی فودازی به روایت بخش‌های از مبارزات کمیته در تهران پرداخت و گفت: جوان‌های امروز از چگونگی ایجاد کمیته‌های انقلاب در روز‌های ابتدایی انقلاب اطلاع ندارند؛ این کمیته‌ها ابتدا در مساجد شکل گرفتند که اولین کمیته مربوط به استقبال از امام خمینی (ره) بود. 

این پیشکسوت کمیته انقلاب اسلامی با بیان اینکه شهربانی و پلیس‌قضایی از دیگر مجموعه‌های برامده از کمیته انقلاب اسلامی بودند، گفت: مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی در راس کمیته‌های انقلاب اسلامی در تهران بودند که در ادامه به ۱۴ مجموعه توسعه پیدا کردند و حدود ۱۴ هزار نیرو در منطقه جنوب تهران داشتند که عمده وظیفه این کمیته‌ها تامین امنیت مردم بود. 

وی با تاکید براینکه کسانی که در کمیته ماندند کسانی بودند که تابع ولی‌فقیه و حضرت امام (ره) بودند، گفت: همه بچه‌هایی که در کمیته‌های انقلاب اسلامی بودند به عشق امام (ره) ایستادند و مهمترین کار مقابله با گروهک منافقین بودند. اولین برخورد با منافقین در خیابان هلال احمر و علیه مرکز آموزش منافقین در سال ۱۳۵۹ بود.

فودازی تصریح کرد: در عملیاتی سه دختر عضو گروهگ منافقین را اوایل سال ۱۳۶۰ در خیابان وحدت اسلامی دست‌گیر کردیم که آنها ۱۲ عملیات و ترور موفق انجام داده بودند. 

در بخش دیگر این مراسم، حمید احمدی، از پیشکسوتان کمیته در سخنانی گفت: شخصا ورودی ۲۳ سال ۱۳۵۷ و اولین مجروح کردستان بودم که تیرخلاص خوردم و در عملیات برون‌مرزی و آبادان و گیلانغرب زخمی شدم، اما همچنان زنده هستم. 

وی گفت: اولین قائله‌ی که در کردستان ایجاد شد امام خمینی (ره) پیام دادند که این قائله را جمع کنید که شهید چمران در میدان بود و شرایط به طوری که کومله به پای بچه‌های جهاد نعل می‌زنند. ما داوطلبانه به پادگان امام حسین (ع) رفتیم و پس از اموز‌هایی راهی کرمانشاه و جوانرود شدیم و مقابل دشمن ایستادیم. 

در ادامه سردار هاشمی از پیشکسوتان کمیته، مادران را ریشه پیروزی انقلاب دانست و با بیان اینکه اگر ما در صحنه‌های انقلاب خدمتی انجام دادیم، به پشتوانه مادران و همسران بود، گفت: بچه‌های کمیته در روز‌های انقلاب بدون هیچ چشم‌داشت و فیش‌های حقوقی و به دستور امام خمینی (ره) وارد میدان کمیته شدند و تا آخر ایستادند.

۱۱ سال اسارت بدون هیچ مدرک جرم 
سپس، سید منصور موسوی از آزادگان کمیته انقلاب اسلامی گفت: ۱۱ سال در اسارت آمریکایی‌ها بودم درحالی که هیچ مدرکی از ما نداشت ولی، چون ظالم بودند ما را نگه داشتند؛ دشمن مسائل روحی و روانی را علیه ما انجام می‌داد. 

در پایان این مراسم از خانواده‌های شهیدان دوران دفاع مقدس شهید سید برات حسینی، شهید محمدابراهیم حمیدی و شهید مجید بیاتی تجلیل شد. 

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

استقبال از امام خمینی (ره)، حفظ امنیت پایتخت تا دفاع از مرز‌ها در کردستان و مبارزه با منافقین  بیشتر بخوانید »

سوغاتی آزادگان از زندان‌های حزب بعث

سوغاتی آزادگان از زندان‌های حزب بعث


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بازگشت آزادگان سرافراز دوران هشت سال دفاع مقدس به میهن اسلامی از ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ آغاز شد و رزمندگانی که در جبهه‌های نبرد حماسه‌ها آفریده و در ایام اسارت نیز در برابر سختی‌ها و رفتار‌های غیرانسانی بعثی‌ها صبر و استقامت کردند، به آغوش خانواده‌های خود بازگشتند؛ آنها در این سفر طولانی‌مدت همچون دیگر مسافران همراه خود سوغاتی آوردند؛ اما سوغاتی متفاوت.

«مسعود قربانی» آزاده دوران دفاع مقدس که چهارم خرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه به اسارت درآمده و سال ۱۳۶۹ نیز درپی تبادل اسرا میان ایران و عراق، از زندان‌های دشمن بعثی آزاد شده، در خاطرات خود گفته هست: «نهم شهریور سال ۱۳۶۹ یکی‌دو ساعت مانده به غروب بود که رسیدیم به مرز. با مشاهده پرچم سه‌رنگ جمهوری اسلامی ایران و پاسداران در لب مرز، خاطرمان آسوده شد که واقعاً داریم به وطن بازمی‌گردیم. لحظه آزادی از چنگال دژخیمان بعثی که بویی از انسانیت نبرده بودند، لحظاتی بسیار باشکوه و غرورآفرین بود. اشک در چشمان بچه‌ها حلقه زده بود. از اتوبوس‌های عراقی پیاده شدیم و سجده شکر به درگاه خدای متعال به‌جای آوردیم و یکی‌یکی با اسرای عراقی مبادله شده و سوار اتوبوس‌های کشور خودمان شدیم.

بعد چند نفر از برادران پاسدار و نیز چند نفر خبرنگار اطلاعات شناسایی‌مان را ثبت کردند. خبرنگاران اقدام به ارسال اسامی به رسانه‌های ملی را در اولین و سریع‌ترین فرصت انجام دادند. سپس به پادگانی رفتیم که در نزدیک مرز در شهر قصرشیرین بود. به محض ورود، با صلوات از اتوبوس‌ها پیاده شدیم. برادران پاسدار با آغوش گرم آمده بودند به استقبال‌مان. اشک شوق از چشمان‌مان سرازیر شد. در همان لحظه ورود ابتدا با چند عدد کیک و شیر و آب میوه پذیرایی شدیم. بدن‌های‌مان ضعیف و نحیف بود. مثل اسکلتی بودیم که فقط پوستی بر آن کشیده باشند. معده‌مان در تعجب از مواجهه با این خوراکی‌ها مانده بود!

در آن‌جا به‌مدت ۲ روز در قرنطینه بودیم. باید از لحاظ سلامتی و کنترل بیماری‌ها بررسی و چکاپ می‌شدیم. خیلی‌ها بیماری‌های داخلی، عفونی، کلیوی، شنوایی، بینایی، روحی، روانی و عصبی و… شدیدی داشتند و تقریباً همة آزادگان کم و زیاد این بیماری‌ها و ناخوشی‌ها را با خودشان سوغاتی آورده بودند.  

صدای دلنواز سرود آهنگران و پس از آن در هنگام غروب، صدای دلنشین صوت قرآن کریم که از طریق بلندگو پخش می‌شد، حال و هوای خاصی به ما داد. انگار که تازه متولد شده و به دنیای دیگری پا گذاشتیم. تا آن لحظه هنوز خانواده‌های‌مان اطلاعی نداشتند. آن‌ها همچنان چشم‌انتظار بودند که شاید ما زنده باشیم و با اسرا برگردیم. آخر جناز‌ه‌ای هم از ما نداشتند که فکر کنند شهید شده‌ایم».

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سوغاتی آزادگان از زندان‌های حزب بعث بیشتر بخوانید »

یادواره شهدای «غریب در اسارت» شهرستان‌های استان تهران برگزار شد

یادواره شهدای «غریب در اسارت» شهرستان‌های استان تهران برگزار شد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، در آستانه فرا رسیدن هفته دولت و سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر، مراسم اولین یادواره شهدای غریب در اسارت در قالب سیصد و شصتمین برنامه شب خاطره حوزه هنری با تقدیر از خانواده ۱۲ شهید غریب در اسارت شهرستان‌های استان تهران عصر پنجشنبه یکم شهریور ۱۴۰۳ در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.

این مراسم با حضور معاون رئیس جمهور و ریس بنیاد شهید و امور ایثارگران و مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان‌های استان تهران و جمعی از مسئولان کشوری و لشکری، خانواده‌های شهدا، ایثارگران و آزادگان همراه بود.

سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در این یادواره ضمن گرامی‌داشت یاد و نام شهدا و خیرمقدم به حضور خانواده شهدا، آزادگان و جانبازان سرافراز در این مراسم، گفت: تا کنون ۲۵ مراسم بزرگداشت شهدای غریب در اسارت برگزار شده هست.

معاون رئیس جمهور با اشاره به برگزاری بیست‌وپنجمین مراسم بزرگداشت شهدای غریب در اسارت و هم‌زمانی آن با مراسم اربعین حسینی، گفت: زائران اربعین در آستانه ورود به کربلا هستند. این از حکمت الهی هست که بیست و پنجمین مراسم هم‌زمان با مراسم اربعین برگزار می‌شود.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران با اشاره به ۱۲ شهید غریب در اسارت شهرستان‌های تهران که پیکر برخی از شهدا از جمله شهید محمدعلی اصغری هنوز مفقودالاثر هستند، گفت: خانواده شهدا نیازی به برگزاری این مراسم‌ها ندارند. شهدا نزد پرورگار روزی دارند و شاد هستند. فضل الهی مقامی هست که خدا به شهدا داده هست و اولین کسی که شهید شفاعت می‌کند خانواده خودش هست. برگزاری این مراسم برای رسیدن به این بشارت هست که شهدا راه صدساله را یک شبه طی کردند.

اوحدی گفت: اگر در این مراسم حضور پیدا می‌کنیم به این دلیل هست که دنبال تحول هستیم. نعمت اختیار و انتخاب یکی از نعمت‌های بزرگ هست که خداوند فلسفه عالم خلقت را انتخاب می‌دانند.

معاون رئیس جمهور با بیان اینکه خدا راه را به انسان نشان داده هست، گفت: شهدا نفس مطمئنه‌ای بودند که درست انتخاب کردند و به کمال رسیدند. خداوند دو معیار عظیم برای انسان قرار داد و حجت ظاهر که همان اهل بیت (ع) و شهدایی که به اهل بیت (ع) اقتدا کردند و حجت باطن که عقل و ظرفیت ما هست.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در این مراسم به بیان خاطراتی از شهید مهدی حاج کرمی پرداخت.

اوحدی در پایان گفت: رژیم اشغالگر صهیونیست امروز در باتلاقی فرو رفته هست و گرفتار مقاومت مردم فلسطین هست که این به برکت خون شهدا هست.

خادم خانواده شهدا و ایثارگران هستم

در بخش دیگری از این مراسم عباسعلی رضایی مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان‌های استان تهران گفت: نباید به اندازه یک چشم برهم زدن از ایثار شهدا غفلت کنیم. برای جانبازان، آزادگان نجیب و خانواده‌های شهدا؛ خانواده‌هایی که امروز در جمع ما حضور دارند بخصوص ۱۲ خانواده شهید در اسارت که این برنامه مزین بنام آنهاست و برای همه وزرا آرزوی توفیق دارم.

وی با تقدیر از سردار آزادی گفت: خادم پدران و مادران و فرزندان شهدا هستم. بنیاد شهید و امور ایثارگران به حضور فردی مانند سعید اوحدی نیاز دارد. پیشتر نیز او با حضور در این بنیاد خوش درخشید و برای این مدیر آرزوی توفیق دارم.

رضایی ادامه داد: مراسم‌ها باید در وزن ایثارگران باشد که با همکاری معاونت فرهنگی و حوزه هنری این مهم محقق شد. یاد شهدا فراموش شدنی نیست.

وی با ذکر خاطره‌ای از مادرش گفت: یکی از برادران را منافقان با ۳۴ گلوله به شهادت رسید، ۲ برادر همزمان شهید شدند، اما پیکر یکی از آنها پس از سال‌ها به ایران بازگشت. مادرم ترازو خواست؛ او استخوان‌های برادرم را کشید شد که یک کیلو و ۸۰۰ گرم شد، برادرم ۷۶ کیلو بود و مادرم گفت من این فرزند را دادم امیدوارم راهش ادامه یابد.

۹ شهید عکسی ندارند

در ادامه محمدجواد زمردیان دبیر کنگره ملی شهدای غریب اسارت در سخنانی گفت: شاهد حضور در بیست و پنجمین محفل شهدا هستیم وقتی شروع کردیم، فکر نمی‌کردیم به ۱۹۰۲ شهید برسیم. از این تعداد ۸۳ نفر پیکرهاشان نرسیده، من و شمای آزاده با رفقایی زیست کردیم که اسم عربی از آنان در ذهنمان بود و بعد‌ها آنها به شهادت رسیدند و کار سخت شد.

وی ادامه داد: ۴۷۵ پرستوی عاشق به میهن بازگشتند؛ این در روزنامه کیهان ذکر شد. آن روز مثل امروز فضای مجازی نبود و ۴۷۵ اسم در آن روزنامه بود. حتی عکسی نبود از ۱۹۰۲ شهید؛ ۹ نفر عکس ندارند. مگر خانه و کاشانه‌ای دارند که عکس داشته باشند؟ ۴ تن از آنان از بهزیستی بودند و به اسارت درآمدند و در اسارت شهید شدند و حتی یک عکس از آنان نداریم. دوستان در موسسه پیام آزادگان کمیته جست‌وجوی مفقودین کمک کردند این اسامی را به چهره‌هایی تبدیل کنیم که شمایلی از آنان در اسارت داشتیم. مدیران کل استان تهران کمک کردند تا با این اسامی ارتباط قلبی پیدا کنیم؛ از حاج آقا ابوترابی یاد گرفتیم که به ۴۷۵ نفر برسیم.

زمردیان گفت: در ۹۸ سفر به ۷۷۷ شهید رسید. آیت الله رئیسی مطلع شد و در محفل دورهمی آزادگان درباره این برنامه پرسید. روایت کردیم و او درخواست کرد که مراسمی بگیرید و من هم سخنران خواهم بود. به آقای اوحدی که مدیر وقت بنیاد بود، پیام دادم و ایشان هم تشویق کردند و این مسئله پیگیری شد. ۴ سال هست، ۱۷۰۲ سفر رفتیم و ۹۵ سفر دیگر هم داریم. قرار ما این هست که براساس منشور سید آزادگان، کار خودمان را داشته باشیم و به دنبال شهدا هم بگردیم؛ حالا در محضر ۱۲ شهید غریب هستیم… ۱۹ ماه پیش این افراد ۳ نفر بودند.

وی ادامه داد: ۴۴ شهید متعلق به استان تهران و ۱۲ نفر مربوط به شهرستان‌های تهران هستند. از سرلشگر هداوند، نوجوانان دماوندی و ورامین را داریم.

زمردیان با نشان دادن عکسی گفت: سه سال دنبال رسول حدادی بودیم، زیرا بسیجی اطلاعات عملیات بود و مشخصات خود را در اسارت نداده بود. وقتی پیدا کردیم فهمیدیم مشخصات خود را تغییر داده و امروز خانواده‌اش را نیز پیدا نمی‌کنیم و نمی‌دانیم چطور به شهادت رسید. علی‌اکبر قاسمی بیسیم‌چی ۳۱ ساله‌ای بود که ۴ دختر و یک پسر داشت؛ او خیاط بود که وارد جنگ شد.

وی افزود: ما در اسارت ۶۰ نفر بودیم. دوربین‌ها تصاویر را ثبت می‌کرد، هلی‌کوپتر‌ها نزدیک ما روی زمین می‌نشست و افسران عملیات روانی می‌کردند. ۲۴ ساعت گذشته بود و اذیت شدیم. در گزارش صلیب سرخ برخی از شهادت‌ها نوشته شده خستگی، شکستگی جمجمه یا استخوان‌های پهلو.
وی با ذکر خاطره‌ای از تشنگی اسرا گفت: اکبر قاسمی به ژنرال مشهور عراقی، ماهر عبدالرشید گفت که به من آب بده؛ آب را گرفت و نماز خواند و اکبر قاسمی زیر شکنجه به شهادت رسید. قرار هست تا آبان این محفل تمام شود. دعا کنیم بتوانیم از تصویر این عزیزان که امروز رونمایی و در قالب تمبر به خانواده‌ها تقدیم می‌شود، آلبومی به رهبر انقلاب تقدیم کنیم.

شرط بندی سربازان بعثی برای شهید کردن اسرا

مجتبی جعفری نویسنده کتاب «جهنم تکریت» نیز در این مراسم گفت: امیدواریم شهدای غریب دست ما را بگیرند. سرهنگ شوشتری وقتی از اسارت برگشت پزشک عمومی شد و سپس به شهادت رسید. او تعریف می‌کرد که آنها را اسیر کرده و دستشان را از پشت بستند تا کامیونی آنان را به جبهه دشمن ببرد؛ هلی کوپتری نزدیکشان نشست و بدون هیچ جست وجویی ۲ سرباز را با خود بردند و هلی کوپتر ۱۵۰ متر از زمین فاصله گرفت و آن دو سرباز را از بالای هلی کوپتر پایین انداختند و نمی‌دانیم پیکر آنان را کسی پیدا کرد یا نه.

وی ادامه داد: سرهنگ جعفر رجبی گفت که آنها را اسیر کردند، صدای تیراندازی می‌آمد و دیده که دو سرباز عراقی روی تپه شرط‌بندی می‌کنند که کدام اسیر را به شهادت برسانند. او گفت: در اردوگاه ۱۹ تکریت بودیم و هیچ ارتباطی با خانواده نداشتیم، یک خلبان به نام پرویز طلوعی دندان‌هایش را در عراق از دست داد. ۵۸۲۰ دندان مصنوعی به اسرای عراقی دادیم، برای او دندان بگذارید! در کتانی او آدرس ۴۰۰ افسر اسیر را نوشتیم. او اسامی این افسران را به اسرای صلیب سرخ می‌دهد و خلبان احمد وزیری و شهید حسن هداوند با رمز نامه می‌نویسند که محسن و مجتبی زنده هستند. شهید هداوند را زیر شکنجه به شهادت رساندند و از اسرا خواستند امضا کنند او به مرگ طبیعی از دنیا رفته هست.

رونمایی از تمبر ۱۲ شهید غریب در اسارت

در پایان این مراسم از تمبر یادبود و تصاویر ۱۲ شهید غریب در اسارت شهرستان‌های استان تهران و ۱۲ شهید ملی شامل شهدای قبل از انقلاب، دوران دفاع مقدس و پس از آن رونمایی شد.

اسامی ۱۲ شهید غریب در اسارت به این شرح هست: نوروزعلی قلی‌زاده، واحدعلی نریمانی، محمدعلی اصغر، حسن هداوندمیرزلیی، مصطفی غلامعلی، یدالله غلامی، سیدجمال علایی‌جوشقانی، محمدعلی دولت‌سرا، طهماسب قادری، محسن سلیمانی‌خاص، موسی گل‌محمدی، اصغر رحمت‌وند.

 

انتهای پیام/۹۵۵

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

یادواره شهدای «غریب در اسارت» شهرستان‌های استان تهران برگزار شد بیشتر بخوانید »