استان لرستان

حضور میدانی و پاسخگویی شفاف دولتمردان در بین دانشجویان

حضور میدانی و پاسخگویی شفاف دولتمردان در بین دانشجویان



معاون پارلمانی رئیس جمهور، گفت: سیاست دولت سیزدهم حضور میدانی دولتمردان و مدیران در جمع‌های دانشجویی و پاسخ‌گویی صریح و شفاف به پرسش‌های دانشجویان است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سیدمحمد حسینی امروز شنبه در نشست با رؤسای دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی لرستان، اظهار داشت: مطالبات رؤسای دانشگاه‌های استان را در حوزه اختیارات، پیگیری می‌کند.

وی از رئیس دانشگاه لرستان و مسئول دفاتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری تقدیر کرد به این خاطر که در اتفاقات، اغتشاشات و حوادث اخیر، در دانشگاه لرستان که دانشگاه مادر دانشگاه‌های استان است هیچ‌گونه مشکل و تنشی ایجاد نشده است که بخشی از آن به علت حضور میدانی و مستمر رئیس دانشگاه لرستان و مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه لرستان در بین دانشجویان است.

معاون پارلمانی رئیس جمهور، در بخش دیگری از سخنان خود، سیاست دولت سیزدهم را حضور میدانی دولتمردان و مدیران در جمع‌های دانشجویی و پاسخ‌گویی صریح و شفاف به پرسش‌های دانشجویان دانست.

حسینی، ادامه داد: امروزه اهمیت جهاد تبیین و تشریح دستاوردها و موفقیت‌های نظام جمهوری اسلامی ایران برای نسل جوان به‌ویژه دانشجویان، اهمیت مضاعف یافته است.

وی، تصریح کرد: اهمیت حمایت از فناوری باعث شد در دولت سیزدهم یک معاونت تحت عنوان معاونت فناوری در وزارت علوم تشکیل شود.

معاون پارلمانی رئیس‌جمهور از رؤسای دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی استان لرستان خواست تا جایی که می‌توانند از فناوری، پژوهش‌های کاربردی مبتنی بر نیازهای جامعه، ایده‌پردازی اساتید و دانشجویان در زمینه‌های مختلف کاربردی و پروژه‌های دانشگاهی دانش‌بنیان حمایت کنند.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حضور میدانی و پاسخگویی شفاف دولتمردان در بین دانشجویان بیشتر بخوانید »

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!



مدافع حرم فاطمیون شهید سید احمد سادات - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرق – برای گفتگو با خانواده چند شهید مدافع حرم فاطمیون راهی شهر اشتهارد شدیم. اولین خانه‌ای که درش را به روی ما گشود؛ منزل شهید سید احمد سادات بود. آقامجتبی (فرزند شهید) و سرکار خانم سیده‌صدیقه حسینی (همسر شهید) از زندگی پر فراز و نشیب پدر خانواده گفتند و در نهایت، ما را به بیابان‌های اطراف شهر بردند تا مزار این شهید عزیز را نیز زیارت کنیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید،‌ دومین قسمت از گفتگوی ما با این خانواده رنج‌کشیده است که داغ پدر هنوز در گفته‌هایشان پیدا بود…

**: لوازم زندگی و جهیزیه به عهده آقا سید بود؟

همسر شهید: لوازم زندگی خاصی نبود؛ یک دانه چمدان بود و یک موکت ساده. آمدیم خانه پدرشوهرم در یک اتاق با یک فرش. ۷ سال با پدرشوهرم زندگی کردم در آن خانه بچه اولم به دنیا آمد، بچه دومم به دنیا آمد، بچه سومم که به دنیا آمد، خواهر بزرگترِ ‌سید گفت که باید بروید جدا زندگی درست کنید. آن موقع با سه تا بچه من از خانه پدرشوهرم آمدم بیرون.

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!

پدر شوهرم ماشاءالله خیلی برو بیا داشت. کشاورزی می‌کرد. سی چهل هکتار، گوجه و برنج و خیار و جو و هر چه فکرش را بکنید، می‌کاشت. پسرهایش هم  کمک می‌کردند. من که عروسش بودم با سه تا بچه در یک اتاق از خانه‌اش زندگی می‌کردیم. پدر شوهرم کشاورزی می‌کردند، من هم در خانه برایشان کار می‌کردم. هر وقت مهمان داشتند، کارها با من بود. من الان یادم می‌آید با خودم می‌گویم من چطور آنجا دوام آوردم؟! خیلی خانواده شلوغی بودند. یعنی آنجا از صبح که بلند می‌شدم تا شب مثل یک کارگر کار می‌کردم. شوهرم هم همین طور در بیابان از صبح تا شب کار می‌کرد.

**: مادرِ آقا سید هم بودند؟

همسر شهید: مادر آقا سید بود، خواهرهایش بودند، برادرهایش هم بودند.

**: رابطه شما با مادرشان چطور بود؟

همسر شهید: با مادر شوهر و خواهر شوهرم رابطه خیلی خوبی نداشتیم. خدا رحمت کند پدرشوهرم خیلی سختگیر بود. آدم باید واقعیت را بگوید، نمی‌شود جلوی شما فیلم بازی کنم.

**: یعنی نسبت به بچه‌های خودش سختگیر بود یا با شما هم سختگیری می‌کرد؟

همسر شهید: در مورد من هم سختگیر بود.

**: چرا؛ علتش چی بود؟

پسر شهید: عمه‌های من هیچ وقت رابطه خوبی با پدرم نداشتند. چون پسر ارشد بوده و پدربزرگم دوستش داشته یک طورهایی، حسادت می‌کردند. در  فامیل ما، مادرم تنها عروسی بود که پشت سر هم سه تا پسر آورد. مثلا زن عمویم ۴ تا بچه اولش دختر بودند.

**: این تأثیر گذاشت؟

پسر شهید: بله؛ حسادت می‌کردند. پدربزرگم وقتی می‌آمد خانه، تا زمانی که خودشان سالم بودند، مثلا دیگه نه بچه‌های عمه‌هایم را نگاه می‌کردند نه بچه‌های عموهایم، فقط می‌گفتند بچه‌های سید احمد کجا هستند؟

همسر شهید: خیلی بچه‌های من را دوست داشت.

پسر شهید: اسم‌های همه ما را هم پدربزرگم گذاشته بود، پسر بزرگ مصطفی، بعد مرتضی، آخری هم که من مجتبی. این باعث شده بود که یک حسادتی ایجاد شود و مدام دوست داشتند مادرم از پدرم جدا شود؛ تحقیر می‌کردند؛ مدام اذیت می‌کردند؛ خبرچینی می‌کردند، بارها شده بود از این جادوها و طومارها می‌نوشتند و در خانه می‌انداختند.

همسر شهید: بعد از سومین پسرم ما از آن‌ها جدا شدیم و رفتیم یک خانه گرفتیم.

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!
همسر و فرزند شهید سید احمد سادات در کنار مزار شهید

**: خواهرشوهرتان که پیگیر جدایی منزلتان بودند از خیرخواهی بود یا دوست داشتند شما از آن‌ها دور شوید؟

همسر شهید: نه، چون عروس دومی آمد، او هم دو تا بچه داشت، گفتند یکی برود تا محیط بازتر شود. مهمان زیاد می‌آمد و خانه، زیاد بزرگ نبود.

**: آقا سید با توجه به کاری که می‌کردند و زمین بزرگی که داشتند، وسعت مالی داشتند که یک خانه برای شما بگیرند؟

همسر شهید: آقا سید، بنده خدا، خیلی مرد زحمت کشی بود. خداییش حالا اگر یک موقع با پدرشوهرم کل‌کل کردند و ما قهر کردیم و رفتیم، اما پدرش آمد و گفت که از وقتی سید احمد رفته، من چهار تا کارگر گرفتم اما اندازه سید احمد پسر خودم نمی‌توانند کار کنند.

خیلی کار می‌کرد. خدا رحمتش کند واقعا مرد زحمت‌کشی بود. ولی آن موقع قیمت خانه‌ها مثل الان اینطور نبود؛ خانه‌ها صد میلیون و پنجاه میلیون نبود. یک مدت اجاره‌نشین بودیم سختی خودش را داشت اما بعدها سید یک خانه خرید برای خودمان. یک خانه نوساز بود. که در همین خانه خریدن هم بعضی‌ها حسادت می‌کردند.

**: منظورم این است که از اول می‌توانستند خانه بگیرند اما اصرار داشتند پیش حاج آقا باشید؛ درست است؟

همسر شهید: من بچه بودم و سنی نداشتم.

پسر شهید: این قسمت هم بود که بابا را چطور از خانه طرد کردند.

**: یعنی همان موقع که در مورد آن صحبت می‌کنیم؟ بعد از تولد شما؟

پسر شهید: نه، قبل از تولد ما، چون فرزند ارشد «فاطمه سادات» است، بعد از فاطمه ما سه تا پسر آمدیم. به فاصله دو سال، سه سال و پنج سال.

همسر شهید: شیر به شیر بودند.

پسر شهید: آن قصه را مادرم بیشتر در جریان است که چه اتفاقی افتاد که پدربزرگم پدرم را با دست خالی فرستاد به خانه جدید. کسی که آمده بود اینها را ببرد به خانه جدید، به خاطر مظلومیتشان گریه می‌کرد، چون بعد از ۷ سال زندگی مشترک هیچ چیزی نداشتند. وقتی پدربزرگم به پدرم می‌گوید از خانه برو بیرون، پدرم از خودش هیچی نداشت و پدربزرگم هم هیچ حمایتی نکرد.

**: یعنی حق نداشت چیزی از خانه بیاورد؟ فقط خودشان آمدند؟

پسر شهید: من فقط همینقدر می‌دانم راننده آن ماشینی که آمده بود تا یک مقدار خرت و پرت و یک موکت‌شان را ببرد، برای مظلومیت پدرم گریه می‌کرد.

همسر شهید: بعد خواهرشوهرم برگشت و گفت باید بروید… چون من در خانه پدرشان خیلی کار می‌کردم، یعنی الان من در خانه خودم یک ظرف را با درد زانو و هزارتا ناله می‌شورم. ولی آن موقع اینطور نبودم؛ صبح که بلند می‌شدم یک نفر دو نفر، از خواهرشوهر بزرگم با شوهرش می‌آمد تا مهمان‌های دیگر. خیلی می‌آمدند. یک وقتی می‌شد من ساعت یک شب خواب بودم، پدرشوهرم می‌آمد می‌گفت صدیقه! بلند شو آبگوشت درست کن از اصفهان قرار است مهمان بیاید… یک نصفه شب زودپز را بار می‌گذاشتم تا صبح. اینطور بود.

گوسفند و گاو زیاد داشتند. در حیاط یک آغل برای گوسفندان درست کرده بودند که من شاید روزی سه بار با زانوهایم می‌نشستم روی زمین و زمین را تی می‌کشیدم تا آشغال‌های گوسفندها را تمیز کنم. بعد دوباره کثیف می‌کردند. رسیدگی به آنها هم وظیفه من بود.

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!

**: گاو هم داشتند؟ دوشیدن شیر صبحگاه هم با شما بود؟

همسر شهید: نه، من گوسفند نمی‌دوشیدم، مادرشوهرم خودش می‌دوشید. ولی خیلی سال‌های سختی بود. من اینقدر بچه بودم می‌گفتم مگر می‌شود آدم یک روزی زندگی‌اش جدا شود. فکر نمی‌کردم، بچه بودم. گمان می‌کردم همیشه با هم زندگی می‌کنیم، با هم سر یک سفره غذا می‌خوریم. یک دفعه مادرشوهرم گفت که شما دیگر باید بروید سر زندگی خودتان. من نمی‌دانستم زندگی چیست، می‌گفتم با هم زندگی می‌کنیم دیگر؛ فکرم اینطور بود. سید هم فکرش همین طور بود.

گفت نه، من رفتم خانه دیدم باید بروید. بعد سید از سرکار آمد دیدم خواهرشوهرم یک ماهی‌تابه آورد. آن را سمت خودش می‌کشید که من این را به صدیقه نمی‌دهم! آن یکی را سمت خودش می‌کشید می‌گفت توی کاسه خودشان املت درست کنند؟ بده این را ببرند. سر یک ماهی‌تابه با هم دعوا داشتیم. دو تا استکان برایم گذاشت، یک ماهی‌تابه گذاشت، یک رختخواب و چمدان برای خودم بود و یک فرش، گفت بروید.

یک بنده خدایی به اسم رضوان بود که وانت داشت، بعد تعریف می‌کرد که من وقتی شما را بردم در آن خانه قدیمی و متروکه، وقتی آنجا گذاشتم با یک چمدان، تا دو روز نمی‌توانستم غذا بخورم. گفتم سید واقعا خیلی غریب بود، نه کمدی، نه تلویزیونی نه یخچالی، یک قالی بود و یک چمدان و یک زن و سه تا بچه. ما که آنجا رفتیم ماشاءالله سید کار می‌کرد، داشتیم مستقل می‌شدیم که یک باره آمد گفت من نمی‌توانم جدایی را تحمل کنم، برگردیم خانه پدرم. دوباره ما را قاطی خانه خودشان کرد.

**: چقدر فاصله افتاد؟

همسر شهید: شاید مثلا سه ماه شد که ما رفتیم در این خانه اجاره‌ای.

بعد از یک مدت دوباره همین طور شد… یعنی اینقدر ما رفتیم و برگشتیم که حتی من به سمت شهر بروجرد فرار کردم و رفتم به استان لرستان.

**: شما در آن سه ماه لوازم زندگی مثل یخچال و گاز و اینها هم داشتید؟

همسر شهید: هیچی نداشتم. گازم یک پیک‌نیک بود، یخچال هم که نداشتم، چیزی نمی‌خریدم، اگر می‌خریدم تازه استفاده می‌کردم.

**: بعد از سه ماه حاج آقا آمدند دنبالتان و گفتند هیچ کسی نیست مثل سید احمد کار کند؛ شما برگردید…

همسر شهید: بله. یک طوری هم بود آن موقع ما خیلی دستمان خالی بود. من سید مرتضی را باردار بودم **: الان رفته دانشگاه **: بنده خدا سید می‌رفت در یک باغی که کدو خورشتی مانده بود و بزرگ شده بود، می‌گفت پوست اینها را بکن و یک طوری استفاده کن تا ببینم خدا چه می‌خواهد. یعنی هیچ کمکی به ما نمی‌کرد؛ مثلا یک پولی به ما بدهد یا کمکی کند، همین طور گفت بروید زندگی کنید. بعد از یک مدت دوباره پدرشوهرم آمد گفت من نمی‌توانم، کارگر خوب کار نمی‌کنم، بیایید خانه، دوباره برگردید با هم زندگی کنیم؛ که دوباره برگشتیم.

**: شما قبول کردید و برگشتید؟

همسر شهید: اینقدر رفت و آمد، رفت و آمد و اصرار کرد تا برگشتیم به همان خانه.

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!

**: چندین بار این اتفاق افتاد؟ که شما خسته شدید و گفتید بروید لرستان؟ پیشنهاد شما بود یا آقا سید؟

همسر شهید: پیشنهاد آقا سید بود. فرار کردیم رفتیم لرستان (شهر بروجرد) یک مدت آنجا بودیم، آنجا هم دنبالمان آمدند.

**: این برای چه سالی است؟

همسر شهید: دخترم نبود، فاطمه متولد ۶۹ است. ۶۷ ازدواج کردیم؛ نمی‌دانم، شاید یک سال بعد از ازدواجمان بود.

**: یک سال بعد از ازدواجتان تصمیم گرفتید بروید لرستان؟

همسر شهید: شبانه فرار کردیم. دوباره آمدند دنبالمان. پدرشوهرم آمد، مادرشوهرم، دامادشان آمده که اگر شما نیایید زندگیمان اینطور می‌شود، آن طور می‌شود…

**: شما را چطور پیدا کردند؟

همسر شهید: سید آنجا فامیل زیاد داشتند. از فامیل‌ها پرس و جو کرده بودند. سید در سنگ‌بُری مشغول به کار شد، دیگر آشنایان بودند و پیدایمان کردند. تا اینکه بالاخره یک خانه ای خریدیم و مستقل شدیم. دوباره همان دخالت‌ها ادامه داشت. پیش سید می‌گفتند زنت اینطور است و آن طور است و به حرف ما گوش نمی‌دهد. سید هم از من عصبانی می‌شد. اما همه این سختی‌ها تمام شد. در کل سید آدم بدی نبود. قلبش خیلی پاک بود، کینه نداشت، آدم خوبی بود اما نمی‌گذاشتند زندگیمان رونق بگیرد. از این که یک مقدار ما در زندگیمان خوب و خوش بودیم، می‌سوختند.

**: به بروجرد که رفتید، آقا سید کشاورزی می‌کرد؟

همسر شهید: آنجا که رفتیم، ۷ **: ۸ ماهی رفت در کارخانه سنگبری، بعد هم که آمد دوباره کشاورزی کرد، گندم و جو و … می‌کاشت. زمانی که ما از تَنکَمان آمدیم اشتهارد که به سفارش برادرش سید اکبر بود که گفت اینجا پیش هم باشیم.

**: خانه ای که خریدید در اشتهارد بود؟

همسر شهید: نه، آن تنکمان بود؛ سید آن را فروخت. من به خانه مادرم در مشهد رفته بودم؛ آمدم دیدم مادرش و خواهرهایش مثل اینکه نشسته بودند زیر پایش که این خانه کوچک است و بزرگترش را می‌خری و این حرف‌ها… سید هم این خانه را فروخته بود. جالب است که پول‌هایش را هم مادرشوهم از او گرفت که پولش را بده ما یک مقدار بدهی داریم، بعدا تو یکی دیگر بخر.

پدرشوهرم وقتی که سکته کرد دو تا خانه داشت. بنده خدا «سید» خیلی به مادرش احترام می‌گذاشت. مادرش گفته بود ما بدهکاریم و اینها، تو خانه ات را بفروش و بدهکاری ما را بده! پدرشوهرم خودش دو تا خانه داشت؛ زنده هم بود؛ می‌توانستند بدهی‌شان را از آن طریق بدهند.

**: آن زمین‌های بزرگی که گفتید، ملکیّتش برای چه کسی بود؟

همسر شهید: این زمین‌ها را برای کشت و کار اجاره می‌کردند.

من هم نبودم که سید خانه را فروخته بود، یک مقدار پولش را هم به مامانش داده بود.

من آمدم نه خانه ای بود، نه پولی. می‌گویم خانه کو؟ می‌گوید فروختم؛ می‌گویم پول کو؟ می‌گوید دادم به مامانم بدهی بابام را بدهد. گفتم بابات دو تا خانه دارد، چرا یکی از خانه‌های خودش را نمی‌فروشند؟! بایدخانه ما را بفروشد؟ بعدش رفتیم مستأجری.

**: اینجا که نبودید؟

همسر شهید: در مرادتپه رفته بودیم پیش سید اکبر. بعد آرام آرام آمدیم سمت اشتهارد.

**: «سید اکبر» برادر آقا سید چه کار می‌کردند؟

همسر شهید: کاشی‌کاری و معماری ساختمان و این طور چیزها.

اینجا هم سید رفت کشاورزی، اشتهارد هم آب و هوایش خوب بود و کشاورزی‌اش را ادامه داد، گوجه خیار می‌کاشت و سیفی‌جات. تا اینکه قضیه سوریه پیش آمد و به قول سید مجتبی بیل را گذاشت و تفنگ را برداشت و رفت منطقه. سر از سوریه درآورد و داستان سوریه را هم که می‌دانید چطور شد…

**: قبل از اینکه آقا سید بروند سوریه، زندگی شما تثبیت شده بود؟ یعنی منزل مستقل و وضع مالی شما نسبتاً سر و سامان گرفته بود؟

همسر شهید: بله دیگر. حالا خانه مان را فروختند وقتی من نبودم، مادرشوهرم زیر پای سید احمد نشست که کوچک است و بزرگش را می‌خری، پولش را بده به ما. خلاصه یک طوری خانه را از چنگمان درآوردند. دیگر ما افتادیم به مستاجری و موفق نشدیم خانه بخریم. الان هم مستاجر هستیم.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!
همسر و فرزند شهید سید احمد سادات در کنار مزار شهید



منبع خبر

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری! بیشتر بخوانید »

شات گان های خوزستان از کجا آمده است؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، اعتراضات اخیر در شهرهای مختلف استان خوزستان پیرامون مسئله کم‌آبی باز هم فرصتی را برای گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب در این استان به وجود آورد تا با حضور پررنگ میدانی و انجام اقدامات خرابکارانه، مطالبات به حق مردم این استان را که مورد تاکید و تأیید مسئولان کشور است به حاشیه برانند و از بی‌آبی این استان فرصتی برای صید اهداف خود فراهم کنند.

برهم زدن اعتراضات مردمی و به انحراف کشیدن آنها و تبدیل صحنه اعتراض مسالمت آمیز به صحنه نبرد مسلحانه از سوی گروهک‌های تروریستی و ضدانقلاب به ویژه گروهک تروریستی منافقین، موضوع تازه‌ای نیست و طی سال‌های اخیر شاهد تحرکات میدانی اغتشاش‌گران در استفاده از سلاح گرم و سرد بوده‌ایم؛ با این حال در روزهای اخیر نیز تصاویر متعددی از استفاده اغتشاش‌گران از سلاح جنگی منتشر شد.

دانلود

دانلود

علاوه بر خوزستان در درگیری چند شب قبل در الیگودرز استان لرستان هم استفاده از سلاح ساچمه‌ای وینچستر توسط اغتشاشگران یک کشته و ۴ مجروح به جا گذاشت. اما یک سوال به وجود می‌آید و آن هم این است که این حجم از سلاح چگونه و از چه طریقی در دسترس اغتشاش‌گران قرار می‌گیرد؟

همانگونه که گفته شد، استفاده از سلاح توسط اغتشاشگران موضوع تازه‌ای نیست و پیش از این هم در جریان ناآرامی‌های آبان ۹۸ هم با هدف پیشبرد پروژه کشته‌سازی، به وفور از سلاح گرم توسط تیم‌های میدانی منافقین استفاده شد. گشتی در اخبار سال‌های گذشته به ویژه از سال ۱۳۹۶ تاکنون نشان می‌دهد که حجم زیادی از سلاح‌های غیرمجاز توسط دستگاه‌های امنیتی و انتظامی در سراسر کشور در این بازه کشف شده است.

منشأ شاتگان‌های غیرمجاز کجاست؟

منشأ شاتگان‌های غیرمجاز کجاست؟

منشأ تسلیحات غیرمجاز کجاست؟

کشور ترکیه در همسایگی ایران سال‌هاست که در حوزه تولید تسلیحات سبک و شکاری سرمایه‌گذاری وسیعی را صورت داده و کمپانی‌های متعددی در این کشور که بعضا در دنیا نیز صاحب نام هستند انواع سلاح‌های ساچمه‌ای را تولید و به بازارهای مختلف عرضه می‌کنند. یکی از بازارهایی که سلاح‌های شکاری ترکیه در آن البته نه به صورت قانونی بلکه به صورت قاچاق و غیرمجاز عرضه می‌شود، ایران است که در گذشته در مناطق مرزی یافت می‌شد، اما حجم بالای کشف این سلاح‌ها در مرکز و دیگر نقاط کشور حاکی از گسترش آنها در سراسر ایران است.

بررسی تصاویری که طی سال‌های اخیر از سلاح‌های غیرمجاز کشف شده منتشر شده نشان می‌دهد که بیشترین فراوانی در کشفیات مربوط به شاتگان‌های ساچمه‌ای معروف به «وینچستر» است که عمدتا از مدل Stranger BSM تولید شده توسط یک شرکت گمنام تحت عنوان BALIKLI در ترکیه هستند و به صورت غیرقانونی و قاچاق وارد کشور می‌شوند. بررسی وب‌سایت شرکت فوق نشان می‌دهد که مدل‌های مختلفی از این نوع سلاح را تولید کرده است.

منشأ شاتگان‌های غیرمجاز کجاست؟

ویژگی‌های این سلاح مانند سبک بودن، اندازه کوچک که قابلیت پنهان کردن دارد، قنداق جمع شونده، خشاب چندتایی و قابلیت شلیک فشنگ‌های ساچمه‌ای گیج ۱۲ که به راحتی در دسترس است و حتی با دستگاه‌های ساده و ابتدایی توسط خود افراد نیز قابل تولید است از جمله دلایلی است که در اغتشاشات سال‌های اخیر مورد استفاده اغتشاشگران و عناصر گروهک‌های تروریستی قرار گرفته است.

گلوله‌هایی که می‌تواند از این سلاح شلیک شود، انواع مختلف دارد چراکه در حقیقت یک گلوله با بدنه پلاستیکی است که درون آن می‌تواند با انواع مختلف ساچمه‌ها پُر شود؛ در تصویر زیر می‌توان انواع گلوله‌های گیج ۱۲ با سایز مختلف ساچمه‌ها را دید که از تک گلوله (اسلاگ) تا ساچمه‌های ریز چیدمان شده است.

منشأ شاتگان‌های غیرمجاز کجاست؟
انواع گلوله‌های گیج ۱۲

با اینحال همانگونه که گفته شد،‌ سلاح‌های فوق تماما به صورت قاچاق و غیرقانونی وارد کشور می‌شوند و طبیعتا هیچگونه مجوز حملی نیز برای آنها صادر نمی‌شود به همین دلیل است که در اغتشاشات و ناآرامی‌ها عمده سلاحی که در دست عناصر مخرب و تروریست قرار دارد از این نوع است؛ اما علیرغم تلاش گسترده دستگاه‌های امنیتی، انتظامی و نظامی در کشف و ضبط سلاح‌های غیرمجاز، باز هم شاهد استفاده از این نوع سلاح در اغتشاشات هستیم به طوریکه در ناآرامی‌های چند شب قبل در الیگودرز لرستان نیز شاهد مجروحیت افراد با سلاح ساچمه‌ای بودیم.

ذکر این نکته نیز ضروری است که در سال‌های اخیر قاچاقچیان و فروشندگان سلاح و مهمات، فضای مجازی را به بستری برای خرید و فروش غیرقانونی سلاح تبدیل کرده‌اند که می‌توان نمونه‌هایی از آن را در تصاویر زیر مشاهده کرد.

منشأ شاتگان‌های غیرمجاز کجاست؟

ناآرامی‌های اخیر در خوزستان که در آن گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب سعی داشتند با مسلحانه کردن اعتراضات، پشت خواسته‌ها و مطالبات به حق مردم این خطه اهداف شوم خود را پیش ببرند، بار دیگر نشان داد که استفاده از اسلحه کماکان در دستور کار گروهک‌ها و عناصر جریان نفاق و تروریست است. مقابله با جریان قاچاق سلاح‌های جنگی و … به داخل کشور یکی از ضرورت‌هایی است که وقایع امنیتی سال‌های اخیر به خوبی آن را مشخص کرده و به نظر می‌رسد توجه بیشتر مسئولین امر به این موضوع را بعنوان یک چالش امنیتی طلب می‌کند.

منبع: فارس



منبع خبر

شات گان های خوزستان از کجا آمده است؟ بیشتر بخوانید »

اغتشاشگران در الیگودرز با چه سلاحی آدم کشتند؟ +عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، خبرگزاری دانشجو نوشت: سلاح مورد استفاده در الیگودرز همان سلاحی است که آبان سال ۹۸ نیز از سوی اغتشاش‌گران استفاده شد. مطابق گزارش کارشناسان فنی جرم عمده کسانی که با این سلاح در سال ۹۸ کشته یا زخمی شدند بصورت غافلگیرانه و از پشت سر تیر خوردند.

اسلحه مورد استفاده ساچمه‌ای وینچستر است. اسلحه‌ای که به وفور در استان لرستان به دلیل بافت عشایری آن یافت می‌شود. حدود ۳۹ درصد از این استان عشایرند که به واسطه شرایط فرهنگی و اجتماعی بسیاری از این افراد معمولا برای حراست از خود از اسلحه‌های مجوز دار استفاده می‌کنند.

اما متاسفانه به همین بهانه واهی در سالیان اخیر شاهد افزایش استفاده و بکارگیری از اسلحه و به ویژه سلاح‌های شکاری غیرمجاز در مناطق مختلف استان هستیم، موضوعی که بارها توسط مسوولان و رسانه‌ها گوشزد شده است.

وفور اسلحه‌های مجوزدار و غیرمجاز که اکثرا از نوع ساچمه‌ای هستند موجب شده نه فقط در حوادثی مانند اغتشاشات اخیر در الیگودرز، بلکه در بسیاری از درگیری‌های قومی و قبیله‌ای و فردی نیز از این نوع اسلحه‌ها استفاده شود.

یکی از نکات مهم در مورد وینچستر ساچمه‌ای این است که شلیک این سلاح در فاصله بیشتر از ۴۰ تا ۵۰ متر معمولا باعث جراحت می‌شود، اما در فاصله نزدیک به دلیل شدت پخش شدن ساچمه در بدن هدف مورد نظر آسیب بسیار جدی و توام با مرگ به همراه دارد چنانکه شاهد بودیم در چند فقره قتل در خرم‌آباد طی یکی دو سال گذشته از جمله یک قتل در منطقه گلدشت خرم‌آباد به دلیل شلیک وینچستر از فاصله نزدیک به یک فرد، بلافاصله باعث کشته شدن وی شد.

از دیگر ویژگی‌های اسلحه ساچمه‌ای که در سالیان اخیر شاهد افزایش استفاده از آن هستیم می‌توان به سبک بودن، ارزان بودن قیمت، قابلیت قطعه قطعه کردن و جابه‌جایی راحت اشاره کرد. فشنگ این سلاح نیز بیش از سایر اسلحه‌ها در دسترس قرار دارد و به دلیل ارزان بودن خرید و فروش آن به وفور انجام می‌شود و حتی امکان ساخت فشنگ توسط افرادی که آشنایی با این حوزه دارند نیز امکان پذیر است.

اغتشاشگران در الیگودرز با چه سلاحی آدم کشتند؟ +عکس
شات گان‌های کشف شده در خوزستان – سال 96

سبک بودن اسلحه‌های وینچستر ساچمه‌ای از یک طرف و اندازه کوچک‌تر آن نسبت به اسلحه‌های مشابه از سوی دیگر باعث شده است حمل و نقل آن نیز راحت‌تر امکان پذیر باشد به نحوی که در کوله پشتی و حتی زیر لباس به راحتی جا شده و قابل راحتی رویت نیست.

اسلحه‌های ساچمه‌ای به دلیل ویژگی‌هایی که دارند امروز بیش از سایر سلاح‌ها در دسترس هستند و معمولا در مناطق حاشیه‌ای و جرم خیز شهرها خرید و فروش می‌شوند چنانکه در این راستا تاکنون عملیات‌های زیادی برای کشف و ضبط سلاح در این مناطق صورت گرفته است.



منبع خبر

اغتشاشگران در الیگودرز با چه سلاحی آدم کشتند؟ +عکس بیشتر بخوانید »

قصه عشقی که پس از 32 سال به نتیجه رسید/  الان باید عروسی بچه من بود!

قصه عشقی که پس از 32 سال به نتیجه رسید/ الان باید عروسی بچه من بود!


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرگزاری فارس، توران پورتیموری و کیمورث گرمه‌ای‌تیموری زوج اهل روستا «بره کلک» بخش درب گنبد شهرستان کوهدشت استان لرستان که پس از ۳۲ سال با یکدیگر ازدواج کرده‌اند شب گذشته مهمان دومین برنامه «دعوت» ویژه‌برنامه افطار شبکه یک سیما بودند.

در ابتدای برنامه کیومرث تیموری چگونگی آغاز داستان این عشق ۳۲ را اینگونه بیان کرد: من و خانم‌ام دختر دایی و پسر عمه هستیم؛ در هفت سالگی او را برایم نشان کردند؛ این موضوع از بچه‌گی در ذهن من مانده بود.

سال ۶۸ خانواده‌ام به خواستگاری‌اش رفتند اما خانواده آنها جواب درستی به ما ندادند؛ او فقط سکوت می‌کرد؛ خواستگارهای زیادی برای او می‌آمدند اما به هیچ‌کس جواب نمی‌داد؛ زمانی که او را در کوچه و خیابان می‌دیدم برخورد بدی با من نداشت و می‌فهمیدم که او هم علاقمند است با من ازدواج کند.

به علت مشکلات خانوادگی و روستانشینی او را به من نمی‌دادند؛ در این ۳۲ سال آتش گرفتم و خودبه خود خاموش شدم؛ هر شب در خواب می‌دیدم عروسی کرده‌ایم و وقتی بیدار می‌شدم نه از عروسی خبری بود و نه از دختر عمه‌ام؛ افراد زیادی برایم به خواستگاری رفتند از کدخدای ده تا دیگران اما هیچ‌کس نتوانست برای ما کاری کند اما بالاخره جمعه گذشته بعد از ۳۲ سال عروسی ما بود.

کیومرث تیموری با گریه ادامه داد: الان باید عروسی بچه من بود؛ من ۵۰ سال دارم؛ جوانی‌ام را از دست داده‌ام؛ جوانی المثنی ندارد. دیر آمد اما بالاخره آمد؛ احساس می‌کنم ۱۸ سالم است.

در همین دقایق توران تیموری وارد استودیو «دعوت» شد و بعد از قرار گرفتن در کنار همسرش گفت: خواستگار زیاد داشتم اما کیومرث جلوی آنها را می‌گرفت و فراری‌شان می‌داد.

در بخشی دیگر کیومرث ماجرای ۳۵ روز زندان رفتن‌اش را هم شرح داد و گفت: به من گفتند جلوی دخترعمه‌ات را نگیر وگرنه به زندان خرم آباد می‌فرستیم‌ات تا آب سرد بخوری؛ از زمانی که دستبند به دستانم زدند خیالم راحت شد که از عشق دخترعمه‌ام به زندان می‌روم. خیلی خوشحال بودم.

توران تیموری در این بخش بیان کرد: زمانی که او را می‌بردند شرم کردم و فقط نگاه‌اش می‌کردم؛ وقتی دیدم به خاطر من زندان هم رفت گفتم که حتما زن او می‌شوم.

کیومرث تیموری ادامه داد: بیشتر از ۲۰۰ نفر برای این وصلت وساطت کردند؛ زمانی که خبر رضایت خانواده‌ها را دادند از خوشحالی تا صبح نخوابیدم؛ ۳۲ سال به لحظه‌ای فکر می‌کردم که انگشتر نامزدی را در دستانش می‌اندازم. روز نامزدی فقط گریه می‌کردم.

در پایان روحانی مبلغ روستا «بره کلک» و دایی عروس به جمع اضافه شدند؛ روحانی روستا گفت: از زمانی که وارد روستا شدم داستان این دو را شنیدم و بسیار ناراحت شدم. با بزرگان روستا و ایل مدام تلاش می‌کردیم و به علت اختلافات خانوادگی که وجود داشت صحبت کردن مخصوصا با خانواده عروس خیلی سخت بود؛ اما محرمانه با آنها صحبت می‌کردیم و خدا را شکر در ماه شعبان امسال این وصلت سر گرفت.

ویژه‌برنامه «دعوت» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی مجتبی کشاورز، سردبیری محیا اسناوندی و حضور حجت‌الاسلام محمد برمایی کارشناس خانواده کاری از گروه اجتماعی شبکه یک سیما است که امسال با حفظ رسالت ذاتی خود یعنی پرداختن به مبحث مهم خانواده و با رویکرد اصلی نگاه ویژه به خاندان و بزرگ خاندان ایرانی در ایام ماه مبارک رمضان هر روز ساعت ۱۹:۱۵ پخش می‌شود.

انتهای پیام/





منبع خبر

قصه عشقی که پس از 32 سال به نتیجه رسید/ الان باید عروسی بچه من بود! بیشتر بخوانید »