تصاویر/ پویش پخت مقلوبه در جوار شهدای گمنام پارک ملت رشت
تصاویر/ پویش پخت مقلوبه در جوار شهدای گمنام پارک ملت رشت بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از رشت، دفاع مقدس روایتگر حماسه و ایثار فرزندان ناب حضرت روحالله و انقلاب اسلامی است؛ پیران و جوانان نابی که با عشق به الله و سربازی اسلام پا به معرکه جنگ و جهاد گذاشتند و حماسههایی از جنس نور و ایثار و شهادت آفریدند.
بیشک آشنایی با سبک زندگی، راه، مرام و شخصیت الهی این شهیدان والامقام، درس زندگی و راه و روش متعالی است برای ما جاماندگان و گرفتار در این دنیای خاکی.
«جانعلی جعفری» یکی از این شهدای والامقام است که خلاصهای از زندگینامه و خاطرات این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
جانعلی جعفری روز یکم فروردین ۱۳۴۰ روستای «چمندان» شهرستان «لاهیجان» متولد شد. از کودکی همیشه روحیۀ پر شور و عشق وافری نسبت به مسائل دینی داشت. تحصیلات ابتدایی را در روستای محل تولدش و تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان لاهیجان با موفقیت چشمگیری سپری کرد و توانست با کسب رتبۀ اول، موفق به اخذ دیپلم شود. پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در آزمون ورودی دانشگاه سراسری شرکت کرد و موفق به تحصیل در رشتۀ دامپروریِ دانشگاه گیلان شد.
وی از سال ۱۳۵۵ وارد عرصۀ مبارزات سیاسی شد. در میان دوستانش به تبلیغ و ترویج فرهنگ غنی اسلام پرداخت با توزیع رساله امام خمینی (ره) و کتابهای شهید مطهری و شرکت در تجمعات و راهپیماییها، ضدیت خود را با خاندان پهلوی آشکار کرد.
سعه صدر جانعلی قابل توجه بود و با مشکلات صبورانه برخورد میکرد. کتابهایی که از درآمد شخصی خود تهیه میکرد بهطور رایگان در اختیار جوانان قرار میداد.
جعفری یکی از استوانههای مبارزه بود و هیچگاه سختی او را از پای در نمیآورد؛ وابستگان رژیم منحط پهلوی در شهرستان «لاهیجان» جانعلی را خوب شناخته بودند، به طوری که در یکی از راهپیماییها او را دستگیر کردند و در یکی از زندانهای رشت محبوس کردند و بعد از یک هفته شکنجه به دلیل نداشتن شرایط سنی قانونی از زندان آزادکردند؛ رژیم پهلوی تصور میکرد با این حرکت غیر انسانی میتواند او را از حرکت اصلی خود باز دارد. بعد از آزادی با ارادۀ قویتر این حرکت را دنبال کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با ورود گروهکهای منحرف در دانشگاهها با احساس مسئولیت بیشتری به مبارزه با آنها پرداخت.
در سال ۱۳۵۹ با تعطیلی موقت دانشگاهها به دلیل انقلاب فرهنگی برای خدمت به میهن اسلامی در واحد فرهنگی جهاد سازندگی لاهیجان مشغول به فعالیت شد. پس از مدتی احساس کرد گروهکهای منحرف در بعضی مدارس نفوذ کردهاند و سعی در تخریب افکار دانش آموزان دارند، بر حسب وظیفه و بهمنظور روشن نمودن چهرههای ناپاک و افکار نادرست گروهکهای منحرف، همکاری خود را با آموزش و پرورش شهرستانهای «لاهیجان» و «آستانه اشرفیه» آغاز کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی شهید جعفری بارها عازم جبهه شد. تعداد زیادی از جوانان خصوصاً دانش آموزان هنرستان فنی لاهیجان نیز هم صف او شدند.
وی در سال ۱۳۶۲ پس از بازگشت از جبهه، به دلیل نیاز جامعه به عنوان مسئول پرسنلی سپاه پاسداران وارد سپاه لاهیجان شد و مدتی بعد به عنوان فرمانده سپاه سیاهکل مشغول خدمت شد. در اوایل سال ۱۳۶۳ تدریس در کلاسهای عقیدتی واحد آموزش سپاه ناحیه منطقه ۳ گیلان و مازندران در چالوس را قبول کرد؛ اما از آنجاییکه علاقۀ زیادی به ادامه تحصیل در معارف اسلامی و اصول داشت، به حوزۀ علمیه قم رفت.
سرانجام در ۶ بهمن ۱۳۶۵ در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در خط مقدم حاضر شد و پس از پیشروی زیاد و آزاد کردن اکثر هدفهای مورد نظر و به هلاکت رساندن تعداد بی شماری از نیروهای دشمن بعثی، بر اثر حملات شیمیایی به شهادت رسید.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
نگاهی به زندگی شهید «جانعلی جعفری» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از رشت، یادواره شهدای کارگری شهرستان «رضوانشهر» شنبه (۱۰ اردیبهشت) ساعت ۱۰:۳۰ در سالن اجتماعات کارخانه چوکا برگزار میشود.
این مراسم با سخنرانی سرهنگ «حسن حبیبی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان و با مدیحه سرایی «مهدی اخوان» برگزار خواهد شد.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
یادواره شهدای کارگری شهرستان «رضوانشهر» برگزار میشود بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از رشت، کتاب «یکی بود در دلم که نبود» مجموعه اشعار «سمیه ربیعی»، با حمایت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان به نگارش درآمده و توسط انتشارات «رج» در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«بغض اروند»
ماندهام در دو راهی تلخی
که مرا میکِشد به سمت جنون
اشکهایم شبیه تیغ شدند
ریخت بر گونهام سه قطره خون
رود! من با تو درد دل دارم
مادری که عجیب دل تنگم
در همین اشکهای بیتابم
با تب موجهات میجنگم
با نگاهی که مهربان بودی
روشنی را صدات میآورد
که زنی خسته و سراسیمه
کودکش را به دستهات سپرد
که خدا خواست در تو بشکافد
موج در موج قلب دریا را
بیخطر خواست تا عبور کند
بیخطر خواست قوم موسی را
از کجا زیر قولهات زدی؟!
از کجا سرکش و جسور شدی؟!
آه اصلاً بگو چه پیش آمد
چشمهایت شکست و کور شدی؟!
بر تنش شعلههای آتش بود
در دلش آرزوی باران داشت
آه بانوی آبهای جهان
به فداکاری تو ایمان داشت
آب! من با تو درد دل دارم
مادری که عجیب دلتنگم
در همین اشکهای بی تابم
با تب موجهات میجنگم
لحظهای مادرانه نیل شدی
لحظهای هم فرات گیج و کبود
بغض اروند در تنت جوشید
که یکی بود در دلت که نبود
از کجا زیر قولهات زدی؟
از کجا سرکش و جسور شدی؟
آب لطفاً بگو چه پیش آمد
چشمهایت شکست و کور شدی؟
کاسهی آب توی دستم بود
پسرم کوله پشتیاش بر دوش
در وداعی غریب میدیدم
آخرین بوسه، آخرین آغوش
پشت پاهاش آب میریزم
تا دوباره به خانه برگردد
پسرم را به دست تو دادم
سعی کن عاشقانه برگردد
ماندهام در دو راهی تلخی
که مرا میکشد به سمت جنون
بیقراری داغ خرمشهر
بغض اروند، گریهی کارون
آه، مادر به خانهات برگرد
آب بازی بس است دلبندم
نکند باز هم مریض شوی
نکند زیر آب … فرزندم …
آه، مادر به خانهات برگرد
قرنها میشود که بی تابم
خواب برگشتن تو را دیدم
گرچه با قرصها هم نمیخوابم
قطرهها مادرانه جمع شدند
در سکوت بلند آخرتان
داشت اخبار صبح میبارید…
آب دیگر گذشت از سرتان
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«یکی بود در دلم که نبود» بیشتر بخوانید »