اسرای ایرانی

مشقت‌های یک زندگی عادی در اسارت؛ از شیرینی ابداعی تا چای خوشحال‌کننده!

مشقت‌های یک زندگی عادی در اسارت؛ از شیرینی ابداعی تا چای خوشحال‌کننده!


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: مشقت‌های دوران اسارت، تنها تونل‌های وحشت، شکنجه‌های سخت و بازجویی‌های استخبارات نبود؛ اگرچه این رفتارهای بی‌رحمانه و غیرانسانی در رأس سختی‌های دوران اسارت بود و اسرا هم از امتحان آن سربلند بیرون ‌آمدند؛ اما در حقیقت زندگی با کوچک‌ترین حقوق طبیعی یک انسان هم برای اسرا بسیار مشقت‌بار و حتی آرزو بود؛ به‌طوری که حتی نوشیدن چای هم برای آن‌ها بسیار خوشحال‌کننده بود!

«مسعود سفيدگر» که در عملیات «کربلای چهار» به‌عنوان غواص حضور داشته و در این عملیات به اسارت دشمن بعثی درآمد، خاطراتی را از مشقت‌های یک زندگی عادی در دوران اسارت خود بیان کرده و گفته هست: «در دوران اسارت یکی از همرزمانم به نام دکتر «چلداوی» فرار ناموفق از اردوگاه داشت. عراقی‌ها او و همراهانش را گرفته و شکنجه‌شان داده بودند. برای ما شکنجه آن‌ها بسیار ناگوار بود و باید هر طور که می‌شد بعد از شکنجه تقویت‌شان می‌کردیم.

تنها چیزی که به ما می‌دادند مقداری شیر خشک «نیدو» و «گیگُز» بود. در سال هم مقداری بسیار کمی ماست در اختیارمان بود. ما این ماست‌ها را به جای آن‌که بخوریم، نگه می‌داشتیم به گونه‌ای حتی گاهی اوقات این ماست خشک می‌شد.

تصمیم گرفتم تا همه شیرخشک‌ها را جمع کنم. مقداری آب وِلرم آماده کردم و ماست و خشکیده ماست‌ها را درون این شیر خشک ریختم و بعد چند پتو دورش پیچیدم و سه روز کنارش ماندم تا تمام این شیر به ماست تبدیل شود. خوشبختانه ماست بسیار عالی شد و ما این ماست را به دکتر چلداوی خوراندیم تا اینکه تقویت شد. از آن پس به بعد به «مسعود ماستی» معروف شدم.

ما قدر برخی از چیز‌ها را به دلیل اینکه بدون سختی در اختیار داریم، نمی‌دانیم. مثلاً یکی از بهترین نوشیدنی‌های ما چای بود. در دوران اسارت چای برای ما بسیار خوشحال‌کننده بود؛ اما عراقی‌ها معمولاً چای را ظهر می‌دادند و ما برای آن‌که بتوانیم شب از آن استفاده کنیم، مجبور بودیم آن‌را نگه داریم و باید در جایی آن‌را نگه می‌داشتیم تا شب قابل خوردن باشد؛ البته کمی سرد می‌شد.

دوران اسارت روز‌های شاد و خوبی هم داشت؛ به‌عنوان مثال، ٢٢ بهمن یا عید نوروز عراقی‌ها کمتر سخت می‌گرفتند؛ اما بعد از آن دمار از روزگارمان درمی‌آوردند. برای مناسبت‌های این‌چنینی آب‌نبات‌های رنگی را خرد می‌کردیم و در مقداری آب ولرم آن را هم می‌زدیم تا اینکه قوام بیاید. بعد از آن از باقی مانده نان‌هایی که داشتیم در آن می‌ریختیم و نوعی شیرینی را که خودمان آن را اختراع کردیم، درست می‌کردیم و با برش‌های کوچک در میان بچه‌ها توزیع می‌کردیم».

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مشقت‌های یک زندگی عادی در اسارت؛ از شیرینی ابداعی تا چای خوشحال‌کننده! بیشتر بخوانید »

صدام از شکست‌ناپذیری آزادگان به شکست‌پذیری خود پی برد

صدام از شکست‌ناپذیری آزادگان به شکست‌پذیری خود پی برد


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، به‌مناسبت گرامیداشت سالروز ورود آزادگان به کشور مراسم تکریم و تجلیل از آزادگان سازمان عقیدتی سیاسی ارتش با حضور حجت‌الاسلام «عباس محمدحسنی» رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش، امیر سرتیپ «محمد اکرمی‌نیا» معاون هماهنگ‌کننده سازمان عقیدتی سیاسی ارتش و جمعی از مسئولان در سالن اجتماعات «غدیر» این سازمان برگزار شد.

حجت‌الاسلام محمدحسنی در این مراسم ضمن گرامیداشت سالروز بازگشت آزادگان به آغوش میهن اسلامی، اظهار داشت: این روز یکی از شورانگیزترین، خاطره انگیزترین و شوق‌انگیزترین روز‌ها برای ملت ایران بود، هست و خواهد بود.

وی افزود: دو روز در تاریخ دفاع مقدس هرگز فراموش نخواهند شد؛ یکی روز فتح خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ و دیگری نیز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ که سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی است.

رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش با اشاره به شکست‌ناپذیری آزادگان در عراق خاطرنشان‌ کرد: صدام از شکست‌ناپذیری آزادگان در عراق به شکست‌پذیری خود در برابر رزمندگان ایران پی برد.

حجت‌الاسلام محمدحسنی گفت: این آزادگان ما بودند که با حفظ روح آزاده خودشان به دشمن نشان دادند که ما تا آخرین نفس ایستاده‌ایم و همچنین ثابت کردند که پیروزی متعلق به ملت ایران و شکست برای حزب بعث عراق است.

وی با بیان اینکه دشمنان زیادی ازجمله آمریکا در مقابل انقلاب اسلامی ما قرار دارند، اظهار داشت: کشور ما دشمن و بدخواه زیاد دارد، ما باید به اهداف بزرگ‌تر فکر بکنیم، تفکرات راهبردی انسان را از مشغول شدن به تفکرات غیر راهبردی نجات می‌دهد.

رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش عنوان کرد: ما باید ببینیم کجای تاریخ ایستاده‌ایم. آیا امروز ما به همه آرزوهای‌مان رسیده‌ایم یا اینکه آرزو‌های بزرگ‌تری در پیش رو داریم. ما باید خداوند منان را شاکر باشیم که با همه محدودیت‌ها در دنیا قله‌هایی را فتح کرده‌ا‌یم؛ اما همچنان قله‌های فتح نشده‌ای هم باقی مانده است و باید تفکر خود را برای رسیدن به آن قله‌ها راهبردی کنیم.

در پایان این مراسم تعدادی از آزادگان سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران تجلیل شدند.

انتهای پیام/ 200

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

صدام از شکست‌ناپذیری آزادگان به شکست‌پذیری خود پی برد بیشتر بخوانید »

کتک خوردن اسیر ایرانی به خاطر قدس

واکنش بی‌رحمانه بعثی‌ها به شعارنویسی رزمندگان روی لباسشان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، قدرت‌الله مهرابی کوشکی از آزادگان دوران دفاع مقدس به روایت خاطره‌ای از دوران اسارت پرداخت که در ادامه می‌خوانید.

روزهای اول از کتک می‌ترسیدم و اگر می‌شد جا خالی می‌دادم؛ اما امروز روز چهارم بود. دیگر عادت کرده بودم. شعارها و نقاشی‌هایی که پشت لباس بچه‌ها کشیده بودم را می‌دیدم. چند روز قبل از عملیات، با ماژیک برایشان شعار می‌نوشتم. مثل «هيهات من الذله، راهيان قدس، کربلا آری، اسارت هرگز، راه قدس از کربلا می‌گذرد.» شوخ‌طبع‌ها می‌گفتند: «بنویس ورود هر نوع تیر و ترکش ممنوع.» چون جمله قشنگی به‌نظرم رسید پشت پیراهن خودم آن را گوشه‌ای نوشتم.

پیش از عملیات روی پیراهنم تصویر قدس را کشیدم. بچه‌ها دیدند و خوششان آمد؛ خواستند که روی پیراهن آن‌ها هم بکشم. مرتضی صالحی یکی از همان علاقه‌مندان بود. همین مرتضی صالحی خواب دیده بود که اسیر شده‌ایم و بعثی‌ها مجبورمان می‌کردند که پوکه‌های خالی فشنگ‌ها را از روی زمین جمع کنیم. پشت لباس مرتضی تصویر قدس را کشیده بودم و زیرش هم این آیه قرآن را نوشته بودم: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِى بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ»

بعثی‌ها به این شعارهای پشت پیراهن حساسیت داشتند. قدسی که پشت پیراهن من بود کمرنگ شده بود و قابل تشخیص نبود؛ اما می‌توانستم شکل‌ها و شعارهای روی لباس دیگران را ببینم. بعثی‌ها دو طرف درها ایستاده بودند؛ هرکس وارد محوطه می‌شد، کتکش می‌زدند. جلوتر از من علی هاشمیان ایستاده بود. پشت پیراهنش هم اسم گردان حنظله را نوشته بود. بعثی‌ها علی را از صف بیرون کشیدند. انگار که متوجه حنظله‌ی پشت پیراهنش شده باشند؛ نزدیک به ۱۷ نفر روی سرش ریختند و می‌زدند. تمام چشم‌ها به علی بود؛ کسی متوجه من نبود. من هم از این فرصت استفاده کردم و خودم را به کتک‌خورده‌ها رساندم.

همان موقع مرتضی صالحی را دیدم که طرفم آمد. بعثی‌ها مرتضی را حسابی زده بودند. جلوی لباس و آستین‌هایش بود؛ اما خبری از پشت لباس نبود. گفت: «دیدی با این قدس کشیدنت چه بلایی سرم آوردی؟» من هم گفتم: «حقت بود. می‌خواستی هوس قدس نکنی.» نمی‌دانستم به حال مظلومیت بچه‌ها گریه کنم یا به شوق آن روزها که اصرار می‌کردند برایشان شعاری پشت پیراهن بنویسم، بخندم. بعضی از بچه‌ها متوجه شده بودند که این شعارها برایشان گران تمام می‌شود؛ پیش از این‌که به بعثی‌ها برسند، پشت لباس‌هایشان را کندند تا اثری از جرم نباشد و کمتر کتک بخورند.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

واکنش بی‌رحمانه بعثی‌ها به شعارنویسی رزمندگان روی لباسشان بیشتر بخوانید »

کتک خوردن اسیر ایرانی به خاطر قدس

کتک خوردن اسیر ایرانی به خاطر قدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، قدرت‌الله مهرابی کوشکی از آزادگان دوران دفاع مقدس به روایت خاطره‌ای از دوران اسارت پرداخت که در ادامه می‌خوانید.

روزهای اول از کتک می‌ترسیدم و اگر می‌شد جا خالی می‌دادم؛ اما امروز روز چهارم بود. دیگر عادت کرده بودم. شعارها و نقاشی‌هایی که پشت لباس بچه‌ها کشیده بودم را می‌دیدم. چند روز قبل از عملیات، با ماژیک برایشان شعار می‌نوشتم. مثل «هيهات من الذله، راهيان قدس، کربلا آری، اسارت هرگز، راه قدس از کربلا می‌گذرد.» شوخ‌طبع‌ها می‌گفتند: «بنویس ورود هر نوع تیر و ترکش ممنوع.» چون جمله قشنگی به‌نظرم رسید پشت پیراهن خودم آن را گوشه‌ای نوشتم. پیش از عملیات روی پیراهنم تصویر قدس را کشیدم. بچه‌ها دیدند و خوششان آمد؛ خواستند که روی پیراهن آن‌ها هم بکشم. مرتضی صالحی یکی از همان علاقه‌مندان بود. همین مرتضی صالحی خواب دیده بود که اسیر شده‌ایم و عراقی‌ها مجبورمان می‌کردند که پوکه‌های خالی فشنگ‌ها را از روی زمین جمع کنیم. پشت لباس مرتضی تصویر قدس را کشیده بودم و زیرش هم این آیه قرآن را نوشته بودم: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِى بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ»

عراقی‌ها به این شعارهای پشت پیراهن حساسیت داشتند. قدسی که پشت پیراهن من بود کمرنگ شده بود و قابل تشخیص نبود؛ اما می‌توانستم شکل‌ها و شعارهای روی لباس دیگران را ببینم. عراقی‌ها دو طرف درها ایستاده بودند؛ هرکس وارد محوطه می‌شد کتکش می‌زدند. جلوتر از من علی هاشمیان ایستاده بود. پشت پیراهنش هم اسم گردان حنظله را نوشته بود. عراقی‌ها علی را از صف بیرون کشیدند. انگار که متوجه حنظله‌ی پشت پیراهنش شده باشند؛ نزدیک به هفده نفر روی سرش ریختند و می‌زدند. تمام چشم‌ها به علی بود؛ کسی متوجه من نبود. من هم از این فرصت استفاده کردم و خودم را به کتک‌خورده‌ها رساندم.

همان موقع مرتضی صالحی را دیدم که طرفم آمد. عراقی‌ها مرتضی را حسابی زده بودند. جلوی لباس و آستین‌هایش بود؛ اما خبری از پشت لباس نبود. گفت: «دیدی با این قدس کشیدنت چه بلایی سرم آوردی؟» من هم گفتم: «حقت بود. می‌خواستی هوس قدس نکنی.» نمی‌دانستم به حال مظلومیت بچه‌ها گریه کنم یا به شوق آن روزها که اصرار می‌کردند برایشان شعاری پشت پیراهن بنویسم بخندم. بعضی از بچه‌ها متوجه شده بودند که این شعارها برایشان گران تمام می‌شود؛ پیش از این‌که به عراقی‌ها برسند، پشت لباس‌هایشان را کندند تا اثری از جرم نباشد و کمتر کتک بخورند.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کتک خوردن اسیر ایرانی به خاطر قدس بیشتر بخوانید »

فعالیت‌های فرهنگی عامل حفظ روحیه اسرا بود

فعالیت‌های فرهنگی عامل حفظ روحیه اسرا بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، آزادگان کشورمان در سال‌های سخت اسارت علی‌رغم مواجهه با آزارها و فشارهای فراوان نیروهای رژیم بعثی ایستادگی، صبر و مقاومت بی‌بدیلی از خود به نمایش گذاشتند.  

سردار «غلام عسگر کریمیان» از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس که در سال‌های 1362 تا 1369 در اردوگاه‌های عراق زندانی بود، در کتاب «روایت صبر» اثر «مریم جلیلی» نمونه‌ای از کوشش اسرای ایرانی برای برگزاری پرشور مراسمات فرهنگی و مذهبی تحت اختناق شدید شکنجه‌گران دشمن را چنین روایت کرده است:

در بین اسرا طلبه‌ها و روحانیونی که توسط عراقی‌ها شناسایی نشده بودند و اطلاعات عمومیشان در زمینه‌ی فرهنگی زیاد بود، فعالیت خوبی داشتند. هفت نفر به عنوان شورای فرهنگی اردوگاه و در هر آسایشگاه دو نفر به عنوان مسئول امور فرهنگی انتخاب و معرفی می‌شدند. آن‌ها نیز زیر نظر مسئول مشخص‌شده به فعالیت خود در داخل آسایشگاه می‌پرداختند. در طی مدت کوتاهی دور از چشم عراقی‌ها در مسائل مذهبی و فرهنگی موفقیت‌های چشم‌گیری به دست آمد که بزرگ‌ترین دستاورد آن حفظ روحیه اسرا با اجرای مراسم دعا و فعالیت‌های فرهنگی به مناسبت‌هایی مانند روز ،قدس ۲۲ بهمن، هفته ی دفاع مقدس، روز بسیج، نیمه شعبان و عاشورا و چند برنامه‌ی مهم دیگر بود.

تئاترهایی که در آن اردوگاه اجرا می‌شد واقعاً بی‌نظیر بود. اسرا در اجرای تئاتر و گریم پیشرفت چشم‌گیری داشتند از جمله برادر «جمال محرر» از رزمندگان مشهد نقش اساسی در برنامه‌ریزی و اجرای تئاتر و سرود داشت. او فردی بسیار مومن، خوش اخلاق و یک هنرمند آشنا به مسائل هنری و فرهنگی بود.

با رونق تئاتر آسایشگاهی، ملافه یا پتو به جای پرده‌ی نمایش مورد استفاده قرار می‌گرفت. برای تهیه‌ی لباس و کلاه‌های مورد نیاز علی‌رغم تمام مشکلات به تهیه‌ی پارچه و نخ و دوختن لباس و کلاه به دور از چشم عراقی‌ها اقدام می‌کردند. دکورها باید کم‌حجم درست می‌شد تا در دید مامورین عراقی مشخص نباشد. داخل بالش‌ها جای مناسبی برای قایم کردن بعضی وسایل بود که توسط هنرمندان بخش صنایع دستی تهیه می‌شد. اسفنج‌های موجود در بالش‌ها بیش‌ترین استفاده را برای ساخت دکور و وسایل مورد نیاز تئاتر داشتند. قالب‌های صابون هم به کار نوشتن و نقاشی کردن می‌آمد. در دوره‌ی اسارت هیچ چیز دور ریخته نمی‌شد و به نوعی با ابتکار مورد استفاده قرار می‌گرفت.

پنبه و چسب و دوده و گلبرگ‌های گل‌ها وسایل گریم بودند. برای درست کردن ریش و سبیل از اسفنج بالش استفاده می‌شد. در ابتدا وسایل رایج چهره‌پردازی شامل چربی روی غذاها، خمیر دندان، رنگ سبزیجات، پماد کلرافنیکل (پماد زخم) و جوهر خودکار بود. چوب کبریتی که نوک آن له شده بود نیز به عنوان فرچه‌ی صورت استفاده می‌شد. از پماد آنتی هیستامین نیز برای از بین بردن حساسیت‌های این گریم استفاده می‌شد.

یک سال نیز بنده به عنوان مسئول سرود اردوگاه انتخاب شدم. یادم هست از لباس‌های معمولی خودمان لباس مخصوص توسط خیاط اردوگاه تهیه کردیم و از مقوا شکل‌های جالبی درست کردیم و صحنه‌ی اجرای سرود را آراستیم. صحنه به قدری دیدنی بود که وقتی به آن نگاه می‌کردیم فکر می‌کردیم در تالار رودکی تهران هستیم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فعالیت‌های فرهنگی عامل حفظ روحیه اسرا بود بیشتر بخوانید »