اسلحه

حماسه مقاومت مردم آبادان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس،سیزدهمین قسمت برنامه «جبهه» به موضوع حماسه مقاومت مردمی در آبادان اختصاص داشت و مهمانان این قسمت از ایستادگی مردم در برابر دشمن؛ مقاومت کوچه به کوچه در شهر‌های اشغال‌شده تا حمایت‌های مردمی از جبهه‌ها، و داستان‌هایی از افرادی که بدون آموزش نظامی، سلاح به دست گرفتند و از خاکشان دفاع کردند، روایت کردند.

اجازه ندارید تسلیم شوید!
در بخش نخست این برنامه طیبه اشتری، از راویان ایام محاصره آبادان بود. او در ابتدا گفت: «همیشه آرزو می‌کنم نه این نسل و نه نسل‌های آینده جنگی را تجربه نکنند. امیدوارم هیچ جای دنیا جنگی صورت نگیرد. در آن زمان من شهروند آبادان و امدادگر بودم و در بیمارستانی شرکت نفت آبادان کار می‌کردیم که نزدیک‌ترین مرز آبی بین ایران و عراق بود و مرتب بمباران می‌شد. شهامت می‌خواست که زن و دختر باشی و در آنجا حضور داشته باشی. گاهی به ما می‌گفتند غواص‌های عراقی کمین کرده‌اند، اما دختران انجا نمی‌ترسیدند و شجاع و دلیر بودند.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

اشتری در ادامه گفت: «۱۵ ساله بودم که جنگ شروع شد. ساختمان آموزش و پرورش آبادان بمباران شد و بیشتر کارمندان آن اداره و بسیاری از دبیران و به شهادت رسیدند. ما ۲۰ دختر دانش‌آموز بودیم که به جای مدارس وارد سه بیمارستان فعال در آبادان شدیم. در آن زمان ما امدادگر بودیم. البته امدادگر آقا هم داشتیم ولی نقشی که زنان در آن زمان داشتند نقش روحیه دادن به رزمندگان بود. در آن فضای خشن پر از خون و خشم و وحشت، حضور ما دختران و زنان فضا را تلطیف می‌کرد. گویا رزمندگان و مجروحان که ما را می‌دیدند با نگاهمان به آنها می‌گفتیم اجازه ندارید تسلیم شوید؛ به خاطر ما هم که شده تسلیم نشوید.»

وی ادامه داد: «گاهی به مزار شهدای آبادان می‌رفتیم و برای شهدایی که خانواده‌ای نداشتند فاتحه می‌خواندیم. روزی تصمیم گرفتیم به خانواده‌های شهیدان سری بزنیم تا اگر از لحاظ درمانی خواسته‌ای داشتند بگویند. تسلیت گفتیم و ابراز همدردی کردیم و به بیمارستان برگشتیم. ساعتی بعد متوجه شدیم بمب به خانه این خانواده اصابت کرده و تمام اعضای آن شهید شدند و تنها دو نفر از آنها زنده مانده بودند که به شدت مجروح شده بودند.»

اشتری گفت: «آن زمان مسئول ما که خانمی به نام فاطمه جوشی بود که بهترین تخریب‌چی آبادان محسوب می‌شد؛ او مرا مسئول تحقیقات پرسنلی انتخاب کردند و آن زمان سن مطرح نبود. میانگین سنی رزمندگان ما بین ۱۷ تا ۲۵ سال بود. بسیاری از فرماندهان ۲۰ ساله بودند و من و یکی از دوستانم هم کوچکترین امدادگران بودیم. متولد ۴۴ بودیم. 

وی در ادامه گفت: «یکی دیگر از اموری که ما انجام می‌دادیم این بود که از طرف بنیاد رسیدگی به امور مهاجرین جنگ باید آمار خانواده‌های آبادانی که در شهر مانده بودند را درمی‌آوردیم تا برای خدمات رسانی و آذوقه اطلاعات داشته باشم. آدرس‌ها را داده بودند که سه نفر شویم در مناطق شهر آمار صحیحی را دربیاوریم. به یاد دارم من و معصومه رامهرمزی و سهیلا افتخارزاده با هم می‌رفتیم. قرار شد پراکنده شویم تا زودتر تمام شود. بعد از مدتی سهیلا گفت من باید به بیمارستان برگردم و من و معصومه ماندیم. یکی از آدرس‌ها جزو منطقه ممنوعه بود. در را زدم دیدیم دو سرباز جوان به سمت ما اسلحه گرفتند. به آنها گفتیم امدادگریم و برای جمع آوری آمار آمده‌ایم. آنها به ما گفتند بروید، هر چند دیدبانان عراقی دیده‌اند و شلیک می‌کنند. با تمام توان دویدیدم. یک دفعه گلوله توپی از جلوی صورت ما رد شد و، چون ترکش‌های آن آبشاری بود به ما نخورد ولی نیم متر بالا رفتیم و به زمین کوبده شدیم. در یکی از این فرعی‌ها رفتیم؛ نفسم بند آمده بود؛ که یک باره معصومه گفت کیف پول من آنجا که گلوله خورد جا ماند. هر کاری کردم نتوانستم منصرفش کنم نتوانستم. دیدم معصومه نیست. اما چند دقیقه گذشت دیدم با کیفش برگشت و من بسیار خوشحال شدم.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

سعید ابوطالب، یکی از میزبانان گفت: «بسیاری از خاطراتی که شما تعریف می‌کنید در کتاب‌ها و خاطرات زمان جنگ نیامده هست. یکی از ثمرات این برنامه شناخته شدن شما به عنوان راوی هست و امیدوارم که فرصتی پیش بیاید همه حرف‌های شما را بشنویم.»

علی خلیلی، دیگر میزبان برنامه نیز گفت: «در این خاطره به مدرسه و تحصیل اشاره کردید و همه اینها وسط جنگ بود. این نشان می‌داد مردم ایران مانند مردم فلسطین و آزادگان دنیا زندگی را دوست دارند. شما دنبال جنگ نرفتید جنگ به کشور شما آمد. در حال جنگ مردم هم نمی‌توانند دست روی دست بگذارند و باید زندگی خود را ادامه دهند. شما امدادگر بودید، سختی‌های زیادی کشیدید و جانتان را به خطر انداختید. گاهی ممکن هست کسی بوده که نمی‌توانستید کمک کنید و این بسار سخت هست.» 

علیرضا دلبریان، دیگر میزبان برنامه گفت: «زمان جنگ تخریب‌چی مرد دیده بودم، اما تخریب‌چی زن ندیده بودم. انجام عملیات تخریب بسیار خطرناک هست و شجاعت زیادی می‌خواهد که در زنان سرزمین ما وجود دارد. شما وظیفه چند بعدی داشتید و در چند رشته عمل می‌کردید که برای ما جالب بود. غصه می‌خوردم‌ای کاش بتوانیم این سختی‌ها بیدار ماندن‌ها در زمان جنگ سرا به پرستاران و پزشکان خود بگوییم. شما و همکارانتان شیرزنانی بودید که انجام وظیفه می‌کردید.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

مریم تجلایی، از میزبانان برنامه نیز گفت: «به مهمانان دیگر برنامه همیشه می‌گفتم باید از بانوان و مادران شما و تشکر کنیم. اما امروز جو این گونه بود که باید به عنوان یک زن از شجاعت شما تقدیر کرد و به وجود شما افتخار می‌کنم.»

تیر اشتباهی که رزمندگان را مطلع کرد
در بخش دوم این برنامه، ناصر روستایی، از رزمندگان مقاومت آبادان به روایت خاطرات خود پرداخت. 

وی در این برنامه گفت: «داستان درباره یک پسر ۱۶ ساله هست که در کنار پدر و مادرش زندگی می‌کند. یک شب ساعت ۱۰ شهرش زیر بمباران عراقی‌ها قرار می‌گیرد و شهر از حالت طبیعی خارج می‌شود. از طریق رادیو اعلام می‌کنند گروه‌های سپاه، بسیج و مقاومت سر پست بروند و خود را معرفی کنند. من هم آنجا رفتم و خود ار معرفی کردم و به من یک اسلحه دادند که روی ان نوشته بود شماره ۹۸ و ما را به فرودگاه بین‌المللی آبادان فرستادند. در فرودگاه پست نگهبانی با دوربین‌های دو چشمی روی پدافند‌های فرودگاه انجام می‌دادیم.»

روستایی در ادامه گفت: «پیش از آن، پسرخاله‌ام عضو نیروی دریایی ارتش بود و کتاب‌هایی به نام پیک دریا داشت. در آن کتاب‌ها اطلاعات نظامی زیادی بود و من هم به این کتاب‌ها علاقه پیدا کرده بودم. از طریق آن اطلاعاتی که داشتم هواپیما‌های خودی و غیر خودی را می‌شناختم. ناگهان دیدم دو شئ مانند هواپیما نزدیک می‌شوند. این هواپیما‌ها اف ۵ بودند. ناگهان در بیسیم اعلام شد که پدافند‌ها آماده باشند تا ببینند هواپیما‌ها از کدام زاویه وارد می‌شوند. پدافند رو به هواپیما‌ها چرخید. اما من متوجه شده بودم که هواپیماها، خودی هست و بلند داد زدم «هواپیما خودی هست.» برای آنها عجیب بود نوجوانی که تجربه‌ای نداشت به فرمانده می‌گوید هواپیما خودی هست. آنها هم از بس در آسمان ایران دشمن و خودی دیده بودند تشخیص سخت شده بود. در بیسیم اعلام کردند هواپیما دشمن هست. اما من التماس کردم که نزنید.. هواپیما خودی هست. تا اینکه هواپیما نزدیک شد و خیلی پایین بود. پدافند توپ اول را شلیک کرد، اما خدا رو شکر به هواپیما نخورد. تا اینکه فرمانده در بیسیم گفت هواپیما ایرانی هست. هواپیما بسیار نزدیک بود و از بالای سر ما به آرامی رد شد و دیدیم بین دو بالش پرچم جمهوری اسلامی ایران هست. شهید یاسینی خود بچه آبادان بود و افتخار ماست، اما تا آن زمان او را از نزدیک ندیده بودم و فقط عکسش را دیده بودم. آن لحظه شهید یاسینی در همان هواپیمایی بود که از بالای سر ما رد شدند.»

حماسه مقاومت مردم آبادان

وی ادامه داد: «بعد از آن ارتش آمد و ما را برای دیدبانی به پشت بام فرودگاه آبادان بردند. آنقدر خسته بودیم خواب برای ما مثل جایزه بود. هنگام تحویل شیفت با خستگی اسلحه را تحویل دادم و تیری به اشتباه شلیک شد. پدافند هم به دنبال شلیک من شروع به شلیک کرد. من میگفتم شلیک نکنید… اشتباه شده هست. اما آنها ادامه دادند. بعد از آن فهمیدم واقعا ۱۴ هواپیما سمت ما می‌آمد، اما بقیه هم مثل من خسته بودند و ندیده بودند. کار خداوند بود که آن لحظه تیر اشتباهی شلیک شود و بقیه متوجه هواپیما‌های دشمن شوند. اگر این احساسات در یک جوان بروز پیدا می‌کند جز کار خدا نیست. یک نوجوان بی‌تجربه ولی این طور عمل می‌کند خداوند عمل می‌کند.»

علیرضا دلبریان، از میزبانان برنامه نیز در ادامه گفت: «درود بر شما که نوجوان بودید ولی احساس تکلیف کردید. این روحیه شما کار جنگ ما را پیش برد و دیدیم که گره‌ها باز شد. نوجوانان با جثه کوچک ولی شجاع بودند و کار‌های بزرگی کردند.»

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

حماسه مقاومت مردم آبادان بیشتر بخوانید »

کشف ۳ هزار قبضه اسلحه و دستگیری ۱۰۰ هزار قاچاقچی در مرزهای کشور

کشف ۳ هزار قبضه اسلحه و دستگیری ۱۰۰ هزار قاچاقچی در مرزهای کشور


فرمانده مرزبانی فراجا با اشاره به اقدامات مرزبانی در سال جاری گفت: مرزبانان از ابتدای سال جاری بیش از ۳ هزار قبضه اسلحه کشف و ۱۰۰ هزار قاچاقچی را در مرزهای کشور دستگیر کرده اند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سردار احمدعلی گودرزی در بازدید از یگان‌های مرزی استان اردبیل به کشف ۳ هزار قبضه اسلحه و دستگیری بیش از ۱۰۰ هزار قاچاقچی در ۹ ماهه امسال اشاره کرد و گفت: این اقدامات در راستای تأمین امنیت مرزها و جلوگیری از ورود سلاح و مواد مخدر به کشور انجام شده است.

فرمانده مرزبانی انتظامی کشور در ادامه افزود: از ابتدای سال جاری ۳۰ تن انواع مواد مخدر کشف شده که فقط در یک مورد آن ۲ هزار و ۴۰۰ کیلو گرم مواد مخدر صنعتی شیشه در مرزهای جنوب شرق کشور کشف شده که نمایندگان سازمان ملل نیز در این رابطه در کشور حضور یافته و مصاحبه را انجام دادند که به عنوان یک سند افتخار برای جمهوری اسلامی در مبارزه بی امان با سوداگران مواد مخدر است.

وی با اشاره به اقدامات انجام یافته در جهت کنترل و پایش های مرزها، بیان داشت: در حال حاضر با بکارگیری تجهیزات الکترونیکی و اپتیکی، حسگرها و انواع ریز پرنده‌های بروز ساخت داخل به صورت شبانه روزی مرزهای کشور مستمرا مورد پایش قرار می‌گیرد، تمامی مرزهای کشورمان در امنیت و آرامش کامل است و هیچ‌گونه تهدیدی را احساس نمی‌کنیم.

فرمانده مرزبانی انتظامی، مرزهای جمهوری اسلامی ایران با کشور دوست و برادر جمهوری آذربایجان را مرزهای امن همراه با کمترین چالش اعلام کرد و گفت: همکاری خوبی بین مرزبانان و کشورهای همسایه به صورت ویژه در استان اردبیل برقرار است و دیپلماسی مرزی و همکاری خوبی بین مرزبانان دو کشور در رسیدگی به موضوعات مرزی برقرار است.

سردار گودرزی با اشاره به امکانات زیستی خوب پاسگاه‌های مرزی استان اردبیل، بیان داشت: استان اردبیل تنها استان مرزی است که همه پاسگاه‌های مرزی آن از نعمت گاز شهری بهره مند می‌باشد و این نشان از همکاری و همدلی نزدیک مسئولان استانی با مجموعه مرزبانی است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کشف ۳ هزار قبضه اسلحه و دستگیری ۱۰۰ هزار قاچاقچی در مرزهای کشور بیشتر بخوانید »

هریس: من اسلحه دارم و هر کسی وارد خانه‌ام شود، شلیک می‌کنم

هریس: من اسلحه دارم و هر کسی وارد خانه‌ام شود، شلیک می‌کنم


نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در دفاع از آزادی مالکیت سلاح در این کشور اعلام کرد که «من اسلحه دارم و هر کسی به خانه‌ام وارد شود، به او شلیک می‌کنم.»

به گزارش مجاهدت از مشرق، «کامالا هریس» معاون رئیس‌جمهور آمریکا و نامزد دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ این کشور در گفت‌وگویی درباره بحث چالشی آزادی مالکیت سلاح در آمریکا تأکید کرد که «من خودم اسلحه دارم و هر کس بدون اجازه وارد خانه‌ام شوم، به او شلیک می‌کنم.»

کاملاً هریس لحظاتی بعد با خنده گفت: احتمالاً نباید این حرف را می‌زدم، تیم ستاد انتخاباتی من بعداً درباره این موضوع بحث خواهند کرد.

وب‌سایت شبکه سی‌ان‌ان در گزارشی برای توجیه این اظهارنظر نازمرد دموکراتها نوشته که هریس پیش از این نیز اعلام کرده بود که اسلحه دارد و در مناظره اخیر با «دونالد ترامپ» نامزد جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری نیز هنگامی که ترامپ خطاب به مردم آمریکا هشدار داد که «هریس می‌خواهد سلاح‌های شما را از شما بگیرد»، پاسخ داد که «من و تیم والز (معاون انتخابات هریس) هر دو اسلحه داریم، ما نمی‌خواهیم اسلحه هیچ کسی را بگیریم؛ پس لطفاً دروغ‌گفتن درباره چنین موضوعات بی‌خودوی را متوقف‌کنید.»

آزادی مالکیت و حمل سلاح آمریکا موضوعی است که دارای ابعاد متنوع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی است. به لحاظ سیاسی یکی از موضوعات و محورهای چالشی بین دو حزب دمکرات و جمهوری خواه است که در ایام انتخابات برجسته‌تر نمایان می‌شود.

به صورت کلی حزب جمهوری‌خواه از آزادی مالکیت و حمل سلاح حمایت می‌کند و حزب دموکرات به علت افزایش خشونت‌ها و کشتارهای جمعی در آمریکا، خواهان اعمال محدودیت در آزادی حمل سلاح است.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هریس: من اسلحه دارم و هر کسی وارد خانه‌ام شود، شلیک می‌کنم بیشتر بخوانید »

راز قتـل مدیـر شـرکت در دل دوربیـن های مداربستــه بـرج بود

راز قتـل مدیـر شـرکت در دل دوربیـن های مداربستــه بـرج بود


نظافتچی شرکت که هنگام تمیز کردن دوربین‌های مداربسته برج، کاغذی را که روی دوربین چسبانده شده بود، برداشت، هرگز تصور نمی‌کرد با این کارش راز قتل مدیر شرکت را فاش خواهد کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، شامگاه پنجشنبه ۱۰ خرداد، خانواده مدیر یک شرکت خصوصی وقتی از برنگشتن او به خانه و جواب ندادن تماس ها نگران شدند با سرایدار برجی که دفتر شرکت در آن قرار داشت تماس گرفتند.

همسر مدیر شرکت از سرایدار خواست که به دفتر محل کار شوهرش برود تا ببیند وی در دفتر حضور دارد یا خیر؟ وقتی سرایدار به طبقه مورد نظر رفت با درهای بسته دفتر روبه‌رو شد و کسی در را باز نکرد. با اعلام موضوع به خانواده آقای مدیر این بار همسر مرد جوان با شریک شوهرش به نام محسن تماس گرفت و از او خواست به شرکت برود تا ببیند شوهرش در شرکت حضور دارد یا خیر. مرد جوان نیز راهی برج شد و با کلید یدکی که به همراه داشت وارد دفتر شدند. اما به محض ورود به شرکت، آنها با جسد مدیر در حالی مواجه شدند که با شلیک یک گلوله به قتل رسیده بود.

گزارش قتل مرد جوان، به بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد و لحظاتی بعد تیم جنایی در محل حاضر شدند. تحقیقات نشان می‌داد در ورودی سالم است و همین مسأله حکایت از آن داشت که عامل جنایت، شخصی آشنا بوده است.

با توجه به اینکه سرقتی نیز از شرکت رخ نداده بود، این فرضیه مطرح شد که قتل به خاطر یک تسویه حساب شخصی بوده است. زمانی که کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به بازبینی دوربین‌های مداربسته راه پله‌های محل جنایت پرداختند، تصویر مظنون به قتل را به دست آوردند.

دوربین‌ها نشان می‌داد محسن، شریک مقتول از دفتر خودش واقع در واحد شماره ۱۱ خارج شده و به دفتر مقتول در واحد شماره ۱۲ وارد شده است اما حدود یک ساعت بعد هراسان از دفتر مقتول خارج شده و دوباره به دفتر خودش برگشته و بعد از ساعتی نیز آنجا را ترک کرده است.

بدین ترتیب وی به عنوان تنها مظنون پرونده تحت پیگرد قرار گرفت و کارآگاهان جنایی راهی خانه او شدند. گرچه محسن در برابر تیم جنایی مدعی شد که در این جنایت نقشی نداشته است اما در بازرسی از خانه او و از داخل ماشین لباسشویی لباس‌هایی را که هنگام حادثه به تن داشته پیدا کردند و پس از انتقال آنها به آزمایشگاه تشخیص هویت، اثرات باروت روی آن پیدا شد.

بدین ترتیب مرد جوان به دستور بازپرس جنایی بازداشت شد و به قتل ناخواسته اعتراف کرد: نمی‌خواستم شریکم را به قتل برسانم. ما سال‌ها باهم دوست بودیم و مشکلی نداشتیم. در حال تمیز کردن اسلحه بودم که ناگهان تیر از آن شلیک شد و به مقتول اصابت کرد. ترسیده بودم و می‌دانستم کسی حرف‌هایم را باور ندارد به همین دلیل به دفتر خودم برگشتم و بعد هم راهی خانه‌ام شدم.

گرچه مرد جوان چنین اظهاراتی را مطرح کرد اما مدارکی که در ادامه تحقیقات توسط کارآگاهان به دست آمد، نشان می‌داد که جنایت عمدی بوده است. زمانی که مدیر شرکت تجهیزات پزشکی در مقابل مدارک پلیسی به دست آمده قرار گرفت؛ درنهایت به قتل شریکش اعتراف کرد.

شلیک برای انتقام

اختلافت با مقتول سر چه بود؟

اختلاف مالی. او طوری حساب و کتاب کرده بود که من متضرر شده بودم.

از کی تصمیم به قتل گرفتی؟

دو روز قبل از جنایت تصمیمم را نهایی کردم و به دنبال فرصتی بودم تا آن را اجرا کنم.

اسلحه را از کجا آورده بودی؟

مال خود مقتول بود. روز حادثه مقتول در حال تمیز کردن اسلحه‌اش بود که آن را از دستش گرفتم. تأکید کرد که مراقب باشم ناخواسته شلیک نکند اما همین که اسلحه را دستم گرفتم یک تیر به سمتش شلیک کردم که به صورتش اصابت کرد.

بعد از قتل چه کردی؟

به داخل دفتر خودم رفتم و مدتی آنجا ماندم و بعد هم راهی خانه شدم. لباس‌هایم را داخل ماشین لباسشویی انداختم.

شب شده بود که خانواده‌اش تماس گرفتند و گفتند که او به خانه نرفته و نگرانش هستند. به خواست خانواده مقتول راهی شرکت شدم و کلید را به سرایدار دادم و باهم وارد دفتر شدیم.

برج دوربین نداشت؟

چرا داشت و من فکر همه جا را کرده بودم اما بدشانسی بزرگی آوردم. دوربین داخل راهرو درست بالای دفتر من قرار داشت.

من صبح همان روز با چسباندن یک تکه کاغذ دوربین را کور کرده بودم. حدود چهار ساعت بعد هم به دفترش رفتم اما از شانس بدم خدمتکار هنگام تمیز کردن ساختمان و دوربین‌ها، کاغذی که من با سختی روی دوربین چسبانده بودم را برمی دارد. من تصورش را نمی‌کردم که کاغذ روی دوربین برداشته شده است و با این فکر که دوربین کور شده به دفتر مقتول رفتم. اگر دوربین‌ها نبود شاید به این زودی گرفتار نمی‌شدم.

منبع: روزنامه ایران

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

راز قتـل مدیـر شـرکت در دل دوربیـن های مداربستــه بـرج بود بیشتر بخوانید »

ماجرای زنی که یک عکس انقلابی برایش دردسر ساز شد

ماجرای زنی که یک عکس انقلابی برایش دردسر ساز شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دهه شصت و بحبوحه دفاع مقدس رد پای زنان همه جا بود، چه در خط مقدم جنگ با گرفتن اسلحه بر دوش و مبارزه با دشمن، چه در لباس امدادگر و بهیار و چه در صحنه پشتیبانی و حمایت از میدان‌های نبرد، مهمتر از همه آنجا که پای دل کندن وسط بود، این زن‌ها بودند که دل می‌کندند تا مردانشان به میانه آتش دشمن دشمن بروند و دفاع کنند. اما به واسطه وقایع و ماجرا‌های بی شمار رخ داده در میدان اصلی جنگ و جبهه که توسط مردان رقم می‌خورد به موضوع زنان در جنگ کمتر توجه شد. مجموعه اقدامات و فعالیت‌های زنان در آن دوران هرچند بی سر و صدا و بدون هیاهو در کنار جریان اصلی دفاع مقدس کمتر دیده شد، اما رفته رفته با قوت گرفتن ادبیات دفاع مقدس و پایداری و ته نشین شدن رویداد‌ها و وقایع، در قالب هنر و در کتاب و فیلم و نمایش به به بروز و ظهور درآمد.

گسترش رسانه‌ها گرد فراموشی و بی توجهی از ماجرای حضور زنان در دفاع مقدس را کنار زد و انتشار‌هایی همچون «دا»، «من زنده‌ام» در دهه ۸۰ و ۹۰ به این اتفاق کمک کرد که دفاع مقدس را از زاویه دیگری بتوان دید. با این وجود اندک توجه رسانه‌های در دهه شصت به حضور زنان در صحنه‌های مختلف دفاع مقدس قاب‌های ماندگاری از آن دوران را به یادگار گذاشت که در تاریخ ایران اسلامی بی نظیر و کم نظیر است.

سال ۱۳۶۳ مانور نظامی‌ای در ورزشگاه شهید شیرودی تهران با حضور زنان برگزار شد. در بخشی از این مانور زن‌ها نیز با اسلحه حضور داشتند. اسلحه‌هایی که با یک شاخه گل درون لوله‌های تفنگ قرار بود پیام متفاوتی را مخابره کنند. یک قاب تصویر از این مانور برای همیشه ماندگار شد، تصویر زنی اسلحه به دشت و حجاب کامل که نگاه نافذش و پر صلابتش از زیر نگاه عکاس تصویر در نرفته است.

عکس متعلق به «منیر زاهد پناه» از اهالی ملارد است از آن زن‌هایی که در دوران انقلاب فعالیت‌های انقلابی را شروع کرد و با شروع جنگ به عنوان جهادگر در فعالیت‌های پشتیبانی نقش فعال داشت. روز‌های جنگ همه ملارد و ادم‌هایش برای جبهه هر کاری از دستشان بر می‌آمد می‌کردند. تعداد زیادی از زن‌ها هر روز مشغول پخت نان می‌شدند و پس از خشک کردن آن‌ها را میفرستادند جبهه. در حقیقت یکی از پایگاه‌های اصلی پشتیبانی خوار و بار و مواد غذایی جبهه همین ملارد بود که منیر زاهدی هم یکی از زنان فعال در این زمینه هر کاری از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد.

او، اما درباره عکسی که بعد‌ها به گفته خودش جهانی شد و «محمد نوروزی» آن را با عنوان «آماده دفاع» در روزنامه اطلاعات منتشر کرده بود اینطور می‌گوید: «نمی‌دانم چه شد که عکاس از بین آن همه خانم بسیجی اسلحه به دست مرا برای لنز دوربینش انتخاب کرد. همین عکس در صفحه اول مجله زن روز چاپ شد و از قضا افتاد دست پدرم. سر همین یک دست کتک مفصل از او خوردم. همان زمان چند نفر از منافقین در ملارد دستگیر شدند و پدر هم که سواد نداشت فکر می‌کرد من هم عضو منافقین شدم که عکسم روی مجله چاپ شده. هرچه می‌گفتم مانور بود گوش نمی‌کرد. از شانس توی دکه روزنامه فروشی روستایمان هم این مجله را آوردند و دست همه افتاد. مردم وقتی می‌شنیدند تصویر یک دختر ملاردی روی جلد مجله رفته ذوق می‌کردند. ماجرا البته به اینجا ختم نشد و آشنا‌ها هرکجا عکسم را می‌دیدند خبر می‌دادند. مثلا پشت ساختمان ۷۲ تن عکس را کشیدند یا عکس تا بوسنی و هرزگوین هم برده شد!

عکس دیگر جهانی شده بود، هر روز قبل از سریال اوشین در تیتراژ برنامه تصویر زندگی عکس می‌آمد روی صفحه تلویزیون برای همین همه بهمان زنگ می‌زدند. عکس در کتاب پنجم ابتدایی هم رفت و پوستر و بنرش کردند. یک روز به ستوه آمدم و به دفتر روزنامه اطلاعات رفتم و گفتم تورا به خدا عکس مرا انقدر چاپ نکنید، پدرم درآمده، برایم دردسر شده. آن زمان یک بچه هم داشتم، گفتم من ازدواج کرده‌ام و الان هم این عکس برایم دردسر شده. آخر مردم به شوهرم گفته بودند که زنت توی خانه اسلحه دارد، بگرد ببین کجا قایم کرده. شوهرم به حرفشان می‌خندید. خودش می‌دانست اسلحه برای مانور بسیج بود، آن هم بدون فشنگ.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای زنی که یک عکس انقلابی برایش دردسر ساز شد بیشتر بخوانید »