اسیر ایرانی

دیدار با اولین اسیر ایرانی!


گروه استان‌های دفاع‌پرس- «علی‌اصغر زینلی» فعال رسانه‌ای؛ دیدار با آزادگان سرافراز گاهی ناخواسته اتفاقات جالب و بی نظیری را رقم می‌زند که در نوع خود بسیار جالب توجه می‌باشد.

هرچند شاید این ویژگی‌ها برای واجدان آنها چندان جالب توجه نباشد، اما وقتی چنین خصایصی در درون یک خانواده بزرگ قرار می‌گیرد جالب توجه بوده و جای تامل دارد.

در ادامه دیدار با آزادگان سرافراز عرصه نیمه پنهان دفاع مقدس، به دیدار آزاده عزیزی رفتیم که سه ویژگی خاص داشت که یکی از این ویژگی‌ها منحصر‌به‌فرد هست!

شاید برای شما هم جالب توجه باشد بخواهید بدانید اولین شماره صلیب سرخ به کدامیک از اسرای ایرانی در اردوگاه‌های عراق تعلق گرفت!

دیدار با اولین اسیر ایرانی!

حتی ما هم مثل همه آزادگان عزیزمان از دارنده اولین شماره صلیب سرخ در زمان اسارت بی‌اطلاع بودیم تا اینکه در دیدار اخیرمان با آزاده سرافراز «براتعلی عباس‌زاده» متوجه شدیم ایشان همان آزاده عزیزی هست که دارنده شماره «۱» صلیب سرخ در زمان اسارت می‌باشد.

او علاوه بر این جزو «اولین اسرای ایرانی» هست که در «اولین روز‌های آغازین جنگ تحمیلی» به اسارت دشمن بعثی در می‌آید و همچنین جزو «اولین آزادگانی» هست که به کشور باز می‌گردد؛ و تجمع چنین اولین‌هایی در وجود یک نفر به ندرت اتفاق می‌افتد.

آزاده سرافراز عباس‌زاده با افتخار ۵۰ درصد جانبازی و ۱۰ سال اسارت از معدود آزادگانی هست که در سومین روز از آغاز جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران و درحالیکه به‌عنوان سرباز در پاسگاه مرزی سرپل ذهاب مشغول خدمت بوده هست توسط گروهک کومله به اسارت درآمده و تحویل دشمن بعثی می‌شود.

این برادر عزیز آزاده پس از طی تشریفاتی و نیز پس از چندبار جابجایی نهایتا در اردوگاه موصل یک ماندگار می‌شود.

دیدار با اولین اسیر ایرانی!

او در مدت اسارت خود شاهد شکنجه‌ها و ماجرا‌های زیادی بوده هست، از ماجرای اجبار به بلوکه‌زنی تا وقایع مربوط به شورش در اردوگاه و حتی تصرف اردوگاه توسط اسرا که می‌توانست عواقب خطرناکی برای اسرا داشته باشد، از شهادت و مجروح شدن ۱۵ نفر از اسرا در جریان شورش و نیز زندانی شدن چهارماهه اسرایی که در این شورش نقش داشتند، بوده هست.

آزاده سرافراز عباس‌زاده از مامورین بعثی گفت که شکنجه سرگرمی آنها بوده و به نقل از یکی از بعثی‌ها که گفته بود «شلاقش نباید بیکار بماند و از شکنجه کردن لذت می‌برده هست…».

اما در کنار عذاب و شکنجه، فرشته رحمتی همچون سیدآزادگان نیز در کنارشان بوده هست تا تحمل آلام اسارت برای آنها راحت باشد و چقدر عجیب هست این نکته که بدون استثاء همه آزادگان از مرحوم ابوترابی به نیکی یاد کرده و او را مشاور، دلسوز، وارسته و یک پدر معنوی می‌دانند.

آزاده عزیزمان بواسطه صدای خوبی که داشته هست در آسایشگاه نقش‌هایی، چون قرائت اخبار و مقالات را برای اسرا بر عهده داشته هست.

عباس‌زاده شاهد دیگری از فرار موفق سه اسیر ایرانی هست که توانستند با همکاری یک مامور عراقی شاغل در آشپزخانه از یکی از منافذ موجود در حمام اردوگاه فرار کرده و خود را به ایران برسانند.

دیدار با اولین اسیر ایرانی!

در میان آثار بجا مانده از دوران اسارتش نقاشی‌های زیبایی توجه ما را به خود جلب کرد که آزاده عزیزمان از آنها به‌عنوان کارت‌های هدیه دوران اسارت نام برد، این نقاشی‌ها با هنرمندی آزاده عزیز «عباس فلاحی» نقاشی شده و به عنوان جایزه در مناسبت‌هایی به اسرا هدیه می‌شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دیدار با اولین اسیر ایرانی! بیشتر بخوانید »

سیلی آخرین شهید اسیر ایرانی به منافقین در اردوگاه‌های عراق

سیلی آخرین شهید اسیر ایرانی به منافقین در اردوگاه‌های عراق


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «حسین پیراینده» آخرین شهید از اسرای ایرانی در بند رژیم بعث بود که در جریان عملیات کربلای ۵ در سال ۱۳۶۵ به اسارت درآمد.

او ابتدا به اردوگاه ۱۱ منتقل شد. یکی از آزادگان اردوگاه ۱۸ بعقوبه روایتی از حضور حماسی حسین در اسارت دارد که در ادامه می‌خوانید.

حسین بعد از حضورش در اردوگاه در همان ابتدا عکس صدام را که در جهت قبله نصب شده بود، پاره کرد؛ بعثی‌ها آن را دوباره و دوباره نصب کردند. حسین، با وجود شکنجه و آزار فراوان، هر بار که عکس نصب می‌شد، دوباره پاره‌اش می‌کرد. در نهایت بعثی‌ها عقب‌نشینی کردند و دیگر تصویر صدام در آن آسایشگاه نصب نشد.

روزی یکی از بعثی‌ها در صدد اذیت و آزار یک نوجوان بسیجی بود که حسین مثلِ شیر آمد و آن نوجوان را نجات داد. این مداخله تبعات سنگینی هم داشت؛ سخت‌ترین شکنجه‌های ممکن در انتظار حسین بود. بعثی‌ها وادارش کردند که به امام خمینی (ره) اهانت کند؛ اما حسین این فرزند خلف امام (ره) هرگز زیر بار نرفت. مگر می‌توانست؛ او یک جان داشت و آنهم متعلق به امامش بود. افسر بعثی که دید نمی‌تواند حسین را وادار کند به امام ناسزا بگوید، خودش شروع کرد به هتاکی. دنیا در برابر نگاه حسین تاریک شده بود؛ مگر می‌شد تحمل کرد؟ تاب این شکنجه، دیگر از توانش خارج بود.

طاقت نیاورد و خودش را رساند به بعثی فحاش. چشمانش را بست دیگر به هیچی فکر نمی‌کرد؛ نه به شکنجه؛ نه به اعدام. دستش را مشت کرد و یورش برد سمت دشمن. ضربة مشتش چنان کاری بود که فک افسر بعثی پیاده شد و بی‌هوش به زمین افتاد. حسین را منتقل کردند به اردوگاه ۱۸ بعقوبه، که مخصوص فعالان سیاسی بود.

عراقی‌ها اعلام کردند: «امروز جمعه ۲۶ مرداد، اسرای دو کشور مبادله می‌شوند» جوی سنگین بین بچه‌ها سایه انداخته بود. مثل اینکه مسئله‌ای، مهم‌تر از آزادی، آن‌ها را به خود مشغول کرده بود. بچه‌ها می‌خواستند حالا که به خانه بر می‌گردیم، حساب این منافقان را بگذارند کف دستشان. کسانی که در طول اسارت، همۀ بچه‌های اردوگاه را ذله کرده بودند. ۹۰۰ نفر از آزادگان، در قسمت «ملحق» بعقوبه، با این وطن‌فروشان زندگی سختی را تجربه کردند. ساعتی بعد حسین را دیدم که دوزانو نشسته بود و بند کفش‌هایش را محکم می‌بست! لحظه انتقام فرا رسید!

در یک آن تمام منافقان به سزای عملشان رسیدند. ساعت حدود دو و نیم بعدازظهر بود. سروصدای شدیدی در قسمت «ملحق» پیچیده بود و هر لحظه بیشتر می‌شد. خبر آوردند که بچه‌ها به آدم‌فروش‌ها حمله کرده‌اند. عراقی‌ها هم رفتند روی دیوار و شروع کردند به تیر‌اندازی. خواستند آمار بگیرند؛ اما کسی سر صف آمار نمی‌رفت.

التهاب اردوگاه بعقوبه تا روز یکشنبه ۲۸ مرداد ادامه داشت. درست یک ساعت مانده به آمار عصر، دوباره فریاد اسرای «ملحق» بلند شد. ما هم نگران از وضع آن‌ها فریاد اعتراضمان را بلند کردیم. عراقی‌ها وحشت کردند. با افسرانشان آمدند سراغمان تا اوضاع را آرام کنند. گفتند: نمایندگانی از شما با ما بیایند تا وضع دوستانتان را از نزدیک ببینند و برای شما خبر بیاورند. ما آرام شدیم و آن‌ها رفتند. پس ازآمار، داخل آسایشگاه شدیم. زمان گذشت، اما از بازگشت نمایندگان خبری نبود که نبود.

تا ساعت ۱۱ شب صبر کردیم. بچه‌ها بازنگشتند. دوباره دست به شورش زدیم. گویا عراقی‌ها آن‌ها را زندانی کرده بودند و می‌خواستند دوستانمان را به جای دیگری منتقل کنند. وقتی فریاد بچه‌ها به آسمان بلند شد، نماینده‌ها را آزاد کردند. اُسرای نماینده حامل خبر خوبی نبودند. در آستانه آزادی حسین پیراینده را ناجوانمردانه از دست داده بودیم. در آن درگیری گلوله‌ای قلب «حسین پیراینده» را نشانه گرفت و او را درجا شهید کرد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سیلی آخرین شهید اسیر ایرانی به منافقین در اردوگاه‌های عراق بیشتر بخوانید »