«اشک‌هایی که ریخته شد»

«اشک‌هایی که ریخته شد»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یاسوج، کتاب «اشک‌هایی که ریخته شد» روایتگر تاریخ شفاهی «علی خادمی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس استان کهگیلویه و بویراحمد است که در سال ۱۴۰۰ با حمایت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس این استان به چاپ رسید.

این کتاب در ۲۰۴ صفحه و شش فصل به قلم «سیدحسین یادگارنژاد» به رشته تحریر درآمده و در شمارگان 500 جلد توسط انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به چاپ رسیده است.

«پا به پای پدر»، «دوران مدرسه و هجران»، «روزهای پرحادثه»، «اشک‌های شوق»، «جاذبه‌ی کاوه» و «یک پایان و آغازی دیگر» از سرفصل‌های این کتاب است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«منطقه پوشیده از جنگل بود و دشمنان در میان درختان کمین کرده بودند تا نیروهای بعدی را که می‌آمدند مورد هدف قرار دهند. نیروهای پشتیبان آنها هم روی ارتفاعات بودند. به این منطقه که رسیدیم به راننده خودرو گفتم آهسته حرکت کن، مثل اینکه منطقه مشکوک است. باید منطقه و لابلای درخت‌ها را با دقت بررسی کنیم که در کمین دشمن نیفتیم. آنها منتظر بودند تا نیروهای ما به قلب کمین آنها بیایند، بعد تیراندازی کنند تا تلفات بیشتری بگیرند. وقتی داشتیم لابلای درخت را نگاه می‌کردیم به لطف خداوند لوله یکی از تیربارها را دیدم. طوری کمین کرده بودند که اگر به طرف ما شلیک می‌کرد، همه ما را درو می‌کرد. قبلاً فرمانده گردان ما، آقای رسولی، به فرمانده تیپ گفته بود، صبر کنند تا ما جلوتر حرکت کنیم و اگر منطقه‌‌ای امن بود، به آنها اطلاع بدهیم تا حرکت کنند. ما در منطقه‌ی خطر گیر کرده بودیم. یا باید می‌رفتیم جلو یا باید برمی‌گشتیم. اگر ما می‌رفتیم بقیه گردان هم دنبال ما می‌آمدند و اگر هم برمی‌گشتیم، باز ما را می‌زدند.

حالا ما به این فکر بودیم چه کار بکنیم که ما را نزنند؟ جایی هم برای سنگر گرفتن نبود. در یک لحظه به فکرمان رسید که با صدای بلند حرفی بزنیم که به اشتباه بیفتند و خیال کنند که ما متوجه آنها نشده‌ایم. گفتیم: به یگان بگویید، منطقه امن است و سریع جلو بیایند تا ما برگردیم. از نظر آنها، گردان لقمه چرب‌تری بود. همین که ما دور زدیم و شروع به برگشتن کردیم، گویا متوجه این ترفند شده و پشت سر ما شروع به تیراندازی کردند. عقب‌تر رفتیم و موضع گرفتیم و درگیری از بالا و پایین شروع شد. یکی دو نفر از آها کشته شدند و بقیه هم پا به فرار گذاشتند و کمین آنها تبدیل به ضدکمین شد. اگر ما متوجه نمی‌شدیم و کل یگان وارد کمین می‌شد، قطعاً خیلی تلفات می‌دادیم. چون جایی نبود که بتوانیم سنگر بگیریم یا حتی به طرف آنها شلیک کنیم.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«اشک‌هایی که ریخته شد» بیشتر بخوانید »