اصغرفرهادی

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟



مسائل دمثل اجاره مسکن یا تلاش بی‌فرجام برای خانه‌دار شدن، عدالت آموزشی، چالش حداقل دستمزد، مشکلات بازنشسته‌ها و خیلی از مسائل دیگری که جزو موضوعات متداول در سینمای اجتماعی کمرنگ‌تر شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، چندی پیش مجید توکلی، کارگردان سینما در یادداشتی سرگشاده نوشته بود «ما داریم زیر فشار کمدی‌ها له می‌شویم» و منظور او از عبارت «ما» در این جمله، فیلمسازان سینمای اجتماعی بود. او نوشته بود: ما فیلم «عزیز» را با هزینه خصوصی ساختیم و با اینکه در چند فستیوال جهانی هم دیده شد، همه هدف‌مان اکران داخلی بود ولی الان چند ماه است به در و دیوار می‌زنیم که لابه‌لای انبوه کمدی‌ها اکرانش کنیم اما نمی‌شود و نمی‌گذارند.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

توکلی در ادامه متنش با اشاره تلویحی و سربسته به مدیریت دولتی حوزه سینما آورده بود: حمایت چشم‌بسته از سینمای کمدی و آدرس غلط دادن به فیلمسازان، نتیجه‌ای بهتر از این ندارد که محسن امیریوسفی و کاوه سجادی‌حسینی هم کمدی بسازند. بالا و پایین اکرانت هم می‌شود از این کمدی به آن کمدی. داریم وسط این کمدی‌ها له می‌شویم و قدرت هم که دست سینماداران است و براحتی سانس نمی‌دهند. اصلا چرا باید بدهند، وقتی ذائقه مخاطب را خیلی هدفمند تغییر داده‌اند؟

استقبالی که از یادداشت این کارگردان جوان و نسبتا معمولی سینمای ایران شد، مقداری غافلگیرکننده بود و دلیلش را باید در وضعیتی دید که طناب را دور گلوی همه سینمایی‌ها (جز کمدی‌سازان و سالن‌داران) تنگ‌تر می‌کند و وقتی صدای یکی بلند می‌شود، همه با او همنوا می‌شوند. بالاخره به فیلم «عزیز» هم از ۲۸ آذر اکران عمومی دادند اما تنها در ۶۵ سالن. اگر به فهرست ۱۵ فیلمی که از ابتدای امسال تا به حال در بیشتر از ۵۰۰ سالن نمایش اکران شده‌اند نگاهی بیندازیم، فقط ۳ فیلم کودک و نوجوان می‌بینیم، یک فیلم تاریخی، یک فیلم اجتماعی و باقی همگی کمدی هستند.

این وضعیت غیرطبیعی سوالاتی را در ذهن هر داور بی‌طرفی به وجود می‌آورد که ناظر است بر جامعه‌ای که در کوران مسائل اجتماعی است و طبیعتا باید دوست داشته باشد تصویر دغدغه‌ها و رویاهایش را روی پرده سینما ببیند اما معلوم نیست چرا سینمای اجتماعی‌اش باید اینقدر ضعیف ظاهر شود؟

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

سینمای اجتماعی ایران از دهه ۹۰ به این سو تقریبا منحصر شد به بیان دغدغه‌های طبقه متوسط مرکزنشین و از لایه‌های سنتی، طبقات فرودست و انواع گروه‌های اجتماعی دیگر فاصله گرفت. این اتفاق بویژه پس از موفقیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» در مراسم اسکار و به راه افتادن موج پسافرهادی آغاز شد.

در این شرایط حتی فیلم‌هایی که شخصیت‌های‌شان از طبقات فرودست جامعه بودند هم با یک عینک طبقه متوسطی دیده می‌شدند و این فاصله گرفتن سینما از چشم‌انداز لایه‌ها و طبقات مختلف اجتماعی به نفع یک جامعه کوچک‌تر و خاص، باعث شد مفهوم سینمای اجتماعی به سینمای بخشی از اجتماع تقلیل یابد. از سوی دیگر روابط ایران با کشورهای غربی بویژه پس از ماجرای جنگ اوکراین به شکلی درآمد که آنها دیگر تلاش برای جهت‌دهی به سینمای رسمی ایران توسط جشنواره‌ها را کنار گذاشتند و به مخاصمه علنی و عیان رو آوردند. اینها باعث شد سینمایی که به طور طبیعی از توده وسیع مخاطبان فاصله گرفته بود، حامیان خارجی‌اش را هم از دست بدهد و در مقابل کمدی‌های سطح پایینی که حمایت ویژه‌ای از آنها در اکران می‌شد، بی‌سلاح و بی‌سپر بماند.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

حالا در خلأ وجود یک سینمای اجتماعی قدرتمند، ایرانی‌ها تنها با فیلم‌هایی در اکران سالانه کشورشان مواجهند که به درد تخدیر و فراموش کردن موقتی دردها می‌خورند اما دردها هم به قدری زیاد شده‌اند که چنین مسکنی دیگر جواب نمی‌دهد و این شرایط، سینمای ایران را به لحاظ تجاری یک پله دیگر به سمت سقوط نزدیک‌تر کرده است. در ادامه یک بررسی اجمالی و گذرا بر تعاریف و مفاهیم مربوط به سینمای اجتماعی داشته‌ایم و مروری بر تاریخچه سینمای اجتماعی ایران کرده‌ایم تا مشخص شود این پدیده چطور و تحت چه شرایطی شکل گرفت و رشد کرد و حالا چرا به این روز افتاده است.

* تولد یک ژانر

در ایران زیاد این جمله شنیده شده که سینمای اجتماعی ژانر نیست و در نهایت یک رویکرد است اما در واقع طبق تعاریف جهانی، چنین ژانری وجود دارد. البته اسم دقیق‌تر آن سینمای مساله‌محور اجتماعی است؛Social problem film.

مشکل تعریف سینمای اجتماعی به عنوان یک ژانر به جایی برمی‌گردد که خیلی از فیلم‌ها به همین موضوعات می‌پردازند اما مشخصا فیلم اجتماعی نیستند. برای همین ۲ خصوصیت عمده تعیین شده که تا حدودی می‌توانند این نوع فیلم‌ها را از بقیه جدا کنند. اول اینکه فیلم‌های اجتماعی فرزند زمانه خودشان هستند و به این شکل از هنر تعلیمی که ممکن است پیام‌هایش ازلی و ابدی باشد جدا می‌شوند. البته امکان دارد موضوعاتی که در یک فیلم اجتماعی مطرح می‌شوند، در دوره‌های دیگر و جاهای دیگر دنیا هم موضوعیت پیدا کنند اما هدف فیلمساز، ابلاغ یک پیام لازمان و لامکان نیست.

مورد دوم به تمرکز فیلم روی موضوعی بازمی‌گردد که طرح کرده است. به عنوان مثال فیلم‌های گانگستری یا بعضی فیلم‌های ژانر زندان هم ممکن است یکسری مسائل اجتماعی را بازتاب دهند اما در واقع مشکل را به شکلی که واجد شرایط ژانر اجتماعی باشد بررسی نمی‌کنند و تمرکز اصلی‌شان روی آن مساله نیست. این جریان سینمایی از دهه ۳۰ در هالیوود به وجود آمد و از دهه ۴۰ به بعد بود که اسم و رسم پیدا کرد. بعد از جنگ دوم جهانی رئالیسم اجتماعی با جنبش نئورئالیسم ایتالیا تجلی خیلی قوی‌تری پیدا کرد و پس از آن در جاهای مختلف دنیا، سینما دچار جریان موج نو شد؛ موجی نوی انگلستان، فرانسه، آلمان و… .

با اینکه بخشی از موج نو به ساختارشکنی‌های فرمی مربوط می‌شود، از آنجا که این جریان ذاتا به مسائل روز جامعه توجه دارد، تم‌های اجتماعی هم در آن بسامد بالایی می‌یابد. از دهه ۷۰ میلادی که مصادف می‌شد با سال ۱۳۴۸، در سینمای ایران هم جریان موج نو به وجود آمد و این موج هرچند به خاطر سانسور، حدود ۵ ‌سالی بیشتر نتوانست به کارش ادامه دهد، پایه‌گذار جریان اجتماعی و مساله‌محور در سینمای ایران شد.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

* سینمای اجتماعی ایران پس از انقلاب اسلامی

سینمای ایران کارش را به طور جدی از سال ۱۳۲۸ شروع کرد و مدتی طول کشید تا جرقه نخستین تمایلات به سمت سینمای اجتماعی ‌زده شود. فرخ غفاری سال ۱۳۳۷ فیلم «جنوب شهر» را ساخت که چند شب بیشتر روی پرده دوام نیاورد و توقیف شد. بعد هم سانسور به قدری محتوای فیلم را تغییر داد که کارگردان دیگر حاضر نشد اسمش در تیتراژ باشد و فیلم، سال ۴۲ با اسم جدید «رقابت در شهر» روی پرده رفت. غفاری یک سال بعد از این جریان، در مقابل فشار جو موجود کاملا تسلیم شد و فیلم «عروس کدومه؟» را کارگردانی کرد. سال ۴۸ همزمان ۲ فیلم «قیصر» و «گاو» از مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی روی پرده رفتند که هر ۲ فیلم دورگه بودند.

یکی هم ژن عامه‌پسند داشت و هم ژن سینمای اجتماعی و آن‌ یکی، هم ژن روشنفکری داشت و هم مساله‌ای اجتماعی را طرح می‌کرد. این شروع جریان موج نو بود که در ادامه افراد دیگری هم به آن اضافه شدند و پرچمش را بالا بردند. در خیلی از فیلم‌های این جریان درون‌مایه اجتماعی هم وجود داشت اما طناب سانسور از سال‌های ۵۳ و ۵۴ به بعد به قدری دور گلویش تنگ شد که نفسش را بند آورد.

بعد از انقلاب اکثر موج‌نویی‌ها توانستند به صحنه بازگردند و به علاوه نسل جدیدی از فیلمسازان ایرانی وارد میدان شدند که به آنها می‌گفتند سینمای نوین. تا نیمه‌های دهه ۶۰ بحث‌های جدی سینما یا مربوط به نقد رژیم قبل بود یا موضوع جنگ اما از جایی به بعد کم‌کم سینمای اجتماعی دوباره وارد گود شد. یکی از نخستین کسانی که در دهه ۶۰ سراغ سینمای اجتماعی رفت، کیانوش عیاری بود با «تنوره دیو» در سال ۶۴؛ البته با روایتی در فضای روستایی. بعد در سال ۶۶ دستیار او رخشان بنی‌اعتماد وارد کار فیلمسازی حرفه‌ای شد و سه‌گانه «خارج از محدوده»، «زرد قناری» و «پول خارجی» را تا آخر آن دهه ساخت که کاملا به سینمای اجتماعی تعلق داشتند. در همان دهه فیلم‌های دیگری مثل «اجاره‌نشین‌ها» با اینکه کمدی بودند، به سینمای اجتماعی هم تعلق داشتند.

در دهه ۷۰ سینمای اجتماعی با ۲ درون‌مایه اصلی کارش را جدی‌تر و قوی‌تر پیش برد؛ یکی مساله زنان بود و دیگری تبعات جنگ. در نخستین سال از دهه ۷۰ مجید مجیدی نخستین فیلم بلندش را ساخت به اسم «بدوک» که خیلی تلخ بود و ظلمی که به دختران فقیر سیستان‌وبلوچستان می‌شد، در آن به نمایش درآمد. فیلمسازان دیگری هم وارد این فضا شدند و به مسائل اجتماعی مرتبط با موضوع زنان پرداختند. از طرف دیگر موضوع پایان جنگ و تبعات به ‌جا مانده از آن هم دستمایه فیلم‌های متعددی شد که «آبادانی‌ها» و «از کرخه‌ تا راین» با وجود اختلافات متعددی که در دیدگاه‌شان به مساله وجود داشت، ۲ نمونه مطرح این جریان تا قبل از سال ۷۶ هستند. فیلم «آدم‌برفی» هم که داوود میرباقری کارگردانی کرد، اگرچه فرم رئالیستی نداشت، می‌توانست در دسته‌بندی سینمای اجتماعی قرار بگیرد.

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟

* از آژانس تا جدایی؛ دورانی پر از اوج و فرود

بهمن‌ ۱۳۷۶ در جشنواره فجر، از فیلم «آژانس شیشه‌ای» رونمایی شد که ترکیبی از اکثر مسائل اجتماعی روز به حساب می‌آمد. هم طعنه به سیستم اداری و بروکراسی فشل آن زمان می‌زد، هم به دغدغه‌های نسل جدید راجع‌به آینده‌شان نگاه داشت، هم به تعریف امنیت ملی ربط پیدا می‌کرد و هم تبعات به جا مانده از جنگ را نشان می‌داد. این فیلم حتی تضاربی را که بین گروه‌های اجتماعی مختلف مردم وجود داشت را هم در حد اعلا و نقطه‌ جوش نمایش می‌داد.

از آن سال به بعد سینمای ایران تا مدتی رفت به سمت فیلم‌هایی که سیاست‌زده بودند. دهه ۸۰ با فیلم‌هایی مثل «زیر پوست شهر»، «زیر نور ماه» و «ارتفاع پست» شروع شد و با «نفس عمیق» از پرویز شهبازی و «شهر زیبا» از اصغر فرهادی ادامه پیدا کرد. رسول صدرعاملی که سال ۷۷ در «دختری با کفش‌های کتانی»، به مسائل دختران نوجوان جامعه پرداخته بود، سال ۸۰ با «من ترانه ۱۵ سال دارم» این سبک از آسیب‌شناسی‌ را به محیط طبقات فرودست و آسیب‌پذیرتر جامعه برد و ۳ ‌سال بعد با «دیشب باباتو دیدم آیدا» به این سه‌گانه پایان داد. ۳-۲ سال بعد «سنتوری» از داریوش مهرجویی که سرنوشت تلخی در اکران پیدا کرد، در دستگاه‌های پخش خانگی بیشتر از هر فیلم دیگری دیده شد و به جایگاه یکی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های اجتماعی ایران رسید.

در اواخر دهه ۸۰ «جدایی نادر از سیمین» روی پرده رفت که برنده اسکار هم شد و موج پسافرهادی که بخش عمده‌ای از سینمای دهه ۹۰ ایران را با خودش برد، با همین فیلم به راه افتاد. سینمای اجتماعی دهه ۹۰ هر چند نقاط درخشان یا لااقل قابل اعتنایی به خودش دید اما بیشتر درگیر دغدغه‌های بخش خاصی از طبقه متوسط بود که فیلم «جدایی نادر از سیمین» توجهات را به سمت‌شان جلب کرد.

* سینمای موج پسافرهادی

سعید روستایی که در دهه ۹۰ وارد فیلمسازی حرفه‌ای شد، کاملا در چارچوب سینمای اجتماعی قرار می‌گرفت و اواخر این دهه محمد کارت با «شنای پروانه» وارد گود شد. در این میان فیلم‌های اجتماعی پرتعداد دیگری هم ساخته شدند که تقریبا هیچ‌کدام موفق نشدند نظر بخش قابل توجهی از مخاطبان سینما را به دست بیاورند و همین باعث شد این پیش‌فرض در ذهن خیلی‌ها نقش ببندد که سینمای اجتماعی، یعنی سینمای نفروش. سال ۱۴۰۰ دو فیلم «علفزار» از کاظم دانشی و «ملاقات خصوصی» از امید شمس در جشنواره فجر نمایش داده شدند که هر دو کار اول کارگردانان‌شان بودند و هر دو درون‌مایه اجتماعی داشتند.

مرتضی علیزاده هم سال ۱۴۰۲ با فیلمنامه‌ای از کاظم دانشی «بی‌بدن» را ساخت که بهار ۱۴۰۳ روی پرده رفت و فروش خوبی داشت. در تمام این سال‌ها سینمای اجتماعی ایران سوای مضمون هر فیلم و موضوعی که به آن می‌پرداخت، با ۲ مساله و برچسب کلان مواجه بود که باید تکلیفش را با آنها روشن می‌کرد؛ یکی مساله سیاه‌نمایی بود که اگر جشنواره‌های خارجی یا به طور دقیق‌تر فستیوال‌های غربی نبودند، اساسا می‌توانست مطرح نشود و دیگری طیف و طبقه‌ای از جامعه بود که معضلات و مسائل‌شان در سینما مطرح می‌شد یا سینما از چشم‌انداز آنها به موضوعات نگاه می‌کرد.

این مساله به طور خاص از دهه ۹۰ بغرنج‌تر شد و سینمای اجتماعی ایران را در چشم‌انداز بخشی از طبقه متوسط ایران محدود کرد، طوری که مسائلی مثل مهاجرت در آن خیلی پررنگ بود اما از مسائل دیگری مثل اجاره مسکن یا تلاش بی‌فرجام برای خانه‌دار شدن، عدالت آموزشی، چالش حداقل دستمزد، مشکلات بازنشسته‌ها و خیلی از مسائل دیگری که جزو موضوعات متداول در سینمای اجتماعی تمام دنیا هستند و در ایران هم قبل از این، موضوع خیلی از فیلم‌ها بود، دیگر کمتر می‌شد نشانه‌هایی در فیلم‌های ایرانی دید.

منبع : وطن امروز

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرا سینمای اجتماعی کشته شد؟ بیشتر بخوانید »

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد



شاه‌حاتمی: خانم ژولین‌مور اگه می‌دونست پایان سریالت از پایان فیلم مگنولیا که ۲۰ سال پیش بازی کرد کپی شده، به جای اینکه دستشو بندازه گردنت، گردنتو می‌زد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق – با گسترش اپیدمی سندورم «وحشت از فردای براندازی خیالی» میان سلبریتی‌ها، یکی از موارد بسیار نادر متصل این طیف، طی روزهای گذشته تلاش فراوانی کرد که چهره‌ ابرچگوآرایی متفاوتی از خود در فضای مجازی ترسیم کند و با تابلوی “همراهی با مردم” وارد معرکه گرم کردن تنور اغتششات از راه دور شود.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد

هومن سیدی که اخیر فیلم جنگ جهانی سومی از او به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران توسط بنیاد سینمایی دولت سیزدهم به اسکار معرفی شده در نخستین گام با درج هشتگ مرحومه «مهسا امینی» نوشت:  “دولت نوکر ملت است نه مردم نوکر دولت، به اینکه به مطالبات مردم گوش دهید، اینترنت را قطع می‌کنید.

این فیلمساز که بر اساس شنیده‌ها در کلاس‌های میلیونی‌اش (هزینه دوره) ادعامی‌کند نوعی خاص از مکتب متداکینگ را تدریس می‌کند، در معترضه سیاسی نخست خود چهار جمله منتشر کرده، اما پایان‌بندی جمله‌اش را با مطالبه فردی‌اش به پایان رسانده و عاجزانه از دولت درخواست کرده که اینترنت را قطع نکنید.

همین جمله نشان می‌دهد که چرا سیدی را نمی‌توان در حوزه اظهار نظرات سیاسی جدی گرفت. در ساختار مطالبه‌گرای کارگردان سریال قورباغه با چاشنی ژست سیاسی، مهمترین مطالبه وصل کردن اینترنت است، اگر اینترنت را قطع نمی‌کردند شاید سیدی همان چند جمله را هم به نگارش درنمی‌آورد.  

اما همین کنش در فضای مجازی، علی الخصوص توییتر، تبدیل به دستمایه‌ای برای ساخت لطیفه‌ها و هجویات فراوانی شد و کارگردان مغزهای کوچک زنگ زده را به صرافت انداخت تا بازهم وارد معرکه‌ای دیگری شود،با این اوصاف که این کارزار برای او ساخته نشده است.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد

سیدی با فیلم جنگ جهانی سوم، نماینده سینمایی دولت سیزدهم در کارزار اسکار، در پُست دیگری روی تصویر خودش که جایزه‌اش را به‌حسن روحانی تقدیم کرده بود، ضرب‌درِ قرمز کشید و نوشت :« این ننگ برای من هیچ‌گاه پاک نخواهد شد.انزجار دارم از خودم، از اینکه ساده‌لوحانه برای فردای بهتر قدمی در مسیر برداشتم.هیچ‌گاه خود را نخواهم بخشید. ننگ بر من. من هومن سیدی فرزند ایرانم و کنار تمام زنان و مادران ایران زمین هستم

 سیدی یکی از سینماگرانی است که در سال ۱۳۹۲  با تقدیم جایزه‌اش به حسن روحانی با واکنش‌ها و جنجال‌های فراوانی دست و پنجه‌نرم می‌کند. اینبار نیز در فضای مجازی متهم شد که حتی با قواعد حرفه‌ای «وسط‌بازی» به اندازه استاد این حوزه «اصغر فرهادی» آشنا نیست.

طبیعی است که کارگردان فیلم آفریفا با واکنش اول نتوانست از فاتحان خیالی فردای کشور دلبری کند و دومین پست را بدون مشورت با آیدا مصباحی (مدیر تولید نماوا)  احتمالا با قصد همراهی با مردم منتشر کرد اما نتیجه این پست با تفسیری خاص به همگامی با مسئولان فعلی تبدیل شد.

 یکی از واکنش‌های بسیار قابل اعتنا به پست دوم این کارگردان – بازیگر سینما را  «علی مصلح» کارشناس سینمایی شبکه اینترنشنال منتشر کرد.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد
واکنش علی مصلح کارشناس اینترنشنال

مصلح درباره این واکنش کارگردان «خشم و هیاهو» نوشت: هومن سیدی فکر کرده با «ننگ» خواندن این لحظه هم نمایش همراهی با مردم اجرا کرده و هم با لگد زدن به روحانی، از وزارت ارشاد دولت رئیسی دلبری کرده تا مبادا جلوی رفتن فیلمش به اسکار را بگیرند. گذشت آن دوران آقای زرنگ!

اگر این اعتراضات مجازی برای تشدید خشم اغتشاشاگران منتشر می‌شود تا در تصویر خیالی فردای براندازی، شعار “ما هنرمند بودیم و مجبور” را به عنوان کارنامه عملکرد ارائه دهند، عملا مسیر اشتباهی را در پیش گرفتند چون حتی توییت کارشناس اینترنشنال توام با متلک و اندازه‌گیری میزان «وسط‌بازی» سیدی است.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد
واکنش مهدی خرمدل

مهدی خرمدل هم در پاسخ به کنش مجازی این کارگردان نوشت: هومن سیدی هم یک لگدی به دولت روحانی زده و عملاً به دولت رئیسی که فیلمش را برای اسکار معرفی کرده خوش خدمتی کرده و هم مثلاً رفع تکلیف کرده. تو الان ناراحتی و این چیزها را لکه ننگ می‌دانی؟ همین الان اعلام کن: «این دولت فیلمم را به اسکار معرفی نکند» آن چیزی که فکر می‌کنی ماییم، خودتی.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد
واکنش سجاد شاه حاتمی فیلمساز به اظهارات هومن سیدی

سجاد شاه‌حاتمی فیلمساز هم در استوری اینستاگرامش نوشت: جایزه‌ات را تقدیم می‌کنی بعد به آنان می‌گویی ننگ به من؟! چون اینا فیلمتو فرستادن اسکار؟!!! ده تا فیلم ساختای و صد بار کپی کردی تا رات بدن یه فستیوال مهم… . تو آنقد نمی‌دونی چی رو کجا بگی …کی توی کپی‌کار، استاد بازیگری و کارگردانی شدی؟! کجا جز اینجا یکی مثه تو می‌تونه آموزشگاه بزنه؟! اون خانم ژولین‌مور اگه می‌دونست پایان سریالت از پایان فیلم مگنولیا که ۲۰ سال پیش بازی کرد کپی شده، به جای اینکه دستشو بندازه گردنت، گردنتو می‌زد.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد
واکنش نادرفتوره‌چی به اظهارات سیدی

نادره فتوره‌چی پس از مدت‌ها غیبت در فضای توییتر و اظهارنظر درباره سلبریتی درباره واکنش این کارگردان نوشت: هومن سیدی که ادعای سینمای مستقل داره،اولین فیلم سینماییش رو با سرمایه موسسه شهید آوینی و مجتبی امینی ساخت،دومی رو با پول بابک زنجانی و دو فیلم با سعیدسعدی،سرهنگ بازنشسته سپاه،یک فیلم هم با جوادنوروزبیگی دیگر سرهنگ بازنشسته سپاه و شریک بانک پاسارگارد در کارنامه خود داره

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد
واکنش محمدرضا باقری مجری شبکه سوم سیما به اظهارات سیدی

محمدرضا باقری مجری شبکه سوم سیما در اظهارنظری همسو و بازنویسی شده نوشت: هومن سیدی که ادعای سینمای مستقل داره، اولین فیلم سینماییش رو با سرمایه موسسه شهید آوینی و مجتبی امینی ساخت،دومی رو با پول بابک زنجانی و دو فیلم با سعیدسعدی،سرهنگ بازنشسته سپاه،یک فیلم هم با جوادنوروزبیگی دیگر سرهنگ بازنشسته سپاه و شریک بانک پاسارگارد در کارنامه خود داره.

به غیر از سندروم «فردای براندازی خیالی» حضور در بخش‌ افق‌های ونیز و نمایندگی کردن فیلم سیدی به عنوان نماینده ایران در اسکار توهم فرهادی شدن یک شبه را در واکنش‌های اخیر او تشدید کرده است.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد

برخی واکنش‌های لحظه‌ای سازمان سینمایی در تشدید شدن «توهم اصغرفرهادی» شدن بازیگر فیلم چهارشنبه‌سوری بسیار موثر است.

برادران لیلا با آن حواشی فراوان در کنار عنکبوت مقدس قرار گرفت و سلبریتی‌های همراه تیم کلی حاشیه آفریدند و فیلم توقیف شد. اما بازیگران ایرانی حاضر در این فستیوال که با اغلب بازیگر زن هالیوودی نیمه برهنه عکس‌هایی را منتشر کردند در نهایت تعجب با تشویق رئیس سازمان سینمایی مواجه شدند. این مسئله نشان می‌دهد برخی رابطه‌ها و دوستی‌ها (بر اساس شنیده‌ها) با معتمدین سازمان سینمایی، مخصوصا، پژمان لشگری‌پور چه تاثیری در برخی انتخاب‌های کلان سازمان سینمایی خواهد داشت.

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد

از فرودین امسال این شایعه وجود داشت که لشگری‌پور به فیلم هومن سیدی علاقه فراوانی دارد و این فیلم به اسکار خواهد رفت و چنین هم شد. با این حال چون مشخص است که برخی روابط بر انتخاب نماینده ایران به اسکار تاثیر نماوایی فراوانی داشته، با رویکرد فعلی سیدی این انتخاب برای اسکار باید تغییر کند تا هیچ فیلمسازی در چنین فضایی اقدام به ماجراجویی نکند.

روز گذشته محسنی اژه‌ای خبر از برخورد با سلبریتی‌ها و چهره‌هایی که در ساختار شکنی فعلی تاثیر گذار بوده‌اند اظهار نظر کرد. اگر سازمان سینمایی تنها ۱۰ درصد قاطعیتی که در مورد برادران لیلا به نمایش گذاشت در مورد این فیلم اعمال کند، این فیلم نمی‌تواند نماینده ایران در اسکار باشد.  

اگر سازمان سینمایی بهانه انجام امور اداری و ثبت نام در اسکار را پیش نکشد با توجه به اظهارات رئیس قوه قضائیه، این تکلیف بر سازمان سینمایی واجب است تا فیلم دیگری را به جای جنگ جهانی سوم  به اسکار معرفی کند یا از ادامه حضور در آکادمی اسکار انصراف دهد، تا هر مخالف‌خوانی به محض قطع سراسری اینترنت تبدیل به معترض سیاسی نشود.

اما چرا سیدی کفایت اظهارنظر سیاسی ندارد؟

در ۲۲بهمن سال‌ ۱۳۹۲، اختتامیه جشنواره فیلم فجر، در ماه‌های نخست استقرار دولت تدبیر و امید،هومن سیدی پس از دریافت سیمرغ برای فیلم «سیزده»، جایزه‌اش را به حسن روحانی تقدیم کرد و روی سن جشنواره گفت:”می‌خواهم این جایزه را تقدیم به بزرگ‌مردی کنم که با آمدنش لبخند را برگردانده و حامی فرهنگ و سینماست؛ می‌دانم نیازی به این جایزه نداره نه به لحاظ مادی نه معنوی، اما با دلم می‌خواهم این جایزه را تقدیم کنم به جناب آقای رییس جمهور حسن روحانی!

هومن سیدی نخستین جایزه خود را به حسن روحانی تقدیم کرد و از ایشان سه سکه به علاوه یک دست‌خط دریافت کرد و همان دست‌خط مقدمه ای برای گرفتن پروانه ساخت سریال قورباغه شد. سریالی خشنی که در سیستم درجه‌بندی وزارت ارشاد درجه +۱۸ را دریافت کرد اما توانست پروانه ساخت از وزارت ارشاد دریافت کند، چون سیدی در لیست محبوبان «حسن روحانی» قرار داشت.

چندی بعد هومن سیدی دست به اعترافاتی زد که این اعترافات در رسانه‌های برجسته‌ نشد و از دید اهالی فرهنگ و هنر دور ماند. پس از انتخاب دولت دوم «حسن روحانی» هومن سیدی در گفت و گویی با فریدون جیرانی از مواضع گذشته خود در حمایت از حسن روحانی، پس از تشکیل دولت دوم (نیمه مرداد ۱۳۹۶) عقب نشینی کرد.

دلم می‌خواست رئیس‌جمهور در رودربایستی بماند!

در این گفت و گو  فریدون جیرانی با اشاره به تقدیم جایزه هومن سیدی برای فیلم به رئیس جمهور از هومن سیدی با اشاره به این موضوع که سیدی جایزه‌اش برای فیلم «سیزده» را در سی‌ودومین جشنواره فیلم فجر به رئیس‌جمهور تقدیم کرده بود، شکل گرفت. جیرانی با اشاره به این موضوع که به نظر می‌رسد هومن سیدی در این دوره از انتخابات هم فعالیت سیاسی داشته از هومن سیدی خواست در آستانه انتخاب کابینه دولت، خواسته‌اش از رئیس‌جمهور را بیان کند.

هومن سیدی در پاسخ به این سوال تاکید کرد که برعکس تصورات آدمی سیاسی نیست، ادامه داد:  «نه علاقه‌ای به سیاست دارم و نه سواد آن را. درباره جایزه دادن به آقای روحانی هم می‌توانم بگویم که من ابتدا از ایشان شناختی نداشتم اما احساس کردم انتخاب درست‌تری است. حتی در آن دوره رای من ایشان نبود. اما بعد از اینکه ایشان رای آوردند احساس کردم که جمله ایشان را خیلی دوست دارم و دلم می‌خواهد که توی رودربایستی بمانند و یادشان نرود که می‌خواهند خنده را به لب مردم بیاورند.

دلیل تاکید بنده روی این جمله و دادن جایزه‌ای که برای خودم معتبر و محترم و ارزشمند بود، همین بود. خیلی‌ها بعد از آن به من لقب فیلمساز دولتی و سیاسی دادند. حواشی‌ای رخ داد که من نرنجیدم. بعد هم متوجه شدم منظورشان این است که پول‌های کلان می‌گیرم برای اینکه فیلم بسازم که خب آن هم تاریخچه‌اش موجود است و مشخص بود که با چه بدبختی فیلم ساختیم و تهیه‌کننده‌ها شاهد بودند که سرمایه جور می‌کردیم، بابت فیلم‌هایی که ساخته می‌شوند. بعد از اکران «خشم و هیاهو» مصاحبه‌ای شد که ۲۰:۳۰ عزیز آن طور که دلشان خواست آن را پخش کردند. یک چیزی با این شکل و شمایل که بنده از آقای رئیس‌جمهور درخواست دارم که حالا که ما جایزه‌مان را به شما دادیم، چرا به ما سینما نمی‌دهید. اصلا به ایشان ارتباطی ندارد. من اگر فیلمم نمی‌فروشد به من ارتباط دارد. من اگر سینما ندارم و معترضم، با پخش‌کننده و سیستم سینمایی‌ام طرف هستم.»

اصلا نمی‌دانم کابینه یعنی چه؟

سیدی در ادامه توضیح داد که برای اهدا آن جایزه در دوره‌های مختلف زمانی از او انتقاد و تقدیر شده است اما او ترجیح می‌دهد سلیقه سیاسی‌اش را به تماشاگران کارهایش منتقل نکند، ادامه داد:  «من اصلا در انتخابات اخیر فعالیتی نداشتم. چون اعتقاد ندارم که هنرمند باید کاندیدای مورد نظرش را تبلیغ بکند. چون فکر می‌کنم خیلی از آدم‌های این مملکت هستند که ممکن است چشم بسته به من گوش کنند. آنها موظف هستند خودشان رئیس‌جمهور محبوبشان یا هر کسی را که به او اعتقاد دارند پیدا کنند. برای همین اصلا تبلیغاتی نکردم. کاملا معلوم بود رای من چه کسی است، رفتم رای دادم و از رای‌ام بسیار راضی هستم. درباره کابینه هم من اصلا نمی‌دانم کابینه یعنی چی؟ من فقط به عنوان جزء کوچکی از این سینما دلم می‌خواهد فیلم بسازم. هیچ درخواست دیگری ندارم.»

چرخش‌های مکرر هومن سیدی

سیدی قبل از مصاحبه با فریدون جیرانی در سال ۱۳۹۵  در گفت‌وگو با تی‌وی پلاس روی مدار حمایت از حسن روحانی پیش رفت و  در این مصاحبه صراحتا اعلام کرد  که حسن روحانی را دوست دارد و پس از تقدیم جایزه خود و دریافت سه سکه و گرفتن دست خط رئیس جمهور بسیار خوشحال است. این بخش از گفت و گوی وی و  تمجید از  روحانی و ویژگی‌هایش،  با آن چیزی که در مصاحبه با فریدون جیرانی‌ می‌گوید مطابقت ندارد و این چنین شیفته ‌وار سخن گفتن از حسن روحانی یک سال از قبل مصاحبه جیرانی تناقض عجیبی را نمایان می‌کند.

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وحشت مغزهای کوچک زنگ زده از فردای براندازی خیالی! / هومن سیدی شایستگی نمایندگی ایران در اسکار را ندارد بیشتر بخوانید »

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر



گردانندگان صفحه‌می‌تو با اهالی فرهنگ و هنر ارتباط برقرار می‌کنند و درخواست اتخاذ مواضع سیاسی سخت علیه حاکمیت دارند، در صورت تن ندادن فرد، این صفحه روایت آزارگری جنسی او را منتشر می‌کند.

سرویس فرهنگ و مشرق ماجرای افشاگری درباره آزارگری در حوزه فرهنگ و هنر از افشاگری‌های افرادیبا عنوان حقیقی و حقوقی درباره «کیوان‌امام‌وردی» آغاز شد. این چهره در شهریور ۱۳۹۹ به اتهام تجاوز و آزار جنسی به ترند توئیتر تبدیل شد. فریب دختران دانشجو و اقدام به آزار و اذیت توسط این فرد موجب جریحه‌دار شدن احساسات عمومی جامعه شد و هشتگ #تجاوز به ترند توییتر تبدیل شد.

او دانش‌آموخته رشته باستان شناسی دانشگاه تهران بود، اطراف میدان انقلاب کتابفروشی داشت و بر اساس ادعاها با ارتباط و اغفال شماری از دانشجویان دختر پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران در سال‌های اخیر، به تعداد قابل توجهی از مراجعانش تجاوز کرد.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

پس از افشاگری درباره کیوان امام دامنه این افشاگری‌ها و کارزاری  شبیه Me_too  درباره هنرمندان و سینماگران بسیاری مطرح شد و این موج افشاگری در توییتر برای مدتی کمرنگ شد اما در شبکه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور و درگاه‌های مجازی مختلف این کارزار  همچنان دنبال می‌شد تا اینکه صفحه اینستاگرامی تحت عنوان me_too_movement_iran با جمع‌آوری اطلاعات افشا شده در توییتر که توسط افراد حقیقی منتشر شد، خود را به عنوان پایگاه اطلاع رسانی آزارگری زنان در خارج از کشور معرفی کرد.

روایت‌هایی که در ابتدا درباره «کیوان امام» منتشر شد با صحت‌سنجی توسط دستگاه پلیسی – قضائی منجر به صدور حکم اعدام  شد.

 روایت کیوان زمینه برجسته شدن صفحه می‌توی ایرانی را پدید آورد و دنبال کنندگان این صفحه که به روایت آزار از پلت‌فرم توییتر اقدام می‌کردند به تدریج  اعتمادشان نسبت به فعالیت‌های این صفحه جلب شد.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

بیشتر بخوانید:

گفت‌وگو با ۱۳ زن که آیدین آغداشلو را به سوء‌استفاده جنسی از آن‌ها متهم می‌کنند

بعد از موج اول افشاگری قربانیان، درباره‌های افراد دیگری روایت‌های مشابهی منتشر شد. سارا امت علی خبرنگار سابق گروه هنر خبرگزاری میراث فرهنگی در رشته توییت‌هایی اعلام کرده بود که آیدین آغداشلو، ۱۴ سال پیش در جریان یک دیدار کاری در دفترش در یکی از خیابان های تهران، او را مورد آزار جنسی قرار داده است و اکنون دیگر دلیلی برای حمل مصلحت اندیشی این ماجرا نمی بیند.

پس از افشاگری های «امت علی» که اکنون در آمریکا سکونت دارد، شماری از دختران ایرانی که خود را هنرجو و همکار آیدین آغداشلو خطاب کردند، به ادعاهایی مشابه سارا امت علی پرداختند. در این کارزار و موج افشاگری‌ها صفحه me_too_movement_iran توانست هواداران بسیاری برای خود پیدا کند.

آغداشلو به این افشاگری‌ها واکنش نشان داد و در پستی اینستاگرامی نوشت: اخیرا خانمی ادعایی مربوط به ۱۴ سال قبل را مطرح کرده اند. من قطعاً خودم را انسان کاملی نمی دانم، ولی این ادعای ناروا را قویا رد می کنم. در زندگی شخصی و اجتماعی ام هرگز خواسته ای را به کسی تحمیل نکرده ام، چون جزیی از رفتار و روشم نبوده است.باید تأکید کنم که هر نوع تحمیل جنسی را اکیداً محکوم می کنم.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

اکانت‌های ناشناس مختلفی که بعدها غیرفعال یا حذف شدند، موج گسترده توییتری افشاگری را متوجه محسن نامجو کردند و به تدریج روایت‌های آزار را به صفحه اینستاگرامی me_too_movement_iran ارجاع می‌دادند تا این صفحه شناخته‌تر شود.

پروژه me_too_movement_iran برای اینکه خود را تطهیر کند از حمله به هنرمندان فارسی‌زبانی که در خارج از ایران فعالیت می‌کردند، چشم‌ نپوشید و محسن نامجو هدف بعدی این جنبش مجازی بود.

فعالیت مجازی گسترده در پلت‌فرم‌های توسط افراد منتسب به صفحه  me_too_movement_iran  با انتشار روایت نامجو به نطر نمی‌رسید که دیگر اقدامی فردی و تک نفره و بر اساس دغدغه باشد اما فعالیت‌های این صفحه  محسن نامجو را وادار به عذرخواهی کرد. با این حال هویت گردانندگانش جنبش ایرانی ME_too  بر همگان پوشیده بود.

چندی بعد کارزار دیگری درباره آیدین‌آغداشلو مطرح شد و برای گسترش یافتن این پروژه نیویورک تایمز گزارش‌های صحت‌سنجی نشده‌ای از ۱۳ زن را منتشر کرد.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

با شناخته شدن این صفحه اینستاگرامی فعالیت متمرکزی درباره آزارگری در این صفحه باب شد اما هویت گرداننده یا گردانندگان این صفحه همچنان نامشخص بود. این صفحه برای داغ نگاه داشتن این کارزار روایت‌هایی تصدیق‌ نشده‌ای را از ریحانه پارسا بازیگر سریال پدر که به ترکیه مهاجرت کرده بود را منتشر کرد و همزمان درباره فعالان غیر سینمایی، استاتید دانشگاه و روانشناسان و سایر افرادی که در مشاغل مختلف فعال بودند روایت‌هایی سریالی منتشر می‌کرد.

این صفحه ادعا می‌کرد روایت‌های آزاری که از آزارگران جنسی و متجاوزان امضاء می‌کند توسط کاربران این صفحه برایشان ارسال می‌شود را صحت سنجی می‌کند و در سال‌های  ۱۳۹۹  و ۱۴۰۰ صفحه فعالیتش به اوج رسید امابا هیچ اعتراضی روبرو نمی‌شد.

نیمه اول سال ۱۴۰۰ پس از حضور اصغر فرهادی در جشنواره کن، موجی از حملات به فرهادی آغاز شد تا او را وادار به اظهارنظری قاطعانه درباره حاکمیت کند. فشارها توسط خبرنگاران  فارسی زبان درباره هنرمندانی که در فستیوال‌های خارجی حضور پیدا می‌کردند در خارج از کشور افزایش یافت. فرهادی که تا پیش از آن زمان به دلیل حرکات سینوسی سیاسی‌اش همواره مورد توجه رسانه‌های فارسی‌زبان معارض بود به دشمن شماره یک آنان تبدیل شد. پس از آرام گرفتن رخدادهای جشنواره کن صفحه می‌تو دوباره کارش را در حوزه سینما و تئاتر از سر گرفت و روایت‌های آزار درباره سینماگران را به صورت سریالی و گسترده منتشر کرد. هفتادمین دوره جشنواره کن نقطه آغازی برای تخریب چهره‌های سینماگر داخل کشور بود که این روند حتی تا مصاحبه اخیر گوگوش بیشتر خودنمایی کرد.

بیشتر بخوانید:

بررسی عملکرد اصغر فرهادی در جشنواره فیلم کن/ چرا رسانه‌های بیگانه هنرمندان ایرانی را وطن‌فروش می‌خواهند؟ +عکس و فیلم

در  میان قربانیان این پیج، درباره چهره مشهوری افشاگری شده که قبل از پاندمی از کشور خارج شد و پس از انتشار روایت‌هایی غیر از رسمی به ایران بازگشت.  قربانی پیج «می‌توی ایرانی» به مشرق گفت: در حالیکه که من آمریکا بودم گرداننده پیج «می‌توی» ایرانی با من تماس گرفت و گفت روایت‌هایی از شما به دست ما رسیده و قصد انتشار آن را داریم. ما این روایت‌ها را به شرطی منتشر نمی‌کنیم که شما علیه وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جمهوری اسلامی پستی را منتشر کنید و در تمام بیانیه‌های سیاسی علیه حاکمیت حضور فعال داشته باشید. این چهره سرشناس حاضر به همکاری نمی‌شود و چندی بعد روایت‌های آزار تو منتشر می‌شود.

در میان قربانیان این صفحه در مورد بازیگری که به عنوان چهره‌ آلترناتیو سیاسی شناخته می‌شد، یک مجموعه افشاگری مدون منتشر شد. بازیگری که سال‌ها از هر گونه فعالیت یا موضع‌گیری صریح سیاسی پرهیز کرده در لیست قربانیان «می‌توی ایرانی» قرار دارد.

با توجه به انتشار روایتی که در چند سطر قبل منتشر شد، انتخاب قربانیان بیش از آنکه با مقاصد ادعایی این صفحه یعنی امن‌تر کردن جامعه‌ زنان همخوانی داشته باشد، اهداف سیاسی را دنبال می‌کرد. زمانی که بازیگر مذکور از همکاری سیاسی با این صفحه پرهیز کرد روایت‌هایی درباره او منتشر شد. در واقع این روایت‌های ساختگی صفحه «می‌توی‌ ایرانی» ابزاری برای تحریک چهره‌های سرشناس علیه حاکمیت است.

این جریان مجازی غیرشفاف مسیر خود را کج‌دار و مریز  طی کرد تا اینکه در نوروز ۱۴۰۰ سمیه میرشمسی یکی از دستیار کارگردان سینما روایتی از آزارش را در پشت صحنه سینما در صفحه توییتر خود منتشر کرد.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر
صفحه سمیه میرشمسی که از دنبال کنندگان صفحه me_too_movement_iran

با انتشار روایت میرشمسی جامعه سینمایی در مقیاس کوچکی به این افشاگری‌ها واکنش داد و حمایت از این جریان و با هدایت‌گری صفحه فوق تنها با واکنش حمایت‌آمیز چهره‌های سیاسی و رئیس سازمان سینمایی مواجه شد اما در میان اهالی سینما چندان مورد اقبال قرار نگرفت وصرفا با واکنش چند بازیگر فعال در فضای مجازی و بیانیه انجمن صنفی دستیارکارگردانان سینما مواجه شد.

اما افشاگری آزار با عنوان حقیقی میرشمسی و زمینه‌ای که صفحه اینستاگرامی مذکور طی مدت فعالیتش فراهم آورده بود، شرایطی را رقم زد تا جنبشی تحت عنوان «۸۰۰ زن» فعالیت‌های سندیکایی خود را مستقل از خانه سینما برای احقاق حقوق آزاردیدگان در سینما به صورت رسمی اعلام کنند. « ۸۰۰ زن» با انتشار بیانیه‌ای برای خود NGO غیر رسمی تشکیل دادد و  اعلام کرد که روایت‌های آزار را به عنوان یک جنبش – سندیکای مستقل  از خانه سینما دنبال می‌کند.

مشرق در گزارش‌های آتی مفصل به این موضوع خواهد پرداخت اما مسئله مهم این است که صفحه me_too_movement_iran با یک کار سیال و مستمر خطرناک این بستر را برای این جنبش -سندیکا پدید آورد و قبل از تشکیل گروه« ۸۰۰ زن» شقایق نوروزی گرداننده صفحه از خودش رونمایی کرد.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

شقایق نوروزی چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟

شقایق نوروزی، ادمین صفحه «می تو»، متولد ۱۳۶۳ در شیراز است. او سابقه بازی در سه سریال تلویزیونی را در کارنامه دارد. از اواسط دهه ۸۰ تا سال ۱۳۹۰ در سریال های بیداری (بهرام عظیم پور / ۱۳۸۶)، شاید برای شما هم اتفاق بیفتد (اکبر تحویلیان / ۱۳۸۸ تنها یک اپیزود) و سایه روشن (آرش معیریان / ۱۳۹۰) به ایفای نقش پرداخت و پس از مدتی کناره گیری از بازیگری،  سال ۱۳۹۶  از ایران خارج و کشف حجاب کرد.

او در سریال آرش معیریان نقش مهمی ایفا نکرده و در سریال «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» در میان صدها قسمت مستقل تنها در یک اپیزود ایفای نقش کرده است. در حالیکه او تنها یک نقش متوسط را در سریال بیداری بازی کرده، در خارج از کشور عنوان بازیگر را به خود نسبت داد. 

کشف حجاب برای اخذ اقامت و پناهندگی در فرانسه یا اسپانیا  کافی نبود. وی با آغاز دور نخست افشاگری‌های توییتری که به افشای ماهیت کیوان امام انجامید برای اخذ اقامت خود در مصاحبه با شبکه فارسی زبان  اینترنشنال عنوان کرد که بهرام عظیم پور کارگردان سریال بیداری،خواسته های نامعقول جنسی از او داشته و ممانعت او باعث حذفش از بازیگری شده است.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر
بهرام عظیم‌پور کارگردان تنها سریالی که شقایق نورزی در آن یکی از نقش‌های اصلی را ایفا کرد /عظیم‌پور هم اکنون در آمریکا به سر می‌برد و بنا به دلایلی حاضر به گفت و گو با مشرق نشد

بهرام عظیم پور نیز در پاسخ به ادعای شقایق نوروزی نوشت:

«هر کس دیگری جای شما بود بعد از آن نقش یگانه به بالاترین جایگاه پرتاب می‌شد. می‌خواهید ماجرای طلاقتان و نابودی و رها کردن همسرتان را گردن کارگردان‌ها بیندازید…»

نوروزی بعدها مدعی شد در دوران ریاست محمد سرافراز  در صدا و سیما برای پیگیری و برخورد با آزارگران خواستار دیدار با رئیس سازمان شده است. پاسخی که از جانب سرافراز به نوروزی رسیده طبق ادعای او بسیار قابل تامل است: «حاج‌آقا برای کار یک بازیگر وقت نمی‌گذارند

در روایت‌های نوروزی چند تناقض مهم وجود دارد. عظیم‌پور کارگردان سریال بیداری هم اکنون در آمریکا به سر می‌برد، او در مقام دستیار کارگردان با کارگردانان شناخته شده‌ای همچون خسروسینایی و ابراهیم حاتمی‌کیا در دو فیلم از کرخه تا راین، خاکستر سبز همکاری داشته و در پروژه فیلم «چ» مشاورهنری کارگردان و مشاور فیلمنامه بوده است.

در سینمای ایران عظیم‌پور در مشاوره و انتخاب اغلب بازیگران پروژه‌های مهم (چه رسمی و چه غیر رسمی) نقش بزرگی داشته است. او حتی سابقه همکاری با محسن مخملباف را در کارنامه دارد. وی از فعالان سینمایی محسوب می‌شود که هیچگاه کاراکتر پرحاشیه‌ای نبوده  و شنیده‌های مشابه عوامل پشت صحنه سریال بیداری تصدیق می‌کند که در روایت نوروزی جای آزارگر و آزاردیده واقعی تغییر کرده است.

آزار بهرام عظیم‌پور توسط شقایق نوروزی

برخی عوامل فنی پشت صحنه این سریال در گفت ‌وگو با مشرق تصدیق  می‌کنند آزارگر واقعی نوروزی بود، چون عظیم‌پور به خواسته‌های او توجه نمی‌کرد و این فعال سیاسی فعلی نظم حرفه‌ای جلسات فیلمبرداری را برهم می‌ریخت.

یکی از عوامل فنی این سریال به مشرق می‌گوید: در ماه دوم فیلمبرداری عظیم‌پور با او گفت‌وگو نمی‌کرد و بسیاری از عوامل صحنه گواهی می‌دهند که او در اغلب موارد حتی به صورت شقایق نوروزی نگاه نمی‌کرد چون کیفیت بازیگری نوروزی خلاف آنچه بود که ادعا کرده بود، بسیار ضعیف بود.

اغلب افراد حاضر در این پروژه می‌گویند چون قد این بازیگر بسیار کوتاه بود در اغلب سکانس‌های بیداری، کارگردان اصرار داشت که در صحنه‌های دونفره ایستاده این بازیگر سابق روی چهارپایه بایستد و این خواست معقول و تکنیکی کارگردان در سرخوردگی‌های اولیه نوروزی نقش بسزایی داشت.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر
بهرام عظیم‌پور

برخی عوامل و روایان در گفت و گو با مشرق تصدیق می‌کنند، رفتار غیرحرفه‌ای و غیر اخلاقی نوروزی زبانزد تمامی عوامل پروژه بیداری بود و حاشیه‌های مختلف این بازیگر به بدنه سینما و تلویزیون سرایت کرد و حضور پرحاشیه او در سریال بیداری زمینه‌ای را ایجاد کرد که او عملا امکان فعالیت در هیچ پروژه‌ای را نداشته باشد.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

ادعایی که نوروزی در مورد دیدار با سرافراز مطرح می‌کند روایت صادقی نیست. او در لیست زنان معترض قرار نداشت و حتی از این ماجرا کاملا بی‌اطلاع بود ومسئله عدم امنیت زنان در تولیدات نمایشی صرفا به اطلاع اصغر پورمحمدی معاون وقت سیما در زمان سرافراز رسید و از طریق حراست سیما پیگیری شد. در آن زمان گرداننده صفحه می‌تو به دلیل پرحاشیه بودن توسط اهالی تولیدات نمایشی مرتبط با سیما، در لیست سیاه قرار داشت و هیچ جمعیت زنانه‌ای حاضر به ائتلاف با این بازیگر پر حاشیه نبود.

اغلب افرادی که موقعیتی شبیه  نوروزی دارند با ادعاهای عجیب و غریب از ایران خارج می‌شوند و  چون فعالیت در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیاز به یک پشتوانه عظیم دارد ، چهره‌هایی نظیر نوروزی یا علینژاد با افسانه سازی درباره خودشان  سعی در گشایش معیشتی خود دارند.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر
حمایت مکرر علینژاد از نوروزی در صدای آمریکا

مقاصد نوروزی از انتشار این روایت‌ها چیست؟

یکی از مقاصد دکترین هزار خنجر صهیونیست‌ها که توسط رسانه‌های فارسی زبان دنبال می‌شود تخریب نخبه‌های حوزه عرصه فرهنگ و هنر است. شاید در محافل رسانه‌ای بخش ویژه این دکترین درباره برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) مورد توجه قرار گرفته است اما رخدادهایی که با زمینه افشاگری و پرسشگری از جانب رسانه‌های فارسی زبان درباره هنرمندان داخل مطرح می‌شود  به تدریج در رسانه‌های انگلیسی زبان مدیایی و مکتوب گسترش خواهد یافت.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

نوروزی نشان داد که می‌تواند اهرم بسیار خوبی در این پروژه باشد و حمایت‌های مکرر علینژاد و سفرهای اخیر نوروزی به آمریکا و حمایت‌های ویژه صدای آمریکا و اینترنشنال  از او نشان می‌دهد او در آزمون ورودی پروژه هزار خنجر پذیرفته شده و با اینکه سواد تخصصی در حوزه‌های مذکور ندارد و فارغ‌التحصیل دانشکده سوره در حوزه سینماست، اما توسط جنبش‌های فمینیستی در حال آموزش است تا به دوقلوی علینژاد تبدیل شود.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

عملیات روانی ویژه درباره تخریب سربازان دفاع مقدس

اوایل تیرماه ۱۴۰۱ صفحه «می‌توی ایرانی» مدعی افشاگری درباره تعرضات جنسی با انتشار روایت موهنی با عنوان “روایتی از جنگ ایران و عراق، هم باید از نیروهای عراقی می‌ترسیدیم و هم از خودی‌ها!”   شد که که اتهامات ناروایی را در مورد رزمندگان و جانبازان مطرح کرد.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

تا زمان انتشار این پست صفحه می‌توی ایرانی با اعتراضات فعالان فضای مجازی همراه بود اما با انتشار این پست، گروه‌های فعال‌ اصلاح‌طلب، اصولگرا،مارکسیست و حتی بخشی از براندازان به آن در شبکه‌های اجتماعی واکنش نشان دادند و موج گسترده‌ای را علیه این صفحه به راه انداختند و در کارزارهای رسانه‌ای خواستار برخورد با گردانندگان این صفحه در داخل و خارج از کشور شدند.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

 در خلال اعتراضات مردمی نسبت به پست موهن مذکور نام همیاران نوروزی  شادی امین و شادر صدر افشا شد.

تا آن مقطع پست‌های این صفحه توسط به جنبش« ۸۰۰ زن» منتسب می‌شد اما با انتشار این پست موهن هشتصد زن مسیر خود را از این فعالیت‌های جدا کرد اما در فضای مجازی جنبش ۸۰۰ زن مورد بازخواست قرار می‌گیرند. فعالیت‌های این صفحه عوارضی برای جنبش ۸۰۰ زن داشت.

ترانه علیدوستی و شبنم فرشادجو به دلیل بازنشر پست‌های این صفحه با شکایت حبیب رضایی و مهدی کوشکی مواجه شدند و این تلقی اشتباه همچنان تقویت می‌شود که این صفحه به صورت مشترک از حمایت علیدوستی برخوردار است.

با انتشار بیانیه تیم ۸۰۰ زن نوروزی وارد فاز اظهارنظرهای رادیکال‌تری شد. چون تا آنزمان این تصور وجود داشت که پیج اینستاگرامی «می‌توی ایرانی» رسانه تیم ۸۰۰ زن است. گرداننده پس از پست بسیار توهین آمیز  درباره شهدا و رزمندگان اسلام ،در پست وقیحانه دیگری در اینستاگرامش ، عنوان کرده که به اصطلاح افشاگری های زیادی درباره آزار جنسی در جبهه ها منتشر خواهد کرد. بی‌تفاوتی نسبت به این صفحه ، جسارت نوروزی و همکارانش را تقویت خواهد کرد.

او در اینستاگرام خود به شکل وقیحانه ای اعلام کرد: “از همین جا هم از تمام زنانی که در آن سال ها در کادر درمانی در سمت پزشک یا پرستار بوده اند و در مناطق جنگ زده فعالیت می کردند و تمام زنان شهرهای جنگ زده آن سال های سیاه دعوت می کنم، که چنانچه روایتی از خشونت جنسی دارند به دست من برسانند و بدانند که صفحه می تو آن را پوشش خواهد داد.”

شقایق نوروزی درادامه پست بی شرمانه خود با زیر سوال بردن دفاع مقدس نوشت : با این ضرورت که باید تقدس بر ساخته از فضا ها و تجربه های تاریخی ما کنار برود و با دیدی شفاف مرور کنیم چه بر سرمان آمد و چگونه می خواهیم تغییر ش بدهیم.نظامی گری و خشونت علیه زنان دو روی یک سکه هستند و هر جا که جنگ هست تجاوز نیز هست.هیچ تظاهر به تقدسی هم روایت زنان و کودکان پسر زیر سن از خشونت جنسی در شهرهای جنگ زده و جبهه ها را پاک نمی کند. جنگ یک وضعیت تماما مسئولین و پر خشونت است که در آن مردان برای آنکه حاضر شوند در راه حفظ مرزهای حکومت جلوی اسلحه و روی مین بروند٬ باید با توهم “قهرمانان برگزیده” بودن مغز شویی شوند.

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر

با این حال نمی‌توان انکار کرد که صفحه مذکور با انتشار روایت‌های تصدیق نشده‌ای به شهرت رسید  و بازیگری پرحاشیه که به دلیل قد بسیار کوتاهش نمی‌توانست در ایران ادامه فعالیت داشته باشد به یک  فعالان سیاسی مخالف مشهور تبدیل شده و عنوان خواهر دوقلوی علینژاد را به او نسبت می‌دهند.

بخشی از مقاصد پروژه هزار خنجر به غیر از  تخریب‌های سیاسی از درون، به دنبال تخریب نخبه‌ها و چهره‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی  است. این صفحه با انتشار گزارش‌های یکسویه و گسترش پورنوگرافی اجتماعی قصد تخریب فعالان فرهنگی را دارد که علیه حاکمیت موضع صریحی را اتخاذ نمی‌کنند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«شقایق نوروزی» کیست و چرا به عامل پروژه هزارخنجر اسرائیل تبدیل شد؟ +تصاویر بیشتر بخوانید »

دامون قنبرزاده:سینما با فرهادی سینما نشده است

دامون قنبرزاده:سینما با فرهادی سینما نشده است



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،دامون قنبرزاده در واکنش به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از منتقد خارجی که فیلم «یک قهرمان» اصغر فرهادی را به عنوان شانس اسکار بعدی معرفی کرده بود نوشت: یک: آن سال‌ها گذشت. سال‌هایی که برای دیدن مراسم اسکار، تا ساعت‌های اولیه‌ی صبح بیدار می‌ماندم که بتوانم پخش زنده‌اش را از شبکه‌ای ماهواره‌ای ببینم. سال‌های نوجوانی و بی‌خبری! هر چه جلوتر آمدم، اسکار برایم به یک بازی بی‌مزه تبدیل شد. هر چه گذشت، معیارهایی که با توسل به آن‌ها به فیلم‌ها جایزه می‌دادند، در ذهن من بی‌معناتر جلوه کرد؛ من یک طرف می‌رفتم، اسکار طرف دیگر. فیلم خوب در نظر من یک چیز بود، در نظر آن‌ها یک چیز دیگر. من از آن‌هایی نیستم که به توصیه‌ی کسی در فیلم دیدن گوش کنم. کار خودم را می‌کنم. پس اسکار را برای همیشه کنار گذاشتم. حالا به جایی رسیده‌ام که اگر بپرسید همین چند روز پیش کدام فیلم اسکار گرفت، بی‌خبرم. نه دنبال می‌کنم، نه اخبارش را می‌خوانم. فیلم‌های اسکارگرفته را هم نمی‌بینم. یا بعدها می‌بینم. اسکار سال‌هاست که به معنای واقعی کلمه برای من تمام شده.
.
دو: ظاهراً منتقدی خارجی اعلام کرده فیلم جدید فرهادی، «قهرمان»، سال آینده اسکار خواهد گرفت! چه‌قدر مضحک! بامزه این‌جاست که فرهادی‌دوستان ایرانی با شنیدن این خبر خوشحال شده‌اند و گریبان چاک داده‌اند که: «تا سه نشه، بازی نشه!»؛ تعصب، آدم را به قهقرا می‌برد. این دوستان (و البته آن آقایی که چنین حرف مضحکی زده)، نه‌تنها سینمادوست (و یا حتی فرهادی‌دوست) نیستند، بلکه ضدسینما هستند.

بیشتر بخوانید:

آیا برای اسکار فرهادی ۲۵ میلیون دلار هزینه شد؟

سه: حرف این منتقد خارجی به‌خوبی نشان می‌دهد در پس این جوایز چه جریان‌های پیچیده‌ای نهفته که خبر نداریم. سازوکاری پنهانی که جریان‌ها را به سمت خاصی سوق می‌دهد و بی‌سلیقگی می‌سازد. در این حالت، جوایز هر معنایی می‌دهند جز تشویق و ترغیب هنرمند.

چهار: چاپلین، لوبیچ، لومت، هاکس، هیچکاک، دومیل و خیلی‌های دیگر اسکار نگرفته‌اند. از این خنده‌دارتر جوکی شنیده‌اید؟ اما این‌ها کجا و اسکار کجا؟ چاپلین بزرگ وقتی کارش را شروع کرد، چیزی به نام اسکار هنوز وجود نداشت. اسکار بچه‌تر و مضحک‌تر از این حرف‌هاست که بخواهد این غول‌ها را زیر سئوال ببرد. آنتونی هاپکینز بزرگ، وقتی اسمش به عنوان برنده اعلام شد که در رختخوابش خواب بود. اسکار به او اعتبار نمی‌دهد. اوست که به اسکار اعتبار می‌دهد.

پنج: سینما با این جوایز پوچ و بی‌نتیجه، با این پیش‌بینی‌های احمقانه و بی‌کارکرد و با این تعصب‌های بی‌جا، سینما نشده. سینما با فرهادی سینما نشده، با اسکار سینما نشده، با جایزه‌ها هم سینما نشده. سینما با جادو سینما شده، با عشق، با لذت، با نور.

منبع: کافه سینما



منبع خبر

دامون قنبرزاده:سینما با فرهادی سینما نشده است بیشتر بخوانید »

کرونا به ابزار هجمه علیه تلویزیون بدل شد

کرونا به ابزار هجمه علیه تلویزیون بدل شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کرونا؛ این مهمان ناخوانده بسیاری از مناسبت های فرهنگی و هنری را تحت تاثیر خودش قرار داده است و بالاتر از این ها سبک زندگی ما را در این یک ساله به کلی عوض کرده است.
بعد از چندین ماه از انتشار این ویروس، به دستور ستاد مقابله با کرونا تمامی سالن های سینما، تئاتر، کنسرت های موسیقی به تعطیلی کشیده شد تا از انتشار این ویروس جلوگیری شود و به مردم تذکر داده می شد که تا می توانند در خانه بمانند و فقط برای کارهای ضروری خانه را ترک کنند.

 
از طرفی «در خانه ماندن» فرصتی برای ما بوجود آورد تا بیشتر از گذشته تلویزیون نگاه کنیم و از فیلم ها و سریال های آن لذت ببریم. اینجا بود که اهمیت کار کسانی که در این شرایط مشغول ساخت فیلم و سریال بودند، بیش از پیش مشخص شد.

البته مدیران تلویزیون نیز تمام سعیشان براین بوده که ساخت فیلم و سریال ها در این شرایط کرونایی با رعایت تمام پروتکل های بهداشتی در صحنه انجام شود تا از عوامل کسی دچار این ویروس نشود. با این وجود نگاه های دیگری نیز وجود داشت؛ کانون بازیگران سینما، کانون کارگردان های سینما و صنوف مشابه اعتقاد داشتند که باید هرچه زودتر تمامی فعالیت های سینمایی و تلویزیونی تا ریشه کن شدن این ویروس متوقف و تعطیل شود تا کسی سر صحنه فیلمبرداری، آلوده کرونا نشود.

 
البته دادن این بیانه ها و اعتراض ها موقعی شدت بیشتری گرفت که «کریم اکبری مبارکه» هنگام بازی در یکی از سریال های تلویزیونی دچار این ویروس شد و متاسفانه جان خود را از دست داد. البته ناگفته نماند که در این مدت برخی دیگر از بازیگران نیز به کرونا مبتلا شدند و بعد از سپری کردن دوران نقاهت، بهبودی خود را بدست آوردند.

 در این میان شاید برخی از بازیگران چهره که معمولا دستمزدهای بالایی می گیرند، خواهان تعطیلی پروژه های سینمایی و تلویزیونی بودند ولی در نگاهی کلان تر، معیشت بسیاری از عوامل تولید همین فیلم و سریال ها در گرو ساخت همین پروژه ها گره خورده است و با تعطیلی همه آن ها، به واقع دچار مشکلات زیادی خواهند شد.

 
نکته ای که این وسط بهانه نوشتن این گزارش شده است، ۱۱۰ فیلمی است که متقاضی حضور در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر شده اند و اصطلاحا فرم حضور در جشنواره را پر کرده اند. فیلم هایی که با جست و جو در میان عوامل ساخت آن ها، نام کسانی را براحتی می توان شناسایی کرد که سال هاست در عرصه فیلم سازی دستی بر آتش دارند و تمام سعیشان این بوده که امسال نیز با قدرت در جشنواره حاضر باشند.

 
علاوه بر این نام ها بسیاری دیگر از فیلمسازان مطرح سینما مانند مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، اصغر فرهادی، سید رضا میرکریمی ودیگرانی هستند که در حال آماده کردن فیلم خود برای اکران اند و در این جشنواره حضور ندارند.

شاید الان شیطنت کسانی که اصرار داشتند فیلم ها و سریال های تلویزیونی در شرایط کرونایی به تعطیلی کشیده شود، بیشتر به چشم بیاید؛ اصراری که معیشت بسیاری را تهدید می کرد و باعث خانه نشین شدن عده فراوانی می شد و این در حالی است که همزمان بسیاری از پروژه های بزرگ سینمایی و شبکه نمایش خانگی در حال تولید است.

منبع: دانا



منبع خبر

کرونا به ابزار هجمه علیه تلویزیون بدل شد بیشتر بخوانید »