اغتشاشات

به نام زن و علیه زن

به نام زن و علیه زن



در حوادث پاییز ۱۴۰۱، چنین وانمود می‌شد که آشوبگران به دنبال احقاق حقوق زنان هستند و انتخاب «زن» به عنوان سوژه اصلی آشوب از سوی هدایتگران اصلی آن کاملاً معنادار و هوشمندانه بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدجواد اخوان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: در حوادث پاییز ۱۴۰۱، چنین وانمود می‌شد که آشوبگران به دنبال احقاق حقوق زنان هستند و این رویکرد در شعارها و نمادها نیز وجه پررنگی یافت. هرچند ادعای مطالبه حقوق زنان برای کسانی که فحاشی‌های رکیک جنسی به بخشی از رفتار روزمره‌شان تبدیل‌شده، گزافه‌ای مضحک بیش نیست، اما نمی‌توان انکار کرد انتخاب «زن» به عنوان سوژه اصلی آشوب از سوی هدایتگران اصلی آن کاملاً معنادار و هوشمندانه بود.

هرچند تاریخ ۴۴ ساله انقلاب اسلامی فراز و فرود بسیار داشته و کم ناآرامی و اغتشاش ندیده‌ایم، اما وجه تمایز برجسته اغتشاشات اخیر آن بود که می‌توان آن را بی‌پرده و بی‌نقاب‌ترین عنادورزی با جمهوری اسلامی دانست و عوامل و عناصر آن بی هیچ تعارف و ابایی به مقدسات و هنجارهای جامعه مسلمان ایرانی هجوم آوردند. هرچند در دفعات گذشته در پشت ادعاهایی، چون تقلب در انتخابات یا مطالبات معیشتی مردم پنهان شدند، اما این بار از همان ابتدا مستقیماً به ارزش‌های دینی حمله کردند. هرچند مهم‌ترین مسئله عموم مردم مطالبات اقتصادی و معیشتی بود، اما چندان شعاری از این دست در آشوب‌ها شنیده نشد و حتی حامیان بیرونی آشوب نیز به این موضوعات چندان نپرداختند. در واقع می‌توان گفت آشوب‌های اخیر صحنه هماوردطلبی گفتمان غرب خداناباور در برابر همه ارزش‌ها و هنجارهای توحیدی در ایران اسلامی بود. به تعبیر دیگر منازعه دو جهان‌بینی مادی و توحیدی در این آوردگاه قابل‌مشاهده بود.

اینکه «زن» به‌عنوان نماد این منازعه گفتمانی برگزیده شد نیز به همین ماهیت مرتبط بود. در واقع در طول چهار سده گذشته یکی از مهم‌ترین شاخص‌های تقابل جهان‌بینی توحیدی و برخاسته از تعالیم انبیا با جهان‌بینی مادی غرب مدرن را در موضوع زن می‌توان مشاهده کرد. هرچند آموزه‌های توحیدی زن را به‌عنوان سرچشمه پاکی و طهارت نسل و محور اصلی انسان‌سازی برای تکامل معنوی بشر معرفی کرده‌اند، غرب مدرن زن را به نام «آزادی» به استثمار اقتصادی و اجتماعی کشانده است. در «انقلاب صنعتی» سده هجدهم، زن را به «نیروی انسانی ارزان صنعت» و در «انقلاب جنسی» قرن بیستم زن غربی را «ابزار هوسرانی مردان» قرار دادند. نتیجه این تحول قهقرایی در نگرش به زن در غرب، فروپاشی بنیان مهم خانواده و تزاید فوق تصور ناپاکی نسل‌های آتی است؛ چنان‌که در بسیاری از کشورهای شمال اروپا، شمار نوزادان نامشروع (بر اساس همان تعاریف غربی) از سایر نوزادان پیشی گرفته است. این بدان معناست که فتنه اصلی غرب مدرن در واقع علیه طهارت زن و طهارت نسل‌های بشر است.

در مقابل این خداوند حرمت ویژه‌ای برای «مادر» به‌عنوان محمل امتداد و تربیت نسل انسانی قائل است و در واقع «زن» نمادی از آینده بشر است. عفت و طهارت او سبب پاکی نسل‌های آتی است و متأسفانه اگر جز این باشد، آثار ماتأخر آن تا نسل‌های آتی امتداد می‌یابد. اینکه خداوند در آیه ۴۰ سوره احزاب می‌فرماید: «مَا کانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکمْ وَلکنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ» (محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم‌کننده و آخرین پیامبران است) و در عین حال در سوره کوثر از اعطای کوثر به پیامبر (ص) خبر می‌دهد، خود نکته‌های بسیار دارد. در واقع این خیر کثیر امتداد نسلی پیامبر از حضرت فاطمه زهرا (س) است که ۱۱ امام در میان فرزندان آن حضرت هستند. اینکه نسل آخرین پیامبر از طریق یک زن امتداد یافته نشان از اهمیت جایگاه زن در نظام خلقت و سنت‌های الهی دارد.

همین‌جاست که راز طمع نظام سلطه بر زن مسلمان ایرانی آشکار می‌شود. جهان‌بینی هوس‌باز غربی به دنبال تعریفی کاملاً مادی و ناپاک از زن است و به زور پروپاگاندا و تهاجم شناختی می‌خواهد همین تعریف خود را به سایر مردمان دنیا نیز تحمیل کند. فضای مجازی، رسانه و صنایع فرهنگی، اسنادی، چون ۲۰۳۰ و … ابزارهایی هستند که غرب از طریق آنان به دنبال این تحمیل‌گری بوده و اینک نیز می‌خواست در کف خیابان همین معنا را دنبال کند. اما این پروژه که به نام زن و در واقع برای نابودی زن بود، نتوانست زنان مسلمان ایرانی را با خود همراه سازد. زنان ایرانی با هر سلیقه فکری و سیاسی، و حتی با تفاوت در نوع سبک زندگی، اولاً به اهمیت «عفاف» واقف‌اند و ثانیاً ماهیت بغرنج زن غربی، خصوصاً در حوزه اخلاق در پیش چشمشان قرار دارد. هراندازه هم زرق و برق پیشرفت‌های مادی غرب فریبنده باشد، دیگر نمی‌تواند بر لجنزار اخلاقی که ساخته و زن و مرد و نسل‌های آتی را قربانی آن کرده، سرپوش بگذارد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

به نام زن و علیه زن بیشتر بخوانید »

بسته تحریمی جدید اروپا علیه ایران

بسته تحریمی جدید اروپا علیه ایران



وزیر امور خارجه ایتالیا اعلام کرد که اتحادیه اروپا تصمیم دارد بسته جدیدی از تحریم‌ها در حمایت از اعتراضات داخلی ایران را رونمایی کند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آنتونیو تاجانی، وزیر امور خارجه ایتالیا روز پنجشنبه گفت اتحادیه اروپا در حال آماده کردن تحریم‌های جدیدی علیه ایران است.

وزیر خارجه ایتالیا گفته که این تحریم‌ها در حکم ارسال «پیام محکومیت» علیه «سرکوب اعتراضات در ایران» است. او گفته رم بایستی از تمامی اقداماتی که اتحادیه اروپا در این خصوص علیه ایران انجام می‌دهد حمایت کند.

خبرگزاری کویت با گزارش این خبر اضافه کرد ایتالیا سفیر ایران در رم را احضار کرده و پاسخ ایران به اعتراضات را «غیرقابل قبول» خوانده است.

دوشنبه این هفته سخنگوی وزارت خارجه آلمان با اشاره به احضار سفیر تهران در برلین، گفته بود که هدف آنها توافق با سایر کشورهای عضو اتحادیه اروپا بر سر بسته چهارم تحریم ایران است.

«حسین امیرعبداللهیان» وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران چند روز پیش مواضع و اقدامات کشورهای غربی را «غیرسازنده» خوانده و گفته بود برخی مقامات اروپایی به اهداف حزبی بیش از منافع ملی کشورشان توجه دارند.

اتحادیه اروپا در آخرین اقدام خود ماه گذشته ۲۱ فرد و نهاد را در ارتباط با اغتشاشات اخیر در فهرست تحریم‌ها قرار داده بود. این اتحادیه در همان روز ۴ فرد و ۴ نهاد دیگر را هم با ادعای ارسال پهپاد از ایران به روسیه تحریم کرد.

جمهوری اسلامی ایران نیز در واکنش به اقدامات کشورهای اروپایی ماه پیش تحریم‌هایی را اشخاص و نهادهای اتحادیه اروپا اعمال کرد.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بسته تحریمی جدید اروپا علیه ایران بیشتر بخوانید »

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس



مادر شهید بامدی می‌گوید:موقع شام هر چه همسرم گفت نرفتم غذا بخورم.نمی‌توانستم. اینکه پسرم جواب تلفن را نمی‌داد ناراحتم کرده بود. به نامزدش پیام داده بود: به مامان چیزی نگو! دارند ما را می‌برندداخل شهر.

به گزارش مجاهدت از مشرق، غلامرضا بامدی از بسیجیان سنندج بود که در ۱۶ مهر توسط یکی از اغتشاشگران به شهادت رسید و در حالی که قرار بود در مسجد سلیمان، شهر مادری‌اش مراسم عروسی را برپا کند به خاک سپرده شد. آنچه در ادامه این مطلب می‌خوانید روایت مادرانه زهرا باقری است که از تولد تا شهادت پسرش را این‌طور روایت می‌کند.

حاجتی که امام رضا(ع) برآورده کرد

۲۲ ساله بودم که در ۹ آذر سال ۷۴ ازدواج کردم و چهار ماه بعد از عروسی تصمیم گرفتیم به عنوان ماه عسل به مشهد مقدس برویم. تا آن زمان من هنوز قسمتم نشده بود که به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم. همیشه دوست داشتم اگر قرار است خدا به من فرزندی بدهد، اولین بچه پسر باشد. برای همین تا چشمم برای بار اول به حرم امام هشتم افتاد رو کردم به آقا و گفتم: «یا امام رضا(ع) می‌خواهم فرزند اولم پسری باایمان و باخدا باشد و غلام شما. دوست دارم بیاید قالی‌های حرمت را جارو کند. از شما می‌خواهم پسرم مومن باشد و باعث افتخارم.» خدا شاهد است که همینطور راحت با امام رضا(ع) صحبت کردم و خواسته‌ام را گفتم.

از سفر که برگشتیم یک ماه بعد خدا نطفه غلامرضا را در وجودم نهاد و ۱۷ بهمن سال ۷۵ وقتی به دنیا آمد و حاجتم برآورده شد نامش را گذاشتم غلامرضا ـ که البته نام پدربزرگش هم همین بود. هرچند برای اینکه موقع مدرسه رفتن به مشکل بر نخورد شناسنامه را به تاریخ ۳ فروردین ۷۶ گرفتیم. بعد از او هم دو فرزند دیگر به دنیا آوردم به نام‌های ریحانه و احمدرضا.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

پسرم را بیمه حضرت فاطمه(س) کردم

در مدتی که غلامرضا را باردار بودم خیلی دعا و قرآن می‌خواندم. مخصوصا دعای نادعلی را زیاد زمزمه می‌کردم. با علاقه زیادی که به ائمه داشتم او را بیمه حضرت زهرا(س) کردم. گفتم: یا بی‌بی خودت همیشه مراقب پسرم باش. غلامرضا سفری می‌رفت می‌گفتم: یا بی‌بی او را سپردم به شما. و هر وقت که بر می‌گشت همانجا به سجده می‌افتادم و می‌گفتم: بی‌بی جان ممنون که باز پسرم سالم برگشت.

مهاجرت به کردستان

ما چند سالی بود که ساکن کردستان بودیم البته اصالت من و همسرم از بختیاری‌های خوزستان است و با هم فامیل بودیم. همسرم مهندس سد سازی بود در مسجد سلیمان. ۱۵ سال مسجد سلیمان زندگی کردیم تا اینکه شرکتی که همسرم در آن مشغول بود کارش آنجا تمام شد. صاحب کارش که از کار او خیلی راضی بود گفت: آقای بامدی پروژه‌ای است در سنندج، بیا آنجا هم با من کار کن. برای همین سال ۸۸ همسرم تنها آمد سنندج. برای عید نوروز آمدیم او را ببینیم که از این شهر خوشم آمد و خواستم بمانم پیش همسرم. از طرفی سه فرزند کوچک داشتم که بزرگ کردنشان بدون حضور پدر سخت بود. خانواده هم اهواز بودند و یک سالی که تنها مسجد سلیمان بودم خیلی سخت بود. دانشگاه می‌رفتم و در آموزش و پرورش هم کار می‌کردم. خلاصه با سختی انتقالی گرفتم و آمدیم سنندج خانه گرفتیم. مهر ۸۹ غلامرضا دوم راهنمایی بود که آمدیم اینجا.

حکمتی که چند سال بعد علتش را فهمیدم

غلامرضا خیلی آرام بود. از بچگی همینطور بود. اینقدر برای ما عزیز بود که تا چهار سالگی باید بغلش می‌کردم وگرنه گریه می‌کرد. اتفاقا چند سال پیش پرسید: مامان مگر من در بچگی چکار کردم که فامیل می‌گویند خیلی پدر و مادرت را اذیت کردی؟ گفتم: بغلی شده بودی. واقعا مهرش در دل ما زیاد بود. برعکس او احمدرضا بود. خیلی شیطان و پر جنب و جوش.

ریحانه ۹ سال بعد از تولد غلامرضا به دنیا آمد و در این فاصله من بچه سقط کرده بودم. موقع بارداری دخترم باز نذر حضرت زهرا(س) کردم تا دخترم بماند. مجبور شدم به خاطر کارم، ریحانه را زودتر از شیر بگیرم. آماده رفتن به سرکار شدم که فهمیدم احمدرضا را باردار شدم. خیلی ناراحت بودم و دوست داشتم سقطش کنم اما مادرم و دکتر مرا منصرف کردند و گفتند: حکمت خدا بوده. خب دو فرزند کوچک با فاصله کم خیلی برایم سخت بود. وقتی غلامرضا شهید شد گفتم: خدایا شکرت! الان می‌فهمم حکم وجود احمدرضا را. خواستی بعد غلامرضا جای خالی اش را برایم پر کنی.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

غلامرضا دوست داشت همه فامیل در مراسم عروسی‌اش باشند

غلامرضا وارد دانشگاه شده بود که یک روز آمد و گفت: مامان دختری هست که من خانواده‌اش را می‌شناسم و چند ماهی است زیر نظرش دارم. خانواده‌اش هم مومن و باخدا هستند. مشخصاتش را داد تا من هم بروم او را ببینم. نیلوفر واقعا دختر خوبی بود و خوشم آمد. مثل خودمان بودند.

با پدرش در میان گذاشتم. گفتم: غلامرضا این دختر را دوست دارد. نیلوفر هم خیلی به دلم نشسته بود. رفتیم خواستگاری و وصلت انجام شد. همسرش هم اهل خوزستان است. یک دختر و دو برادر بودند و پدرش هم به خاطر کرونا به رحمت خدا رفته بود. واسطه این آشنایی برادر نیلوفر بود. یک بار در هیأت بودند که غلامرضا به دوستش می‌گوید می‌خواهم ازدواج کنم او هم خانواده آنها را معرفی می‌کند. غلامرضا در پایگاه خیلی فعال بود. اتفاقا برادر کوچک نیلوفر هم از شاگردان پسرم بود.

خلاصه ۱۷ مرداد سال ۱۴۰۰ غلامرضا عقد کرد و قرار بود آبان امسال عروسی کند. می‌گفت مامان می‌خواهم اهواز مراسم بگیرم تا همه را دعوت کنیم. دوست دارم ۷۰۰ـ۸۰۰ نفر مهمان داشته باشیم. عقدش در سنندج خیلی ساده بود چون کرونا هم بود.

پسرم مسئول بسیج دانشگاه سنندج بود

غلامرضا مسئول بسیج دانشگاه سنندج بود. بیشتر وقت آنجا بود و گاهی حتی از من پول می‌گرفت تا آنجا خرج کند. در سپاه هم ثبت نام کرد و بعد از گزینش، دو سالی بود که خدمت می‌کرد. او مشغول تحصیل در رشته کارشناسی ارشد حقوق هم بود و دلش می‌خواست وکیل شود.

در تربیت بچه‌ها خیلی دقت می‌کردم

تربیت بچه‌ها برایم خیلی جایگاه بالایی داشت. اتفاقا بعضی‌ها از من می‌پرسند چطور پسرت را بزرگ کردی؟ الان در روزگاری هستیم که بستر برای انحراف جوانان زیاد هست اما اگر از ابتدا فرزند را طوری بزرگ کنیم که مانند یک گل آب نور کافی داشته باشد ریشه‌اش محکم خواهد شد اما غیر این صورت پژمرده می‌شود. من فکر می‌کنم خانواده بسیار مهم است. پدر غلامرضا نان حلال در می‌آورد و محبت ما به هم و عشق خانواده به اهل بیت و خدا زیاد بود. نماز و روزه ما قضا نمی‌شد. اینها بسیار اثر گذار است. موضوع مهم دیگر رفت و آمد پسرم در مسجد بود. آنجا راه درست را به بچه‌ها نشان می‌دهند. همسرم خیلی به حرام و حلال اهمیت می‌داد. او خودش مجروح جنگ بود.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

شما مادر غلامرضا هستی؟

غلامرضا کمک به دیگران را بسیار دوست داشت و در اردوهای جهادی شرکت می‌کرد. گاهی از اساتید دانشگاه پول می‌گرفت و برای مستمندان مناطقی از سنندج بسته‌های ارزاقی و لباس می‌برد. ماشین پدرش سمند بود. صندوقش را پر می‌کرد و می‌برد. دو سال پیش که کرونا بود خیلی از این کارها می‌کرد. همزمان کلاس قرآن هم داشت.

من اربعین نذر امام حسین(ع) آش درست می‌کنم. سال گذشته گفتم: مامان می‌ترسم امسال به خاطر کرونا درست کنم همسایه‌ها دوست نداشته باشند، اما خب این آش را چکار کنم؟ خندید و گفت: من فکرش را کردم. قابلمه را بپیچ لای دستمال، بگذار عقب ماشین ببریم جایی که می‌گویم. یکی از دوستانم هم نذری شله زرد داشت. او هم درست کرد و با ماشینش برداشت رفتیم. ظروف یکبار مصرف را هم گرفتیم. دخترم و احمدرضا هم بودند. خدا شاهد است عجیب بود. همه او را می‌شناختند. یک جانباز جلو آمد و پرسید شما مادر غلامرضا هستی؟ گفتم: بله. گفت: شیرت حلال این پسر. چند سال است به من کمک می‌کند و پسرهایم را هم برد سر کار. ما ابدا از این موضوعات اطلاع نداشتیم.

غلامرضا گفت این عکس پسرم هست!

یک بار دیگر هم داشتم اتاقش را مرتب می‌کردم، فهمیدم یکی از ایتام را کمک می‌کند. عکس بچه هم روی کارتش بود. پرسیدم: غلامرضا او کیست؟ گفت: چکار داری مامان؟ گاهی به او کمک می‌کنم، پسر من است! پول تو جیبی‌هایش را جمع می‌کرد و مخارج یک یتیم را بر عهده گرفته بود. گاهی اگر به خاطر کار در بسیج پولی به او می‌دادند علاوه بر خودش از بقیه دوستانش هم می‌گرفت و خرج مستمندان می‌کرد.

سه هفته‌ای می‌شد که درست غلامرضا را نمی‌دیدم

چند روزی بود که از فوت مهسا امینی می‌گذشت و آن قائله‌ها و فتنه‌ها اوج گرفت. سنندج خیلی شلوغ بود و ما سه هفته‌ای می‌شد که درست غلامرضا را نمی‌دیدم. دائم پایگاه آماده باش بود. ۱۱ شب می‌آمد دوشی می‌گرفت و می‌خوابید. دوباره نماز صبح می‌خواند و می‌رفت. اوضاع را که می‌پرسیدم، می‌گفت: خدا را شکر فعلا مشکلی نیست. می‌گفتم: تو چه می‌کنی؟ جواب می‌داد: هیچی اگر اوضاع بد باشد و نیرو کم، ما را می‌برند برای آرام کردن شهر.

می‌گفتم: مادر! جنگ کجا بود که تو شهید شوی؟

چند روز به همین ترتیب گذشت، اما می‌دیدم غلامرضا خیلی در خودش هست و با کسی حرف نمی‌زد. روزهای دیگر با خواهر و برادرش شوخی می‌کرد، اما چند روزی کم حرف شده بود و فقط مداحی‌هایی که در مورد حاج قاسم بود گوش می‌کرد. با همین مداحی هم می‌خوابید. حتی پیشواز گوشی هم این بود که «یاران رفتند و ما ماندیم و …». مادرم می‌گفت: زهرا بگو غلامرضا این را عوض کند، هر بار که تماس می‌گیرم، دلم می‌ریزد.

قبلا پیش آمده بود که از شهادت حرف بزند و می‌گفت خیلی دوست دارم شهید شوم. مامان من شهید بشوم باعث افتخارت خواهد بود. دعا کن شهید شوم. من هم می‌خندیدم می‌گفتم: مادر! جنگ کجا بود که تو شهید شوی؟ عشقش حاج قاسم بود.

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس

به مامان چیزی نگو! دارند ما را می‌برند داخل شهر

روز شنبه ۱۶ مهر بود. بلند شدم آماده شوم بروم مدرسه دیدم غلامرضا دارد موهایش را شانه می‌کند و آماده می‌شود. طبق عادت همیشه که بدون خداحافظی نمی‌رفت منتظر بودم بیاید خداحافظی اما در آشپزخانه بودم که صدای در آمد و متوجه شدم پسرم رفت. تعجب کردم.

آن روز در مدرسه ساعت ۱۱ دیدم والدین می‌آیند بچه‌ها را می‌برند، می‌گفتند شهر خیلی شلوغ است، می‌ترسیم اتفاقی بیفتد. صدای بوق ماشین‌ها هم دائم بلند بود. آن روز دلشوره بدی هم داشتم. دعا می‌کردم مسأله‌ای پیش نیاید. نیم ساعت زودتر مدرسه را تعطیل کردیم. زنگ زدم به غلامرضا، گفت: مامان خیابان‌ها خیلی شلوغ است مواظب باشید.

پرسیدم: شما چه می‌کنید؟ گفت: «ما پایگاه هستیم.» قطع کردم. دوباره حدود ساعت ۳ از خانه زنگ زدم و پرسیدم: ناهار نمی‌آیی؟ گفت: نه ولی زنگ بزن نیلوفر بیاید پیش شما تنها نباشید، ما را امروز می‌برند برای آرام کردن اوضاع نمی‌دانم کی می‌آیم.

زنگ زدم نیلوفر آمد. به خاطر دلشوره‌ام باز ساعت ۴ و نیم تماس گرفتم با غلامرضا اما هر چه زنگ زدم برنمی‌داشت. به نیلوفر گفتم: برای شام قرمه سبزی می‌گذارم که غلامرضا خیلی دوست دارد. دلشوره رهایم نمی‌کرد. بلند شدم سر خودم را با کار، گرم کردم. غذا را آماده کردم، سبزی شستم و … در این میان تا ساعت ۷ و نیم هر چه تماس می‌گرفتم غلامرضا جواب نمی‌داد.

۱۰ ماه دنبال تالار گشتیم برای مراسم عروسی‌اش اما همه پر بود. من گفته بودم باید شب جمعه عروسی بگیریم، اما تالارها چهارشنبه و شنبه خالی بودند. همان روز برادرم رفت سپیدار اهواز دنبال تالار می‌گشت. همزمان که ما دنبال تالار می‌گردیم، پایگاه غلامرضا و دوستانش را ماموریت داده بود. اتفاقا برادرم زنگ زد گفت: زهرا برای ۲۶ آبان، شب جمعه تالار خالی پیدا کردیم. خدا را شکر کردم. قرار بود بروند برای هماهنگی و رزرو.

موقع شام هم هر چه همسرم گفت نرفتم غذا بخورم. نمی‌توانستم. اینکه پسرم جواب تلفن را نمی‌داد ناراحتم کرده بود. به نیلوفر پیام داده بود به مامان چیزی نگو! اما دارند ما را می‌برند داخل شهر. نیلوفر هم خیلی نگران بود. رفت اتاق و چند دقیقه بعد آمد در حالی که دستش می‌لرزید. گفت: زهرا جون می‌گویند پای غلامرضا تیر خورده بردنش بیمارستان.

همسرم می‌گوید به من همان لحظه الهام شد او شهید شده. حتی داشتم می‌رفتم بیمارستان چشمم به عکسش افتاد و در دلم گفتم: نکند سرش تیر خورده باشد. البته آن لحظه به من چیزی نگفت. من هم می‌گفتم یا زهرا(س) تازه دامادم از بین نره! همگی راه افتادیم سمت بیمارستان. خیابان‌ها بسیار شلوغ بود. رسیدیم بیمارستان و در راه هی می‌گفتم: خدایا مراقبش باش. همسرم تمام مدت ساکت بود. ورودی بیمارستان خون خشک شده بود. دنبال غلامرضا می‌گشتم. بین مریض‌ها ندیدمش. رفتم یقه دوست صمیمی‌اش را گرفتم و گفتم: تو را به خدا بگو چه شده؟ تو که می‌دانستی او عروسی‌اش است، چرا گذاشی برود؟ می‌گفت: ناراحت نباشید چیزی نیست. گفتم: بگو به امام حسین(ع) قسم چیزی نیست؟ سرش را پایین انداخت، گفت: تو را به خدا ناراحت نباشید.

نمی‌دانم با چه حالی برگشتیم خانه

به دکترها گفتم جان بچه‌هایتان بگویید چه شده؟ یکی از دکترها که سرش را پایین انداخت، زانوهایم سست شد. نتوانستم بایستم و افتادم. فقط گفتم: مادر شهادتت مبارک! اما نیلوفر داد می‌زد و باور نمی‌کرد، می‌گفت: نه غلامرضا اتاق عمل هست. خلاصه آرامش کردیم.

مستقیم رفتم سردخانه. همه وجودم می‌لرزید. در سردخانه را باز کردند. دیدم پسر جوانم آرام خوابیده بود. با یک تیر وسط پیشانی‌اش. ریش‌هایش کاملا خونی بود. نمی‌دانم با چه حالی برگشتیم خانه. وقتی آمدیم شوهرم با برادرم تماس گرفت و گفت: تالار را کنسل کنید و مزار غلامرضا را آماده کنید. اصلا نمی‌دانم آن لحظات چه شد.

اصرار داشت در عروسی‌اش کسی از قلم نیفتد

غلامرضا در امامزاده‌ای به نام هفت سیدان در مسجد سلیمان در مقبره خانوادگی‌مان دفن شد؛ نزدیک مادرشوهرم. اتفاقا می‌گفت «مامان برگه بیار» و لیست مهمان‌ها را نوشت. اصرار داشت کسی از قلم نیفتد. موقع نوشتن گفت: مامان کاش بابا بزرگ و مادر پری هم بودند، خیلی آرزوی دامادی مرا داشتند. آخر هم کنار مادر پری دفن شد.

غلامرضا همانطور که می‌خواست به شهادت رسید

یکی از دوستانش لحظه شهادت را برایم تعریف کرد. گفت: ما ۴۰ نفر بودیم که همه را بردند برای آرام کردن شهر. تقسیم بندی شدیم. ما را بردند در پاساژی که خیابان تاناکورا بود. با فاصله یک متر یک متر ایستادیم تا اگر تیراندازی شد شهید کمتری بدهیم.

دوستش قسم خورد و گفت: غلامرضا را گذاشتیم آخرین نفر که کمتر در خطر باشد، اما یکی از اغتشاش‌گران شروع کرد به حالت دایره تیراندازی کرد. الهی دستش بشکند، تیری هم زده بود بین دو ابروی غلامرضا و سپس یک موتوری آمد و فرار کرد.

بعد برایم تعریف کرد: حاج خانم! دیروز غلامرضا در بین دو نماز گفت: یا حضرت زهرا(س) مادرم مرا بیمه شما کرده، دلم می‌خواهد وقتی شهید می‌شوم همه ریشم خونی شود. با شنیدن این حرف‌ها گفتم: خدایا! راضی هستم به رضای تو. امانتی بود که داد و گرفت.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی+ عکس بیشتر بخوانید »

تبیین غرب و آمریکا را به زانو در آورده است/جوانان به زودی به ماهیت پلید استکبار و غرب پی خواهند برد

جوانان به زودی به ماهیت پلید استکبار و غرب پی خواهند برد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمانشاه، آیت الله «مصطفی علما» نماینده ولی فقیه در استان کرمانشاه امروز در مراسم تجلیل از منتخبین مسابقات قرآن کریم ویژه کارکنان مرکز آموزش شهید رجایی فراجا استان کرمانشاه که در حسینیه امام خمینی (ره) برگزار شد، اظهار داشت: قرآن مجرای خورشید و ماه است، باید بدانیم هیچ‌کس از نور خورشید و ماه خسته و دلزده نمی شود، نکته دوم در روایات داریم قرآن هیچ‌گاه کهنه نمی شود و همیشه تازه است.

وی گفت: لذا می بینیم از زمان پیامبر اکرم (ص) تاکنون توسط مفسران شیعه و سنی بر قرآن تفسیر نوشته شده و هیچ‌گاه نتوانستند به ژرفای قرآن پی ببرند، زیرا حقایق قرآن بسیار عظیم است.

نماینده ولی فقیه در استان کرمانشاه بیان داشت: مجالست با قرآن که معجزه جاوید حضرت پیامبر (ص) است توفیقی الهی است زیرا قرآن راه و روش زندگی موفق را به همه ما ارایه می دهد و حسب فرمایش علامه طباطبایی قرآن هفت بطن دارد، که بطون آن عظمتی را نهفته دارد که انسان را از سرگشتگی و تنهایی می رهاند لذا می بینیم امام سجاد (ع) می فرمایند«اگر در دنیا هیچ‌کس نباشد قرآن برای من کفایت می‌کند و هیچ احساس تنهایی نمی کنم».

این استاد برجسته حوزه های علمیه کرمانشاه با اشاره به عظمت و اهمیت جهاد تبیین تصریح کرد: عالی ترین تبیین در قرآن است، امام راحل و مقام معظم رهبری قرآن را تبیین کرده و به همه ما توصیه می فرمایند، زیرا اگر جهاد تبیین نبود اگر قرآن را برای ما تفسیر، تبیین و معنی نمی کردند ما جلسات قرآنی نداشتیم، زیرا تبیین زنده کننده ارزش هاست و این قدرت تبیین است که بیشتر از 20 میلیون انسان را در اربعین حضرت سیدالشهدا (ع) راه اندازی می کند.

آیت الله علما، پیرامون اهمیت تبیین در منکوب کردن دشمنان نظام تأکید کرد: تبیین غرب و آمریکا را به زانو در آورده زیرا خود استکبار اذعان دارد که ایران اسلامی امنیت آسمان آن‌ها را سلب و ناامن کرده، زیرا این از برکت تبیین است.

نماینده ولی فقیه در استان کرمانشاه با اشاره به بیستم جمادی الثانی سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) افزود: میلاد حضرت زهرا (س) اسلام را تبیین کرد، زیرا تبیین اساس کار اسلام است و در تبیین است که عظمت و قدرت انقلاب اسلامی متجلی می شود، لذا می بینیم امام راحل اسلام و قرآن را تبیین کرد و امروز نوبت ماست که در لبیک به فرمایش مقام معظم رهبری قرآن را تبیین کنیم.

وی گفت: امروز تکلیف ما بسیار سنگین است، امروز خبر در آنی در جهان شنیده می شود و این عظمت تبیین است باید همه ما همه جانبه تبیین کنیم زیرا قرآن سرمایه است باید این سرمایه تبیین شود و حقایق آن برای همگان گفته شود، زیرا قدرت اسلام از قرآن است و باید با این جلسات و عمل کردن به قرآن آن را تبیین کنیم و آن را همیشه زنده کنیم.

نماینده ولی فقیه در استان کرمانشاه با اشاره به اغتشاشات اخیر یادآور شد: در اغتشاشات اخیر گروه اندکی از جوانان ما متاسفانه فریب رسانه های غربی را خوردند و به خیابان آمدند، که البته به زودی به ماهیت پلید استکبار و غرب پی خواهند برد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جوانان به زودی به ماهیت پلید استکبار و غرب پی خواهند برد بیشتر بخوانید »

صدور حکم اعدام برای پوریا جواهری تکذیب شد

صدور حکم اعدام برای پوریا جواهری تکذیب شد



رئیس کل دادگستری کردستان گفت: پوریا جواهری این شخص در جریان اغتشاشات مورخ ۲۴ آبان ماه سال جاری در شهرستان کامیاران با اسلحه ساچمه‌ای به سمت مامورین انتظامی، شلیک کرده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در روزهای اخیر رسانه‌های معاند ادعا کردند فردی به نام پوریا جواهری اهل کامیاران به اتهام قتل یکی از نیروهای سپاه پاسداران به اعدام محکوم شده ‌و در آستانه اجرای حکم قرار دارد این درحالیست که پرونده هنوز به دادگاه ارسال نشده است که حکمی صادر شود.

حجت الاسلام والمسلمین حسینی رئیس کل دادگستری استان کردستان در خصوص مطلب منتشر شده در فضای مجازی در خصوص «پوریا جواهری» اظهار کرد: این شخص در جریان اغتشاشات مورخ ۲۴ آبان ماه سال جاری در شهرستان کامیاران با اسلحه ساچمه‌ای به سمت مامورین انتظامی، شلیک کرده است.

وی افزود: پس از تحقیقات صورت گرفته توسط مراجع اطلاعاتی شهرستان کامیاران و با دستور قضایی، این شخص در مورخ ۸ آذرماه بازداشت شد.

رئیس کل دادگستری استان کردستان بیان کرد: برای این شخص در شعبه اول بازپرسی دادسرای کامیاران پرونده تشکیل شد و وی ضمن حضور در شعبه بازپرسی، به شلیک به سمت مامورین اقرار و اذعان کرده که اسلحه را از فرد دیگری دریافت کرده که آن فرد نیز با دستور قضایی بازداشت شده است.

حسینی کرد: برای «پوریا جواهری» قرار بازداشت به اتهام محاربه صادر شده و پرونده این شخص در دادگستری شهرستان کامیاران در حال رسیدگی است و هنوز پرونده به دادگاه ارسال نشده است.

شایان ذکر است که در جریان اغتشاشات مورخ ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۱ شهرستان کامیاران، یک نفر از مامورین به شهادت رسیده و تعداد ۳۰ نفر از مامورین نظامی و انتظامی مجروح شدند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

صدور حکم اعدام برای پوریا جواهری تکذیب شد بیشتر بخوانید »