.
خاطرات از شهید دهقان قسمت بیست و ششم:
(هر دلتنگش می شویم به دیدنمان می اید بخش دوم)
_قسمت دوم:
در مدام احساسش میکنیم و با او حرف میزنیم که دلم برایش تنگ میشود و گریه میکنم شب به خوابم میآید و من را دعوا میکند و میگوید «برای چه ناراحتی؟».از نحوه هیچ کسی چیزی به من نمیگفت و دوستش که در با او بود از جواب دادن طفره میرفت. هنوز محمدرضا دفن نشده بود, در شب امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد و به صورت واضح میگفت «فلانی را اینقدر سوالپیچ نکن وقتی سوال میکنی اون غصه میخوره,دوست داری نحوه شهادت من را بدانی من بهت میگویم» و من را برد به آنجایی که شده بود و لحظه شهادت و پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید.
(راوی:مادر شهید)
منبع
khademoshohada._@
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.