السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا

﷽ اندازه‌ے تمام نَفَـس‌هاے خسته‌ات مــادر به من نَفَـس بده تا نوڪـری ڪـنم.. آجرک الله یا …


?﷽?
اندازه‌ے تمام نَفَـس‌هاے خسته‌ات
مــادر به من نَفَـس بده تا نوڪـری ڪـنم..???

آجرک الله یا صاحب الزمان..✋??
(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

__________________________________________

..✋???

?اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..?

?اللّهم عجل لولیک الفرج..?
__________________________________________

?@barane.asheghi
?@barane.asheghi
?@barane.asheghi
کپی و استفاده: آزاد..?
1399/10/07
__________________________________________
.
.
.
.
.
.
.

 



منبع

barane.asheghi@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

﷽ اندازه‌ے تمام نَفَـس‌هاے خسته‌ات مــادر به من نَفَـس بده تا نوڪـری ڪـنم.. آجرک الله یا … بیشتر بخوانید »

. فرشته ها همه مدهوش ربناى تو… ملائکه همه محتاج یک دعاى تو… زمان خلقت آدم خدا سفارش کر…


?.
فرشته ها همه مدهوش ربناى تو…
ملائکه همه محتاج یک دعاى تو…
زمان خلقت آدم خدا سفارش کرد…
شفاعت همه باشد به دست هاى تو…?
.
?
.
.
@charmin.plus ❄?
.



منبع

charmin.plus@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. فرشته ها همه مدهوش ربناى تو… ملائکه همه محتاج یک دعاى تو… زمان خلقت آدم خدا سفارش کر… بیشتر بخوانید »

. خاطرات از شهید دهقان قسمت بیست و ششم: (هر دلتنگش می شویم به دیدنمان می اید بخش دوم) …


.
خاطرات از شهید دهقان قسمت بیست و ششم:
(هر دلتنگش می شویم به دیدنمان می اید بخش دوم)

_قسمت دوم:

در مدام احساسش می‌کنیم و با او حرف می‌زنیم که دلم برایش تنگ می‌شود و گریه می‌کنم شب به خوابم می‌آید و من را دعوا می‌کند و می‌گوید «برای چه ناراحتی؟».از نحوه هیچ کسی چیزی به من نمی‌گفت و دوستش که در با او بود از جواب دادن طفره می‌رفت. هنوز محمدرضا دفن نشده بود, در شب امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد و به صورت واضح می‌گفت «فلانی را اینقدر سوال‌پیچ نکن وقتی سوال می‌کنی اون غصه می‌خوره,دوست داری نحوه شهادت من را بدانی من بهت می‌گویم» و من را برد به آنجایی که شده بود و لحظه شهادت و پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید.

(راوی:مادر شهید)





منبع

khademoshohada._@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. خاطرات از شهید دهقان قسمت بیست و ششم: (هر دلتنگش می شویم به دیدنمان می اید بخش دوم) … بیشتر بخوانید »

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم: (چرا با سر امدی! بخش دوم) _بخش دوم: …


.
خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم:
(چرا با سر امدی! بخش دوم)

_بخش دوم:

پیکر را که آوردند من نگران این بودم که بی‌سر باشد و  به یاد آن حرفی که گفته بود دعا کن من بی‌سر برگردم افتادم و به خودم می‌گفتم حتما الان سر است. وقتی صورتش را دیدم ,خیالم راحت شد و در اولین جمله به او گفتم «محمدرضا چرا با سر آمدی!» در صورتی که وقتی فرماندهان نحوه محمدرضا را توضیح دادند فهمیدیم که محمدرضا واقعا بی‌سر بوده و فقط یک لایه صورتش را آورده  و همانطوری که خودش می‌خواسته شد و فقط صورتش را برای ما آورده که با دیدن صورتش آرامش بگیریم.

(راوی:مادر شهید)





منبع

khademoshohada._@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم: (چرا با سر امدی! بخش دوم) _بخش دوم: … بیشتر بخوانید »