الشتر

پیکر شهید «حامد شیخی یگانه» در سلسله تشییع و تدفین شد

پیکر شهید «حامد شیخی یگانه» در سلسله تشییع و تدفین شد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از لرستان، مراسم تشییع وخاکسپاری شهید حامد شیخی یگانه، که در جریانِ جنگ ۱۲ روزه با رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، روز (شنبه) با حضور حماسی و پر شکوه مردم شهرستان الشتر (سلسله) برگزار شد.

پیکر شهید «حامد شیخی یگانه» در سلسله تشییع و تدفین شد

پیکر شهید «حامد شیخی یگانه» در سلسله تشییع و تدفین شد

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
پیکر شهید «حامد شیخی یگانه» در سلسله تشییع و تدفین شد

پیکر شهید «حامد شیخی یگانه» در سلسله تشییع و تدفین شد بیشتر بخوانید »

شاعر پیشکسوت لرستانی درگذشت

شاعر پیشکسوت لرستانی درگذشت


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس  از لرستان، «منوچهر نورمحمدی» ۱۳۲۳ در الشتر متولد شد، او نوه ملامنوچهر کولیوند از شاعران بنام لرستان بود، سال ۱۳۳۷ به منظور ادامه تحصیل به خرم‌آباد آمد و در سال ۱۳۴۱ در دانشسرای کشاورزی به عنوان نفر سوم پذیرفته شد و در سال ۱۳۴۳ دیپلم دانشسرا را گرفت.

نورمحمدی در مدت تحصیل در دانشسرا با الگو گرفتن از دبیران خود همچون مرحوم ابوالحسن صدرزاده به استفاده از کتابخانه و مطالعه دیوان اشعار شاعران بزرگ ایران پرداخت.

وی سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ را در دبیرستان بهار خرم‌آباد به تدریس مشغول بود و سپس به مدارس و دبیرستان‌های الشتر رفت و حین خدمت نیز فوق دیپلم و لیسانس زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه ابوریحان (علامه طباطبایی) اخذ کرد و از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۳ که بازنشست شد در دبیرستان‌های شهید مطهری و رزمندگان خرم‌آباد به تدریس پرداخت.

از آنجا که پدربزرگ منوچهر نورمحمدی در دوران حیات خود با بزرگان زیادی از طوایف لرستان حشر و نشر داشت وی نیز همراه او در مجالس مختلف شرکت می‌کرد و زمان شعرخوانی، شاهنامه‌خوانی و بحث‌های ادبی به خوبی گوش فرا می‌داد.

نورمحمدی از همان دوران کودکی با شعر و شاعری آشنا شد به گونه‌ای که اولین شعر خود را زمانی که کلاس پنجم ابتدایی بوده سرود.

از این شاعر پیشکسوت لرستانی دیوان منوچهرخان کولیوند شاعر اهل بیت (ع) به انضمام احوال و آثار شاعران کولیوند از عهد قاجاریه تا عصر حاضر با مقابله و تصحیح و ترجمه ابیات و همچنین کتاب «باغ آرزو» منتشر شده هست.

بهمن ماه ۱۴۰۲ در جریان ضبط محفل تلویزیونی هجدهمین دوره شعر فجر در خرم‌آباد به منظور ارج نهادن به جایگاه و شان شاعران از «منوچهر نورمحمدی» به عنوان شاعر پیشکسوت لرستانی تجلیل به عمل آمد.

مراسم تشییع و تدفین زنده‌یاد نورمحمدی روز چهارشنبه در خرم‌آباد برگزار می‌شود.
انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شاعر پیشکسوت لرستانی درگذشت

شاعر پیشکسوت لرستانی درگذشت بیشتر بخوانید »

هیچوقت حسین زمان را تنها نگذارید

هیچوقت حسین زمان را تنها نگذارید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از لرستان، شهید «حجت‌الله خسروی» مرداد ۱۳۴۰ در شهرستان الشتر به دنیا آمد. وی تا دوم راهنمایی درس خواند ولی به دلیل پاره‌ای از مشکلات قادر به ادامه تحصیل نبود و در کنار پدر به تامین معاش خانواده مشغول شد. در دوران دفاع مقدس به عنوان گروهبان دوم ارتش در جبهه حضور یافت. در سال ۱۳۶۳ در بمباران هوایی میمک بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزارش در گلزار شهدای شهرستان خرم‌آباد واقع هست.

وصیت‌نامه شهید «حجت الله خسروی»:

درود و سلام به تمامی شهدای راه حق و حقیقت و درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی. دلم می‌خواهد چند کلمه برای خانواده‌ام بنویسم. خانواده عزیزم اگر ما چیزی داریم از اسلام و انقلاب و رهبر هست. خانواده عزیزم سفارش می‌کنم هیچوقت حسین زمان را تنها نگذارید، چون این جنگ، جنگ حق علیه باطل هست و فرمانده آن حسین زمان خمینی بت‌شکن هست. 

دلم می‌خواهد چند کلمه‌ای برای مادرم بنویسم: مادر جان اگر من شهید شدم برای من ناراحت نباش و برای من گریه نکن، البته گریه خوب هست نه در مقابل دشمنان اسلام و قرآن، سیاه برایم نپوشی. مادر جان فکر کن که اصلا فرزند دوقلو نیاورده‌ای و مانند مادرانی باش که چهار یا پنج فرزند در راه اسلام نثار کرده‌اند و خواهش می‌کنم شیرت را حلالم کن.

مادر عزیزم می‌دانم که با چه زحمات و بدبختی‌هایی ما را بزرگ نموده‌ای، واقعا زحمات شما آنقدر برای من زیاد هست، که اگر چندین شب بنشینم، نمی‌توانم یک سوم از زحمات شما را روی کاغذ بیاورم، چون اگر زحمات شما و پاکدامنی شما نبود من به این مقام که از همه مقام‌ها بالاتر هست نمی‌رسیدم.

به هر حال مادر عزیزم به بزرگی خودت و به اسم مادریت قسمت می‌دهم مرا حلال کنی. از خداوند متعال صبر و استقامت برای شما و تمامی خانواده‌های شهدا آرزو دارم. در پایان از شما خانواده عزیزم خواهش می‌کنم اگر شهید شدم و جنازه من به دست شما رسید من را در بهشت رضا و در جمع شهدای به خون خفته راه حق و حقیقت به خاک بسپارید و قالبی یخ بر سر قبر من بگذارید. از خداوند بزرگ می‌خواهم از من راضی باشد و در راهش شهید شوم و نه در رختخواب باشد که مورد لطف پروردگار قرار گیرد.

انتهای خبر/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

هیچوقت حسین زمان را تنها نگذارید

هیچوقت حسین زمان را تنها نگذارید بیشتر بخوانید »

شهدا فضای «الشتر» را عطر آگین کردند

شهدا فضای «الشتر» را عطر آگین کردند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از  خرم آباد، غروب امروز( پنج شنبه) 4 شهید گمنام تازه تفحص شده وارد شهرستان «الشتر» شدند و فضای این شهر را عطر آگین کردند.

مراسم استقبال از شهدای گمنام، با وجود هوای بارانی، با حضور مسئولین شهرستانی، اقشار مختلف مردم به خصوص جوانان و نوجوانان و خانواده‌های معظم شهدا برگزار شد.

بعد از مراسم استقبال از 4 شهید گمنام که با عنوان کاروان «لاله های فاطمی» وارد شهرستان الشتر شدند، پیکرهای مطهر شهدا به مصلی این شهر منتقل شدند و مراسم شبی با شهدا با حضور گسترده مردم برگزار شد.

سخنرانی، مداحی و نوحه خوانی از قسمت‌های مراسم شبی با شهدا در مصلی شهرالشتر بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهدا فضای «الشتر» را عطر آگین کردند

شهدا فضای «الشتر» را عطر آگین کردند بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگینامه شهید «اسد الله حسنوند»

مروری بر زندگینامه شهید «اسد الله حسنوند»


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس‌ از خرم آباد، «اسدالله حسنوند» سوم دی‌ ۱۳۳۴ در روستای بتکی از توابع شهرستان الشتر به دنیا آمد، پدرش علی‎الله کشاورز بود و مادرش مهربانو نام داشت، وی تا كلاس ششم ابتدایی در همان ده به تحصیل پرداخت و دوران راهنمایی را در بخش مركزی الشتر به پایان رساند و برای اخذ دیپلم راهی شهر خرم‌آباد شد.

وی در دبیرستان علی حامدی در رشته طبیعی دور از خانواده مشغول به تحصیل شد، در سال ۱۳۵۳ موفق به اخذ دیپلم شد، وی دوران تحصیلی را با گرفتاری زندگی پُررنج كه در تابستان‌ها به كارگری می‌پرداخت جهت مخارج تحصیل خود مشغول می‌شد حتی در بعضی از روزهای دوران تحصیل به كلاس نمی‌رفت و به كارگری می‌پرداخت تا شاید بتواند خرجی روز بعد را داشته باشد.

بعد از پایان تحصیل در سال ۱۳۵۴ برای خدمت سربازی راهی ساری شده بعد از آموزش به مشهد مقدس فرستادند و منشی دادگاه مشهد شد.

بعد از برگشتن از مشهد مقدس با باری از معنویت و ایمان خالصی كه تمام صفاتش الگو دیگران بود به استان خودش برگشت و در سال ۱۳۵۶ در یكی از بانک‌های خرم‌آباد استخدام شد و به‌علت بی‌حجابی چند زنی كه در بانک بودند با سرپرست بانک درگیری پیدا كرد و او استعفا داد و به استخدام آموزش و پرورش زادگاه خود درآمد.

انقلاب اسلامی پیروز شد و به‌ دستور امام خمینی (ره) كمیته امداد تشكیل شد، وی مسئول كمیته امداد شد و در بخش الشتر مدت چند سال خدمت به مستضعفین در نقاط مختلف و شب و روز جانفشانی می‌كرد تا اینكه به دستور شهید رجائی اداره امور تربیتی تشكیل و وی مسئول این اداره شد چون خودش معلم قرآن بود در كلاس بینش اسلامی حضور داشت بعد از آن مسئولیت دبیرستان امام خمینی (ره) در همان بخش را برعهده گرفت.

وی طوری دانش‌آموزان را نسبت به انقلاب و جنگ آگاه كرده بود که بیشتر یا طلبه و یا شهید شدند و یا به خدمت سپاه درآمدند چون وقتی راهی جبهه می‌شد عده‌ای از محصلین را می‌برد و اما خودش چنان نیرویی در وجودش بود برای جبهه و جنگ هر سال در خدمت سپاه در خط مقدم حضور پیدا می‌كرد و در اواخر زندگیش مسئول گزینش آن بخش در خرم‌آباد شد.

وی در این شغل بسیار مهم و وجدانی احساس ناراحتی می‌كرد بارها می‌گفت باید حضرت علی (ع) قضاوت كند بداند كدام شخص خوب است و كدام لیاقت اسلام را ندارند.

این شهید بزرگوار زندگیش عبادت و جنگ و جبهه بود، می‌گفت اگر بدانم صد سال دیگر شهید می‌شوم از حال خوشحالم تا آن صد سال می‌رسد، وی هفت مرتبه در حمله‌ها خط‌ شكن بوده و هر موقع اطلاع پیدا می‌كرد نزدیک حمله كردن است خودش را به جبهه می‎رساند.

حسنوند در حمله آبادان، خرمشهر، هویزه، جزیره مجنون، سوسنگرد، والفجر یک و دو، عملیات خیبر شرکت داشت و سرانجام در سوم اسفندماه سال ۶۲ در حمله چزابه به شهادت نائل گشت و همان طور كه آرزو داشت همانند فاطمه زهر (س) مزارش بی‌نام و نشان باشد، پيكرش برای هميشه در منطقه گمنام مانده و تاكنون نشان يا خبری از ايشان پيدا نشده است.

وصیت‌نامه شهید اسدالله حسنوند

عجب است انسان‌هایی که می‌دانند می‌میرند و می‌دانند در پای میز محاکمه الهی به بند کشیده خواهند شد اما باز نشسته‌اند و دست بر روی دست، می‌خورند و می‎خندند و آسوده و بی‌خیال می خوابند؛ چه عجب است داستان آدمی که می‌داند بعد از مرگ او را بازخواست می‌کنند اما بی‎خیال در یک زندگی آسوده روز را به معصیت می‌گذراند و شب آسوده همراه شیفتگان رویاها به خواب می‌رود.

خدایا تو خود می‌دانی که عشق و ایمان به تو و اطاعت از دستورات تو از روی آگاهی و کامل و شناخت شخصی‌ام می‌باشد و هیچ عاملی نمی‌تواند در ایمان من نسبت به تو خللی ایجاد کند بدانید قصد من از جهاد در راه خدا یک هوس یا یک احساس نیست.

از روی آگاهی و با شناخت به اینکه این سفر برایم برگشتی ندارد به این راه می‌روم و خدای عزوجل را شهادت می‌گیرم که تا آخرین نفس در راه مقدس حق برای یاری دین حق مستحکم و استوار و جان بر کف ثابت‌قدم باشم در حالی خود را عازم میدان حق علیه باطل می‌بینم که به لطف خدا قلبم خروشان و جوشان بر علیه ظالمین و درونم طوفنده از مهر رهبرم و در کل از خشم شده‌ام و از پای ننشینم تا با یاری الله و دیگر رزمندگان، کفر را از صحنه روزگار بردارم و یا اینکه همانند یاران حسین (ع) خون خود را در پهن دشت میدان، فدای اسلام و قرآن کنم.

در حالی عازم میدان هستم که جز به خداوند و روز رستاخیز معادش هیچ دیگری را حتی عزیزترین کسانم را یاد ندارم و آن‌قدر متاع دنیا برایم و در نظرم بی‌معنا شده است که حتی نمی‌خواهم به آنها فکر کنم، و در قلبم ندایی به گوش دلم می‌رسد که ای حُب مقام، ای نفس اماره، ای خود پسندی، ای نخوت، ای شرک، ای حسادت، ای غیبت، ای تهمت، ای برچسب، ای اضافه کار، مرا تنها بگذار، که برای خدا و در راه خدا کمی آرامش قلبی داشته باشم؛ تا کی ای حُب مقام مرا به قلاده و بند می‌کشی؟! و حالا لحظاتی است که بر تمام این صفت‌های پست غیر انسانی پشت پا زنم و همه را چون مردارهای پست متعفن از خود دور کنم.

الهی من کمربندم را محکم کرده و به یاری حسین زمان قد علم کرده‌ام تا جان خود را به خریدارش که تویی بفروشم و حالا که در این راه بار سفر بسته‌ام و قدم بر می‌دارم و به سوی تو می‌آیم، تو را به خون سیدالشهداء و خون هفتاد و دو تن بر دشمن زبون پیروزمان کن و پرچم عدل خود را در جهان به اهتزاز در آور و مرا که عاشق تو بوده و شده‌ام و آرزویم بعد از پیروزی اسلام شهادت است و بارها چه در کوه بلند قامت باز و دراز و چه در میان نخل‌های خرمشهر و چه در پهن دشت شرق دجله برای دیدارت مشتاق آمده ام مأیوس برگشته‌ام.

این بار تو را به جان مهدی (عج) عزیزت که روزی به همین زودی‎ها ظهور خواهد کرد و امام عزیز را یاری خواهد نمود قسمت می‌دهم این بار روی زیبایت را به من بنما و مرا دیگر زنده به خانه و کاشانه‌ام برنگردان که دلم می‌خواهد که در آخرین لحظه‌های زندگیم بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو به دست پدر و مادر و همسر و فرزندان کوچکم برسد و طومار دفترچه هستی‌ام با چنین برنامه‌ای بسته شود که خود این راه را با دل و جان پذیرایم.

در خاتمه از خداوند می‌خواهم رهبرم، این امید قلبم همیشه سلامت باشد و انقلاب‌مان تا ظهور امام زمان بر پا و استوار و پیروز باشد و به بازماندگان شهدا صبر و استقامت خداوند عطا بفرماید و همه شما را به نماز و تقوی و صبر و حق پیشنهاد می‌کنم.

از خداوند بزرگ سلامتی پدر و مادر و برادران عزیزم و خواهرم و همسرم و مهدی عزیزم و طیبه کوچکم را می‌خواهم.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری بر زندگینامه شهید «اسد الله حسنوند»

مروری بر زندگینامه شهید «اسد الله حسنوند» بیشتر بخوانید »