سلام شاعرانه یک هموطن کلیمی یه خرمشهر

سلام شاعرانه یک هموطن کلیمی یه خرمشهر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، النالاویان دین پژوه و از اعضای ادبی انجمن کلیمیان که همواره عشق و اراد خود را نسبت به مسلمانان و کشورش ایران در نوشته‌ها و اشعارش نشان داده است در یادداشی به مناسبت سالروز فتح خرمشهر به ستایش این روز و جانفشانی زنان و مردای پرداخته است که در این واقعه نقش داشته‌اند.
به نام خدا و درود به روان پیام آوران آسمانی، انسان‌های نیک، ایران پژوهان، فرهنگ دوستان.

در ایران عزیز خرداد که می‌آید خیلی چیز‌ها را یاد آدم می‌اندازد. از امتحانات آخر ترم، تا دهه کرامت و میلاد حضرات معصومه (ع)، احمدبن شاهچراغ و امام رضا‌ی عزیزم (ع)، روز جهانی تکریم والدین، روز تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرک، روز قانون، روز جهانی محیط زیست، ۱۵ خرداد، پرواز ملکوتی و عارفانه حضرت امام خمینی (ره) و…
آنچه بنده به نام یک ایرانی کلیمی فعال حقوق بشر، دین پژوه، اسلام شناس و عضو افتخاری خانواده شاهد و ایثارگران به آن می‌پردازم، سوم خرداد روز آزادی و رهایی خرمشهر است.

در آیین حضرت موسی (ع) که بنده پیرو آن هستم، تشکر از خدمتگزاران و همه نیکی‌ها واجب و فریضه است، چنانکه در فرهنگ اسلامی داریم «لم یشکر مخلوق لم یشکر خالق» و این در همه ادیان توحیدی – ابراهیمی و حتی فرهنگ‌های اخلاق مدار وجود دارد.

بیش از چهل سال از آزادی و رهایی خرمشهر عزیز ایرانم زدست پلید دشمن می‌گذرد. آنروز‌ها دانش آموز بودم و به خاطر دارم که در املا و انشا همیشه دوست داشتم واژه «خرمشهر» را جدا و «خرم شهر» بنویسم تا حس خرمی بیشتری از این شهر به جانم بنشیند.

پدر و مادرم مرا در کودکی به آنجا برده بودند و بیش‌تر، خطه جنوب. بعد‌ها هم گفتار، سخنرانی و مقالات بسیار علمی، ادبی، فرهنگی و اجتماعی درباره این شهر و به ویژه رهایی اش می‌نوشتم. مردم باصفا، مهربان و بزرگوارش تا حضور معنوی حضرت دانیال نبی (ع) و امام زاده‌های اسلامی و نه تنها این شهر که همه ایرانم.

حمله دشمن، سختی، فشار، آوارگی و نبرد مبارزه با همین دشمن یعنی پیکار همه ایران با ناپاکی. خرمشهر عزیز، دزفول، سوسنگرد و…، اگرچه زادگاه من نیست، اما جگرپاره‌ای از سرزمین من است، پس او را پاس می‌دارم. حضرت رسول اکرم (ص) هم در فرمایش خود، بسیار به وطن پرداخته اند و عشق به وطن را ایمان دانسته اند. چنانکه در آیین موسی (ع) هم، برای وطن و رهبران سرزمین باید دعا کرد و تندرستی ایشان را از درگاه خدا می‌طلبیم و پاس میداریم. پاس می‌داریم هوایش را، زلالش را، نفس هایش را، مردان و زنانش را و بیش از همه خدایش را.

پاس می‌دارم مردمانی را که در خرم شهر و خرم شهرها، دزفول و دزفول ها، وجود مقدسشان را دیوار گلوله خوری کردند تا دشمن اندکی دیرتر برسد. مردمانی که سخت و بسیار آماج ستم دشمن شده اند و عارفانه، پابرجا مانده اند در کسوت نبرد، پیکار، دفاع تا خاک و خانه خود را که خانه من و شما هم هست، پس بگیرند. نگذارند آن پلیدی به سمت ما بیاید. این پیکار، تنها گرفتن خاک و خانه نبود، گرفتن ناموس، عزت، آبرو و جانشینی خدا بر فرعون و ناحق.

شهادت در فرهنگ ادیان توحیدی و ابراهیمی، ناب است. این را می‌دانم. خود بنده افتخار طولانی خدمت به خانواده شهدا و ایثارگران را دارم، اما هرچه باشد هرگز غم از دست رفتن و از دست دادن مردم این سرزمین را و جهادشان را تمام نخواهم کرد. من نمی‌گویم همیشه سوگوار و غمگین باشیم، اما یاد سرافرازی، دلاوری، عشق، ادب، شعور، فرهنگ، حماسه، خرد، توحید، عرفان و بزرگواری ملت، جان فزای من است.

روز سوم خرداد، روز رهایی خرم شهر یا سرزمینم از اهریمن است. روز رنگ خدا، هوای خدا، حال خوب خدا، روزی که امام خمینی فرمود: «خرم شهر را خدا آزاد کرد.» روزی که همواره به یاد همه شما سربازان می‌افتم، چه در قید حیات باشید یا در افتخار شهادت، جانبازی، اسارت، فقدان و…

به یاد فرماندگانی که شش ماه با کمترین امکانات، خدا برایشان بیش‌ترین‌ها را آفرید. متوسلیان، باقری، موسوی، همت، وزوایی، کریمی، رستگار مقدم و چراغی ها. این‌ها که فرمانده بودند و بیش از همه سربازان گمنام، ساده، زلال و شفافی که به میدان آمده اند.

داوطلب یا اعزامی اش برایم فرقی ندارد همه محترم بنده هستند. مسلمان، کلیمی، مسیحی، زرتشتی، مندایی، سنی، شافعی و… همه برای دفاع مقدس. حزب الهی، غیر حزبی، تندرو، کندرو، شل، سفت، با حجاب، کم حجاب، مومن، سنتی، شمال، جنوب، شرق و غرب.

من می‌خواهم ساده حرف بزنم اصلا می‌خواهم برای لحظاتی نه مدرس دانشگاه باشم، نه فعال حقوق بشر.
بار‌ها شده است در حال آشپزی، کنار مچ دستم به ماهیتابه خورده است و تاول زده است. کنج شقیقه ام به نوک تیزی در تاکسی می‌خورد، خورده شیشه به دست وپایم می‌رود از پله‌ها پایین می‌افتم این‌ها که خیلی پیش پا افتاده است، آه از نهادمان در می‌آید، پس وای به پا و دست از دست رفته تو جانباز.

ریز گرد می‌آید، نفس هامان سیاه می‌شود پس درود به شماره نفس‌های شیمیایی تو برادر یا خواهرم.
سلام بر چرخ ویلچر، سلام برعصاها، سلام به دست و پا و چشم مصنوعی، سلام به تکه استخوان و پلاکی که آن دور‌ها شاه نشین سماوات است.

این‌ها را نوشتم که بگویم همه شما را دوست دارم از فرمانده تا سرباز، از رهبر تا شماها.

آنروز به یاری خدا، رهبری و تلاش مردم، خرمشهر، هویزه و… آزاد شده پس امروز هم پس از چهل سال با خدایی شدن، یکتا پرستی، توحید، مهر، ادب، شکیبایی، فروتنی، انسانیت و شرف به هم بپیوندیم و با رهبری عشق حقیقی، سرزمین‌های راستین دلمان را محکم نگه داریم و خرم شهری استوار باشیم.

من اعتقاد دارم که حتی روح و روان همین شهدا پیام و سلام من را می‌فهمند. عصر سه شنبه در یک گوشه نشسته بودم و کتاب «هم پای صاعقه» تالیف حسین بهزاد و گل علی بابابیی را می‌خواندم. جدی جدی برای شهدای جنگ، فاتحه اسلامی دادم و گفتم که آی شهدا به پیامم پیام می‌دهید؟ تفال زدم و صفحه ۲۶۴ آمد که بالایش کلام حاج احمد متوسلیان بود، آری – آری بلی- بلی سخت شگفت زده شدم شهدا می‌فهمند.

هرجا که شهیدی در این سرزمین باشد، تمام قد، نصف قد، نشسته، خوابیده، بیدار یا هرجور دیگری، برایش درود میفرستم.

شهدا و سربازان و مردمان راستین این سرزمین، دروغ و ناراست نگفتند، باد و تکبر نکردند، دل هیچ کسی را نشکستند، تهمت نزدند، غیبت نکردند، پیش داوری نکردند، میان آدم‌ها را به هم نزدند، پول و مال دیگران را نخوردند و خیلی کار‌ها را نکردند، خیلی کار‌ها هم کردند. درخت زندگی من و شما را آب دادند و گذاشتند کلاس‌های ما برقرار باشد.

آب، بابا نان داد و مادر، مهربان است. شما باور ندارید که تجاوز و هجوم به خانه یعنی چه، کافیست پشت بند در خانه را شل کنید، ببینید چه آدم‌هایی راه می‌افتند و شما را از خانه یتان بیرون می‌کنند.‌ای سرباز ایرانی، سلام بر خدایت، حضورت، خونت، گرمای وجودت و چکان چکان عرق هایت.

النالاویان کلیمی، دهه کرامت را، روز خرم شهر، دزفول، مقاومت، ایثار و فداکاری را در شب عطای ده فرمان به ایران و جهان خجسته باد می‌گوید و دعا می‌کند که یاد و عطر آدم‌های دفاع مقدس، مقدس باشد.
از فرمانده تا سرباز، مردم تا رهبر، جاودان ایران، آباد باد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سلام شاعرانه یک هموطن کلیمی یه خرمشهر بیشتر بخوانید »