الهام کردا

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان



«از یاد رفته» در عمل ترکیبی از کلیشه‌های دست‌مالی‌شده، شخصیت‌پردازی‌های ناقص و پرداختی سطحی به موضوعاتی است که بارها در سریال‌های ایرانی و حتی ترکی تکرار شده‌اند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «ازیادرفته» می‌توانست فرصتی باشد برای شبکه نمایش خانگی تا از قالب آثار تکراری بیرون بیاید و مخاطب را غافلگیر کند، اما خود یکی از نمونه‌های بارز اتلاف سرمایه و استعداد شد که مثل بسیاری از آثار دیگر شبکه نمایش خانگی، تا چند سال دیگر هیچ ردی از این سریال در خاطر هیچ مخاطبی نیست.

سریال «از یاد رفته»، یکی از محصولات نسبتا جدید شبکه نمایش خانگی است که چند هفته‌ای است عرضه شده ولی در طول این مدت نتوانسته به یک اثر جریان ساز تبدیل شود.

این سریال پیش از پخش و در همان قسمت‌های اولیه با تبلیغاتی پرزرق‌وبرق و وعده ساخت درامی متفاوت معرفی شد اما همان‌طور که تجربه‌های مشابه نشان داده، تبلیغ و ادعا تضمین کیفیت نیست. «از یاد رفته» هم به‌جای آن‌که روایتی نو و اثرگذار باشد، در عمل ترکیبی از کلیشه‌های دست‌مالی‌شده، شخصیت‌پردازی‌های ناقص و پرداختی سطحی به موضوعاتی است که بارها در سریال‌های ایرانی و حتی ترکی تکرار شده‌اند.

بزرگ‌ترین ضعف «از یاد رفته» به فیلمنامه آن بازمی‌گردد. داستان این سریال با محوریت کاراکتر «شهاب» آغاز می‌شود که قرار است حامل رازهای خانوادگی و یک خط درام پرکشش باشد. اما حتی پس از چند قسمت، هنوز به درستی دلیل مرگ پدرش، گذشته تاریک خانواده و انگیزه‌هایش برای بسیاری از کنش‌ها روشن نشده است. این کش‌دار کردن ابهامات به‌جای ایجاد تعلیق، فقط باعث دلزدگی تماشاگر می‌شود.

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

از سوی دیگر، ورود شخصیت «پریسا» به قصه نمونه‌ای روشن از ضعف در منطق دراماتیک است. او ناگهان و بدون پیش‌زمینه به‌عنوان شخصیت اصلی زن داستان و کسی که قرار است با قهرمان قصه وارد رابطه عاشقانه شود معرفی می‌شود، بی‌آنکه مخاطب فرصت کند به او باور پیدا کند یا پیوندی احساسی میان این دو ببیند.

از طرف دیگر بخش زیادی از دیالوگ‌های این سریال هم شعاری و مصنوعی‌اند؛ کلماتی که بیشتر به بیانیه‌های اخلاقی می‌مانند تا حرف‌هایی که شخصیت‌ها در دل موقعیت می‌زنند. نتیجه آنکه به‌جای هم‌ذات‌پنداری، تماشاگر با مجموعه‌ای از جمله‌های تصنعی و بی‌اثر روبه‌رو می‌شود.

این مسائل محتوایی سریال باعث شده اکثر منتقدان و کارشناسان آثار نمایشی «از یاد رفته» را بیش از آنکه ملودرامی تأثیرگذار بدانند، به ترکیب شکست‌خورده‌ای از آثار قدیمی مانند «ستایش» و تا حدودی «زخم کاری» شباهت دارد؛ آثاری که دست‌کم قصه‌ای منسجم‌تر داشتند و از همان قسمت اول مخاطب تکلیفش با شخصیت‌ها وضعیت آن‌ها مشخص بود.

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

ستاره‌های کم‌فروغ و شخصیت‌های گم‌شده

سریال «از یاد رفته» ترکیب متفاوتی از بازیگران دارد و چند نسل از ستاره‌های سینما و تلویزیون در آن حضور دارند. حسین مجوب، مجید مظفری و آزیتا حاجیان که چهره‌های اثرگذار و قدیمی آثار نمایشی هستند، از نسل بعدی آن‌ها بازیگران مطرحی مثل فرهاد اصلانی، فریبا کوثری و حمیدرضا آذرنگ در سریال حضور دارند و در میان جوانان هم چهره‌هایی همچون سینا مهراد، پردیس احمدیه و ارسطو خوش رزم در این اثر حاضر هستند، بازیگرانی که هرکدامشان در کارنامه شان آثار قابل دفاعی دارند ولی خروجی حضورشان در این سریال اصلا امیدوارکننده نیست، به این ترکیب بازیگران چهره‌هایی مثل الهام کردا، فریبا متخصص، الهام اخوان، کاظم هژیر آزاد و… را هم اضافه کنید تا ببینید برزو نیک‌نژاد برای سریال جدیدش مقابل دوربین نام‌های کوچکی نداشته است، در حقیقت با این تیم بازیگران انتظار می‌رفت سریال در بخش بازیگری نقطه قوت داشته باشد. اما آنچه دیده می‌شود برعکس است.

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

ضعف فیلمنامه و کارگردانی سبب شده این بازیگران نتوانند توانایی‌های خود را بروز دهند و نقش‌هایشان به حدی تک‌بعدی و بعضاً تیپیکال از آب دربیاید که جایی برای خلاقیت باقی نمی‌ماند.

در میان بازیگران این سریال بدترین حضور هم به ارسطو خوش رزم اختصاص دارد، کسی که دو سال پیش سیمرغ بهترین بازیگر جشنواره فیلم فجر را برنده شد، سال گذشته نیز در جشنواره در یک فیلم سینمایی سنگین نقش اصلی را ایفا کرد اما در این سریال نقش جوانی را بازی می‌کند که یکی از اضافی‌ترین کاراکترهای سریال است و تقریبا توسری خورِ تمام شخصیت‌هاست! او که در نقش «امیر» ظاهر شده، عملاً گرفتار همان کلیشه عاشق جوان کم‌عمق است؛ شخصیتی که بارها در سریال‌های بی‌کیفیت دیده‌ایم.

خوش‌رزم در بسیاری از صحنه‌ها تکراری و فاقد پیچیدگی است، تا جایی که می‌توان گفت «امیر» به‌جای اینکه عنصری پیش‌برنده باشد، در قصه گم شده است. این ایراد زمانی پررنگ‌تر می‌شود که روابط عاطفی متعددی در سریال شکل می‌گیرد؛ مثلث‌ها و حتی مربع‌های عشقی که عملاً هیچ‌کدام کارکرد تازه‌ای ندارند.

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

کپی بدون اصالت

یکی از انتقادهای پرتکرار کاربران فضای مجازی به این اثر شباهت عجیب «از یاد رفته» به سریال‌های ترکی است. روابط عاطفی پیچیده، مثلث‌های عشقی متداخل و نمایش اغراق‌شده روابط خانوادگی به‌وضوح یادآور ملودرام‌های ترکی است که سال‌هاست در ایران هم پخش می‌شوند و بعضاً طرفداران پروپاقرصی هم دارند. در این سریال تقریباً هر شخصیتی گرفتار رابطه‌ای عاطفی است، از مثلث عشقی جوان‌های داستان گرفته تا شخصیت‌هایی که فرهاد اصلانی و حمیدرضا آذرنگ نقش‌های آنها را به تصویر می‌کشند. چنین افراطی در پرداخت روابط احساسی، به‌جای عمق بخشیدن به قصه، آن را سطحی و شبیه نسخه دست‌چندم سریال‌های خارجی می‌کند.

به جز این موارد از نظر فنی هم «از یاد رفته» با ایرادات متعددی روبه‌رو است. تدوین سریال نه‌تنها ضرباهنگ درونی را رعایت نمی‌کند، بلکه با نماهای اضافه و کش‌دار شدن صحنه‌ها، حتی لحظات پرتنش را هم خنثی کرده است. به همین دلیل مخاطب به‌جای هیجان، احساس خستگی و بی‌حوصلگی دارد. کلوزآپ‌های غیرضروری و برش‌های تکراری نیز بر این ویژگی منفی آن افزوده‌اند.

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

موسیقی متن هم یکی دیگر از نقاط ضعف جدی است و باوجود اتفاقات و لحظات خاصی که در برخی از قسمت‌ها بوده، (مثل سکانس تصادف، لحظات احساسی شهاب و پریسا و…) هیچ تم یا موتیف ماندگاری خلق نشده است. قطعات موسیقی بیشتر نقش پس‌زمینه‌ای بی‌اثر دارند و در بسیاری از مواقع حتی وصله ناجور به نظر می‌رسند. این در حالی است که انتخاب درست موسیقی می‌توانست بخش زیادی از بار دراماتیک را به دوش بکشد. کارگردانی برزو نیک نژاد نیز در این اثر ضعف‌های متعددی دارد، نماهای پرزحمت، حرکت‌های بی‌دلیل دوربین در کنار بازی‌های اغراق‌آمیز باعث شده انسجام بصری از بین برود.

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

تبلیغات اولیه «از یاد رفته» وعده یک ملودرام عمیق و متفاوت را داده بود، اما همان‌طور که نقدهای رسانه‌ای و واکنش‌های کاربران در فضای مجازی نشان می‌دهد، این سریال در تحقق وعده‌هایش ناکام بوده است. نه روایت روان و منسجمی دارد، نه شخصیت‌هایش جذابیت کافی برای همراه کردن مخاطب دارند و حتی حضور بازیگران باتجربه هم نتوانسته ضعف‌های ساختاری را جبران کند.

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

آنچه در نهایت بر جای مانده، مجموعه‌ای است از کلیشه‌ها و روایت‌های تکراری است که در بسته‌ای پرهزینه اما بی‌روح عرضه شده. «از یاد رفته» می‌توانست فرصتی باشد برای شبکه نمایش خانگی تا از قالب آثار تکراری بیرون بیاید و مخاطب را غافلگیر کند، اما خود یکی از نمونه‌های بارز اتلاف سرمایه و استعداد شد که مثل بسیاری از آثار دیگر شبکه نمایش خانگی، تا چند سال دیگر هیچ ردی از این سریال در خاطر هیچ مخاطبی نیست.

منبع: خبرگزاری آنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان

«از یاد رفته»، سریالی که قطعاً از یاد می‌رود!/ ملودرام پرادعا اما کم‌جان بیشتر بخوانید »

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟



کشش و جاذبه‌ی مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک» یک افسانه نیست که با روایت‌های مدرنیستی از جهان-وطنی، قابل زدودن از اعماق وجود آدم‌ها باشد و «بدون قرار قبلی» حکایت همین کشش عمیق است بدون آن که شعار بدهد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- سال ۱۳۷۳، بعد از سال‌ها، نخستین ترانه پاپ سینمای ایران پس از انقلاب، در تیتراژ پایانی فیلم «تجارت» مسعود کیمیایی شنیده شد. سیروس سلیمی روی ترانه‌ای از مسعود کیمیایی چنین خواند:

” میون وسعت تنهایی من، گل داده ریشه‌ی من، گل مدفون زیر خاک، که چکیده خون من…

فصل بوی خاک، فصل بوی خنجر، فصل بوی خونه، فصل بوی مادر…تو عرقریزی روحم، تن بی‌عشق جوونم، فریادم زد.

میون خونه و من فاصله تا فاصله…میون فاصله‌ها، خنجرستون شده بود. “

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟

و ترانه با این بند پایان می گیرد:

“ریشه‌ی دوباره‌ام، میون خاکم نشست

میون خاک خودم، افراشته نشست. “

خب البته «بدون قرار قبلی» بهروز شعیبی این اندازه رمانتیک و شاعرانه به ماجرای مهاجرت و بازگشت به وطن نگاه نمی کند، چون ذات موضوع بسیار پیچیده‌تر از آن است که بخواهیم انتظارات رمانتیک داشته باشیم و توقع تصمیم طوفانی «یاسمین» برای بازگشت را بکشیم. به هر حال کسی که در حوالی ۴۰ سالگی، در کشوری دیگر،   ریشه زده و جاگیر شده و برای خود هویت و شان اجتماعی پیدا کرده، نمی تواند زیر همه چیز بزند و برگردد. از این منظر، بهروز شعیبی، هوشمندانه، نقطه ثقل داستان خود را نه «بازگشت به وطن»، که» مواجهه با ریشه‌ها» قرار داده است. کشش و جاذبه‌ی مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک» یک افسانه نیست که با روایت‌های مدرنیستی از جهان-وطنی، قابل زدودن از اعماق وجود آدم‌ها باشد و «بدون قرار قبلی» حکایت همین کشش عمیق است بدون آن که شعار بدهد و رمانتیک‌بازی در بیاورد. به ویژه وقتی پای یک سرزمین بسیار کهن به نام ایران وسط باشد که گهواره‌ی ادیان، مکاتب فکری، تمدن، سیستم‌های حکمرانی متمرکز و امثال این‌ها است. ابدا قصد حماسه‌سرایی و آرمان‌پردازی درباره وطن را ندارم، اما حقیقت و اصالت این سرزمین حماسی‌تر از آن است که نیاز به داستان‌سرایی داشته باشد.

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟

شاید در نگاه اول، پیش از دیدن فیلم، این گمان به ذهن می آمد که پگاه آهنگرانی شاید انتخاب مناسبی برای یک نقش درون‌گرا و چکیده‌گو نباشد. لیکن همان ۱۵ دقیقه نخست فیلم، باعث می شود که به هوش شعیبی در کستینگ  آفرین بگوییم. آهنگرانی به خوبی کاراکتر یک مادر مطلقه مهاجر را که دست تنها باید کودکی دچار درخودماندگی را بزرگ کند، تجسم می بخشد و اصطلاحا لباس نقش را به تن خود اندازه می کند. شعیبی مهارت و هوش خوبی در سپردن نقش به بازیگرانی دارد که در نگاه اول، دورترین فاصله را از آن نقش به خصوص دارند، اما در نهایت خوش می درخشند. رضا عطاران در «دهلیز»، محسن کیایی و فرهاد آییش در «پرده‌نشین» و سیدمهدی هاشمی و هانیه توسلی در «سیانور» گواه این مهارت او بودند.

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟

کافی است فقط آلمانی حرف زدن پگاه آهنگرانی را فرضا با لهجه‌های اوت و من‌درآوردی نیکی کریمی و دیگر بازیگران  خانم فیلم «دسته دختران» مقایسه کنید تا نقش حیاتی کارگردان در گزینش بازیگران اصلی و هدایت درست آنان آشکار گردد. از نقش‌آفرینی متفاوت الهام کردا هم البته نباید غافل شد که ای کاش کمی از دوز سانتی‌مانتالیسم و قربان‌صدقه‌هایش کم می کرد تا نقش دلچسب‌تر و ماندگارتر می شد. بدون شک، پدیده‌ی فیلم، حامی ترابی بازیگر نقش پسر نوجوان مبتلا به اوتیسم است. او نتیجه و نماد مهندسی دقیق شعیبی در بازی گرفتن است و اغراق نیست اگر این نوجوان را شایسته نامزدی بهترین بازیگر مرد نقش مکمل بدانیم.

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟

اما نقطه‌ی قوت اصلی «بهروز شعیبی»، استفاده به اندازه و زیرپوستی از «امر معنوی» در فیلم است. معنویت فیلم  او، به عکس بالای ۹۰ درصد از آثاری با موضوع بازگشت به ریشه‌ها، ابدا گل‌درشت نیست و توی ذوق نمی زند. ارادت عمیق و ریشه‌دار خاندان پدری یاسمن به حضرت ثامن الحجج(ع)، همچون یک آستر نرم و لطیف در زیر بافت اصلی فیلم دوخته شده و  از این رو، وقتی در صحنه‌ی واپسین، پسرک نوجوان یاسمن میخکوب ابهت آن گنبد آشنا و طنین نقاره‌ها می شود، تردیدی نداریم که این صحنه می بایست جایی در دی ان ای تباری او ذخیره شده باشد که چنین برایش مانوس و آشنا جلوه می کند.

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟

«قصه غربت غربی» و «بازگشت به مشرق وجود»، یک کهن‌الگوی بنیادین در میراث عرفانی ایران است که البته اشتراکات قطعی با حکایات عرفانی هند و یونان باستان دارد. این اسطوره، که حکایت سرگشتگی و آوارگی روح انسان از «دیار پدری» یا همان عالم عِلوی است، به انحاء مختلف در آثار شاعران بزرگ و اندیشمندان دوران‌ساز  پارسی تجلی یافته است. آن جا که حافظ  می سراید «الا ای آهوی وحشی، کجایی» یا مولانا نهیب عاشقانه به معشوق می زند که «جانا به غریبستان، چندین به چه می مانی…»، یا وقتی شیخ اشراق از «مشرق انوار» می نویسد و شیخ عبدالرحمن جامی حکایت پرسوز و گداز «سلامان و ابسال» را به نظم می کشد، همگی به همین گمگشتگی روح در «مغرب وجود» و عطش و اشتیاق بازگشت به مشرق(عالم علوی) ارجاع دارند. حال، این که فرهاد توحیدی و مهدی تراب‌بیگی، به عنوان نویسندگان فیلمنامه و خود شعیبی، چه اندازه آگاهانه به همان اسطوره‌ی آشنا در ناخودآگاه جمعی نظر داشتند، چندان اهمیتی ندارد، مهم ریشه‌دار بودن این حس «جستجوی ریشه» و طلب ناخودآگاه بازگشت به «سرزمین پدری» در فیلم «بدون قرار قبلی» است. دلنشین بودن فیلم و حس خوب و لطیفی که چشم‌انداز سحرآمیز کویر و گله اشتران و نوای محزون نی به سوی تمااشگر روانه می کند، بلاتردید محصول پیوند خودآگاه یا ناخودآگاه آن با همان اساطیر عرفانی است که در ناخودآگاه جمعی ما لانه دارد.

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی

بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی، خود نامه تو را خواند

ور راه نمی‌دانی، در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس، قدر تو نداند کس

با سنگ دلان منشین، چون گوهر این کانی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟

«بدون قرار قبلی»؛ جاذبه‌ مقاومت‌ناپذیر «خون» و «خاک»/ جانا به غریبستان، چندین به چه می‌مانی؟ بیشتر بخوانید »