امام حسین

امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت/ سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان

امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت/ سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان



بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد.

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم.

۱ – بیماری امام سجاد علیه السلام

۲ – نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

۳ – حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام

۴ – خطبه های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه

۵ – شهادت آن امام همام

الف – بیماری امام سجاد علیه السلام

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا ۲۴ ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش ۲۲ سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:

«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش ۲۳ سال (۱) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت

همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (۲)

شیخ مفید در این باره می گوید:

«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.» (۳)

امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی – بنا به مشیت الهی – بیمار بود و پس از بهبودی، مدت ۳۵ سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.

ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.

هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»

بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

ج – حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را ۶۴ نفر تا ۸۴ نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را ۱۲ تا ۱۴ نفر نوشته اند (۴) که با چهل شتر – که هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند – حمل می شدند. (۵) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (۶) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می کرد. آن چنان که مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (۷) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (۸)

بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال ۶۱ ه . ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند. (۹)

د – خطبه ها و سخنرانی ها

سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان

امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:

«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.

ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله; (۱۰)

ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد; و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!

من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.

من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.

هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»

سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یکدیگر را سرزنش می کردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.

امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:

«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة »

قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:

ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی می جنگیم; با هر که دستور دهی صلح می کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.

امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:

«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟

نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می خواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»

امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:

«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (۱۱)

سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد

حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.

عبیدالله که تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.

مورخ مشهور; طبری، آورده است:

«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟

امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»; (۱۲) «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله »; (۱۳) هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی.»

عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری علیها السلام فریاد برآورد:

«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه …; ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»

شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود. (۱۴)

امام سجاد علیه السلام در مسیر شام

در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین علیهم السلام باقی بود. (۱۵) کسانی که ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. (۱۶) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (۱۷)

قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (۱۸)

هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ » رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی – از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله – از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (۱۹)

در برخی از منابع تاریخی آورده اند که: قافله اسیران اهل بیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک تر می شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آن ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.

سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی داد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.

از این جهت دور از انتظار نمی نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.

منظره تاسف آور کودکان شلاق خورده و بچه های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه های مردم بی خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!

در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (۲۰) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی کنند بر شما مسلط گرداند.»

سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک

حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که قطرات اشک بر چهره اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود:

«آری روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن!

ای کاش می دانستم کشمکش های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد!

ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه در امان می دارند!

گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم!

وای بر شما، ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (۲۱)

ورود به شام

در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.

کوفیان که پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!

دیلم بن عمر می گوید:

«آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.

اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام که سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:

خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان – یزید بن معاویه – را بر شما پیروز گردانید!

علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.

وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:

همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟

پیرمرد گفت: آری.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی »; (۲۲) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»

پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)

حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.

سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟

«و آت ذی القربی حقه »; (۲۳) «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»

مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی » و خویشاوند پیامبر؟

امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است:

«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی »; (۲۴) «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»

مرد شامی گفت: آری خوانده ام.

امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.

امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده ای:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (۲۵) «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاک گرداند.»

ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله » شناخته می شود؟

مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:

«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم; (۲۶)

خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی زاری می جویم و به سوی تو رو می آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»

سخنانی که بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.

جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان

مورخین نوشته اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:

علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)

امام سجاد علیه السلام فرمود:

«اگر می خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (۲۷)

پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما پیروزیم.

امام سجاد در مجلس یزید

یزید بن معاویه – لعنة الله علیه – که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (۲۸) وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:

«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة; (۲۹) ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»

امام علیه السلام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می کند.

مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.

یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:

«یغلقن هاما من رجال اعزة

علینا و هم کانوا اعق و اظلما;

[شمشیرها] سر مردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»

امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می فرماید:

«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»; (۳۰) «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»

یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:

«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; (۳۱) «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می کند.»

و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی. (۳۲)

امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة …» را تلاوت کرد.

یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.

یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:

«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم.» (۳۳)

یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی.» (۳۴)

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.

امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:

«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»

هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»

ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.

خطبه معروف امام عارفان

امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:

«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء …; (۳۵)

من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم … . »

امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.

مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می شنیدند، اذان گفت.

وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» (۳۶)

آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.

بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.

مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟» (۳۷)

عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟…» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!» (۳۸)

عکس العمل یزید

یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند (۳۹) و مسؤولیت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. (۴۰) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (۴۱)

بدیهی می نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان باشد.

مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته اند. (۴۲)

شهادت امام سجاد علیه السلام

اسوه علم و حلم، امام زین العابدین علیه السلام، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم (۴۳) و در (۲۵ محرم سال ۹۵ ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع به خاک سپردند.

پی نوشت ها:

۱) طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۶۳; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص ۷۰.

۲) ارشاد شیخ مفید، ص ۲۵۴.

۳) طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۶۳.

۴) ریاض القدس بحدائق الانس، ج ۲، ص ۲۲۷.

۵) مقتل الحسین، مقدم، ص ۳۵۵ و بحار الانوار، ج ۴۵، صص ۱۱۴ و ۱۹۶.

۶) بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲.

۷) ارشاد، ج ۲، ص ۱۲۳; انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۶ و امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص ۹۰.

۸) ناسخ، ج ۳، ص ۳۰.

۹) امام حسین و ایران، ص ۴۸۰.

۱۰) لهوف، صص ۶۶ و ۶۷.

۱۱) همان.

۱۲) زمر/ ۴۲.

۱۳) آل عمران/ ۱۴۵.

۱۴) تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۵۰; انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۶ و طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۷۵۷.

۱۵) انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۶.

۱۶) تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۵۲.

۱۷) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۸۴.

۱۸) امام حسین و ایران، صص ۴۸۵ – ۴۹۲.

۱۹) همان.

۲۰) ینابیع المودة، ص ۳۵۲.

۲۱) همان.

۲۲) شوری/ ۲۲.

۲۳) اسراء/ ۲۶.

۲۴) انفال/ ۴۱.

۲۵) احزاب/ ۳۳.

۲۶) مقتل خوارزمی، صص ۶۱ و ۶۲ و احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۳۰۵.

۲۷) امالی شیخ طوسی، ج ۲، ص ۲۹۰.

۲۸) سیر اعلام النبلا، ج ۳، ص ۲۱۶.

۲۹) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۱.

۳۰) حدید، ۲۲ – ۲۳.

۳۱) شوری/ ۳۰.

۳۲) تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۷۶ و بلاذری، ج ۲، ص ۲۲۰.

۳۳) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۷۵.

۳۴) تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۸۶.

۳۵) مقاتل الطالبین، ج ۲، ص ۱۲۱; احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۳۱۰ و مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۶۹.

۳۶) همان.

۳۷) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص ۱۹۷.

۳۸) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۹.

۳۹) طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۵۷.

۴۰) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص ۱۹۸.

۴۱) تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۷۸ و احتجاج، ج ۲، ص ۳۱۱.

۴۲) امام سجادعلیه السلام، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص ۱۳۵.

۴۳) دلائل الامامه، ص ۸۰ و فصول المهمة، ص ۲۰۸.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت/ سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان

امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت/ سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان بیشتر بخوانید »

مدینه یکی از نخستین مکان‌هایی که خبر شهادت امام حسین(ع) به آن رسید/واکنش خبر شهادت اهل‌بیت در مدینه النبی

مدینه یکی از نخستین مکان‌هایی که خبر شهادت امام حسین(ع) به آن رسید/واکنش خبر شهادت اهل‌بیت در مدینه النبی



در ایام اسارت اهلبیت در کوفه، ابن زیاد روز سیزدهم محرم به یزید در شام و عمرو بن سعید حاکم مدینه نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به آنها اطلاع داد.

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، یکی از نخستین مکان‌هایی که این خبر به آنجا رسید، شهر مدینه بود. مدینه، به عنوان زادگاه امام حسین علیه السلام و محل سکونت بسیاری از خاندان بنی‌هاشم، شاهد واکنش‌های شدید و پراحساس به این خبر بود. عمرو بن سعید، حاکم مدینه در آن زمان، دستور داد تا خبر شهادت امام حسین به طور عمومی اعلام شود.

عبدالملک بن ابی حارث سلمی، یکی از افراد نزدیک به عمرو بن سعید، مأموریت یافت تا خبر شهادت امام حسین را در مدینه اعلام کند. او در پاسخ به پرسش عمرو بن سعید درباره اخبار تازه، گفت: «امیر، حسین بن علی کشته شد.» عمرو بن سعید بلافاصله دستور داد تا این خبر به طور عمومی اعلام شود. عبدالملک نیز در میان مردم فریاد زد: «حسین بن علی کشته شد.» این اعلام عمومی باعث شد تا زنان بنی‌هاشم در خانه‌های خود به شدت عزاداری کنند و صدای شیون و گریه آنان در سراسر مدینه پیچید.

تاریخ کوفه و دارالاماره آن

منطقه کوفه، پیش از اسلام، آباد و مسکونی بوده و بعدها ویران شده است. طبق روایتی، حضرت نوح(ع) کشتی خود را در کوفه ساخت و قوم نوح در کوفه بت‌هایی گذاشته بودند. این شهر در ابتدا سورستان نامیده می‌شد.شهر کوفه در عصر اسلامی از نو بازسازی شد. این منطقه محل اردوی دائم سپاهیان مسلمان در جریان فتوحات اسلامی بود و طبق دستور عمر بن خطاب به سعد بن ابی وقاص در سال ۱۵، ۱۷ یا ۱۹ قمری، به جایی برای اقامت مسلمانان تبدیل شد.

بر این اساس، کوفه در نیم فرسخی غرب فرات و یک فرسخی شمال شرقی حیره بنا شد که در فاصله دو فرسخی شمال آن، نُخیله و در هشت فرسخی شمال غربی آن کربلا قرار داشت. از اولین اقدامات سعد بن ابی وقاص، ساخت مسجد کوفه و دارالاماره در بخش مرتفع کوفه بود.

دارالاماره کوفه، مکانی عبرت‌انگیز است و به علت وقایعی که در این محل، اتفاق افتاده، عبدالملک بن مروان اموی در سال ۷۱ ه. ق، آن را ویران ساخت.
داستان ویرانی آن در کتاب‌های تاریخ، چنین نقل شده است:
عبدالملک پس از کشتن مصعب بن زبیر، سر وی را مقابل خود، در دارالاماره کوفه گذاشته بود، عبدالملک بن عمیر به او گفت: «ای امیرمؤمنان! من و عبیدالله ابن زیاد، در این مجلس حضور داشتیم، درحالی‌که سر امام حسین (علیه‌السّلام)، مقابلش بود، آن‌گاه من و مختار بن ابی عبیده ثقفی نشسته بودیم، درحالی‌که سر عبیدالله بن زیاد، برابرش بود، سپس من و مصعب در این مجلس بودیم، درحالی که سر مختار، مقابلش بود، اکنون نیز من با امیرمؤمنان نشسته‌ام و سر مصعب مقابلش می‌باشد، و من از شر این مجلس، به امیر پناه می‌آورم» عبدالملک بر خود لرزید و به سرعت برخاست و دستور داد تا قصر را ویران کنند.

شیخ بهایی، این گفت‌وگوی را چنین به نظم درآورده است:
نادره مردی ز عرب هوشمند •••• گفت به عبدالملک از روی پند
زیر همین گنبد و این بارگاه‌ •••• روی همین مسند و این تکیه‌گاه‌
بودم و دیدم بَر ابن زیاد •••• آه! چه دیدم که دو چشمم مباد
تازه سری چون سپر آسمان‌ •••• طلعت خورشید ز رویش نهان‌
سر که هزارش سرو افسر فدا •••• صاحب دستار رسول خدا
بود سر شاه شهیدان حسین‌ •••• سبط نبی، فاطمه را نور عین‌
بعد ز چندی سر آن خیره‌سر •••• بُد بَر مختار به روی سپر
بعد که مصعب سر و سردار شد •••• دستخوش او سرِ مختار شد
این سر مصعب به مجازات کار •••• تا چه کند با تو دگر روزگار!
آه که یک دیده بیدار نیست‌ •••• هیچ کس از درد، خبردار نیست‌
نُه فلک از گردش خود، سیر شد •••• نَه خم این طاق، سرازیر شد
مات همینم که درین بند و بست‌ •••• این چه طلسمی است که نتوان شکست‌

حکومتهایی مانند آل بویه و سلجوقیان نیز تمایلی به بازسازی و توسعه شهر کوفه نداشتند، بویژه آنکه اهمیت سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی مذهبی کوفه در مقیاس بسیار وسیع تر به شهر بغداد که در سال ۱۴۵قمری به وسیله منصور عباسی ساخته شده بود منتقل گردید.

پی نوشت:

ویکی فقه

تاریخ طبری محمد بن جریر طبری

ویکی شیعه

تاریخ کوفه سید حسین براقی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مدینه یکی از نخستین مکان‌هایی که خبر شهادت امام حسین(ع) به آن رسید/واکنش خبر شهادت اهل‌بیت در مدینه النبی

مدینه یکی از نخستین مکان‌هایی که خبر شهادت امام حسین(ع) به آن رسید/واکنش خبر شهادت اهل‌بیت در مدینه النبی بیشتر بخوانید »

فیلم/ غرفه نشر شاهد در پنجمین روز نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

روایتی از آخرین تماس‌های نیروی پدافند


گروه فرهنگ_حماسه و مقاومت:شهید محمد علیزاده ۲۰ سال بود که در قسمت پدافند ارتش خدمت می‌کرد. سرهنگ بود ولی هیچ کدام از فامیل نمی‌دانستند. همسرش وقتی می‌خواهد از محمد بگوید، به جز عشقش چیزی یادش نمی‌آید ولی با این حال می‌گوید: محمد همیشه می‌گفت: ارتش فدای ملت. من می‌گفتم: محمد، من این شعار را اصلا دوست ندارم. می‌گفت: یک روزی متوجه می‌شوی این شعار چقدر قشنگ است، آن روز دیر نیست.

آخرین یادگاری شهید علیزاده به همسرش

همیشه برای کمک به دیگران پیشقدم بود. همین باعث شد که آن روز هم جای دوستش شیفت برود. شیفت خودش روز دوشنبه بود ولی وقتی دوستش تماس گرفت و محمد متوجه بیماری فرزندش شد، به او گفت: نمی‌خواهد فردا شیفت بروی. بمان پیش بچه‌ات من می‌روم. شب عید غدیر بود، ۲۳ خرداد که راهی محل کارش شد. اسرائیل به کشور تجاوز کرده بود و شرایط حساس بود. موقع رفتن از همه حلالیت گرفت. به سمیرا که رسید، گفت: خیلی مواظب خودت باش. سمیرا می‌گوید: ظهر بود که زنگ زدم و جواب نداد. بعد چند دقیقه زنگ زد و گفت: ببخشید نتوانستم جواب تلفنت را بدهم. رفته بودم غسل شهادت کنم. من خیلی ناراحت شدم . همیشه وقتی اوضاع نابسامان می‌شد برایم یک عکس از خودش می‌فرستاد و می‌گفت: عشقم بماند به یادگار. آخرین عکسش را فرستاد و گفت: بماند به یادگار. دیگر من نتوانستم نه تصویرش را ببینم نه صدای دلنشینش را بشنوم.

حالا سمیرا هر وقت که دلتنگ است، راهی قطعه ۴۲ می‌شود تا محمدش را ببیند ولی فقط می‌تواند بنر بزرگی از عکس محمد را در لباس ارتش ببیند. عکسی که آخرین یادگاری محمد بود.

محمد علیزاده در حمله رژیم صهیونیستی برای دفاع از وطن در سایت موشکی فردو قم پس از سرنگونی یک فروند هواپیما F_16 اسرائیل به شهادت رسید.

 تاج گل شهید با طرح پرچم ایران

قطعه ۴۲ پر است از محمدهایی که عشقشان را به خاطر مردم کشورشان تنهاگذاشتند. یکی از آن‌ها سید محمد حسن احدی است که همراه امیرحسین تقوی، برادر همسرش در حملات وحشیانه اسرائیل به زندان اوین شهید شده است. 

سیدمحمد حسن دو پسر دارد که سن و سالی ندارند. پسر بزرگش سید محمد سبحان فقط ۸ سال دارد و سید محمد متین ۴ سال. 

نزدیک مزار که می‌شوم، مهمانهایشان یکی یکی می‌آیند. پدر شهید گل بزرگی در دست دارد که طرح پرچم ایران است. همسرش به محض اینکه می‌رسد، چادرش را بر سر می‌کشد. اینجا خیلی شلوغ‌تر از آن است که بتواند با عشقش تنها باشد و از دلتنگی‌اش بگوید. شاید هم مانده بین همسر و برادرش. چقدر آدم‌ها اینجا وقت کم می‌آوردند برای رفع دلتنگی. هنوز روی مزار نُقل‌هایی که بر سر برادر تازه دامادش ریخته، مانده است آخر برادرش تازه نامزد کرده بود.

جگرگوشه‌های من فدای آرامش مردم کشورم

یاد فیلمی می‌افتم که بعد از شهادت سید محمد حسن و برادرش از او دیدم. 

آن موقع نمی‌شناختمش ولی متحیر شده بودم از قدرت این زن. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود ولی بارها و بارها دیدم. درگوشی تلفن همراهش عکس همسر و برادرش را نشان می‌داد و می‌گفت: من خواهر شهید و همسر شهیدم. برادر تازه دامادم را، پاره تنم را، همسرم را، جگر گوشه‌ام را، پدر بچه‌هایم را فدای ایرانم کردم. در لحظه‌ای که به من خبر دادند فقط از حضرت زهرا خواستم دستانشان را بالا بگیرند. روی خاک کشورم. روی مردمم. خال روی مردمم نیفته. جگر گوشه‌هایم فدای آرامش کشورم، فدای رهبرم، فدای آسایش این مرز وبوم.

موشک اول را که زدند محمد زنده بود

دلم نمی‌آید خلوتش را به هم بزنم، سراغ مادر شهید می‌روم و می‌خواهم برایم از تک پسرش برایم تعریف کند. مادر می‌گوید: پسرم هم پاسدار بود هم در بسیج خدمت می‌کرد. در این جنگ ۱۲ روزه هر روز وقتی از سر کار که برمی گشت، یکراست می‌رفت پایگاه بسیج. گزارشهای مردمی برای موردهای مشکوک که می‌آمد را بررسی می‌کرد. اتفاقا با همان گزارش‌ها خیلی موردها را توانستند شناسایی کنند. از مادر شهید می‌خواهم از روز شهادت پسرش بگوید. مادر روی کلماتش تمرکز ندارد. داغ تک پسرش توانش را برده ولی خودش را حفظ می‌کند و می‌گوید: محمد به همراه برادر همسرش در اوین بودند. پدرش تلفنی با او صحبت می‌کرد که تلفن یک باره قطع شد. بعد متوجه شدیم، موشک اول را که زدند، محمد زنده بوده است. برای کمک به بقیه رفته که موشک دوم را زدند و بچه‌ام شهید شد. من همین یک پسر را داشتم. فکر و ذکرش مملکتش بود و خدمت به مردم. خیلی ولایتی بود و به آقا علاقه داشت. همیشه می‌گفت: مامان برای من دعا کن که شهید شوم. و من در جوابش می‌گفتم: ان شاءالله باشی و خدمت کنی ولی دست آخر به آرزویش رسید.

ما پرچم کشورمان را حفظ می‌کنیم

مهمان‌هایشان رسیده‌اند و کمی مانده به شروع مراسم. فقط یک سوال ذهنم را درگیر کرده است. می‌پرسم چرا گلی که سفارش داده اید، طرح پرچم ایران است؟ مادر جواب می‌دهد: چون پسر من برای وطنش رفت و برای اسلام. همانطور که آقا فرمودند ما همیشه باید پرچم کشورمان را حفظ کنیم. 

از مادر خداحافظی می‌کند ولی متحیر مانده‌ام چطور یک زن که همه وجودش احساس است به جایی می‌رسد که جگرگوشه‌اش را فدای مردمش کرده و باز هم تنها نگرانی‌اش حفظ مردمش است.

اینجاقطعه ۴۲ پر است از قهرمانانی که دست به دست هم دادند، دور ما را گرفتند و سینه‌شان را سپر کردند تا خاری به پای ما نرود.

مهدی شعبانی، پاسداری که حافظ قرآن بود. ۲۴ سال بیشتر نداشت. وقتی برای زیارت امام رضا رفته بود و خبر جنگ را شنید. یک سره از مشهد به پادگان رفت و خواهرش حتی مجال خداحافظی پیدا نکرد. بعد از ۸ روز پیکرش را از زیر آوار بیرون آوردند.

 

خوابی که تعبیر شد

محمد قبادی چند ماه پیش در خواب دیده بود که لیستی را به او نشان دادند. به او گفتند این لیست شهداست.محمد اسم خودش را در بین لیست پیدا می‌کند و خواب را برای مادرش تعریف کرده بود.

امیر خدایی هم شهیدی است که تازه می‌خواست ازدواج کند ولی حالا مادرش برای دیدنش به اینجا می‌آید .

محمدرضا توکل که همسرش با گل رز دور اسمش را قلب کشیده است. سرهنگ علیرضا بستان که نیروی پدافند نیروی هوایی بود و در حال دفاع از کشورش به شهادت رسید‌

محمد جواد برهانی که دختر ۹ساله‌اش، مات و مبهوت گلهای روی تابوت پدر را مرتب می‌کرد و همسر جوانش بچه چند ماهه‌اش را در بغل گرفته و قربان صدقه محمدجوادش می‌رفت.

اینها عاشقی کردن را بلد بودند. اینها زندگی کردن را بلد بودند. اینها عاشق زن و بچه‌هایشان بودند ولی یک فرقی داشتند. شاگردهای خوبی برای امام حسین(ع) بودند. از امام حسین(ع) یاد گرفتند که زیر بار زور نروند. آزاده باشند و آزاده زندگی کنند.

پایان پیام/

روایتی از آخرین تماس‌های نیروی پدافند

منبع خبر

روایتی از آخرین تماس‌های نیروی پدافند بیشتر بخوانید »

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ



رمان «دزد و شاهزاده» به قلم آقای مجید ملامحمدی و به همت انتشارات کتاب جمکران، به چاپ چهارم رسید.

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، رمان «دزد و شاهزاده» به قلم آقای مجید ملامحمدی و به همت انتشارات کتاب جمکران، به چاپ چهارم رسید.

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ

«دزد و شاهزاده» کار متفاوتی از مجید ملاحمدی است که دست از کلیشه‌ها برداشته و در ماجرای کربلا به ابتکاری تازه‌ای دست زده است. یکی از یاران عمربن سعد سر از روزگار ما در آورده و با پسر نوجوانی به نام پیمان همسفر شده است. زرعه که از بیماری استسقاء رنج می‌برد حالا خودش را بین مردمی می‌بیند که ماشین سوار می‌شوند، خانه‌هایشان به جای خیمه و خرگاه برج‌های بلند است و برده‌داری نمی‌کنند. شاید زرعه باورش نشود، اما اینها امت رسول خدا (ص) هستند مثل خود زرعه، البته قبل از آنکه بر علیه امام زمانش، شمشیر بکشد.

ماجرای کتاب با کشیده شدن پای این مرد به عصر تکنولوژی تمام نمی‌شود. قرار است پیمان هم به سفر دیگری برود. سفری که شاید بتواند سر از کار کوفیان و کارهایی که کرده‌اند دربیاورد. سفری که در واقع سفر همه مخاطبان کتاب به دل تاریخ است. بخصوص مخاطبان نوجوان که از کتاب‌های مستقیم خسته می‌شوند و دلشان ماجراهای فانتزی می‌خواهد. حتی اسم کتاب هم یک نوجوان کتابخوان را سر ذوق می‌آورد تا بفهمد این دزد و شاهزاده قرار است چه کار کنند؟!

از طرفی نوجوان امروزی با بمباران اطلاعات غلط ممکن است حتی تحریف عاشورا را هم بشنود و باور کند. این سبک کتاب‌ها کمک می‌کنند نوجوان خودش را در میانه تاریخ احساس کند و جواب بسیاری از سوالاتش را در بین ماجراهای کتاب بیابد.

مجید ملامحمدی از نویسندگان پرکار در حوزه کودک و نوجوان است و بیش از ۵۰ کتاب در این حوزه دارد که خاندان پاک، ماموریت در قصر، دیدار با مسجد زیبای جمکران و… چند عنوان از آثار او هستند. از این تعداد اثر او ۲۰ اثر برگزیده کشوری هم دارد و با نوشتن کتاب «دزد و شاهزاده» قلمش را در راه امام حسین (ع) صیقل داده است.

رمان «دزد و شاهزاده» در ایام محرم امسال هم با استقبال نوجوانان همراه بوده و به چاپ چهارم رسیده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ بیشتر بخوانید »

درس‌های عاشورا

درس‌های عاشورا


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، مجموعه حاضر رهنمودهای رهبر معظم انقلاب درباره درس‌های عاشورا هست که به صورت موضوعی تدوین و بعد از نمایه‌زنی و تیتربندی مطالب در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته هست. این کتاب یکی از آثار موضوعی استخراج شده از کتاب مرجع «آفتاب در مصاف»  ـ مشتمل بر تمامی بیانات رهبری از سال ۵۷ تا ۹۰ در مورد سرور و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام)ـ هست.

«درس‌های عاشورا» بیش از ۵۰ درس از مکتب حسینی از جمله: تنوع و جاودانگی درس‌های عاشورا، وجوب قیام برای اصلاح جامعه اسلامی، لزوم شناخت وظیفه اصلی، انجام به موقع تکلیف، مقابله با جدایی دین از سیاست و سه ویژگی برجسته و تعیین‌کننده ابی عبدالله (علیه السلام) را شامل می‌شود.

بخشی از متن کتاب: 

درس اصلی انگیزه هدف و چرایی قیام عاشورا

اگر این حادثه عاشورا را دقیق در نظر بگیرید شاید بشود گفت انسان میتواند در حرکت چند ماهه ی حضرت ابی عبدالله از آن روزی که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد، تا آن روزی که در کربلا شربت گوارای شهادت نوشید بیش از صد درس مهم بشمارد. نخواستم بگویم هزارها درس میشود گفت هزارها درس هست. ممکن هست هر اشاره ی آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اینکه میگویم بیش از صد درس یعنی اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقه قرار دهیم از آن می‌شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام برای یک امت برای یک تاریخ و یک کشور برای تربیت خود و اداره ی جامعه و قرب به خدا درس هست.

به خاطر این هست که حسین بن علی اروحنا فداه و فدا اسمه و ذکره در دنیا مثل خورشیدی در میان مقدسین عالم، این گونه می‌درخشد. انبیا و اولیا و ائمه و شهدا و صالحین را در نظر بگیرید! اگر آنها مثل ماه و ستارگان باشند این بزرگوار مثل خورشید می‌درخشد.

و اما آن صد درس مورد اشاره به کنار؛ یک درس اصلی در حرکت و قیام امام حسین وجود دارد که من امروز سعی خواهم کرد آن را به شما عرض کنم همه ی آنها حاشیه هست و این متن هست. چرا قیام کرد؟ این درس هست.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

درس‌های عاشورا

درس‌های عاشورا بیشتر بخوانید »