امام خامنه ای

حجت‌الاسلام «فاطمی» نماینده ولی‌فقیه در چهارمحال و بختیاری و امام جمعه شهرکرد شد

انتصاب حجت‌الاسلام «فاطمی» به عنوان نماینده ولی‌فقیه در چهارمحال و بختیاری و امام‌ جمعه شهرکرد


به گزارش مجاهدت از گروه سیاسی دفاع‌پرس، حضرت امام خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در حکمی حجت‌الاسلام «سید ابوالحسن فاطمی» را به عنوان امام جمعه شهرکرد و نماینده خود در استان چهارمحال و بختیاری منصوب کردند.

متن حکم رهبر انقلاب اسلامی به این شرح هست:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجةالاسلام آقای حاج سید ابوالحسن فاطمی دامت افاضاتُه

اکنون که جناب آقای نکونام امام جمعه‌ی محترم و خدوم شهرکرد کناره‌گیری کرده‌اند، جناب‌عالی را که بحمدالله از سوابق نیک علمی و عملی برخوردار می‌باشید به امامت شهرکرد و نمایندگی خود در استان چهارمحال و بختیاری منصوب می‌کنم.

استان چهارمحال و بختیاری در دوران‌های حساس و تاریخ‌ساز کشورمان نقش‌آفرین و در شمار فعال‌ترین‌ها بوده هست. نمونه‌ی بارز آن، دوران دفاع مقدس هست که ایمان و غیرت و صمیمیت مردم و بخصوص جوانان این خطه در آن، فراموش‌نشدنی هست. اکنون نیز جنابعالی را به همدلی و هم‌اندیشی با جوانان برومند آن استان و تقویت بنیه‌ی دینی و جهتگیری انقلابی آنان توصیه می‌کنم و نیک‌روزی همه‌ی مردم عزیز آن سامان و مزید توفیق شما در خدمت به آنان را از خداوند مسئلت می‌نمایم.

سیدعلی خامنه‌ای
۲۹ شهریور ۱۴۰۳

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتصاب حجت‌الاسلام «فاطمی» به عنوان نماینده ولی‌فقیه در چهارمحال و بختیاری و امام‌ جمعه شهرکرد بیشتر بخوانید »

«زن نه شرقی نه غربی» تراز زن ایرانی انقلابی

«زن نه شرقی نه غربی» تراز زن ایرانی انقلابی


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی ولاشجردی؛ انقلاب اسلامی ایران در حقیقت خود یک رویش و دگرگونی غیرقابل انکار به همراه داشت و آن، این بود که توانست همه مفاهیم قبل از خود را تغییری اساسی بدهد. یکی از این مفاهیم مسئله «زن» و نوع نگاه به آن بود. انقلاب اسلامی توانست زن را هویتی تازه ببخشد، هویتی که پیش از آن قلب ماهیت شده بود و نمی‌توانست زن را به هدف غایی خود برساند. متاسفانه همه مظاهر رژیم طاغوت که علی‌الظاهر رنگ و بویی ملی داشت، علیه زنان جامعه بود. 

از کالا‌های فرهنگی گرفته تا اقتصاد و سیاست همگی به زن نگاهی فرودستانه داشتند. در هیچ یک از آثار سینمایی ساخته شده در رژیم پهلوی ابدا شمایی از زن ایرانی را نمی‌بینیم. حتی نگاه شاه معدوم به زن نگاهی ذلیلانه بود که جز نازل کردن زن به یک کالای مصرفی هدفی نداشت. اما حضرت امام خمینی (ره) با نگاهی منبعث از دین مبین اسلام این نوع زوایه دید را کاملا تغییر داد. نگاه ایشان به زن نگاهی ایرانی ـ اسلامی و عزتمندانه بود که اجازه نمی‌داد زن را محدود به وجه ظاهری و استفاده لذت طلبانه از او کرد. 

انقلاب اسلامی توانست زن را در عین حفظ عفاف و حجاب وارد بطن جامعه کند. همچنین این نگاه انسانی و عزتمدانه به زن آنها را وارد مبارزه انقلابی کرد. این انقلاب سهمی قابل توجه برای زن در ساختار جامعه قائل بود و همچنان هست. نه تنها در پیروزی انقلاب اسلامی که در دستآورد‌های درخشان دفاع مقدس، سال‌های پس از آن و در همه حوزه‌های علمی، هنری، سیاسی و ورزشی زنان جایگاهی ویژه‌ای پیدا کرده‌اند. این جایگاه از چنان اهمیتی برخوردار هست که نه می‎توان آن را حذف کرد و نه آن را نادیده گرفت.

تصور چنین زنی در سال‌های پیش از انقلاب امری محال بود و فرصت بروز و ظهور نداشت. زن پهلوی زنی نبود که بتوان به آن امید ثمر داشت. شاید در موارد استنا زنانی بودند که با حفظ دیانت خود وارد عرصه‌های دیگر می‌شدند، اما در سطح کلان و کلی زن در بهترین حالتش اسباب عیش مردان و زینت‌المجالس بودند. 

ایران ـ حتی اگر فقط ایران ملی جدای از اسلام را تصور کنیم ـ نیازمند زنانی از جنس زنان شاهنامه، چون فرنگیس و گردآفرید هست؛ نه زنان بزک کرده، چون مرلین مونرو. زن منفعل تک ساحتی سازنده و تربیت کننده هیچ نسلی نیست. چنین زنی حتی از ساختن خود نیز عاجز هست. این زن ماحصل سیاست‌گذاری‌های فرهنگی پهلوی هست و اگر رژیم پهلوی هیچ خیانتی به ایران و ایرانی نکرده باشد، تنها به جرم این خیانت بزرگ علیه زن خائنانی بی‌مانند در تاریخ ایران هستند.

انقلاب اسلامی توانست زن مدفون شده زیر آوار ابتذال و انحطاط پهلوی را بیرون بکشد و در کالبد او روحی تازه بدمد. از آن سوی زن آسیب دیده پهلوی در خود این نیاز بودن و شدن را احساس می‌کرد و برای همین به یاری انقلاب اسلامی درآمد و با به دست گرفتن نبض انقلاب عملا بخش مهمی از جریان مبارزه را رهبری کرد و تحت زعامت امام خمینی (ره) آن را به پیروزی رساند. چه آن زنی که در وسط میدان بود چه آن زنی که به همسر و فرزندش انگیزه مبارزه می‌داد با همه مردانی که در ظاهر نقش اصلی مبارزه را برعهده داشتند در پیروزی انقلاب اسلامی به یک اندازه سهیم هستند. چنین زنی را باید زن ایرانی انقلابی دانست.

زن ایرانی انقلابی در بیان رهبر معظم انقلاب اسلامی در واقع زن «نه شرقی، نه غربی» هست؛ زنی که نه شاخه در غرب دارد و نه از شرق ریشه می‌گیرد؛ نه زن سترون و ایستای شرقی و نه زن بی‌هویت و یک بعدی غربی هست؛ بلکه زنی هست که به خاستگاه اصلی خود، به فرهنگ غنی ملی و آموزه‌های متغن دینی بازگشته هست. 

زن ایرانی انقلابی یعنی همان زن «نه شرقی، نه غربی»، زنی متعالی و متمدنی هست که باید الگوی شرق و غرب باشد نه آنکه می‌تواند باشد. اگر این زن با این مختصات و مقیاس انسانی که دیگر تک ساحتی نیست و واجد زوایا و ابعاد متعددی هست در فضای انقلاب اسلامی امکان وجود دارد چرا نباید برای زنان دنیا الگو باشد؟ و چرا باید هنوز از غرب به انحطاط رسیده در حال احتضار الگو بگیرد؟

مهم‌ترین وظیفه مردان و اولین رسالت زنان آن هست که اولا زن «نه شرقی، نه غربی» را باور کنند و ثانیا فرهنگ وجودی چنین زنی را صادر کنند. در تربیت دختران امروز برای زن مومن انقلابی فردا؛ زن «نه شرقی، نه غربی»، همه ما مصداق کلکم راع، کلکم مسئول هستیم.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«زن نه شرقی نه غربی» تراز زن ایرانی انقلابی بیشتر بخوانید »

اهمیت تولید آثار نمایشی با محوریت شاهنامه

اهمیت تولید آثار نمایشی با محوریت شاهنامه


گروه فرهنگ و هنر دفاع‎پرس ـ رسول حسنی ولاشجردی، فرهنگ و تمدن ایران از گذشته‌های دور با مقوله داستان و نمایش بیگانه نبوده هست ما در تاریخ چند هزار ساله خود می‌توانیم به روشنی خط داستان سرایی و نمایش در ایران را جستجو کنیم. البته هنر‌های نمایشی که امروز در صحنه‌های تئاتر شاهد آن هستیم منشعب شده از شکل اروپایی آن هست که فی‌ذاته محل اشکال نیست. خوشبختانه بسیاری از هنرمندان تئاتری آثار بسیاری با داستان‌های ایرانی روی صحنه برده‌اند و برای نوشتن نمایشنامه‌های خود به سراغ ادبیات شفاهی، غنایی و حماسی ایران رفته‌اند.

داستان‌های شاهنامه یکی از مهمترین منابعی هست که نویسندگان و کارگردانان نمایش سراغ آن رفته و آثاری را تولید کرده‌اند. «نبرد رستم و سهراب» به کارگردانی «حسین پارسایی» یکی از آخرین تجربه‌هایی هست که براساس شاهنامه تولید شده و روی صحنه رفته هست. 

نبرد رستم و سهراب یکی از مهم‌ترین و تاثربرانگیزترین داستان شاهنامه هست که شاید بیش از هر داستان دیگری در شاهنامه به آن توجه شده هست. حتی در سنت نقالی و شاهنامه‌خوانی‌ها که در گذشته صورت می‌گرفت این داستان بیش از هر داستان دیگری مورد توجه بود. رسم معمول نیز این بود که کسانی در مجلس نقالی رستم و سهراب وجهی را به تقال می‌دادند تا لحظه کشته شدن سهراب به دست رستم را روایت نکند.

امام خامنه‌ای: من با شاهنامه مأنوسم

از طرفی باید در نظر داشت داستان‌های شاهنامه صرف قصه‌گویی نیست و فردوسی داستان‌پردازی را محملی قرار داده هست تا علاوه بر حفظ زبان فارسی حکمت و فلسفه اسلامی را به مخاطب عرضه کند و در این مسیر نیز استادنه عمل کرده هست. با این همه اصحاب فرهنگ و هنر با بی‌مهری با شاهنامه فردوسی برخورد کرده‌اند و جز چند اقدام محدود اتفاقی در این حوزه نیفتاده هست.

در شرایطی که فضای مجازی بخش عظیمی از وقت جوانان و نوجوانان و حتی کودکان را به خود مشغول کرده هست و این نسل به شدت با درست نویسی زبان فارسی و شناخت اسطوره‌ها و افسانه‌های سرزمین خود بیگانه هستند، تولید آثار نمایشی اعم از سریال، فیلم و تئاتر با محوریت شاهنامه از اهمیت بالاتری برخوردار هست.

امام خامنه‌ای: من با شاهنامه مأنوسم

رهبر معظم انقلاب اسلامی در کسوت یک فرهنگ‌شناس برجسته که احاطه تام و تمامی بر ادبیات فارسی بخصوص شعر دارند از فقدان آثار فرهنگی و هنری با موضوع شاهنامه فردوسی گله‌مند هستند. ایشان به کرات در بیانات خود خطاب به اصحاب فرهنگ و هنر بر لزوم توجه به شاهنامه فردوسی و لزوم بازخوانی و بازآفرینی داستان‌های شاهنامه در قالب رمان، تئاتر، فیلم و … تاکید و توصیه دارند. توصیه‌ای که متاسفانه به ندرت از سوی هنرمندان مورد توجه قرار گرفته هست.

در ادامه به مناسبت اجرای نمایش «نبرد رستم و سهراب» بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص توجه به شاهنامه را که در دیدار‌های مختلف ایراد شده را می‌خوانید:

حکمت فردوسی؛ حکمتی اسلامی هست و نه زردشتی
 
خوشبختانه ادبیات سلف ما همه‌اش در جهت ارزش‌های الهی و اسلامی هست؛ از جمله شاهنامه. شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یک ذره حکمت زردشتی وجود دارد. فردوسی آن وقتی که از اسفندیار تعریف می‌کند، روی دینداری او تکیه می‌کند. می‌دانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبیِ مبلّغ دین بوده که سعی کرده پاکدینی را در همه جای ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزب‌اللهی‌های امروز خودمان هست؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده هست؛ حاضر بوده هست برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت می‌کرده، خطر بکند و حتی با رستم دست و پنجه نرم کند. 

وقتی شما شاهنامه را مطالعه می‌کنید، می‌بینید که فردوسی روی این جنبه‌ی دینداری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه می‌کند. با این‌که فردوسی اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویی کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهره‌یی دارد، اسفندیار چه چهره‌یی دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیار‌های اسلامی، به فضیلت‌ها توجه دارد.

در حالی که بر طبق معیار‌های سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه هست. اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، می‌بینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار هست؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی هست. فردوسی از اول با نام خدا شروع می‌کند تا آخر هم همین‌طور هست؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید. فردوسی، خدای سخن هست؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز هست؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید.

اگر در شاهنامه فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، این‌قدر در جوامع اسلامی جا می‌افتاد؟ شما می‌دانید که در این نسل‌های گذشته، مردم ما چه‌قدر دینی بوده‌اند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمی‌شد؟ همه جا می‌خواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمی‌دیدند.

این رستمی که شما می‌بینید یک چهره ملی شده، خصوصیاتی که در شاهنامه برای او ذکر گردیده، در واقع به آن شکل که نبوده پیداست که افسانه هست، اما درعین‌حال همین انسان افسانه ای، الان یک قهرمان ملی ایرانی هست؛ علتش چیست؟ من گمان می‌کنم که مجموعه خصلت‌های انسانی رستم هست که از رستم یک چهره محبوب ساخته هست؛ باید روی این خصلت‌ها تکیه کرد. نباید فقط به جنبه پهلوانی تکیه کرد؛ مگر این‌که شما برای پهلوانی عنوان خاصی قائل باشید و بخواهید روی خصلت‌های پهلوانی در ایران تکیه کنید این عیبی ندارد. اشکالی ندارد که در حقیقت نوعی قهرمانی مورد نظر باشد. اگر جنبه‌های ارزشی مورد تأکید قرار گیرد، بسیار خوب هست. جنبه‌های ارزشی را از آنها انتزاع و مطرح کنید؛ این می‌تواند مفید باشد.

«بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران، ۵ اسفند ۱۳۷۰»

امام خامنه‌ای: من با شاهنامه مأنوسم

ضرورت تجلیل از فردوسی

من موافقم که از «فردوسی» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسی استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامی هست یا غیراسلامی. فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قلّه هست. امیدواریم کم‌کاری [در این حوزه] گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسی را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسی» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشته‌اند. خوب؛ این حکیم چه کسی هست و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتی هست، حکمت بیدینی هست، حکمت پادشاهی هست یا حکمت اسلامی؟ این را می‌شود در آورد. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع، از روح توحید، توکل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جاری هست. این را می‌شود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضی از شخصیت‌های شاهنامه خیلی برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. 

«بیانات در دیدار جمعی از اعضای قلم ۸ بهمن ۱۳۸۱»

هنر وسیله‌ای برای گسترش حکمت اسلامی فردوسی

من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی هست. اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فرودسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛ آن هم یک مسلمان شیعه. بیان زندگی قهرمان‌ها و پهلوان‌ها و شخصیت‌های مثبت مثل رستم و اسفندیار در شاهنامه، در اندیشه‌های اسلامی ریشه و ظهور و بروز دارد. عکس آن، شخصیت‌های منفی مثل تورانی‌ها یا بعضی از سلاطین، مثل کیکاووس شخصیت‌هایی هستند که در تفکر اسلامی بوضوح کوبیده شده‌اند. 

اما تفکر اوستایی چیست و چیزی که می‌تواند حکمت اوستایی را به ما نشان دهد، کجاست؟ این‌طور نیست که ما خیال کنیم زمان فردوسی تفکر اوستایی آشکارتر بوده؛ خیر، آن‌وقت هم بیش از آنچه الان ما در اختیار داریم، نبوده هست؛ لذا حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست. این مفاهیم می‌تواند در این نقش‌ها و تابلو‌ها بیاید و وسیله‌ای بشود برای گسترش عالی‌ترین و زیباترین و سازنده‌ترین و مفیدترین و پربهره‌ترین مفاهیم. 

البته نمی‌خواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی دوست می‌دارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایده‌های اسلامی یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفه‌ای ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. هنرمند باید از این کار‌ها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته باشد. بنده به عنوان عقیده شخصی، او را منع نمی‌کنم. این احساس از هنرمند غیرقابل تفکیک هست که لبّ احساسات خود را با زبان ویژه هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنت‌ها دارد، نه ارتباطی به عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که می‌خواهد آن را بیان کند؛ این هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آن‌جایی که می‌خواهیم ایده‌ای را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیز‌هایی هست که می‌شود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.

«بیانات در بازدید از نمایشگاه مینیاتور و نگارگرى، در حسینیه‌ امام خمینى، ۱۰ شهریور ۱۳۷۲»

«اسفندیار» نمونه یک جوان دینی و یکتا پرست

شاهنامه مجموعه‌ای از داستان‌های بسیار زیباست. در شاهنامه داستان‌های بلند می‌شود پیدا کرد. مثلاً همین داستان «رستم و اسفندیار» داستان بسیار مهمی هست. داستان رستم و اسفندیار، داستانی هست که جنبه‌های ارزشی در آن زیاد هست. اسفندیار در شاهنامه، چهره بسیار زیبایی هست که حتی از رستم زیباتر هست. در همین داستان رستم و اسفندیار که شما نگاه کنید، می‌بینید اسفندیار جنبه ارزشی و دینی دارد و یک متعصب دینی هست. اسفندیار، یک آدم متدین مذهبی خیلی فعال هست که در دنیا راه افتاده برای این‌که آیین یکتاپرستی را گسترش دهد.

در داستان رستم و اسفندیار، بالاخره رستم تقلب و بدجنسی‌ای کرده؛ اما اسفندیار، نه رو راست به میدان آمده و برطبق عقیده خودش می‌جنگد؛ چون به او گفته‌اند که رستم مخالف دستگاه سلطنت هست. تقصیری هم ندارد. دیگران تقصیر دارند که او را فرستاده‌اند. اما رستم با همه عظمتش در این قضیه، با تقلب وارد ماجرا می‌شود. اگر ما نویسنده زبردستی داشتیم، می‌توانست رمانی مثل رمان‌های تاریخی، مثل همین نمایشنامه‌های شکسپیری بر اساس آن بنویسد. 

«بیانات در دیدار گروه نمایش صدا ۲۹ دی ۱۳۷۱»

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

اهمیت تولید آثار نمایشی با محوریت شاهنامه بیشتر بخوانید »

پاسخ‌های رهبر انقلاب به سوالات درباره جلال آل احمد

پاسخ‌های رهبر انقلاب به سوالات درباره جلال آل احمد


به گزارش مجاهدت از گروه سیاسی دفاع‌پرس، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، به‌تازگی و همزمان با ۱۸ شهریور سالروز درگذشت جلال آل احمد متن پاسخ‌های رهبر انقلاب به پرسش‌های انتشارات رواق را که در سال ۱۳۵۸ در تبیین منش فکری و عملی جلال آل‌احمد نوشته شده منتشر کرده هست.

متن سوالات انتشارات رواق هم اینک در دست نیست، اما از فحوای پاسخ‌ها قابل حدس هست، سؤالاتی، چون نحوه آشنایی با ایده‌های آل‌احمد، ساحت‌های نقش آفرینی فرهنگی او، واپسین منزل فکری وی و نقش او در بسترسازی برای انقلاب و … نگاه جامع‌الاطراف رهبری به کارنامه آل‌احمد، به ویژه واپسین فصل آن، بازگوکننده‌ی نکات مهمی هست که می‌تواند جلال پژوهان را مددکار باشد.

مشروح متن پاسخ رهبر انقلاب به سوالات مورد اشاره به این‌ترتیب هست.

بنام خدا

با تشکر از انتشارات رواق اولاً بخاطر احیا نام جلال آل‌احمد و از غربت در آوردن کسی که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد؛ و ثانیاً به خاطر نظرخواهی از من که بهترین سال‌های جوانیم با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته هست. پاسخ کوتاه خود به هر یک از سوالات طرح شده را تقدیم می‌کنم:

۱. دقیقاً یادم نیست که کدام مقاله یا کتاب مرا با آل‌احمد آشنا کرد. دو کتاب «غربزدگی و دست‌های آلوده» جزو قدیمی‌ترین کتاب‌هایی هست که از او دیده و داشته‌ام. اما آشنایی بیشتر من بوسیله و برکت مقاله «ولایت اسرائیل» شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوان‌های امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران (البته نه اختصاصاً برای این کار) تلفنی با او تماس گرفتم؛ و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطره‌انگیز هست. در حرف‌هایی که رد و بدل شده هوشمندی، حاضر جوابی، صفا و دردمندی که آن روز در قلّه‌ی «ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج می‌زد.

۲. جلال قصه‌نویس هست (اگر این را شامل نمایشنامه‌نویسی هم بدانید) مقاله‌نویسی کار دوّم او هست. البته محقّق و عنصر سیاسی هم هست. اما در رابطه با مذهب؛ در روزگاری که من او را شناختم به هیچ‌وجه ضد مذهب نبود، بماند که گرایش هم به مذهب داشت. بلکه از اسلام و بعضی از نمودار‌های برجسته‌ی آن به‌عنوان سنت‌های عمیق و اصیل جامعه‌اش، دفاع هم می‌کرد. اگرچه به اسلام به چشم ایدئولوژی که باید در راه تحقق آن مبارزه کرد، نمی‌نگریست. اما هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی شناخته‌شده‌ای را هم به این صورت جایگزین آن نمی‌کرد. تربیت مذهبی عمیق خانوادگی‌اش موجب شده بود که اسلام را اگرچه به‌صورت یک باور کلی و مجرد همیشه حفظ کند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند. حوادث شگفت‌انگیز سال‌های ۴۱ و ۴۲ او را به موضع جانبدارانه‌تری نسبت به اسلام کشانیده بود؛ و این همان چیزی هست که بسیاری از دوستان نزدیکش نه آن روز و نه پس از آن، تحمّل نمی‌کردند و حتی به رو نمی‌آوردند!

اما توده‌ای بودن یا نبودنش؛ البته روزی توده‌ای بود. روزی ضد توده‌ای بود؛ و روزی هم نه این بود و [نه]آن. بخش مهمی از شخصیت جلال و جلالت قدر او همین عبور از گردنه‌ها و فراز و نشیب‌ها و متوقّف نماندن او در هیچکدام از آنها بود. کاش چند صباح دیگر هم می‌ماند و قله‌های بلندتر را هم تجربه می‌کرد.

۳. غربزدگی را من در حوالی ۴۲ خوانده‌ام. تاریخ انتشار آن را به یاد ندارم.

۴. اگر هر کس را در حال تکامل شخصیت فکری‌اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده هست، باید گفت «در خدمت و خیانت روشنفکران» نشان دهنده و معیّن کننده‌ی شخصیت حقیقی آل احمد هست. در نظر من، آل‌احمد، شاخصه‌ی یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران هست. تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل هست. امّا در یک کلمه می‌شود آن را «توبه‌ی روشنفکری» نامید. با همه‌ی بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» هست.

جریان روشنفکری ایران که حدوداً صد سال عمر دارد با برخورداری از فضل «آل‌احمد» توانست خود را از خطای کج‌فهمی، عصیان، جلافت و کوته‌بینی برهاند و توبه کند: هم از بدفهمی‌ها و تشخیص‌های غلطش و هم از بددلی‌ها و بدرفتاری‌هایش.

آل‌احمد، نقطه‌ی شروع «فصل توبه» بود؛ و کتاب «خدمت و …» پس از غربزدگی، نشانه و دلیل رستگاری تائبانه. البته این کتاب را نمی‌شود نوشته‌ی سال ۴۳ دانست. به گمان من، واردات و تجربیات روز به روز آل‌احمد، کتاب را کامل می‌کرده هست. در سال ۴۷ که او را در مشهد زیارت کردم؛ سعی او در جمع‌آوری مواردی که «کتاب را کامل خواهد کرد» مشاهده کردم. خود او هم همین را می‌گفت.

البته جزوه‌ای که بعد‌ها به نام «روشنفکران» درآمد، با دو سه قصه از خود جلال و یکی دو افاده از زید و عمرو، به نظر من تحریف عمل و اندیشه‌ی آل‌احمد بود. خانواده آل‌احمد حتی در «نظام نوین اسلامی» هم، تاکنون موفق نشده‌اند ناشر قاچاقچی آن کتاب را در محاکم قضائی اسلامی محکوم یا تنبیه کنند. این کتاب مجمع‌الحکایات نبود که مقداری از آن را گلچین کنند و به بازار بفرستند. اثر یک نویسنده‌ی متفکر، یک «کل» منسجم هست که هر قسمتش را بزنی، دیگر آن نخواهد بود. حالا چه انگیزه‌ای بود و چه استفاده‌ای از نام و آبروی جلال می‌خواستند ببرند بماند. ولی به هر صورت گل به دست گلفروشان رنگ بیماران گرفت…

۵. به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم هست. یک نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع می‌شود. روشنفکر درست آن کسی هست که در جامعه‌ی جاهلی، آگاهی‌های لازم را به مردم می‌دهد و آنان را به راهی‌نو می‌کشاند؛ و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده هست؛ با طرح آن آگاهی‌ها، بدان عمق می‌بخشد.

برای این کار، لازم هست روشنفکر اولاً جامعه‌ی خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقاً بداند. ثانیاً آن «راه نو» را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد، ثالثاً خطر کند و از پیشامد‌ها نهراسد. در این صورت هست که می‌شود: العلماء ورثة الانبیا.

آل‌احمد، آن اولی را به تمام و کمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوّم و سوّم هم بی‌بهره نبود. وجود چنین کسی برای یک ملّت که به سوی انقلابی تمام‌عیار پیش می‌رود، نعمت بزرگی هست؛ و آل‌احمد به راستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یک نسل را او آگاهی داده هست؛ و این برای یک انقلاب، کم نیست.

۶. این شایعه (باید دید کجا شایع هست. من آن را از شما می‌شنوم و قبلاً هرگز نشنیده بودم.) باید محصول ارادت به شریعتی باشد و نه چیز دیگر. البته حرف فی حد نفسه، غلط و حاکی از عدم شناخت هست. آل‌احمد کسی نبود که بنشیند و مسلمانش کنند. برای مسلمانی او همان چیز‌هایی لازم بود که شریعتی را مسلمان کرده بود؛ و‌ای کاش آل‌احمد چند سال دیگر هم می‌ماند.

۷. آن روز هر پدیده ناپسندی را به شاه ملعون نسبت می‌دادیم. درست هم بود. امّا از اینکه آل‌احمد را چیزخور کرده باشند، من اطلاعی ندارم، یا از خانم دانشور بپرسید یا از طبیب خانوادگی.

۸. مسکوت ماندن جلال، تقصیر شماست شمایی که او را می‌شناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» (و نه خواص) از آنها پر هست؛ و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر می‌ماند … افسوس.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پاسخ‌های رهبر انقلاب به سوالات درباره جلال آل احمد بیشتر بخوانید »

روز هفدهم شهريور ۵۷ رهبر معظم انقلاب اسلامی در كدام شهر بودند؟

روز هفدهم شهريور ۵۷ رهبر معظم انقلاب اسلامی در كدام شهر بودند؟


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت روز ۱۷ شهریور و گرامیداشت یاد شهدای آن روز، خاطره‌ای از معظم‌له را مربوط به آن واقعه منتشر کرد.

متن مذکور به شرح زیر هست:

من از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطره‌ای در ذهن دارم. قبل از آن که این حادثه خون‌بار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند.

این، نکته خیلی قابل توجّهی هست که امروز مثل آیینه‌ای، همه عبرتها را به ما درس می‌دهد. کسی که روزنامه‌های آن وقت و اظهارات مسئولان رژیم ستمشاهی را مطالعه می‌کرد، می‌فهمید که اینها می‌خواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه می‌کنند، از هم جدا کنند. عدّه‌ای را که طرفداران و علاقه‌مندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار می‌کردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصّب معرفی می‌کردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقه‌مند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آن‌طور خیال میکرد اینها جدیّتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها می‌شود مذاکره و صحبت کرد، معرفی می‌کردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم.

آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز می‌خواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم.

روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفده شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطّلع شدیم.

من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر هست». آن نامه را به وسیله مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیری‌ها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود. ۷۶/۶/۱۹

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روز هفدهم شهريور ۵۷ رهبر معظم انقلاب اسلامی در كدام شهر بودند؟ بیشتر بخوانید »