امام خمینی

انقلاب اسلامی ایران قربانی تروریست دولتی


گروه استان‌های دفاع‌پرس- «امیر فریدنیا» فعال سیاسی اجتماعی؛ بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی مردم ایران با فراز و نشیب‌های بسیار، موانع و نیز پیشرفت‌ها در عرصه داخلی و بین‌المللی می‌گذرد. 

هشتم شهریورماه یادآور انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقان کوردل و شهادت مظلومانه شهیدان رجایی و باهنر در سال ۱۳۶۰ هست که تجربیات تلخ و گرانی را برای جمهوری اسلامی ایران و در دوران پسا انقلاب و در آستانه جنگ تحمیلی بهمراه داشت.

با کالبد شکافی و تحلیل تاریخ انقلاب اسلامی از دهه ۶۰ تاکنون می‌توان دریافت که حوزه امنیت عمومی که مستقیماً با جان، مال و امنیت شهروندان و مسئولین نظام مرتبط هست توسط گروهک‌ها و یا سرویس‌های جاسوسی تروریستی کشور‌های متخاصم مورد هجمه واقع شده و اقدامات ضدامنیتی و ترور‌های گسترده بالاخص در حوزه نخبگان و صاحبنظران جامعه تاکنون ادامه داشته هست. می‌توان به جرأت گفت که جمهوری اسلامی ایران در طول عمر با برکت خود هیچگاه بدور از چالش‌ها و بحران‌های ظالمانه و تحریم‌های مستکبران غربی و بین‌المللی نبوده هست.

ترور شخصیت‌های مهم کشوری و لشکری و برخی از خطبا و ائمه جمعه در دهه ۶۰ در نهاد نوپای انقلاب اسلامی، هیچگاه نتوانست در بارورسازی و پیاده‌سازی اهداف و آرمان‌های ارزشمند و الهی این انقلاب خللی ایجاد کند و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران با عزمی راسخ و اتکال به ذات اقدس خداوند متعال و با تکیه و اعتماد به جوانان متدین و ولایتمدار توانست کشتی انقلاب را در امواج سهمگین استکبار و غرب به خوبی راهبری و هدایت کند و خیانت‌های گروهک‌های تروریستی منافقین، فرقان و… تحت حمایت موساد و نهاد‌های اطلاعاتی غرب را عیان و برای مبارزه با تحرکات تجزیه‌طلبانه و کشتن هموطن اقدامات متناسب را طراحی کردند.

حضرت امام خمینی (ره) در صحیفه، تروریست‌های شبه دولتی را وابسته به قدرت‌های بزرگ جهانی توصیف می‌کنند و آنان را ایادی مستکبران می‌دانند و می‌فرمایند: دولت‌ها و ابرقدرت‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی همه جانبه عالم از آنها حمایت می‌کنند و بر ضد ملت ایران آنها را ترویج می‌کنند و از آنها نگهداری می‌کنند.

در اهداف و آرمان‌های امام خمینی (ره) می‌توان دریافت که یکی از دلایل اصلی و مهم وجود انقلاب اسلامی مبارزه با مستکبران و دفاع از مظلومان بوده که این رویکرد را نظام سلطه بر نمی‌تابید و بدنبال ترور و ضربه به عناصر مهم و تأثیرگذار نظام بود. ایشان اولین مرجع تقلیدی بود که پس از جنایت رژیم اشغالگر قدس در به آتش کشیدن مسجدالاقصی، مجوز شرعی حمایت از مبارزان فلسطینی از محل وجوهات را صادر کردند و در عین جداکردن و لزوم حفظ حرمت جامعه یهود به‌عنوان یک ملت مثل دیگر ملل؛ حساب صهیونیست‌ها را جداکرده و مبارزه با آنها را بر مسلمانان واجب و ضروری دانستند.

حضرت امام خمینی (ره) در جلد هفتم صحیفه می‌فرمایند: این نوکر‌های چپ و راست؛ این انگل‌ها، این چپاولگران و معاونین چپاولگران بدانند این حرکات مذبوحانه را نمی‌توانند ادامه دهند؛ با ترور شخص میدان برای آنها باز نخواهد شد.

این نگاه و اندیشه استکبارستیزی و دفاع از مستضعفین و محرومین بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در ولی امر مسلمین حضرت امام خامنه‌ای (مدظله العالی) نیز تبلور داشته و ما در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه یا به تعبیری دفاع مقدس ۱۲ روزه به خوبی دریافتیم که دشمن با ترور نخبگان کشوری و لشکری و کودکان و مردم بیگناه نمی‌تواند به درخت تناور انقلاب اسلامی ایران خدشه وارد کند و حتی این اقدامات تروریستی و ضد بشر باعث انسجام و اتحاد مقدس در ملت و مردم شهیدپرور ایران می‌شود.

امیدواریم بیداری اسلامی در کشور‌های عربی به زودی به بیداری جهانی در حمایت از مظلوم و محرومین جهان بالاخص مظلومین فلسطین و غزه قهرمان تبدیل شود و حلقه‌های مقاومت و جنبش‌های اسلامی در سراسر جهان با فریاد آزادیخواهی و دفاع از مظلوم به لطف حق تعالی متحد و به پا خیزند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انقلاب اسلامی ایران قربانی تروریست دولتی بیشتر بخوانید »

بدعهدی صدام برای امتیاز گرفتن از ایران

بدعهدی صدام برای امتیاز گرفتن از ایران



تنها سه روز بعد از اینکه ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، سپاه سوم ارتش متجاوز عراق، با استعداد ۱۳ لشکر، تهاجم خود را در روز جمعه ۳۱ تیر ۱۳۶۷ آغاز کرد.

  • تور آنتالیا

به گزارش مجاهدت از مشرق، تنها سه روز بعد از اینکه ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، سپاه سوم ارتش متجاوز عراق، با استعداد ۱۳ لشکر، تهاجم خود را در روز جمعه ۳۱ تیر ۱۳۶۷ آغاز کرد. در واقع دشمن استعدادی را که ابتدای جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از قصر شیرین تا خرمشهر به‌طور پراکنده به کار گرفته بود، در ۳۱ تیر ۱۳۶۷ به طور متمرکز، در حدفاصل طلائیه تا شلمچه، به قصد تصرف اهواز و سقوط خوزستان وارد عملیات کرد.

این تجاوز ارتش عراق که یادآور بلندپروازی‌های صدام در روزهای آغازین جنگ بود، با تصور از هم پاشیدن انسجام داخلی ایران، پس از موافقت امام خمینی (ره) با قطعنامه ۵۹۸ آغاز شد.

سردار «رمضان الله‌وکیل» فرمانده تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنی‌هاشم (ع) روایت می‌کند: چند روز بعد از پذیرش قطعنامه، مجدداً نیروهای عراقی از سمت شلمچه و زید دست به عملیات زدند تا بتوانند در زمان مبادله اسرا نفرات بیشتری را در اختیار داشته باشند. این بار دشمن به محض ورود به خاک کشورمان، با تدبیری که اندیشیده شد، در محاصره نیروهای ما گرفتار و با دادن تلفات و خسارات فراوان مجبور به فرار به داخل خاک خود شد. ناگفته نماند که در این مرحله از عملیات، نیروهای عراقی موفق شدند جاده خرمشهر به اهواز را هم برای ساعتی به اشغال خود دربیاورند ولی با مقاومت نیروهای ما و بسته شدن عقبه‌شان، متحمل خسارات زیادی شدند و تجهیزات فراوانی برجا گذاشتند که به غنیمت درآمد. این نتایج می‌توانست در جلوگیری از شرارت‌های جدید دشمن مؤثر باشد.

همچنین «محمدرضا عیدی عطارزاده» فرمانده لشکر مهندسی رزمی ۴۲ قدر روایت می‌کند: دشمن بدعهد پیمان‌شکن، وقتی دید امتیازات زیادی در قطعنامه ۵۹۸ از دست داده است و مقصر شناخته شده، تصمیم گرفت برای کسب امتیاز بیشتر، دوباره بخش‌هایی از سرزمین ما را به اشغال خود درآورد. چون محتوای قطعنامه برای ایران سند خوبی بود؛ ولو در حد همان نوشته روی کاغذ، سند خوبی بود. برای دیپلماسی سند خوبی بود؛ برای همان جریانی که باور داشت سازمان ملل می‌تواند گره‌گشا باشد، نه برای انقلابیون و انقلاب اسلامی. دشمن می‌دانست که باخته است؛ بنابراین می‌خواست امتیاز بگیرد.

در آن وضعیت، ارتش بعثی صدام، با همه توان تقویت شده خود، در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۶۷، به خطوط پدافندی ما در استان خوزستان، از سمت شمال خرمشهر برای دستیابی به جاده اهواز-خرمشهر و تهدید خرمشهر حمله کرد. رژیم عراق تصمیم داشت دوباره خرمشهر را بگیرد. نوک پیکان حمله دشمن ابتدا به سمت اهواز نبود؛ خرمشهر را هدف گرفته بود. در مقابل حمله عراق، هرکدام از لشکرهای سپاه، یکی دو تا گردان بیشتر در اختیار نداشتند. در این مقطع زمانی، خدا فرماندهان ما را امتحان کرد و آنها با قدرت به میدان آمدند و درس بزرگی به دشمن دادند.

من از عقب‌نشینی‌های گذشته تجربه‌ای داشتم. لباس خاکی بسیجی تنم بود. علامت سپاه روی آن نبود؛ ولی همان‌جا با داد و بیداد گفتم: کی گفته برگردید؟ در حالی که اصلاً نمی‌دانستم وضعیت خط مقدم جبهه چطور است.

هرچند دشمنان با نیرنگ، در نیروها و مسئولان ما تزلزل ایجاد کرده بودند، آنها این درس را به دشمن دادند که اگر بچه‌های انقلاب اراده کنند، او نه می‌تواند خرمشهر را تصرف کند و نه حتی یک وجب از خاک ما را.

هنگام حمله دشمن به جنوب، من در تهران بودم. شبانه با یک ماشین وانت خودم را به اهواز رساندم و مستقیم به طرف جبهه حمیدیه و جاده اهواز-خرمشهر رفتم. نرسیده به پادگان حمید دیدم خیلی از نیروهای ما در حال جمع و جور کردن خود برای عقب‌نشینی هستند. توپخانه و کاتیوشاها و بعضی بنه‌های پشتیبانی، همه داشتند جمع می‌کردند.

من از عقب‌نشینی‌های گذشته تجربه‌ای داشتم. لباس خاکی بسیجی تنم بود. علامت سپاه روی آن نبود؛ ولی همان‌جا با داد و بیداد گفتم: کی گفته برگردید؟ در حالی که اصلاً نمی‌دانستم وضعیت خط مقدم جبهه چطور است.

این نیروها، بدون دستور فرماندهی عقب‌نشینی را شروع کرده بودند. این داد و بیداد ما کمی آنها را متوقف کرد. من تا نزدیک خط مقدم خاکریز پادگان حمید رفتم، دیدم واقعاً خط مقدمی در کار نیست. شاید کمتر از یک گروهان نیرو آنجا بود که در مقابل دشمن مقاومت می‌کردند. یکی دو نفرشان آر. پی. جی زن بودند. از گوش آنها خون می‌آمد و بقیه بچه‌ها هم تقریباً مستأصل ایستاده بودند.

فرماندهی در آنجا نبود. عده‌ای از فرماندهان برای جلوگیری از سقوط خرمشهر به آن جبهه رفته بودند به همین دلیل، این جبهه، هم از طرف خودمان و هم از طرف دشمن مغفول مانده بود.

دروغ مصلحتی!

این خط وضعیت متزلزلی داشت. من برای اینکه بتوانم این جبهه را تقویت و هماهنگی ایجاد کنم، چون ممکن بود دوباره دشمن حمله کند، از بچه‌هایی که در خط بودند سؤال کردم: شما نیروی کی هستید؟ گفتند: نیروی حاج حسین پروین (جانشین فرماندهی لشکر ۱۰ سیدالشهدا)

آنها گفتند: به ما گفته شده باید جمع کنیم و به کمک نیروهای مدافع خرمشهر بریم. وقتی دیدم همین چند نفر نیرویی هم که آنجا هستند می‌خواهند بروند، به دروغ گفتم: من نماینده رحیم صفوی هستم. کاری به حاج حسین پروین نداشته باشید. رحیم صفوی گفته همه شما باید اینجا بمونید.

این را مخصوصاً می‌گویم: تنها دروغی که در جنگ گفتم همین بود؛ چون من با همه وجود، از دوستانی که برای گرفتن امکانات و تجهیزات از پشتیبانی دروغ می‌گویند، ناراحت بودم.

وقتی به بچه‌ها گفتم نماینده رحیم صفوی هستم، یک‌ذره محکم شدند. نیروهای خوب و ساده و با دقتی بودند. تا این مطلب را گفتم، آنها روحیه گرفتند که از طرف جانشین فرمانده کل سپاه نماینده‌ای به آنجا آمده و می‌گوید محکم همین‌جا بمانید و مقاومت کنید. خود این کار سبب تثبیت آن منطقه شد و کمی نظم در خط به وجود آمد.

من به آنها گفتم: هر چی کمبود سلاح و امکانات دارید بگید، می‌رم پشتیبانی براتون میارم. به قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) رفتم که در چند کیلومتری همان منطقه بود. کسی از مسئولان آنجا نبود.

در موقعیت خط پادگان حمید، روحیه فرماندهی خودم را تقویت کردم و با یک برخورد از بالا، به چندنفری که آنجا بودند گفتم: توی این منطقه چه خبره؟ بچه‌ها شروع کردند به گزارش مجاهدت از دادن و گفتند که به محض اینکه بچه‌ها در منطقه حسینیه به دشمن حمله کردند، عقب‌نشینی عراق از سمت خرمشهر شروع شد.

تانک‌های عراقی به‌طرف اهواز برگشتند، از پیچ کوشک هم گذشتند و به‌طرف همین خاکریزهای اطراف پادگان حمید آمدند… آرپی‌جی زن‌های ما رفتند جلو و دوتا از تانک‌های آنها را زدند، دشمن خیال کرد اینجا جبهه بسیار مستحکمی است.

واقعاً خود خدا این جبهه‌ها را حفظ می‌کرد؛ همچنان که خدا خرمشهر را آزاد کرد. اینها فقط شعار نبود که حضرت امام بیان می‌کردند؛ حقایقی بود که امام با تعبیر ساده مطرح می‌کردند.

در قرارگاه، به آقای محمد فروزنده زنگ زدم و گفتم: خودت بیا اینجا و بنشین تا ببینی چه خبره. مقر لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) اطراف قرارگاه بود. به آنجا رفتم، دیدم آنجا هم فرمانده لشکر و چند تا از بچه‌های پشتیبان لشکر هستند که می‌خواهند از منطقه بروند. اصلاً خبر نداشتند که در منطقه پادگان حمید چه پیش‌آمده است.

آقای کیانی فرمانده لشکر گفت: ما باید بریم طرف خرمشهر. آن‌طرف مأموریت داشت یا هر کاری، نمی‌دانم. گفت: من دارم از اینجا می‌رم. گفتم: آقا، بچه‌ها رو جمع کن آماده باشند. ممکنه عراق دوباره به این منطقه تک کنه.

خلاصه هرچه توانستم برای جمع‌آوری نیرو و امکانات تلاش کردم. ظهر به بعد، مشخص شد دشمن مجبور شده عقب‌نشینی کند و جاده‌های این منطقه هم به سمت خرمشهر آزاده شده است.

منابع:

۱-فضل‌الله صابری، رضا اعظمیان جزی، موقعیت الله وکیل، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، حوزه هنری استان اصفهان، تهران ۱۴۰۱، ص ۲۹۵،

۲-مشفقی خامنه، محمدرضا، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت: محمدرضا عیدی عطار زاده، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۳، صص ۲۲۵، ۲۲۶، ۲۲۸، ۲۲۹

منبع: دفاع پرس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بدعهدی صدام برای امتیاز گرفتن از ایران بیشتر بخوانید »

راه‌یافتگان روح‌الله؛ روایت تحول در دل جنگ


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب مستند «راه‌یافتگان روح‌الله» که شامل بخشی از اسناد و نامه‌های اسرای عراقی هست، توسط خدیجه سلطانیان تدوین شده و ترجمه آن را محمدحسن محمدی برعهده داشته هست. این کتاب به تازگی توسط انتشارات سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس و مقاومت منتشر شده هست.

خدیجه سلطانیان، نویسنده کتاب، درباره ابعاد مختلف این اثر اظهار داشت: کتاب «راه‌یافتگان روح‌الله» نامه‌های اسرای عراقی را شامل می‌شود که در زمان جنگ تحمیلی به امام بزرگوار نوشته‌اند و در آن اعلام بیزاری خود از رژیم صدام حسین و سیاست‌های جنگ نابرابر آمده هست، این کتاب به نواعی روایت تحول در دل جنگ هست. این دومین کتاب من در زمینه دفاع مقدس هست. کتاب اولم «مشق عشق» شامل خاطرات رزمندگان دفاع مقدس بود.

این نویسنده افزود: این کتاب بر اساس اسناد واقعی تنظیم شده هست. اصل اسناد را از مرکز اسناد دریافت کردیم و ترجمه آن را آقای محمدی انجام دادند. من نیز توفیق داشتم که تدوین نهایی کتاب را بر عهده بگیرم.

وی ادامه داد: این کتاب برای مخاطب عمومی تهیه شده و امیدواریم که به دست عموم برسد، زیرا طبق توصیه‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی باید رشادت‌ها و وقایع جنگ برای نسل آینده ارائه شود تا درس بزرگی برای شناخت راه صحیح باشد.

سلطانیان درباره ویژگی‌های این اثر گفت: این کتاب می‌تواند درس بزرگی برای جوانان ما باشد. وقتی این دیدگاه از زبان به اصطلاح دشمن مطرح می‌شود، ارزش کتاب دوچندان می‌شود. این نامه‌ها نشان می‌دهد که اسرای عراقی علیه رژیم صدام اعلام بیزاری کرده و به امام خمینی پناه آورده‌اند؛ امری که نشان‌دهنده رفتار انسانی و ارزشمندی هست که ایران نسبت به اسرا داشته هست.

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

راه‌یافتگان روح‌الله؛ روایت تحول در دل جنگ بیشتر بخوانید »

عشق آتشین راحیل به هاشم

عشق آتشین راحیل به هاشم



روایت زندگی پاسدار جوان انقلابی اهل شیراز و دخترک عاشق وابسته به منافقین در کتاب «شاید عشق» از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد.

  • تور آنتالیا

به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «شاید عشق» برداشتی آزاد از زندگی شهید هاشم نظرعلی است که به قلم مریم شیدا نوشته است.

شهید هاشم نظرعلی در سال ۱۳۴۱ در شهر شیراز و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر او، از خادمان آستان حضرت شاهچراغ (ع)، تربیتی معنوی و قرآنی را از کودکی در دل فرزندش کاشت. هاشم، نوجوانی بود با پیشانی روشن از ایمان، که در میانه تحصیل، شعله‌های انقلاب را در کوچه پس‌کوچه‌های شهر حس کرد و بی‌درنگ به صف مبارزان پیوست.

عشق آتشین راحیل به هاشم

در روزهای پر التهاب پیش از انقلاب، دبیرستان شاپور که بعدها به «ابوذر» تغییر نام یافت محل شکل‌گیری شخصیت انقلابی هاشم شد. او بارها به دست نیروهای ساواک مورد ضرب و شتم قرار گرفت اما از آرمان‌های خود دست نکشید. او نه‌تنها در تهران شاهد بازگشت امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن ۵۷ بود، بلکه این واقعه برای همیشه به‌عنوان الهامی در ذهن و زبانش نقش بست.

پس از پیروزی انقلاب، مسیر پرشتاب زندگی هاشم به‌سوی جهاد و پاسداری کشیده شد. وی با پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در مأموریت‌هایی برای مقابله با منافقین و حفاظت از بزرگان انقلاب، به‌ویژه آیت‌الله شهید دستغیب، نقشی جدی ایفا کرد.

قله پایانی این مسیر، خاک‌های تفتیده جبهه جنوب بود. شهید نظرعلی در ۱۴ فروردین ۱۳۶۱، هنگامی که فرماندهی یکی از گردان‌های لشکر ۱۹ فجر را بر عهده داشت، در منطقه شوش به شهادت رسید. پیکر مجروح و خونینش چون پرنده‌ای سبکبال از زمین برخاست و آسمان شیراز را دوباره با نام و خاطره‌ای روشن مزین کرد.

در میان داستان های پر فراز و نشیب زندگی هاشم، عشق آتشین راحیل به او حال و هوایی دیگر به کتاب «شاید عشق» بخشیده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

بی اختیار یاد آن روز افتادم که از پله های ساختمان اطلاعات سپاه بالا می رفتم. فکر من و هاشم حسابی درگیر فعالیت حزب ها بود. مهدی فیروزی مسئول اطلاعات سپاه داشت از پله ها پایین می آمد. به هم برخورد کردیم. ایستادم برایش از کلاس اسلحه شناسی گفتم. او هم از ما خواست تا تعداد اسلحه ها و شماره و هرچیز از آنها را که می بینیم، گزارش کنیم و به آنها برسانیم. آنجا آغاز فعالیت جدی ما در گروه ویژه بود و نفوذ و سرک کشیدن مان داخل گروهک ها. چیزی که هاشم سرش برایش درد می کرد.

کتاب «شاید عشق» تالیف مریم شیدا در ۱۸۴ صفحه توسط انتشارات روایت فتح منتشر و روانه بازار نشر شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق آتشین راحیل به هاشم بیشتر بخوانید »

شهید هنرمند: ان‌شاءالله در کربلا به امامت حضرت امام خمینی نماز جماعت بخوانیم+ دست‌خط


گروه ساجد دفاع‌پرس: زیارت کربلا و بعد از آن، آزادی قدس، آرزو و آمال رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بود و شعارهایی هم که در جبهه‌ها سر داده می‌شد؛ همگی رنگ و بوی کربلا و قدس را داشت؛ این را می‌توان در وصیت‌نامه‌های شهدا نیز نگریست؛ از جمله شهید علی‌اکبر هنرمند که در وصیت‌نامه خود، از خدا خواسته بود تا در کربلا، به امامت امام خمینی (ره) نماز جماعت بخواند؛ آرزویی که اگرچه برای این شهید والامقام تحقق نیافت؛ اما به برکت او و دیگر شهیدان راه خدا، امروز کربلا میزبان بزرگ‌ترین رزمایش فرهنگی جهان تشیع در ایام اربعین حسینی هست.

شهید علی‌اکبر هنرمند در وصیت‌نامه خود، با اشاره به این‌که امام امت فرموده‌اند که شما بروید کربلا، ما هم به زودی پشت شما می‌آئیم و نماز جماعت در آن‌جا می‌خوانیم، تأکید کرده هست: از خداوند می‌خواهم تا این سعادت را نصیب من بکند که در کربلای معلی به امامت حضرت امام خمینی نماز جماعت بخوانیم.

شهید هنرمند: ان‌شاءالله نماز جماعت پشت سر امام خمینی در کربلا را نصیب من شود+ دست‌خط

بسم الله الرحمن الرحیم 

با نام خداوند منان که از وجودش به ما دمید و به ما جان داد و در موعد مقرر آن جان را که به صورت امانتی در ما بود، پس می‌گیرد و حال چه می‌ماند؟ مطمئناً طرز استفاده از آن، خوب یا بدش متوجه خودمان می‌شود؛ وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ، این آیه‌ای هست از هزاران آیه قرآن کریم که طرز صحیح استفاده از جان را نشان می‌دهند و می‌گوید تمام قوای‌تان را مجهز کنید برای مقابله با دشمنان، دشمنان که هستند؟ آیا فقط انسان می‌تواند دشمن باشد؛ بلکه نه، یکی از دشمنان هوای نفس می‌باشد که پیامبر عزیز اسلام (ص) مبارزه با آن را جهاد اکبر اعلام می‌کند و دشمن بعدی، انسان‌های شرور هستند که به فرموده پیامبر اکرم (ص) مبارزه با آن، جهاد اصغر می‌باشد؛ و حالا نوبت به ما رسیده هست و این جان را به صورت امانت از خداوند گرفته‌ایم و از آیه‌های قرآن مجید استمداد طلبیده و راه درست استفاده از آن را می‌یابیم و در فرصت کوتاهی که در این مدت کم عمر داریم، باید کار را تمام کنیم و حالا یکی از ما کار را به اتمام می‌رساند و هر موقع که باید جان را به جان آفرین تسلیم کند، این کار را انجام می‌دهد و هیچ نگرانی ندارد و یکی هم نیمه‌تمام و با نارحتی این کار را از روی بی‌میلی انجام می‌دهد؛ در حالی که خود نمی‌خواهد. 

خوب وقتی من خود را می‌نگرم، می‌بینم که هنوز کار را به اتمام نرسانده‌ام؛ ولی شاید با شهادت کار به اتمام برسد و رسالت خود را انجام دهم و آن‌هم بستگی به مقبولیت از طرف خداوند کریم دارد؛ چون شاید خداوند خواسته که در چنین موقعیتی، من امانتش را پس بدهم؛ ولی هر چند سعی کرده‌ام که در طول عمرم امانت‌دار خوبی باشم و اگر نتوانسته‌ام، این از کوتاهی خودم می‌باشد.  

سخنی با رهبرم دارم و آن این هست که اگر تو نبودی و این کارت را که شروع کردی به اتمام نمی‌رساندی، معلوم نبود که وضع ما چه می‌شد و درچه راهی قدم برمی‌داشتیم و در چه راهی کشته می‌شدیم؟ ولی از کرامت خداوند بود که در این امر مهم ما را یاری کرد و از بیراهه رفتن ما جلوگیری کرد و یک مقداری هم باید ما همت کنیم. شکر می‌کنم خداوند حکیم را که به ما نعمت فزونی داد و یکی از آن نعمت‌ها، رهبری دانا و عاقل می‌باشد که جز در وجود امام خمینی، در کس دیگری نیافتم و به حق فقط او شایستگی رهبری را دارد که خداوند به او طول عمر بیافزاید. 

الان صبح یک‌شنبه می‌باشد و از خبری که دیروز شنبه شنیدم، هنوز لبخند بر لب دارم و در کنج خود می‌گنجم و آن خبری شادی‌آور این بود که امام امت فرموده‌اند که شما بروید کربلا، ما هم به زودی پشت شما می‌آئیم و نماز جماعت در آن‌جا می‌خوانیم، که از خداوند می‌خواهم تا این سعادت را نصیب من بکند که در کربلای معلی به امامت حضرت امام خمینی نماز جماعت بخوانیم. ان‌شاءالله. 

و سخنی با مردم دارم که همیشه سعی کنید حق را با منطق بیابید؛ نه از روی لج‌بازی و آزار و اذیت؛ البته منظورم با مردمی هست که یا مخالف هستند یا بی‌تفاوت؛ البته افراد بی‌تفاوت نه در جامعه و انظار عمومی؛ بلکه در پیش خداوند هم هیچ ارزشی ندارند و از منافقین هم بدتر می‌باشند؛ چون با سکوت خود به دشمنان کمک می‌کنند و بر پیکر مطهر اسلام ضربه وارد می‌آورند و این‌ها افرادی نادان می‌باشند که راه خود را نشناخته‌اند و افراد مخالف اگر با منطق باشند؛ چون به منطق اسلام حقیقی برخورند ۱۰۰ درصد از کار خود دست برمی‌دارند و جزو اسلام و مسلمین می‌شوند و اگر افرادی بی‌منطق هستند که کاملا مشخص هست.‌

ای امت امام من هم مثل دیگر شهیدان راه خدا می‌گویم که هیچ‌گاه دست از اسلام و امام و انقلاب برندارید و مثل بقیه تا جان در بدن دارید، از آن‌ها حمایت کنید و با عمل صالح خود و کار نیک و با زبان منطق دیگر نادانان و گمراهان را به راه راست هدایت کنید، خداوند یارتان باد. این بنده حقیر سعی کرده‌ام که در تمام طول عمر خود، صالح و درستکار باشم و اگر اشکالی در کارم می‌باشد؛ که از خداوند طلب عفو می‌نمایم و می‌خواهم که گناهانم را ببخشاید. ان‌شاءالله.

سخنی با خانواده‌ام؛ 

پدرم که وقتی با تو صحبت می‌کردم، واقعاً صفایی می‌کردم و وقتی که به رویت نگاه می‌کردم، خستگی و درستکاری از رویت می‌بارید؛ چون عمری را پای ما زحمت کشیده‌ای و قابل تشویق و تحسین هستی؛ چون اگر انسان درستی نبودی، ما به چنین راه خوبی نمی‌رفتیم و معلوم نبود که درچه منجلاب بدبختی بودم. هرچه را که از من خواستی، در حد توانم سعی کردم که انجام دهم و اگر انجام ندادم، اشتباه کردم و مرا خواهش می‌کنم ببخش و از تو یک چیزی می‌خواهم و آن خواندن نماز و دعا برای این بنده، و شما مادرم که همیشه وقتی از تو دور می‌شدم و مدتی تو را نمی‌دیدم، دلم می‌گرفت و شب و روز برایم به سختی می‌گذشت، واقعا خوشحال بودم که چنین مادر خوبی دارم که من در دامان او پرورش یافتم و در این راه درست قرار گرفتم، به فرموده پیغمبر گرامی (ص) بهشت زیر پای مادران هست، این حرف واقعاً درست هست؛ چون آن سختی که شما در راه بزرگ کردن و پرورش و تربیت صحیح ما کشیدید، واقعاً مستحق بهشت هستید. تو را به خدا اگر اذیت کردم یا نسبت به حرفهایت بی‌اهمیت بودم، مرا ببخش و برایم از خداوند بزرگ طلب عفو کن، خواهش می‌کنم در مراسم شهادت من از همه بخواهید که هیچ‌کس سیاه نپوشد و خودت هم همین‌طور و خواهش می‌کنم که سعی کن تا جلوی مردم و نامحرمان گریه نکنی و در خفا این کار را بکن؛ چون من امانتی بودم از جانب خدا که به دست تو سپرده شدم و حالا به خداوند برگشتم. درست هست که به همدیگر عادت کرده‌ایم؛ ولی این قانون خداوند می‌باشد و اگر خداوند، بخواهد همدیگر را دوباره در آن دیار ملاقات خواهیم کرد. ان‌شاءالله.  

سخنی با خواهر و برادرانم دارم که من شما را بسیار دوست می‌داشتم و به خدا از دوری شما دلتنگ می‌شدم و اگر بدی در حق شما کردم، خواهش می‌کنم تو را به خدا مرا ببخشید که اشتباه کردم و اشتباه هم قابل گذشت می‌باشد. تو را به خدا در نبود من سیاه نپوشید و این را از همه به خصوص پدر و مادر بخواهید و جلوی دیگران گریه نکنید که روح من ناراحت خواهد شد. برای گناهان بنده طلب عفو کنید و سعی کنید که هر شب قبل از خواب، قرآن بخوانید و بهترین کاری که برای شادی روح من می‌توانید انجام دهید، خواندن قرآن هست و راه مرا تا سرحد جان ادامه بدهید که ان‌شاءالله در آن دیار به دیدار هم خواهیم رسید.  

سخن آخرم با همسرم می‌باشد که مدتی زیاد با هم نبوده‌ایم و تا آمدیم بهتر همدیگر را درک کنیم، دست قضا ما را از هم جدا کرد و اگر بخواهد دوباره با هم دیداری ابدی خواهیم داشت. همسر عزیزم! تو واقعا خوب هستی و این‌چنین زن فداکار و مهربان را من اصلا ندیده‌ام و خوشحال از این هستم که با تو ازدواج کردم، در این مدت کم زندگی مشترک‌مان، خوبی‌هایت را کاملاً احساس می‌کردم و وقتی اشتباهی از من سر می‌زد یا تو را اذیت می‌کردم، به خوبیت غبطه می‌خوردم و از کرده خود پشیمان می‌شدم. خوب من هم سعی می‌کردم تا به تو خوبی کنم و در عوض از تو درستی و پاکی می‌دیدم و در زندگی آن پاکی و صفایی را که در کنار تو داشتم را فراموش نمی‌کنم و امیدوارم که خداوند ما را با هم با امام حسین (ع) محشور کند. انشاءالله.  

وصیتی هم به تو دارم که وارث من هستی و آن این هست که در شهادت من در انظار گریه نکنی و سیاه نپوشی و خود را کنترل کنی، چون دشمنان قسم‌خورده اسلام در کوچک‌ترین فرصت هستند تا از کمین خود بیرون آمده و ضربه‌ای به اسلام وارد آورند، من هم وقتی از تو راضی می‌شوم که راه مرا ادامه دهی و محمد را در راهی که من رفتم، قرار بدهی و تربیت کنی، با وضو به او شیر بدهی، در جا‌هایی که بویی از اسلام نمی‌آید، او را نبری و خودت هم نروی. گوش او را به آیه‌های قرآن عادت دهی و بر زبانش سخنان پاک معصومین و خوب جاری سازی و چشمانش را از حرام بپوشانی و به حلال عادت دهی، قدمش را در راه اسلام قرار ده، وادار به حرکت کن و دست‌هایش را در راه ریشه‌کن کردن اذناب شیطان به‌کار بیانداز و فکرش را در راه اسلام و پیشرفت آن قرار بده و خودت هم این کار‌ها را بکن، و مرا با خواندن قرآن یاد کن، و روح مرا شاد کن. یک مقداری بدهی دارم که تو از آن باخبری، آن‌ها را تمام و کمال بده، ۸۵ روز روزه قضا دارم که بگو تا برایم بگیرند. مقداری از دارائیم را در راه اسلام و انقلاب خرج کن و مقداری را که مربوط به خمس و زکات می‌شود را بده، دیگر چیزی به خاطرم نمی‌رسد و اگر در یاد تو هست، آن‌ها را انجام بده.  

التماس دعای خیر 

۶۵/۹/۳۰

شهید هنرمند: ان‌شاءالله نماز جماعت پشت سر امام خمینی در کربلا را نصیب من شود+ دست‌خط
 
شهید هنرمند: ان‌شاءالله نماز جماعت پشت سر امام خمینی در کربلا را نصیب من شود+ دست‌خط
 
شهید هنرمند: ان‌شاءالله نماز جماعت پشت سر امام خمینی در کربلا را نصیب من شود+ دست‌خط
 
شهید هنرمند: ان‌شاءالله نماز جماعت پشت سر امام خمینی در کربلا را نصیب من شود+ دست‌خط
 
انتهای پیام/ ۱۱۳
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید هنرمند: ان‌شاءالله در کربلا به امامت حضرت امام خمینی نماز جماعت بخوانیم+ دست‌خط بیشتر بخوانید »