امام خمینی

حجت‌الاسلام قرائتی؛ اولین استاد

سه نکته طلایی یک استاد به مبارز انقلابی اصفهانی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام و المسلمین حسن صفرزاده تهرانی از مبارزان انقلاب اسلامی و رزمندگان عرصه دفاع مقدس هست که در طول سال‌ها فعالیت خدماتی به نظام اسلام انجام داده هست. تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه، نوار و رساله حضرت امام خمینی (ره)، راه‌اندازی گروه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و فرار مستشاران آمریکایی از اصفهان نقش به سزایی داشته هست. همچنین برگزاری مراسم سومین روز شهادت مصطفی خمینی در مدرسه صدر بازار اصفهان، مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم، سخنرانی در راهپیمایی‌های مبارزاتی دانش آموزی و دانشجویی در دوران انقلاب از جمله فعالیت‎های وی هست.

صفرزاده به دنبال فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، با همکاری حجج الاسلام سید علی اکبر ایوبی و علی ضامن عطایی، تمام توان خود را برای تشکیل بسیج و آموزش بسیجیان در منطقه خورسکان اصفهان به کار گرفت.

حضور رزمی تبلیغی در جبهه، راه اندازی دفتر تبلیغات اسلامی در ستاد عملیات جنوب، تشکیل ستاد هماهنگی تبلیغات بین کلیه ارگان‌های مستقر در خرمشهر و آبادان، راه اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ آبادان؛ راه اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ سوسنگرد؛ راه اندازی دائره عقیدتی سیاسی ناحیه خوزستان؛ شرکت در عملیات‌های فرماندهی کل قوا، شکستن حصر آبادان، رمضان، فتح المبین، بیت المقدس، کربلای ۴ والفجر ۸. از جمله فعالیت‌های وی در دوران دفاع مقدس هست.

متنی که قسمت اول آن را در ادامه می‌خوانید مروری هست بر تاریخ شفاهی حجت‌الاسلام و المسلمین حسن صفرزاده تهرانی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس

آغاز راه تحصیل و مبارزه

روز اول با پدرم به مدرسه ذوالفقار رفتیم. پدرم کرایه رفت را خودش حساب کرد و قبل از اینکه سر کلاس بروم، مبلغی برای نهار و کرایه برگشت به من داد. جالب هست فردای آن روز برای هزینه رفت و برگشت به مدرسه، همان مبلغ دیروزی را داد. من گفتم: هزینه یک مسیر را به من ندادید. پدرم در جواب گفت: وسع من بیش از این نمی‌رسد! اگر کم هست پیاده برو. 

به همین خاطر بعضی وقت‌ها به جای خوردن نهار برای رفت و برگشت هزینه می‌کردم و گاهی از خیابان شیخ صدوق تا نزدیکی عبدالرزاق پیاده می‌رفتم و پیاده برمی‌گشتم تا هزینه نهار را داشته باشم و به همین صورت برای خود برنامه‌ریزی می‌کردم. 

از آن جایی که مسیر مدرسه ذوالفقار در بازار بود، حاج آقای براتی در ابتدا که قصد داشتم برای تحصیل به آنجا بروم، سه سفارش به من کرد: اول آن که سعی کن همیشه از سمت راست بازار حرکت کنی و دائماً جا به جا نشوی و تند هم راه نروی تا ناخواسته به کسی تنه نزنی، دوم این که به مغازه‌ها و اجناس آن، چشم ندوز تا حواست از مسیر و هدفت پرت نشود و سوم این که در بازار به افراد خیره نشو. 

با توجه به شلوغی و شرایط خاص بازار، این سه نصحیت برای من بسیار کاربردی و ارزشمند بود.

روزی در مسیر، کتاب درسی از دستم افتاد و مقداری از آن پاره شد، حاج آقای خلدی فراز در این حال مرا دید و گفت: «کسی که از کتابش نتواند مراقبت کند به یقین از محتوای آن هم نمی‌تواند محافظت کند، باید دقت بیشتری دراین موارد داشته باشی.» 

این جمله ایشان هم به خاطرم ماند و سعی کردم همیشه به آن عمل کنم. 

مدرسه ذوالفقار و فوق برنامه 

بر اساس نظام مدرسه ذوالفقار طلابی که از نظر درسی در رتبه بالاتری بودند؛ استاد محصلین رتبه پایین‌تر در آن مقطع می‌شدند و آموزه‌های خود را به طلاب جدیدتر منتقل می‌کردند. اساتید بنده در ابتدا حجج‌اسلام: فقیهی، مرتضوی، قربانیان، خلیلی، جزائری، نصر اصفهانی، سید حسن طباطبایی و حاج آقای خلدی فراز بودند و در رتبه‌های بالاتر در محضر آیات عظام حاج شیخ علی اکبر فقیهی، حاج شیخ میرزا علی عبودیت، شیخ محمدعلی ابراهیمی و حاج سیدحسن فقیه امامی تا کتاب لمعه تلمذ کردم. پس از آن برای ادامه تحصیل با تعدادی از هم بحثی‌هایم به حوزه علمیه قم رفتم که با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران اسلامی مصادف شد. 

تابستان‌ها آیت‌الله سبحانی و حجت‌الاسلام و المسلمین قرائتی برای تدریس موضوعات ضروری روز به اصفهان می‌آمدند و من در کنار دروس حوزوی همراه دیگر طلاب در جلسات ایشان شرکت می‌کردم. از آن جایی که تدریس آنها به شیوه جدید بود؛ برای طلاب جذابیت خاصی داشت و همه مطالب ایشان را یاداشت می‌کردند تا در مواقع مناسب از آنها بهره ببرند.

تأثیرات تربیتی و معنوی 

آیات عظام سید حسن فقیه امامی، سید محمدباقر امامی و آیت‌الله جوادی آملی و حجج اسلام شیخ علی اکبر فقیهی، غلام علی خلدی فراز، براتی، تمنایی، جزائری و کمال اصفهانیان، تأثیرات تربیتی و معنوی بسیاری بر بنده داشته‌اند. هنوز سیزده سالم تمام نشده بود، روزی نزدیک غروب آفتاب به یک باره حاج آقا کمال که دو سال از بنده بزرگ‌تر بود گفت: 

«ای وای بر من! نماز عصرم را نخوندم» 

این جمله و این حرکت ایشان در من بسیار اثر گذاشت و باعث شد دقت کنم نمازهایم ترک نشود و سعی کنم آنها را به موقع بخوانم. 

دوستان دوران تحصیل

شایسته هست یادی از دوستان و هم بحثی‌های دوران تحصیل کنم؛ آقایان حجج اسلام: دکتر حاج سید جمال‌الدین میرمحمدی، حاج علی‌رضا باطنی، حاج حسن نظریان، حاج علی‌محمد طالبی، حاج محمدرضا نوربخش، محمد‌رضا حقانی، یوسف کریمی، محمدقاسم عطایی، شهید علی‌اکبر ایوبی، شهید قاسم‌علی حسامی، شهید محمد‌علی مولوی و شهید خداداد کریمی از دوستان و هم بحثی‌های دوران تحصیل بنده بودند و حجج اسلام حاج آقا کمال اصفهانیان و علی ضامن عطایی از هم بحثی‌های دوران تحصیل و همرزمان انقلاب و دفاع مقدس بودیم. 

نقش تربیتی امام جماعت مسجد محل 

امام جماعت مسجد محل حاج آقای «خلدی فراز» از روحانیون فاضل و سخنرانان نامی استان اصفهان بود این بزرگوار ضمن هدایت دقیق برنامه‌های مسجد و اداره شایسته آن؛ به تربیت نوجوانان و جوانان توجه ویژه داشت و بر اساس اسلام و آموزه‌های دینی و نهضت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، جلسات ویژه برگزار می‌کرد. در منزل ما برای خواهران جلسه آموزشی هفتگی داشت و همه نوجوانان و جوانان را با اندیشه‌های حضرت امام و ضرورت مبارزه و جهاد آشنا می‌کرد. اولین بار همراه با ایشان در نماز جمعه اصفهان شرکت کردم و اولین بار توسط این بزرگوار با نام امام خمینی (ره) آشنا شدم.

پدرم رساله حضرت امام را از حاج آقاخلدی فراز دریافت کرد و مقلد حضرت امام شد. اکثر افرادی که در جلسات ایشان شرکت کردند، جزء مبارزان و انقلابیون آن دوران شدند، تا جایی که سازمان ساواک در یک عملیات شبانه ده نفر از این افراد را به جرم خرابکاری، دستگیر کرد و پس از شکنجه‌های بسیار راهی زندان کرد. 

حاج آقا خلدی فراز، از مبارزان مردم اصفهان علیه طاغوت و رژیم ستم شاهی، شناخته می‌شد و ضمن توزیع بسیاری از اعلامیه‌ها، نوار‌های سخنرانی و رساله عملیه حضرت امام خمینی؛ جلسات مبارزاتی علمای اصفهان را مدیریت می‌کرد و به همین دلایل چندین بار توسط ساواک دستگیر شد و مورد شکنجه قرار گرفت.

خاطرم هست روزی بنده و حاج آقا کمال اصفهانیان همراه حاج آقای خلدی فراز به وسیله فولکسی که داشت، سراغ تک تک علمای مطرح و شاخص اصفهان رفتیم و ایشان آیات عظام (سید حسن فقیه امامی، سید جلال‌الدین موسوی طاهری حسین آبادی، سید محمد احمدی خمینی‌شهری، شیخ محمدتقی رهبر، شیخ محمدحسین امین سیچانی، سید عباس هدایتی سیچانی) را برای اتخاذ موضع واحد در برابر حزب رستاخیز شاهنشایی و تصمیم‌گیری نسبت به برخورد اصولی با این حزب و چگونگی افشای توطئه‌های شاه و آمریکا؛ به یک جلسه هماهنگی دعوت کرد.

فعالیت‌های محلی 

بیشتر فعالیتم در مسجد محل بود، اذان گفتن بر بام مسجد، کمک به برپایی نماز جماعت، خواندن تعقیبات نماز، نظافت مسجد، کمک در تعمیرات، راه‌اندازی کتابخانه، همکاری و کمک در برپایی مراسم مناسبتی، مراسم دعای کمیل و ندبه مراسم احیای شب‌های قدر، برگزاری جلسات آموزش احکام و قرآن کریم و راه‌اندازی گروه سرود از عمده فعالیت بنده در مسجد بود. مردم محل مرا به عنوان شیخ، خادم، مؤذن و مجری برنامه‌های مسجد می‌شناختند. 

سعی داشتم حتماً در جلسات آموزش نماز، احکام، قرآن، تفسیر و حفظ قرآن کریم که به صورت نوبه‌ای، صبح‌های جمعه در مساجد اطراف توسط مرحوم گوهریان، تشکیل می‌شد شرکت کنم. ایشان علاوه بر اینکه خوش برخورد و دارای روحیه جذابی بود بر آموزه‌های دینی تسلط داشت، بر همین اساس تعدادی بیش از صد نوجوان و جوان از محله‌های اطراف در آن جلسه شرکت می‌کردند و این فرایند (علیرغم تبلیغات مسموم حاکم بر جامعه) جو مثبت دینی و تاثیرگزاری در این محله‌ها به وجود آورده بود.

منبع: جامانده (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به روایت حسن صفرزاده تهرانی) 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سه نکته طلایی یک استاد به مبارز انقلابی اصفهانی بیشتر بخوانید »

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین


گروه فرهنگ دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ در تاریخ انقلاب اسلامی شخصیت‌های متعددی وجود دارد که شناخت همه آنها ما را به شناخت عمیق‌تری از نهضت جهانی امام خمینی (ره) می‌رساند. مسلما شناخت یاران امام رحال می‌تواند ما را در مسیر پیش‌رو و تعالی نظام اسلامی یاری دهد. بخشی مهمی از جهاد تبیین نیز در گرو نزدیک شدن به مبارزانی هست که با سعی وافر خود توانستند انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند.

شهید حجت‌الاسلام «محمد مفتح» یکی از شهدای نام‌آشنایی هست که در حوزه فرهنگی انقلاب اسلامی در کنار شهید مطهری خدمات ارزنده‌ای به انقلاب اسلامی کرد. اما در عین حال چنان که باید شناخته نشده و خدمات بزرگ این شهید گرنقدر بازگو نشده هست. «وحدت حوزه و دانشگاه» موضوعی هست که بدون نام شهید مفتح قابل پرداخت نیست.

معاندان نظام اسلامی چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چه بعد از آن همواره سعی داشتند با شعار جدایی دین از سیاست میان دو قشر روحانی و دانشجو جدایی بیندازند و هر یک را علیه دیگری تحریک کنند. رواحانی را جماعتی مرتجع و دانشجویان را گروهی روشنفکرمآب معرفی کنند حال آنکه روند مبارز علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و سال‌های بعد از پیروری انقلاب اسلامی بدون پیوند روحانی و دانشجو به نتیجه نمی‌رسید.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

به مناسبت سال روز شهادت دکتر محمد مفتح نگاهی داریم به زندگی مبارزاتی وی که در ادامه می‌خوانید:

ارتباط با مراجع بزرگ حوزه

بخشی از گزارش‌های ساواک، مکاتباتی هست که این سازمان طی کنترل نامه‌های ارسالی یا دریافتی شهید مفتح، آنها را ضبط و کپی نموده هست. تعدادی از این نامه‌ها مکاتبات او با مراجع وقت می‌باشد. در این میان نامه امام خمینی به ایشان از نجف در تقریر از «زحمات و ثبات قدم» وی حائز اهمیت ویژه هست که در پاسخ به نامه ارسالی او به امام هست

مفتح بعد از تبعید امام بار‌ها در سخنرانی‌های خود نام امام را بر زبان می‌راند و حاضران نیز سه بار صلوات می‌فرستادند. هنگامی‌که از این گونه تجلیل از امام منع شد با عنوان «مرجع مورد نظر ما» از ایشان یاد می‌کرد. از جمله در یکی از سخنرانی‌هایش در هیات محبان‌الحسین تهران در آذر ماه ۱۳۴۵، ضمن یادآوری خاطره‌ای از تشییع جنازه با شکوه آیت‌الله العظمی بروجردی اظهار داشت:

«در مجلس سوم ترحیم آیت‌الله بروجردی یکی از مراجع بزرگ در کنار من نشسته بود، مرجعی که نامش باعث افتخار من هست. آن کسی که او را به هر کجا ببرند، عزیز خواهد بود، آن مرجعی که هر کجا نامش برده شود قلب‌ها شاد و اشک‌ها از دیده جاری خواهد شد. آن شخصی که نامش را نمی‌توانم بر روی منبر بگویم. آن کسی که هر روز بعد از هر نماز او را دعا می‌کنیم و افتخار شاگردی او را دارم.»

آیت‌الله گلپایگانی مرجع دیگری بود که شهید مفتح با او ارتباط داشت. اسناد نشان می‌دهد که مفتح بنا به درخواست ایشان در ماه مضان ۱۳۴۵ در مسجد جامع کرمان منبر رفته و در نامه‌ای نیز آیت الله گلپایگانی از او بخاطر «توفیق اشتغال [به]ترویج و اقبال و توجه اهالی» تقدیر کرده هست. عمق این ارتباط را می‌توان در پیشنهاد آن مرحوم به شهید مفتح جهت اداره دبیرستانی دخترانه در قم یافت که وی به‌خاطر تصمیم به اقامت دائم در تهران از پذیرفتن آن خودداری کرد. اسناد دیگری نیز نشان می‌دهد که وی با آیات عظام مرعشی نجفی و شریعتمداری نیز مکاتبه داشته و در سفر‌های تبلیغی به آنان نامه می‌نوشت. 

آموزش و پژوهش

شهید مفتح را می‌توان از پیشگامان فعالیت‌های فرهنگی در امر معرفی ابعاد اجتماعی سیاسی اسلام به نسل جوان به شمار آورد. حجم عظیمی از اسناد ساواک از تکاپو‌های او در این عرصه خبر می‌دهد. بخشی از این اقدامات در حوزه تالیف کتب و تحقیق صرف شد. تصحیح مقالات برخی مجلات مذهبی و بخصوص برگزاری جلسات علمی اسلام شناسی از سال ۱۳۴۱ به منظور «آشنایی افراد با سبک نویسندگی و ادبیات فارسی و نوشتن کتاب‌هایی درباره شناسائی اسلام» اقدامی مهم تلقی می‌شد.

همچنین برگزاری جلسات هفتگی با حضور مهدوی کنی، موسوی اردبیلی و دکتر بهشتی از سال ۱۳۵۰ به منظور بررسی علمی متون اسلامی و استخراج موضوعات جدید در همین راستا قابل توجه هست. اهتمام ایشان به ترجمه بخشی از تفسیر مجمع البیان ـ از تفاسیر با ارزش شیعی ـ و نگارش کتاب‌هایی، چون «روش اندشه در علم منطق» و «کتاب حکمت الهی در نهج‌البلاغه» بیانگر رویکرد وی به بازخوانی متون شیعی هست. بدون تردید این نگرش‌های نوگرایانه عاملی در جذب دانشگاهیان بود.

وی در جریان تحصیلات حوزوی خود از سال ۱۳۳۳ در دانشکده الهیات نیز به تحصیل پرداختند و به ترتیب در سال‌های ۱۳۳۶ و ۱۳۴۴ مدارج علمی کارشناس و دکتری خود را اخذ نکرده بود از این رو در همین مرکز علمی استخدام شد. 

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

سفر‌های تبلیغی

در اسناد ساواک سفر‌های تبلیغی شهید مفتح نیز گزارش شده هست. شهید مفتح نیز هم‌چون سایر وعاظ سفر‌های تبلیغی چندی به برخی شهر‌های کشور داشت و کوشید پیام رسان انقلاب باشد. یکی از اهداف روحانیون مبارز از این سفر‌ها تبلیغ آموزه‌های نهضت بود. صرفنظر از مجالس عمومی، این اقدام غالباً در محافل خصوصی طرفداران نهضت در آن شهر‌ها صورت می‌گرفت.

ماه‌های محرم، صفر و رمضان، همچنین اعیاد مذهبی و سوگواری‌ها مهمترین مقاطع این سفر‌ها بود. در این بین می‌توان به سفر‌های شهید مفتح به آبادان، کرمانشاه، کرمان و کاشان اشاره کرد. شهید مفتح در سفر تبلیغی خود به کرمان که بنا به درخواست فضلا و اهالی آن منطقه و بخصوص آیت‌الله صالحی کرمانی و توصیه آیت‌الله العظمی گلپایگانی در ماه رمضان ۱۳۴۵ صورت گرفت درباره موضوعات مختلف سیاسی و دینی سخن گفت. 

حضور فعال در مساجد و هیئت‌های مذهبی

یکی از علل گسترش آموزه‌های نهضت امام خمینی در کشور و بخصوص در تهران، توسعه هیئت‌های مذهبی با رویکرد سیاسی و اجتماعی بود. این امر همچنین نقش عمده‌ای در جذب روحانیون و وعاظ نوگرا به تهران داشت. مفتح یکی از این افراد بود که از سال ۱۳۴۵ در این هیئت‌ها و مساجد فعالیت داشت. از جمله این هیئت‌ها و مساجد می‌توان به هیئت‌های محبان‌الحسین و مکتب الرضا و مساجدی، چون مسجد الجواد، مسجد جاوید و مسجد قبا اشاره کرد. فعالیت‌ها و اقدمات شهید مفتح در این مساجد و هیئت‌ها در گزارش‌های ساواک بازتاب داشته هست.

اما نام شهید مفتح بیشتر با مسجد قبا و نماز تاریخی عید فطر در آستانه پیروزی انقلاب گره خورده هست. نماز عید فطر با شرکت ۱۴ هزار نفر در صبح روز ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ به امامت آقای مفتح در قیطریه برگزار شد پیش از آن وی در هماهنگی با برخی از ائمه جماعات مبارز تهران، از مؤمنین برای شرکت در این مراسم دعوت بعمل آورده بودند. همان روز حرکت جمعیت نمازگزار بصورت راهپیمایی با حمل پارچه نوشته‌هایی صورت گرفت. این رویداد تاریخی از مهمترین وقایع تاریخ انقلاب اسلامی ایران هست. 

روایتی از اولین همایش حوزه و دانشگاه

حجت‌الاسلام سید عباس نبوی در بخشی از خاطرات خود درباره اولین همایش وحدت حوزه و دانشگاه می‌گوید: تصمیم گرفتیم در بخش دانشجویی کارگروهی درست کنیم. حسین رحیمی هم دبیر کارگروه شد. آنچه که مربوط به ستاد انقلاب فرهنگی و تشکیلات مربوط به آن بود و در کنار آن مطالب وحدت حوزه و دانشگاه را در کار گروه بررسی کردیم. تقسیم کار کردیم. دوستان به من گفتند که بخش عملیاتی، انقلابی و سیاسی و اجتماعی وحدت حوزه و دانشگاه برای تو باشد.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

بخش علمی و واقعی ماجرا که باید در آن یک کار درست انجام شود در اختیار آقای حسین رحیمی باشد. بچه‌ها هم مشخص کنند که در کدام بخش می‌خواهند همکاری کنند. افرادی مثل صادق واعظ‌زاده، وحید احمدی، علی مغاری، ابوالفضل موسوی رفتند همکاری با آقای حسین رحیمی را شروع کردند.

در فاصله دو هفته من طرح انقلابی خود را آماده کردم… گفتم ما می‌خواهیم اولین همایش وحدت حوزه و دانشگاه را شروع کنیم. تصمیم گرفتیم پیشنهاد را به قم ببریم و با علما صحبت کنیم که اول در قم یا تهران همایش را برگزار کنیم. تا این حرف مطرح شد. آقای سید منیرالدین حسینی استقبال کردند. آقای یثربی و شرعی نیز استقبال کردند و گفتند بیایید در جلسه مدرسین گزارش دهید. ما گزارش را دادیم و گفتیم که به دو گروه تقسیم شدیم بخش علمی دارند با اعضای ستاد کار می‌کنند که ما زیاد با آن بخش کاری نداریم. اما بخش انقلابی باید زود کار‌های خود را شروع کند.

مدرسین از این پیشنهاد استقبال کردند و گفتند که خیلی عالی هست و ما هم همکاری و حمایت می‌کنیم. شما برنامه را بریزید و شروع به کار کنید. مرحوم آقای مشکینی هم خطاب به من گفت شما در این برنامه‌ای که انجام می‌دهید اصلا نماینده همه ما هستید. ما همانجا گفتیم که یک صحبت‌هایی هم انجام داده‌ایم تا دولت هم کمک‌هایی به ما بکند.

ما فراخوان زدیم و پنج هزار دانشجو را ثبت‌نام کردیم تا به مدت سه روز به قم بیایند و در همایش وحدت حوزه و دانشگاه شرکت کنند. مدرسین هم گفتند که ما هم پنج هزار طلبه می‌آوریم و خودمان نیز در جلسات شرکت می‌کنیم. جامعه اسلامی دانشگاهیان هم اعلام کردند که ما هم در همایش شرکت می‌کنیم. خبر مراسم در مطبوعات منتشر شد. زمان برگزاری مراسم روز‌های پایانی خرداد بود که با سالگرد دکتر شریعتی مصادف شده بود. بر سر همین تقارن تاریخی یکسری داستا‌ن‌ها بوجود آمد و گفتند که اینها می‌خواهند برای شریعتی مراسم بگیرند. اغلب آقایان مدرسین نیز مخالف دکتر بودند.

آمدیم در داخل ساختمان امروزی دارالشفای حرم حضرت معصومه (س) که آن زمان یک مدرسه قدیمی بود ستاد را مستقر کردیم. فیضیه را هم مرکز اصلی قرار دادیم. حدود پنج هزار دانشجو در این مراسم شرکت کردند. خاطرم هست بعد از جلسه اولی که برگزار شد آقای خامنه‌ای از سمت شیخان وارد حرم شدند و گفتند اینجا چه خبر هست؟ مسئولین برگزاری مراسم چه کسانی هستند؟ خلاصه حدود دو ساعتی با حضرت آقا در یکی از حجره‌ها صحبت کردیم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردیم. ایشان هم گفتند عجب کار بزرگ و خوبی انجام دادید.

هنوز در باورم نمی‌گنجد که چطور ما این مراسم را برگزار کردیم. یکی از عجایب تاریخ تشیع در آن همایش اتفاق افتاد. نیمی از دانشجویانی که در فیضیه حضور داشتند دختر بودند. این اتفاق از نوادر تاریخ به حساب می‌آید. درب فیضیه از سمت حرم را به خانم‌ها اختصاص داده بودیم.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

آقایان علما کاملا در برنامه‌ها حضور داشتند. آقایان مشکینی، راستی، احمدی میانجی از سرشناسان علمای حاضر در همایش بودند. در طول مراسم از آقای مشکینی، لنکرانی و چند نفر دیگر برای سخنرانی استفاده کردیم. بعد از نماز مغرب و عشا تا آخر شب نیز حلقه‌های ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفره تشکیل می‌شد و در نقاط مختلف فیضیه اساتید برای حضار صحبت می‌کردند.

بعد از اینکه همایش اول برگزار شد قرار شد که مراسم بعدی سه ماه بعد در تهران برگزار شود. مراسم در روز‌های پایانی شهریور در محوطه چمن دانشگاه تهران برگزار شد. این مراسم بیشتر در اختیار دانشگاهیان بود. خوابگاه امیرآباد را هم برای استراحت طلاب و علما و سایر میهمانان در نظر گرفته بودیم. به دلیل اینکه مراسم در تابستان برگزار می‌شد مشکلی از بابت جای خواب نداشتیم عده‌ای حتی در محوطه فضای باز دانشگاه استراحت می‌کردند.

ساعت چهار روز دوم مراسم بود که اعلام کردند هواپیما‌های عراقی به فرودگاه مهرآباد حمله کردند. همانجا در مراسم اعلام کردند که حضار پناه بگیرند. جمعیت بین درختان و دانشکده‌ها پخش شده بودند. بعد از این آقایان را به خوابگاه امیرآباد بردیم و روز سوم مراسم هم برگزار نشد.

شهادت مزد مجاهدت و ایثار

سرانجام آیت الله مفتح، پس از عمری تلاش و جهاد مستمر و خستگی ناپذیر در راه تبلیغ دین در ساعت ۹ صبح روز سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ در حیاط خلوت دانشکده الهیات دانشگاه توسط عناصر منحرف گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و معالجات در بیمارستان اثری نبخشید و حدود ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز به شهادت رسید.

پیکر مطهر آن عالم ربانی پس از برپایی مراسم با شکوه تشییع، در صحن مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد و روز شهادت شهید مفتح به مناسبت فعالیت‌های چشمگیر این شهید والامقام در راه تحقق وحدت بین حوزه و دانشگاه «روز وحدت روحانی و دانشجو» نامگذاری شد.

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین

در پی شهادت آیت الله مفتح امام خمینی با صدور پیامی خطاب به ملت مسلمان ایران شهادت ایشان را تسلیت گفته و اقدام منافقین را محکوم کردند. متن پیام حضرت امام بدین شرح هست:

بسم الله الرحمن الرحیم

إنا لله و إنا إلیه راجعون آن گاه که منطق قرآن، آن هست که ما از خداییم و به سوی او می‌رویم و مسیر اسلام، بر شهادت در راه هدف هست، و اولیای خدا – علیهم السلام – شهادت را یکی از دیگری به ارث می‌بردند، و جوانان متعهد ما برای نیل شهادت در راه خدا درخواست دعا می‌کرده و می‌کنند، بدخواهان ما که از همه جا وامانده دست به ترور وحشیانه می‌زنند، ما را از چه می‌ترسانند؟

امریکا خود را دلخوش می‌کند که با ایجاد رعب در دل ملت- که سربازان قرآنند- می‌تواند وقفه‌ای در مسیر حق و عقب گردی از جهاد مقدس در راه خدا ایجاد کند؛ غافل از اینکه ترس از مرگ برای کسانی هست که دنیا را مقرّ خود قرار داده و از قرارگاه ابدی و جوار رحمت ایزدی بی خبرند. اینان از کوردلی، صحنه‌های شورانگیز ملت عزیز و شجاع ما را در هر شهادتی، پس از شهادتی که در پیش چشمان خیره آنان منعکس هست نمی‌بینند. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ

اینان می‌بینند که هزار و سیصد سال بیشتر از صحنه حماسه آفرین کربلا می‌گذرد و هنوز خون شهیدان ما در جوش و ملت عزیز ما در حماسه و خروش هست. جناب حجت الاسلام دانشمند محترم آقای مفتح و دو نفر پاسداران عزیز اسلام- رحمة الله علیهم- به فیض شهادت رسیدند و به بارگاه ابدیت بار یافتند، و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفریدند و آتش نهضت اسلامی را افروخته‌تر و جنبش قیام ملت را متحرک‌تر کردند.

خدایشان در جوار رحمت واسعه خود بپذیرد و از نور عظمت خود بهره دهد. امید بود از دانش استاد محترم و از زبان و علم او بهره‌ها برای اسلام و پیشرفت نهضت برداشته شود؛ و امید هست از شهادت امثال ایشان بهره‌ها برداریم. من شهادت را بر این مردان برومند اسلام، تبریک و به بازماندگان آنان و ملت اسلام تسلیت می‌دهم. سلام بر شهیدان راه حق.

۲۷ / ۹ / ۵۸ / ۲۸ محرّم الحرام ۱۴۰۰

روح الله الموسوی الخمینی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید «محمد مفتح» پرچم‌دار مبارزه وحدت آفرین بیشتر بخوانید »

شهید نامجو؛ از تشکیل گروه مخفی علیه شاه تا ارتقای معنوی ارتش

شهید نامجو؛ از تشکیل گروه مخفی علیه شاه تا ارتقای معنویت در ارتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید موسی (رسول) نامجو» ٢۶ آذر ۱۳۱۷ در بندر انزلی به دنیا آمد. تاریخ تولد وی در شناسنامه ١٠ آبان ١٣١٧ ذکر شده، اما تاریخ درست همان ٢۶ آذر هست. در پنج سالگی مکبر مسجد محله‌شان شد و بسیار علاقمند درس و مدرسه بود به همین علت پدرش او را به عنوان مستمع آزاد در مدرسه ثبت‌نام کرد.

سید موسی پنج ساله بود که به اتفاق خواهر هفت ساله‌اس در مدرسه و در کلاس اول نشست و روز به روز استعداد او نمایان‌تر می‌شد. از آنجایی که بسیار باهوش و با ذکاوت بود طی هماهنگی مسئولان مدرسه با اداره آموزش و پرورش انزلی آزمون تستی از او به عمل آمد و قرار شد سید موسی کلاس اول را به صورت رسمی در همان پنج سالگی امتحان بدهد لذا در میان شگفتی همه با معدل ۲۰ شاگرد اول مدرسه شد و توانست با موفقیت چشمگیری تا مقطع کلاس ششم در انزلی تحصیل کند.

او سپس به همراه سایر اعضای خانوده راهی تهران شد و تصمیم به ادامه‌ی تحصیل در مدرسه نظام گرفت و به یاری خدا و تفکر عالی با انگیزه، شوق و ذوق زیاد به فراگیری دروس ادامه داد و در سال ۱۳۳۷ به عنوان یکی از بهترین شاگردان دبیرستان نظام، دیپلم ریاضی گرفت و وارد دانشکده‌ی افسری شد.

وی با توانمندی و پشت کاری که داشت به تحقیق و مطالعه در امور سیاسی و علمی نیز پرداخت و همچنین به زبان‌های انگلیسی و فرانسه تسلط کافی پیدا کرد، همچنین به ورزش سوارکاری روی آورد.  شهید نامجو با هدف و تدبیری که داشت اقدام به شناسایی دانشجویان متدین و مذهبی کرد تا بلکه در آینده بتواند با کمک آنان در ایجاد جو معنوی در دانشکده‌ی افسری موفق شوند.

سرتیپ دوم سید رحیم حسینی درباره این شهید گفته هست: «سال ۱۳۳۴ من مسئول ثبت نام مدرسه نظام بودم. یک روز دیدم جوانی با چهره پاک و ساده وارد دفتر شد و پس از سلام و احوال پرسی اعلام نمود که برای ثبت نام آمده هست. من مدارک او را گرفتم و متوجه شدم که برگ عدم سوء پیشینه و معاینه ندارد؛ لذا با توجه به این که آخرین روز‌های ثبت نام بود به او گفتم هرچه سریعتر به انزلی برود و عدم سوء پیشینه بگیرد و یک برگ معاینه پزشکی هم به او دادم که پس از گرفتن سوءپیشینه به بیمارستان رفته و آن را پرکند. پس از چند روز که مهلت ثبت نام و معاینه تمام شده بود دیدم آن جوان آمد و از من خواست که مدارکش را پس بدهم. علت را پرسیدم و او با کمال سادگی گفت: مرا معاینه نکردند و گفتند برو مدارکت را بگیر و برو. من با دیدن چهره پاک این جوان و با آگاهی از این که می‌توانم مشکل استخدامی او را برطرف کنم، در برگ معاینه دیگری سلامتی‌اش را تایید کردم و بلافاصله او را به مدرسه نظام معرفی کردم و ایشان راهی مدرسه نظام شد. این جوان پاک و بی آلایش، کسی جز شهید سید موسی نامجوی نبود».

سید موسی در سال ۱۳۴۰ درجه‌ی ستوان دومی را با موفقیت به پایان رساند و به عنوان هیات علمی دانشکده پذیرفته شد. همیشه درس و تدریس را با نام خدا و حدیثی از حضرت علی (ع) آغاز و در کنار آن اصول و اخلاق اسلامی را به دانشجویان منتقل می‌کرد. بدین‌سان شیفتگان زیادی بین دانشجویان پیدا کرد.

دکتر گذشتی در این‌باره می‌گوید: «من وقتی وارد هیأت علمی دانشکده افسری شدم، از همان روز‌های اول شخصیت شهید نامجوی از جهات مختلف توجه مرا جلب کرد. او فردی معتقد، مخلص، متعهد، و متقی بود و طبیعتاً کسی که این همه خصوصیات والا داشته باشد ممتاز و نمونه هست و سید موسی نیز به خاطر این ویژگی‌ها مورد احترام همه همکاران بود. متانت، صداقت و انضباط واقعی از ویژگی‌های بارز ایشان در برخورد با دوستان، دانشجویان و حتی مسئولین بلند پایه بود. شهید نامجوی ضمن تدریس نقشه خوانی، به اقتضای وظیفه و مسئولیت خود در مورد دانشجویان سعی در تکوین شخصیتی آنان داشت به طوری که با رفتار و کردار انسانی خود در رشد تحکیم مبانی اخلاقی و شخصیتی عده زیادی از دانشجویان مؤثر بود و با آنکه خود یکی از اساتید اخلاق بود علاقه وافری به فراگیری و تکمیل دروس دینی ـ اخلاقی داشت. سید موسی با آنکه خودش یک استاد مسلّم بود ولی برای تکامل خود احساس احتیاج به راهنما و استاد می‌کرد که به قول معروف، او را تا خدا بالا ببرد».

تحول مهم در زندگی سید موسی، دیدارش با مرجع تقلیدش حضرت امام خمینی (ره) بود. پس از این دیدار معنوی، همیشه با وضو بود و هفته‌ای دو تا سه روز روزه می‌گرفت و بعد از آن بار‌ها به محضر امام مشرف شد و با صلاح دید ایشان در ارتش ماند، تلاش و فعالیت کرد و توانست به کمک شهید «آیت» و دیگر دوستانش گروه مخفی تشکیل دهد و ارتباط گسترده‌ای با دانشجویان دانشکده افسری و حتی افراد غیر نظامی در دوره‌ی خفقان نظام ستم شاهی برقرار کند، در محل دانشکده نمازخانه‌ای راه‌اندازی و اقدام به پرپایی نماز جماعت، ادعیه، مناجات و مراسم سوگواری کند و بعد‌ها کلاس‌های اعتقادی دایر کرد و سرانجام فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم منحوس ستم شاهی راه‌اندازی کند.

سرتیپ دوم همایونی‌نسب در این مورد می‌گوید: «آن نمازخانه مرکز تجمع دانشجویان مذهبی شد و حتی دانشجویانی که به صورت فرادا نماز می‌خواندند به این محل آمده و در نماز جماعت شرکت می‌کردند و شوکت اسلام را در آنجا به تصویر می‌کشیدند».

شهید نامجو علاوه بر تدریس در دانشکده افسری در دانشکده‌های بیرون نیز تدریس می‌کرد تا بتواند با فعالان سیاسی و مذهبی غیر نظامی  همچون شهید باکری، دبیران و سایرین ارتباط نزدیک برقرار  کند، به همراه مرحوم ناصر رحیمی که یکی از نوادر تاریخ ارتش بود و دارای ایمان و اعتقادی راسخ به شمار می‌آمد با قرآن و نهج‌البلاغه ارتباط تنگاتنگی داشت تیمی تشکیل داده و به خانواده‌های بی‌سرپرست ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ کمک و رسیدگی کند.

تیمسار کرمی یکی از دانشجویان آن زمان در این رابطه می‌گوید: «من مسئول خانواده‌ای شدم که دارای ۶ فرزند بزرگ آنها یک دختر ۱۶ ساله و فرزند کوچک آنها پسر بچه ۲ ساله‌ای بود. من مرتب به خانه آنها میرفتم و نیازمندی‌های مالی وغیر مالی آنها رابر آورده میکردم. یکروز یکی از همسایه‌های جلوی مراگرفت و نسبت به تردد من به آن خانواده اعتراض کرد. او گفت که در این خانه دختر دم بخت هست و صحیح نیست شما به آنجا بروید. این مساله را من در جلسه‌ای به عرض نامجوی واقارب پرست رساندم و پس از بحث و بررسی زیاد آنها پیشنهاد کردند که من در صورت تمایل با آن دختر ازداوج کنم. من با توجه به شناختی که به آن خانواده داشتم این موضوع را پذیرفتم و موضوع را با عمه آن خانواده در میان گذاشتم و او مقدمات کار را فراهم کرد و در یک مراسم ساده با هم عروسی کردیم. آن دختر ۱۶ ساله اکنون همسر بنده هستند و پسر کوچک ۲ ساله پس از آن که جوان رشید و رعنایی شد، در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید و فرزندانی از آن شهید والامقام به یادگار مانده هست».

سید موسی در سال ۴۹ با خانم «افسانه طلوعی» دختری متدین و عفیفه پیمان مقدس زناشویی بست که ثمره‌ی آن یک فرزند دختر و دو فرزند پسر شد. وی به همراه شش نفر از همکارانش جریان کودتای ارتش شاه و نحوه اجرای آن را نزد حضرت امام فاش کرد و بدین ترتیب کودتا فاش و خنثی شد و به تدبیر امام راحل، مردم به خیابان‌ها ریختند و ترس و وحشت شاه و اطرافیانش را فرا گرفت.

شهید نامجو در ابتدای بعد از پیروزی انقلاب با پیشنهاد امام، عضو شورای امنیت ملی و مسئول تجدید نظر در ارتش برای رسیدن به ارتشی مومن و متعهد برای پاسداری، حفظ و حراست از انقلاب اسلامی شد.

شهید نامجو در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۶۰ از سوی شهید باهنر نخست وزیر وقت، با حفظ سمت به وزارت دفاع منصوب شد و با قبول این سمت اقدام به طرح‌ریزی و ساختن قطعات مهم نظامی و تسلیحات ارتش کرد. پس از عملیات غرورآفرین ثامن‌الائمه (ع) به همراه شهید فلاحی، فکوری، کلاهدوز، جهان‌آرا، سید رسول نامجو‌ی از آبادان برای شرکت در جشن فارغ‌التحصیلی دانشجویان دانشکده‌ی افسری تهران با یک فروند هواپیمای جنگی حامل مجروحین عازم بودند که هواپیمای آنان در تاریخ ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ در کهریزک تهران دچار سانحه شد و بدین سان این بزرگ مرد خستگی‌ناپذیر اسلام به آنچه که سالیان سال آرزو و لیاقتش را داشت رسید و شهد گوارای شهادت را نوشید و به عرشیان پیوست

خیابان «گرگان» که یکی از خیابان‌های قدیمی تهران هست، به نام سرلشکر نامجو نام‌گذاری شده و در بهمن‌ماه سال ۱۳۹۵ از سردیس ایشان در گیلان رونمایی شد.

** وصیت نامه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله بل احیا و لکن لا تشعرون.»

وآن کسی را که در راه خدا کشته شده کشته مپندارید لیکن او زنده هست و لیکن همه‌ی شما این حقیقت را در نخواهید یافت.

 با درود وسلام بر امام زمان مهدی موعود و ریشه کن ظلم واستبداد و نایب بر حقّش ابراهیم زمان و رزمندگان اسلام که جان خود را بر کف نهاده و از خانه وآشیانه ودنیا بریده و برای دفاع از میهن و وطن شرف ودین خود بر علیه کافران از خدا بی خبر یورش می‌برند و به ندا‌ی هل من ناصر ینصرنی حسین (ع) لبیّک می‌گویند اسلام به مجروحین ومعلولین این عزیزانی که با خون خود و با از دست دادن عضوی از بدن خود توانستند پیروزی‌هایی برای اسلام ومسلمانان به ارمغان آورند وسلام به امّت شهید پرورمخصوصاً خانواده‌های شهدا این امّتی که با از دست دادن عزیزشان صبر را پیشه می‌کنند وخم به ابرو نمی‌آورند بلکه شادمان می‌شوند که فرزندشان را در راه خدا و دین خدا هدیه می‌کنند.‌ای پدرو‌ای مادر عزیزم،‌ای کسانی که سال‌ها در بزرگ کردن و تربیت و تعلیم می‌کوشیدید و سختی‌ها را پشت سرگذاشتید ودر برابر مشکلات همچون کوهی استوار نصر وشکیبایی به خرج دادید از مرگ من هیچ ناراحت نباشید و اشک نریزید بلکه افتخار کنید که فرزندتان در راه خدا به جهاد رفته و شهید شده هست وهر وقت جنازه ام را در مقابل دیدگانتان قرار دادند باز تکرار می‌کنم اشک نریزید مگر اشکی که از روی شوق وشادمانی باشد مبادا به سر وسینه‌ی خود از روی ناراحتی و حسرت بزنید بلکه سر بالا گیرید وافتخار کنید که توانستید امانت خدارا به خوبی باز گردانید.

خواهرم، یک توصیه به تو دارم و آن اینست تو باید درس آزادگی و زندگی کردن را از حضرت زینب کبری و فاطمه (س) یاد بگیری، حجاب رارعایت کن، حجابت را حفظ کن، زیرا که حفظ حجاب از خون هر شهیدی ارزشش بیشتر هست.

دوستان عزیزم، تنها خواسته‌ای که از شما عزیزان دارم این هست که تا جای که می‌توانید وتوانستید بعد از من راهم را ادامه دهید به جبهه‌ها عزیمت کنید و سلاح بر دست گیرید و بر قلب کافرین گلوله شلّیک کنید و بر آنها یورش ببرید ور یشه کفر واستکبار را از ریشه برکنید و جهان را برای حکومت کردن حضرت مهدی (عج) آماده سازید که خداوند وعدۀ پیروزی به شما داده هست.

اشهد انّ لا اله الی الله واشهد انّ محمّد رسول الله و اشهد انّ علـی ولی الله
شهادت فقط نصیب مردان خدای می‌شود و از شما می‌خواهم از جانب خداوند برای من طلب آمورزش و بخشش کنید و بدانید خداوند لطفی درحق من کرده و من را در شمار شهدای اسلام به حساب آورد.

از این جهت بر من مگریید وزاری نکنید و اسلام بیش از اینها ارزش دارد و احتیاج به ریختن چنین خون‌هایی داردچنانچه اسلام از بعد ظهور تا کنون قربانی‌ها داده و خون‌ها به پای آن ریخته شده تا چنین استوار ومحکم به دست تو رسیده و ما باید نگهدار آن باشیم و آن را جهانی نماییم.

پدر ومادرم ناراحت نشوید، وطاقت کنید، با ناراحتی شما وکم طاقتی وکم صبری شما دشمنان خوشحال ودوستان دلسرد می‌شوند پس صبر پیشه کنید وخداند نیز مدد شما خواهد بود.

بر شهادت‌ها زاری نکنید واز آنها غمگین نشوید، منتها الیه سرنوشت هر فرد مرگ هست و هیچ یک از ما از آن رهایی نخواهیم داشت و فردی که شهید می‌شود تقدیر آن هست که دفتر زندگی دنیوی او در آن زمان مقرّر بسته شود و در هر زمان و هر مکانی باشد دار فانی را وداع گوید پس چه بهتر خداوند مرگ مارا زمان راحتی وشهادت در راهش قرار دهد.

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید نامجو؛ از تشکیل گروه مخفی علیه شاه تا ارتقای معنویت در ارتش بیشتر بخوانید »

تنها نظامی همراه آیت‌الله خامنه‌ای در سوریه/ پیام پدر ۵ شهید سوری به امام خمینی (ره)

تنها نظامی همراه آیت‌الله خامنه‌ای در سوریه/ پیام پدر ۵ شهید سوری به امام خمینی (ره)


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نیمه شهریور سال ۱۳۶۳ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان، به دعوت «حافظ اسد» رئیس‌جمهور وقت سوریه، راهی «دمشق» شدند. شهید صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی تنها فرمانده رسمی نظامی بود که آیت‌الله خامنه‌ای را در این سفر همراهی می‌کرد.

در همین رابطه امیر سرتیپ ناصر آراسته روایت می‌کند: [در آن زمان] حضرت آقا ریاست جمهوری را به عهده داشتند من [به همراه] شهید صیاد در محضرشان برای بازدید از سوریه، لبنان و الجزایر رفتیم. [تنها] نظامی‌ای که همراه ایشان بود، شهید صیاد بود که فرمانده نیرو [زمینی ارتش] بود. من هم در خدمت شهید صیاد بودم. رفتیم در بعلبک، در آن‌جا سپاه ما یک اردوگاه آموزشی داشت. شهید صیاد هم پیش‌بینی کرده بود که نمازمان را در همه‌جا اول‌وقت بخوانیم. آن سرتیپی که از ارتش سوریه رئیس اسکورت ما بود، پیش‌بینی کرده بود که نمازمان را در منزل یک پیرمرد شیعی که پنج شهید در مبارزه با اسرائیل داده هست، بخوانیم. رفتیم و همه اهالی، چه شیعه چه سنی در حیاط منزل ایشان آمده بودند.

نمازمان را که خواندیم، صبحانه را هم که خوردیم، زمانی که می‌خواستیم از خانه آن پیرمرد بیرون بیاییم ـ مترجمی هم به نام آقای سپهر همراه ما بود ـ آن [پیرمرد] پوتین شهید صیاد که پر از خاک بود (چون ما شب تا صبح در راه بودیم) را برداشت و با دستش پاک کرد و بعد پوتین شهید صیاد را این پیرمردی که پنج نفر از خاندانش شهید شده بودند، بوسید و جلوی پای شهید صیاد گذاشت که بعد شهید صیاد به زور دست ایشان را بوسید و گفت چرا با من این کار را کردی؟ ایشان گفت: من هر شهیدی که دادم، دوست داشتم که نزد امام بیایم. نتوانستم و نشد. حالا بروید به امام بگویید که من پوتین سربازش را بوسیدم.

این مسئله روی خود شهید صیاد هم خیلی اثر گذاشت که وقتی هم ما برگشتیم، شهید صیاد آن شب تا صبح عبادت و گریه می‌کرد که من از او پرسیدم: چرا این کار را می‌کنی؟ به من گفت: من تا امروز تصورم بر این بود که به‌عنوان یک سرباز جمهوری اسلامی، هرچه مدیونم در کشورم مدیونم؛ امروز فهمیدم هر مظلومی در هر جای دنیا در حال جنگیدن هست، من به او مدیونم. من که نمی‌توانم دینم را برای آن‌ها ادا کنم. من فقط در کشور خودم مسئولم؛ لذا از خدا استغفار می‌کردم که خدایا ببخش، من وسعم برای خدمت کردن کم هست.

منبع: خاطرات امیر سرتیپ ناصر آراسته، هیئت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تنها نظامی همراه آیت‌الله خامنه‌ای در سوریه/ پیام پدر ۵ شهید سوری به امام خمینی (ره) بیشتر بخوانید »

پیام تبریک امام امت در پی پیروزی عملیات «مطلع الفجر»

پیام تبریک امام امت در پی پیروزی عملیات «مطلع الفجر»


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، امام خمینی امروز (۱۳۶۰/۹/۲۱) به پیام روز گذشته فرمانده نیروی زمینی ارتش و فرمانده کل سپاه درباره پیروزی به‌دست‌آمده در عملیات مطلع الفجر پاسخ دادند.

در این پیام امام، خطاب به فرماندهان نظامی مذکور آمده هست:

تلگراف شما مبنی بر پیروزی بزرگ در محور گیلان غرب و سرپل ذهاب واصل شد. بحمدالله‌تعالی، موفقیت نیرو‌های رزمنده ایران که با اعتماد به خدای بزرگ و انگیزه محافظت اسلام عزیز و دفاع از کیان کشور اسلامی ایران در تمام جبهه‌های نبرد با نیرو‌های شیطانی به پیروزی غرورآفرینی دست یافتند، موجب سرافرازی امت اسلامی و قشر‌های ملت عظیم الشان ایران، سرزمین شهدای فضیلت و پایگاه دلیران، پیروزمند در دو جبهه معنوی و ظاهری گردید.

این بار جلوه عظمت الهی در جبهه گیلان غرب و سرپل ذهاب درخشیدن گرفت و کشور را در آن محور، از لوث وجود بستگان آمریکا تطهیر فرمود؛ و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی (بخشی از آیه ۱۷ سوره انفال: تو تیر نینداختی آنگاه‌که تیراندازی کردی، بلکه خدا انداخت.)

اسلام بزرگ و اسلامیان و تاریخ کشور، این فداکاری‌ها و جوانمردی‌های دلیران نظامی و انتظامی و مردمی را فراموش نمی‌کند و افتخار بزرگ فرماندهان و سربازان و پاسداران و نگهبانان کشور حضرت مهدی ارواحنا لمقدمه الفداء، در تاریخ ایران ثبت هست؛ چنانچه، ننگ و عار و ذلت و رذالت برای آمریکاییان داخل و خارج که برای خدمتگزاری به ابرجنایتکار جهان به روی اسلام و مسلمانان آتش می‌گشایند، ثبت خواهد شد.

بگذار تا تبهکاران بین‌المللی و بوق‌های مزدور جناح‌های جنایتکار، این پیروزی‌های عظیم را به‌حساب نیاورند و با تبلیغات انحرافی بر ننگ صدامیان آمریکایی پرده‌پوشی کنند.

اینجانب به پیروی از ملت عظیم الشان ایران، این پیروزی بزرگ را به رزمندگان و فرماندهان محور غرب و سرپل ذهاب تبریک عرض نموده و از خداوند متعال پیروزی نهایی اسلام را بر کفر جهانی خواستارم.

منبع:

لطف‌الله زادگان، علیرضا، روزشمار جنگ ایران و عراق: آزادسازی سرزمین‌های ایران، گام دوم: بستان (کتاب شانزدهم)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۴، صص ۹۶۴، ۹۶۵

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پیام تبریک امام امت در پی پیروزی عملیات «مطلع الفجر» بیشتر بخوانید »