امام خمینی(ره)

نماز عشق را خونین وضویی تازه می‌بینم...

نماز عشق را خونین وضویی تازه می‌بینم…


نماز عشق را خونین وضویی تازه می‌بینم...

 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، ظهر داغ و سوزان دهم ماه مبارک رمضان، مصادف با یازدهم تیرماه ۱۳۶۱، شتک خون بزرگمردی، بر محراب مسجد ملااسماعیل یزد، نقش و نشان گذاشت که همه عمر، در اجتهاد و جهاد، پاسدار و سنگربان حریم معرفت دینی و عالمی مبارز، شجاع، بصیر، روشن بین و پیشتاز در صف اول روشنگری و پیکار با رژیم طاغوت و از بزرگترین اصحاب و یاران امام (ره) و مبلغان و مفسران و شارحان راه و مکتب و مسیر او در دوران غربت و در سالهای تبعید بود. سومین شهید محراب آیت الله شیخ محمد صدوقی، از تابناکترین چهره های تاریخ روحانیت دین باور و پیشرو در مبارزه و در مسیر برقراری حاکمیت دین و فقاهت است. کسی که بنیانگذار و قافله سالار این انقلاب، حضرت امام راحل (ره) در فضیلت او تعبیری چنین بلند و شگفت دارد که شاید در حق کمتر کسی از بزرگان انقلاب، بیان شده باشد: «می‌توانم بگویم که او محور این انقلاب بوده است.» او از آغاز نهضت امام، همراه این قیام نورانی بود و همه همت و توان خود را با تحمل انواع رنجها و سختی ها، بر سر آن گذاشت. پس ازپیروزی انقلاب در زمره مقربترین حواریان و یاران امام با ارتباط بسیار نزدیک و مستمر با ایشان، یکی از ستون های جبهه انقلاب در برابر جبهه خیانت و انحراف و نفاق بود و به تاوان همین ایستادگی و آگاه سازی و افشاگری ماهیت منافقانه آنان، جان پاک خویش را نثار راه و طریق مولا و مقتدای خود کرد و کدام سخن در وصفش گویاتر و رساتر از توصیف آن مرشد و مراد شهیدان؟ «اینجانب، دوستى عزیز که بیش از سى سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم، از دست دادم، و اسلام خدمتگزارى متعهد را، و ایران فقیهى فداکار، و استان یزد سرپرستى دانشمند را از دست داد؛ و در ازاى آن به هدف نهایى که آمال این شهیدان است نزدیک شد…»

 

از تبار «شیخ صدوق»

 

آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ محمد صدوقی‌ در روز هشتم ماه صفر ۱۲۸۴ شمسی  در خانواده‌ای‌متقی و روحانی‌ در شهر یزد متولد شد نسب محمد صدوقی‌ به عالم و محدث بزرگ و متقدم تاریخ تشیع؛ جناب شیخ صدوق ملقب به ابن بابویه  (۳۰۵ق) می‌رسد. پدرش میرزا ابوطالب امام جماعت (روضه‌ محمدیه‌) مسجد حظیره یزد بود. میرزا ابوطالب خود فرزند میرزا محمدرضا کرمانشاهی و او فرزند آخوند ملا محمدمهدی کرمانشاهی بود. آخوند ملا محمدمهدی به دلیل افشاگری و ستم‌ستیزی‌اش توسط فتحعلی شاه قاجار از تبریز به یزد تبعید شد. او در این شهر امور دینی مردم را به دست گرفت و پس از فوت او فرزندش میرزا محمدرضا، کارهای پدر را دنبال نمود و اداره امور شرعی مردم را به عهده گرفت. آیت‌الله صدوقی تحصیل را از مکتب‌خانه‌های قدیم آغاز کرد. در سن ۱۳ سالگی وارد مدرسه عبدالرحیم خان یزد شد و به کسوت اهل علم و روحانیان در آمد. مقدمات علوم اسلامی را تا لمعه و قوانین الاصول ادامه داد. سپس به اصفهان رفت و در مدرسه چهارباغ ساکن شد اما بدلیل یخبندان و سرمای شدید، نتوانست ادامه دهد و به قم بازگشت.  

در محضر علم و فضل و فقاهت

 

در حوزه قم دانش و امانتداری او مورد توجه بزرگان قرار گرفت و آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در قسمتی از کارها از او کمک گرفت. یکی از کارهای او تقسیم شهریه حاج شیخ عبدالکریم بود. در آن زمان رسم چنین بود که افراد وجیه و سرشناس شهریه را تقسیم می‌کردند تا پرداخت شهریه به بزرگان محترمانه صورت گیرد و این انتخاب، خود نشان‌دهنده شخصیت اوست. حافظه‌ای قوی داشت به‌طوری که در روز عده زیادی را شهریه می‌داد و نام و مقدار پرداختی را شب یادداشت می کرد و تمام افراد و مبالغ را کاملا به خاطر داشت. شهید صدوقی در ایام حیات علمی خویش از استادانی مبرز و عالیمقام همچون: آیات شیخ عبدالکریم حائری یزدی (موسس حوزه قم)، سید صدرالدین صدر، آقاسید محمدتقی خونساری، آقاسید محمد حجت کوهکمری بهره برد و در طی سالها تدریس، موفق به تربیت شاگردانی شاخص و ارزشمند همچون: علامه محمدتقی جعفری تبریزی، استاد علامه شهید مرتضی مطهری، آیات فاضل لنکرانی، جنتی، قدوسی، سیدهاشم رسولی محلاتی، یوسف صانعی و… گردید.

 

نماز عشق را خونین وضویی تازه می‌بینم...

رضاشاه را از باغش بیرون انداخت!

 

صدوقی مبارزه را از زمان رضاخان آغاز کرد. دسیسه‌های رضاشاه و ضدیت او با مذهب و روحانیت، ضربه‌های سهمگینی بر تشکیلات مذهبی و حوزه‌های علمیه زد و از این رهگذر سختی‌های فراوانی را بر روحانیان و اقشار مذهبی هموار کرد. در این جو یاس و تردید و ناامیدی، شهید صدوقی چهره پرنشاط و مقاوم حوزه بود که در جلسات و محافل و مجامع، با حضور و سلوک و سخن خود، روح امیدواری و مقاومت را در روحانیان حوزه می‌دمید و این خصوصیتی بود که بسیاری از عالمان آن زمان توجه داشتند و در شرح زندگی آن بزرگ مرد بیان شده است. نقل ماجرایی از برخورد او با شخص رضاشاه، بیانگر روحیه شگفت او در شجاعت و صراحت و آزادگی او است؛ در شهریور سال ۱۳۲۰ که با ورود قوای متفقین به تهران، رضاشاه مجبور به کناره گیری از قدرت و خروج به حالت تبعید از کشور شد، در مسیر خروج از تهران به طرف اصفهان، در اطراف قم ماشینش خراب می‌شود و بدون اجازه وارد باغ ایشان می‌شود و آیت‌الله صدوقی با بی‌توجهی و اعتراض، او را از باغ بیرون می‌کند! خبر این شجاعت و جسارت بی مانند و غیر قابل باور، به محمدرضا پهلوی  می‌رسد و در زمان سلطنت، روزی در عبور از یزد، قصد انتقام گرفتن از ایشان را داشت، اما  خدا نخواست و او از نفوذ آن روحانی محبوب و معتبر یزد ترسید و از این کار صرف نظر کرد. آیت الله صدوقی، همچنین از دهه ۱۳۳۰ وارد میدان و مسیر مبارزه گردید و در حمایت از گروه فداییان اسلام  به رهبری شهید نواب صفوی، از هیچ‌ تلاشی فروگذار نکرد به‌طوری که مبارز شهید،  سیدعبدالحسین واحدی،  برای پنهان‌شدن به خانه او پناه می‌برد و ایشان او را دو روز پشت آینه دیواری اتاق پنهان کرد و او را از دست ماموران رژیم، مخفی کرد.

 

حاضر در همه صحنه‌های انقلاب

 

شهید صدوقی مبارزات‌ علنی و فراگیر خود را با شروع‌ نهضت‌ حضرت‌ امام‌ آغاز کرد. در پی‌ تصویب‌ لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، بر اساس‌ گزارش‌های ساواک  در روز پنج‌شنبه‌، ۲۵ آبان‌ ۱۳۴۱ عده‌ای‌ از علما و وعاظ‌، در منزل‌ وی‌ اجتماع‌ نموده‌ و قرار گذاشتند که‌ موضوع‌ فوق را بر سر منابر با مردم‌ در میان‌ بگذارند. موضع‌گیری‌ دیگر آیت‌الله صدوقی‌ در جریان‌ طرح‌  انقلاب سفید   بود که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ هماهنگ‌کننده‌ در بسیج‌ مردم‌ و روحانیت‌ علیه‌ انقلاب‌ سفید گام‌ برداشت‌. پس‌ از تبعید امام‌، آیت‌الله صدوقی‌ همواره‌ از طریق‌ مراسلات‌، تلگراف‌ و نیز ارسال‌ کمک‌های‌ مالی‌ با امام‌ ارتباط‌ داشت‌. ساواک گزارش‌های متعددی از مبارزات آیت‌الله صدوقی از ابتدای نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب اسلامی به مناسبت‌های مختلف ارائه داده است. در قیام خونین پانزدهم خرداد ۴۲ که مبداء نهضت اسلامی بود، در مبارزه با مظاهر فساد و تمدن غرب، کشف حجاب، تبدیل تاریخ شمسی به تاریخ شاهنشاهی که مورد اعتراض بسیاری از روحانیون بود و همچنین جشن‌های هنر شیراز و در بسیاری از وقایع سیاسی و اجتماعی آن روز، صدوقی بود که به میدان می‌آمد و فریاد می‌زد. اعلامیه می‌داد و شجاعانه در میدان مبارزه حضور داشت. در اوج حرکت‌های انقلاب، جوش و خروش و توش و توانی مضتعف یافته بود و از هیچ حرکت و مجاهدتی فروگذار نمی کرد. در آن زمان در حدود ۷۰ سال عمر داشت اما برای همدردی با تبعیدیان به آنان سر می‌زد و یا فرزندش مرحوم شیخ محمدعلی صدوقی را به عنوان نماینده می‌فرستاد تا از مبارزان دربند دلجویی کند.. آیت‌الله خامنه‌ای که در آن ایام در ایرانشهر تبعید بودند، از این روحیه ایشان چنین یاد می‌کند: «این کار (سرزدن به تبعیدیان) از روحانی ارزشمند، محترم و معمری مثل ایشان خیلی نادر و کم‌نظیر بود. علمای شهرستان‌ها خیلی به این کار نمی‌پرداختند که راه بیفتند و به دید و باز دید تبعیدی‌ها بروند اما ایشان این کار را کردند و از تعقیباتی که ممکن است داشته باشد هرگز هراسی نکردند.»

 نماز عشق را خونین وضویی تازه می‌بینم...

پیشتاز و پرچمداری در مسیر نهضت امام (ره)

 

در پی درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی فرزند امام (ره)  در اول آبان ،۱۳۵۶ صدوقی علاوه بر پیام تسلیت به امام‌خمینی، در پنجم آبان ماه، مجلس ترحیمی برای او برگزار کرد و با مأمور ساواک که می‌خواست مراسم را به‌هم بزند برخورد جدی کرد و مراسم را تا آخر، ادامه داد. او همچنین مراسم چهلم سیدمصطفی را در مسجد حظیره برگزار کرد.  امام‌خمینی به دلیل پیام تسلیت صدوقی و برگزاری مجالس ترحیم در یزد، از وی تشکر کرد.  در پی انتشار مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات به ساحت امام و مرجعیت شیعه در هفدهم دی ۱۳۵۶ صدوقی از برخی روحانیان دعوت کرد تا حوزه علمیه یزد را تعطیل کنند و عازم شهر مقدس قم شوند. امام خمینی در بیست و هفتم دی ماه، در پاسخ نامه صدوقی، ضمن ابراز نارحتی از وضع کشور، از تفقد وی نیز تشکر کرد. صدوقی اطلاعیه‌های امام‌خمینی دربارهٔ حوادث ۱۹ دی قم و ۲۹ بهمن تبریز را میان مردم پخش و منتشر کرد و مراسم چهلم شهدای ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز به هدایت وی در نهم و دهم فروردین ۱۳۵۷ در مسجد حظیره برگزار شد که منجر به شهادت دو نفر و بازداشت و تبعید سخنران این جلسه به ایرانشهر شد. صدوقی همچنین نخستین کسی بود که دربارهٔ  فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان در ۲۸ مرداد این سال اعلامیه داد و دراین‌باره دولت را مجرم شناخت. همچنین چند نامه به آیت الله خویی، مرجع تقلید شیعیان، در اعتراض به سکوت وی در دوران انقلاب نوشت. وی در دوران مبارزه و در حمایت از امام‌خمینی و مبارزات ایشان از کسانی بود که بیشترین اعلامیه را به مناسبت‌های مختلف و در حمایت از ایشان صادر کرد. در فراهم‌آوردن استقبال باشکوه از ایشان و مدیریت جلسه برای سخنرانی ایشان در بهشت زهرا در روز ورود به ایران، نقش اساسی داشت. حضور وی در مراسم سخنرانی امام‌خمینی (ره) در بهشت زهرا در کنار ایشان و سخنان کوتاه وی بارها پخش شده‌است.

 

پشتوانه ولایت فقیه، پدر رزمندگان، افشاگر خط نفاق و توطئه

 

نقش صدوقی در نظام، از سال ۵۸ و با ورود او به عرصه نمایندگی مجلس خبرگان اول، جدی تر شد. او در این سنگر، در کنار شهید دکتر بهشتی و حسن آیت و … مدافع و مفسر و شارحی برای این اصل بود و آن را متضمن اسلامی بودن حاکمیت و تضمین تداوم آن می شمرد. از سوی دیگر، صدوقی در دوران دفاع مقدس، در تجهیز مردم برای رفتن به جبهه می‌کوشید و گاه شخصاً در جبهه‌ها به قصد سرکشی و تقویت روحیه رزمندگان حاضر می‌شد؛ چنان‌که با وجود وضع جسمی نامناسب و شرایط دشوار مناطق جنگی، در جبهه جنوب و در عملیات بیت المقدس،  حاضر بود. او با حضور در خط مقدم جبهه و رفتار صمیمانه با رزمندگان، کمک‌های قابل توجهی، برای تأمین نیازهای رزمندگان دفاع مقدس و اداره امور جنگ‌زدگان فراهم کرد و باعث تقویت روحیه جوانان بود. او همچنین در کنار دیگر شهدای محراب همچون مدنی و دستغیب و اشرفی اصفهانی، با روشنگری در برابر جبهه نفاق و انحراف ایستاد و خیانتهای آنان را افشا کرد. همین بصیرت، حکمت و قاطعیت و شجاعت و زبان صریح و مواضع محکم و قاطعانه او، منافقین را مصمم به حذف این شخصیت محوری نظام کرد.

 

می‌ترسم در بستر بمیرم و توفیق شهادت نصیبم نشود!

 

می‌گفت: «آیت الله مدنی را شهید کردند، آیت الله دستغیب را شهید کردند، ولی می‌ترسم من در بستر بمیرم و توفیق شهادت، نصیبم نشود…» مدت‌ها بود در تعقیبات نمازها از خداوند، طلب شهادت می‌کرد.
از چندین هفته قبل از شهادت، جوانی در حدود ۲۵ ساله با لباس بسیجیان در مسجد آقا پیدا شده بود و زاهدانه به مسجد، رفت و آمد داشت. این برخورد او باعث می‌شد کسی به او مشکوک نشود. روز دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۱ با روز جمعه همزمان شده بود. آیت الله صدوقی، مثل هر جمعه غسل جمعه کرد و به طرف مسجد ملااسماعیل حرکت کرد. خطبه‌های نماز جمعه را خواند و سپس به نماز ایستاد. نماز که تمام شد، یکی از پاسداران، کفش‌های ایشان را جلو پایش جفت کرد و قبل از اینکه آیت‌الله صدوقی پایش را در کفش کند، یکباره همه چیز دگرگون شد. جوان منافق از پشت سر به آیت‌الله صدوقی هجوم آورد و گردن او را گرفت و سخت به عقب کشید. ناله‌ای از ایشان برخاست و ناگاه صدای انفجار مهیبی در فضای مسجد پیچید! فریاد و غوغا همه مسجد را فرا گرفت، آیت‌الله صدوقی از پشت به زمین افتاد، پهلو و کمرش دریده و متلاشی شد و بدینسان این پیر جهاد و اجتهاد و عارف مناجاتی مجاهد راه خدا، در ۷۵ سالگی و در محراب نماز، به دیدار یار شتافت و سومین شهید محراب عشق و عبودیت و توحید شد.

 

براى خدمت به خلق و انقلاب، سر از پا نمی‌‏شناخت…

 

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

انا للَّه و انا الیه راجعون

طبع یک انقلاب، فداکارى است. لازمه یک انقلاب، شهادت و مهیا بودن براى شهادت است. قربانى شدن و قربانى دادن در راه انقلاب و پیروزى آن اجتناب ناپذیر است، بویژه انقلابى که براى خداست و براى دین او، براى نجات مستضعفان است و براى قطع امید جهانخواران و مستکبران. ما در هر جمعه و در هر جماعت و در هر محفل اسلامى و در هر گردهمایى براى یارى اللَّه در انتظار قربانى هستیم و در انتظار شهادت. قربانى براى یک انقلاب بزرگ نشانه یک پیروزى و نزدیک شدن به هدف است.

بى جهت نیست که درباره سید شهیدان جهان، منقول است که هرچه یاران بزرگوارش از دست مى‏رفتند و هرچه به ظهر عاشورا نزدیکتر مى‏شد رنگ مبارکش افروخته‏تر و ابتهاجش زیادتر مى‏شد؛ هر شهیدى که مى‏داد یک قدم به پیروزى نزدیکتر مى‏شد.

مقصد، عقیده است و جهاد در راه آن و پیروزى انقلاب، نه زندگى و دنیا و رنگ و بوى ننگین آن. این شهادتهاست که به ملت ما وعده پیروزى نهایى مى‏دهد. مگر اسلام از شهادت ۷۲ تن برگزیدگان خدا در حکومت جبار بنى امیه خسارت دید؟ و انقلاب عظیم ایران از شهادت هفتاد و چند تن در یک لحظه و هزاران جوانان بزرگوار عاشق خدا و شهادت خسارت دید، که ما خوف خسارت در شهادت عالِمى بزرگوار و بزرگى متعهد و فداکار داشته باشیم. مگر فقهاى ارجمند و ائمه جمعه و جماعت والا مقام که در صف مقدم انقلاب بودند و هستند نباید در صف مقدم شهدا و جانبازان در راه دوست باشند.

چه کسى اولى‏ به شهادت است در زمانى که کفر بنى امیه اسلام را تهدید مى‏کرد، از فرزند معصوم پیامبر اسلام و فرزندان و اصحاب او؟ و چه کسى اولى‏ به شهادت است در عصرى که استکبار جهانى و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزیز را تهدید می کنند، از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقى عزیز- رضوان اللَّه علیه- شهید بزرگى که در تمام صحنه‏ هاى انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود، و وقت عزیزش صرف در راه پیروزى اسلام و رفع مشکلات انقلاب می شد، و براى خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی شناخت. هر جا زلزله می ‏شد شهید صدوقى براى ترمیم خرابیها آنقدر که توان داشت حاضر بود. هر جا که سیل می آمد او بود که در صف مقدم براى دستگیرى خلق خدا حاضر بود. در جبهه ‏ها او و دوستان او و امثال او بودند که هر چند یک دفعه سرکشى کرده و آرامش قلب خلق اللَّه بودند. این مدعیان خدمت به خلق و قیام براى خلق که در بیغوله ‏ها خزیده و در حال انقلاب به چپاول اسلحه و مهمات بیت المال خلق فعالیت شبانه روزى نمودند، اینک که خداوند تعالى چهره کریهِشان را آشکار کرد و دستشان را از مال و جان خلق اللَّه کوتاه نمود، چنین خدمتگزارانى را از این خلق می گیرند، و چون دزدان از سوراخ درآمده و غافلگیرانه اینگونه مردان فداکار براى ملت و توده ‏هاى محروم را از محرومین می‏ ستانند و آن را به حساب قدرت خویش می ‏آورند و فتحى بزرگ براى خود و اربابان خود می ‏دانند، و با تمام رسوایى، باز خود را براى حکومت این ملت اسلامى مهیا می کنند. غافل از آنکه هر شهادتى ملت را به هدف بزرگ نزدیکتر می کند، و آنان را در پیشگاه حق و خلق، رسواتر و بی آبروتر. ما در عین حال که از شهادت و فقدان این بزرگان‏ خدمتگزار به اسلام و محرومین در سوگیم، از نزدیک شدن به هدف اعلا که قطرات خون این شهیدان آن را نوید میدهند، دلگرم و خرسندیم. آنچه پیش ما مطرح است هدف بزرگ و شخصیتهاى این بزرگمردان شهید است که بحمداللَّه هدف نزدیک و شخصیتهاى اینان بارزتر و بزرگتر می شود. اینجانب دوستى عزیز که بیش از سى سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم، و اسلام خدمتگزارى متعهد را، و ایران فقیهى فداکار، و استان یزد، سرپرستى دانشمند را از دست داد و در ازاى آن به هدف نهایى که آمال این شهیدان است، نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیة اللَّه الاعظم- روحى فداه- و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض می کنم و از خداوند تعالى براى آن شهید عظیم، رحمت و مغفرت، و براى ملت بزرگ بویژه یزد متعهد صبر و اجر، و براى خاندان محترم این بزرگوار خصوصاً فرزند برومند عزیزش صبر جمیل و اجر جزیل، خواهانم. از خداوند متعال پیروزى اسلام و سرنگونى کفر را خواستارم.

روح اللَّه الموسوى الخمینى.

 

 

 

 

 

 

 

 

 



منبع خبر

نماز عشق را خونین وضویی تازه می‌بینم… بیشتر بخوانید »

روزی که شیطان، خلیج فارس را معراجگاه لاله‌های پرپر کرد

روزی که خلیج فارس معراجگاه لاله‌های پرپر شد


روزی که شیطان، خلیج فارس را معراجگاه لاله‌های پرپر کرد

 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، ۳۷ سال پیش در چنین روزی، خبر وقوع فاجعه ای هولناک، بهت و اندوهی عمیق و سنگین را بر فضای سراسر کشور حاکم کرد. ناوگان نظامی «وینسنس» آمریکای جهانخوار که برای تغییر موازنه قوا به سود عراق پس از بی نتیجه ماندن جنگ شهرها و استفاده وسیع و فراگیر از سلاح های شیمیایی، در منطقه خلیج فارس مستقر شده بود، هواپیمای ایرباس ایرانی شامل ۲۹۰ مسافر غیر نظامی بیگناه را هدف دو موشک گرفت و جنایتی بی سابقه را رقم زد. صبح روز ۱۲ تیرماه ۱۳۶۷ برابر با سوم ژوئیه ۱۹۸۸میلادی، درساعت ده و ده دقیقه بامداد هواپیمای مسافربری A۳۰۰ شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران ( باشماره پرواز ۶۵۵ ) که از بندر عباس ، طی یک پرواز منظم برنامه ریزی شده ، عازم دبی بود برفراز آبهای سرزمینی خود هدف دو فروند موشک هدایت شونده کروز از کشتی جنگنده یو اس. اس . جک وینسنس ، متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا، قرار گرفته و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن ( شامل ۱۵۶ مرد، ۵۳ زن ، ۵۷ کودک ۲-۱۲ سال ، ۸ کودک زیر ۲ سال و ۱۶ خدمه ) جان باختند. هواپیمای مزبور حامل ۲۷۵ مسافر و پانزده خدمه بود. از این تعداد، ۲۵۴ ایرانی ، سیزده نفر تبعه امارات عربی متحده، ده نفر هندی، ۶ نفر پاکستانی، شش نفر تبعه یوگسلاوی و یک نفر ایتالیایی بود. شصتوپنج نفر از مسافران این هواپیما را کودکان تشکیل میدادند! دولت ایالات متحده آمریکا معتقد بود که ؛ ناو وینسنس به اشتباه، هواپیمای مورد نظر را یک هواپیمای جنگی تشخیص داده و برای دفاع از خود به سوی آن شلیک کرده است! دولت آمریکا برای انکار مسؤولیت خود در یک حرکت هماهنگ تلاش کرد تا افکار عمومی را گمراه ساخته و مسؤولیت خود در قبال این حادثه را انکار نماید. ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا ، اظهار داشت که هواپیما مستقیماً به سمت ناو وینسس حرکت کرده و لذا، مورد اصابت موشک قرار گرفته است تا ناو از خود در مقابل حمله احتمالی مراقبت نماید. ژنرال «ویلیام جی. کراو» یکی از رؤسای ستاد مشترک این کشور نیز ابراز داشت که وینسس «با هدف دفاع از خود» شلیک کرده است. در پی این جنایت که از اقدامات عمدی امریکا درخلیج فارس بود، دولت امریکا نه تنها اظهار تأسف نکرد وبابت این وحشی‌گری عذرخواهی ننمود بلکه به «ویلیام راجرز» فرمانده ناو حمله کننده به هواپیما، مدال شجاعت نیز اعطأ کرد.

این حادثه در پی تجاوز رژیم عراق به ایران و در پی آغاز جنگ نفتکشها ، یک سال پس از شروع جنگ و با هدف ناامن کردن خلیج فارس برای تضعیف توان اقتصادی ایران، به وقوع پیوست و از پی خود، روند اوضاع و معادلات را تغییر داد و سرانجام در مدتی کمتر از سه هفته، به پذیرش ناگزیر قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی جمهوری اسلامی منجر شد.

 

منطق شیطان: لژیون افتخار برای قتل ۳۰۰ انسان بیگناه!

 

هواپیمای مسافربری ایرباس آ ۳۰۰ متعلق به شرکت هوایی ایران‌ایر در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ از تهران به مقصد دوبی در حرکت بود که پس از توقفی کوتاه در بندرعباس به مسیرش ادامه داد اما شلیک یک موشک ریم ۶۶ استاندارد از ناو یو اس اس وینسنس متعلق به نیروی دریای آمریکا در ارتفاع ۱۲ هزار پایی و در محدوده جزیره «هنگام» بر فرازخلیج‌فارس، مانع از رسیدن مسافران این پرواز به دوبی شد. ۱۷ روز قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، فرمانده ناو جنگی یو اس اس وینسنس با شکستن مرز آبی جنوب کشور وارد آب‌های سرزمینی کشورمان شد و پرواز مسافربری IR۶۵۵ با ۲۹۷ مسافر و خدمه را بر فراز خلیج‌فارس ساقط کرد و با این اقدام غیرانسانی جنجالی بین‌المللی را در آخرین روزهای جنگ هشت ساله ایران و عراق رقم زد. او دو سال بعد در سال ۱۳۶۹ مدال «لژیون افتخار» را از دستان جورج هربرت واکر بوش، بوشِ پسر، رییس‌جمهور وقت آمریکا بابت رفتار بسیار شایسته و انجام خدمات برجسته اش طی سال‌های ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ دریافت کرد. این جایزه به پاس خدمات راجرز در کسوت فرماندهی ناو یو اس اس وینسنس به او اهدا شد و موجب جریحه‌دار شدن احساسات و عواطف میلیون‌ها شهروند ایرانی  و غیرایرانی شد.

 روزی که شیطان، خلیج فارس را معراجگاه لاله‌های پرپر کرد

رونالد ریگان: این یک اقدام دفاعی بود!

 

ساعاتی پس از شلیک ویلیام راجرز، فرمانده ناو وینسنس به ایرباس ایرانی دریاسالار ویلیام کرو فرمانده وقت ستاد مشترک نیروی دریایی آمریکا با حضور در یک نشست خبری گفت: مسیر پرواز هواپیمای ایرانی، مستقیم به سمت پایین و رو به ناو یواس‌اس وینسنس بود. وقتی که هواپیمای مزبور به اخطارهای مکرر ما توجهی نکرد وینسنس به سمت آن شلیک کرد تا از خودش در برابر هرگونه حمله احتمالی محافظت کند. هواپیمای ایرانی با سرعت ۴۵۰ گره دریایی یعنی سرعتی که معمولا هواپیماهای جنگی با آن پرواز می‌کنند در ارتفاع ۹۰۰۰ پایی از سطح دریا در حال کاهش ارتفاع و حرکت به سمت ناو آمریکایی بود و به همین دلیل هدف ناو وینسنس قرار گرفت. ادعای دیگر کرو این بود که ایرباس ایرانی از دالان هوایی خودش خارج شد و  ویلیام راجرز، فرمانده ناو آمریکایی آن را با هواپیمای جنگی اف ۱۴ اشتباه گرفت. روز بعد، رونالد ریگان، رئیس‌جمهور وقت آمریکا گفت: در تاریخ سوم جولای ناوهای یواس‌اس وینسنس و یواس‌اس مانتگومری در حال انجام عملیات در آب‌های بین‌المللی خلیج‌فارس در نزدیکی تنگه هرمز بودند. شایان ذکر است در روز دو جولای مانتگومری به سیگنال‌های خطر از یک تانکر هلندی واکنش نشان داده بود که هدف حمله قایق‌های کوچک ایرانی قرار گرفته بود. با در دست داشتن نشانه‌هایی مبنی بر اینکه حدود ۱۲ کشتی کوچک ایرانی جمع شده بودند تا به این کشتی تجاری حمله کنند، ناو وینسنس یک بالگرد لامپس مارکس را برای انجام ماموریت گشت‌زنی روانه حریم هوایی آب‌های بین‌المللی کرد تا موقعیت را ارزیابی کند. وقتی که بالگرد مذکور تنها به چهار مایل دریایی رسیده بود، قایق‌های کوچک ایرانی به سمت آن شلیک کردند در این زمان وینسنس ۱۰ مایل دریایی از صحنه فاصله داشت. بالگرد لامپس آسیب ندید و به سرعت به سمت وینسنس برگشت. او در نهایت، این حمله را یک اقدام دفاعی ارزیابی کرد!

 

 

ریشه‌ها و زمینه‌های جنایت؛ ایران نباید برنده جنگ باشد!

 

گسترش میدان جنگ از جبهه‌های غرب و جنوب غرب ایران به شهرها و مناطق مسکونی کشورمان توسط رژیم بعث عراق رفته رفته به دریا و هدف قرار دادن کشتی‌های تجاری و باری ایرانی و غیرایرانی سرایت کرد. ناکامی صدام، رییس جمهور دیکتاتور عراق در جبهه‌های نبرد، امرا و فرماندهان نظامی تحت امرش را به این فکر انداخت که فشار بر مقامات سیاسی و نظامی کشورمان را در جایی خارج از میدان نبرد افزایش دهد بنابراین جنگ نفتکش‌ها را در سال ۱۳۶۰ در خلیج‌فارس به راه انداخت. صدام همزمان با شکار نفتکش‌های ایران، کشتی‌های تجاری طرف همکاری را جمهوری اسلامی ایران را نیز هدف موشک‌های ارتش خود قرار داد. او و امرای تحت فرمانش در دومین ماه از زمستان ۱۳۶۰ و در دومین سالِ جنگ تحمیلی، متخصصان جنگهای نابرابر را به مین‌گذاری سواحل بندر امام خمینی و تشدید حمله به کشتی‌های تجاری طرف همکاری با ایران تشویق کرد. اقدامات رییس رژیم بعث عراق محدود به اینها نبود. مقامات امنیتی این کشور با همکاریِ سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و کشورهای غربی، حملات مشکوک نیروهای خرابکار در خلیج‌فارس را به ایران نسبت دادند و در پی تامین خوراک تبلیغاتی برای غرب، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس با شکایت از ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد موفق در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۶۳ قطعنامه ۵۳۳ این سازمان را علیه کشورمان تصویب کند. این قطعنامه خواستار پایان دادن مقامات سیاسی و نظامی کشورمان به حملاتی بود که ایران هیچ نقشی در آنها نداشت. آمار نظامی نشان می‌داد از آغاز جنگ عراق در شهریور ۱۳۵۹ تا تابستان ۱۳۶۳ بالغ بر ۱۱۳ کشتی تجاری و باری در خلیج‌فارس هدف حملاتی موشکی و هوایی رژیم بعث یا مزدوران دریایی این کشور قرار گرفت. مقامات سیاسی و دیپلمات‌های کشورمان در زمستان ۱۳۶۳ در نامه‌ای رسمی به دبیرکل وقت سازمان ملل، از هر اقدامی که موجب تامین آزادی و امنیت کشتیرانی در خلیج‌فارس شود، حمایت کردند اما حمله به نفتکش‌ها و کشتی‌های تجاری طرف همکاری ایران، متوقف نشد. آمار اعلام شده تا تیر ۱۳۶۶ حکایت از غرق شدن میلیون‌ها تن انواع کالا و تجهیزات از محموله کشتی‌ها، نابود شدن بیش از ۴۰ کشتی تجاری، آسیب دیدن ۳۴ تن محموله و بار کشتی‌ها و کشته شدن بیش از ۳۰۰ نفر از ملوانان و خدمه کشتی‌های عبوری داشت. دولت وقت فرانسه نیز با فروش هواپیماهای داسو سوپر اتاندارد و موشک‌های اگزوسه به صدام بر دامنه حملات رژم متجاوز بعث افزود. در چند ماه پایانی جنگ ایران و عراق، ایالات‌متحده به‌طور مکرر به شناورهای ایران حمله می‌کرد و باعث تخریب چندین قایق موتوری و آسیب به یک شناور نظامی ایران شد. آمریکا، تعمدا این کار را انجام داد. آنها می‌خواستند به ایران نشان بدهند اگر آنها را تهدیدی علیه کشتی‌هایشان ببینند حاضرند دست به هر اقدامی بزنند.

 

آمریکا: پیروزی ایران در جنگ، فاجعه است!

 

عملیات بزرگ کربلای ۵ در دی ماه سال  ۱۳۶۵ با وجود رکورد شکنی در هزینه ها و شهادت و جانبازی رزمندگان، اگر چه نتوانست به اهداف خود برسد و مانند هشت  تلاش دیگر نیروهای ایرانی برای دست یابی به دروازه‌های بصره، ناکام ماند؛ اما این عملیات توانست برتری موازنه قدرت را به نفع کشور تغییر دهد. از همین رو «کربلای ۵» زنگ خطری برای سقوط بصره و فتح و جدایی جنوب عراق از رژیم بعثی بود. آن هم جنوب عراق که اکثریت مطلق آن را شیعیان تشکیل می‌دادند و همین زنگ خطر موجب شد سرعت شوروی و امریکا از یک سو و از سوی دیگر اعراب منطقه برای تقویت ماشین جنگی صدام برای توازن قدرت، افزایش خیره کننده‌ای بیابد. حال می‌توان درک بهتری داشت که چرا عراق،  چراغ سبز استفاده فراگیر از سلاح‌های شیمیایی را هم از ابرقدرتها دریافت کرد. ورود آمریکا به منطقه خلیج فارس برای برهم زدن بازی و تغییر معادله جنگ بود. از تیرماه ۶۶ عراق با بمباران شیمیایی سردشت، وارد فاز جدید و بی سابقه ای از جنایت علیه غیر نظامیان شد. سپس با بمباران شیمیایی شهر حلبچه عراق و کشتار جمعی هزاران انسان بیگناه، با حمایت آمریکا نشان داد که صحنه بازی عوض شده است. جنگ شهرها از اسفند ۶۶ و تا فروردین ۶۷ تهران و شهرها را زیر موشک باران سنگین، بی امان و وحشیانه گرفت. مجموع این عوامل باعث شد تا دورنمای جنگ به شکلی دیگر ترسیم شود.

 

«جهان» در برابر «ایران»

 با باز گذاشتن دست صدام در بمباران و موشک‌باران شهرها و حتی حمله شیمیایی و تجهیز بیشتر عراق، فشار به ایران ادامه یافت، از همین رو امریکا که نمی‌توانست از ۴۰ درصد از نفت جهان چشمپوشی کند، کوشش کرد امنیت منافع خود و متحدانش در خلیج فارس را تأمین کند، از همین رو بعد از حضور ناوگان امریکا در خلیج فارس بتدریج با درخواست امریکا برخی کشورهای ناتو نیز نیروهای نظامی خود را به خلیج فارس اعزام کردند. کار به جایی رسید که مجموع کشتی‌های جنگی و مین‌روب امریکا در منطقه به ۴۴ رسید و کشتی‌های جنگی انگلیس، فرانسه، ایتالیا، هلند و… به عدد ۴۷ رسید. موضعگیری امریکا به نفع عراق تضعیف شده در جبهه‌ها در حد سخنان ریچارد آرمیتاژ، معاون وزیر دفاع امریکا مبنی بر این که «ما نمی‌توانیم شاهد شکست عراق باشیم» یا مصاحبه وزیر دفاع امریکا در ۳/۱/۶۵ مبنی بر این که «پیروزی ایران در جنگ خلیج فارس فاجعه‌آمیز است» باقی نماند. آمریکا از روزهای پایانی تیر ۶۶ عملاً اسکورت همه‌جانبه خود را از کشتی‌های کویتی آغاز کرد و از سوی دیگر کشتی‌های مین‌روب خود را در منطقه فعال کرد تا حادثه مشابه که برای ناو شوروی رخ داد برای امریکایی‌ها تکرار نشود و حتی پرچم امریکا روی کشتی‌های کویتی نصب شد. البته از سوی دیگر حمله عراق به کشتی‌ها به مقصد و مبدأ ایران همچنان ادامه داشت! این اقدام آمریکا عملاً جانبداری نظامی از یک طرف متخاصم در جنگ بود. در مجموع، آمریکا با حضور نظامی خود در خلیج فارس و حمایت از حملات عراق که ریشه بحران و ناامنی محسوب می‌شد، موجب تشدید بحران و پیچیده شدن اوضاع خلیج فارس شد. عراق وآمریکا با بحرانی کردن منطقه کوشیدند توجه کشورهای صنعتی را به خلیج فارس معطوف ساخته و آن‌ها را مجبور کنند نقش قابل توجهی به اصطلاح در حفظ جریان آزاد نفت از منطقه ایفا کنند. مقامات ارشد امریکا با سفر به منطقه و کشورهای اروپایی، سران اروپا را متقاعد کردند ناوهای جنگی یا کشتی‌های مین‌روب خود را به منطقه اعزام کنند. نیروهای امریکایی در کنار انتشار گزارش‌هایی مبنی بر محاصره و مین‌گذاری بنادر ایران، تمرین‌هایی برای پیاده شدن در سواحل ایران انجام دادند. در مجموع گسترش جنگ در خلیج فارس و خطرات ناشی از آن به حضور و همکاری نظامی گسترده شرق و غرب با سه نوع نظام و ایدئولوژی متعارض: کمونیستی در شوروی، سرمایه‌داری در غرب و سنتی پادشاهی در کشورهای منطقه، انجامید. آنها از انقلاب اسلامی و گسترش آن احساس خطر می‌کردند. حضور گسترده نظامی آن‌ها در منطقه که هر روز بر میزان آن افزوده می‌شد، عملاً جبهه جدیدی برای جمهوری اسلامی در مرزهای آبی جنوب به وجود آورد؛ جبهه‌ای که توانایی نظامی آن را تجزیه و درآمدهای ارزی و اقتصادی کشور را به طور کامل تهدید می‌کرد. توان نظامی و وضعیت اقتصادی و موقعیت بین‌المللی ایران به هیچ وجه قابل مقایسه با عراق نبود. اینچنین شد که دو هفته بعد، ایران راهی جز قبوب قطعنامه پیش روی خود نیافت. یک جهان، سلطه و نابرابری و ناجوانمردی، ایران مظلوم و مقاوم را محاصره کرده و هدف گرفته بود.

 

منشور جبهه جهانی جهاد و مقاومت اسلام در برابر «نظم سلطه»

 اما پیام تاریخی امام (ره) در پاسخ به تسلیت قائم مقام رهبری، منشور جبهه جهانی مقاومت اسلام در برابر نظام سلطه بود. فرازهایی از این پیام را مرور کنیم تا متوجه شباهت شرایط و اوضاع آن روزها با امروز شویم: «مردم آزادۀ جهان همیشه از ابرقدرتها خصوصاً امریکای جنایتکار صدمه دیده‌‏اند و تا عزم خود را برای رویارویی با کفر و شرک جهانی و امریکای سلطه‏گر جزم ننمایند، هر روز شاهد جنایتی تازه خواهند بود. مردم شریف ایران باید توجه کنند که امروز، روز مبارزه و جنگیدن با تمام شیاطینی است که حقوق حقه تمامی پابرهنگان جهان را صرف عیش و نوش و تهیۀ سلاحهایی می‏نمایند که برای همیشه حاکم دنیای گرسنگان باشند. جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست؛ جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست؛ جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست؛ جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست؛ جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور؛ جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمایه‌داری و کمونیزم؛ جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوشگذرانیهای مرفهین و حاکمان بی‏درد کشورهای اسلامی است. این جنگ سلاح نمی‏شناسد، این جنگ محصور در مرز و بوم نیست، این جنگ، خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمی‏داند. این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهای اعتقادی ـ انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوشگذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمی‌هاست. رزمندگان ما در دنیای پاکِ اعتقاد و در جهان ایمان تنفس می‏کنند و مسلمین جهان هم که می‏دانند جنگ بین استکبار و اسلام است، جهانخواران را آرام نخواهند گذاشت و ضربه‏های خود را بر همۀ کاخ‏نشینان وارد می‏کنند. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه امریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول اللّه‏ ـ صلی اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه‏های نبرد، تقدیم می‏نمایم. انفجار هواپیمای مسافربری، زنگ خطری است برای تمامی مسافرتهای هوایی. باید با تمام وجود تلاش کنیم تا چنین صحنه‏های دردناکی پیش نیاید.»

 

امام: چه جای عید و تبریک است؟!

 امام خمینی (ره) چندروز بعد از این فاجعه دلخراش، در پاسخ به پیام تبریک شیخ زائد بن سلطان آل نهیان رییس دولت امارات متحده عربی، با اشاره به جنایت استکبار جهانخوار آمریکا در کشتار ۳۰۰ انسان بیگناه از جمله بیش از ۶۰ کودک و نوزاد، با صراحت و قاطعیت فرمودند: چه جای تبریک عید است؟!

«با این مصیبتهای بزرگی که برای مسلمانان جهان و بخصوص ملت مظلوم ایران، پیش آمده، جای تبریک و عیدی نمانده. در جایی که سردمداران امریکای جهانخوار دزدانه به خلیج فارس وارد شده و هواپیمای مسافربری را با بیش از ۲۹۰ نفر انسان بی‌دفاع و زن و کودک بیگناه هدف موشک قرار داده و می‌کشند و نوکر بی اراده و مزدورشان صدام جنایتکار در حلبچه و جبهه‌های جنگ هر روزه صدها و هزاران انسان را با بمبهای کشنده شیمیایی همچون برگ درختان روی زمین می‌ریزد و با کمال تأسف بیشتر حاکمان منطقه و کشورهای اسلامی نیز حتی از یک محکومیت لفظی هم دریغ می‌ورزند چه جای عید و تبریکی است.»



منبع خبر

روزی که خلیج فارس معراجگاه لاله‌های پرپر شد بیشتر بخوانید »

«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ…


«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، هفتم تیر ۱۳۶۰ در تقویم تاریخ انقلاب اسلامی، «روز شهید» نام گرفته و روز معراج بهشتیان انقلاب و یاران مخلص و فداکار امام (ره) به جلوداری و قافله سالاری سیدالشهدای انقلاب، شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی از کربلای سرچشمه است تا جوار قرب حق و جاودانگی در تاریخ، همچنانکه آن سردار جبهه اصیل انقلاب در مصاف با نفاق و مفوذ و خیانت، خود از این تقدیر، پیشگویانه خبر داده بود: «ما راست قامتان جاودانه‌ی تاریخ خواهیم ماند.» به گفته امام راحل، ضد انقلاب و خط نفاق، به سرکردگی و عاملیت سازمان مجاهدین خلق، بهشتی را از این ملت گرفت چرا که میزان و عمق تاثیرگذاری او را در مدیریت ساختاری کشور، می‌دانست و به این نتیجه رسیده بود که حضور او بزرگترین مانع برای جریان وابسته به غرب، برای استحاله ارزشهای انقلاب و نظام و مقابله با خط امام است. دشمن، فهمیده بود که بهشتی، رکن و ستون اصلی نظام، بعد از امام (ره) است و به فرموده‌ی ایشان، دانشمند و مدیر و مدبر است. این بینش کلان نگر، آینده پژوهانه و راهبردی بهشتی، بزرگترین و برجسته ترین نقطه قوت او بود که دشمن را به فکر حذف این مهره کلیدی حاکمیت خط امام و جریان اصیل مکتبی انداخت تا به خیال خود، با فقدان او نظام، دچار خلاء بنیادی شود و در غیاب این نیروهای کارآمد، رفته رفته فروبپاشد. اما انقلاب ما حتی با فاجعه فقدان بهشتی نیز که به فرموده امام: «مثل یک ملت بود»، بازهم قوی تر شد و راه خود را مطمئن تر و مقتدرتر ادامه داد. 

«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

 

  • شاگرد اول تیزهوش دبستان، حوزه را انتخاب کرد

 

سید محمد حسینی ‌بهشتی دوم آبان ۱۳۰۷ شمسی در محله لنبان اصفهان به دنیا آمد. پدرش از روحانیون اصفهان و امام جماعت لنبان و از خاندان بزرگ ساداتن صدر جبل عامل لبنان بود و به کارهای مذهبی مردم رسیدگی می‌کرد و برای تبلیغ و رسیدگی به مسائل شرعی، به روستاهای اطراف اصفهان می رفت و به فعالیت دینی، سخنرانی و بیان احکام شرعی مشغول بود، نماز جماعت اقامه می کرد و مشکلات آنان را برطرف می ساخت. مادرش نیز زنی پاکدامن و پرهیزکار بود و در انجام احکام شرعی و آداب اسلامی، دقت نظر داشت. این بانوی محترم دختر حضرت آیت الله حاج میر محمدصادق خاتون آبادی از مراجع بزرگوار و محققان صاحب نام بود. تحصیلات را در چهار سالگی در مکتب خانه ای آغاز نمود. خیلی سریع خواندن و نوشتن و روخوانی  قرآن را فرا گرفت. تا این که بعدها به دبستان دولتی رفت و هنگامی که امتحان ورودی از او گرفتند، گفتند باید به کلاس ششم برود ولی از نظر ما نمی‌تواند. بنابراین او را برای کلاس چهارم پذیرفتند. پس از آن که تحصیلات دبستانی را به پایان رساند. در امتحان ششم ابتدایی شهر، نفر دوم شد. سپس به دبیرستان سعدی رفت و سال اول و دوم را در دبیرستان گذراند. در ۱۴ سالگی که مقارن با سال ۱۳۲۱ شمسی بود، تحصیلات دبیرستان را نیمه تمام رها کرد و به یکباره مسیر زندگی اش عوض شد. شوقی برای حضور در حوزه علمیه و تلبس به لباس دین و تلمذ علم دین احساس کرد و به جرگه حوزویان درآمد تا با استفاده از فضای معنوی این پایگاه علم و عمل، راه سعادت را در پیش گیرد. سید محمد چهار سال در حوزه علمیه اصفهان به تحصیل علوم دینی پرداخت و در این مدت کوتاه با پشتکار فراوان و استعداد درخشانی که داشت، دروسی را که باید در مدت هشت سال خوانده شوند، در مدت چهار سال به پایان رساند و در ۱۸ سالگی برای تکمیل تحصیلات عالی و به دست آوردن دانستنی های تازه به شهر مقدس قم عزیمت کرد تا در جوار پربرکت حضرت فاطمه معصومه (س) و در محضر استادان گرانقدر، کسب فیض کند و رهتوشه برگیرد. در مدرسه حجتیه در حجره ای ساده سکنی گزید و به درس و بحث مشغول گشت و با دوستانی چون استاد شهید مرتضی مطهری، امام موسی صدر و… آشنا شد و در مدت شش ماه بقیه دروس سطح شامل رسائل و مکاسب و کفایه و… را به پایان رساند و در سال ۱۳۲۶ در درس خارج فقه و اصول شرکت کرد. در همین سال با همفکری دوستانی چون شهید مطهری برنامه ای به منظور تبلیغ مذهبی در روستاهای دور افتاده، تنظیم کردند.

 «بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

  • از شاگردی محضر «امام» و «علامه» تا دکترای فلسفه

 

او با این که در سال دوم دبیرستان تحصیلاتش را نیمه تمام گذاشته و به سوی حوزه شتافته بود، دوباره تصمیم گرفت که همزمان با درس‌های حوزوی، فراگیری دروس ناتمام گذشته را نیز ادامه دهد. با کوشش فراوان و استعداد سرشار خویش آن دو مسیر علمی را با هم ادامه داد، به طور که در سال ۱۳۲۷ موفق به اخذ دیپلم ادبی گشت و در همان سال وارد دانشکده منقول و معقول (الهیات و معارف اسلامی کنونی) شد و در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۳۰ موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشته فلسفه شد. پس از اخذ لیسانس از تهران به قم مراجعت نمود و در درس خارج فقه و اصول، شرکت جست و به موجب علاقه فراوانی که با مباحث فلسفی و عقلی داشت در دروس «اسفار» و «شفاء» مرحوم «علامه طباطبایی (ره)» حضور یافت و از شاگردان همیشگی آن درس بشمار می‌آمد و در شب های پنجشنبه و جمعه با شهید مطهری و دیگر دوستان همراه، جلسه گرم و پرشوری برپا کردند که نتیجه آن به صورت کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با پاورقی‌های شهید مطهری، تنظیم و منتشر گردید. از دیگر استادان وی در قم، عبارت بودند از: آیت الله بروجردی، آیت الله سیدمحمد محقق داماد، آیت الله شیخ مرتضی حائری و حضرت امام خمینی (ره)

پس از پنج سال تحصیل و تدریس در شهر مقدس قم، در سال ۱۳۳۵ وارد دانشکده الهیات شد و تا سال ۳۸ در آن دانشکده مشغول تحصیل در دوره دکترا بود، ولی پس از اتمام تحصیل در آن دانشکده به خاطر فعالیت‌های چشمگیر فرهنگی، تبلیغی و سیاسی که در داخل و خارج کشور به عهده داشت، نتوانست رساله دکترای خویش را ارائه دهد و این امر به تأخیر افتاد. سرانجام در تاریخ ۱/۱۱/۱۳۵۳ رساله دکترای خود را تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» با راهنمایی استاد شهید مرتضی مطهری ارائه و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد.

 

  • معمار تحول در مدیریت فکری حوزه

 

زمانی که سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند که جامعه اسلامی ایران را به یک جامعه مادی غربی تبدیل کنند و با گذشت زمان، دین را به دست فراموشی سپارند. در چنین دوران حساس و پرمخاطره، دکتر بهشتی با همکاری شهید بزرگوار دکتر باهنر در بخش برنامه‌ریزی کتاب‌های وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین کتاب دینی برای مدارس اقدام کرد و از این طریق نگذاشت گرد غربت بر روی این گوهر گرانبها بنشیند و نسل جوان را به فرهنگ غنی اسلام آشنا ساخت. این عالم بصیر و متفکر ژرف نگر، برای آینده‌ای روشن برنامه‌ریزی می‌کرد و چاره این مهم را در ایجاد تحول در حوزه یافته بود. بدین خاطر در سال ۱۳۳۹ به فکر سازماندهی درست و دقیق برای حوزه افتاد و با همفکری دوستانش به این نتیجه رسید که باید تحولی اساسی توأم با نوعی برنامه‌ریزی اصولی انجام گیرد تا طلاب تحت یک برنامه منظم و مدون درآیند و در آینده برای جامعه مؤثر و مفید واقع شوند. بدین منظور با همکاری شهید قدوسی و دعوت از اساتید بزرگواری چون حضرات آیات مشکینی، مصباح یزدی و جنتی، اقدام به تشکیل مدرسه حقانی نمودند و آن را به مثابه پایگاه مهمی برای تربیت طلاب متعهد و انقلابی قرار دادند. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز آن نهاد پاکی که دکتر بهشتی و شهید قدوسی نشاندند، به بار نشست و آثار مفید و مؤثری در این انقلاب  داشت.

 

  • سردار خط مقدم نواندیشی، روشنگری و «جهاد تبیین»

 

شهید بهشتی در عرصۀ تبلیغ دین و آموزش آن و تربیت نفوس و کادرسازی برای سازمان مدیریت کشور بر اساس الگوهای دین ممتاز بود. سابقۀ او در تأسیس دبیرستان دین و دانش و مشارکت در بنیان‌گذاری مدرسه حقانی بر اساس روش جدید آموزشی و ارائه طرح آموزشی و تحقیقاتی جدید در حوزه علمیه آن روزگار و عزیمت به اروپا برای تبلیغ و ساماندهی مراکز فعالیت‌های دینی و اسلامی تلاش برای ماندگاری و پایداری مرکز اسلامی هامبورگ که امروزه آثار و نتایج آن روشن‌بینی و آینده‌نگری به وضوح دیده می‌شود؛ نشانه‌های فهم عمیق و صائب این عالم متعهد و مسئول و زمان‌شناس است. او اسلام را حقیقتا و از عمق جان و به تمام معنا باور کرده بود و به توانمندی اسلام و قرآن در ادارۀ جامعۀ انسانی و در مدیریت جمعی، باور قلبی داشت و در تبیین این حقیقت نیز همتی تمام می‌ورزید. حکم‌الهی را بر هر چیزی ترجیح می‌داد. همچنان‌که از ارتجاع و جموداندیشی و تحجر، احتراز می‌کرد، دربارۀ افتادن به دام التقاط و روشن‌فکرمآبی وارداتی و نااصیل نیز هشدار و پرهیز می‌داد. آثار علمی مکتوب و به جا مانده از او، هر چند بلحاظ کمیت، چندان زیاد نیست، اما به لحاظ کیفی، پرمایه و ارزشمند و اثرگذار است.

 

  • در سنگر شورای انقلاب به حکم امام (ره)

 

پس از آن که انقلاب اسلامی ایران در آستانه پیروزی قرار گرفت، حضرت امام خمینی (ره) آن روزها در پاریس، پایه‌های حکومتی اسلامی را طرح ریزی می نمودند و بدین منظور شورای انقلاب را تشکیل دادند تا بتوانند قوانین کشور را بر طبق موازین اسلامی و قرآنی تنظیم نمایند. یکی از نخستین اعضای این شورا که از طرف حضرت امام انتخاب شد، دکتر بهشتی بود. او پس از مدتی به عنوان دبیر شورا انتخاب شد. این شورا در آن برهه حساس و سرنوشت ساز وظیفه مهمی را بر دوش داشت و منشاء خدمات فراوانی به پیشبرد و مهندسی صحیح اجرایی و عملیاتی جریان انقلاب شد. به ویژه این که در آن دوران – به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه – این شورا نقش قانونگذاری داشت و دو وظیفه مهم را انجام می داد: یکی تصویب قوانین مورد نیاز کشور و و دیگری اجرای آن قوانین که این نیز از سوی اعضای شورا یا افرادی که شورا انتخاب می‌کرد، انجام می شد. مدتی نیز دکتر بهشتی از طرف شورای انقلاب به دادگستری رفت تا به بازسازی این تشکیلات قضایی بپردازد و قضات انقلابی و متعهد را بکار گیرد. حضور ایشان در این مورد نیز چون گذشته مؤثر افتاد.

 

  • بانی کادرسازی، تحزب و تشکل سیاسی در تاریخ جمهوری اسلامی

 

در آن روزهای حساس و سرنوشت ساز انقلاب، در برابر آن همه حزب سیاسی منحرف، وجود یک تشکل اسلامی پیرو راه امام برای پاسداری از ارزش ها ضروری بود. در آن زمان دکتر بهشتی که همواره معتقد به نظم و برنامه‌ریزی و تشکیلات بود، با صلاحدید حضرت امام (ره) در فروردین سال ۱۳۵۸ حزب جمهوری اسلامی را با همفکری و همکاری آیت الله خامنه ای و دیگر دوستان تأسیس کرد تا پایگاهی برای سازماندهی نیروهای مسلمان و متعهد و معتقد به ولایت فقیه باشد. آیت الله بهشتی تا هنگام شهادت به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انجام وظیفه نمود. او معمار و بانی تفکر تحزب و رقابت حزبی و تشکل سازی و تربیت کادرهای نخبه از دل حزب برای مدیریت جریان اصیل و مکتبی در آینده نظام و انقلاب و برای سطوح محتلف ساختار مدیریتی و اجرایی کشور بود. فکری که شاید کمتر کسی در آن روزهای متلاطم و ملتهب می‌توانست با این بصیرت و ژرف اندیشی آینده نگرانه داشته باشد. هدف او از پایه گذاری حزب جمهوری اسلامی، به غایت هوئشمندانه بود چرا که تجربه تلخ تحزب در کشور ما با سابقه سیاه حزب توده و احزاب چپ و مارکسیستی، قشر مومن و مذهبی و پیرو انقلاب را از کار و فعالیت حزبی و در قالب ضوابط و چارچوب منسجم و منظم تشکیلاتی، دور می کرد و تلاش شهید بهشتی، مهندسی یک جریان نوظهور از تحزب بر محور اصول و بینش مکتبی و با یک دید راهگشا و پیشرو برای تربیت نسل نوینی از نخبگان متعهد و متخصص برای نظام بود.

 

  • سنگربان اصل مقدس و مترقی «ولایت فقیه»

 

پس از آن که مجلس خبرگان اول، توسط نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد، دکتر بهشتی نایب رئیس مجلس خبرگان بود اما بیشتر جلسات را او اداره و مدیریت می کرد و بیشتر جلسات مجلس خبرگان به ریاست ایشان برگزار می شد. این مدیر دلسوز نظام، به رغم مشغله کاری فراوان، با تلاش و کوشش فوق العاده و با همفکری و همکاری یاران دلسوز امام و انقلاب، قانون اساسی جمهوری اسلامی را تدوین کردکه به تأیید امام و تصویب امت رسید. قانون اساسی در واقع خون‌بهای انقلاب اسلامی بود. اما یکی از مهمترین و ماندگارترذین نقش های او در این مجلس،روشن کردن جایگاه ولایت فقیه در این نظام در بحث برای تصویب این اصل بود. گرچه بعضی از لیبرال ها و ملی گرایان با آن مخالفت می کردند ولی آیت الله بهشتی با دلایل مستند و متقن و با بحث اقناعی و استدلالی و تبیین ابعاد این اصل و ضرورت آن برای اسلامی شدن حاکمیت و مدیریتن بر مبنای موازین مکتب و احکام الهی توسط فقیه عادل، به مخالفان پاسخ می داد و سرانجام اصل ولایت فقیه با کوششهای این شهید و چندتن از یاران و همفکران او در مجلس خبرگان تصویب شد.

 

مدیریت و مهندسی «عدالتخانه نظام» و راهبری «دستگاه قانون و قضا»

 

پس از استقرار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی مسئولیت دیوان عالی کشور (بالاترین مقام قضایی کشور) را در اسفند ماه ۱۳۵۸ به دست با کفایت آیت الله بهشتی سپرد تا برای این تشکیلات حیاتی که نقش مهم و تعیین کننده‌ای در جامعه دارد، زمینه اجرای قوانین و احکام اسلام و شرع مقدس با درک و درایت این عالم روشن‌بین، مهیا گردد و بنیان عدالتخانه نظام اسلامی که از اهداف و آرزوهای امام و همه دین باوران از دیرباز بود، تحقق یابد. ایشان نیز در طول مدت عهده داری این مسئولیت خطیر، منشاء خیر و خدمات فراوان گشت و امور قضایی کشور را سروسامان داد و آن را انسجام بخشید و با بکارگیری قضات عالم و عادل و متعهد، نظام قضایی را دگرگون ساخت. تلاش بی وقفه او در این قوه فراموش نشدنی است و نشان از یک نگاه نوآور، بن بست شکن، بسترساز و عرصه گشا در مهندسی جریان قوه قانون و قضای اسلامی، بمثابه یکی از ماموریتهای اصلی این نظام و ولایت فقیه دارد. در حقیقت، او بازوی اجرایی امام راحل (ره) برای عملی شدن این خواست ایشان بود که باید همه قوانین کشور و موازین دادرسی و صدور احکام، بر مبنای شرع و فقه و احکام الهی اسلام باشد. قاطعیت و تاکید او بر این امر از جمله در مساله لایحه قصاص در بحبوبه صف آرایی جریان لیبرالیسم و نفاق با او و خط امام، بهشتی را هدف تیرهای زهرآگین تهمت و تخریب و دروغ و وارونه سازی و شایعه پردازی ها کرد و خشم و کینه عمیق او را در دل سران ضد انقلاب برانگیخت.

 

  • سپر بلای «امام» در تیرباران تبلیغی و تخریبی دشمن

 

آمریکا و خط التقاط و نفاق و نفوذ، به خوبی می‌دانستند که آیت الله دکتر بهشتی یکی از ارکان این نظام مقدس اسلامی است و نقش مهم و تعیین کننده‌ای دارد و باید از ایشان شروع کرد. آن ها وجود او را مانعی جدی و اصلی در راه رسیدن به اهداف خود می دیدند و برای نیل به مقاصدشان اقدام به ترور شخصیتی این عالم مبارز و متفکر نمودند. البته طراح اصلی این برنامه، استکبار جهانی و آمریکا بود و منافقین، مجریان و عوامل عملیاتی طرح بودند. در سخنرانی ها و میتینگ ها، نام بهشتی، نمادی از دشمنی با امام بود و در واقع او سپر بلای رهبر بزرگ و مقتدای خویش شده بود. مقابله با بهشتی و تهمت و تخریب او، اسم رمز همه دشمنان خط امام شده بود. مظلومیت بهشتی نیز دقیقا به همیثن خاطر بود. بهشتی هدف اصلی همه دشمنی های خباثت بار و شرارت آمیز ضد انقلاب شده بود و او همه این تیرهای بلا را به جان خریده بود تا فدایی و پیشمرگ و بلاگردان امام و مراد و معشوقش باشد.

 

آری «بهشتی» بر سر پیمان خود رفت…

 

روز حادثه (هفتم تیر ۱۳۶۰)، یک روز پس از ترور آیت الله خامنه ای چهره برجسته و شاخص خط امام و یاران انقلاب و دست راست بهشتی در حزب، او مثل همیشه با تبسمی بر لب، به دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی آمد و در جلسه اعضای حزب جمهوری شرکت کرد. جلسه که ابتدا به موضوع بررسی تورم اختصاص داشت، بنا به اهمیت موضوع عزل و اختفای اولین رئیس جمهور و ضرورت تعیین ریاست جمهوری و برگزاری انتخابات زودهنگام، بحث و گفتگوها را به این سمت برد. با قرائت قرآن آغاز شد و پس از آن، سخنرانی قافله سالار شهدای هفت تیر شروع شد، که ناگهان با انفجاری که به دست سازمان تروریستی و نفاق اندیش مجاهدین خلق و توسط مهره نفوذی آنان در حزب، محمدرضا کلاهی معدوم روی داد، سیدالشهدای انقلاب، دکتر بهشتی همراه با ۷۲ تن از برجسته ترین مدیران، کارگزاران و یاران صدیق و خالص و خدمتگذار نظام، شامل وزرای دولت شهید رجایی، شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای حزب، به فیض شهادت نائل آمدند. پیکر سوخته و شرحه شرحه علمدار مظلوم انقلاب، با دو دست قطع شده، همراه پیکرهای شهیدانی چون محمد منتظری، دکتر قندی، دکتر عباسپور، دکتر فیاض بخش، موسی کلانتری، عبدالحمید دیالمه، ناطق نوری، درخشان، مالکی، اجاره دار، استکی، شرافت و… از زیر آوار درآمد و در قیامتی که ملت ایران در مشایعت این ۷۲ عاشورایی حسین زمان در کشور بپا کردند در بهشت زهرا به خاک سپرده شدند. درحالیکه ایران یکصدا سوگوار و سیاهپوش اما محکم و مقاوم و مصمم فریادش این بود: «آمریکا در چه فکریه ایران پر از بهشتیه»  

 

  • آخرین جمله قبل از شهادت؛ بازهم تاکید بر حفظ اصالت نظام

 

حجت الاسلام باغانی از جانبازان بازمانده از انفجار دفتر حزب در آن شب، روایتی از آخرین جمله شهید بهشتی دارد: «در جلسه ای که هر هفته شب های دوشنبه در سالن اجتماعات حزب تشکیل می شد مسائل و مشکلات مردم از قبیل تورم، مسکن، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و غیره مطرح می شد و چون مسولان اجرایی و مسولان سایر قوا حضور داشتند تصمیمی برای حل مشکلات گرفته می شد و اگر احیانا نیاز به قانونی بود، مجلس قانونی برای رفع آن مشکل تصویب می کرد. معمولا در نشست ها یکصد و پنجاه نفر شرکت می کردند که در نشست روز هفتم تیر سال ۱۳۶۰ و در جلسه قبلی آن با همین عده از مسولان، بحث تورم بررسی می شد. در آغاز جلسه آقای کاظم پور اردبیلی (وزیر بازرگانی وقت) پیرامون تورم و مشکلات مربوط به آن صحبت کردند. در اواسط جلسه که تقریبا نمایندگان مجلس، وزیران و معاونان و مسولان اجرایی و قضایی که عضو یا هوادار حزب بودند، حضور داشتند، پیشنهاد شد به خاطر عزل بنی صدر و در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری بحث مربوط به انتخابات بررسی شود که با موافقت اکثریت حاضران مواجه شد. دکتر بهشتی به عنوان آغازگر بحث و هم مدیرجلسه پیرامون اهمیت مسئولیت ریاست جمهوری سخنانی ایراد کردند و اظهار داشتند رئیس جمهوری پس از مقام رهبری بلندپایه ترین مقام نظام است و آقایان مردم را روشن کنند تا شخصی که تحت حمایت استکبار قرار دارد در مسئولیت ریاست جمهوری قرار نگیرد. تا جایی که من به یاد دارم این آخرین جمله شهید بهشتی بود. در این لحظات بود که ناگهان با صدای مهیبی همه جا تاریک و من به گوشه ای پرتاب شدم. تا چند ثانیه نمی دانستم چه شده و فقط صدای ناله ها و فریادهای یا الله، یا امام زمان (عج) را می شنیدم. بعد از مدتی متوجه شدم بر اثر انفجار و پایین آمدن سقف سالن اجتماعات، افراد زیادی زیر آوار سنگینی قرار گرفته اند و کسانی که در معرض مستقیم انفجار قرار داشتند، مثل شهید مظلوم بهشتی قطعه قطعه و متلاشی شده اند. این حالت تاریکی و سکون و بی حرکتی حدود دو ساعت طول کشید تا مردم و نیروهای امدادی یکی یکی اجساد را از زیر آوار بیرون می کشیدند. در این حادثه فقط یک سوم حاضران جلسه و از جمله من زنده ماندیم که همگی نیز مجروج شده بودیم...»

 

از « بهشتی » می‌توان با لهجه‌ی غیرت سرود…

 

آمد از لبخند باران ، آمد از اشراق رود

مردی از آئینه روشن‌تر ، صداقت تار و پود

کیست این مجنون عاشق؟ کیست این روح غریب؟

کیست این اندوه پرپر؟ کیست این داغ کبود؟

کیست این؟ یک شمس دیگر ، وارث تیغ و غزل

کیست این؟ یک روح شرقی ، وارث عشق و سرود

یک سر ِ سبز و زبانی سرخ ، جانی شعله‌ور

سهم این ققنوس آتش نوش طوفان گرد بود

یک شب آمد ُسرخ مردن را تبسم کرد و رفت

ما نفهمیدیم اما ، آن تبسم را چه سود !

مثل روح گل شکفت و مثل بوی گل پرید

تا که دل بستیم بر او ، داغ او آمد فرود

مردی از خواب زمین کوچید ، یک شب ناگهان

آسمان را خواب دید و شد پرستو پر گشود

این « غزل – آتش » فقط یک جرعه از اندوه اوست

آه اگر می‌شد بنوشم داغ او را ، رود ، رود…

تا زبانی سرخ دارد عشق در کام جنون

از « بهشتی » می‌توان با لهجه‌ی غیرت سرود

 

شاعر: استاد رضا اسماعیلی

 



منبع خبر

«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ… بیشتر بخوانید »

شهاب خون تو بر فَرق شب، شکاف انداخت...

شهاب خون تو بر فَرق شب، شکاف انداخت…


شهاب خون تو بر فَرق شب، شکاف انداخت...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، شب پنجشنبه بیستم خرداد ۱۳۴۹ دژخیمان سلطنت اهریمنی، در سلولی از زندان «قزل قلعه»، با پیچیدن عمامه سیادت به دور گردن بزرگمردی از تبار فرزندان عاشورا و مبارزان نستوه نهضت امام (ره) و فریادگران بیداری و شب‌شکنان ظلمت خوف و خفقان و مبشران نور در آن شب دیجور، خواستند صدای خورشیدی او را نیز به خیال خام خود، خفه کنند اما نفهمیدند که شرف شهادت، نام او را بر بلندای فضیلت خواهد نشاند و ستاره راهنمایی برای تداوم مسیر مبارزات خواهد شد و نام «محمدرضا سعیدی» بر تارک تاریخ انقلاب خواهد نشست و از علامات و آیات نورانی این نهضت خواهد شد. روحانی بیداردل و بیدارگری که امام و مقتدایش از تیعیدگاه نجف در پیام خود بمناسبت شهادت فجیع و مظلومانه اش گفت: «این سید بزرگوار و عالم فداکار، برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام، جان خود را از دست داد.» نام او در کنار آیت الله شهید غفاری و شهید اندرزگو و نواب صفوی و… یکی از الهام‌بخش‌ترین نام‌ها در تاریخ مبارزات انقلابی روحانیت شیعه و مبارزات و شهادت او، یکی از جریان‌ساز‌ترین رخدادها که پرده از جنایت رژیم کنار زد و ابعادی دیگر از بینش و باور اصیل و صادقانه یاران امام و همراهان نهضت روحانیت بیدار انقلابی به قیام خود برعلیه ظلم و اختناق و مجاهدت آنان تا شهادت را به ظهور رساند. شهید سعیدی، یک مبارز تمام عیار در همه عرصه‌ها است: از روشنگری و آگاهی بخشی و جهاد تبیین برای عموم مردم، تا مبارزه مستقیم با رژیم سلطنتی و تا مبارزه با استعمار و استکبار جهانی و مقابله با حضور صهیونیسم در منطقه و دنیای اسلام و به این اعتبار باید او را از اولین پیشتازان جبهه مقاومت جهانی اسلام در برابر صهیونیسم بین الملل دانست. مزدوران ساواک، با قطع ناگهانی برق و بستن درها و بشهادت رساندن سعیدی و اعلام مرگ او بخاطر خونریزی لوزالمعده و سپس خودکشی! فکر کردند برای همیشه از شر یک روحانی ناراضی و معترض به حکومت، خلاص شدند اما با ریختن خون او، مرتکب خطایی بزرگ شده و روایت شهادت یکی از اسطوره‌های مکتب اسلام انقلابی را با دست خود و ناخواسته، پرچم و پشتوانه‌ای برای پیشبرد و اوج نهضت کردند. او آنچنان نزد مرشد و مرادش حضرت امام (ره) محبوب بود که بارها مخاطب این عبارات مهرآمیز و پرعطوفت حضرتش واقع گشت که: «قادر نیستم احساسات و عواطف قلبی خودم را نسبت به شما، آنگونه که هست، بیان کنم.» ایشان در یکی از نامه های خود به شهید، از محضر خداوند می خواهد که سعیدی را در خدمت به اسلام، مشمول عنایت خود قرار دهد. و خداوند دعای روح الله را اجابت نمود و سعیدی با شهادت خویش و با پیام خون سرخش، یکی از آیات هدایت و اعلام فضیلت شد.

 

از «اجتهاد» تا «جهاد»

 

سید محمدرضا سعیدی در روز دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸ شمسی در محله قدیمی نوغان مشهد مقدس متولد شد. دروس مقدماتی را نزد پدر آغاز و با حضور در درس استادان برجسته و نامدار حوزه علمیه مشهد، نظیر ادیب نیشابوری اول، عبدالله یزدی، هاشم قزوینی، مجتبی قزوینی و کاظم دامغانی، تحصیلات حوزوی را ادامه داد. در سال ۱۳۳۰ شمسی برای ادامه تحصیل به قم رفت و با شرکت در درس خارج فقه آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی و خارج فقه و اصول امام خمینی(ره)طی  بیش از ده سال، به درجه اجتهاد رسید و حاشیه برکتاب عروه نوشت. ابوالقاسم خزعلی، میرزا علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی و جعفر سبحانی، از هم بحث های سعیدی بودند. او از آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، همراه صدیق آن حضرت بود و در سفرهای تبلیغی از جمله به کویت، تلاش زیادی در افشای ماهیت ضد اسلامی و ضد مردمی رژیم و آگاه کردن مردم و همراه ساختن آنان با مسیر مبارزه داشت.

 

موعظه‌ای که «چراغ راه» شد!

 

آیت الله شیخ جعفر سبحانی از فضلای برجسته حوزه و از شاگردان قدیمی حضرت امام و مرجع تقلید کنونی، خاطره‌ای را از مشاهدات خود نقل کرده که بیانگر تاثیرپذیری شهید سعیدی از راه و منش و سلوک فکری و سیاسی امام است: «به خاطر دارم حدود سال ۱۳۳۸ حضرت امام خمینی(ره) در مسجد سلماسی درس می گفتند هر سال که درس تمام می شد در آخر سال موعظه می‌کرد، آن سال که همه بودیم، ایشان درس را گفت و ساکت نشست، شهید آیت الله سعیدی، از شاگردان ایشان بود که خیلی مورد احترام آقا بودند، از امام خواستند تا موعظه کنند که امام خمینی(ره) گفتند آمادگی ندارم، بسیار اصرار کرد که امام خمینی(ره) شروع به خواندن آیه ۴۶ سوره سبأ کردند که این آیه می باشد :(قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَیٰ وَفُرَادَیٰ) بعد از قرائت آیه امام خمینی(ره) فرمودند که یک کلمه به شما نصیحت می کنم، اینکه نشست و برخاستتان برای خدا باشد.»

 

سعیدی! اگر جن و انس هم مقابل من بایستند دست از این راه برنمی‌دارم!

 

خاطره دیگری از شهید سعیدی از یک ملاقات و گفتگوی خود با امام (ره) نقل شده است که مربوط به ایام شروع مبارزات علنی امام علیه رژیم است و سندی از ایمان و اطمینان آن حضرت به حقانیت راه و مسیر خود که بارقه یقین را در دل شاگردان و تربیت شدگان مکتب خود همچون سعیدی، روشن می ساخت و آنان را به ادامه این مسیر، امیدوار و مصمم می‌کرد: «روزى هنگام غروب به منزل امام رفتم. خواستم با ايشان مذاکره کنم. امام آماده‌ نماز مغرب شدند، ولى روى علاقه‌اى که به من داشتند، نشستند. به آقا عرض کردم ما بررسى کرديم از اين به بعد شما در مبارزه تنها هستيد و ياورى نداريد. امام فرمود: «سعيدى! چه مى‌گويى؟ به خدا قسم اگر جن و انس پشت در پشت هم، در مقابل من بايستند، من چون اين راه را حق يافته‌ام و لازم، از پاى نخواهم نشست.» آنجا بود که فهميدم اين مرد و هدفى که دنبال مى‌کند با اين حرف‌ها نمى‌شود از حرکت بازداشت.»

 

شهاب خون تو بر فَرق شب، شکاف انداخت...

عشقی که با نثار خون امضا شد…

 

همه هستی شهید سعیدی در عشق به وجود امام خمینی (ره) خلاصه شده بود و او زندگی را بی امامش بی معنا و میان تهی می‌دانست و هیچ روزی را بی زمزمه ذکر نام او سپری نمی‌کرد. از او در بیان عظمت و فضیلت مقام امام (ره) سخنی نقل شده که نشان از شناخت عمیق این شاگرد حقیقی مکتب روح خدا از شخصیت آن یگانه روزگاران دارد: «آنچه امام خمینی را پیشوای امت قرار داد غیر از علم، تقوا، شجاعت، ساده زیستی و غمِ محرومین خوردنِ او بود و این اختصاص به ایشان ندارد. هرکس در هر زمانی بتواند این ویژگی ها را در خود جمع کند، بلاشک او مقتدای مردم خواهد شد.» روایت مرحوم آیت الله علی دوانی را از عشق آن شهید به مراد و مقتدایش بشنویم از ایام پس از تبعید آن حضرت: «براى مراجعت امام خمينى به ايران، به هر کارى دست زد. در بازگشت به ايران هم در جلسات متعدد ـ که نويسنده هم حضور داشت ـ بيش از همه جوش و خروش نشان مى‌داد. به ديدن آقايان مراجع که مى‌رفت، نمى‌توانست جلوى احساسات خود را بگيرد. در جلسات مدرسين هم گاهى به خاطر تبعيد امام خمينى و ناراحتى ناشى از آن، چنان منقلب مى‌شد که گويى از حال طبيعى خارج شده‌ است. شهيد سعيدى واقعا عاشق امام خمينى بود. اين را همه‌ى فضلاى حوزه مى‌دانستند.» سعیدی در نامه‌ای به امام‌خمینی (ره) نوشت: «از وقتی که ایشان تبعید شده، روح عزت از میان‌رفته و رژیم پهلوی به بزرگ و کوچک احترام نمی‌گذارد.» او در هر مساله سیاسی، راهکار را از امام می‌جست و حرکت امام‌خمینی (ره) را به حرکت ائمه طاهرین (ع) تشبیه می‌کرد که در هر شرایطی، حق و حقیقت را بازگو می‌کردند، هرچند خلفای غاصب در حق آنان هر گونه ستم و جور و جفایی را روا می‌داشتند. او وظیفه شرعی مردم می‌دانست که اقدامات لازم را علیه رژیم پهلوی در پایان دادن به تبعید امام‌خمینی انجام دهند.

 

نگاه «عاشق» به «معشوق» و «مرید» به «مراد»

 

به باور سعیدی، آنچه امام‌خمینی را در جایگاه پیشوای امت قرار داد، پای‌بندی عملی، ساده‌زیستی و همراهی با محرومان در کنار علم، تقوا و شجاعت ایشان بود و او به سبب همین ویژگی‌ها از امام‌خمینی حمایت می‌کرد و حتی برای رفتن به تبلیغ از ایشان اجازه می‌گرفت. در نگاه سعیدی، امام‌خمینی احیاگر دین در عصر حاضر بود و در میان مراجع تقلید، تنها کسی بود که شایستگی مرجعیت و رهبری کشور و صلاحیت ریاست مسلمانان را داشت و تنها فقیه سیاست‌مداری بود که عالم به زمانه بود. به عقیده او امام‌خمینی بود که دین را زنده کرد و به روحانیت، عزت و آبرو بخشید و ذلت را از چهره روحانیت برداشت و شخصیت بزرگی بود که مانندی برای او نمی‌توان یافت.

 

ای روح و روانم!، ای همه چیزم فدای غبار نعلین شما!…

 

یکی از اسناد دلدادگی و عشق سعیدی به امام (ره) نامه‌ای از اوست به مرادش که ایام تبعید خود را در نجف می‌گذراند و خبر تولد فرزند پسری که نامش را به یاد آن دلدار غایب از نظر، روح‌الله گذاشته است. در هر عبارت و سطر این نامه، ارادتی خالصانه و عشقی پرشور و بی‌پایان موج می‌زند و جلوه روشنی از دلسپردگی شاگرد به استاد را نشان می‌دهد: 

 

«بسم الله الرحمن الرحیم

محضر انور حضرت مستطاب آیت الله العظمی آقای خمینی (مدظله العالی)

سیدی! جانم! روح و روانم! ای آمالم! ای همه چیزم (با آنکه هیچ است) فدای غبار نعلین شما!

دیروز به مناسبتی وعده دادند که نامه را رد کرده و جوابش را خواهیم رسانید، حقیر از این بشارت خرسند شده و استفاده کردم و بدین وسیله عرض ارادت نموده امیدوارم وسایط به وعده وفا کنند و ما را به دست خط مبارکت احیا کنند. مولای من گویا علو همتت مانع شد از اینکه به همان مقداری که بقیۀ نواب ولی امر(عج) نمونۀ آن بزرگوارند، اکتفا کنی. خواستی به تمام معنی نمونه باشی. هم قیام کردی به حق و هم غیبت کردی به دو غیبت. ولی امیدوارم در جهت اخیر به عکس آن بزرگوار علیه السلام رفتار کنی و غیبت اول را کبری قرار دهی و بیش از این دل شیعیان را خون نکنی. قسم به خدایی که قدرت‌نمایی کرد و خمینی عزیز را آفرید، حاضرم معامله کنم یک لحظه دیدارت را به قیمت جانم. ولی می‌دانم ثمن بخس است. معامله عزیزی است لکن اگر باب معامله ضیق است، باب لطف، وسیع است. امیدوارم به همین زودی با فرزند عزیزت سرور ما و رهبر جوانان متدین و غیور شیعه جناب آقای مصطفی خمینی مدظله به ایران و حوزه علمیه را روشن و عزیز کنید و تا جسم بی‌جان، متلاشی نشده، روح و روانش بخشید. ارادتمندان سالم و مسلمند. به تازگی یک عدد بر غلامان شما افزوده شده و لقبش را روح الله گذاشتم و دل خود را به او تسلی می‌دهم.

والسلام علیکم و علی ولدکم العزیز و رحمة الله و برکاته»

 

سرباز جبهه جهانی مقاومت اسلام

 

آیت‌الله سعیدی پس از تلاشهای مستمر در ایجاد ارتباط بین مبارزان با علما و مراجع، تهیه مکتوبات اعتراضی به سران رژیم، ارتباط با امام در نجف، روشنگری مردم ئاز طریق سخنرانیهای اعتراضی و شدیداللحن، به دعوت مردم محله خراسان (غیاثی) از قم به تهران هجرت و در آنجا ساکن شد تا مبارزات فکری و سیاسی خود را در مرکز شهر تهران، تداوم بخشد. او علاوه بر اینکه در شب‌های جمعه در مسجد موسی بن جعفر (ع) به سخنرانی می‌پرداخت و از برنامه‌های ضداسلامی رژیم انتقاد می‌کرد، در نشر افکار و اندیشه‌های امام خمینی (ره) نیز تلاش بی‌وقفه‌ای داشت و مسجد را پایگاه مبارزاتی افرادی، چون آیت‌الله امامی کاشانی و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی قرار داد. ساواک به این نکته پی برد و ادامه وضع موجود در مسجد موسی بن جعفر (ع) را از هر جهت به زیان رژیم دید و بدین جهت تضییقات زیادی برای آیت‌الله سعیدی و افرادی که برای اقامه نماز به مسجد می‌رفتند فراهم کرد؛ اما آیت‌الله سعیدی به تهدید‌های ساواک بی‌اعتنا بود. نگرش آیت‌الله سعیدی به مسائل سیاسی و جهانی، از همان زاویه‌ای بود که حضرت امام به آن توجه داشت. او آمریکا و اسرائیل را دشمنان اصلی اسلام و ایران دانسته و چاره اصلی کار را در ریشه‌کن کردن و بریدن پای این دو خصم همیشگی از منطقه و جهان اسلام و ایران می‌دانست. او روز ۳۱ تیر ۱۳۴۵ در حالی که صحن مسجد امام موسی بن جعفر (ع) از جمعیت موج می‌زد، به منبر رفت و با سخنانی پرشور آمریکا و اسرائیل را مورد حمله شدید قرار داد. شجاعت آیت‌الله سعیدی، به‌ویژه سخنان صریع و بی پرده او در سال‌های ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ علیه اختناق رژیم شاه موجب شد جاسوسان ساواک با حضور دائمی در مسجد و حتی نفوذ در منزل ایشان، گزارش تمام رخداد‌ها را تسلیم مقامات کنند.

 

گفتند «ممنوع‌المنبر» است؛ نشسته و ایستاده سخنرانی می‌کرد!

 

پس از اینکه ساواک متوجه شد آیت‌الله سعیدی کسی نیست که به تهدید و ارعاب مزدوران رژیم وقعی بگذرد، او را در تاریخ ۸/ ۵/ ۱۳۴۵ به اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» دستگیر کرد و به زندان قزل‌قلعه منتقل کرد. پس از گذراندن دوره محکومیت، در تاریخ ۱۱ مهر سال ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد. پس از آزادی اخطار‌های مکرر مأموران ساواک و شهربانی فایده‌ای نبخشید، بلکه برعکس، هر زمان که به او اخطار می‌شد بر شدت تبلیغات خود و حملاتش علیه رژیم می‌افزود. این وضع تا آنجا ادامه یافت که سپهبد نصیری رئیس ساواک به شهربانی کل کشور نامه‌ای نوشت و اداره شهربانی نیز به استناد همین نامه، آیت‌الله سعیدی را ممنوع‌المنبر و به او اخطار کرد اگر قدم روی منبر بگذارد روان زندان خواهد شد؛ لذا او چاره را در این دید که به منبر نرود؛ اما در حال ایستاده و نشسته به سخنرانی بپردازد!

 

انتقال به زندان «قزل قلعه» زیر شکنجه ساواک

 

آیت الله سعیدی با مطرح شدن بحث سرمایه‌گذاری آمریکاییها در ایران، سخت اعتراض کرد و طی نامه‌هایی به علمای سراسر کشور، نسبت به عواقب زیانبار این مساله و زمینه‌سازی نفوذ و سلطه استکباری بر کشور، هشدار داد و آنان را ترغیب به صدور فتوا بر علیه این معامله خائنانه و ذلت‌بار کرد. او ورود سرمایه‌گذاران آمریکایی را خیانتی بزرگ‌تر از کاپیتولاسیون و قرارداد‌های استعماری‌تر از تنباکو می‌دانست؛ لذا در نامه‌ای به علما و مراجع وقت یادآور شد: «چقدر جای تعجب است که شما پیشوایان دینی در مقابل این خطر بزرگ، سکوت اختیار کرده‌اید و برای جلوگیری از آن اقدامی نمی‌کنید!» سخنان تند، نامه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه آیت‌الله سعیدی، رژیم شاه را به وحشت انداخت. ساواک مطمئن بود که آیت‌الله سعیدی علما را به صدور فتوا علیه این‌گونه قرارداد‌ها راضی خواهد کرد. از این‌رو تمام توان خود را برای دستگیری این مبارز آشتی‌ناپذیر، بسیج کرد. روز ۱۱ خرداد سال ۱۳۴۹ پس از اقامه نماز به خانه رفت، ساعت یک بعد ازظهر بود و او برای ناهار و استراحت آماده می‌شد که ساواک به منزلش یورش برد و پس از به هم ریختن اثاثیه خانه و پراکنده کردن کتاب‌ها و نوشته‌ها، او را از خانواده‌اش جدا کرده و به زندان قزل قلعه برد و در سلول انفرادی تنگ و تاریکی انداخت و ۱۰ روز او را با شدیدترین وجهی شکنجه کردند، اما آیت‌الله سعیدی با وجود تحمل تمام شکنجه‌ها تسلیم نشد. برگه‌های بازجویی او که پس از پیروزی انقلاب اسلامی از میان اسناد ساواک به‌دست آمده، نشان‌دهنده این مسئله است که ایشان به رغم همه تهدید‌ها و ارعاب‌های بازجو‌ها و شکجنه‌گران، هنگام نام بردن از امام خمینی (ره) از ایشان به‌عنوان حضرت آیت‌الله خمینی یاد کرده، اما وقتی مجبور بوده از محمدرضا پهلوی اسمی ببرد و یا بنویسد و به کلمه شاه بسنده می‌کرده و از دادن القاب و عناوینی مثل شاهنشاه و آریامهر خودداری می‌کرده است؛ نهایتا ساواک در شرایطی قرار گرفت که از بین بردن أیت‌الله سعیدی را برای آینده رژیم، امری ضروری دانست.

 

الی الرفیق الاعلی…

 

شب پنج‌شنبه ۲۰ خرداد سال ۱۳۴۹ برق زندان قزل قلعه یکباره قطع شد و زندان در تاریکی فرو رفته، پس از لحظه‌ای چند تن شتابان وارد سلول شدند و فریادی از داخل سلول به گوش رسید و سپس سکوتی مرموز در زندان سایه افکند. زندانیانی که در کنار سلول مرحوم سعیدی بودند نتوانستند بفهمند چه جریانی روی داده است و آن چند تن چه کسانی بودند و در سلول چه کار داشتند و چه کردند و فریادی که در سلول طنین افکند، از چه کسی بود. دیری نپایید که برق زندان روشن شد؛ زندانیانی که حس کنجکاوی‌شان تحریک شده بود، به سلول مرحوم سعیدی سرکشیدند و با منظره وحشتناک و فجیعی روبه رو شدند. سعیدی با وضعی غیر عادی در گوشه سلول افتاده و عمامه به دور گردن او حلقه شده بود، با سروصدا و داد و فریاد زندانی‌ها ماموران نگهبانی سر رسیدند و در سلول را باز کردند و او را از سلول بیرون آوردند و عمامه را از گردنش باز کردند، اما دیگر دیر شده بود و سعیدی، رادمردی که یک لحظه از افشاگری و روشنگری علیه شاه دم فرو نمی‌بست، به ملاء اعلی و به ملکوت رضوان و رضای خدایش پرکشیده بود.

 

از هر قطره خون من نام «خمینی» را خواهید شنید…

 

ابتدا پزشکی قانونی، علت مرگ را خونریزی لوزالمعده و سپس توسط ساواک و عوامل رژیم، سکته قلبی و بعدتر خودکشی اعلام کردند! اما پس از انقلاب، پزشک تشریح‌کننده جسد شهید سعیدی، علت مرگ وی را ناشی از ضربات متعدد بر شکم، پشت و سینه اعلام کرد. هنگام تحویل جنازه سعیدی آثار شکنجه در بدن او مشهود بود و جنازه را محرمانه و تنها با حضور یک فرزندش سید محمد سعیدی در قبرستان وادی السلام قم دفن کردند. حضرت امام بدنبال شهادت این سرباز و شاگرد راستین و مخلص خود، اعلام کرد هر کسی برای سعیدی مجلس ختم برگزار کند، ایشان هزینه آن را پرداخت خواهد کرد و تا چهلم سعیدی مجالس ختم او با هزینه ایشان در نجف برگزار شد و امام‌خمینی نیز هر شب در این مجالس شرکت می‌کرد. بدین ترتیب، نام بزرگمردی از خیل جهادگران راه حق با شهادتش در اوج مظلومیت و غربت، جاودانه شد که این سخن او چون خورشید در تاریخ مبارزات انقلابی روحانیت بیدار، می‌درخشد و سندی است پرفروغ از عشق بیکرانی که به محبوب و مراد دلها و روح خدا (ره) در دل این رهروان طریقت نورانی و نجات‌بخش او موج می‌زد: «بخدا قسم اگر خون مرا بریزید از قطره قطره‌ خونم، نام مقدس خمینی را خواهید شنید…»

 



منبع خبر

شهاب خون تو بر فَرق شب، شکاف انداخت… بیشتر بخوانید »

رهبرمعظم انقلاب: انقلاب ایران دنیای غرب را غافلگیر کرد/ دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند

رهبرمعظم انقلاب: انقلاب ایران دنیای غرب را غافلگیر کرد/ دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند


به گزارش نوید شاهد به نقل از ایرنا، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی روز چهارشنبه در مراسم سی و ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که با حضور مسئولان، کارگزاران نظام و شخصیت های لشکری و کشوری و جمع با شکوهی از مردم عزادار در حرم امام راحل برگزار شد، تاکید کردند: رهبر انقلاب ما مرد بزرگی است که بعد از سی و چند سال از رحلت ایشان حضورش در جهان هنوز ملموس است و تأثیر انقلاب او را انسان در جهان به وضوح مشاهده می کند، تنزل شدید جایگاه آمریکا در دنیا متاثر از حضور اوست و نفرت از صهیونیست متاثر از انقلاب اوست.

– امروز در جهان غرب، انسان یک حرکتی را به سمت بیزاری از ارزشهای غربی میبیند؛ امام یک چنین انقلابی را به وجود آورد.

– انقلاب اسلامی ایران دنیای غرب را غافلگیر کرد، گمان نمی کردند که یک روحانی تنها بدون تجهیزات و منابع مالی بتواند یک ملت را وارد میدان کند.

– احتمال نمی دادند که این انقلاب و این امام بتواند آمریکایی‌ها را و صهیونیست‌ها را که سالها در ایران برهمه چیز تسلط داشتند را جاور کند، بتواند اینها را از کشور بیرون کند.

– به نظر من انواع توطئه‌های علیه انقلاب ما در هیچ انقلابی از این انقلاب‌های شناخته شده دنیا سابقه ندارد.

– جمهوری اسلامی در مقابل‌ همه توطئه‌ها، طراحی‌ها و دشمنی‌ها طاقت آورد.

– شاید اگر بشماریم بیش از هزار توطئه به‌وسیله جمهوری اسلامی خنثی شد، بعضی را هم پاسخ داد.

– احساسات؛ اهداف عقلانی قیام‌های اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد، نتیجه این است که وقتی احساسات فروکش کرد مسیر حرکتی که انقلاب برای آن بوجود آمده است آن مسیر عوض میشود، مثلا انقلاب فرانسه بر اثر احساسات اهداف آن فراموش شد

– امام، انقلاب اسلامی را در مقابل آفت نابود کننده احساسات حفظ کرد.

– عقلانیت امام مظهرش دو رکن اساسی بود یک رکن ولایت فقیه، یک رکن استقلال ملی

– من آن معنایی که در ذهن مبارک امام بود در کلمات ایشان تکرار میشد را در ذیل کلمه استقلال ملی معرفی میکنم.

– اگر ولایت فقیه نبود این انقلاب از راه دین منحرف میشد.

 – استقلال ملی به معنای عدم ارتباط نیست، معنایش این است که ملت و کشور ایران روی پای خودش بایستد.

– استقلال ملی یعنی کشور منتظر چراغ سبز یا قرمز آمریکا و امثال آمریکا نباشد؛ یک سرفصل استقلال ملی اصل «ما میتوانیم» است.

– در قضیه هسته‌ای طرح آمریکا ۱۰۰ درصد ضد «ما می‌توانیم» است.

– مقاومت یعنی در برابر اراده قدرت‌های بزرگ انسان سر خم نکند، اگر به چیزی اعتقاد دارد، چیزی را لازم میداند یا چیزی را ممنوع می‌داند بر طبق عقیده خودش عمل کند و در مقابل اراده دشمن، زورگویی دشمن و تحمیل دشمن سر خم نکند.

– یک اصل دیگر استقلال ملی، ارتقای قدرت دفاعی کشور است.

– امام معتقد به تبیین بود و از آغاز نهضت برای مردم تبیین کرد تا آخرین سال عمر او. تبیین امام هم احساسات را هدایت می کرد هم با استدلال عقل ها را قانع می کرد.

– امروز جوان ما با مسئله خودباوری و مقاومت آشناست و هویت انقلاب حفظ شد.

– ایران به برکت تلاش فراوان توانست دارای چرخه کامل سوخت هسته‌ای بشود ،صنعت هسته ای فقط برای انرژی نیست.

– صنعت هسته‌ای یک صنعت مادر است عرصه‌های متعدد علمی متاثر از صنعت هسته‌ای هستند.

– غنی‌سازی اورانیوم کلید مسئله هسته‌ای است، دشمنان هم روی غنی‌سازی دست گذاشته‌اند.

– در دهه ۸۰ برای سوخت ۲۰ درصد غیر قابل اعتماد بودن آمریکا را تجربه کردیم.

– حرف اول آمریکا این است که ایران صنعت هسته‌ای نداشته باشد، به آمریکا احتیاج داشته باشید، پاسخ ما به یاوه‌گویی‌ آمریکا معلوم است: نمی‌توانند در این مورد هیچ غلطی بکنند.

– چرا دخالت می کنید ایران غنی‌سازی داشته باشد یا نداشته باشد، به شما چه! شما چه‌کاره‌اید؟

– جنایات رژیم صهیونیستی در غزه حیرت‌انگیز است، به‌جای بمب دارند با گلوله مردم را می‌کشند چقدر انسان ممکن است پست و حقیر و شریر باشند!، آمریکا در این جنایت شریک است و باید از منطقه اخراج شود .

 – دولتهای اسلامی امروز در مسئله فلسطین خیلی تکلیف دارند، امروز جای مجامله، ملاحظه‌کاری و بی‌طرفی نیست، امروز روز سکوت کردن نیست.

– اگر دولتی در میان دولتهای اسلامی به هر شکلی از رژیم صهیونیستی حمایت بکند؛ یقین بداند ننگ ابدی بر پیشانی‌اش خواهد ماند.

– دولت‌ها بدانند با تکیه بر رژیم صهیونیستی برای هیچ دولتی امنیت بوجود نمی‌آید، به حکم قاطع الهی درحال فروپاشی است و ان‌شاءالله دیری نخواهد پایید.

این خبر تکمیل می شود.



منبع خبر

رهبرمعظم انقلاب: انقلاب ایران دنیای غرب را غافلگیر کرد/ دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند بیشتر بخوانید »