امام خمینی(ره)

نظریه شهید صدر در تأسیس مدل حکمرانی پیشتاز است

نظریه شهید صدر در تأسیس مدل حکمرانی پیشتاز است



نظریه شهید صدر در تأسیس مدل حکمرانی پیشتاز است

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نخستین جلسه از سلسله نشست‌های علمی «اندیشۀ صدر» به مناسبت چهل و یکمین سالگرد شهادت شهید محمد باقر صدر با موضوع «بررسی پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی با توجه به متن پیشنهادی شهید صدر» و با حضور محمدمهدی غمامی عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق علیه‌السلام به صورت مجازی برگزار و از صفحۀ رسمی اینستاگرام پژوهشگاه شهید صدر و اسکای روم به صورت زنده پخش شد.

این عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) با اشاره به ارسال نامه شهید صدر با عنوان «مقدمه‌ای بر پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» و انگیزه‌های وی گفت: در این جلسه به تأثیرات این نامه شهید صدر خواهیم پرداخت.

وی نظریه شهید صدر را مبنای نظام مردم سالاری جمهوری اسلامی ایران دانست و اظهار داشت: مقدمه شهید صدر به طور کامل با مقدمه قانون اساسی ایران تطابق و تناظر دارد.

غمامی رویکرد شهید صدر با رویکرد امام خمینی (ره) مبنی بر نظریه امت امامت را یکسان دانست و گفت: این نظریه به طور کامل متفاوت از حکومت‌های پیشین و همزمان تأسیس جمهوری اسلامی بوده است؛ شهید صدر اعتقاد داشت که امت ایران باید جایگاهی ویژه در حکومت داشته باشد. شهید صدر فراتر از انتظار امت ایران بلکه به فکر انتظار امت اسلام بود.

این عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) افزود: شهید صدر مرجعیت را با امامت در کشورداری تطبیق می‌دهند و امام خمینی (ره) هم چنین نظری را با ولایت فقیه دنبال می‌کردند؛ نظریه‌های ولایت فقیه و مرجعیت – امت یک مسیر را طی می‌کنند که در اصل پنجم قانون اساسی مشهود است.

وی با اشاره به متن شهید صدر مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی آرزوی بشریت بوده است گفت: شهید صدر اثر انقلاب اسلامی را جهانی ارزیابی می‌کند و درباره مدل حکمرانی جدید گفته است، اگر بتوانید مدل خوبی برای ایران تعیین کنید تأثیری بر جهان اسلام بلکه گیتی خواهد داشت. چنین عباراتی در ادبیات قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز به کار رفته است.

غمامی کلمه به کلمه قانون اساسی را با نامه شهید صدر مقایسه کرد و افزود: عبارات قانون اساسی بسیار شبیه عبارات شهید صدر است؛ امت اسلامی و بازگشت به جهان‌بینی اصیل اسلامی که در نامه شهید صدر آمده است از عبارات شاخصی است که مشابه، قرین و نزدیک به عبارات قانون اساسی جمهوری اسلامی است.

این عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) تصریح کرد: شهید صدر یک سری مبانی را به عنوان مبانی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بیان می‌کند که در اصل دوم آمده است؛ اعتقاد به تشریعی بودن مکتب اسلام مهمترین مبنای نظام جمهوری اسلامی ایران است که شهید صدر پیشنهاد می‌دهد و در همین اصل دوم آمده است.

وی با اشاره به اصل ششم، یازدهم و اصل‌های دیگری از قانون اساسی و عبارات یکسان با نامه شهید صدر اظهار داشت: شهید صدر بعد از مبنای تشریع، مرجعیت و اسلامیت، به مبنای حکومت‌داری و اصل حاکمیت اشاره می‌کند که خداوند متعال منشأ تمام قوا است.

غمامی افزود: شهید صدر سرزمین را جهان اسلام، جمعیت را امت اسلام و حاکمیت را برای الله می‌داند که در اصل ۵۶ قانون اساسی این موضوع مشخص شده است؛ بر همان مدل مردم‌سالاری دینی که بنیان حاکمیت را بر عهده خدا می‌داند.

این عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) تأثیرات شهید بهشتی، شهید مطهری و دیگران را مورد توجه و ستایش قرار داد و تصریح کرد: به نظر می‌رسد هسته اصلی قانون اساسی جمهوری اسلامی، همان نامه شهید صدر است.

وی نظریه منطقة الفراغ شهید صدر را مورد توجه قرار داد و اظهار داشت: شهید صدر منطقة الفراغ را به قوه مقننه که نماینده مردم هستند سپرده است که به شرط رعایت احکام اسلامی و مغایر نبودن با دیگر قوانین راهی را برای اداره امور پیدا کنند. اصل ۷۱ و ۷۲ قانون اساسی این مطلب را آورده است.

غمامی درباره نظر شهید صدر درباره رئیس قوه مجریه ابراز داشت: شهید صدر رئیس قوه مجریه را همان مرجعیت می‌داند و مجلسی مانند مجلس خبرگان را مجلس حل و عقد می‌داند که چهار وظیفه دارد؛ جزئی از این نظر در قانون اساسی ایران اسلامی وارد شده است.

این عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) اصل ۱۱۰ قانون اساسی که اختیارات رهبری در قانون اساسی است را مورد اشاره قرار داد و گفت: نظر شهید صدر این است که مرجعیت بالاترین مقام حکومت و فرمانده کل قوا است؛ که در اصل ۱۱۱ آمده است؛ در اصل ۱۱۳ هم ولی فقیه به عنوان نفر اول کشورداری معرفی شده است.

وی ادامه داد: درباره نامزدهای انتخاباتی که در قانون اساسی تنفیذ ریاست جمهوری با رهبری است و در نامه شهید صدر آمده است که تفویض اختیارات شأن ولایت حسبه از رهبری به رئیس قوه مجریه منتقل می‌شود، در بند ۹ اصل ۱۱۰ متجلی است.

غمامی تصریح کرد: با مشکلاتی که پیش آمد، ۱۰ سال بعد به این نتیجه رسیدند همان طور که شهید صدر گفته بود باید اختیار کنترل مفاد قانون اساسی در اختیار رهبری گذاشته شود. که در اصل ۱۷۶ و ۱۷۷ قانون اساسی در اصلاح آن آمده است.

این عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) با نظر شهید صدر ایجاد دیوان عالی را هم وظیفه رهبری دانست که چنین شده است و افزود: این هم موردی است که سال ۶۸ همان شد که شهید صدر پیشنهاد داده بود.

وی تصریح کرد: ویژگی‌هایی که شهید صدر برای مرجعیت بر می‌شمارد همان ویژگی‌هایی است که در قانون اساسی برای ولایت فقیه آمده است که تنها تفاوت همان است که او مرجعیت را بالفعل می‌داند ولی با تفاسیر قانون اساسی ما این مرجعیت، بالقوه است.

دکتر غمامی نقصان اسلامی بودن بعضی قوانین را ناشی از کم کاری شورای نگهبانی دانست و گفت: طبق اصل چهارم قانون اساسی، شورای نگهبان باید ابتنای قوانین بر موازین اسلامی را تنظیم کند نه اینکه تنها مغایرت قوانین را با قوانین پیشین بسنجد؛ شهید بهشتی هم به این مورد اشاره دارد؛ در سال‌های گذشته ساز و کاری برای اجرای اصل چهار قانون اساسی طراحی نکرده‌ایم و البته اهتمامی هم وجود ندارد.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نخستین جلسه از سلسله نشست‌های علمی «اندیشۀ صدر» به مناسبت چهل و یکمین سالگرد شهادت شهید محمد باقر صدر با موضوع «بررسی پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی با توجه به متن پیشنهادی شهید صدر» و با حضور محمدمهدی غمامی عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق علیه‌السلام به صورت مجازی برگزار و از صفحۀ رسمی اینستاگرام پژوهشگاه شهید صدر و اسکای روم به صورت زنده پخش شد.

این عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) با اشاره به ارسال نامه شهید صدر با عنوان «مقدمه‌ای بر پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» و انگیزه‌های وی گفت: در این جلسه به تأثیرات این نامه شهید صدر خواهیم پرداخت.

وی نظریه شهید صدر را مبنای نظام مردم سالاری جمهوری اسلامی ایران دانست و اظهار داشت: مقدمه شهید صدر به طور کامل با مقدمه قانون اساسی ایران تطابق و تناظر دارد.

غمامی رویکرد شهید صدر با رویکرد امام خمینی (ره) مبنی بر نظریه امت امامت را یکسان دانست و گفت: این نظریه به طور کامل متفاوت از حکومت‌های پیشین و همزمان تأسیس جمهوری اسلامی بوده است؛ شهید صدر اعتقاد داشت که امت ایران باید جایگاهی ویژه در حکومت داشته باشد. شهید صدر فراتر از انتظار امت ایران بلکه به فکر انتظار امت اسلام بود.

این عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) افزود: شهید صدر مرجعیت را با امامت در کشورداری تطبیق می‌دهند و امام خمینی (ره) هم چنین نظری را با ولایت فقیه دنبال می‌کردند؛ نظریه‌های ولایت فقیه و مرجعیت – امت یک مسیر را طی می‌کنند که در اصل پنجم قانون اساسی مشهود است.

وی با اشاره به متن شهید صدر مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی آرزوی بشریت بوده است گفت: شهید صدر اثر انقلاب اسلامی را جهانی ارزیابی می‌کند و درباره مدل حکمرانی جدید گفته است، اگر بتوانید مدل خوبی برای ایران تعیین کنید تأثیری بر جهان اسلام بلکه گیتی خواهد داشت. چنین عباراتی در ادبیات قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز به کار رفته است.

غمامی کلمه به کلمه قانون اساسی را با نامه شهید صدر مقایسه کرد و افزود: عبارات قانون اساسی بسیار شبیه عبارات شهید صدر است؛ امت اسلامی و بازگشت به جهان‌بینی اصیل اسلامی که در نامه شهید صدر آمده است از عبارات شاخصی است که مشابه، قرین و نزدیک به عبارات قانون اساسی جمهوری اسلامی است.

این عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) تصریح کرد: شهید صدر یک سری مبانی را به عنوان مبانی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بیان می‌کند که در اصل دوم آمده است؛ اعتقاد به تشریعی بودن مکتب اسلام مهمترین مبنای نظام جمهوری اسلامی ایران است که شهید صدر پیشنهاد می‌دهد و در همین اصل دوم آمده است.

وی با اشاره به اصل ششم، یازدهم و اصل‌های دیگری از قانون اساسی و عبارات یکسان با نامه شهید صدر اظهار داشت: شهید صدر بعد از مبنای تشریع، مرجعیت و اسلامیت، به مبنای حکومت‌داری و اصل حاکمیت اشاره می‌کند که خداوند متعال منشأ تمام قوا است.

غمامی افزود: شهید صدر سرزمین را جهان اسلام، جمعیت را امت اسلام و حاکمیت را برای الله می‌داند که در اصل ۵۶ قانون اساسی این موضوع مشخص شده است؛ بر همان مدل مردم‌سالاری دینی که بنیان حاکمیت را بر عهده خدا می‌داند.

این عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) تأثیرات شهید بهشتی، شهید مطهری و دیگران را مورد توجه و ستایش قرار داد و تصریح کرد: به نظر می‌رسد هسته اصلی قانون اساسی جمهوری اسلامی، همان نامه شهید صدر است.

وی نظریه منطقة الفراغ شهید صدر را مورد توجه قرار داد و اظهار داشت: شهید صدر منطقة الفراغ را به قوه مقننه که نماینده مردم هستند سپرده است که به شرط رعایت احکام اسلامی و مغایر نبودن با دیگر قوانین راهی را برای اداره امور پیدا کنند. اصل ۷۱ و ۷۲ قانون اساسی این مطلب را آورده است.

غمامی درباره نظر شهید صدر درباره رئیس قوه مجریه ابراز داشت: شهید صدر رئیس قوه مجریه را همان مرجعیت می‌داند و مجلسی مانند مجلس خبرگان را مجلس حل و عقد می‌داند که چهار وظیفه دارد؛ جزئی از این نظر در قانون اساسی ایران اسلامی وارد شده است.

این عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) اصل ۱۱۰ قانون اساسی که اختیارات رهبری در قانون اساسی است را مورد اشاره قرار داد و گفت: نظر شهید صدر این است که مرجعیت بالاترین مقام حکومت و فرمانده کل قوا است؛ که در اصل ۱۱۱ آمده است؛ در اصل ۱۱۳ هم ولی فقیه به عنوان نفر اول کشورداری معرفی شده است.

وی ادامه داد: درباره نامزدهای انتخاباتی که در قانون اساسی تنفیذ ریاست جمهوری با رهبری است و در نامه شهید صدر آمده است که تفویض اختیارات شأن ولایت حسبه از رهبری به رئیس قوه مجریه منتقل می‌شود، در بند ۹ اصل ۱۱۰ متجلی است.

غمامی تصریح کرد: با مشکلاتی که پیش آمد، ۱۰ سال بعد به این نتیجه رسیدند همان طور که شهید صدر گفته بود باید اختیار کنترل مفاد قانون اساسی در اختیار رهبری گذاشته شود. که در اصل ۱۷۶ و ۱۷۷ قانون اساسی در اصلاح آن آمده است.

این عضو هیئت‌علمی گروه حقوق دانشگاه امام صادق (ع) با نظر شهید صدر ایجاد دیوان عالی را هم وظیفه رهبری دانست که چنین شده است و افزود: این هم موردی است که سال ۶۸ همان شد که شهید صدر پیشنهاد داده بود.

وی تصریح کرد: ویژگی‌هایی که شهید صدر برای مرجعیت بر می‌شمارد همان ویژگی‌هایی است که در قانون اساسی برای ولایت فقیه آمده است که تنها تفاوت همان است که او مرجعیت را بالفعل می‌داند ولی با تفاسیر قانون اساسی ما این مرجعیت، بالقوه است.

دکتر غمامی نقصان اسلامی بودن بعضی قوانین را ناشی از کم کاری شورای نگهبانی دانست و گفت: طبق اصل چهارم قانون اساسی، شورای نگهبان باید ابتنای قوانین بر موازین اسلامی را تنظیم کند نه اینکه تنها مغایرت قوانین را با قوانین پیشین بسنجد؛ شهید بهشتی هم به این مورد اشاره دارد؛ در سال‌های گذشته ساز و کاری برای اجرای اصل چهار قانون اساسی طراحی نکرده‌ایم و البته اهتمامی هم وجود ندارد.



منبع خبر

نظریه شهید صدر در تأسیس مدل حکمرانی پیشتاز است بیشتر بخوانید »

دستور تأسیس قوه امر به معروف چگونه صادر شد؟

دستور تأسیس قوه امر به معروف چگونه صادر شد؟



حضرت امام(ره) دستور تأسیس قوه امر به معروف را صادر کرده‌اند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، افتتاحیه چهارمین نشست فصلی معاونین ستادهای امر به معروف و نهی از منکر سراسر کشور، صبح امروز سه شنبه ۲۸ بهمن و با حضور حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حجت الاسلام میرزایی قائم مقام دبیر و قائم مقام ستاد امر به معروف و نهی از منکر و سردار افراسیابی دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان رضوی در مشهد مقدس برگزار شد.

حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در افتتاحیه نشست اظهار داشت: این جمع بسیار جمع مهمی است و امر به معروف و نهی از منکر بسیار سرنوشت ساز است. در قرآن و سنت داریم که فلسفه دین همین امر به معروف و نهی از منکر است. فلسفه بعثت انبیا و فلسفه سیاسی اجتماعی شدن حرکت اهل بیت هم همین است. شیعه مذهبی است که همه رهبرانش شهید شدند و هر جا شهادت است یعنی امر به معروف و نهی از منکر در کار بوده است.

وی افزود: از ابراهیم علیه السلام تا قیام حضرت، ولی عصر (عج) درگیری بر سر نهی از منکر است. اگر چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام هم فقط موعظه‌های کلی اخلاقی می‌کرد و به تعبیر امام خمینی (ره) فقط مسئله می‌گفت، کسی او را در آتش نمی‌انداخت. حضرت با کسانی درگیر شد که منافعشان در شرک و کفر و ظلم بود و همه انبیای دیگر هم همین وضع را داشتند.

رحیم پور ادامه داد: هزینه نهی از منکر شهادت یازده امام ما بود و امام دوازدهم هم که به اذن الله کلید نجات بشر در دست اوست دیگر نمی‌توانست علناً نهی از منکر کند، چه ایشان هم اگر شهید می‌شد منکر برای همیشه بر عالم حکومت می‌کرد. تا قبل از ظهور حضرت هم همه نهی از منکرها نسبی است و نهی مطلق که منجر به پیروزی مطلق خواهد شد در آن زمان است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: امر به معروف از پیشنهاد شروع می‌شود، اما به پیشنهاد ختم نمی‌شود، بلکه باید امر کرد و به هر کسی هم اجازه دادند و بلکه تکلیف کردند که باید امر کنید. همه شهروندان را تکلیف کرده‌اند که صاحبان قدرت و ثروت و حکومت و همه جامعه را ابتدا پیشنهاد و درخواست برای عمل به معروف کنند و اگر نشد بایستد و دستور دهد. خداوند در قرآن فرموده است که همه زنان و مردان مؤمن ولایت دارند که امر به معروف و نهی از منکر کنند.

وی افزود: مسئولان ستاد امر به معروف به من گفته‌اند که اگر کسی نهاد دولتی و حکومتی را نهی از منکر کند و آن نهاد بخواهد او را تحت تعقیب قرار دهد ستاد از او حمایت می‌کند و برای او وکیل مدافع رایگان می‌گیرد؛ این کمال خوشوقتی است. اینکه اعلام شود هر کس در حکومت اسلامی هر جا فساد، منکر، بی عدالتی، دزدی، تضییع بیت‌المال را مستند و بدون تهمت افشا کرد ما تمام قد می‌ایستیم و از او دفاع می‌کنیم، این واقعاً اقدام در جهت تحقق امر به معروف و نهی از منکر است.

رحیم پور ادامه داد: همه رژیم‌های جهان امر به معروف و نهی از منکر را به زبان خودشان قبول دارند، امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت عمومی و انتقاد و پیشنهاد و هیچکس هم در دنیا نیست که بگوید این بد است، اما یک حکومت هم در دنیا نیست که به این‌ها درست عمل کند. چون درگیر شدن با فساد و بی عدالتی منافع کسانی که معمولاً قدرت، ثروت و رسانه دارند را به خطر می‌اندازد و آن‌ها جلوی این می‌ایستند. ناهی از منکر یک مجاهد غریب و تنها است و ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید کنار این‌ها بایستد.

وی همچنین گفت: امام قبل از انقلاب در پاریس یا نجف مصاحبه کرد و گفت که ما دایره یا اداره امر به معروف و نهی از منکر را راه می‌اندازیم. بعد از انقلاب هم ظاهراً امام یک بار تعبیر وزارت و یک بار هم تعبیر قوه را برای امر به معروف و نهی از منکر به کار برده است؛ یعنی امام گفته است که چهار قوه باشد نه سه قوه؛ یعنی سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه و یک قوه امر به معروف و نهی از منکر که مستقل از آن‌ها باشد و بر هر سه قوه نظارت کند. دستور این کار را هم امام (ره) صادر کرد و جالب است که همان وقت لیبرال‌های مذهبی مخالفت کردند و گفتند که این باعث می‌شود که مردم به جان حکومت و سرمایه دارها بیفتند و هرج و مرج می‌شود. شبیه این استدلال را در سال‌های اخیر هم برخی طیف‌های فکری مطرح کردند که امر به معروف و نهی از منکر یعنی فضولی و شورش عمومی و با این وصف همه، همه همه‌کاره می‌شوند. مگر حریم عمومی حریم خصوصی است که فضولی در آن معنا داشته باشد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: باید امر به معروف و نهی از منکر را آموزش بدهیم و ادب و اخلاق انتقاد را گسترش دهیم. نهی از منکر یعنی آزادی بیان، اما بیان در چارچوب منطق، اخلاق و آزادی. آزادی باشد، اما منطق نباشد هر کسی هر حرفی می‌زند، اگر آزادی و منطق باشد، اما اخلاق نباشد فضا غیر اخلاقی می‌شود و اعتماد از بین می‌رود. هر جا در دنیا می‌خواهند آزادی بیان را محدود کنند می‌گویند که امنیت به خطر می‌افتد و تفرقه اجتماعی ایجاد می‌شود.

وی افزود: بالاخره امر به معروف و نهی از منکر نه قوه شد، نه وزارت شد و آخرش شد ستاد که همین خوب و غنیمت است. ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر باید همه موانع نهی از منکر را شناسایی کرده و بردارد. امر به معروف و نهی از منکر برخی موانع اخلاقی دارد؛ در روایات داریم که امر به معروف خود باید معروف باشد؛ یعنی خود امر باید جز معروفات باشد نه منکرات. روش امر به معروف و نهی از منکر مهم است، برای اینکه باب تهمت، دو رویی، شایعه پراکنی و مبالغه و گسترش یاس اجتماعی باز نشود. اما برخی هم بهانه می‌آورند که آبروی مردم را نبرید. مگر آبروی همه افراد محترم است؟ آبروی همه محترم است به جز خائنین. این قاعده «تشهیر» یعنی اینکه یعنی اینکه خائن را مشهور کنید و آبرویش را ببرید. خائن نباید از حق کرامت اجتماعی برخوردار باشد، چون به کرامت جامعه حمله کرده است. تمام احکام شریعت دفاع از انسان است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، افتتاحیه چهارمین نشست فصلی معاونین ستادهای امر به معروف و نهی از منکر سراسر کشور، صبح امروز سه شنبه ۲۸ بهمن و با حضور حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حجت الاسلام میرزایی قائم مقام دبیر و قائم مقام ستاد امر به معروف و نهی از منکر و سردار افراسیابی دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان رضوی در مشهد مقدس برگزار شد.

حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در افتتاحیه نشست اظهار داشت: این جمع بسیار جمع مهمی است و امر به معروف و نهی از منکر بسیار سرنوشت ساز است. در قرآن و سنت داریم که فلسفه دین همین امر به معروف و نهی از منکر است. فلسفه بعثت انبیا و فلسفه سیاسی اجتماعی شدن حرکت اهل بیت هم همین است. شیعه مذهبی است که همه رهبرانش شهید شدند و هر جا شهادت است یعنی امر به معروف و نهی از منکر در کار بوده است.

وی افزود: از ابراهیم علیه السلام تا قیام حضرت، ولی عصر (عج) درگیری بر سر نهی از منکر است. اگر چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام هم فقط موعظه‌های کلی اخلاقی می‌کرد و به تعبیر امام خمینی (ره) فقط مسئله می‌گفت، کسی او را در آتش نمی‌انداخت. حضرت با کسانی درگیر شد که منافعشان در شرک و کفر و ظلم بود و همه انبیای دیگر هم همین وضع را داشتند.

رحیم پور ادامه داد: هزینه نهی از منکر شهادت یازده امام ما بود و امام دوازدهم هم که به اذن الله کلید نجات بشر در دست اوست دیگر نمی‌توانست علناً نهی از منکر کند، چه ایشان هم اگر شهید می‌شد منکر برای همیشه بر عالم حکومت می‌کرد. تا قبل از ظهور حضرت هم همه نهی از منکرها نسبی است و نهی مطلق که منجر به پیروزی مطلق خواهد شد در آن زمان است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: امر به معروف از پیشنهاد شروع می‌شود، اما به پیشنهاد ختم نمی‌شود، بلکه باید امر کرد و به هر کسی هم اجازه دادند و بلکه تکلیف کردند که باید امر کنید. همه شهروندان را تکلیف کرده‌اند که صاحبان قدرت و ثروت و حکومت و همه جامعه را ابتدا پیشنهاد و درخواست برای عمل به معروف کنند و اگر نشد بایستد و دستور دهد. خداوند در قرآن فرموده است که همه زنان و مردان مؤمن ولایت دارند که امر به معروف و نهی از منکر کنند.

وی افزود: مسئولان ستاد امر به معروف به من گفته‌اند که اگر کسی نهاد دولتی و حکومتی را نهی از منکر کند و آن نهاد بخواهد او را تحت تعقیب قرار دهد ستاد از او حمایت می‌کند و برای او وکیل مدافع رایگان می‌گیرد؛ این کمال خوشوقتی است. اینکه اعلام شود هر کس در حکومت اسلامی هر جا فساد، منکر، بی عدالتی، دزدی، تضییع بیت‌المال را مستند و بدون تهمت افشا کرد ما تمام قد می‌ایستیم و از او دفاع می‌کنیم، این واقعاً اقدام در جهت تحقق امر به معروف و نهی از منکر است.

رحیم پور ادامه داد: همه رژیم‌های جهان امر به معروف و نهی از منکر را به زبان خودشان قبول دارند، امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت عمومی و انتقاد و پیشنهاد و هیچکس هم در دنیا نیست که بگوید این بد است، اما یک حکومت هم در دنیا نیست که به این‌ها درست عمل کند. چون درگیر شدن با فساد و بی عدالتی منافع کسانی که معمولاً قدرت، ثروت و رسانه دارند را به خطر می‌اندازد و آن‌ها جلوی این می‌ایستند. ناهی از منکر یک مجاهد غریب و تنها است و ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید کنار این‌ها بایستد.

وی همچنین گفت: امام قبل از انقلاب در پاریس یا نجف مصاحبه کرد و گفت که ما دایره یا اداره امر به معروف و نهی از منکر را راه می‌اندازیم. بعد از انقلاب هم ظاهراً امام یک بار تعبیر وزارت و یک بار هم تعبیر قوه را برای امر به معروف و نهی از منکر به کار برده است؛ یعنی امام گفته است که چهار قوه باشد نه سه قوه؛ یعنی سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه و یک قوه امر به معروف و نهی از منکر که مستقل از آن‌ها باشد و بر هر سه قوه نظارت کند. دستور این کار را هم امام (ره) صادر کرد و جالب است که همان وقت لیبرال‌های مذهبی مخالفت کردند و گفتند که این باعث می‌شود که مردم به جان حکومت و سرمایه دارها بیفتند و هرج و مرج می‌شود. شبیه این استدلال را در سال‌های اخیر هم برخی طیف‌های فکری مطرح کردند که امر به معروف و نهی از منکر یعنی فضولی و شورش عمومی و با این وصف همه، همه همه‌کاره می‌شوند. مگر حریم عمومی حریم خصوصی است که فضولی در آن معنا داشته باشد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: باید امر به معروف و نهی از منکر را آموزش بدهیم و ادب و اخلاق انتقاد را گسترش دهیم. نهی از منکر یعنی آزادی بیان، اما بیان در چارچوب منطق، اخلاق و آزادی. آزادی باشد، اما منطق نباشد هر کسی هر حرفی می‌زند، اگر آزادی و منطق باشد، اما اخلاق نباشد فضا غیر اخلاقی می‌شود و اعتماد از بین می‌رود. هر جا در دنیا می‌خواهند آزادی بیان را محدود کنند می‌گویند که امنیت به خطر می‌افتد و تفرقه اجتماعی ایجاد می‌شود.

وی افزود: بالاخره امر به معروف و نهی از منکر نه قوه شد، نه وزارت شد و آخرش شد ستاد که همین خوب و غنیمت است. ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر باید همه موانع نهی از منکر را شناسایی کرده و بردارد. امر به معروف و نهی از منکر برخی موانع اخلاقی دارد؛ در روایات داریم که امر به معروف خود باید معروف باشد؛ یعنی خود امر باید جز معروفات باشد نه منکرات. روش امر به معروف و نهی از منکر مهم است، برای اینکه باب تهمت، دو رویی، شایعه پراکنی و مبالغه و گسترش یاس اجتماعی باز نشود. اما برخی هم بهانه می‌آورند که آبروی مردم را نبرید. مگر آبروی همه افراد محترم است؟ آبروی همه محترم است به جز خائنین. این قاعده «تشهیر» یعنی اینکه یعنی اینکه خائن را مشهور کنید و آبرویش را ببرید. خائن نباید از حق کرامت اجتماعی برخوردار باشد، چون به کرامت جامعه حمله کرده است. تمام احکام شریعت دفاع از انسان است.



منبع خبر

دستور تأسیس قوه امر به معروف چگونه صادر شد؟ بیشتر بخوانید »

بت‌شکن حوزه!

بت‌شکن حوزه!



بت‌شکن حوزه! - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امین بابازاده، سردبیر مجله اینترنتی «کتاب فردا» در یادداشتی نوشت:

دو ـ سه روز مانده به دوازدهم بهمن، قرار شد به دفتر کسی برویم که نشانی از امام خمینی داشت؛ کسی که سال‌های تبعید امام، در نجف تحصیل‌ می‌کرد. راستش را بخواهید، وقتی آقای عسگری به من گفت که این شاگردِ امام، افغانستانی است با خودم گفتم: ‌بالأخره امام شاگردان زیادی داشته و ایشان هم یکی از آن‌هاست. ‌بالأخره هر کسی که نشانی از یار داشته باشد دیدنی است! و بی‌درنگ همراه شدم.

بت‌شکن حوزه!

امام، هویت ماست؛ مایی که در دهۀ شصت به دنیا آمدیم و در اتمسفرِ وجودِ او زیسته‌ایم. این شعار نیست. امام برای ما که پیش از او را ندیده‌ایم، یک جور است و برای آنان که دوران‌های پیش از او را درک کرده‌اند، جور دیگری است؛ البته‌ برای آن‌ها امام، قَدَرقدرتی است که یک نظام را برافکند و زندگی‌ آن‌ها را از این رو به آن رو کرد. اما امام برای ما مفهوم دیگری است؛ امام برای ما یک تفسیر از زندگی در سایۀ توحید است. امام را از نزدیک ندیدیم، اما در خانه، کوچه، مدرسه، مسجد و دل‌هایمان کسی جز او نبود.‌ ما حتی یک لحظه طاغوت را درک نکردیم. از همان اول کسی را دیدیم که مظهر توحید بود.

عصرِ پنج‌شنبه مهمان کسی شدیم که نشانی از او داشت و ساعتی از او برای ما گفت. «سید موسوی» از اهالی افغانستان است، ولی خیلی تأکید دارد که ما از اقوام خراسان بزرگ هستیم: «این حقیقتِ تاریخی قابل انکار نیست که افغانستان بخشی از خراسان بزرگ است. درست است که امروز برای خودش کشوری مستقل است، اما هنوز هم خیلی از افغانستانی‌ها خودشان را از خراسان بزرگ‌ می‌دانند.»

من که عاشقِ روحیۀ حماسیِ اهالیِ خراسانم، این را قبول دارم که روحیۀ سلحشوری افغانستانی‌ها با خراسانی‌ها برابر است. این سلحشوری را در این سال‌ها بارها در روایت‌هایی که از «فاطمیون» شنیدم مشاهده کردم.

آقای موسوی به شدت اهل کتابند؛ ‌آن‌چنان‌که خودش‌ می‌گوید: «ما یک جنونی داریم با عنوان کتاب!» جلسۀ ما هم در دفتر ایشان بود که دور تا دورِ آن کتاب است.‌ می‌گوید خیلی از کتاب‌هایش را به افغانستان و برای مدرسۀ علمیه‌ای در بامیان فرستاده است تا طلاب‌ آن‌جا بهره ببرند؛ «بامیان از قدیم از مراکز اصلی شیعه بوده و امروز هم بحمدالله به دست شیعیان است. مدرسۀ علمیۀ خوبی ساختند آن‌جا.»

شاید برایتان جالب باشد که حاج‌آقا موسوی چندین عنوان کتاب هم نوشته‌اند. یکی از کتاب‌ها را که فی‌المجلس به آقای اکبری هدیه دادند، کتابِ «اسلام در مقابل انحطاط معاصر» است که یک عدد در دفترشان موجود بود. یک رساله هم در انتقاد به کتاب آقای «علی وردی»، روشن‌فکر پرآوازه و معاصر عرب، نوشته‌اند که ماجرای آن را هم مفصل برای ما توضیح دادند. اسم رساله «الردّ علی الدکتور الوردی» است. این رساله در سال ۱۹۷۲‌ میلادی در عراق چاپ شد. دکتر وردی معتقد بود که «سیدجمال» افغانستانی نیست و برایش دلایلی‌ می‌آورد. آقای موسوی در سمیناری که در یکی از دانشگاه‌های بغداد برگزار شد، حضوری نقدهایش را به علی وردی‌ می‌گوید و بعدها آن را می‌نویسد. حیف که ماجرایِ جالب آن سمینار طولانی است و با این سیاهه مناسبت ندارد!

یکی از مقالات امام موسی صدر را ترجمه کرده و خود امام موسی صدر هم آن را دیده و همان زمان در یکی از نشریات بیروت چاپ شده است.‌ می‌گوید: «همین امسال دختر امام موسی صدر به دفتر ما آمدند و به پاس همان ترجمه، تابلویی از طرفِ ‌مؤسسه امام موسی صدر به حقیر هدیه داده‌اند.»

گفتند که متأسفانه کتاب‌های دیگر را در دفتر ندارند. بنا بر گفتۀ آقای عسگری، آقای موسوی کار نشر هم انجام داده‌اند. دوست داشتند برای خودشان ‌مؤسسه‌ای داشته باشند، اما به خاطر شرایط مهاجرت نتوانستند مجوز بگیرند.

آقای موسوی به خیلی از کشورها سفر کرده است؛ به سوریه، لبنان، فرانسه، آلمان، انگلستان، مصر و…؛ امام موسی صدر، ‌آیت‌الله محمدباقر صدر، ‌آیت‌الله خویی، ‌آیت‌الله حکیم و خیلی‌های دیگر را از نزدیک دیده‌اند.

***

داستان را از نجف شروع‌ می‌کند:

«وقتی امام از ترکیه به عراق آمدند، کسانی که بیشترین نقش را در سامان‌دهی استقبال از امام داشتند، افغانستانی‌های مقیم نجف بودند. دلیلش هم این بود که ایرانی‌هایی که در نجف اقامت داشتند، گذرنامۀ ایرانی داشتند. ترسِ این وجود داشت که گزارشی از آن‌ها به دست سفارت ایران در بغداد برسد و این باعث شود که گذرنامۀ آن‌ها تمدید نشود. اما واقعاً دلشان با امام بود.» بعد هم که انگار سؤال ذهنی ما را خوانده باشد که: پس یعنی هیچ ایرانی در استقبال نبوده است‌؟ می‌گوید: «البته مبارزانی که دیگر تکلیفشان روشن بود و دست از همه‌چیز شسته بودند، در استقبال حضور فعال داشتند. بعضی از آن‌ها الآن در قید حیاتند.»

افغانستانی‌ها خیلی پررنگ در استقبال امام شرکت داشتند و اولین حضور امام در مجلسی که برای تجلیل از ایشان ترتیب دادند و در آن شعرا، سخنران‌ها و فضلا حضور داشتند، مسجد افغانی‌های مقیم نجف بود.

آقای اکبری، از همراهان ما که از محققان و پژوهشگرانِ حوزوی است، از آقای موسوی دربارۀ موضع ‌آیت‌الله خویی نسبت به حضرت امام‌ می‌پرسند:

«آقای خویی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های شیعی، علمی و فقهی در جهان اسلام بودند که در جوانی هم از مبارزان بوده‌اند. من اعلامیه‌های ایشان در مخالفت با بعضی از سنت‌های غلط رایج در حوزۀ نجف را که با مخالفت بعضی از علما نیز همراه بوده است، در کتابی در نجف دیده‌ام.

حضرت امام وقتی دستگیر شد، در ایران چو افتاد که ممکن است امام را اعدام کنند. آقای خویی همان سال ۴۲ در نجف مجلس بزرگی برگزار کرد و به سخنران‌ها تأکید کرد که بگویند: ‌آیت‌الله العظمی خمینی. چون این‌ها مجتهد را نمی‌توانند اعدام کنند. اولین مجلسی بود که برای گرامی‌داشت ۱۵ خرداد در نجف برپا شد.

وقتی امام آمد نجف، یک‌دفعه موجی از روحانی‌های ساواکی و اوقافی ریختند در نجف. این را آن‌هایی که آن روزها در نجف بودند تأیید می‌کنند.

حضرت امام خیلی دقت زیادی داشتند؛ این را ما می‌فهمیم که در دفتر، نماز، درس و جلسات ایشان حضور داشتیم. امام با دیدن این جمع روحانی‌های ساواکی و اوقافی، مبارزان را جمع‌ می‌کنند و می‌گویند اعلامیه‌های مرا توسط طلاب ایرانی به ایران نفرستید؛ این کار توسط طلبه‌های افغانستانی، پاکستانی، لبنانی، بحرینی و… باید انجام شود. حاج‌احمدآقا تا وقتی قم بودند و هنوز به نجف نیامده بودند، رابطِ بین امام و او در ایران، بندۀ حقیر بودم و نامه‌ها را به ایشان‌ می‌رساندم و نامۀ حاج‌احمدآقا را برای امام‌ می‌بردم. امام برای بعضی شخصیت‌ها در داخل نامه‌ می‌نوشتند و ما که نمی‌توانستیم همه را جدا جدا پیدا کنیم، همۀ نامه‌ها را به حاج‌احمد در قم‌ می‌دادیم و ایشان به دست شخصیت‌ها می‌رساند و نامه‌های آن‌ها را جمع‌ می‌کرد و به ما می‌داد تا به امام برسانیم. ساواک هم سرِ مرز به افغانستانی‌ها شک‌ نمی‌کرد، چون افغانستانی‌ها را ساده فرض‌ می‌کرد!‌ می‌گفتند: این‌ها را چه به امام خمینی و اعلامیه و نامه و…! وقتی این‌جوری بود، ما خودمان را به سادگی‌ می‌زدیم و نامه را در جلد کتاب جاسازی‌ می‌کردیم و از مرز عبور می‌دادیم و به حاج‌احمدآقا می‌رساندیم (حاج‌آقا می‌خندد).

روحانی‌های ساواکی و اوقافی هر کدام خودشان را به بیت یکی از مراجع نزدیک کردند و خودشان را جا کرده بودند؛ تا هم طلبه‌های فعال نزدیک به امام را شناسایی کنند و هم در دفتر علما و نظرات ایشان ‌تأثیر بگذارند. من با گوش خودم شنیدم که این‌ها در گوش طلاب و علما چه‌ می‌گفتند.‌ می‌گفتند: خمینی یه آدم بی‌سوادیه! ملای روزنامه‌خون بوده! شاه هم به خاطر این آقاروح‌الله رو فرستاده نجف، چون پیش علما و فحول نجف چیزی برای گفتن نداره! نه در اصول، نه در فقه، نه در فلسفه، نه در تفسیر! این‌ها را به گوش طلاب و شاگردان و دفتری‌های علما و مراجع شایع‌ می‌کردند تا امام را در نظر آن‌ها کوچک کنند. خُب همه که علم غیب نداریم، داریم؟! وقتی تعداد گوینده‌ها زیاد بشود، ‌تأثیر می‌گذارد. حداقل چیزی که ایجاد می‌شد، با این همه تبلیغاتی که علیه امام‌ می‌شد ایجاد تردید بود!

شرایط را جوری کردند که ‌آیت‌الله خویی که اولین مراسم را برای ۱۵ خرداد و امام گرفته بود و او را ‌”آیت‌الله العظمی” خطاب کرده بود و حتی علیه اسرائیل و شاه بیانیه داده بود، بین او و امام یک تضادی به وجود آمد. کار به جایی رسید که وقتی فرح، انگشتر شاه را برایشان هدیه‌ می‌آورد،‌ می‌پذیرند!

باور کنید، من هرگز ‌آیت‌الله خویی را محکوم‌ نمی‌کنم؛ چون انسان است. آن‌قدر به گوش ایشان خواندند که باورش آمد. ساواک به این‌ها آموخته بود که چطور به دفتر ورود کنند و چه‌جوری به مرجع نزدیک شوند و چگونه روی نظرات علما ‌تأثیر بگذارند.»

***

آقای اکبری دربارۀ موضع شهید ‌آیت‌الله صدر نسبت به اعلام موضع برای اعلمیتِ آقای خویی پس از رحلت آقای ‌آیت‌الله حکیم پرسید:

«شهید صدر از علمای مخلص، مؤمن، فقیه و اصولی بزرگ بودند. ایشان از شاگردان خاصّ ‌آیت‌الله خویی به شمار می‌آمدند. در حوزه از مهم‌ترین شئونات یک طلبه که برای‌ آن‌ها مقدس و محترم است، نگه داشتن حرمت استاد است. از طرفی، امام هنوز درس و بحث خود را در نجف شروع نکرده بود. شایعه هم شده بود که نمی‌تواند درس بگوید! سواد ندارد! فضای بدی درست کرده بودند و تصمیم‌گیری در آن شرایط به راحتی نبوده است. شهید صدر در این شرایط برای اعلمیتِ ‌آیت‌الله خویی پیام داده بودند.»

حاج‌آقای موسوی تأکید می‌کند: «وقتی امام درس را شروع کردند، شاگردان خاص و برجستۀ ‌آیت‌الله صدر هم پای درس ایشان حاضر می‌شدند. مستشکلینِ سر کلاس‌ها هم همین‌ها بودند. می‌خواستند بیازمایند که امام چقدر مایه دارد. بعد از مدتی آقای صدر گفتند که ایشان حرف ندارند.»

***

آقای موسوی برای این‌که فضای آن زمان را بهتر درک کنیم، خاطره‌ای تعریف‌ می‌کند:

«روزی من و شیخ عالم‌زاده ـ که هنوز هم هستند بحمدالله ـ از مدرسۀ علمیه بیرون آمدیم. جلوی مدرسۀ ما میدانی بود که به کوچۀ بیت آقای خویی راه داشت. دیدم در میدان ماشین‌های پلیس ایستاده است؛ از این وانت‌های پلیس که آرم پلیس رویش مشخص بود. دیدم رساله توضیح المسائل ‌آیت‌الله خویی را بار این وانت پلیس‌ می‌کنند. خیلی تعجب کردم! شیخ عالم‌زاده از سربازی که داشت رساله‌ها را بار می‌زد پرسید: “این رساله‌ها را کجا می‌برید؟” سرباز گفت: “این‌ها را می‌بریم بصره توزیع کنیم تا رساله آقای خمینی و شهید صدر آن‌جا نرود و جا باز نکند!‌” می‌دانید که بصره شیعیان مخلصی دارد. ما هم شکراً جزیلایی گفتیم و گذشتیم. شهید صدر هم آرام آرام از آقای خویی فاصله گرفت و به امام نزدیک شد؛ تا جایی که در نامه‌اش نوشت: “ذوبوا فی الخمینی کما ذابَ فی الاسلام!”

امام خیلی فرق‌ می‌کرد. ما می‌گوییم رهبری پیامبرگونه یعنی این:

در نجف یکی آمد خدمت امام. ریش او از ریش من بلندتر. با یک تسبیح در دست. یک کیف آورد و جلوی امام باز کرد. گفت: من تاجرم و این پنج میلیون تومان وجوهات من است. امام گفت: باشد؛ بدهید آقای قرهی و رسید بگیرید! بعد همان آقا می‌گوید: یک عرضی هم دارم. امام‌ می‌گوید: بفرمایید. آن تاجر می‌گوید: به نظرم بهتر است با شاه درنیفتید!‌ الآن وضع طلبه‌ها در ایران خوب نیست. هزینۀ زندگیِ خیلی از آن‌ها را من دارم‌ می‌دهم. حرف‌هایش را که زد امام گفت: “این پولتان را بگیرید و بروید. شما در این کارها دخالت نکنید. من تکلیف خودم را می‌دانم!”»

***

حاج‌آقا موسوی در ادامه گفت: «امام فقط بت‌های ایران را نشکست. مهم‌ترین بت‌ها در حوزۀ آن زمان بود که امام همه را شکست. خدا شاهده! برای نمونه عرض‌ می‌کنم: تا موقعی که امام آمد به نجف، در نجف رسم بود که شهریۀ ایرانی‌ها، عراقی‌ها و لبنانی‌ها یک دینار و شهریه افغانستانی، پاکستانی، هندی و… نصف دینار بود! یعنی مثل حظ الانثیین (حاج‌آقا با صدای بلند می‌خندد). دفتر امام هم طبق سنت عمل کرد و همین‌طور شهریه‌ می‌دادند. منی که از آن طرف دنیا آمدم تا فقه مذهب جعفری را یاد بگیرم و برای تبلیغ دین مبین اسلام به کشورم برگردم، با آن ایرانی و عراقی و لبنانی چه فرقی دارم؟! این را کجای قرآن گفته؟! این را کجای دین گفته؟! این نژادپرستی تا عمق حوزه نفوذ کرده بود. بت‌های حوزه از بت‌هایی که مشرکین توی کعبه‌ می‌گذاشتند خطرناک‌تر بود. وقتی دیدیم که امام هم با همان سنت دارد شهریه‌ می‌دهد، من و آقای عرفانی و آقای حسینی، که محافظ امام بود و بعدها شهید شد، نامه‌ای نوشتیم و با نامه حضوری خدمت ایشان رسیدیم. نامه را دادیم و مسئله را گفتیم. چند طلبه جوان اعتراض کردیم و امام گوش دادند. بعد گفتند: “حق با شماست. رسم و رسوم حوزه را نمی‌دانستم و فقط گفتم شهریه را بدهند و آن‌ها هم طبق سنت حوزه شهریه دادند. اما از ماه آینده تکرار نخواهد شد و به همه یکسان شهریه‌ می‌دهیم.”

این در کل حوزه صدا کرد و امام مانند بلال رفت بالا ایستاد و بت‌ها را به زمین کوبید. دفاتر دیگر مراجع به هم ریخت و مجبور شدند همۀ شهریه را یکسان بدهند! دو ـ سه ماه بعد، همه به صورت یکسان شهریه دادند.

***

امام حواسش به همه‌چیز بود. این اغراق نیست حقیقتاً.‌ آقای قرهی، مسئول دفتر حضرت امام در نجف بودند که من خیلی به ایشان ارادت دارم. خیلی باتقوا بود. امام هر کسی را برای دفتر انتخاب‌ نمی‌کرد. برای خودم تعریف کرد: یک صبح رفتم دفتر. دیدم امام مثل همیشه دارد رادیو گوش‌ می‌دهد. سلام کردم. ایشان فقط جواب سلام دادند. بدون احوال‌پرسی. دیدم حالشان گرفته است. امام ساعت ۱۰‌ می‌رفتند درس. من هم رفتم. بعد از درس وقتی از درِ مدرَس بیرون آمدند، نزدیک رفتم و سلام کردم.

فقط جوابِ سلام دادند! با خودم گفتم: حتماً در ایران فاجعه‌ای اتفاق افتاده است؛ مثلاً از بزرگان کسی فوت کرده و یا زندانی شده است. امام حتماً خبر ناگواری شنیده که صبح آن‌جور جواب سلام داده و الآنم این‌جور! جلو رفتم و پرسیدم: “آقا خبری شده؟!” با تندی گفتند:‌ “می‌خواستی خبری بشود آقای قرهی؟!” گفتم: “خُب بفرمایید!” گفتند: “چرا شهریه فلان طلبه را قطع کردید؟” گفتم: “آقا، این طلبه از این مسجد به آن مسجد، از این بیت مرجع به آن بیت مرجع‌ می‌رود و از شما بدگویی‌ می‌کند! به شما تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد!» ایشان گفت: “آقای قرهی! مگر بناست همۀ دنیا دربارۀ من خوب بگویند؟! کی این بنا را گذاشته؟! چرا شهریه‌اش را قطع کردی؟” من گفتم: “خُب چون دیدم ایشان تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد، پس فاسق است. ‌فاسق را که نباید از بیت‌المال سهم بخشید!” گفت: “خُب فرض‌ می‌کنیم خودش فاسق؛ زن و بچه‌اش چه گناهی کردند؟! خانواده‌اش در این بیابانِ نجف غذا ندارند بخورند. چرا این کار را کردی؟! بعد از درس بروید دم خانه‌اش و عذرخواهی کنید و شهریۀ این دو ـ سه ماهی را که ندادید، به او بدهید!”»

***

آقای موسوی یک مثال دیگر هم برای ما زدند که روشن‌تر شویم:

«یکی از گروه‌هایی که در مراسم استقبال از امام در نجف سنگ تمام گذاشتند، شیرازی‌ها بودند. سید محمد شیرازی که در کربلا بود، آن زمان برای استقبال آمده بود. امام یک رسمی داشت که هر شبِ جمعه‌ می‌رفتند کربلا. آن روزها مدرسۀ ابن‌فهد در کربلا دست شیرازی‌ها بود و این‌ها از امام در این مدرسه پذیرایی خوبی‌ می‌کردند. این ارتباط وجود داشت. ولی یک‌دفعه دیدیم این ارتباط کاملاً قطع شد و امام و حاج‌آقا مصطفی به مدرسۀ ابن‌فهد دیگر اصلاً نرفتند!

یک تاجر کویتی به نام “حاجی رئیس” مقلد حضرت امام بود. گاهی می‌آمد منزل امام در نجف. به ما نشان دادند که این آقا حاج رئیس است. رسالۀ امام را ایشان چاپ کرد؛ با پول شخصی! امام حتی حاضر نشد رساله‌اش را با پول سهم امام چاپ کند. حاج رئیس گفت که خودم با پول شخصی ـ که نه زکات است و نه خمس ـ رساله را چاپ‌ می‌کنم و می‌فروشم و این کار را کرد. ایشان به امام پیشنهاد داد که شما که هر شب جمعه به کربلا می‌روید، اجازه بدهید یک خانه برای شما بخریم! اما امام قبول نکرد. خیلی اصرار کرد. امام پذیرفت، ولی به آقامصطفی گفت که همراه ایشان باشد و خانۀ محقری با این ویژگی‌ها بخرند. منزلی در کربلا خریدند و من چند باری هم به‌ آن‌جا رفتم که اگر حاج رئیس به من پیشنهاد می‌کرد آن را برای تو بخرم،‌ می‌گفتم: نه آقا، نخر! نخواستم!»

***

آقای عسگری از علتِ قطع رابطۀ شیرازی‌ها با امام‌ می‌پرسد. حاج‌آقای موسوی توضیح‌ می‌دهد که من همان زمان از دفتری‌ها پرسیدم؛ جواب شنیدم که این‌ها (شیرازی‌ها) از حضرت امام دعوت کردند که بیایید با انگلیسی‌ها کنار بیاییم و آن‌ها را به عنوان حامی داشته باشیم!

آقای عسگری، که الحق پژوهشگر دقیق تاریخ است و حضور ذهن خوبی دارد،‌ می‌گوید: «سید محمد شیرازی اوایل انقلاب در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ها گفته بود که مسئولین و انقلابی‌ها از بابِ “مؤلفۀ قلوبهم” به رسانه‌های انگلیسی مثل بی‌بی‌سی پول بدهند تا به نفع انقلاب بنویسند! همان زمان بر سر این مصاحبه، جنجال بزرگی در کشور شکل گرفت.»

***

آقای موسوی در ادامه‌ می‌گوید: «ما چند طلبۀ افغانستانی جوان بودیم که در دفتر خدمت امام بودیم. من اعلامیه‌های امام را به لبنان، مصر، فرانسه، انگلیس، هند، پاکستان و کشورهای خلیج‌ می‌بردم و بعضی جاها زندانی هم شدم. فرودگاه پاریس مرا گرفتند. گذرنامه‌های ما جعلی بود. اکثر گذرنامه‌های مبارزین جعلی بود. گذرنامۀ آقای غرضیِ وزیر را همان زمان من جعل کردم (‌می‌خندد). بعضی از کشورها هم چند سالی ماندم. مثلاً شش ـ هفت سال لبنان بودم. دو ـ سه ماه هم مصر بودم. برای تحصیل در الأزهر رفتم مصر و هم‌زمان اعلامیه‌ها را به زبان‌های مختلف بردم. ولی دیدم من نمی‌توانم این‌جا بمانم و بعد از دو ـ سه ماه برگشتم.

شهید حسینی، از رفقای طلبۀ جوان ما بود. اگر عکس‌های امام در نجف را ببینید، عکس ایشان را می‌بینید. ایشان محافظ امام بود که همیشه اسلحه در جیبش بود. افغانستانی‌ها از بچگی با اسلحه آشنا هستند. طلبۀ شجاع و نترسی بود. در گرمای ۵۰ درجۀ نجف، روزها روزه بود و شب‌ها تا سحر عبادت‌ می‌کرد. من در مورد ایشان مصاحبۀ مفصلی با “حریم امام” انجام دادم که تیترش این بود: قائم اللیل و صائم النهار. به امام گفتیم: ایشان دارد خودش را می‌کشد! امام گفت: “من که کاری‌ نمی‌توانم بکنم. شما به پدر و مادرش نامه‌ای بنویسید و بگویید که به او بگویند راضی نیستیم.” ما هم نامه نوشتیم و آن‌ها هم نوشتند که راضی نیستیم روزه بگیری.‌ این‌جوری بود این شهید عزیز! ایشان بعدها که داشتند از تربت به سمت کاکری‌ می‌رفتند، ماشین‌ آن‌ها هدف آرپی‌جی و توپ قرار می‌گیرد و به شهادت‌ می‌رسند.

شهید اخلاقی، طلبۀ پاک و صادق و صالحی بود که عاشق و دل‌باخته امام بود. منافقین او را به شهادت رساندند.

استاد قربانعلی عرفانی، شیخ بزرگوار و از شاگردان خوب حضرت امام بود.

دوستان جالبی داشتیم آقا! یک پارچه ایمان، اخلاص، بزرگواری، گذشت، فداکاری.» بعد با حسرتی‌ می‌گوید: «‌آن‌ها شهید شدند و من ماندم!… یک بار مرحوم ‌آیت‌الله عمید زنجانی را دیدم. به من گفت: “آقای موسوی، شما افغانستانی‌ها بیشتر از ما ایرانی‌ها به انقلاب خدمت کردید!”».

بعد هم خاطراتی هم از حضورش در مصر و لبنان و امام موسی صدر هم برای ما گفت که همه جالب بودند و پرماجرا! در سه ساعتی که برای ما حرف زدند، لحظه‌ای از گفته‌هایش پرت نبود و الحمدلله خیلی سرحال بودند و باانرژی حرف زدند.

در آخر بحث، حاج‌آقای موسوی با اشاره به تابلویی طلایی‌رنگ که روی آن نوشته بود «ابوخالد کابلی» از ما می‌پرسد: «ایشان را می‌شناسید؟» آقای اکبری‌ می‌گوید: «سردار کابلی؟!» می‌گویند: «نه، نه!‌ سردار کابلی معاصره. ابوخالد کابلی از اصحابِ امام زین‌العابدین و امام باقر و امام صادق علیهم ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ هستند که اوایلِ امامت امام موسی بن جعفر(ع) را هم درک کرده‌اند؛ از معمّرین بوده است. من سیصد حدیث که ایشان از اهل‌بیت(ع) نقل کرده‌اند را از دلِ کتاب‌های معتبر حدیثی استخراج کرده‌ام. ما الآن یک رسالۀ صدصفحه‌ای در مورد ایشان نداریم! ما الآن در این ‌مؤسسه به دنبال همین‌ها هستیم که از اهل‌بیت طاهرین(ع) حدیث نقل کرده‌اند و از اهالی خراسان بزرگ بوده‌اند!‌

من درآورده‌ام که هرات بیست محدث و راوی دارد. غزنه، کابل، جزجان، بامیان، بلخ هم محدثین فراوانی داشته‌اند. ما در این ‌مؤسسه به دنبال احیای این فرهنگ شیعی هستیم. از شعرای شیعه و عرفای شیعه که اهل خراسان بزرگ بوده‌اند.»

***

‌مؤسسه ابوخالد کابلی، ‌مؤسسه پژوهشی و تحقیقاتی حاج‌آقای موسوی، یارِ قدیمیِ حضرت امام است. از همان ‌مؤسسه‌های بی‌مجوز! کاش برای فعالیت این ‌مؤسسه یک مجوزی هم داده شود! کاش خراسان بزرگ و اهالی خراسان بزرگ را هنوز هم ایرانی بدانیم! کاش این مرزهای ظاهری، مرز دل‌هایمان نشود! هنوز هم قلبِ اهالی خراسانِ بزرگ، برای ایران و انقلابِ ما می‌تپد. هنوز هم ایران و افغانستان برادرند. خون‌هایشان در هم آمیخته است. کاش به اصل خویش بازگردیم!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امین بابازاده، سردبیر مجله اینترنتی «کتاب فردا» در یادداشتی نوشت:

دو ـ سه روز مانده به دوازدهم بهمن، قرار شد به دفتر کسی برویم که نشانی از امام خمینی داشت؛ کسی که سال‌های تبعید امام، در نجف تحصیل‌ می‌کرد. راستش را بخواهید، وقتی آقای عسگری به من گفت که این شاگردِ امام، افغانستانی است با خودم گفتم: ‌بالأخره امام شاگردان زیادی داشته و ایشان هم یکی از آن‌هاست. ‌بالأخره هر کسی که نشانی از یار داشته باشد دیدنی است! و بی‌درنگ همراه شدم.

بت‌شکن حوزه!

امام، هویت ماست؛ مایی که در دهۀ شصت به دنیا آمدیم و در اتمسفرِ وجودِ او زیسته‌ایم. این شعار نیست. امام برای ما که پیش از او را ندیده‌ایم، یک جور است و برای آنان که دوران‌های پیش از او را درک کرده‌اند، جور دیگری است؛ البته‌ برای آن‌ها امام، قَدَرقدرتی است که یک نظام را برافکند و زندگی‌ آن‌ها را از این رو به آن رو کرد. اما امام برای ما مفهوم دیگری است؛ امام برای ما یک تفسیر از زندگی در سایۀ توحید است. امام را از نزدیک ندیدیم، اما در خانه، کوچه، مدرسه، مسجد و دل‌هایمان کسی جز او نبود.‌ ما حتی یک لحظه طاغوت را درک نکردیم. از همان اول کسی را دیدیم که مظهر توحید بود.

عصرِ پنج‌شنبه مهمان کسی شدیم که نشانی از او داشت و ساعتی از او برای ما گفت. «سید موسوی» از اهالی افغانستان است، ولی خیلی تأکید دارد که ما از اقوام خراسان بزرگ هستیم: «این حقیقتِ تاریخی قابل انکار نیست که افغانستان بخشی از خراسان بزرگ است. درست است که امروز برای خودش کشوری مستقل است، اما هنوز هم خیلی از افغانستانی‌ها خودشان را از خراسان بزرگ‌ می‌دانند.»

من که عاشقِ روحیۀ حماسیِ اهالیِ خراسانم، این را قبول دارم که روحیۀ سلحشوری افغانستانی‌ها با خراسانی‌ها برابر است. این سلحشوری را در این سال‌ها بارها در روایت‌هایی که از «فاطمیون» شنیدم مشاهده کردم.

آقای موسوی به شدت اهل کتابند؛ ‌آن‌چنان‌که خودش‌ می‌گوید: «ما یک جنونی داریم با عنوان کتاب!» جلسۀ ما هم در دفتر ایشان بود که دور تا دورِ آن کتاب است.‌ می‌گوید خیلی از کتاب‌هایش را به افغانستان و برای مدرسۀ علمیه‌ای در بامیان فرستاده است تا طلاب‌ آن‌جا بهره ببرند؛ «بامیان از قدیم از مراکز اصلی شیعه بوده و امروز هم بحمدالله به دست شیعیان است. مدرسۀ علمیۀ خوبی ساختند آن‌جا.»

شاید برایتان جالب باشد که حاج‌آقا موسوی چندین عنوان کتاب هم نوشته‌اند. یکی از کتاب‌ها را که فی‌المجلس به آقای اکبری هدیه دادند، کتابِ «اسلام در مقابل انحطاط معاصر» است که یک عدد در دفترشان موجود بود. یک رساله هم در انتقاد به کتاب آقای «علی وردی»، روشن‌فکر پرآوازه و معاصر عرب، نوشته‌اند که ماجرای آن را هم مفصل برای ما توضیح دادند. اسم رساله «الردّ علی الدکتور الوردی» است. این رساله در سال ۱۹۷۲‌ میلادی در عراق چاپ شد. دکتر وردی معتقد بود که «سیدجمال» افغانستانی نیست و برایش دلایلی‌ می‌آورد. آقای موسوی در سمیناری که در یکی از دانشگاه‌های بغداد برگزار شد، حضوری نقدهایش را به علی وردی‌ می‌گوید و بعدها آن را می‌نویسد. حیف که ماجرایِ جالب آن سمینار طولانی است و با این سیاهه مناسبت ندارد!

یکی از مقالات امام موسی صدر را ترجمه کرده و خود امام موسی صدر هم آن را دیده و همان زمان در یکی از نشریات بیروت چاپ شده است.‌ می‌گوید: «همین امسال دختر امام موسی صدر به دفتر ما آمدند و به پاس همان ترجمه، تابلویی از طرفِ ‌مؤسسه امام موسی صدر به حقیر هدیه داده‌اند.»

گفتند که متأسفانه کتاب‌های دیگر را در دفتر ندارند. بنا بر گفتۀ آقای عسگری، آقای موسوی کار نشر هم انجام داده‌اند. دوست داشتند برای خودشان ‌مؤسسه‌ای داشته باشند، اما به خاطر شرایط مهاجرت نتوانستند مجوز بگیرند.

آقای موسوی به خیلی از کشورها سفر کرده است؛ به سوریه، لبنان، فرانسه، آلمان، انگلستان، مصر و…؛ امام موسی صدر، ‌آیت‌الله محمدباقر صدر، ‌آیت‌الله خویی، ‌آیت‌الله حکیم و خیلی‌های دیگر را از نزدیک دیده‌اند.

***

داستان را از نجف شروع‌ می‌کند:

«وقتی امام از ترکیه به عراق آمدند، کسانی که بیشترین نقش را در سامان‌دهی استقبال از امام داشتند، افغانستانی‌های مقیم نجف بودند. دلیلش هم این بود که ایرانی‌هایی که در نجف اقامت داشتند، گذرنامۀ ایرانی داشتند. ترسِ این وجود داشت که گزارشی از آن‌ها به دست سفارت ایران در بغداد برسد و این باعث شود که گذرنامۀ آن‌ها تمدید نشود. اما واقعاً دلشان با امام بود.» بعد هم که انگار سؤال ذهنی ما را خوانده باشد که: پس یعنی هیچ ایرانی در استقبال نبوده است‌؟ می‌گوید: «البته مبارزانی که دیگر تکلیفشان روشن بود و دست از همه‌چیز شسته بودند، در استقبال حضور فعال داشتند. بعضی از آن‌ها الآن در قید حیاتند.»

افغانستانی‌ها خیلی پررنگ در استقبال امام شرکت داشتند و اولین حضور امام در مجلسی که برای تجلیل از ایشان ترتیب دادند و در آن شعرا، سخنران‌ها و فضلا حضور داشتند، مسجد افغانی‌های مقیم نجف بود.

آقای اکبری، از همراهان ما که از محققان و پژوهشگرانِ حوزوی است، از آقای موسوی دربارۀ موضع ‌آیت‌الله خویی نسبت به حضرت امام‌ می‌پرسند:

«آقای خویی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های شیعی، علمی و فقهی در جهان اسلام بودند که در جوانی هم از مبارزان بوده‌اند. من اعلامیه‌های ایشان در مخالفت با بعضی از سنت‌های غلط رایج در حوزۀ نجف را که با مخالفت بعضی از علما نیز همراه بوده است، در کتابی در نجف دیده‌ام.

حضرت امام وقتی دستگیر شد، در ایران چو افتاد که ممکن است امام را اعدام کنند. آقای خویی همان سال ۴۲ در نجف مجلس بزرگی برگزار کرد و به سخنران‌ها تأکید کرد که بگویند: ‌آیت‌الله العظمی خمینی. چون این‌ها مجتهد را نمی‌توانند اعدام کنند. اولین مجلسی بود که برای گرامی‌داشت ۱۵ خرداد در نجف برپا شد.

وقتی امام آمد نجف، یک‌دفعه موجی از روحانی‌های ساواکی و اوقافی ریختند در نجف. این را آن‌هایی که آن روزها در نجف بودند تأیید می‌کنند.

حضرت امام خیلی دقت زیادی داشتند؛ این را ما می‌فهمیم که در دفتر، نماز، درس و جلسات ایشان حضور داشتیم. امام با دیدن این جمع روحانی‌های ساواکی و اوقافی، مبارزان را جمع‌ می‌کنند و می‌گویند اعلامیه‌های مرا توسط طلاب ایرانی به ایران نفرستید؛ این کار توسط طلبه‌های افغانستانی، پاکستانی، لبنانی، بحرینی و… باید انجام شود. حاج‌احمدآقا تا وقتی قم بودند و هنوز به نجف نیامده بودند، رابطِ بین امام و او در ایران، بندۀ حقیر بودم و نامه‌ها را به ایشان‌ می‌رساندم و نامۀ حاج‌احمدآقا را برای امام‌ می‌بردم. امام برای بعضی شخصیت‌ها در داخل نامه‌ می‌نوشتند و ما که نمی‌توانستیم همه را جدا جدا پیدا کنیم، همۀ نامه‌ها را به حاج‌احمد در قم‌ می‌دادیم و ایشان به دست شخصیت‌ها می‌رساند و نامه‌های آن‌ها را جمع‌ می‌کرد و به ما می‌داد تا به امام برسانیم. ساواک هم سرِ مرز به افغانستانی‌ها شک‌ نمی‌کرد، چون افغانستانی‌ها را ساده فرض‌ می‌کرد!‌ می‌گفتند: این‌ها را چه به امام خمینی و اعلامیه و نامه و…! وقتی این‌جوری بود، ما خودمان را به سادگی‌ می‌زدیم و نامه را در جلد کتاب جاسازی‌ می‌کردیم و از مرز عبور می‌دادیم و به حاج‌احمدآقا می‌رساندیم (حاج‌آقا می‌خندد).

روحانی‌های ساواکی و اوقافی هر کدام خودشان را به بیت یکی از مراجع نزدیک کردند و خودشان را جا کرده بودند؛ تا هم طلبه‌های فعال نزدیک به امام را شناسایی کنند و هم در دفتر علما و نظرات ایشان ‌تأثیر بگذارند. من با گوش خودم شنیدم که این‌ها در گوش طلاب و علما چه‌ می‌گفتند.‌ می‌گفتند: خمینی یه آدم بی‌سوادیه! ملای روزنامه‌خون بوده! شاه هم به خاطر این آقاروح‌الله رو فرستاده نجف، چون پیش علما و فحول نجف چیزی برای گفتن نداره! نه در اصول، نه در فقه، نه در فلسفه، نه در تفسیر! این‌ها را به گوش طلاب و شاگردان و دفتری‌های علما و مراجع شایع‌ می‌کردند تا امام را در نظر آن‌ها کوچک کنند. خُب همه که علم غیب نداریم، داریم؟! وقتی تعداد گوینده‌ها زیاد بشود، ‌تأثیر می‌گذارد. حداقل چیزی که ایجاد می‌شد، با این همه تبلیغاتی که علیه امام‌ می‌شد ایجاد تردید بود!

شرایط را جوری کردند که ‌آیت‌الله خویی که اولین مراسم را برای ۱۵ خرداد و امام گرفته بود و او را ‌”آیت‌الله العظمی” خطاب کرده بود و حتی علیه اسرائیل و شاه بیانیه داده بود، بین او و امام یک تضادی به وجود آمد. کار به جایی رسید که وقتی فرح، انگشتر شاه را برایشان هدیه‌ می‌آورد،‌ می‌پذیرند!

باور کنید، من هرگز ‌آیت‌الله خویی را محکوم‌ نمی‌کنم؛ چون انسان است. آن‌قدر به گوش ایشان خواندند که باورش آمد. ساواک به این‌ها آموخته بود که چطور به دفتر ورود کنند و چه‌جوری به مرجع نزدیک شوند و چگونه روی نظرات علما ‌تأثیر بگذارند.»

***

آقای اکبری دربارۀ موضع شهید ‌آیت‌الله صدر نسبت به اعلام موضع برای اعلمیتِ آقای خویی پس از رحلت آقای ‌آیت‌الله حکیم پرسید:

«شهید صدر از علمای مخلص، مؤمن، فقیه و اصولی بزرگ بودند. ایشان از شاگردان خاصّ ‌آیت‌الله خویی به شمار می‌آمدند. در حوزه از مهم‌ترین شئونات یک طلبه که برای‌ آن‌ها مقدس و محترم است، نگه داشتن حرمت استاد است. از طرفی، امام هنوز درس و بحث خود را در نجف شروع نکرده بود. شایعه هم شده بود که نمی‌تواند درس بگوید! سواد ندارد! فضای بدی درست کرده بودند و تصمیم‌گیری در آن شرایط به راحتی نبوده است. شهید صدر در این شرایط برای اعلمیتِ ‌آیت‌الله خویی پیام داده بودند.»

حاج‌آقای موسوی تأکید می‌کند: «وقتی امام درس را شروع کردند، شاگردان خاص و برجستۀ ‌آیت‌الله صدر هم پای درس ایشان حاضر می‌شدند. مستشکلینِ سر کلاس‌ها هم همین‌ها بودند. می‌خواستند بیازمایند که امام چقدر مایه دارد. بعد از مدتی آقای صدر گفتند که ایشان حرف ندارند.»

***

آقای موسوی برای این‌که فضای آن زمان را بهتر درک کنیم، خاطره‌ای تعریف‌ می‌کند:

«روزی من و شیخ عالم‌زاده ـ که هنوز هم هستند بحمدالله ـ از مدرسۀ علمیه بیرون آمدیم. جلوی مدرسۀ ما میدانی بود که به کوچۀ بیت آقای خویی راه داشت. دیدم در میدان ماشین‌های پلیس ایستاده است؛ از این وانت‌های پلیس که آرم پلیس رویش مشخص بود. دیدم رساله توضیح المسائل ‌آیت‌الله خویی را بار این وانت پلیس‌ می‌کنند. خیلی تعجب کردم! شیخ عالم‌زاده از سربازی که داشت رساله‌ها را بار می‌زد پرسید: “این رساله‌ها را کجا می‌برید؟” سرباز گفت: “این‌ها را می‌بریم بصره توزیع کنیم تا رساله آقای خمینی و شهید صدر آن‌جا نرود و جا باز نکند!‌” می‌دانید که بصره شیعیان مخلصی دارد. ما هم شکراً جزیلایی گفتیم و گذشتیم. شهید صدر هم آرام آرام از آقای خویی فاصله گرفت و به امام نزدیک شد؛ تا جایی که در نامه‌اش نوشت: “ذوبوا فی الخمینی کما ذابَ فی الاسلام!”

امام خیلی فرق‌ می‌کرد. ما می‌گوییم رهبری پیامبرگونه یعنی این:

در نجف یکی آمد خدمت امام. ریش او از ریش من بلندتر. با یک تسبیح در دست. یک کیف آورد و جلوی امام باز کرد. گفت: من تاجرم و این پنج میلیون تومان وجوهات من است. امام گفت: باشد؛ بدهید آقای قرهی و رسید بگیرید! بعد همان آقا می‌گوید: یک عرضی هم دارم. امام‌ می‌گوید: بفرمایید. آن تاجر می‌گوید: به نظرم بهتر است با شاه درنیفتید!‌ الآن وضع طلبه‌ها در ایران خوب نیست. هزینۀ زندگیِ خیلی از آن‌ها را من دارم‌ می‌دهم. حرف‌هایش را که زد امام گفت: “این پولتان را بگیرید و بروید. شما در این کارها دخالت نکنید. من تکلیف خودم را می‌دانم!”»

***

حاج‌آقا موسوی در ادامه گفت: «امام فقط بت‌های ایران را نشکست. مهم‌ترین بت‌ها در حوزۀ آن زمان بود که امام همه را شکست. خدا شاهده! برای نمونه عرض‌ می‌کنم: تا موقعی که امام آمد به نجف، در نجف رسم بود که شهریۀ ایرانی‌ها، عراقی‌ها و لبنانی‌ها یک دینار و شهریه افغانستانی، پاکستانی، هندی و… نصف دینار بود! یعنی مثل حظ الانثیین (حاج‌آقا با صدای بلند می‌خندد). دفتر امام هم طبق سنت عمل کرد و همین‌طور شهریه‌ می‌دادند. منی که از آن طرف دنیا آمدم تا فقه مذهب جعفری را یاد بگیرم و برای تبلیغ دین مبین اسلام به کشورم برگردم، با آن ایرانی و عراقی و لبنانی چه فرقی دارم؟! این را کجای قرآن گفته؟! این را کجای دین گفته؟! این نژادپرستی تا عمق حوزه نفوذ کرده بود. بت‌های حوزه از بت‌هایی که مشرکین توی کعبه‌ می‌گذاشتند خطرناک‌تر بود. وقتی دیدیم که امام هم با همان سنت دارد شهریه‌ می‌دهد، من و آقای عرفانی و آقای حسینی، که محافظ امام بود و بعدها شهید شد، نامه‌ای نوشتیم و با نامه حضوری خدمت ایشان رسیدیم. نامه را دادیم و مسئله را گفتیم. چند طلبه جوان اعتراض کردیم و امام گوش دادند. بعد گفتند: “حق با شماست. رسم و رسوم حوزه را نمی‌دانستم و فقط گفتم شهریه را بدهند و آن‌ها هم طبق سنت حوزه شهریه دادند. اما از ماه آینده تکرار نخواهد شد و به همه یکسان شهریه‌ می‌دهیم.”

این در کل حوزه صدا کرد و امام مانند بلال رفت بالا ایستاد و بت‌ها را به زمین کوبید. دفاتر دیگر مراجع به هم ریخت و مجبور شدند همۀ شهریه را یکسان بدهند! دو ـ سه ماه بعد، همه به صورت یکسان شهریه دادند.

***

امام حواسش به همه‌چیز بود. این اغراق نیست حقیقتاً.‌ آقای قرهی، مسئول دفتر حضرت امام در نجف بودند که من خیلی به ایشان ارادت دارم. خیلی باتقوا بود. امام هر کسی را برای دفتر انتخاب‌ نمی‌کرد. برای خودم تعریف کرد: یک صبح رفتم دفتر. دیدم امام مثل همیشه دارد رادیو گوش‌ می‌دهد. سلام کردم. ایشان فقط جواب سلام دادند. بدون احوال‌پرسی. دیدم حالشان گرفته است. امام ساعت ۱۰‌ می‌رفتند درس. من هم رفتم. بعد از درس وقتی از درِ مدرَس بیرون آمدند، نزدیک رفتم و سلام کردم.

فقط جوابِ سلام دادند! با خودم گفتم: حتماً در ایران فاجعه‌ای اتفاق افتاده است؛ مثلاً از بزرگان کسی فوت کرده و یا زندانی شده است. امام حتماً خبر ناگواری شنیده که صبح آن‌جور جواب سلام داده و الآنم این‌جور! جلو رفتم و پرسیدم: “آقا خبری شده؟!” با تندی گفتند:‌ “می‌خواستی خبری بشود آقای قرهی؟!” گفتم: “خُب بفرمایید!” گفتند: “چرا شهریه فلان طلبه را قطع کردید؟” گفتم: “آقا، این طلبه از این مسجد به آن مسجد، از این بیت مرجع به آن بیت مرجع‌ می‌رود و از شما بدگویی‌ می‌کند! به شما تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد!» ایشان گفت: “آقای قرهی! مگر بناست همۀ دنیا دربارۀ من خوب بگویند؟! کی این بنا را گذاشته؟! چرا شهریه‌اش را قطع کردی؟” من گفتم: “خُب چون دیدم ایشان تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد، پس فاسق است. ‌فاسق را که نباید از بیت‌المال سهم بخشید!” گفت: “خُب فرض‌ می‌کنیم خودش فاسق؛ زن و بچه‌اش چه گناهی کردند؟! خانواده‌اش در این بیابانِ نجف غذا ندارند بخورند. چرا این کار را کردی؟! بعد از درس بروید دم خانه‌اش و عذرخواهی کنید و شهریۀ این دو ـ سه ماهی را که ندادید، به او بدهید!”»

***

آقای موسوی یک مثال دیگر هم برای ما زدند که روشن‌تر شویم:

«یکی از گروه‌هایی که در مراسم استقبال از امام در نجف سنگ تمام گذاشتند، شیرازی‌ها بودند. سید محمد شیرازی که در کربلا بود، آن زمان برای استقبال آمده بود. امام یک رسمی داشت که هر شبِ جمعه‌ می‌رفتند کربلا. آن روزها مدرسۀ ابن‌فهد در کربلا دست شیرازی‌ها بود و این‌ها از امام در این مدرسه پذیرایی خوبی‌ می‌کردند. این ارتباط وجود داشت. ولی یک‌دفعه دیدیم این ارتباط کاملاً قطع شد و امام و حاج‌آقا مصطفی به مدرسۀ ابن‌فهد دیگر اصلاً نرفتند!

یک تاجر کویتی به نام “حاجی رئیس” مقلد حضرت امام بود. گاهی می‌آمد منزل امام در نجف. به ما نشان دادند که این آقا حاج رئیس است. رسالۀ امام را ایشان چاپ کرد؛ با پول شخصی! امام حتی حاضر نشد رساله‌اش را با پول سهم امام چاپ کند. حاج رئیس گفت که خودم با پول شخصی ـ که نه زکات است و نه خمس ـ رساله را چاپ‌ می‌کنم و می‌فروشم و این کار را کرد. ایشان به امام پیشنهاد داد که شما که هر شب جمعه به کربلا می‌روید، اجازه بدهید یک خانه برای شما بخریم! اما امام قبول نکرد. خیلی اصرار کرد. امام پذیرفت، ولی به آقامصطفی گفت که همراه ایشان باشد و خانۀ محقری با این ویژگی‌ها بخرند. منزلی در کربلا خریدند و من چند باری هم به‌ آن‌جا رفتم که اگر حاج رئیس به من پیشنهاد می‌کرد آن را برای تو بخرم،‌ می‌گفتم: نه آقا، نخر! نخواستم!»

***

آقای عسگری از علتِ قطع رابطۀ شیرازی‌ها با امام‌ می‌پرسد. حاج‌آقای موسوی توضیح‌ می‌دهد که من همان زمان از دفتری‌ها پرسیدم؛ جواب شنیدم که این‌ها (شیرازی‌ها) از حضرت امام دعوت کردند که بیایید با انگلیسی‌ها کنار بیاییم و آن‌ها را به عنوان حامی داشته باشیم!

آقای عسگری، که الحق پژوهشگر دقیق تاریخ است و حضور ذهن خوبی دارد،‌ می‌گوید: «سید محمد شیرازی اوایل انقلاب در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ها گفته بود که مسئولین و انقلابی‌ها از بابِ “مؤلفۀ قلوبهم” به رسانه‌های انگلیسی مثل بی‌بی‌سی پول بدهند تا به نفع انقلاب بنویسند! همان زمان بر سر این مصاحبه، جنجال بزرگی در کشور شکل گرفت.»

***

آقای موسوی در ادامه‌ می‌گوید: «ما چند طلبۀ افغانستانی جوان بودیم که در دفتر خدمت امام بودیم. من اعلامیه‌های امام را به لبنان، مصر، فرانسه، انگلیس، هند، پاکستان و کشورهای خلیج‌ می‌بردم و بعضی جاها زندانی هم شدم. فرودگاه پاریس مرا گرفتند. گذرنامه‌های ما جعلی بود. اکثر گذرنامه‌های مبارزین جعلی بود. گذرنامۀ آقای غرضیِ وزیر را همان زمان من جعل کردم (‌می‌خندد). بعضی از کشورها هم چند سالی ماندم. مثلاً شش ـ هفت سال لبنان بودم. دو ـ سه ماه هم مصر بودم. برای تحصیل در الأزهر رفتم مصر و هم‌زمان اعلامیه‌ها را به زبان‌های مختلف بردم. ولی دیدم من نمی‌توانم این‌جا بمانم و بعد از دو ـ سه ماه برگشتم.

شهید حسینی، از رفقای طلبۀ جوان ما بود. اگر عکس‌های امام در نجف را ببینید، عکس ایشان را می‌بینید. ایشان محافظ امام بود که همیشه اسلحه در جیبش بود. افغانستانی‌ها از بچگی با اسلحه آشنا هستند. طلبۀ شجاع و نترسی بود. در گرمای ۵۰ درجۀ نجف، روزها روزه بود و شب‌ها تا سحر عبادت‌ می‌کرد. من در مورد ایشان مصاحبۀ مفصلی با “حریم امام” انجام دادم که تیترش این بود: قائم اللیل و صائم النهار. به امام گفتیم: ایشان دارد خودش را می‌کشد! امام گفت: “من که کاری‌ نمی‌توانم بکنم. شما به پدر و مادرش نامه‌ای بنویسید و بگویید که به او بگویند راضی نیستیم.” ما هم نامه نوشتیم و آن‌ها هم نوشتند که راضی نیستیم روزه بگیری.‌ این‌جوری بود این شهید عزیز! ایشان بعدها که داشتند از تربت به سمت کاکری‌ می‌رفتند، ماشین‌ آن‌ها هدف آرپی‌جی و توپ قرار می‌گیرد و به شهادت‌ می‌رسند.

شهید اخلاقی، طلبۀ پاک و صادق و صالحی بود که عاشق و دل‌باخته امام بود. منافقین او را به شهادت رساندند.

استاد قربانعلی عرفانی، شیخ بزرگوار و از شاگردان خوب حضرت امام بود.

دوستان جالبی داشتیم آقا! یک پارچه ایمان، اخلاص، بزرگواری، گذشت، فداکاری.» بعد با حسرتی‌ می‌گوید: «‌آن‌ها شهید شدند و من ماندم!… یک بار مرحوم ‌آیت‌الله عمید زنجانی را دیدم. به من گفت: “آقای موسوی، شما افغانستانی‌ها بیشتر از ما ایرانی‌ها به انقلاب خدمت کردید!”».

بعد هم خاطراتی هم از حضورش در مصر و لبنان و امام موسی صدر هم برای ما گفت که همه جالب بودند و پرماجرا! در سه ساعتی که برای ما حرف زدند، لحظه‌ای از گفته‌هایش پرت نبود و الحمدلله خیلی سرحال بودند و باانرژی حرف زدند.

در آخر بحث، حاج‌آقای موسوی با اشاره به تابلویی طلایی‌رنگ که روی آن نوشته بود «ابوخالد کابلی» از ما می‌پرسد: «ایشان را می‌شناسید؟» آقای اکبری‌ می‌گوید: «سردار کابلی؟!» می‌گویند: «نه، نه!‌ سردار کابلی معاصره. ابوخالد کابلی از اصحابِ امام زین‌العابدین و امام باقر و امام صادق علیهم ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ هستند که اوایلِ امامت امام موسی بن جعفر(ع) را هم درک کرده‌اند؛ از معمّرین بوده است. من سیصد حدیث که ایشان از اهل‌بیت(ع) نقل کرده‌اند را از دلِ کتاب‌های معتبر حدیثی استخراج کرده‌ام. ما الآن یک رسالۀ صدصفحه‌ای در مورد ایشان نداریم! ما الآن در این ‌مؤسسه به دنبال همین‌ها هستیم که از اهل‌بیت طاهرین(ع) حدیث نقل کرده‌اند و از اهالی خراسان بزرگ بوده‌اند!‌

من درآورده‌ام که هرات بیست محدث و راوی دارد. غزنه، کابل، جزجان، بامیان، بلخ هم محدثین فراوانی داشته‌اند. ما در این ‌مؤسسه به دنبال احیای این فرهنگ شیعی هستیم. از شعرای شیعه و عرفای شیعه که اهل خراسان بزرگ بوده‌اند.»

***

‌مؤسسه ابوخالد کابلی، ‌مؤسسه پژوهشی و تحقیقاتی حاج‌آقای موسوی، یارِ قدیمیِ حضرت امام است. از همان ‌مؤسسه‌های بی‌مجوز! کاش برای فعالیت این ‌مؤسسه یک مجوزی هم داده شود! کاش خراسان بزرگ و اهالی خراسان بزرگ را هنوز هم ایرانی بدانیم! کاش این مرزهای ظاهری، مرز دل‌هایمان نشود! هنوز هم قلبِ اهالی خراسانِ بزرگ، برای ایران و انقلابِ ما می‌تپد. هنوز هم ایران و افغانستان برادرند. خون‌هایشان در هم آمیخته است. کاش به اصل خویش بازگردیم!



منبع خبر

بت‌شکن حوزه! بیشتر بخوانید »

بررسی مواضع نظامی امام خمینی(ره) در جنگ ایران و عراق

بررسی مواضع نظامی امام خمینی(ره) در جنگ ایران و عراق



بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در چهلمین سالگرد از شروع دفاع مقدس و همزمان با ایام‌الله دهه فجر، کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس تجدید چاپ شد.

رسول افضلی نویسنده کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» در خصوص ویژگی‌های این کتاب، اظهار کرد: کتاب به‌طور خاص دیدگاه‌های صاحب‌نظران و رسانه‌های داخلی و خارجی را در مورد مدیریت نظامی امام خمینی (ره) در جنگ بررسی کرده است.

وی افزود: کتاب‌هایی که تاکنون در مورد مدیریت نظامی امام راحل نوشته شده بود، درون‌مایه آکادمیک نداشتند و تقریباً با رویکردهای تبلیغاتی نوشته ‌شده بودند ولی بنده و همکارم امیر محسن زادگان، در این کتاب سعی کردیم نگاه علمی داشته باشیم و از نظر تئوری‌های علمی به موضوع نگاه کنیم و به همین خاطر فکر می‌کنم برای اولین بار است که یک نگاه علمی به مدیریت نظامی امام در جنگ شده است.

این جامع شناس سیاسی با تأکید بر اینکه در این کتاب، نظریات با مواضع مثبت و منفی نسبت به مدیریت نظامی امام مطرح شده است، خاطرنشان شد: ما هم رسانه‌ها و صاحب‌نظران داخلی را بررسی کردیم و هم رسانه‌ها و صاحب‌نظران خارجی و به این صورت نبوده که خودمان مواضع نظامی امام (ره) را تحلیل کنیم. یک دسته از صاحب‌نظران و رسانه‌ها، خصوصاً رسانه‌ها و صاحب‌نظران خارجی، دیدگاه‌های منفی نسبت به مدیریت نظامی امام (ره) داشتند، این‌ها در کتاب منعکس شده است منتها در ادامه آنالیز و تحلیل داده شده و مبتنی بر واقعیات گفته‌ شده که آیا این نظریه‌ها درست بوده یا غلط؟

وی یکی از نقاط قوت کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» را منابع آن برشمرد و اظهار کرد: چون این کتاب در یک دوره طولانی‌مدت نوشته‌شده و حدود سه سال طول کشید، تمام منابع ازجمله کتاب‌های مرجع و اسناد را به‌دقت دیدیم و تقریباً هیچ منبعی از قلم نیفتاد و از لحاظ دقیق بودن مطالب و ازلحاظ اعتبار مطالب، این کتاب ارزشمند است.

در ادامه افضلی در خصوص هدف خود از طرح این موضوع و نوشتن کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ»، گفت: بنده پژوهشگر جنگ هستم و حدود نه سال است که در این زمینه کار می‌کنم و یکسری خلأهایی را در کتاب‌ها و ادبیاتی که در این حوزه نوشته‌شده، دیده بودم. ما هیچ کتاب و حتی مقاله‌ای به‌صورت کوتاه در مجلات نداشتیم که به‌صورت علمی و منسجم به این موضوع بپردازد؛ بااینکه امام (ره) یکی از تصمیم‌گیرندگان جنگ در آن دوره هشت‌ساله بود ولی اشاره‌ای به این قضیه نشده و ما هیچ ورودی در کتاب‌ها به این قضیه نداشتیم و همین کنجکاوی ذهنی باعث شد تا این مسئله را مطرح کنم.

وی با بیان اینکه کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» دیدگاه‌ها و نظریه‌های صاحب‌نظران را منعکس می‌کند، تصریح کرد: طبقه‌بندی از رسانه‌ها و صاحب‌نظران کرده‌ایم که این‌ها دسته‌بندی می‌شوند و هرکدام در مورد مدیریت نظامی امام (ره) دیدگاهی داشتند، بعضی این مدیریت را حداکثری دانستند و برخی این نظریه را قبول نداشتند و یا حداقلی می‌دانستند. رسانه‌های خارجی بعضاً مواضع منفی به مدیریت نظامی امام راحل داشتند. بعدازاینکه این نظریه‌ها جمع‌آوری شد، در فصل جداگانه‌ای مبتنی بر واقعیات تحلیل شده است.

نویسنده کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» در خصوص سابقه همکاری خود با مرکز اسناد گفت: حدود هفت سال با مرکز همکاری می‌کنم، در سال‌های ۷۸ تا ۸۴ یکسری کتاب‌ها را برای مرکز تهیه می‌کردیم که با استفاده از مجموعه اسناد جنگ برای هر عملیات کتابچه‌هایی را استخراج می‌کردیم. در مجلات نگاه و سیاست دفاعی نیز، چندین مقاله را در ارتباط با مسائل مختلف جنگ نوشته‌ام.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در چهلمین سالگرد از شروع دفاع مقدس و همزمان با ایام‌الله دهه فجر، کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس تجدید چاپ شد.

رسول افضلی نویسنده کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» در خصوص ویژگی‌های این کتاب، اظهار کرد: کتاب به‌طور خاص دیدگاه‌های صاحب‌نظران و رسانه‌های داخلی و خارجی را در مورد مدیریت نظامی امام خمینی (ره) در جنگ بررسی کرده است.

وی افزود: کتاب‌هایی که تاکنون در مورد مدیریت نظامی امام راحل نوشته شده بود، درون‌مایه آکادمیک نداشتند و تقریباً با رویکردهای تبلیغاتی نوشته ‌شده بودند ولی بنده و همکارم امیر محسن زادگان، در این کتاب سعی کردیم نگاه علمی داشته باشیم و از نظر تئوری‌های علمی به موضوع نگاه کنیم و به همین خاطر فکر می‌کنم برای اولین بار است که یک نگاه علمی به مدیریت نظامی امام در جنگ شده است.

این جامع شناس سیاسی با تأکید بر اینکه در این کتاب، نظریات با مواضع مثبت و منفی نسبت به مدیریت نظامی امام مطرح شده است، خاطرنشان شد: ما هم رسانه‌ها و صاحب‌نظران داخلی را بررسی کردیم و هم رسانه‌ها و صاحب‌نظران خارجی و به این صورت نبوده که خودمان مواضع نظامی امام (ره) را تحلیل کنیم. یک دسته از صاحب‌نظران و رسانه‌ها، خصوصاً رسانه‌ها و صاحب‌نظران خارجی، دیدگاه‌های منفی نسبت به مدیریت نظامی امام (ره) داشتند، این‌ها در کتاب منعکس شده است منتها در ادامه آنالیز و تحلیل داده شده و مبتنی بر واقعیات گفته‌ شده که آیا این نظریه‌ها درست بوده یا غلط؟

وی یکی از نقاط قوت کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» را منابع آن برشمرد و اظهار کرد: چون این کتاب در یک دوره طولانی‌مدت نوشته‌شده و حدود سه سال طول کشید، تمام منابع ازجمله کتاب‌های مرجع و اسناد را به‌دقت دیدیم و تقریباً هیچ منبعی از قلم نیفتاد و از لحاظ دقیق بودن مطالب و ازلحاظ اعتبار مطالب، این کتاب ارزشمند است.

در ادامه افضلی در خصوص هدف خود از طرح این موضوع و نوشتن کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ»، گفت: بنده پژوهشگر جنگ هستم و حدود نه سال است که در این زمینه کار می‌کنم و یکسری خلأهایی را در کتاب‌ها و ادبیاتی که در این حوزه نوشته‌شده، دیده بودم. ما هیچ کتاب و حتی مقاله‌ای به‌صورت کوتاه در مجلات نداشتیم که به‌صورت علمی و منسجم به این موضوع بپردازد؛ بااینکه امام (ره) یکی از تصمیم‌گیرندگان جنگ در آن دوره هشت‌ساله بود ولی اشاره‌ای به این قضیه نشده و ما هیچ ورودی در کتاب‌ها به این قضیه نداشتیم و همین کنجکاوی ذهنی باعث شد تا این مسئله را مطرح کنم.

وی با بیان اینکه کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» دیدگاه‌ها و نظریه‌های صاحب‌نظران را منعکس می‌کند، تصریح کرد: طبقه‌بندی از رسانه‌ها و صاحب‌نظران کرده‌ایم که این‌ها دسته‌بندی می‌شوند و هرکدام در مورد مدیریت نظامی امام (ره) دیدگاهی داشتند، بعضی این مدیریت را حداکثری دانستند و برخی این نظریه را قبول نداشتند و یا حداقلی می‌دانستند. رسانه‌های خارجی بعضاً مواضع منفی به مدیریت نظامی امام راحل داشتند. بعدازاینکه این نظریه‌ها جمع‌آوری شد، در فصل جداگانه‌ای مبتنی بر واقعیات تحلیل شده است.

نویسنده کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» در خصوص سابقه همکاری خود با مرکز اسناد گفت: حدود هفت سال با مرکز همکاری می‌کنم، در سال‌های ۷۸ تا ۸۴ یکسری کتاب‌ها را برای مرکز تهیه می‌کردیم که با استفاده از مجموعه اسناد جنگ برای هر عملیات کتابچه‌هایی را استخراج می‌کردیم. در مجلات نگاه و سیاست دفاعی نیز، چندین مقاله را در ارتباط با مسائل مختلف جنگ نوشته‌ام.



منبع خبر

بررسی مواضع نظامی امام خمینی(ره) در جنگ ایران و عراق بیشتر بخوانید »

رهبر انقلاب در مرقد حضرت امام خمینی و گلزار شهدا حضور یافتند

رهبر انقلاب در مرقد حضرت امام خمینی و گلزار شهدا حضور یافتند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه سیاسی خبرگزاری فارس، همزمان با آغاز ایام‌الله دهه‌فجر و در آستانه چهل‌ودومین سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نخستین ساعات صبح امروز (یکشنبه) در مرقد بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی حاضر شدند و با قرائت نماز و قرآن، یاد و خاطره امام عظیم‌الشأن ملت ایران را گرامی داشتند.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین با حضور بر مزار شهیدان عالی‌مقام بهشتی، رجایی، باهنر و شهدای حادثه هفتم تیر ۱۳۶۰، علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سپس در گلزار شهیدان سرافراز حضور یافتند و به ارواح مطهر مدافعان اسلام و ایران درود فرستادند.

 

 

 

 

 

انتهای پیام/





منبع خبر

رهبر انقلاب در مرقد حضرت امام خمینی و گلزار شهدا حضور یافتند بیشتر بخوانید »